چل سال بیش رفت که من لاف می زنم

بیش از چهل سال است که من پیرو پیر مغان هستم و خود را از کوچک ترین بندگان و خدمت گزاران او می دانم؛ اما چنان که باید در طریقه ی رندی راه نپیموده ام و یک رند پاک باخته نشده ام.
دوشنبه، 15 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چل سال بیش رفت که من لاف می زنم
چل سال بیش رفت که من لاف می زنم

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 
چل سال بیش رفت که من لاف می زنم *** کز چاکران پیر مغان کمترین منم
هرگز به یُمن عاطفت پیر می فروش *** ساغر تهی نشد ز می صاف روشنم
از جاه عشق و دولت رندان پاکباز *** پیوسته صدر مصطبه ها بود مسکنم
در شأن من به دُردکشی ظنّ بد مبر *** کآلوده گشت جامه ولی پاکدامنم
شهباز دست پادشهم این چه حالت است *** کز یاد برده اند هوای نشیمنم
حیف است بلبلی چو من اکنون درین قفس *** با این لسان عذب که خامش چو سوسنم
آب و هوای فارس، عجب سفله پرور است *** کو همرهی که خیمه ازین خاک بر کنم
حافظ به زیر خرقه، قدح تا به کی کشی *** در بزم خواجه پرده ز کارت بر افکنم
تورانشه خجسته که در من یزید فضل *** شد منّت مواهب او طوق گردنم

تفسیر عرفانی
1. بیش از چهل سال است که من پیرو پیر مغان هستم و خود را از کوچک ترین بندگان و خدمت گزاران او می دانم؛ اما چنان که باید در طریقه ی رندی راه نپیموده ام و یک رند پاک باخته نشده ام.
2. به برکت و عنایت پیر می فروش، جام شرابم هرگز از می ناب و صاف خالی نشده و همیشه مورد لطف و حمایت و هدایت پیر خود بوده ام.
3. به سبب شوکت و جلال عشق و سعادت و اقبال رندان پاک باخته، همیشه جای من بر بالای سکوی میخانه ها بوده و همیشه مورد احترام رندان بوده ام.
4. در مقام و منزلت شرابخواری منع گمان بد مبر که اگر چه جامه ام آلوده شده ولی پاکدامن و بی گناه هستم؛ ظاهر من و رندی و مستی من ممکن است قابل سرزنش باشد، اما درون من پاک است.
5. من چندان با معشوق ازلی نزدیک هستم که شهبازی با دست یک پادشاه؛ اما افسوس که در این دامگه حادثه افتاده ام و هوای خانه ی اصلی و آن قرب و تقرب را از یاد من برده اند.
6. حیف است بلبل خوش آواز و شیرین زبانی مانند من، در قفس تنگ دنیا گرفتار بماند و مانند گل سوسن، بریده زبان و ساکت باشد.
7. آب و هوای فارس، عجب انسان های فرومایه و پست را در خود می پروراند. کجاست دوست و رفیقی تا وجود خود را از این سرزمین بیرون بکشم و رها شوم؟ از رقیبان و مدعیان و همشهریان خود گله مندم و می خواهم از دستشان فرار کنم.
8. ای حافظ! تا کی می خواهی در زیر خرقه به طور پنهانی شراب بنوشی و خود را در ظاهر پرهیزکار نشان دهی؟ در مجلس عیش خواجه پرده از این راز تو بر می دارم و رسوایت می کنم.
9. دیگر نیازی به پنهان نوشیدن نیست، تو را به مجلس تورانشاه خوانده اند؛ او که در مزایده و حراج فضل و دانش، لطف بخشش های او مانند طوقی بر گردن من است. من مدیون مواهب تورانشاه هستم و همیشه سپاس گزار او خواهم بود.

منبع مقاله: باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.