0
مسیر جاری :
می دمد صبح و کِلّه بست سحاب شرح دیوان حافظ

می دمد صبح و کِلّه بست سحاب

صبح زیبای یک روز بهاری آغاز شده و ابر بر آسمان خیمه زده است؛ پس ای دوستان همدل!شراب صبحگاهی را بیاورید و از آن بنوشید تا خماری و دردسر دیشب از بین برود و دوباره پر نشاط شوید.
ای فروغ ماه حُسن از روی رخشان شما شرح دیوان حافظ

ای فروغ ماه حُسن از روی رخشان شما

ای معشوقی که ماه زیبا، نور خود را از چهره ی تابان تو گرفته است و آب و رنگ و اعتبار زیبایی نیز به واسطه ی خوبی های توست.
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما شرح دیوان حافظ

دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما

دیشب، پیر ما از مسجد سوی میخانه آمد؛ شاید او قصد دارد که ما سالکان را از اعمال و عبادات ظاهری به اعمال و عبادات باطنی توجه دهد.ای همرهان!بعد از این تدبیر کار ما چیست؟ در مسجد بمانیم یا به پیروی از پیر...
رونق عهد شباب است دگر بستان را شرح دیوان حافظ

رونق عهد شباب است دگر بستان را

تفسیر بهار فرا رسید و بار دیگر بوستان، طراوت دوره ی جوانی را پیدا کرد و مژده ی شکفتن گل به بلبل خوش آواز رسید.ای عاشق!اکنون که در نشاط جوانی هستی، فرصت را غنیمت شمار و عشق بورز.
ساقیا برخیز و در ده جام را شرح دیوان حافظ

ساقیا برخیز و در ده جام را

ای ساقی برخیز و در میان عاشقان، جام شراب را به گردش درآور تا از آن بنوشیم و مست شویم و غم و اندوه روزگار را به فراموشی بسپاریم و فقط به تو بیندیشیم.
صوفی بیا که آینه صافی است جام را شرح دیوان حافظ

صوفی بیا که آینه صافی است جام را

ای صوفی و پشمینه پوش ریا کار!بیا و زلالی و پاکی جام شراب عشق را ببین تا در آن، پاکی شراب سرخ رنگ را ببینی و هم چنین ناپاکی خویش را آشکارا مشاهده نمایی.
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را شرح دیوان حافظ

به ملازمان سلطان که رساند این دعا را

کیست که پیام مرا به هم نشینان و بندگان خاص درگاه معشوق برساند که آنان در مقام انس و صحبت با معشوق به او بگویند که:به شکرانه ی این پادشاهی و حکومت بر قلب های عاشقان که داری، این عاشق بیچاره و زار خود را...
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را شرح دیوان حافظ

دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را

ای صاحبدلان!سختی های راه عشق و ناز و کرشمه های معشوق، رازهای درونی و اسرارم را برملا ساخته و دلم را از من گرفته است؛ محض رضای خدا فکری به حال من کنید تا دل از دست رفته ام را بازیابم.
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را شرح دیوان حافظ

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

ای باد صبا -که پیام آور معشوق هستی -پیام ما را به آن یار هم چون آهو خوش قد و قامت برسان و بگو که تو ما را در کوه و بیابان آواره کرده ای، پس نظر لطفی به ما بنما و ما را از این هجران و دوری نجات ده.
اگر آن تُرک شیرازی به دست آرد دل ما را شرح دیوان حافظ

اگر آن تُرک شیرازی به دست آرد دل ما را

اگر آن معشوق زیباروی، نسبت به این عاشق زار خود لطف و مرحمت و عنایت کند و مرا نیز در زمره ی شیفتگان خاصش قرار دهد، من در مقابل آن خال سیاهش، تمام این دنیا و آن دنیا را می بخشم و فدایش می کنم.[سمرقند، مرکز