مسیر جاری :
بيخود ز نواي دل ديوانهي خويشم
بيخود ز نواي دل ديوانهي خويشم شاعر : صائب تبريزي ساقي و مي و مطرب و ميخانهي خويشم بيخود ز نواي دل ديوانهي خويشم هر جا که روم معتکف خانهي خويشم زان روز که گرديدهام...
دو عالم شد ز ياد آن سمن سيما فراموشم
دو عالم شد ز ياد آن سمن سيما فراموشم شاعر : صائب تبريزي به خاطر آنچه ميگرديد، شد يکجا فراموشم دو عالم شد ز ياد آن سمن سيما فراموشم شدم خاک و نشد آن قامت رعنا فراموشم ...
به دامن ميدود اشکم، گريبان ميدرد هوشم
به دامن ميدود اشکم، گريبان ميدرد هوشم شاعر : صائب تبريزي نميدانم چه ميگويد نسيم صبح در گوشم به دامن ميدود اشکم، گريبان ميدرد هوشم ز لطف ساقيان، سجادهي تزوير بر دوشم...
با تجرد چون مسيح آزار سوزن ميکشم
با تجرد چون مسيح آزار سوزن ميکشم شاعر : صائب تبريزي ميکشد سر از گريبان ز آنچه دامن ميکشم با تجرد چون مسيح آزار سوزن ميکشم اين زمان از سايهي خود کوه آهن ميکشم کوه...
از روي نرم، سرزنش خار ميکشم
از روي نرم، سرزنش خار ميکشم شاعر : صائب تبريزي چون گل ز حسن خلق خود آزار ميکشم از روي نرم، سرزنش خار ميکشم از مغز خود گراني دستار ميکشم آزادهام، مرا سر و برگ لباس...
ز خال عنبرين افزون ز زلف يار ميترسم
ز خال عنبرين افزون ز زلف يار ميترسم شاعر : صائب تبريزي همه از مار و من از مهرهي اين مار ميترسم ز خال عنبرين افزون ز زلف يار ميترسم ز تار سبحه بيش از رشتهي زنار ميترسم...
نه چون بيد از تهيدستي درين گلزار ميلرزم
نه چون بيد از تهيدستي درين گلزار ميلرزم شاعر : صائب تبريزي که بر بيحاصلي ميلرزم و بسيار ميلرزم نه چون بيد از تهيدستي درين گلزار ميلرزم ز بيم چشم بد بر ديدهي بيدار...
مکش ز حسرت تيغ خودم که تاب ندارم
مکش ز حسرت تيغ خودم که تاب ندارم شاعر : صائب تبريزي ز هيچ چشمهي ديگر اميد آب ندارم مکش ز حسرت تيغ خودم که تاب ندارم اميد گوهر سيراب ازين سراب ندارم خوشم به وعدهي خشکي...
دست در دامن رنگين بهاري نزدم
دست در دامن رنگين بهاري نزدم شاعر : صائب تبريزي ناخني بر دل گلزار چو خاري نزدم دست در دامن رنگين بهاري نزدم که دلم خون شد و بر لاله عذاري نزدم شبنمي نيست درين باغ به...
ترک سر کردم، ز جيب آسمان سر بر زدم
ترک سر کردم، ز جيب آسمان سر بر زدم شاعر : صائب تبريزي بي گره چون رشته گشتم، غوطه در گوهر زدم ترک سر کردم، ز جيب آسمان سر بر زدم بس که خود را در سراغ او به يکديگر زدم ...