دو عالم شد ز ياد آن سمن سيما فراموشم

دو عالم شد ز ياد آن سمن سيما فراموشم شاعر : صائب تبريزي به خاطر آنچه مي‌گرديد، شد يکجا فراموشم دو عالم شد ز ياد آن سمن سيما فراموشم شدم خاک و نشد آن قامت رعنا فراموشم نمي‌گردد ز خاطر محو، چون مصرع بلند افتد غم امروز چون انديشه‌ي فردا فراموشم چه فارغبال مي‌گشتم درين عالم، اگر مي‌شد من از خواري، به پيش چشم، از دلها فراموشم ز چشم آن کس که دور افتاد، گردد از فراموشان ندانستم شود برخاستن از جا فراموشم سپند او شدم تا از خودي آسان برون آيم نخواهد...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دو عالم شد ز ياد آن سمن سيما فراموشم
دو عالم شد ز ياد آن سمن سيما فراموشم
دو عالم شد ز ياد آن سمن سيما فراموشم

شاعر : صائب تبريزي

به خاطر آنچه مي‌گرديد، شد يکجا فراموشمدو عالم شد ز ياد آن سمن سيما فراموشم
شدم خاک و نشد آن قامت رعنا فراموشمنمي‌گردد ز خاطر محو، چون مصرع بلند افتد
غم امروز چون انديشه‌ي فردا فراموشمچه فارغبال مي‌گشتم درين عالم، اگر مي‌شد
من از خواري، به پيش چشم، از دلها فراموشمز چشم آن کس که دور افتاد، گردد از فراموشان
ندانستم شود برخاستن از جا فراموشمسپند او شدم تا از خودي آسان برون آيم
نخواهد شد هواي عالم بالا فراموشمز من يک ذره تا در سنگ باشد چون شرر باقي
من آن کورم که رهبر کرده در صحرا فراموشمنه از منزل، نه از ره، نه ز همراهان خبر دارم
ولي از ديدنش مي گردد استغنا فراموشمبه استغنا توان خون در جگر کردن نکويان را
که در خاک فراموشان کند دنيا فراموشمنيم من دانه‌اي صائب بساط آفرينش را


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.