نه چون بيد از تهيدستي درين گلزار مي‌لرزم

نه چون بيد از تهيدستي درين گلزار مي‌لرزم شاعر : صائب تبريزي که بر بي‌حاصلي مي‌لرزم و بسيار مي‌لرزم نه چون بيد از تهيدستي درين گلزار مي‌لرزم ز بيم چشم بد بر ديده‌ي بيدار مي‌لرزم ز بيخوابي مرا چون چشم انجم نيست پروايي درين ميخانه بر هر کس که شد هشيار مي‌لرزم به مستي مي‌توان بر خود گوارا کرد هستي را ز بس بر خويشتن از سردي بازار مي‌لرزم به چشم ناشاسان گوهرم سيماب مي‌آيد نسيمي گر وزد بر طره‌ي دلدار مي‌لرزم به زنجير تعلق گر چه محکم بسته‌ام دل را...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نه چون بيد از تهيدستي درين گلزار مي‌لرزم
نه چون بيد از تهيدستي درين گلزار مي‌لرزم
نه چون بيد از تهيدستي درين گلزار مي‌لرزم

شاعر : صائب تبريزي

که بر بي‌حاصلي مي‌لرزم و بسيار مي‌لرزمنه چون بيد از تهيدستي درين گلزار مي‌لرزم
ز بيم چشم بد بر ديده‌ي بيدار مي‌لرزمز بيخوابي مرا چون چشم انجم نيست پروايي
درين ميخانه بر هر کس که شد هشيار مي‌لرزمبه مستي مي‌توان بر خود گوارا کرد هستي را
ز بس بر خويشتن از سردي بازار مي‌لرزمبه چشم ناشاسان گوهرم سيماب مي‌آيد
نسيمي گر وزد بر طره‌ي دلدار مي‌لرزمبه زنجير تعلق گر چه محکم بسته‌ام دل را
به آب روي خود چون ساغر سرشار مي لرزمنه از پيري مرا اين رعشه افتاده است بر اعضا
به هر جانب که مايل گردد اين ديوار، مي‌لرزمز بيکاري، نه مرد آخرت نه مرد دنيايم
چو آب از ديدن آن سرو خوش رفتار مي‌لرزمبه صد زنجير اگر بندند اعضاي مرا صائب


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط