0
مسیر جاری :
راه بزن، راه خدا هم ببین! ضرب‌المثل‌ها

راه بزن، راه خدا هم ببین!

مردی بودی کارش همیشه دزدی و راهزنی بود، با این روش مال به دست می‌آورد و خرج می‌کرد تا شبی با خود فکری کرد و ندامت با خود در دل آورد. از آن عمل پشیمان گشت و گفت: «مرگ حق است آخر همه را بباید مُرد و کار...
دیزی می‌گردد درش را پیدا می‌کند ضرب‌المثل‌ها

دیزی می‌گردد درش را پیدا می‌کند

در زمان‌های قدیم مردی عالم و دانا به شهری می‌رفت. در راه یک مرد عامی با او همراه شد. مرد دانا از او پرسید: «تو مرا خواهی برد یا من تو را؟» مرد فکری کرد و گفت: «چه سؤال احمقانه‌ای اینکه دیگر من و تو ندارد....
دوستی جاهل، دوستی خاله خرسه است ضرب‌المثل‌ها

دوستی جاهل، دوستی خاله خرسه است

وقتی کسی از روی نادانی دست به کاری زند که دوستان و اطرافیانش را گرفتار و ناراحت کند، به او می‌گویند: «دوستی‌اش مثل دوستی خاله خرسه است». در روزگاران گذشته کشاورزی با خرسی دوستی داشت. روزی کشاورز خسته از
دوست آن باشد که به تو راست گوید، نه آن‌که دروغ تو را راست انگارد ضرب‌المثل‌ها

دوست آن باشد که به تو راست گوید، نه آن‌که دروغ تو را راست انگارد

«دهقانی بسیار مال و ضیاغ و متاع دنیوی داشت و دستگاهی به عقود و نقود. همیشه پسر را پندهای دلبند دادی و از استحفاظ مال و محافظت بر دقایق دخل و خرج و حُسن تدبیر معیشت در معاشرت و بذل و امساک مبالغت‌ها نمودی...
دل به دست آور که حج اکبر است ضرب‌المثل‌ها

دل به دست آور که حج اکبر است

«بزرگی به حج می‌رفت، نامش «عبدالجبار مستوفی». هزار دینار زر در میان داشت. چون به کوفه رسیدند، قافله دو سه روزی توقف کرد. عبدالجبار به رسم تفرج، گرد محله کوفه برمی‌آمد. اتفاقاً به خرابه‌ای رسید، زنی دید...
دست بریده، قدر دست بریده را می‌داند ضرب‌المثل‌ها

دست بریده، قدر دست بریده را می‌داند

به حکم داروغه دست کسی را بریدند. مرد دست بریده، دست خود را برداشت و بدون کم‌ترین اظهار فزعی فرار کرد. در بین راه ناگهان چشمش به دست بریده‌ای دیگر افتاد و بنای گریستن و ناله و فریاد کردن را گذاشت. شخصی...
دروغ مصلحت‌آمیز، به از راست فتنه‌انگیز ضرب‌المثل‌ها

دروغ مصلحت‌آمیز، به از راست فتنه‌انگیز

«پادشاهی را شنیدم که به کشتن اسیری اشارت کرد. بیچاره (اسیر) در حالت نومیدی به زبانی که داشت، مَلک را دشنام دادن گرفت و سَقَط گفتن که گفته‌اند: هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد، بگوید. مَلِک پرسید:...
آن وقت که جیک جیک مستانت بود یاد زمستانت نبود؟ ضرب‌المثل‌ها

آن وقت که جیک جیک مستانت بود یاد زمستانت نبود؟

بلبلی در طول مدت تابستان وقت خود را به نغمه‌سرایی در دشت و چمن و تماشای گل و سیر جمال لاله و سنبل گذراند و چنان سرگرم عیش و لذت بود که هیچ به یادش نیامد که برای ایام زمستان و روزهای سخت سرما و یخبندان...
آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت ضرب‌المثل‌ها

آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت

آورده‌اند که مردی پارسا بود، و بازرگانی که روغن گوسفند و شهد فروختی با او همسایگی داشت و به روز قدری از بضاعت خویش برای قوت زاهد فرستادی. زاهد چیزی به کار بردی باقی را در سبویی کردی و طرفی بنهادی. آخر...
آن را که حساب پاک است از محاسب چه باک است ضرب‌المثل‌ها

آن را که حساب پاک است از محاسب چه باک است

این مثل قسمتی از حکایتی است که در گلستان سعدی باب اول در سیرت پادشاهان آمده است: «و حکما گویند: چهار کس از چهار کس به جان برنجند: حرامی از سلطان و دزد از پاسبان و فاسق از غمّاز و روسپی از محتسب، و آن را...