مسیر جاری :
جغد بزرگ و جغد کوچک
بامدادی جغدی بزرگ و جغدی کوچک در کنار دریاچهای به هم رسیدند. آن دو همدیگر را نمیشناختند، لیکن مانند همهی اشخاص فهمیده و تربیت شده ایستادند و به ادب و احترام بسیار به همدیگر درود فرستادند و جملاتی چند...
مرغ بهشتی
وروزینانژ، (مرغ بهشتی) چنان زیبا و دلربا بود که هر مرغی آرزو داشت همسر او گردد. بال و پر رخشانش به رنگ آسمان به هنگام برآمدن آفتاب بود و منقارش به سوزن زرین و دیدگانش به فیروزه میمانستند.
طوطی و ملخ
پیشترها کوئرا (طوطی) منقاری راست و نوک تیز و ظریف و زیبا داشت و با آن ملخها را در میان سبزه و گیاه میزد و میخورد و از قرچ قرچ آنها در زیر منقار خود لذت بسیار میبرد و از این روی پس از آن که سیر از...
باز و ماکیان
در آغاز جهان که همهی جانوران به یک زبان سخن میگفتند، باز و ماکیان با هم سازگار و مهربان بودند. آنان نه تنها دشمنی و کینهای با هم نداشتند بلکه دوست یکدیگر هم بودند و مانند همهی دوستان یکدل هرگاه فرصتی...
گربه و موش
در یکی از داستانهای بسیار قدیمی مالگاشی آمده است که موش و گربه در آغاز دوستانی یکدل و یکرنگ بودند. لیکن رافولاوا، (موش) که جانوری بسیار آزارگر و بداندیش بود روزی بلایی بزرگ به سر شاکا
راسو و گربه
ماده گربهای سخت پریشان و افسرده بود که بچهای نیاورده بود، پیش دوست خود ماده راسو رفت و غم خود را با او در میان نهاد. راسو به او گفت: «چرا نمیآیی در خانهی من زندگی کنی؟ من بچههای بسیار دارم و تو در...
تمساح و گراز
فوئه در میانهی رود شنا میکرد تا شکاری پیدا کند، ناگهان از دور چشمش به جانور عجیبی افتاد که به طرف رود میآمد. با خود گفت: «خدا را شکر! طعمهی خوبی برای من میرسد. اما باید احتیاط کرد و تدبیر به کار برد.»...
تمساح و خارپشت
تاندراکا، (خارپشت) روزی در ساحل رودی میگشت. اندکی دورتر از او، گاوچرانان خردسال ساکالاوی در چراگاه گاو میچرانیدند و آواز میخواندند و با گل رس بازیچههایی برای خود میساختند.
راکانگا و رامامبا
میگویند: «کند همجنس با همجنس پرواز!» لیکن این ضرب المثل در زمانی که همهی جانوران به یک زبان حرف میزدند و هنوز ضرب المثلها ابداع نشده بودند، درست نبوده است.
غوک و هفت دیو
هوا تازه روشن میشد و دو مسافر بدشواری ستیغ درختان را از دور تمیز میدادند. ایماهاتسانا و تسیماتیامباوانی ساعتهای درازی بود که راه میسپردند.