مسیر جاری :
حقشناسی روباه
روباهی بود کیتسون نام، جوان و زیبا، دارای پوزهای کشیده، گوشهایی پهن و نوک تیز؛ دمی دراز و انبوه و پشمی سفید و با شکوه.
ریهی بازرگان یکی از یاران چهل و هفت رونین
ریهی بازرگان آرزو میکرد که کاش سامورایی سرافرازی بود و دو شمشیر به کمر میبست. تأسف بسیار میخورد که وضع و موقعیت خانوادگی او را ناگزیر کرده که در اوزاکا، شهر پر فعالیت بازرگانی، اقامت گزیند و بازرگانی...
رونین هارا و مادرش
سامورایی هارا پس از دو سال غیبت به خانمان خود بازگشت. ورود او جنبوجوشی سرورانگیز در خانهاش به پا کرد.
دختر اسیر
«دو زرد و یک سرخ، دو سبز و سپس دو سرخ! ای رشتههای زوزورو در بافتی بسیار ریز به هم درآمیزند!» میالی بوریایی به رنگهای رخشان میبافت و این شعر را میخواند و همچنان که کارش پیش میرفت
آب مانانگارز
دنگ! دنگ! دو دسته هاون بزرگ به آهنگی موزون یکی پس از دیگری فرود میآمد.
دسته هاونی که رازانی به دست داشت میگفت: «دنگ! ...» و دسته هاونی که رازافی به دست گرفته بود جوابش میداد: «دنگ!...»
دو رفیق
کوتوفتسی و ماهاکا دو راهزن نابکار بودند که شرح نیرنگها و دغلکاریهایشان نقل مجالس مالگاشیان بود. آنان اغلب اوقات در شوخیهای نابکارانه با هم انباز و دمساز بودند لیکن با وجود همکاری و همدستی گاه در فریفتن...
شالیزار
روزی راکوتو و دو برادرش برای شرکت در مراسم فامادیهانا، یعنی جا به جا کردن اجداد در گور خانوادگی روی به، «تناناریف» نهادند. آنان آنگادی، (بیل) خود را که بقچه و دیگی را، که تقریباً همهی دارایی آنان در این...
احمق
روزی همهی ساکنان دهکده را دعوت کردند که دسته جمعی به شکار بروند. مردم نخست شاخههایی را از درختان بریدند تا با آنها دامهایی برای گرفتن میمونها بسازند و سپس با چوبدستیای که به دست گرفته بودند بر درختان...
سه ناشنوا
رانو و زنش رازافی و دخترش راماو هر سه کر بودند و از این روی در ملک کوچک خود، دور از دهکده و ساکنان آن به سر میبردند و نیازمندیهای خود را با کار و کوشش در کشتزاران و تربیت چهارپایان و مرغان
کبوتر و لاک پشت
روزی کبوتر و لاک پشت در کنار جویباری زیبا به هم برخوردند. آن دو برای نوشیدن آب و فرو نشانیدن تشنگی خود به آنجا رفته بودند. کبوتر که بسیار کنجکاو و عیبجو و خودپسند بود به چشم تمسخر بر لاک پشت که موجودی...