مسیر جاری :
تقسیم عادلانهی خرگوش
بوکی، کفتار، دوست داشت دور و بر کاخ گینده، شیر، پرسه بزند؛ زیرا او اغلب بازماندهی غذای شیر را، مانند استخوان ها و و پاره گوشت های شکاری که خدمتگزاران شیر برایش میبردند، در آن جا پیدا میکرد و شکم خود...
همراه لوک
لوک، خرگوش، در گشت و گذارهای دور و دراز خود به جانوران گوناگونی بر میخورد و با آنان همراه و دمخور میشود. او اغلب همراهی و همنشینی خارپشت را انتخاب میکند و این دو دوست صمیمی در فریفتن و گول زدن دیگران...
کبک و خرچنگ
بی گمان شما هم دریافته اید که تیوکر کبک به تنهایی و فقط با بچه های خود گردش میکند. مرغان دیگر با او دمساز و همراه نمی شوند و او دوستان بسیار ندارد. این پرندهی بدگمان در صحرا و جنگل با دیدگانی نگران گام...
سه داستان کوتاه
روزی مبونات، لاک پشت، سر راه خود به ماری برخورد. لاک پشت از مار ترس و واهمه ای نداشت، زیرا هر گاه خطری از جانب مار احساس می کرد، سرش را به زیر لاکش می کشید. مار هم از آن رهنورد کند رفتار و بی دست و
قوچ فربه بوکی
بوکی شاد و خوشحال بود، زیرا آن روز برای او مثل دیگر روزها نبود. درندهی بدجنس معلوم نبود از کجا، اما بی گمان از جایی بسیار دور از جایگاه خویش، قوچ چاق و فربهی به چنگ آورده بود. چه قوچی، که پشمی به سفیدی...
چگونه دیار از شغال انتقام گرفت؟
باید اول دیار را به شما بشناسانم! دیار، یعنی سنجاب، را در سنگال موش نخلی میخوانند. حال آن که او نه موش است و نه کلم نخل میخورد. دیار سنجاب زیبای خاکستری رنگی است که دمی انبوه دارد و پوست پر پشمش با...
پسر خوانده شیر
فصل بارانهای زمستانی نزدیک میشد. شبی لوک، خرگوش، در چمنزاران خزان، دیدهی کنار جنگل پی غذا میگشت که ناگهان صدایی به گوشش رسید. از رفتن باز ماند و روی پاهای عقبی خود ایستاد و با هوشیاری و احتیاط غریزی...
تام تام سحرآمیز
خورشید پس از آن که آخرین پرتو سرخگون خود را بر درخت بزرگ تمرهندی تابید، که در دهکدهی کوچک ماهیگیران سر بر آسمان افراشته بود، روی نهان کرد. چند کلبهی محقر که رو به ویرانی نهاده بود، فقر بسیار ساکنان آن...
لوک و دختر شاه
زمانی که مردمان و جانوران در صلح و صفا و یگانگی و هماهنگی زندگی میکردند و همه به یک زبان حرف میزدند، در ساحل رود بزرگ سالوم پادشاه نیرومندی میزیست که دختر دم بخت بسیار زیبا و دلربایی داشت. بزرگان و...
درخت پنیر سخنگو
بارانِ تازه فرو بارید و فراوانی و نعمت به سرزمین بوکی بازآمد و بدینگونه کفتار به آسانی توانست برای خود و خانواده اش طعمه پیدا کند. او با خیال راحت، این جا و آن جا میگشت، و از این کار خوشش میآمد، زیرا...