رسيد موکب نوروز و چشم فتنه غنود
درود باد بر اين موکب خجسته، درود رسيد موکب نوروز و چشم فتنه غنود به فرق کوه يکي مغفري است سيم اندرود به کتف دشت يکي جوشني است مينا رنگ سحاب...
يکشنبه، 4 مرداد 1388
اي ديو سپيد پاي در بند!
اي گنبد گيتي! اي دماوند! اي ديو سپيد پاي در بند! ز آهن به ميان يکي کمر بند از سيم به سر يکي کله خود بنهفته به ابر، چهر دلبند تا چشم بشر...
يکشنبه، 4 مرداد 1388
به کام من بر، يک چند گشت گيهان بود
که با زمانه مرا عهد بود و پيمان بود به کام من بر، يک چند گشت گيهان بود نه در هزار چمن يک هزاردستان بود هزاردستان بد در سخن مرا و چو من سخن...
يکشنبه، 4 مرداد 1388
در شهربند مهر و وفا دلبري نماند
زير کلاه عشق و حقيقت سري نماند در شهربند مهر و وفا دلبري نماند آيينه گو مباش چو اسکندري نماند صاحبدلي چو نيست، چه سود از وجود دل؟ بر خاک...
يکشنبه، 4 مرداد 1388
مانده‌ام در شکنج رنج و تعب
زين بلا وارهان مرا، يارب! مانده‌ام در شکنج رنج و تعب جانم آمد در اين مغاک به لب دلم آمد در اين خرابه به جان شده‌ام از خداي مرگ طلب شد...
يکشنبه، 4 مرداد 1388
سخن بزرگ شود چون درست باشد و راست
کس ار بزرگ شد از گفته‌ي بزرگ، رواست سخن بزرگ شود چون درست باشد و راست هر آن سخن که نپيوست با معاني راست چه جد، چه هزل، درآيد به آزمايش کج...
يکشنبه، 4 مرداد 1388
سحابي قيرگون بر شد ز دريا
که قير اندود زو روي دنيا سحابي قيرگون بر شد ز دريا به دوزخ رخنه کرد و ريخت آنجا خليج فارس گفتي کز مغاکي از آن چاه سيه سر زد به بالا به...
يکشنبه، 4 مرداد 1388
اي آفتاب گردون! تاري شو و متاب
کز برج دين بتافت يکي روشن آفتاب اي آفتاب گردون! تاري شو و متاب بگشود چهره‌اي و ز بينش گشود باب بنمود جلوه‌اي و ز دانش فروخت نور از ما سوي...
يکشنبه، 4 مرداد 1388
کند از جا عاقبت سيلاب چشم تر مرا
همتي ياران! که بگذشته است آب از سر مرا کند از جا عاقبت سيلاب چشم تر مرا هر زمان پنهان کند در زير خاکستر مرا آتشي سوزانده‌ام وين گيتي آتش...
يکشنبه، 4 مرداد 1388
بگرفت شب ز چهره‌ي انجم نقابها
آشفته شد به ديده‌ي عشاق خوابها بگرفت شب ز چهره‌ي انجم نقابها چونان که اندر آب ز باران حبابها استارگان تافته بر چرخ لاجورد از باده برفروز...
يکشنبه، 4 مرداد 1388
زدش چند سيلي همي بر قفا
بناليد از آن درد ابر سياه زدش چند سيلي همي بر قفا تو گفتي سيه بنده‌اي کرده جرم شد آفاق از ناله‌اش پر صدا ببارد ز مژگان سرشک آن چنان دهد...
يکشنبه، 4 مرداد 1388
جام مي‌ام فکند ز کف و آن گاه
اندر سرم شکست خمارم را جام مي‌ام فکند ز کف و آن گاه با زهر خند، ناله‌ي زارم را بس زار ناله کردم و پاسخ داد گيتي خزان نمود بهارم را گفتم...
يکشنبه، 4 مرداد 1388
نوبهار و رسم او ناپايدار است اي حکيم!
گلشن طبع تو جاويدان بهار است، اي حکيم! نوبهار و رسم او ناپايدار است اي حکيم! از نسيم مهرگاني برکنار است، اي حکيم! آن بهاري کاعتدالش ز آفتاب...
يکشنبه، 4 مرداد 1388
خوشا فصل بهار و رود کارون
افق از پرتو خورشيد، گلگون خوشا فصل بهار و رود کارون نمايان صدهزاران نخل وارون ز عکس نخلها بر صفحه‌ي آب به دريا چون موتور بر روي هامون ...
يکشنبه، 4 مرداد 1388
دعوي چه کني؟ داعيه‌داران همه رفتند
شو بار سفر بند که ياران همه رفتند دعوي چه کني؟ داعيه‌داران همه رفتند گويد : « چه نشيني؟ که سواران همه رفتند» آن گرد شتابنده که در دامن صحراست...
يکشنبه، 4 مرداد 1388
به گلگشت جنان گل مي‌فرستم
به رضوان شاخ سنبل مي‌فرستم به گلگشت جنان گل مي‌فرستم مي موز و قرنفل مي‌فرستم به هندوستان فضل و خلر علم سرود خوش به بلبل مي‌فرستم حديث...
يکشنبه، 4 مرداد 1388
اگر تو رخ بنمايي ستم نخواهد شد
ز حسن و خوبي تو هيچ کم نخواهد شد اگر تو رخ بنمايي ستم نخواهد شد کم از دهان تو يک ذره هم نخواهد شد برون ز زلف تو يک حلقه هم نخواهد رفت کسي...
يکشنبه، 4 مرداد 1388
آخر از جور تو عالم را خبر خواهيم کرد
خلق را از طره‌ات آشفته‌تر خواهيم کرد آخر از جور تو عالم را خبر خواهيم کرد پس جهاني را ز شوقت پر شرر خواهيم کرد اول از عشق جهانسوزت مدد خواهيم...
يکشنبه، 4 مرداد 1388
در غمش هر شب به گردون پيک آهم مي‌رسد
صبرکن، اي دل! شبي آخر به ما هم مي‌رسد در غمش هر شب به گردون پيک آهم مي‌رسد کز پس آن نوبت روز سياهم مي‌رسد شام تاريک غمش را گر سحر کردم چه...
يکشنبه، 4 مرداد 1388
رخ تو دخلي به مه ندارد
که مه دو زلف سيه ندارد رخ تو دخلي به مه ندارد که هيچ وجه شبه ندارد به هيچ وجهت قمر نخوانم که کس در اين گوشه ره ندارد بيا و بنشين به کنج...
سه‌شنبه، 30 تير 1388