داستان مُسلم‌بن‌عقیل
زمانی که دوازده هزار نامه از طرف کوفیان به دست امام حسین رسید، ایشون تصمیم گرفت به نامه‌های اون‌ها پاسخ بده. به خاطر همین، نماینده‌ای از طرف...
پنجشنبه، 5 مهر 1397
داستان زُهیر‌بن‌قین
«لا و الله لا یکون ذلک ابدا ا اترک ابن رسول‏الله(ص) اسیرا فى ید الاعداء و انجو انا؟! لا ارانى الله ذلک‏الیوم.»؛ نه به خدا سوگند، هرگز چنین نخواهد...
پنجشنبه، 5 مهر 1397
داستان ام‌البنین
همسر حضرت علی و دختر پیامبر، حضرت فاطمه، وقتی از دنیا رفت، چهار بچه داشت؛ دو پسر، به نام‌های «حسن» و «حسین» و دو دختر، به نام‌های «زینب» و «ام‌کلثوم»....
پنجشنبه، 5 مهر 1397
داستان حُرّ‌بن‌ریاحی
علاوه بر حادثه کربلا که اتفاقای عجیبی توش افتاده، هر کدوم از یاران امام حسین هم هر کدوم داستانای عجیب و بعضاً عبرت‌آموزی دارند که باعث تعجب هر...
پنجشنبه، 5 مهر 1397
داستان حبیب‌بن‌مظاهر
عاشورا درس های بزرگی به ما داده که یکیش وفاداری یاران امامه. وفاداری آدم‌هایی مثل حبیبِ پیرمرد؛ کسی که با سنِ زیادش، بازم امامِ زمانش رو تنها...
پنجشنبه، 5 مهر 1397
داستان امام حسین(ع)
قیام امام حسین به همراه 72 تن از یاران صدیقش، نمونه‌ای بی‌بدیل از حماسه‌ای است که برای برپایی امر به معروف و نهی از منکر انجام گرفت. این قیام...
پنجشنبه، 5 مهر 1397
بدرقۀ کودکان
«هانس کریستین اندرسن»، نویسنده، شاعر و هنرمند دانمارکی، روز سه‌شنبه دوم آوریل سال ۱۸۰۵ در شهر «اودنسه» به دنیا آمد. پدرش کفاشی کم‌درآمد بود و...
يکشنبه، 11 شهريور 1397
شبیه ستاره
هر روز صبح، گرمِ طلوعی دوباره‌اند / در جای جای شهر شبیه ستاره‌اند / این بقعه‌ها پر از غزل و استعاره‌اند / آنان که خسته‌اند و به دنبال چاره‌اند...
پنجشنبه، 21 تير 1397
هوای امامزاده
دفتر زندگی ورق می‌خورد / زرد و سبز و سپید و سرخ و کبود / گاه شیرین و شاد و روشن، گاه / تلخ و تاریک و سخت و رنج آلود / دفتر زندگی ورق می‌خورد...
پنجشنبه، 21 تير 1397
امامزاده عشق
می‌روم رو به سمت جاده‌ی عشق / به طواف امامزاده‌ی عشق / راه کوتاه و داغ و طولانیست / حس و حالم عجیب طوفانیست / هرکه از این مسیر رد شده است / راه...
پنجشنبه، 21 تير 1397
میزبان شروع بندگی
تولد هشت سالگی دخترم را با هزار بهانه پشت سر گذاشتیم. اما اون دلش یک جشن صمیمی با دوستان می‎‌خواست. با کلی اصرار برای گرفتن جشن تکلیف که مناسبت...
پنجشنبه، 21 تير 1397
ماندگارترین یادگاری
فقط بیست و پنج ساله بودم که در یک تصادف به شدت مجروح شدم. بعد از چندین عمل جراحی و روزها بستری بودن در بیمارستان، تازه وقتی به خانه آمدم، زمان...
پنجشنبه، 21 تير 1397
مأمن انس و آرامش
مهمانی خانه پدربزرگ با همه مهمانی‎ها فرق داشت. تمام مشکلات هفته را به امید پنجشنبه پشت سر می‌گذاشتیم تا دور هم پای خاطرات آن‌ها بنشینیم. این...
پنجشنبه، 21 تير 1397
قرار هر ساله
وقتی اولین پرچم عزای امام حسین علیه السلام در اول محرم به اهتزاز در می‌آمد، حال و هوای شهر عوض می‌شد. شعر محتشم، دل شهر را آشوب می‌کرد و اندوه،...
پنجشنبه، 21 تير 1397
عطر آش نذری
وقتی کل خانواده و فامیل و حتی زائران و مجاوران آن امامزاده، دوشنبه‌ها و مراسم آش نذری مادربزرگ را فراموش نمی‌کنند، هر هفته این خاطره برای همه...
پنجشنبه، 21 تير 1397
ستارگانی در آسمان تاریک شهر
مدت‌ها بود که همسرم حال خوبی نداشت. تمام دلگرمی هم بودیم، به او می‌گفتم چیز خاصی نیست، اما هر روز بد و بدتر می‌شد. وقتی برای گرفتن جواب آزمایش...
پنجشنبه، 21 تير 1397
زیارت با پای دل
پدرم کارگر بود و وضع مالی خوبی نداشتیم. من کلاس چهارم ابتدایی بودم و هشت خواهر و برادر دیگر هم داشتم. یک روز در مدرسه، معلم‌مان در مورد مسابقه...
پنجشنبه، 21 تير 1397
خدمتگذار آستان نور
به اداره رفتم تا درخواستم را به رئیس بخش ارائه دهد. ارتقای شغلی و پاداش می‌خواستم و فقط می‌خواستم خیابان محل کارم را تغییر دهم. وقتی آن مسئول...
پنجشنبه، 21 تير 1397
پیوندی آسمانی در قطعه‌ای از بهشت
با معرفی یکی از دوستانم و با تعریف‌هایی که او برایم کرده با خانواده‌ام برای آمدن خواستگار ای به منزلمان صحبت کردم. با خانواده چند باری آمدند...
پنجشنبه، 21 تير 1397
پناهگاه دل‌شکستگان
پدرم در روزهای آخر عمرش وصیت نامه‌ای نوشت. او از بازاری‌های بزرگ شهر بود و با همان حال خواست که قبل از مراسم خاکسپاری‌اش، این وصیت‌نامه باز شود....
پنجشنبه، 21 تير 1397