می‌خواهم زنده بمانم!
سه نفر از مطلب پزشکی خارج شدند. پزشک به هر سه آنها گفته بود که به دلیل بیماری که دارند به زودی خواهند مرد. مرد اول با شنیدن این خبر با خود فکر...
جمعه، 28 ارديبهشت 1397
حبیبی برگشادی؛ شاعر آذری و فارسی
(949 -999 ش) از چهره‌های درخشان ادبیات کلاسیک آذری که به دو زبان آذری و فارسی شعر سروده است. نقش وی در ادبیات آذربایجان از آن شایان اهمیت است...
جمعه، 28 ارديبهشت 1397
خودت را کنار بکش!
روزی پدری برای نشان دادن زشتی خشم و عصبانیت به پسرش که اخلاق خوبی نداشت و زود از کوره درمی‌رفت، تعدادی میخ داد و گفت: عزیزم! هر بار که عصبانی...
جمعه، 28 ارديبهشت 1397
بساط دست‌فروشی
کودکی در حال سقوط از بلندی بود که درویشی این صحنه را دید. پس فوراً فریاد زد: «او را نگه‌دار.» کودک بین زمین و آسمان ماند و درویش کودک را گرفت....
جمعه، 28 ارديبهشت 1397
حبیب الله کاشانی؛ عالمی فاضل و ادیبی باذوق
(1262 -1340 ق) حبیب‌الله، متخلص به حبیب و سالک، فرزند علی مدد ساوجی، فقیه، رجال‌نویس، متکلم، مفسر و شاعر ایرانی. پدرش از علمای ساوه بود و از...
جمعه، 28 ارديبهشت 1397
زنده بودن، همان زندگی کردن نیست!
استادی در کلاس لیوانی پر از آب به دست گرفت و به بچه‌ها نشان داد و پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟ شاگردان جواب دادند: 50 گرم یا شاید...
پنجشنبه، 27 ارديبهشت 1397
اولین سراینده شعر سپید قبل از نیمایوشیج
میرزا حبیب الله مجتهد خراسانی (1266-1327 ق) فقیه، عارف و شاعر نامی خراسانی. وی فرزند میرزا محمد هاشم و نبیره سید محمد مهدی شهید و از احفاد سید...
پنجشنبه، 27 ارديبهشت 1397
مثل دانه‌ی قهوه باش!
دختری نزد مادرش از سختی‌های زندگی شکایت می‌کرد. مادر که می‌خواست درسی به دخترش بدهد، او را به آشپزخانه برد و سه ظرف آب جوش روی اجاق گذاشت.
پنجشنبه، 27 ارديبهشت 1397
عقابی که پرواز نمی‌کرد
استادی از شاگردانش پرسید: چه چیزی انسان را زیبا می‌کند؟ یکی گفت: چشمان درشت. یکی گفت: قد بلند. دیگری گفت: پوست شفاف و درخشان.
پنجشنبه، 27 ارديبهشت 1397
سرگذشت حبیب اصفهانی ادیب و شاعر ایرانی
میرزا، متخلص به دستان (م 1311 ق)، ادیب، پژوهشگر، شاعر و مترجم ایرانی. از مردم روستای بن در 31 کیلومتری شمال غربی شهرکرد بود. در اصفهان و تهران...
پنجشنبه، 27 ارديبهشت 1397
آبدارچی شرکت مایکروسافت
مردی برای سمت آبدارچی در شرکت مایکروسافت تقاضا داد. رئیس کارگزینی با تقاضای او موافقت کرد گفت: شما استخدام شدید، آدرس ایمیلتان را بدهید تا فرم‌های...
چهارشنبه، 26 ارديبهشت 1397
هستم، پس می‌توانم
سارا هشت ساله از صحبت پدر و مادرش فهمید که برادر کوچکش سخت بیمار است و چون پولی برای درمان او ندارند، فقط یک معجزه می‌تواند او را نجات دهد.
چهارشنبه، 26 ارديبهشت 1397
نجات از میان آتش
مردی مقابل گل‌فروشی ایستاده بود و می‌خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری زندگی می‌کرد، سفارش دهد و از طریق پست برای او بفرستد.
چهارشنبه، 26 ارديبهشت 1397
خرید محبت و توجه
روزی پسر بچه‌ای با شتاب جلوی پدرش که تازه از سر کار آمده بود، دوید و گفت: پدرجان! شما برای هر ساعت کار چقدر پول می‌گیرید؟ پدرش گفت: ساعتی 20...
چهارشنبه، 26 ارديبهشت 1397
شربت عشق
معلمی از دانش‌آموزانش خواست عجایب هفتگانه را روی کاغذ بنویسند. دانش‌آموزان همگی به اهرام مصر، تاج محل و کانال پاناما و ... اشاره کرده بودند....
سه‌شنبه، 25 ارديبهشت 1397
صورت‌حساب بیمارستان
در جزیره‌ای زیبا، تمام احساسات در کنار هم زندگی می‌کردند. شادی، غم، غرور و عشق... روزی خبر رسید که به زودی جزیره به زیر آب خواهد رفت، همه فوراً...
سه‌شنبه، 25 ارديبهشت 1397
جادوی عشق
مرد جوانی، از دانشکده فارغ‌التحصیل شد. ماهها بود که ماشین اسپرت زیبایی در یک نمایشگاه توجهش را جلب کرده بود و از ته دل آرزو می‌کرد که روزی صاحب...
سه‌شنبه، 25 ارديبهشت 1397
لبخند در توفان
روزی مردی برای اصلاح به آرایشگاه رفت. در حین گفتگو، سخن از وجود خدا به میان آمد. آرایشگر گفت: من باور نمی‌کنم که خدا وجود داشته باشد. مشتری گفت:...
سه‌شنبه، 25 ارديبهشت 1397
به خدا اعتماد کن!
زن فقیری که شوهرش فلج بود، با اطمینان از اینکه خداوند پول و غذا و سایر مایحتاجش را فراهم خواهد کرد، وارد فروشگاهی شد و از فروشنده چیزهای مورد...
دوشنبه، 24 ارديبهشت 1397
چرا خدا را نمی‌بینیم؟
روزگاری جوانی، عاشق دختر پادشاهی شد. رنج این عشق، او را بیچاره کرده بود و راهی برای رسیدن به معشوق نداشت. مردی زیرک از ندیمان پادشاه وقتی دلباختگی...
دوشنبه، 24 ارديبهشت 1397