تابستان 63

قطار شماره سیصد و بیست و هفت تهران-اندیمشک روز چهارده تیر سال شصت و سه ساعت یازده و چهل و پنج دقیقه راه افتاد پدر من توی واگن سه، کوپه هشت قطار...

سه‌شنبه، 28 شهريور 1391

برادر مرده ام به آمریکا می آید

زمستان بود که به خلیج نیویورک رسیدیم.برف سنگینی زمین را پوشانده بود و انگار همه بندرگاه با حرکت قدرتمند قلم مویی رنگ شده بود.روی عرشه ایستاده...

سه‌شنبه، 28 شهريور 1391

روباهی که نمی خواست روباه باشد

خوب بچه ها، این داستان بچه روباهیه به اسم گوش سیاه.قصه مربوط به سال ها پیشه.خیلی سال پیش.قبل از هر چیز باید بگم ممکنه از داستان خوشتون نیاد اما...

سه‌شنبه، 28 شهريور 1391

کلبه ای رو به اقیانوس

زن توی فیلم خانه اش را فروخت.اثاثش را هم همین طور.لباس هایش و یادگاری های مردی را که بهش خیانت کرده بود ریخت توی چند تا کیسه زباله و گذاشت توی...

سه‌شنبه، 28 شهريور 1391

روز متفاوت

فلاح که رفت سگ های رها شده اش ما را دوره کردند و پس راندند تا «بنه گاه»باغ.فلاح که بود آرام بودند.آرام و رام دور و برش مثل گربه های دست آموز...

سه‌شنبه، 28 شهريور 1391

کتاب شن

در کتابخانه کوچک من، یک دوره سی جلدی دایره المعارف بریتانیکا هست که سه سال از خودم بزرگ تر است.روی لپ تاپم یک نسخه نرم افزاری از همین دایره المعارف...

سه‌شنبه، 28 شهريور 1391

دست به دست کردن قصه ها

در بچگی فهمیدم تنها چیزی که می شود مال خودم باشد، کتاب است و قصه های تویش.البته همان وقت هم این مالکیت واقعی نبود؛ تقریبا هیچ کتابی نداشتم که...

سه‌شنبه، 28 شهريور 1391

ماهی زدگی

پاییز، ماهی های سطح زی مثل حلوا سفید یا شوریده، در اطراف خور موسی و خور عبدالله صید می شوند و بعد سر و کله شان در بازار ماهی فروش های کفیشه و...

سه‌شنبه، 28 شهريور 1391

به خانه نگاه کن فرشته!

این که نوشتن یک رمان از کجا شروع می شود، چطور پیش می رود. در طول نوشتن این رمان بر نویسنده چه ها می گذرد و رمان بعد از انتشارش چه واکنش هایی...

دوشنبه، 27 شهريور 1391

خانم لطفاً سر بسته ننویسید

سال 52 حمید روحانی به امام (ره) نامه نوشته بود که یک نویسنده مصری می خواهد درباره شما مطلب بنویسد و خودتان اندکی از زندگی تان بنویسید. جواب داده...

دوشنبه، 27 شهريور 1391

اسکلت، دزدها، سگ ها و باران

وقتی این صفحه را شروع کردیم و بنا شد خاطرات شغل های مختلف را چاپ کنیم تا داستان نویسان اندک اندک از آپارتمان و کافه بیرون بیایند و از فضای رنگارنگ...

دوشنبه، 27 شهريور 1391

گنج حواریون

نمی شود از انواع روایت گران داستان حرف زد شفاهی و شیوه های روایت آنان را نادیده گرفت. وقتی صحبت داستان می شود کمتر کسی از پای منبرها یاد می کند؛...

دوشنبه، 27 شهريور 1391

پریان زن شاه را بردند

در اخباری که ایرانی ها نوشته اند، اسکندر مردی ستمکار و اهریمنی است که دولت هخامنشی را برانداخت اما در اسکندرنامه که متونی خیالی هستند، اسکندر...

دوشنبه، 27 شهريور 1391

17ژوئیه 1994 بین ساعت دو تا یازده شب

شما خودتان به یاد می آورید که روز 17 ژوئیه 1994 بین ساعت ده تا یازده شب، داشتید چه کار می کردید؟ نه؟ من هم همین طور، هیچ کس نمی داند.

دوشنبه، 27 شهريور 1391

هانا

توضیح می دهم که آن چند روز چطور بود. آن روزها همه ویژگی های لازم را داشت برای این که در ذهن من بماند. مثلاً یکی این که هوا سرد بود و برف می بارید.

دوشنبه، 27 شهريور 1391

آقای نویسنده، کهنه کار است

قضیه خیلی ساده بود. ب می خواست کوتاه ترین داستان دنیا را بنویسد. چهل و هشت سال پیش میز دو نفره ای گوشه کافه مولن روژ برگشته بود این را به بهرام...

دوشنبه، 27 شهريور 1391

صوت ربا

چیزی به چهاردهم ماه نمانده. می روم خیلی صریح به پدرم می گویم که نمی خواهم روز تولدم توی خانه بماند. قضیه خیلی ساده است. پدرم پیر شده و حرف هایش...

دوشنبه، 27 شهريور 1391

تلویزیونی

از هر دو طرف که به خانواده ام نگاه کنی ژن آرتیستی توش هست اما مقدارش کمه. برای رسیدن به یه گوله نمک، یه ذره قناسی باید چاه عمیق بزنی. یه رگه...

دوشنبه، 27 شهريور 1391

نقره ای

چهار پنج ماه بود که آمده بودیم خانه جدید و هنوز با محل آشنا نبودیم. می خواستم موهای دخترم را کوتاه کنم. رفتیم به نزدیک ترین آرایشگاهی که نزدیک...

دوشنبه، 27 شهريور 1391

اشتها

اوضاع آن طور که فکرش را می کردم پیش نرفته بود. دیر وقت دوشنبه شب، مزاحم رئیسم شده بودم که خیلی محترمانه تقاضای اضافه حقوق کنم اما بحث یک جوری...

دوشنبه، 27 شهريور 1391