از سر نی سایبان بده
یا بر سر من ، از سر نی ، سایبان بده یا بر بلند نیزه مرا آشیان بده با گیسوی رها شده در دست بادها از نی ، مسیر قافله‌ات را نشان بده جانم به لب...
دوشنبه، 11 آبان 1394
از افق نیزه
خورشید دلم از افق نیزه بر آمد خورشید مگو روی نی از من جگر آمد رو راست بگو دوش تو مهمان که بودی؟ تا صبح دلم شور زد و اشک تر آمد من خطبه به لب...
دوشنبه، 11 آبان 1394
گفتگوی آب
دیگر مکن به هیچ کجا گفتگوی آب چون می‌رود به پیش همه ، آبروی آب از هر کجا که می‌گذرد ، ناله می‌کند از چشمه ، آب ، چونکه روان شد به جوی آب
سه‌شنبه، 28 مهر 1394
لاجرم آن شاهد صبح ازل
لاجرم آن شاهد صبح ازل پادشاه دلبران عزوجل چون جمال بی مثال خود نمود ناظران را عقل و دل از کف ربود پس شراب عشقشان در جام (پیمانه) ریخت
سه‌شنبه، 28 مهر 1394
قتیل کربلا
قتیل کربلا را دوست دارم ذبیح بالقفا را دوست دارم من از زوار دشت کربلایم عزیز مصطفی را دوست دارم قسم بر آب آب کودکانش
سه‌شنبه، 28 مهر 1394
عزم شهادت
كشته دین گفت خواهم با خدا سودا كنم میروم در كربلا تا نـهضتی برپا كنم من حسینم نوگل بستان زهرای بتول حكم یزدان را میان مسلمین اجرا كنم میروم تا...
سه‌شنبه، 28 مهر 1394
شد وصل با آتش
زمین و آسمان کربلا شد وصل با آتش میان خیمه‌ها پیچید بی شرمانه تا آتش به همراه عطش راه تو را از چار سو بستند تمام سنگ‌ها سر نیزه‌ها و زخم با آتش
سه‌شنبه، 28 مهر 1394
ظهر عطش
مانده بودم ، غیرت حیدر به فریادم رسید در وداعی تلخ، پیغمبر به فریادم رسید طاقتم را خواهش اکبر ، در آن ظهر عطش برده بود از دست، انگشتر به فریادم...
سه‌شنبه، 28 مهر 1394
روز عاشورا گذشت
شب رسید و روز عاشورا گذشت سوختند آن خیمه و خرگاه را در دل شب زینب بی خانمان ترک کرد آن سوخته خرگاه را
سه‌شنبه، 28 مهر 1394
ذوالجناح
خونی که روی یال تو پیداست ذوالجناح خون همیشه جاری مولاست ذوالجناح یک قطره آفتاب به وی تنت نشست بوی خدا ز یال تو برخاست ذوالجناح
سه‌شنبه، 28 مهر 1394
خونی چکید
خونی چکید و حنجره ی خاک جان گرفت بغضی شکست و دامن هفت آسمان گرفت آبی که دستبوس عطش بود شعله زد آتش، سراغ خیمه ی رنگین کمان گرفت
سه‌شنبه، 28 مهر 1394
بیگانه می‌سوزد
نه تنها خیمه گاهم ز آتش بیگانه می‌سوزد که بنیاد وجودم، از غم جانانه می‌سوزد در خونین ز چشمانم، به دامن، چون نیفشانم؟ که پیش دیدگانم، کودکی در...
سه‌شنبه، 28 مهر 1394
تو مرا خون، من ترایم خونبها
چون خودی را در رهم کردی رها تو مرا خون، من ترایم خونبها هرچه بودت، داده‌ای اندر رهم در رهت من هر چه دارم می‌دهم شاه گفت ای محرم اسرار ما
سه‌شنبه، 28 مهر 1394
بمان
بمان که روشنی دیده ترم باشی شبیه آینه ای در برابرم باشی هوای خیمه من بی نگاه تو سرد است بمان که مایه دلگرمی حرم باشی چه شد که از ته گودال سر...
سه‌شنبه، 28 مهر 1394
بر حربگاه، چون ره آن كاروان فتاد
شور نشور واهمه را در گمان فتاد هم بانگ نوحه، غلغله در شش جهت، فكند هم گریه، در ملائک هفت آسمان فتاد هرجا كه بود آهوئى، از دشت پا كشید
دوشنبه، 27 مهر 1394
بتاب ای مه
بتاب ای مه که زینب دل غمین است پریشان دل ز مرگ شاه دین است بتاب ای مه رقیه دل کباب است ز مرگ باب خود در پیچ و تاب است بتاب ای مه تو بر گلهای...
دوشنبه، 27 مهر 1394
آشوب
کربلا تیره گشت و پر آشوب کرد عمر حسین چونکه غروب گرد غم شد بر آسمان ز زمین آسمان خون گریست زین آشوب شد گل‌آلود و سرخ، آب فرات
دوشنبه، 27 مهر 1394
نرود امشب و سحر نشود
خدا کند نرود امشب و سحر نشود که روز ما زشب تار تیره تر نشود چه فتنه ها که به دنبال این سحر نبود خدا کند نرود امشب و سحر نشود
دوشنبه، 27 مهر 1394
هر که بیرونی بد از مجلس گریخت
هر که بیرونی بد از مجلس گریخترشته الفت ز همراهان گسیختدور شد از شکّـرستانش مگسوز گلستان مرادش ، خار و خس
دوشنبه، 27 مهر 1394
مهمان خواهر می‌شود
امشب عزیز فاطمه مهمان خواهر می شود فردا میان قتلگه در خون شناور می شود امشب درون خیمه گه دارد هزاران گفتگو فردا در این صحرا سرش دلدار خنجر می...
دوشنبه، 27 مهر 1394