يك اربعين براي تو گريان شدم حسين
يك اربعين براي تو گريان شدم حسين مانند گيسوي تو پريشان شدم حسين با چند قطره اشك دل من سبك نشد ابري شدم به پاي تو باران شدم حسين زلفي اگر كه ماند...
سه‌شنبه، 10 آذر 1394
نام تو
شبي‌ كه‌ نام‌ تو در باور زمين‌ گل‌ كرد كسي‌ نگفت‌ «چرا زخم‌ ما چنين‌ گل‌ كرد» دوباره‌ مزرعه‌ كربلا شكوفا شد دوباره‌ پينة‌ دستان‌ خوشه‌چين‌ گل‌...
سه‌شنبه، 10 آذر 1394
معجرت چه شد
از من مپرس زینب من معجرت چه شد با من بگو برادر زینب سرت چه شد از من مپرس از چه لبت خشک و زخمی است با من بگو که ساقی آب آورت چه شد از من مپرس...
سه‌شنبه، 10 آذر 1394
گرفته صدای من
ببین گرفته صدای من از صدا زدنت مگر به نیزه چه گفتی که بی‌هوا زدنت تمام خاطرم از سفر فقط این است تمام راه به پیش نگاه ما زدنت
سه‌شنبه، 10 آذر 1394
کعبه‎ی عشق و امیدم
ای کربلا کعبه‎ی عشق و امیدم بعد از جدایی‎ها به دیدارت رسیدم ای کربلا آغوش بگشا زینب آمد من زینبم کز رنج دوری‎ها خمیدم هر روز دیدم کربلای تازه‎ای...
سه‌شنبه، 10 آذر 1394
کبود بی شمارم
زخمی زنجیرم کبود بی‌شمارم بر شانه‌هایم زخم‌های کهنه دارم همشیره خورشیدم و بانوی نورم هرچند که در پنجه گرد و غبارم شام غریبانی عصر خیمه‌هایم
سه‌شنبه، 10 آذر 1394
شعر «قسمت نشد اربعین کنارت باشم» عباس کی منش
شعر «قسمت نشد اربعین کنارت باشم» درباره اربعین حسینی است که توسط یاسر مسافر سروده شده است.
سه‌شنبه، 10 آذر 1394
عشقت اسيرم كرده است
اي امام عاشقان عشقت اسيرم كرده است وي امير عارفان داغ تو پيرم كرده است من اسير داغ عشقم ني اسير دست خصم شعله‌هاي داغ‌هاي تو اسيرم كرده است آرزوهاي...
سه‌شنبه، 10 آذر 1394
شیشه‌ي صبر افتاده
از سر ناقه‌ی غم شیشه‌ي صبر افتاده همه دیدند که زینب سر قبر افتاده چشم او در اثر حادثه کم سو شده است کمرش خم شده و دست به زانو شده است بیت بیت...
سه‌شنبه، 10 آذر 1394
شمیم جان
شمیم جان فزای کوی بابم مرا اندر مشام جان برآید گمانم کربلا شد عمه نزدیک که بوی مشک و ناب و عنبر آید
سه‌شنبه، 10 آذر 1394
سر یار دیده‌ام
یک اربعین، به نیزه سر یار دیده‌ام یک اربعین، چو شمع به پایش چکیده‌ام یک اربعین، به ضربه‌ی شلّاق ساربان بر روی خارهای مغیلان دویده‌ام یک اربعین،...
سه‌شنبه، 10 آذر 1394
سر قبر شما آورده‌ام
كارواني كه سر قبر شما آورده‌ام نيمه جان‌هايي است تا كرب و بلا آورده‌ام من نيابت دارم از مادر زيارت آمدم من وصيت‌هاي مادر را به جا آورده‌ام...
سه‌شنبه، 10 آذر 1394
سر تو از سر نیزه
سر تو از سر نیزه به من توان می‌داد امید بر دل مجروح بی‌کسان می‌داد خودت که از سر نیزه به چشم خود دیدی کنیزکی به یتیم تو خرده نان می‌داد
دوشنبه، 9 آذر 1394
رسیدم کنار تو
باور نمی‌کنم که رسیدم کنار تو باور نمی‌کنم من و خاک دیار تو یک اربعین گذشته و من پیرتر شدم یک اربعین گذشت و شدم همجوار تو یک اربعین اسیر بلایم...
دوشنبه، 9 آذر 1394
در شام
در شام چون یزید ز طغیان حیا نمود شد خسته از شقاوت و ترک جفا نمود تا رفت توسن ستم و جور و ظلم راند چون لنگ شد ز قهر، در لطف وانمود یعنی ز رنج...
دوشنبه، 9 آذر 1394
خواهر غم پرورم
ای همیشه خواهر غم پرورم ای خمیده مثل زهرا مادرم بشکن این بغضی که داری در گلو هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو بر حسینت شام را توصیف کن
دوشنبه، 9 آذر 1394
حال و هواي سفرش
دردها می‌چكد از حال و هواي سفرش گرد غم ريخته بر چادر مشكي سرش تك و تنها و دو تا چشم كبود چند تا كودك بي پدر افتاده فقط دور و برش ظاهراً خم...
دوشنبه، 9 آذر 1394
چهل روز می‌شود
چهل روز می‌شود كه شدم جبرئیل تو ذبح عظیم گشتی و گشتم خلیل تو چهل روز می‌شود كه فقط زار می‌زنم كوچه به كوچه نام تو را جار می‌زنم چهل روز می‌شود...
دوشنبه، 9 آذر 1394
چگونه با تو بگویم
چگونه با تو بگویم چگونه خواهر رفت تمام سوی دو چشمم پس از برادر رفت به جای آن همه تیری که بر تنت آمد لباس کهنه و انگشتر مطهر رفت
دوشنبه، 9 آذر 1394
تازه رسیده از سفر کربلا، سرت
تازه رسیده از سفر کربلا، سرت بین تن تو فاصله افتاده تا سرت با پهلوی شکسته و با صورت کبود کنج تنور کوفه کشانده مرا سرت پیشانی‌ات شکسته و موهات...
دوشنبه، 9 آذر 1394