مقدمه
از جمله باورهاي مهم مسلمانان خصوصاً شيعيان مقوله انتظار است، مقوله انتظار در ميان انديشه مهدويت و مفاهيم آن، بارزترين و كاربردي ترين، مقولات مهدويت مي باشد از اين جهت در روايات معصومان ( عليهم السلام ) بسيار روي آن تأكيد شده و در كنار اعتقادات اصلي قرار داده شده است.(1)و نيز در سفارش هاي معصومان ( عليهم السلام ) بر بهترين عمل بودن و نيز بر ضرورت و وجوب آن بسيار تأكيد شده است(2) و نقش مهم انتظار در هدايت گري و جهت دهي جامعه بر كسي پوشيده نيست؛ به ط وري كه بشر و جوامع بشري در سير تكاملي و نيل به هدف بي نياز از مقوله انتظار نمي باشد. و انتظار در نگاه كلي چه از لحاظ مفهوم شناسي و چه از لحاظ كاركردي، در ايجاد خوبي ها در جامعه و افراد نقش بي بديلي دارد كه عدالت از جمله آنها بوده و جزو اهداف مهم حكومت جهاني مهدوي است. منتظران و جامعه منتظر كه در انتظار روز موعود به سر مي برند وظيفه دارند در راستاي رسيدن به حكومت جهاني مهدوي شاخصه هاي آن نظام جهاني را در ميان خود و جامعه پياده كرده تا هم ساني و هم سنگي خود را با جامعه مطلوب مهدوي اعلان نمايند، از اين رو، « عدالت » در ميان شاخصه هاي مهمي كه جزو رسالت منتظران در دوران غيبت است، شاخصه ي برجسته اي مي باشد. البته عدالت كه در اين جا گفته مي شود، عدالت فراگير و همه جانبه يعني عدالت در برابر خدا، عدالت در برابر بشر، عدالت در برابر خود و عدالت در برابر طبيعت مي باشد؛ يعني انسان منتظر در راستاي تحقق ابعاد چهارگانه عدالت كه با موجود چهارگانه ارتباط برقرار مي كند، رابطه خود را با آنها براساس معيار عدل و داد پي ريزي مي كند بي شك وقتي كه رابطه انسان با موجودات ديگر رابطه ي صحيح و براساس عدالت پي ريزي شد ثمر و آثار چنين ارتباط و رابطه اي، صلح، و آرامش در ميان بشر و جوامع بشري مي باشد از اين جاست كه شرايطِ سلسله مراتبي ميان انتظار، عدالت و صلح جهاني تبلور مي يابد.
واژگان كليدي: انتظار، انتظار صحيح، انتظار غلط، كاركرد انتظار، عدالت، كاركرد عدالت، صلح، خاستگاه صلح، فطرت
مفهوم شناسي انتظار، عدالت و صلح
در عرصه تحقيق و پژوهش اولين كاري كه انجام آن ضروري و لازم بوده و درواقع چارچوب تحقيقات را در ميان متشابهات و مترادفات مشخص مي كند، مفهوم شناسي پيرامون واژگاني است كه در تحقيقات، محوري و كليدي مي باشد. از اين رو قبل از هر چيز لازم است درباره ي موضوع موردنظر كه سه واژه ي انتظار، عدالت و صلح در آن مهم و محوري مي باشند مفهوم شناسي كامل صورت گيرد.الف: مفهوم شناسي انتظار
واژه انتظار را مي توان از دو منظر لغت و اصطلاح مفهوم شناسي كرد. انتظار در لغت به معناي چشم به راه بودن، چشم داشتن و اميدوار بودن، آمده است.(3)اما انتظار در معناي اصطلاحي خود كه همان اميد داشتن به آمدن منجي در روز موعود مي باشد، مورد اتفاق همه ي باورمندان به منجي است كه تفاوت آنها تنها در مصداق منجي مي باشد كه با اسم هاي گوناگوني در ميانشان مطرح است و در ميان مسلمانان انتظار يعني اميدوار بودن به روزي كه در آن روز حضرت مهدي ظهور كرده و با تشكيل حكومت جهاني، سعادت و خوش بختي را به تجربه بشر مي رساند.
در فرهنگ تشيع، انديشه ي مهدويت و مفاهيم همسو با آن به صورت دقيق، موشكافي شده تا انديشه مهدويت به صورت صحيح و كامل جزو باورداشت شيعيان قلمداد شود از اين رو مقوله انتظار نيز با بررسي هاي دقيق به انتظار صحيح و غلط و يا مثبت و منفي نام گذاري شده است؛ به تعبير ديگر مي توان انتظار را به انتظار سازنده و مخرب تعريف كرد.
اگر مقوله انتظار به صورتي تعريف شود كه برآيند آن خمودي، ايستايي و دست روي دست گذاشتن و انتظار منجي را كشيدن باشد تا همه چيز را به دست تواناي خود حل كند، چنين انتظاري منفي، غلط و مخرب است.
و اگر مقوله انتظار را به صورتي تعريف نمايند كه نتيجه آن حركت، جنبش، نشاط و پويايي باشد چنين انتظاري مثبت، صحيح و سازنده مي باشد.
البته در جاي خود خواهد آمد، انتظاري كه در كنار عدالت قرار گرفته و منجر به صلح و آرامش مي شود قسم دوم انتظار يعني انتظار سازنده مي باشد.
سفارش ها و تأكيدهايي كه در روايات معصومان ( عليهم السلام ) به مسلمانان در خصوص « انتظار » شده و آنها را به كسب انتظار و شاخصه هاي انتظار تشويق و ترغيب نموده است همه براساس تقويت و احياي انتظار صحيح و سازنده در ميان مسلمانان و جوامع اسلامي مي باشد.
در اين زمينه رسول گرامي اسلام مي فرمايد:
انتظار الفرج عبادة. أفضلُ أعمال أمّتي انتظار فرجِ الله عزّوجلّ (4)؛
انتظار فرج عبادت است و برترين و باارزش ترين عمل امت من انتظار فرج از خداي تبارك و تعالي است.
باز فرموده است:
أفضل العبادة انتظار الفرج(5)؛ برترين عبادت ها انتظار فرج است.
چنان كه امام سجاد ( عليه السلام ) در زمينه انتظار فرموده است:
انتظار الفرج من أعظم العمل(6)؛ انتظار فرج از برترين اعمال است.
از مضامين روايات فوق كه انتظار را از مقوله روحي و رواني به مقوله فعل و عمل كشانده است، انتظار قسم دوم كه انتظار صحيح و سازنده است برداشت مي شود، زيرا شاخصه هاي فوق كه تداعي گر حركت و تحرك است از مقوله انتظار صحيح نشئت مي گيرد از اين جهت است كه انتظار صحيح را انتظار بالنده، حركت آفرين و جنبش خيز تعبير كرده اند.
ب: مفهوم شناسي عدالت
عدالت در فرهنگ اسلامي داراي جايگاه مهم و خطيري است، گستره ي نفوذ آن علاوه بر قلمرو تشريع قلمروه ي تكوين را نيز درنورديده است؛ يعني همه در مقام هست و نيست و جهان بيني و درهم در مقام بايد و نبايد و ايدئولوژي عدالت مطرح است. آري واژه عدالت به مثابه ي توحيد - كه روح همه تعاليم و دستورهاي اسلامي براساس يكتاپرستي تنظيم شده است - در همه ي تعاليم و قوانين اعم از اصول و فروع، نظري، عملي و اعتقادي، غيراعتقادي و فردي، اجتماعي و... داراي جايگاه و نفوذ است. چنان كه از رسول گرامي اسلام، درباره ي نفوذ عدالت در تكوينيات و امور هست و نيست، نقل شده است.بالعدل قامت السماواتُ و الارض(7)؛ آسمان ها و زمين براساس عدالت استوارند.
هم چنين در اين زمينه از اميرمؤمنان علي ( عليه السلام ) نقل شده است:
العدل أساس به قوام العالم (8)؛ عدل پايه و ستوني است كه هستي بدان پابرجا و استوار است.
اما در مورد نفوذ عدالت در قلمروه ي تشريع مي توان به آيات ذيل استناد كرد:
« إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ »(9)؛ همانا خداوند دستور به عدالت و احسان مي دهد.
« لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ »(10)؛
به راستي ما پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم به انصاف برخيزند.
واژه عدل از زواياي مختلف داراي معنا و مفهوم مختلفي است كه با نگاه دقيق، مفهوم هريك از آنها با يكديگر متفاوت مي باشد؛ مثلاً:
- عدل به معناي قرار گرفتن هر چيزي در جاي خود است: « وضع كل شي ء في موضعه ». چنان كه امير مؤمنان علي ( عليه السلام ) فرموده است: « العدل يضع الأمورَ مواضعها » (11).
- عدل به معناي مساوات و برابري است.
چنان كه راغب اصفهاني در كتاب مفردات گفته است: عدل، عدالت و معادله واژه هايي است كه معناي مساوات را دربردارد، پس عدل تقسيم مساوي است. (12)
- عدل به معناي رسيدن هر صاحب حقي به حق خود است.
چنان كه در اين زمينه جمله معروفي نقل شده است: « العدل إعطاء كلّ ذي حقٍ حقّه ».
- عدل به معناي موزون بودن و رعايت استحقاق هاست. (13)
علاوه بر معاني فوق، واژه ي عدل مترادفاتي دارد مانند: قسط، قصد، استقامت، وسط، نصيب، ميزان انصاف و غيره كه در ميان واژگان فوق، دو واژه عدل و قسط در فرهنگ قرآني بيشتر مورد استفاده قرار گرفته است.(14)
ج: مفهوم شناسي صلح
مقوله صلح از امور فطري و همه پسند و در درون و وجدان همه ي انسان ها قرار دارد، زيرا فطري بودن امور با سه شاخصه مهم بازشناسي مي شود مانند كليت، دوام و ابديت، كه اين امور سه گانه در مقوله صلح مطرح است، يعني همه مردم با اعتقادات و فرهنگ ها و موقعيت هاي مختلف به صلح علاقه مند هستند و اين علاقه در طول تاريخ بشريت دوام داشته و براساس قانون سنخيت، تا ابديت در وجود انسان متبلور خواهد بود.صلح پديده اي چندوجهي است، هركس بر اساس پيش فرض و هدفي كه دارد آن را معنا و تفسير مي كند.
« در اين جا شايد ذكر نكته اي خالي از فايده نباشد و آن اين كه يكي از مسائلي كه در مسير تحقيق درباره ي سنت صلح خواهي با آن رو به رو مي شويم. تكثر آراي موجود در اين حوزه است. مارتين سيادل(15)، سه گونه ي متمايز از صلح خواهي را مشخص مي سازد. ژان هاوارد يودر (16) چيزي كه در حدود هفده نوع صلح خواهي مذهبي را معرفي مي كند. جيمز ترنر جانسون (17)، نويسنده ي كتاب در جست و جوي صلح نيز از تمايز دو رويكرد صلح خواهانه سخن مي گويد: نخست رويكردي كه در آن، پيش گيري از وقوع جنگ با توسعه و گسترش مرزهاي جامعه ي بشري حاصل مي آيد؛ توسعه اي كه در نتيجه ي آن، هرگونه نزاعي كه از رقابت كشورهاي بيگانه با يكديگر ناشي مي شود. موقوف مي گردد. در مقابل، رويكردي قرار دارد كه استقرار صلح را از طريق جوامعي همبسته كه خشونت را مردود مي شمارد دنبال مي كند.
تشخيص چنين تمايزاتي، توجه ما را به اين نكته اساسي معطوف مي دارد كه صلح خواهي پديده اي چندوجهي است. (18)
واژه صلح در فارسي به معناي آشتي، سازش، آرامش، امنيت، آسودگي و قرارداد (19) آمده است در فرهنگ عربي واژه صلح در قالب واژگاني نظير المهادنة، الموادعة، المعاهدة، الهدنه، مصالحه و سلم آمده است. (20)
شهيد مطهري در كتاب خويش، صلح را به معناي پيمان عدم تعرض، پيمان نجنگيدن و پيمان همزيستي مسالمت آميز تعبير كرده است. (21)
كاركرد انتظار و ارتباط آن با عدالت
انتظار باوري است كه نقش آن در رشد و تعالي بشر و جوامع بشري، مهم و تأثيرگذار است، تعالي و تكامل بشر از لحاظ اخلاق، ايمان، اميدواري و نيز تحقق پويايي، عدالت و وحدت، مرهون اعتقاد قلبي مردم به باور داشت انتظار مي باشد هرچه ايمان مردم به انتظار بيشتر باشد، تكامل و پيشرفت آنها در امور فردي و اجتماعي بيشتر خواهد شد.ميان كاركردهاي انتظار، عدالت جايگاه مهم و ويژه اي دارد، زيرا از طرفي جزو اهداف نهضت جهاني منجي بوده و از طرف ديگر نقش عدالت در سازماندهي جامعه اعم از جامعه منتظِر و منتظَر، نقش اساسي و بي بديل مي باشد. از اين رو در طول تاريخ بشريت، تحقق عدالت از آرمان هاي اساسي بشر بوده كه تا به حال چنين تجربه شيريني براي بشر و جوامع بشري رخ ننموده است.
در ميان رواياتِ آينده نگر كه از رهبران معصوم ( عليه السلام ) به يادگار مانده و در قالب روايات مهدويت شهره هستند، رواياتي كه به موضوع عدالتِ حضرت مهدي ( عليه السلام ) و اجرايي شدن عدالت فراگير اعم از فردي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي و... اختصاص دارند. از روايات ديگر مهدويت به مراتب فزون تر است كه اين كثرت و فراواني درواقع حكايت از اهميت مقوله عدالت در ميان منظومه انديشه مهدويت مي كند.
در اين زمينه، حضرت مهدي ( عليه السلام ) وقتي كه متولد شد، دست به دعا برداشته و از خداوند چنين مسئلت كرد:
اللهم أنجز لي ما وعدتَني، و أتمم لي أمري و ثبّت وطائي، و املأ الارضَ لي عدلاً و قسطاً (22)؛
خداوندا آنچه را كه به من وعده دادي محقق ساز و امر ( حكومت عدالت گستر جهاني ) مرا به كمال رسان و گام هاي مرا استوار بدار و زمين را به وسيله ي من از عدل و داد پر ساز.
در اين زمينه امام صادق ( عليه السلام ) فرموده است:
أما و اللهِ ليدخلنَّ [ القائم ] عليهم عدله جوف بيوتهم كما يدخل الحرُّ و القرًُّ (23)؛
به خدا قسم كه عدالت خود را در درون خانه هاي مردم وارد مي كند همان گونه كه سرما و گرما داخل مي شود.
امام رضا ( عليه السلام ) در مورد عدل گستري حضرت مهدي ( عليه السلام ) فرموده است:
فاذا خرج وَضعَ ميزان العدلِ بين الناس فلا يظلم أحد أحداً (24)؛
آن گاه كه خروج كند، ترازوي عدل را در بين مردم مي نهد، پس هيچ كس به ديگري ظلم نمي كند.
هم چنين براي اثبات اهميت مقوله عدالت در ميان آموزه هاي مهدويت، بيان ادعاي تواتري است كه از ناحيه برخي از علما و صاحب نظران شيعه و سني، مطرح شده است كه درواقع هم قطعيت صدور روايات عدل گستري حضرت مهدي ثابت شده و هم حتميت وقوع آن نمايان مي شود.
بي شك منتظران كه داهيه همراهي و هم سويي با جامعه ايده آل مهدوي را در سر مي پرورانند و با آراستگي به شاخصه « انتظار » به نوعي از ديگران متمايز مي گردند بايد پيش قراولان جوامع بشري در پياده كردن شاخصه هاي جامعه موعود در ميان خود باشند.
مقوله انتظار در واقع پل ارتباطي ميان جامعه منتظِر و منتظَر است؛ يعني براساس قانون سنخيت كه هم نواحي و هم سويي ميان دو جامعه فوق برقرار شده همراهي جامعه منتظران از جامعه موعود را ضروري و لازم مي نمايد، براين اساس، جامعه منتظران شاخصه هايي نظير پويايي، بالندگي، عدالت خواهي، ظلم ستيزي، دين مداري، خدامحوري و... كه شاخصه هاي جامعه موعود مهدوي است در خود اجرايي كرده و براساس تأسي از الگوي برتر برنامه هاي خود را تنظيم مي كند.
بنابراين بر محور انتظار است كه افراد به وصف منتظران نايل مي آيند و از طريق وصف انتظار، منتظران خود را ملزم به همراهي با جامعه منتظر كرده و شاخصه هاي جامعه منتظر كه عدالت از جمله آنهاست در خويش و جامعه پياده مي كنند، پس از اين رو مي توان ترتيب ميان انتظار و عدالت را تبيين كرد؛ يعني انتظار به نوعي خاستگاه مقوله عدالت در جامعه منتظران است.
انتظار و عدالت خاستگاه صلح
چنان كه در فصل دوم به موضوع انتظار و ترابط آن با موضوع عدالت پرداخته شد اين مطلب به اثبات رسيد كه انتظار با مؤلفه هاي مثبت خود خاستگاه عدالت و تحقق آن در جامعه منتظران است، در اين جا برآنيم تا به ترابط ميان عدالت و صلح جهاني كه مورد قبول همه انسان ها يعني مورد عشق و علاقه نوع بشر است بپردازيم. با اثبات اين مطلب به نوعي ترابط ميان انتظار و صلح جهاني را نيز به اثبات برسانيم، زيرا وقتي كه از طرفي عدالت زمينه ساز صلح جهاني بود و از طرف ديگر انتظار زمينه ساز عدالت جهاني بود بالتبع انتظار به صورت غير مباشر زمينه ساز صلح جهاني نيز خواهد بود.براي تبيين مسئله ي فوق ابتدا بايد موضوع عدالت دقيقاً كالبد شكافي شده و همه ابعاد آن دقيقاً مورد كاوش قرار گيرد و موضوع صلح با تك تك ابعاد عدالت در معرض ارزيابي و تطبيق قرار گيرد تا ترابط ميان آنها خوب روشن شود.
عدالت و ابعاد آن
براساس نگرش انسان شناسي، رابطه انسان با موجودات ديگر بر محور روابط چهارگانه تنظيم مي شود: رابطه ي انسان با خدا، رابطه ي انسان با انسان هاي ديگر، رابطه ي انسان با خويشتن و رابطه ي انسان با طبيعت و محيط زيست.اين روابط، داراي تنوع و تقسيماتي است كه اگر انسان در ايجاد آنها معيارهاي صحيح را مدنظر قرار دهد، رابطه اي كه ايجاد مي شود رابطه صحيح و مثبت است، وگرنه غلط و منفي خواهد بود.
به طور كلي زماني انسان مي تواند ادعاي رابطه صحيح با موجودات ديگر داشته باشد كه در ايجاد رابطه، شاخصه عدل را محور كار خود قرار دهد، پس شاخصه عدالت در گستره ي وسيع در همه ي قلمرو ارتباطات انسان نفوذ داشته و نقش محوري خود را در ايجاد رابطه صحيح، ايفا مي كند.
پس چنان كه براساس استقرار و احصا، روابط انسان به صورت رابطه چهارگانه مي باشد. عدالت نيز در ابعاد چهارگانه نقش ايفا مي كند؛ يعني رابطه ي عادلانه انسان با خدا، رابطه عادلانه انسان با محيط زيست تعبير مي شود.
چنان كه در مفهوم شناسي عدالت بيان شد عدالت به معناي « وضع شيء في موضعه » و يا « اعطا كلّ ذي حقّ حقَّه » مي باشد كه بر اين اساس رابطه عادلانه يعني رعايت حقوق و حفظ شأن و جايگاه طرف مقابل كه انسان وظيفه دارد آنها را رعايت نمايد.
بي شك وقتي كه به واسطه عدالت، كرامت ها و جايگاه ها رعايت شد و نيز هركسي براساس استعدادها و قابليت ها مورد تكريم و تعظيم قرار گرفت و هم چنين حقوق و شأن هركسي مورد دقت قرار گرفت، نتيجه و ثمره ي چنين فرآيندي، جزء صلح و امنيت نخواهد بود. در اين جا آن روابط چهارگانه را توضيح مي دهيم:
الف: رابطه عادلانه انسان با خدا
از جمله عواملي كه حيات و تداوم حيات انسان و جوامع انساني را تأمين مي كند رابطه ي انسان با خالق و خداي خويش است، در ميان صاحبان حقوق در برابر انسان، اولين صاحب حق، خداوند متعال است كه جايگاه و نقش آن از همه ي صاحبان حقوق بيشتر است. از اين رو انسان ها وظيفه دارند قبل از هر چيز در راستاي اداي حقوق خداوند و احترام به او، در برقراري رابطه ي صحيح و عادلانه با ايشان بكوشند و با عمل كردن به تعاليم و دستورهاي الهي از ثمرات صلح و آشتي با خداي مهربان بهره مند شوند.درواقع رابطه ي صحيح و عادلانه انسان با خدا از سه طريق فطرت، تشريع و تكوين، قابل تبيين است:
1. رابطه فطري انسان با خدا: فطرت و گرايش هاي فطري از جمله عواملي هستند كه انسان به واسطه ي آن خدا و خالق انسان آفرين را شناخته و به سوي او گام برمي دارد:
« فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا » (25).
پس روي خود را با گرايش تمام به حق، به سوي اين دين كن، با همان سرشتي كه خدا مردم را بر آن سرشته است.
2. رابطه ي تشريعي انسان با خدا: از جمله راه هاي ارتباطي بشر با خالق و خداي خويش راه تشريع است. در اين طريق ابتدا انبيا به وسيله وحي با خدا ارتباط برقرار كرده و بعد ثمره ي مشاهده شهودي خود را در قالب عقايد و احكام و اخلاق به عنوان دين به مردم عرضه مي كنند:
« شرَعَ لَكُم مِنَ الدّينِ ما وَصّي بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوحَينا إِلَيكَ وَ ما وَصَّينا بِهِ إِبراهِيمَ وَ مُوسي وَ عِيسي أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا »؛
از احكام دين، آنچه را كه به نوح درباره ي آن سفارش كرد، براي شما تشريع كرد و آنچه را به تو وحي كرديم و آنچه را كه درباره ي آن به ابراهيم و موسي و عيسي سفارش نموديم كه: دين را برپا داريد و در آن تفرقه اندازي مكنيد.
3. رابطه ي تكويني انسان با خدا: رابطه ي تكويني انسان با خدا همان رابطه علت و معلول است. در رابطه ي علّي و معلولي، قوام و تداوم معلول به واسطه علت مي باشد. تمايزي كه اين قسم رابطه با اقسام ديگر دارد اين است كه رابطه ي تكويني در قلمروي هست و نيست بوده و قابل شدت و ضعف نيست.
پرسشي كه به ذهن مي آيد اين است كه وقتي تكوينيات قابل شدت و ضعف نبوده و نقش انسان در تغيير و تحول آن بي اثر باشد. پس تلاش و كوشش انسان بر تقويت آن چه سودي دارد؟
پاسخ پرسش فوق به اين است كه گرچه اصل ارتباط و شدت و ضعف آن در حيطه اختيار و اراده انسان نباشد، اما اين نكته نبايد فراموش شود كه هرچه انسان به اين مطلب ( رابطه تكويني ) توجه داشته باشد و آگاهي و بصيرت نسبت به آن پيدا كند، بيشتر خود را در منظر و مدعاي خدا ( علت ) مي بيند و از اين روست كه ميان انسان آگاه به اين امور با انسان ناآگاه به اين امور در برقرار كردن رابطه صحيح و عادلانه با خدا تفاوت اساسي وجود دارد:
« يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ » (26)؛
اي مردم شما به خدا نيازمنديد و خداست كه بي نياز ستوده است.
هرجا رابطه، علّي و معلولي و فقر و غنا باشد، رابطه ي وجودي است. رابطه ي انسان با خدا نيز به لحاظ اين كه معلول، خداي جميل است. رابطه ي معلول با علت رابطه ي فقير با غني است و نيز فقر به خدا در انسان، فصل مقدم او برشمرده مي شود. (27)
بي شك انسان اگر در ارتباط سه گانه فوق با خدا، محوريت عدالت را مدنظر قرار دهد؛ يعني رابطه ي عادلانه با خداي خود داشته باشد، ثمره ي چنين ارتباطي، آشتي كردن با خدا مي باشد پس رابطه عادلانه با خدا مساوي است با برقراري آشتي ميان انسان با خدا.
ب: رابطه انسان با انسان
رابطه ي صحيح و عادلانه انسان با انسان هاي ديگر از جمله موضوعات مهمي است كه در هر جامعه اي مطرح است قوام و تداوم هر جامعه اي براساس رابطه صحيح و عادلانه انسان با انسان به دست مي آيد.از آن جايي كه اجتماعي زندگي كردن جزو شاخصه هاي دروني و فطري انسان هاست و بدون اجتماع زندگي براي انسان ها طاقت فرسا و غيرممكن است، و از طرفي، جامعه متشكل از انسان هايي است كه هركدام داراي منافع و مصالح شخصي هستند. و در برخي مواقع اين منافع و مصالح حالت تقابل و تعارض نسبت به يكديگر پيدا مي كنند، پس لازم است با تدوين و اجراي قوانين و اجراي صحيح آن همه ي انسان ها در صلح و صفا به زندگي و كسب و معاش خود بپردازند.
اسلام رابطه ي صحيح ميان انسان ها بسيار اهميت داده و براي حفظ اجتماع انساني، امر به برقرار رابطه ي صحيح و عادلانه ميان انسان ها نموده است:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطُوا » (28)؛
اي كساني كه ايمان آورده ايد شكيبايي پيشه سازيد و در مشكلات با هم صبر كنيد، با هم رابطه داشته باشيد...
در آيه فوق اولاً: خدا امر به صبر كرده است و سپس دستور داده كه به طور دسته جمعي مشكلات را تحمل كنند، آن گاه امر به ارتباط مي كند؛ يعني اجتماع بين نيروها و عمليات خود در كليه شئون ديني ايجاد ارتباط كند اعم از اين كه در حال سختي باشند يا در حال رفاه و گشايش. (29)
پس با توجه به برقراري رابطه صحيح و عادلانه انسان با هم نوعان خود، عدالت اجتماعي در جامعه حكم فرما مي شود كه با اجراي عدالت اجتماعي، مردم زندگي توأم با صلح و صفا را تجربه مي كنند.
ج: رابطه عادلانه انسان با خويشتن
از جمله معضل اساسي كه دامن گير انسان هاي معاصر شده و مشكلات بعدي اعم از فردي و اجتماعي را به وجود آورده است، « خودفراموشي » و به تعبير ديگر « انسان فراموشي » مي باشد. بروز مكتب هايي چون اومانيسم و نهيليسم كه در فرهنگ غرب نضج پيدا كرده است از همين خود فراموشي و وارونه تعريف كردن انسان برخاسته است. در فرهنگ اومانيسم، انسان محوري جاي خدامحوري را گرفته و نيز در فرهنگ نهيليسم بي هدفي و بي هويتي جاي هدف مند بودن و اصيل بودن انسان را گرفته است.اگر رابطه انسان با خويشتن درست شود و انسان در انسان شناسي جايگاه خود را كه همان مخلوق خداي خالق است بازشناسد، انسان به جايگاه واقعي خود نايل آمده و به آن هدف و كرامتي كه خدا براي او در نظر گرفته است خواهد رسيد، پس بايد اولاً: انسان خويشتن خود را خوب شناسايي كند و ثانياً: هويت و اصالت خود را باور داشته باشد كه نتيجه ي چنين فرايندي برقراري رابطه ي عادلانه انسان با نفس خود مي باشد كه سرانجام چنين ارتباطي برقراري صلح آشتي ميان انسان ها با نفوسشان مي باشد.
د: رابطه عادلانه انسان با طبيعت
خداوند تبارك و تعالي وقتي كه انسان را خلق كرد طبيعت اعم از زمين و موجودات زميني را جهت استفاده به بشر ارزاني داشت تا انسان ها با ابزار و وسايل موردنياز به كاوش و جست و جو در آن پرداخته و با بهره گيري از مواهب طبيعي، روند تكاملي خويش را به سوي هدف تشديد كند.« وَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ إِنَّ فِي ذلِکَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَکَّرُونَ » (30)؛
و آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمين است به سود شما رام كرد همه از اوست قطعاً در اين براي مردمي كه مي انديشند نشانه هايي است.
از طرف ديگر، لازم است انسان ها جهت حفظ زيستگاه و محيط زيست خود نهايت تلاش و كوشش را به عمل آورند. حفظ زيستگاه با رابطه صحيح و عادلانه انسان با طبيعت حاصل مي شود به تعبير ديگر انسان ها بايد در استفاده و بهره گيري از طبيعت و نعمت هاي آن عدالت را رعايت كرده و با استفاده ي بهينه، حقوق انسان ها و نسل هاي ديگر را مدنظر قرار دهند، اما متأسفانه در زمان حال انسان هاي معاصر با استفاده ي بي رويه نه تنها مواهب و نعمت هاي طبيعت را از نسل هاي آينده دريغ داشته اند بلكه با عملكرد منفي و سودجويانه ي خود زمينه محروميت برخي از مواهب خدادادي طبيعت را براي خويشتن نيز فراهم نموده اند. نفوذ گرماي بيش از حد به زمين، سرازير شدن بي رويه برف ها و يخ هاي قطبي به سوي زيستگاه انسان، اختلال در فضا، پارگي لايه ازن، به هم خوردن اكوسيستم زمين، همه و همه حكايت از رابطه ناصحيح انسان ها با طبيعت و مواهب طبيعي دارد. بديهي است جهت ترميم ضايعه هاي فوق كه در فرا روي انسان ها و زيستگاه آنها قرار دارد لازم است ابتدا با رعايت حقوق طبيعت و محترم شمردن آن از طرف انسان ها و نيز با استفاده ي صحيح و منصفانه انسان ها از طبيعت و نعمت هاي آن به نوعي رابطه ي صحيح و عادلانه ميان انسان ها و طبيعت برقرار شود.
به تعبير روشن تر، با ارتباط عادلانه انسان با طبيعت و محيط زيست، انسان با محيط اطراف خود آشتي كرده و با مدارا و بهينه از مواهب طبيعي بهره و استفاده مي برد. كه اين آشتي و صلح انسان با طبيعت بر اثر ارتباط عادلانه او با طبيعت حاصل مي شود.
به طور كلي بعد از بيان ارتباط چهارگانه انسان با موجودات ديگر، نتايج سخن را مي توانيم چنين گزارش كنيم:
1. انتظار خاستگاه عدالت گستري در جامعه ي منتظران است.
2. مقوله عدالت خاستگاه صلح در جامعه ي منتظران است.
3. پس انتظار به صورت غيرمباشر خاستگاه صلح مي باشد.
فطري بودن انتظار، عدالت و صلح
علاوه بر وجود رابطه، سلسله مراتبي ميان مقولات سه گانه ي انتظار، عدالت و صلح، كه بيان آن در فصل گذشته به صورت مفصل مطرح شد.با نگرش ديگر كه همان معرفت شناسانه باشد. رابطه تساوي ميان آنها حكم فرماست؛ يعني هر سه مقوله ي حقوق از لحاظ خاستگاه و پايه هاي معرفتي از مفهوم فطرت نشئت مي گيرد.
قبل از آن كه به تبيين و تفسير فطري بودن انتظار، عدالت و صلح مبادرت ورزيم بهتر است ابتدا به طور كلي به شاخصه ها و مميزه فطرت و امور فطري همت گماريم.
« فطرت و اموري فطري داراي ويژگي هايي هستند كه هر آن چيزي به آن ويژگي ها مزين باشد جزو امور فطري به حساب مي آيد. خاصيت امور فطري آن است كه اولاً: مقتضاي آفرينش انسان است و اكتسابي نيست. ثانياً: در عموم افراد وجود دارد و همه ي انسان ها از آن برخوردارند. ثالثاً: تبديل و تحول پذير نيست گرچه شدت و ضعف بردار است. » (31)
وقتي كه مقولات، انتظار، عدالت و صلح را بررسي مي كنيم به راحتي سه شاخصه ي فوق را در آنها مي بينيم. در طول تاريخ، از انسان هاي نخستين گرفته تا انسان هاي معاصر، همه به انتظار عدالت و صلح گرايش و علاقه دارند، زيرا نوع انسان ها دائماً از وضع موجود و فعلي خود ناراحت بوده و تلاش و كوشش مي كنند تا به آينده مطلوب و ايده آل رهنمون شوند. اين وضعيت سلبي و ايجابي كه كماليابي انسان را توصيه مي كند برآيندي چون انتظار را به همراه دارد پس انتظار كه از دو حيث سلب ( ناراضي از وضع موجود ) و ايجاب ( حركت به سوي وضع مطلوب ) تشكيل شده است براساس حس كماليابي - كه حسِ فطري است - توجيه مي شود، از اين رو مي توان مقوله انتظار را در راستاي حس كماليابي از جمله مقولات فطري به حساب آورد.
اما فطري بودن مقوله عدالت و صلح خواهي روشن و واضح است، زيرا با نگاه به طول تاريخ بشريت، همواره اين دو مقوله جزو خواسته هاي دائمي بشر بوده و اختلاف هاي نژادي، جغرافيايي، ملّي، فرهنگي، اعتقادي و ... نه تنها از اهميت آن نكاسته بلكه همان عشق و علاقه اي كه انسان هاي نخستين جهت تحقق عدالت در جامعه از خود بروز مي داده اند در انسان هاي معاصر نيز وجود دارد، از اين رو اجرايي شدن عدالت در ميان جامعه جزو آرزوهايي است كه بشر در طول تاريخ زندگي خود به همراه داشته است. نكته اي كه در اينجا بايد بدانيم اين است كه، آرزوهاي فطري بشر نظير انتظار، عدالت و صلح خواهي به طور قطع در يكي از مقاطع زندگي بشر اجرايي خواهد شد، زيرا خواسته هاي فطري - كه از آن به خواسته هاي ناخودآگاه يا خواسته هاي وجداني تعبير مي كنند - در خميرمايه بشر به دست خداوند حكيم قرار داده شده است و اگر اين خواسته در طول تاريخ زندگي بشر عملياتي نشود، فعل الهي كه داراي شاخصه حكمت و تدبير است و مورد سؤال و خدشه قرار مي گيرد، از اين رو بايد در يكي از مقاطع زندگي بشر، به خواسته هاي فطري خود نايل آيد و طبق باورهاي منجي باوران آن مقاطع زماني، همان روز موعود و تشكيل حكومت جهاني توسط ايشان مي باشد كه با بارور شدن شاخصه هاي انساني و تحقق خوبي ها در جامعه، بشر براي اولين بار به آرزوي ديرينه خود نايل آمده و خوب زيستن را تجربه مي كند.
نتيجه
انتظار، عدالت و صلح جهاني، سه مقوله اي است كه وجدان و فطرت بشر آنها را همراهي مي كند؛ يعني قبل از آن كه به محك معرفت حصولي درآيد و با استدلال منطقي توجيه پذير شود براي معرفت شهودي واژگاني آشنا و مأنوس مي باشد، از اين روست كه مقولات سه گانه انتظار، عدالت و صلح جزو امور فطري هستند.ترابط و يا رابطه ميان سه مقوله ي فوق، وثيق و ناگسستني است. يك بار ترابط ميان آنها را براساس خاستگاه معرفتي توجيه مي كنيم كه در اين فرض، مقولات انتظار، عدالت و صلح، از امور فطري به حساب آمده و رابطه ميان آنها رابطه تساوي است.
و بار ديگر ترابط ميان آن ها را براساس كاركرد و نتايج بيروني مدنظر قرار مي دهيم كه در اين فرض، رابطه ي ميان انتظار، عدالت و صلح، رابطه سلسله مراتبي است؛ يعني انتظار در جامعه منتظران در برون دادخود، عدالت را به بار مي آورد و عدالت نيز بعد از تحقق ثمره ي شيريني به نام صلح را نتيجه مي دهد.
پس منتظران در جامعه منتظر، نسبت به تحقق و تقويت انتظار در ميان باورمندان مهدويت مسئوليت سنگين و خطيري دارند، زيرا با اجرايي شدن انتظار در ميان منتظران، مؤلفه هاي آن، نظيرِ عدالت خواهي، ظلم ستيزي، پويايي و بالندگي و... در جامعه منتظران احيا و تقويت مي شود و با تقويت عدالت خواهي و ظلم ستيزي، صلح در جامعه منتظران حكمفرما مي شود.
پي نوشت ها :
1. محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص 200.
2. صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 287.
3. علي اكبر دهخدا، لغت نامه، واژه ي انتظار.
4. بحارالانوار، ج 52، ص 122.
5. همان، ص 25؛ قندوزي، ينابيع الموده، ج 3، ص 169 و نهج الفصاحه، ج 1، ص 78.
6. لطف الله صافي، منتخب الاثر، ص 244.
7. عوالي اللآلي، ج 4، ص 102.
8. بحارالانوار، ج 78، ص 83.
9. مائده، آيه 8.
10. حديد، آيه 25.
11. نهج البلاغه، ترجمه دشتي، حكمت 437.
12. راغب اصفهاني، مفردات، ص 325.
13. مرتضي مطهري، عدل الهي، ص 54.
14. كاظمي، عدالت در انديشه سياسي اسلام، ص 27.
15. Martin Ceadel
16. John Howard Yoder
17. James Tarner Jonnson
18. كانت، صلح پايدار، به باوران، محمد صبوري، اوّل، تهران 1380.
19. عبدالكريم صفي پور، منتهي الادب في لغة العرب، ج 2، ص 696 و احمد سياح، فرهنگ بزرگ جامع نوين، ج 2، ص 882.
20. المبسوط، ج 2، ص 50 و التذكره، ج 1، ص 447.
21. مرتضي مطهري، مجموعه آثار(16).
22.صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 428 و بحارالانوار، ج 51، ص 13.
23.نعماني، الغيبه، ص 151 و عاملي، اثبات الهداة، ج 3، ص 544.
24.صدوق، همان، ج 2، ص 327 و بحارالانوار، ج 52، ص 321.
25. روم،آيه 30.
26. فاطر، آيه 15.
27. جوادي آملي، فطرت در قرآن، ص 156.
28. آل عمران، آيه 200.
29. علامه طباطبائي، بررسي هاي اسلامي، ص 171.
30. جاثيه، آيه 13.
31. جوادي آملي، فطرت در قرآن، ص 24.
قرآن كريم.
1. التذكرة.
2. جوادي آملي، عبدالله، فطرت در قرآن، اسراء، چاپ اوّل، قم.
3. دهخدا، علي اكبر، لغت نامه
4. راغب اصفهاني، مفردات، الماتبة المرتضوي، تهران.
5. سياح، احمد، فرهنگ بزرگ جامع نوين، اسلام، هجدهم، جلد دوم.
6. صافي، لطف الله، منتخب الاثر.
7. صدوق، محمد، كمال الدين و تمام النعمه.
8. صفي پور، عبدالكريم، منتهي الادب في لغة العرب، سنائي، ج دوم.
9. طباطبايي، سيدمحمد حسين، بررسي هاي اسلامي، انتشارات هجرت.
10. عاملي، محمد، اثبات الهداة.
11. عوالي اللآلي.
12. قندوزي، ينابيع الموده.
13. كاظمي، عدالت در انديشه سياسي اسلام.
14. كانت، امانوئل، صلح پايدار، به باوران، محمد صبوري، چاپ اوّل، تهران 1380.
15. المبسوط.
16. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار.
17. مطهري، مرتضي، عدل الهي، انتشارات صدرا، هشتم، تهران 1374.
18. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار (16)، صدرا، سوم، تهران 1379.
19. نعماني، محمد بن ابراهيم، الغيبة.
20. نهج البلاغه، ترجمه دشتي.
21. نهج الفصاحه.
منبع مقاله :
مكارم شيرازي، حائري شيرازي و عميد زنجاني؛ مقاله ها خداداد سليميان... [ و ديگران]، ( 1387 )، گفتمان مهدويت: سخنراني و مقاله هاي گفتمان نهم، قم: مؤسسه بوستان كتاب ( مركز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه ي علميّه قم )، چاپ اول