بررسي ثبات عقايد عرفاني و حکمي فيض کاشاني در آئينه ي اصول المعارف و کلمات مکنونه

مقاله ي حاضر به بررسي دو کتاب مهم و عرفاني فيض کاشاني يعني کلمات مکنونه و اصول المعارف که در دو مقطع با فاصله زماني سي ساله نگاشته شده مي پردازد. اگرچنان که برخي مدعي شده اند فيض از عقايد فلسفي عرفاني خويش
سه‌شنبه، 23 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسي ثبات عقايد عرفاني و حکمي فيض کاشاني در آئينه ي اصول المعارف و کلمات مکنونه
بررسي ثبات عقايد عرفاني و حکمي فيض کاشاني در آئينه ي اصول المعارف و کلمات مکنونه

 

نويسنده: سعيد رحيميان(1)




 

چکيده:

مقاله ي حاضر به بررسي دو کتاب مهم و عرفاني فيض کاشاني يعني کلمات مکنونه و اصول المعارف که در دو مقطع با فاصله زماني سي ساله نگاشته شده مي پردازد. اگرچنان که برخي مدعي شده اند فيض از عقايد فلسفي عرفاني خويش در اواخر عمرش دست کشيده باشد، مي بايست اين چرخش در مقايسه ي دو اثر مزبور که يکي ( اصول المعارف ) در دو سال مانده به وفاتش نگاشته شده است، هويدا گردد. بنابراين، در اين مقال ابتدا به معرفي دو اثر مزبور پرداخته مي شود و سپس به تحليل و بررسي محتواي آن دو و در نهايت به مقايسه ي معارف مطرح در دو کتاب و جمع بندي مي پردازيم.

كليدواژه ها:

فيض، کلمات مکنونه، اصول المعارف، اخباري گري اعتدالي، تصوف.

مقدمه

با نگاهي به سير تأليفات فيض از جواني تا سنين کهولت، در مي يابيم که فيض مهم ترين آثار خويش را تا حدود چهل سالگي به رشته ي تحرير درآورده است. کتاب هايي مانند صافي، معتصم الشيعة، مفاتيح الشرايع، علم اليقين و عين اليقين، و اگر وافي را که در 1068 در شصت سالگي نگاشته است استثنا کنيم وي در چهل سال دوم زندگي يا رساله هاي کوتاه نوشته يا به خلاصه کردن آثار پيشين خود پرداخته است. البته اين به معني کم اهميت بودن رساله هاي کوتاه آثار دوره ي دوم زندگي اش نيست.
نکته ي ديگر که از تأمل در سير انديشه ي او در قالب آثارش و غالب آنها مي توان يافت اينکه هرچه به آثار دوره ي دوم نزديک تر شده، ماهيت حديثي، فقهي و اخلاقي بيشتر شده است. اما در عين حال، رنگ و بوي عرفاني و گاه فلسفي خود را حفظ کرده است. فيض در دوره ي دوم ظاهراً به واسطه ي جوّ فکري و اجتماعي حاصل از سلطه ي فقها و ميل صفويان به سمت ايشان محافظه کارتر شده و تا حدودي از تصوف دور شده هرچند که هويت اخباري گري اعتدالي اش را محفوظ نگاه مي دارد.(2) چه بسا سير مزبور و نيز نگارش رساله هايي همچون الانصاف، شرح صدر و المحاکمة(3) مايه ي ادعاهاي است که پيشتر در مورد کتاب کلمات مکنونه ذکر گرديد.
به هر روي اين داوري يکي از محققان به نظر دقيق و منصفانه است که ضمن اشاره به دو کتاب الحقائق در فقه و اخلاق و تلخيص المحجة ابن طاووس که شايد آخرين نگاشته هاي فيض( به سال 1090 ) باشند چنين آورده است « در واقع اگر اين تأليف ماحصل کار فيض به حساب آيد بايد وي را قبل از آنکه فيلسوف يا فقيه دانست يک عارف متمسک به اخبار و آثار اهل بيت (عليه السلام) به حساب آورد، عارفي که کوشيده تا از هر آنچه در جهت تهذيب نفس و اصلاح اخلاق به کار مي آيد، بهره گيرد. وي به فقه نيز از زاويه ي خلاق نگريسته است. »(4)
آنچه در پي خواهد آمد مقايسه ي دو کتاب اصول المعارف و کتاب مکنونه است که يکي در اواسط دوره ي اول تأليفات فيض نگاشته شده و ديگري در نهايت دوره ي دوم. ابتدا گزارشي از محتويات اجمالي هر کتاب و سپس به مقايسه ي امّهات مطالب هر يک با ديگري مي پردازيم و در انتها به مقارنه اي اجمالي بين سبک، ساختار و محتوا و در نهايت به جمع بندي و نتيجه گيري خواهيم رسيد.

اصول المعارف

اصول المعارف از جمله کتاب هاي فلسفي- حکمي و عرفاني فيض کاشاني ( 1007-1091 ) است که در آن را در حدود 82 سالگي اش در سنه ي 1089 هجري قمري و به منزله ي تلخيصي از کتاب عين اليقين في اصول الدين نگاشته است.
عين اليقين را او درحدود سي سالگي در سال 1036 شش سال پيش از تأليف ديگر اثرش با عنوان علم اليقين به رشته ي تحرير درآورده بود.(5)
از مقايسه ي مقدمه ي دو کتاب و فصول آن دو ظاهر مي شود که هدف فيض از تأليف علم اليقين، احياي علم کلام در صورتي جديد و تدوين اعتقادات شيعه بر پايه ي آنچه از روايات در هر باب استفاده مي شود بوده است. اما عين اليقين به هدف نگارش کتابي عميق و مستند به عقل و کشف و ذوق- نه فقط با صبغه ي حکمي- و بيشتر بر مبناي حکمت متعاليه تدوين شده است.(6)
فيض در فهرست کتب خويش، عين اليقين را داراي فصولي در دو مقصد مي داند: يکي اصول علم و ديگري علم به آسمان ها و زمين و آنچه بين دو است که با بيانات حکمي براهين عقلي ذوق کشفي شواهد قرآني و تأييد نبوي و اقوال محکم ولوي در صدد بيان حق و کشف آن برآمده است. کتابي که مي بايست از نااهلان مکتوم نگاشته داشته شود چون بيشتر مردم از آن بهره اي ندارند.(7)
در مقايسه ي دو کتاب در آخر خطبه ي علم اليقين مي گويد: اگر تشنگي کسي به واسطه ي اين کتاب فرو ننشست و تعمقي بيشتر را خواهان است پس به ديگر کتاب ما مرسوم به عين اليقين في اصول الدين مراجعه کند که انوار و اسراري که از علم به يقين( اليقين ) رسيده به عرصه ي عيان آورده ايم.(8)
از آنچه گذشت چنين استفاده مي شود که کتاب عين اليقين هر چند نزد مؤلف بسي ارزشمند و عميق محسوب مي شده اما آن را در خور فهم هر کسي نمي دانسته و لذا به مکتوم داشتن آن از نااهلان نيز سفارش کرده است. اهميت کتاب نيز از اين نکته واضح مي شود که مي بينيم حدود چهل سال پس از تأليف ن، مؤلف دوباره به تلخيص آن همت مي گمارد و آن را اصول المعارف و چکيده ي دانش ها مي نامد.
در مقدمه آنرا چنين معرفي مي کند: اين کتاب رمزهايي رباني است که از فضل الهي دريافت کردم و گنج هاي عرفاني که از با ارزش ترين خزينه هاي اهل الله برداشت نمودم و انوار ملکوتي که از مشکات بهره وران از نور الهي اقتباس کردم... بهري از عمرم را در تتبع و تحقيق آن و تعمق در کشف حقايقش گذراندم و سالياني در ممارست با آن و امعان در پي گرفت و با برهان هاي نوراني و الهامات رباني و اشاره هاي قرآني و نشانه هاي ذوقي و وجداني از رازهايش پرده بر گرفتم و بدين سان نفسم در مورد آن به اطمينان دست يافت و به سکون قلب و انشراح صدر درباره ي آن دست يافتم.(9)
فيض سپس انگيزه ي خويش در تأليف اين کتاب را سه امر برمي شمرد: 1. عشق به علوم حقيقي معارف برهاني و شناخت اسرار ديني و رموز قرآني؛ 2. دوست داشتن وصول به مغزاي مباني و گوهر معاني و جداسازي قشر و پوست از مغز مطالب و رهايي از قيل و قال ها؛ 3. ميل به جمع کردن راه حکماي پيشين در باب حقيقت و اسرار آن و تبيين تطابق معطيات شريعت و نبوات و حاصل تجارب اصحاب خلوت و مجاهدات.(10)
وي متذکر مي شود که در گذشته کتابي مبسوط بنام عين اليقين تأليف نموده مشتمل بر مقاصد و انگيزه هاي ديگري که چندان مهم نبوده يا به اهميت انگيزه هاي ديگر نبوده است به همين جهت تصميم به تلخيص و پيرايش آن گرفته تا با تقريري محکم تر آن را تدوين نمايد و نام آن را بر اصول معارف نهد.
به هر روي کتاب اصول المعارف(11) از جمله آخرين مصنفات فيض کاشاني و در سنين پختگي او تأليف شده و مي توان آن را بيانگر عقايد نهايي او نيز دانست. عقايدي که وي آن را مستظهر به برهان عقلي ذوق کشفي و تأييد نقلي مي داند.
کتاب در ده باب تنظيم شد است بدين شرح:
باب اول در وجود و عدم و نيز معرفت ذات حق تعالي است که بر اساس مباني حکمت متعاليه و اصالت وجود و اعتباريت ماهيت تنظيم شده است. بر اساس نظر او شمول وجود بر اشيا و انبساط و سريان آن بر هياکل موجودات است که سرياني مجهول التصور مي باشد. وجود افراد حقيقتي دارد و عالي ترين درجه آن وجود بسيط بحث خالص و نامتناهي است حق تعالي است و در نتيجه واحد است. نحوه ي تنزل وحود و ربط آن با يکديگر از جمله مباحث اين باب است که بر 13بخش فرعي تحت عنوان اصل فصل و وصل مي باشد.
باب دوم در علم و جهل و نيز معرفت صفات حق تعالي است که با تعريف فلسفي از علم آغاز مي شود به اصل اتحاد علم، عالم و معلوم و اينکه علم به اجسام تعلق نمي گيرد مي پردازد. همچنين اينکه نور علم به اندازه ي وجود است ( که ارتباط بين نور و وجود به نتيجه اي چنين مي انجامد فکل ما يقع به الادراک فهو نور ) سپس مباحث تساوق حيات و ادراک و حيات و نور و ديگر صفات با وجود مطرح مي شود و اينکه وجود کله وجوب و کله علم و ... با دو حديث از معصومان(عليه السلام) : کمال التوحيد نفي الصفات عنه و هونور لا ظلمه فيه تأييد مي شود. نسبت ذات با اسماي حسني و قاعده ي بسيط الحقيقة، نسبت کثرات با واحد حق و معيت قيوميه ي او، علم او به اشيا ازلاً و ابداً، ابتهاج حق به ذات خود و غير و محبت طرفيني حق و خلق و بالاخره دم اکتناه حق و برتر بودن از تنزيه و تشبيه از ديگر مباحث اين باب است که در 22 فصل اصل و وصل تنظيم شده است.
باب سوم در معرفت اسما الهي است که با تعريف غنا و وجوب ذاتي آغاز مي شود و با مباحث اقسام امکان و لوازم ماهيت و ذاتيات آن ادامه مي ابد. به ارتباط حق با عالم از راه اسماي حسني و مباحثي در اسم شناسي مانند اتحاد اسم و مسمّي و تغاير آن دو و کيفيت مظهريت عالم نسبت به اسماي حسني جمعاً در 12 فصل، اصل و وصل ختم مي شود
باب چهارم در ماهيت و تعنيات آن است که به شناخت ماسوي الله مي انجامد. در اين باب انواع اعتبارات ماهيت، مباحث جنس و فصل و نوع و کلي طبيعي و بحث وحدت و اقسام آن ( وحدت محسوس و معقول ) مطرح شده و در نهايت با وحدت وجود و تمثيلي در ارتباط با آن خاتمه مي يابد اين باب جمعاً در 13 فصل، اصل و وصل تدوين شده است.
باب پنجم در سبب و مسبب و شناخت غايت هاست. مباحث رسمي علت و معلول در فلسفه و اقسام علل اربع ارتباط ماده و صورت با علت مادي و صوري، وحدت علت فاعلي و غايي، اقسام هشتگانه ي فاعل از فاعل بالطبع تا فاعل بالتجلي، ضرورت سلسله علت و معلول ها و اختتام آن به علت بالذات، بحث سنخيت، توضيح مسأله ي فيض و صدور، قاعده الواحد، عدم صلاحيت جسم و جسماني براي فاعليت وجودي و غائيت حق تعالي براي همه ي وجود از جمله نفوس انساني فلکي و عقول مقدسه از ديگر مباحث اين باب اند که با بحثي عرفاني در غايت ظهور اشياء و حب حق به ظهور بر اساس حديث قدسي کنز جمعاً در 36 اصل فصل و وصل خاتمه مي يابد.
باب ششم در طبيعت و تجدّد آن و نيز شناخت حدودث عالم است. محور اين باب حرکت جوهري و اثبات حدوث تجددي عالم است. از تعريف جسم و لوازم و احکام آن آغاز شده به مباحث صورت نعيه، جسميه و حرکت و سکون به عنوان مقدمه اي براي اثبات تجدد طبيعت در عين ثبات آن مي پردازد. وجود علت عقلي براي هر نوع طبيعي، ارتباط زمان با جسم، ربط ثابت با متغير و حلقه ي واسط آن دو يعني نفس وجود ملکوت براي هر چيز، نحوه ي امداد حق و تجلّي احدي او بر عالم جمعاً در 15 فصل، اصل و وصل مورد بحث و اثبات قرار گرفته است.
باب هفتم در حرکت، زمان و مکان است که متضمّن شناخت ازل و ابد و تنزيه حق و مجموع عالم از زمان و مکان است. مباحث قوه و فعل، حرکت توسطي و قطعي، تعريف زمان و اقسام حرکت و مقولات معروض آن، نفي زمان موهوم و مباحث مشابه از جمله مسائل مطرح در اين باب است که با بحثي عرفاني فلسفي در باب اول و آخر و ظاهر و باطن بودن حق تعالي و نيز نفي مکان از کل عالم و مجردات جمعاً در 38 فصل، اصل و وصل خاتمه مي يابد.
باب هشتم در آسمان ها و زمين است که متضمّن شناخت نفوس عقول، ملائکه و جن است. اين باب با تقسيم اجرام به بسيط به تشريح جرم الفاک و بدن نفوس فلکي، حيات افلاک و حرکت ارادي آنها توسط نفس فلکي مي پردازد و سپس ربط نفوس و افلاک با فرشتگان و نحوه اعمال قضا و قدر در عالم همراه با بحث ربّ النوع انواع طبيعي را تشريح مي کند. بحث علم النفس دراين باب با نفس نباتي و قواي آن شروع شده با نفس حيواني و نفس ناطقه ي انساني، قواي آن و کيفيت تکامل نفس در بستر جسم، بحث تجرّد خيال و براهين عقلي و نقلي و تجرّد نفس و تبين کيفيت ربط نفس و بدن ادامه مي يابد. توضيح حقيقت جن و شياطين و تفاوت آن با فرشته و مباحثي نقلي در ماهيت اين موجودات پايان بخش اين باب است که در 29 فصل، اصل و وصل تدوين شده است.
باب نهم در در مبحث خير و شر و لذت الم است که متضمن شناخت ثواب و عقاب و بهشت و جهنم است. ابن باب با توضيح اين هماني خير با وجود شر با عدم آغاز شده با بحث از ماهيت لذت و لم و درجات آن دو به توضيح چرايي شرافت لذت عقلي و روحاني نسبت به ديگر لذت ها و به مناسب به برتري بهشت روحاني بر بهشت جسماني و نيز مبحث خلود در بهشت و جهنم و انواع آن و اقوال گوناگون در اين زمينه در قالب 14 اصل، فصل و وصل مي پردازد.
باب دهم ( آخرين باب کتاب ) در اصول عوالم و حقايق موجود است که متضمن شناخت تأويل متشابهات و تغير رؤيا نيز مي باشد. اين باب با اشاره به فراوان بودن جهان هاي آفريد، اصول آن را در سه نشئه ي عقلي( جبروت ) ، خيالي( ملکوت ) و جسمي ( ناسوت ) منحصر مي داند و ضمن تشريح احکام هر عالم به ترتيب عوالم در شرافت و خست و تبيين عقلي و نقليت لميت آن مي پردازد. توازي و تطابق عوالم سه گانه و ربط بين معنا و صورت بحث را به تأويل و تمثل در کتاب و سنت و اهميت آن مي کشاند و بيان اين نکته که غفلت از تأويل و اکتفا به ظواهر باعث محروميت از باطن دين است زمينه ساز بحث از ارتباط بين عقل و دين و تشبيه آن به رابطه ي چشم و شعاع آن مي شود. خاتمه باب در تفصيل وجوه فرق بين جسم دنيوي و اخروي در ضمن بيست نکته است. اين باب مشتمل بر 10 فصل و وصل مي باشد. جمع اصول فصول و مباحث فرعي کتاب به عدد 202 بالغ مي شود.
آن گونه از عناوين دهگانه باب ها برمي آيد فيض با دقت و مهارت بين هر يک از ابواب فلسفه با مباحثي الهياتي و معرفتي پيوندي ويژه برقرار کرده است.(12) به نحوي که کتاب را هم مي توان کتابي فلسفي حکمي با مايه هاي عرفاني دانست و هم کتابي کلامي اعتقادي و اين هنري است که در تبويب ابواب فلسفه و حکمت کمتر ديده شده(13) و حتي در آثار صدر المتألهين نيز چنين ابتکاري مشاهده نشده است.

کلمات مکنونه

کلمات مکنونه کتابي است در نوع خود نادر که مولف در آن يک دوره عرفان نظري شيعي را با رويکرد وحدت وجودي در قالب عرفاني نظري ابن عربي ارائه کرده است وجه مشخص کتاب نيز آن است که مؤلف نه تنها از کلمات مشايخ عرفان استفاده نموده بلکه در غالب مباحث از روايات اهل بيت (عليه السلام) به عنوان شاهد و قرينه بهره برده است.
کتاب مجموعه ي 99 کلمه نکته و مطلب است که هر يک به طور متوسط دو يا سه صفحه را در بر مي گيرد اين کلمات هرچند ممکن است در آغاز پراکنده و بدون نظم مشخص به نظر آيد. اما در واقع سيري منظم را طي مي کند و از مباحث وجود آغاز و به مباحث قيامت و در نهايت علل افتراق مذاهب و ملل و نحل ختم مي شود. مي توان مجموع کلمه ها را در ده فصل تقسيم بندي کرد: پس از ذکر دو مقدمه در باب معرفت و شناخت عرفاني ابتدا مباحث وجود و احکام آن به شيوه ي عرفا پرداخته مي شود که ضمن طرح مباحث وجود ماهيت اعيان ثابته و ... به بحث وحدت وجود و توحيد وجودي مي انجامد( فصل 1 ) .(14) فصل بعد از توحيد وجودي آغاز شده به مباحث صفات حق تعالي از توحيد و مبحث تنزيه و تشبيه و صفات ذات گرفته به علم حق ختم مي شود ( فصل 2 ) . بخش بعدي به ارتباط حق با خلق و صفات فعلي او اختصاص دارد که قيوميت حق، تجدد در خلق و ربط کثرت به وحدت در آن طرح مي شود( فصل3 ) . مبحث بعد به طبقات عالم و درجات وجود و تنزلات آن مي پردازد که مباحثي همچون تقدم ارواح بر اجساد، عالم مثال و برزخ، مبحث خير و شر، حب ساري درد وجود، قضا و قدر و قرب حق به عالم در آن مطرح است( فصل 4 ) . بخش بعدي که به نوعي زمينه ساز مبحثي اساسي است که بعداً طرح مي شود. به مباحثي مانند تفاوت موجودات در مظهريت حق، فناي في الله و بقاي بالله و مانند آن مي پردازد ( فصل 5 ) . محور بحث بعدي، انسان کامل است که يکي از گسترده ترين و مهم ترين مباحث کتاب محسوب مي شود و به شأن وجودي معصوم و انسان کامل باتکيه بر احاديث شيعه و اقوال عرفا پرداخته است و به مباحثي همچون مدير عالم بودن، اول و آخر بودن انسان کامل، عالم کبير بودن و اطاعت همه ي عوالم نسبت به او و بالاخره ويران شدن عالم با خلو آن از انسان کامل مي پردازد ( فصل 6 ) . بحث بعدي زمينه ساز مبحث قيامت و ارتباط آن با انسان کامل است( فصل 7 ) . بخش ديگر که به مباحث قيامت و معاد مي پردازد مباحثي همچون لقاء الله، انواع حشر، صحائف اعمال، حقيقت بهشت و جهنم و ابواب آن دو، حقيقت نشئه ي آخرت و بالاخره ارتباطات گوناگون بين انسان کامل و قيامت بر اساس عرفان شيعي مي پردازد و مباحثي مانند اين هماني بين ميزان، صراط، اصحاب اعراف با انسان کامل و امام طرح مي شود( فصل 8 ) . مبحث بعد به عناويني همچون نبوت، رسالت و ولايت و خلافت اختصاص يافته است( فص 9 ) . آخرين بخش به سبب اختلاف مردم و خصوصيات فرقه ي ناجيه اختصاص يافته است ( فصل 10 ) . در انتها نيز در قالب خاتمه اي به علم حقيقي و شرف حکمت و تحصيل آن پرداخته مي شود.
درباره ي کلمات مکنونه ادعا شده که فيض آن را در جواني نگاشته يا صرفاً به شيوه جمع آوري و بدون اعتقاد آن را تأليف نموده يا بعداً از عقايدش پشيمان گشته و مانند آن. حتي مصحح کلمات مکنونه نيز در مقدمه ي خود درباره ي فيض و کلمات مکنونه پس از ايراد اشکال در باب برخي اخبار روايت شده در کتاب و يا برخي تفاسير ارائه شده از احاديث اهل بيت(عليه السلام) چنين آورده است: اين کتاب غير از عقايد عرفاني چيز ديگري ندارد و در بعضي از کلمات به مجتهدين و اصحاب فتواي اعتراضات و حملاتي دارد قطعاً مؤلف اين کتاب را در هنگام جواني آنگاه که با عرفا محشور بوده و در محافل و مجالس آنها شرکت داشته و مسحور عواطف و احساسات خويش شده تأليف نموده است... وي از اين گونه عقايد دست برداشته و در اواخر زندگي خود از اين قوم منسلخ بوده است.(15) بر اين اساس براي ارزيابي صحت و سقم چنان ادعاهايي جا دارد معارف مطرح شده در کتاب با يکديگر مقايسه و سنجيده شود و مقارنه اي بين سبک و محتواي اين دو کتاب انجام شود و مشترکات آن دو و مختصات هر يک تبيين گردد.(16)

مقايسه و تطبيق

در مقايسه دو کتاب مي توان گفت که روح حاکم بر دو اثر و جهان نگري خدا محورانه مباني حکمي و معرفتي دو کتاب اغلب يکسان است هر چند در نحوه ي ارائه و زبان به کار گرفته شده و ميزان تأکيد برخي معارف و نيز ميزان کاربرد نقل و استناد به شهود يا استدلال تفاوت هايي به چشم مي خورد که ضمن دو مبحث آتي به اين وجود تمايز و اشتراک پرداخته خواهد شد:

الف. نقاط تمايز دو اثر:

1. اصول صبغه ي فلسفي تر دارد و حاوي برخي مباحث رسمي فلسفه است( مانند مباحث وحدت و کثرت قوه و فعل و حرکت و سکون و کلي و جزيي و مانند آن ) که در کلمات مشاهده نمي شود.
2. کلمات صبغه ي عرفاني تري دارد و بر مباحث عرفاني متعددي مشتمل است که در اصول مشاهده نمي شود ( مانند مباحث فنا، بقا، در عرفان عملي و مباحث اعيان ثابته و تفاصيل بحث انسان کامل ولايت امامت، معاد و قيامت ) همچنين مباحث کلامي محض اعم از عقلي يا نقلي در کلمات بيشتر به چشم مي خورد و در اصول کمتر.
3. شيوه ي غالب طرح مباحث در اصول استدلالي و گاه به آيات و روايات استشهاد مي شود. اشعار و نقل قول هاي اندکي در آن مشاهده مي شود. اما طرح مباحث در کلمات بيشتر شيوه ي توصيفي دارد با استناد بيشتر به آيات و روايات نيز با نقل قول ها و اشعار فراوان توأم است.
4. نظم و انتظام مباحث اصول فلسفي تر است و مشهود و در کلمات اين امر ناملموس تر.
5. در کلمات پاي بندي بيشتري به عرفان نظري ( خصوصاً مکتب ابن عربي ) به ويژه در صبغه ي شيعي و ولايي آن ( متأثر از سيد حيدر آملي و ابن ابي جمهور ) مشاهده مي شود. اما اصول بيشتر متأثر از حکمت متعاليه ( مکتب صدر المتألهين ) است.

ب. نقاط اشتراک دو اثر

در حيطه ي ساختاري و صوري کما بيش استنادات نقلي و شرح برخي احاديث و نقل قول ها و وجود صبغه ي عرفاني و فلسفي در هر دو اثر زمينه هاي مشترک را تشکيل مي دهد.
اما در جنبه ي محتوايي اثر که در اين تحقيق و برآورد تغيير يا عدم تغيير اساسي ديدگاه مؤلف نقش محوري دارد نتيجه اي که نگارنده بدان رسيده اجمالاً آن است که رأي فيض در طول سي سال يا بيشتر فاصله ي زماني نگارش بين دو اثر دستخوش تغيير و چرخش اساسي نشده است هرچند نحوه ي رويکرد به برخي مباحث يا شيوه ي ورود و خروج به هر مبحث و روش طرح برخي ديگر تفاوت کرده و اغلب پخته تر و بسامان تر شده است. به روي اساس اعتقادات عرفاني او که در کلمات مکنونه انعکاس يافته هر چند به نحو اعتدالي و با محافظه کاري بيشتر در اصول المعارف محفوظ مانده است. دلايل نگارنده نيز مقايسه هايي است که ذيلاً ارائه خواهد شد.
با رجوع به متن هر يک از دو کتاب به تشابهات معنايي لفظي تقريري و استنادي ( به آيات و روايات يکسان ) برمي خوريم که بر وحدت انديشه و اعتقاد نهفته در وراي آن دلالت دارد. چنان که آغاز گر دو کتاب مباحث وجود و عدم و معرفت الهي است و فصول پاياني به مباحث قيامت و معادشناسي اختصاص يافته است. به جهت رعايت اختصار پس از ذکر جدول ذيل تنها به دو مورد تفصيلي از باب نمونه اشاره خواهد شد:

 

عنوان مبحث

اصول المعارف

کلمات المکنونة

1

مبحث وحدت وجود

صفحات56، 31

صفحات 40-32

2

مبحث مظهریت و تجلی

صفحه ی 46

صفحات 116-114

3

تنزیه و تشبیه

صفحه ی 37

صفحات42، 23

4

علم حق تعالی

صفحات 32-31

صفحات 48/ف 35

5

حب و حرکت حبیه

صفحات 35-34

صفحات 85، 35-33

6

نحوه وحدت حق

صفحه ی 26

صفحه ی 20

7

تقریر توحید حق تعالی

صفحه ی 14

صفحه ی 13

8

تساوق وجود علم نور و حیات

صفحه ی 22

صفحه ی 247

9

اسم شناسی عرفانی

صفحه ی 45

صفحه ی 23

10

قضا و قدر و توحید افعالی

صفحه ی 139

صفحات 100، 99-94

11

تساوق وجود و خیر

صفحه ی 164

صفحه ی 164

12

تقریر دو بهشت معنوی و جسمانی

صفحه ی 174

صفحه ی 164

13

اصول عوالم(سه نشئه ی وجود)

صفحه ی 182

صفحات 125، 65-62

14

مبحث طینت

صفحه ی 188

صفحه ی 68

15

علوم ائمه(ع) و سری بودن آن

صفحه ی 193

صفحه ی 235


الف. مبحث وحدت وجود:

فيض در وصل پاياني باب چهارم اصول المعارف و پس از تبيين سنخ وحدت حق متعال که در برگيرنده ي همه ي اشيا است، بلکه چيزي جز او نيست( چه آنکه از اسماي اوست يا هو يا من هو يا من لا هو الا هو ) ضمن نقل قولي از قيصري با عنوان بعض اهل المعرفه نسبت بين حق متعال را با آنچه ما سوي خوانده مي شود به نسبت امواج با دريا تشبيه کرده که هرچند عقل موج را عرضي عارضي بر دريا مي داند و آن را غير از آب تلقي مي کند، اما از حيث وجودي چيزي جز آب نيست.( 17 ) و همان طور که « چشم موج بين » امواج و کثرات را مي نگرد اما « چشم آب بين »دريايي واحد را مي بيند. در باب حق تعالي و عالم نيز چنين است که نزد آنکه چشم هستي نگر داشته باشد: « فليس عنده الا الحق سبحانه و ما سواه عدم يخيّل انه موجود متحقق؛ فوجوده خيالٌ محض و المتحقّق هو الحق لا غير، و في هذا قيل:

البحر بحر علي ما کان في قدم *** ان الحوادث امواج و انهار

لا يحجبّنک اشکال تشاکلها *** عمّن تشکّل فيها فهي استار(18)

در کلمات نيز ضمن بحثي در وحدت وجود 9 تمثيل را براي تقريب آن به ذهن مي آورد که تمثيل پنجم دريا و امواج است که با عباراتي کمابيش شبيه به اصل تمثيل را توضيح مي دهد و در آخر نيز دو بيت عربي که در فوق نقل شد مي آورد. عبارت او چنين است: کثرت و اختلاف صور امواج و حباب ها بحر را متکثر مگرداند. اسما مسمي را من جميع الوجوه متعدد نکند. دريا نفس زند بخارش خوانند متراکم شود ابرش گويند فرو چکد بارانش نام مي نهند جمع شود سيلش نام نهند و به دريا پيوندد همان دريا بود.

هر نقش که بر تخته ي هستي پيداست *** آن صورت آنکس است کان نقش آراست

درياي کهن چو بر زند موجي نو *** موجش خوانند و در حقيقت درياست(19)

در يک مقايسه ي اجمالي واضح مي شود اولاً در کلمات حدود هشت صفحه به مبحث وحدت وجود( توحيد وجودي ) اختصاص مي يابد. اما اين حجم در اصول المعارف يک صفحه است. ثانياً لحن اصول بيشتر لحن فلسفي و توضيح عقلي دارد و لحن کلمات، توصيفي و خطابي، ثالثاً تنوع عبارات و نقل قول ها و احاديث و آيات و اشعار نقل شده در کلمات بسي بيشتر از اصول است. اما با همه تفاوت ها لب مطلب و مغزاي مبحث وحدت وجود در هر دو اثر يکي است. عين همين داوري را نيز در باب تنزيه و تشبيه مي توان داشت که در ذيل از هر دو اثر نقل مي شود.

ب. مبحث تنزيه و تشبيه

بحث جمع بين تنزيه و تشبيه که ابن عربي در فصوص و ديگر آثارش مطرح کرده است توسط اغلب عارفان تلقي به قبول شده است هم در اصول و هم در کلمات بازتاب داشته و وجوهي نيز براي توجيه تشبيه وارد شده در آيات الهي ذکر شده است از جمله اين توجيه که آيات موهوم تشبيه ناظر به احوال انسان کامل به عنوان خليفه خداوند است. در اين زمينه در آخرين وصل باب دوم اصول مي خوانيم: آنچه در کتاب و سنت وارد شده و موهم تشبيه است نه از حيث ذات حق تعالي من حيث هي ذات است، بلکه مربوط به اسما و صفات و معيت او با اشيا و نحوه ي ربط او بدانها است. و حق متعال از حيث ذاتش همان طور که از تشبيه منزه است از تنزيه نيز منزه است. اما ازحيث اسما و صفات و معيت و قربش به اين دو امر موصوف مي شود.
چون هر چه در عالم است مظاهر و آينه هاي اوست؛ چنان که در وصف متقرب به قرب نوافل وارد شده است... نيز در حديث است که در باب سخن خداوند که فرمود: « فلما آسفونا انتقمنا منهم » از امام (عليه السلام) نقل شده است که: « ان الله لا ياسف کاسفنا..: خداوند به مانند ما تأسف نمي خورد. اما اوليائي که را براي خويش آفريده که متأسف يا رضامند مي شوند اينان آفريدگان پرورش يافته اند که خداوند رضاي ايشان را رضاي خويش و خشم ايشان را خشم خويش قرار داده است. »(20)
به عين همين توجه و با استناد به حديث قرب نوافل البته به نحو روشن تر و با لساني عرفاني و با استناد به همين حديث در کلمات نيز با اين عبارت آمده است: « فان الولي الکامل لما قويت ذاته بحيث وسع قلبه و انشرح صدره و صار جالساً في مقام التمکين علي الحد المشترک بين الحق و الخلق غير محتجب بأحدهما عن الآخر فحينئذ کل ما يصدر عنهمن الأفعال و الأعمال و المجاهدات و المخاصمات و غيرها کان الله و بالله و من الله و في الله فان غضب کان غضبه بالله و الله و ان رضي کان رضاه کذلک. »

نکته ي آخر:

به عنوان جمع بندي مي توان ثبات رأي فيض کاشاني را در طول حدود نيم قرن فاصله بين دو اثر مورد بحث نتيجه گرفت هر چند پختگي ايام کهن سالي و تجربه شدائد و گذر ايام و برخي برخوردها اثر خود را در نحوه ي ارائه ي معارف مدنظر او و زبان مورد استفاده ي او نهاده است.
منابع و مآخذ:
1. اصول المعارف، فيض کاشاني، محمد محسن، تصحيح جلال الدين آشتياني، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ دوم، 1362.
2. الانصاف، در: ده رساله للحکيم المعارف الفيض الکاشاني، فيض کاشاني، محمدمحسن، به اهتمام رسول جعفريان، اصفهان، مرکز تحقيقات علمي و ديني امام اميرالمؤمنين علي عليه السلام، 1371.
3. دنباله جستجو در تصوف ايران، زرين کوب، عبدالحسين، تهران، انتشارات اميرکبير، چاپ سوم 1369.
4. ده رساله للحکيم العارف الفيض الکاشاني، فيض کاشاني، محمدمحسن، به اهتمام رسول جعفريان، اصفهان، مرکز تحقيقات علمي و ديني امام اميرالمؤمنين علي عليه السلام، 1371.
5. شرح صدر، در: ده رساله للحکيم العارف الفيض الکاشاني، فيض کاشاني، محمد محسن، به اهتمام رسول جعفريان، اصفهان، مرکز تحقيقات علمي و ديني امام اميرالمؤمنين علي عليه السلام، 1371.
6. علم اليقين في اصول الدين، فيض کاشاني، محمدمحسن، تصحيح محسن بيدارفر، قم، انتشارت بيدار، 1384.
7. عين اليقين، فيض کاشاني، محمدمحسن، تهران، نسخه ي خطي مجلس شوراي اسلامي.
8. کلمات مکنونه من علوم اهل الحکمة و المعرفة، فيض کاشاني، محمدمحسن، تصحيح عطاردي قوچاني، تهران، فراهاني، چاپ دوم، 130.
9. مجالس المؤمنين، شوشتري، قاضي نورالله، تحقيق عبدالمنافي، تهران، کتابفروشي اسلاميه، چاپ سوم، 1365.
10. المحاکمات، در: ده رساله للحکيم العارف الفيض الکاشاني، فيض کاشاني، محمد محسن، به اهتمام رسول جعفريان، اصفهان، مرکزتحقيقات علمي و ديني امام اميرالمؤمنين علي عليه السلام، 1371.
11. مرآة الحق، کبودرآهنگي، محمدجعفر، تحقيق ناجي اصفهاني، تهران، انتشارات حقيقت، 1383.
12. ميراث تصوف، لويزون، ئونارد، ترجمه ي مجدالدين کيواني، تهران، نشر مرکز، چاپ دوم، 1389.
13. نجوم السماء في تراجم العلماء، آزاد کشميري، محمدعلي، تحقيق ميرهاشم محدث، تهران، شرکت چاپ و نشر بين الملل، 1378.

پي‌نوشت‌ها:

1. دانشيار دانشگاه شيراز.
2. در مورد جو مزبور در زمان صفويه که به نگارش رديه هاي فراوان عليه تصوف انجاميده ر.ک: علم اليقين، مقدمه ي مصحح، ص 37، نيز رجوع شود به مقاله ي « تصوف و مکتب اصفهان » درلئونارد لويزون در: ميراث تصوف، ج2، صص 750-664.
3. مندرج در ده رساله ي فيض کاشاني.
4. ده رساله ي فيض کاشاني، مقدمه ي جعفريان، ص 15.
5. ر.ک: فهرست رسائل فيض به قلم خود او به نقل از مقدمه ي علم اليقين، ص 69.
6. در اين زمينه ر.ک: علم اليقين، مقدمه ي مصحح، صص 87-86.
7. ر.ک: علم اليقين، مقدمه ي فيض کاشاني، ص 5.
8. ر.ک: همان.
9. اصول المعارف، مقدمه، ص 3.
10. همان، ص 40
11. استاد آشتياني( ره ) در معرفي اين اثر فيض آورده اند: کتاب اصول المعارف که در دسترسي اهل حکمت و معرفت قرار مي گيرد مشتمل است بر مطالبي که نظير آن در دوران قبل از ملاصدرا کمتر ديده مي شود. مؤلف دانشمند آن يکي از عرفا و حکماي بزرگ ايران در دوران اسلامي است که در علوم نقلي مانند تفسير، حديث فقه، و قواعد فرعي از اساتيد بزرگ شمرده مي شود ( اصول المعارف، ص 3 ) . ايشان در مقدمه ي مفصل خود بر کتاب از تسلط کامل فيض در عرفانيات تدريس برخي کتب عرفاني و اعتقادي او با استادش ملاصدرا در عين اختلاف آن دو در باب اصولي و اخباري بودن نيز بحث کرده اند.( ر.ک: همان، مقدمه، صص 35-30 )
12. به عنوان مثال مباحث وجود و عدم را بامعرفت ذات خداوند و مباحث علم را با معرفت صفات حق پيوند زده و مباحث ماهيت را با شناخت ماسوي الله و مباحث طبيعت را با حدوث و قدم و بحث خير و شر و الم و لذت را با مباحث معادشناسي.
13. شايد دليل آنکه استاد آشتياني( ره ) اين کتاب را براي تدريس در دانشگاه ها مناسب دانسته علاوه بر حجم متوسط کتاب پيوند کاربردي بوده که مؤلف بين مباحث فلسفه و الهيات و کلام برقرار ساخته است.( ر.ک: همان، مقدمه، ص 28 ) .
14. چنان که گفته شد اين فصل بندي انتزاع نگارنده است.
15. کلمات مکنونه، مقدمه ي شيخ عزيزالله عطاردي قوچاني، ص ط و ي. جمله اخير وي ناظر به نگارش کتاب الانصاف است از جمله اين عبارت کتاب: نه متکلمم و نه متصوفم و نه متکلف بلکه مقلد قرآن و حديث و تابع اهل بيت آن سرور...- آنچه خوانده ام همه از ياد من برفت الا حديث دوست که تکرار مي کنم. ( ده رساله، ص 196 ) ؛ نيز ر.ک: مرآة الحق، ص 383؛ نجوم السما، صص 124-12؛ دنباله جستجو در تصوف ايران، ص 257.
16. فضل تقدم در اين زمينه با مقايسه دو کتاب قرة العيون و کلمات مکنونه که کتاب نخست نيز در اواخر عمر مصنف تأليف شده با آقاي محسن بيدارفر در مقدمه ي کتاب علم اليقين( صفحات 26 تا 37 ) است.
17. اصول المعارف، ص 56.
18. همان.
19. کلمات مکنونه، ص 40.
20. اصول المعارف، ص 37.

منبع مقاله :
به کوشش شهناز شايان فر؛ (1392)، فيض پژوهي (مجموعه مقالاتي در معرفي آرا، احوال و آثار ملامحسن فيض كاشاني)، تهران: نشر خانه کتاب، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط