خرافات، گونه هاي مختلفي دارد؛ برخي از آن ها به گونه اي است که درميان بيش تر مردم جامعه به عنوان باوري مشترک رواج يافته است؛ همچون باور به اقبال نيکو يا بد اقبالي. برخي ديگر از آن ها از اتفاقي شبيه به امور ماورايي منشأ شده است: مانند ادراک فراحسي و آخرين گروه باورهايي را شامل مي شود که يک شخص براي خود ابداع و براساس آن رفتار مي کنند همانند اين که فردي براي رسيدن به موفقيت در نوشتن، از قلم خاصي استفاده مي کند.
آثار سينمايي و تلويزيوني هم از نشان دادن خرافات، خالي نستند، اگر فيلم خرافه اي را به تصوير کشد و تا انتهاي داستان، دليل بطلان آن را بيان کند، مي توان فيلم را در راستاي خرافه زدايي از بستر جامعه دسته بندي کرد؛ اما نمونه هايي که در ادامه مي آيند، گونه اي ديگر هستند به اين توضيح که خرافه در طي داستان مطرح مي شود و از آن براي شکل گيري اتفاقات داستاني استفاده مي شود؛ ولي هيچ گاه داستان در جهت نقد و تحليل آن بر نمي آيد.
بخش هاي اپيزوديک داستان فيلم « ويولون قرمز » براساس پيش گويي زن فال گير محقق مي شود. اين بخش ها، مراحل تناسخ روح زني را نشان مي دهد که هنگام وضع حمل مي ميرد و روحش در دوران هاي مختلف تاريخي همراه ويدلون قرمز منتقل مي شود. اين فال گيري، اساس داستان فيلم و درون مايه ي آن را تشکيل مي دهد. علاوه بر آن خرافات ديگري هم از جمله دفن کردن ويولون با جسد پسر بچه نيز ديده مي شود. دليل اين کار اين گونه بيان مي شود که ويولون براي زماني است که او به بهشت مي رود تا بتواند در آنجا نيز بنوازد.
فيلم « شيطان » يکي از خرافاتي را به نمايش مي گذارد که به گفته ي شخصيت هندي فيلم، از انديشه هاي عرفي هند گرفته شده است . فرد هندي، چگونگي حلول شيطان در جهان مادي و مجازات انسان ها را اين گونه مي دارد که شيطان در قالب انساني، گنه کاران را دور هم جمع مي کند و به ميان آن ها مي رود و آنان را قبل از اين که روح شان از بدن جدا شود مجازات مي کند. اين فرد در ابتداي فيلم مي گويد که هميشه فکر مي کرده اين داستان خرافات است؛ ولي در طي داستان فيلم اين خرافه با خودکشي يک فرد شروع مي شود و اين امر جوازي براي ورود شيطان درکالبد انساني است.
شخصيت اصلي در فيلم « اينديانا جونز و معبد مرگ »(1) به دنبال سنگ مقدسي مي گردد. طبق خرافه ي فيلم، بوميان عقيده دارند که شياطين فرزندانِ آنان را در مي ربايند و مي کشند و تنها عاملي که مي تواند با اين موجودات مقابله کند، اين سنگ است.
دو فيلم « مرگ سياه »(2) و « فصل جادوگري » بخشي از خرافات قرون وسطا را نشان مي دهند . در اين دوره، طاعوني سخت در مي گيرد و اين امر به گونه هاي مختلفي در هر دو فيلم تفسير مي شود. بخشي از اين تفسيرها در جهت نشان دادن خرافات موجود در آن دوره و بخشي ديگر در جهت نشان دادن ظلم کليسا و رواج عقايد بي پايه از جانب کليسا درميان مردم است؛ اما در هر دو فيلم سؤالات و نکات انبوهي درباره ي اين خرافات مطرح مي شود و پاسخي در اين ميان وجود ندارد و اگر هم هست تأييد کننده ي وجود اين خرافات محسوب مي شود.
اتاقي مخوف در هتل که بخش مهمي از مضمون داستان فيلم « 1408 » را در بر مي گيرد. به خرافه ي نحوست عدد سيزده اشاره مي کند. دراين اتاق ده ها نفر کشته شده اند. شخصيت اصلي داستان هم در يکي از نسخه هاي فيلم به همين سرنوشت دچار مي شود. جمع اعداد شماره ي اتاق سيزده (8+0+4+1) مي شود. علاوه بر اين نشانه در همين فيلم، اين اتاق منحوس در طبقه ي سيزدهم واقع شده و آسانسور دکمه ي شماره ي سيزده ندارد و مدير هتل هم به اين نحوست اشاره مي کند. هم چنين در فيلم « گردش شنل قرمزي » خونين شدن ماه که باعث تبديل افراد زخمي به گرگينه مي شود هر سيزده سال يک بار رخ مي دهد.
يکي از افسانه هاي خرافي در فيلم ها وجود انسان هاي « خون آشام »(3) و « گُرگينه »(4) است که به خرافات و افسانه هاي مردم اروپا در سال هاي پيشين بر مي گردد. خون آشام در افسانه ها موجودي زنده ا ست که شب ها از گور بيرون مي آيد و براي تغذيه ي خود، خون آدميان را مي مکد. دراين تخيلات، خون آشام ها معمولاً قدرت هاي فوق بشري و زندگي جاويدان دارند. مردم را به بردگي مي کشند و آنان را نيز به خون آشام تبديل مي کنند.(5)
نوع ديگري از خون آشام ها به نام « زامبي » (6) يا « مرده ي متحرک » نيز در فيلم ها وجود دارد. زامبي به جسدهاي متحرکي گفته مي شود که روح ندارند و گفته مي شود از افسانه هاي آفريقايي تباران درياي کارائيب سرچشمه مي گيرد. اين موجودات بر پايه ي داستان ها، با گاز گرفتن و وارد کردن بزاق خود به بدن قربانيان شان، آنان را همانند خود به يک مرده ي متحرک تبديل مي کنند.(7)
گرگينه نيز انساني است که در شب هايي که ماه کامل ( ماه شب چهارده ) در آسمان است، به صورت گرگ در مي آيد. چنين شخصي يا از راه به کارگيري افسون و جادو و يا در پي طلسم شدن از سوي فرد ديگري، به گرگينه تبديل مي شود.(8)
هر دو اين افسانه ها از خرافات مردم به ادبيات و پس از آن به فيلم هاي سينمايي راه يافت و اکنون دست مايه ي بسياري از آثار سينمايي قرار گرفته است.
مهم ترين و مشهورترين شخصيت خون آشام در عرصه ي ادبيات و به تبع آن سينما، « کُنت دراکولا »(9) نام دارد که زاده ي ذهن « برام استوکر »(10) نويسنده ي ايرلندي است که در سال 1897 م خلق شد. اين موجود در فيلم هاي زيادي وجود دارد که مهم ترين آن ها فيلم « دراکولا »(11) به کارگرداني « فرانسيس فورد کاپولا »(12) است.
فيلم هاي « ون هلسينگ »،(13) هشت قسمت « هري پاتر »، چهار قسمت « گرگ و ميش »،(14) چهار قسمت «دنياي زيرين » نمونه هايي است که در آن ها افسانه ي گرگينه و خون آشام ديده مي شود. معمولاً اين دو گونه با يکديگر از عهد باستان جنگ داشته و در سير داستان، اين جريان به انسان مربوط مي شود. هم چنين مي توان فيلم هاي « آدم درست را راه بده »،(15) « بگذار وارد شوم »،(16) پنج قسمت « شر موجود »، (17) « کشيش » و سه قسمت « بليد »(18) را نمونه هايي براي وجود زامبي ها و انسان هاي خون خوار در آثار سينمايي بيان کرد.
بايد توجه داشت که در برخي آثار، وجود گرگينه ها يا خون آشام ها براي نشان دادن معضلات اجتماعي و سياسي در سطح جامعه است. اين موجودات، نمادي براي انسان هايي خارج از کنترل و بزه کارند که اين قالب، نشان داه مي شوند و آسيب رساندن اين موجودات به انسان ها نمادي براي آسيب هاي اجتماعي و سياسي و از بين رفتن زندگي انسان است. هم چنين اين موجودات در فيلم ها دائماً در پي تبديل انسان ها به هم نوع خودشان هستند و اين هم نوعي، آسيب اجتماعي را به نمايش ميگذارد که افراد بزه کار در سطح جامعه به دنبال يارگيري و هم سو کردن ديگر افراد با خود هستند.
نمونه ي بارز چنين پرداخت نماديني را مي توان در آثار « جرج اي رومرو »(19) ديد. فيلم هايي با محوريت زامبي ها يا مردگان زنده که تا به حال هشت قسمت از آن اکران شده و اولين قسمت آن « شب مردگان زنده »(20) نام دارد. در اين فيلم ها زامبي ها انسان هاي غالب روي زمين را نشان مي دهند و افراد زنده دائماً از دست آنان فرار مي کنند. زامبي ها در اين مجموعه، طي داستان اين فيلم ها به تدريج داراي هوش و ذکاوت بالايي شده اند و به کارهاي دسته جمعي روي آورده اند و براي خود رهبر و برنامه ريزي دارند. شخصيت هاي اصلي زامبي ها هر کدام نماينده ي جريان فاسدي در جامعه ي معاصرند که حيات سالم را از انسان ها دريغ کرده اند؛ براي نمونه يکي از آنان سياه پوست است که نمادي از مشکلات اين افراد در جامعه ي معاصر به شمار مي رود.
هدف از بر شمردن فيلم هاي مربوط به افسانه ي خون آشام و گرگينه در موضوع خرافات، اين است که پرداخت چنين افسانه هايي به مرور زمان باعث ايجاد مخيلات نادرست در باره مقوله ي شر و شيطان در ذهن مخاطبان مي شود و بروز اين افکار به گونه هاي مختلف در رفتار انسان ها مشاهده مي شود.
شيوه و روش ديني براي مبارزه با خرافات، توصيه به تفکر وتعقل است؛ زيرا با انديشيدن، تحقيق و بررسي مسائل، واقعيت نمايان شده و ملاک تمييز آن با خرافه براي فرد روشن مي شود. قرآن نيز از خرافات با عنوان « اساطير » ياد کرده (21) است. اساطير به نوشته هاي باطل، حکايت دروغ، افسانه هاي بي مغز (22) و سخنان پريشان و ناروا (23) معنا شده است. در جاي جاي قرآن، توصيه به تفکر و تعقل شده که نتايج فراواني براي انسان خواهد داشت و يکي از آن ها را ميتوان درمان خرافات و عقايد باطل دانست. هم چنين يکي از فوايد بعثت انبياء را مي توان زدودن عقايد خرافي ازمتن جامعه دانست.
خرافات در هر جامعه اي مي تواند تأثيرات بسيار منفي و ناهنجاري را به دنبال داشته باشد. عقب ماندگي از جهات مختلف، رکود، بي هويتي، انحرافات اخلاقي و عقيدتي، شرک به خدا، غفلت و... از جمله نتايج گسترش خرافات و افسانه هاي بي اساس درجامعه است و جوامع بشري هر چه از نظر علم و فرهنگ عقب مانده باشند به همان نسبت، خرافات و اوهام در ميان آنان زيادتر خواهد بود.
پينوشتها:
1. lndiana Jones and the Temple of Doom.
2. Black Death.
3. Vampire.
4. Werewolf.
5. ر. ک: پايگاه اينترنتي دانش نامه ي آزاد و يکي پديا، مدخل « خون آشام ».
6. Zombbie.
7. ر. ک: پايگاه اينترنتي دانش نامه ي آزاد و يکي پديا، مدخل « گرگينه ».
8. ر. ک: همان، مدخل « مرده ي متحرک ».
9. Count Dracula.
10. Bram Stoker.
11. Dracula.
12. Francis Ford Coppola.
13. Van Helsing.
14. Twilight.
15. Let the Right One ln.
16. Let Me ln.
17. Resident Evil.
18. Blade.
19. George A. Romero.
20. Night of the Living Dead.
21. انعام، آيه 25، فرقان، آيه 5، انفال، آيه 31، نحل، آيه 24، مؤمنون، آيه 83، احقاف، آيه 17، قلم، آيه 15 و مطففين، آيه 13.
22. قرشي، سيد علي اکبر، قاموس قرآن، ج3، ص 266.
23. قمي، عباس، فرهنگ واژگان قرآن کريم، ص 41.
امين خندقي، جواد، (1391)،دين در سينما گزاره هاي اعتقادي،قم: ولاء منتظر(عج)، چاپ اول