ديوان سالاري اشكاني

پارت ها قبيله اي بودند كه از مدت ها پيش در شمال شرقي ايران، خراسان، اقامت داشتند. پس از تحولاتي واژه پارت به صورت پهلوي درآمد (‌ برهان قاطع، ج1، ص 430، پانوشت 6 ) و به همين جهت زبان فارسي ميانه را، كه...
سه‌شنبه، 18 فروردين 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ديوان سالاري اشكاني
 ديوان سالاري اشكاني

 

نويسنده: حميد تنكابني




 

پارت ها قبيله اي بودند كه از مدت ها پيش در شمال شرقي ايران، خراسان، اقامت داشتند. پس از تحولاتي واژه پارت به صورت پهلوي درآمد (‌ برهان قاطع، ج1، ص 430، پانوشت 6 ) و به همين جهت زبان فارسي ميانه را، كه در زمان آن ها و نيز در عصر ساساني معمول بوده، زبان پهلوي مي نامند. سلسله اشكاني از 250پ.م تا 226م در ايران فرمانروايي كرد و به اين طريق، مجدداً شاهنشاهي ايران، كه توسط اسكندر فروپاشيده بود،‌ احيا شد. با اين حال، گستره قلمرو اشكانيان از حدود كشور هخامنشي كمتر بود. در سنگ نبشته هاي هخامنشي سرزمين پارت پَرتَوَه خوانده شده است. اين خطه به روزگار داريوش كبير جزء خراسان محسوب مي شد و با شهر گرگان هم پيمان بود. با وارسي آثار به جا مانده از تمدن و فرهنگ اشكاني - كه در تمدن ساساني نيز مشهود است - مي توان اين فرهنگ را به دو دوره تقسيم كرد: دوره نخست زماني است كه اشكانيان ناگزير بودند از تمدن يوناني پيروي كنند و خود را دوستدار يونان و فرهنگ يوناني بدانند؛ و دوره ي دوم دوره اي است كه نهضتي مبتني بر احياي تمايلات و آرمان هاي ايراني و ملي پديد آمد، به گونه اي كه سرانجام فرهنگ بومي پارت جايگزين معارف يوناني شد. پارت ها اگر هم ايراني خالص نبودند، لااقل مي توان ادعا كرد كه بدون شك ايراني شده بودند. زبان، اخلاق و عادات آن ها ايراني و مذهبشان زرتشتي بود. با اين حال آنان چندان تعصب نمي ورزيدند و به اين سبب يونانيان نيز با ايشان با نوعي تساهل رفتار مي كردند. مسكوكات اشكاني، كه ابتدا به سبك يوناني بودند، اندك اندك به سبك شرقي ساخته شدند. در مشرق ايران نام هاي يوناني جاي خود را به نام هاي بومي دادند. در اسناد مكشوف در نسا، نام هاي زرتشتي ديده مي شوند.
پارت ها كه قومي بيابانگرد و بنيانگذار حكومتي مقتدر بودند، در اداره كشور با دشواري هايي مواجه شدند. آنان در شهرهاي پر از كاخ و سرشار از ثروت - كه برخي را سلوكيان ساخته بودند - مستقر شدند و تيسفون را به عنوان پايتخت برگزيدند. براي به حركت درآوردن چرخه امور حكومت، گروهي از كارگزاران باتجربه ي ايراني را به كار گرفتند.
در عصر اشكاني، خاندان هاي بزرگ صاحب رتبه نخست در لايه بندي هاي اجتماعي قدرت بودند كه از ميان آنها دو خاندان، بعد از دودمان شاهي، صاحب قدرت محسوب شدند: يكي سورن و ديگري قارن. وظيفه ي موروثي سورن ها تاجگذاري شاهان بود. در طبقه ويسبذان كه گماردگان ( تيولداران ) بزرگ و معتبر شاهنشاه به شمار مي آمدند مركز ثقل دولت قرار داشت؛ اينان اتباع خود را براي جنگ با دشمنان مسلح مي ساختند، همان گونه كه سورن، ده هزار سوار را، كه همه از بندگان او بودند، به جنگ با كراسوس برد ( كريستين سن، 1351،ص 32 ). از اين مطلب چنين برمي آيد كه در آن عصر، كشاورزاني كه موظف به خدمت جنگي بودند، تحت تسلط صاحبان مقتدر تيول و اقطاعات، ناچار نوعي بندگي را تحمل مي كردند.
اما در بين اين طبقه بزرگان و طبقه كشاورزان يك صنف ديگر از بزرگزادگان و سواران وجود داشت كه آن ها را بايد اعيان درجه دوم ناميد. نويسندگان و مورخان عرب، عهد بين اسكندر و ساسانيان را عهد « ملوك الطوايفي » ايران خوانده اند. اين واژه ترجمه اي است از لغت « كَذَگ خُوَذاي » پهلوي، كه به معناي صاحبخانه يا والي آمده است. تيولداران بزرگ غالباً به حكومت آن ايالاتي منصوب مي شدند كه خود در آن جا مالك آب و خاك بودند. ولي به هر حال حكومت ولايات به افراد شش خاندان ممتاز و دودمان سلطنتي اختصاص داشت. قلمرو حكام عهد اشكاني در مقايسه با ساتراپ هاي دوره هخامنشي خيلي كمتر، ولي قدرت و استقلالشان نسبت به ساتراپ ها بيشتر بود.
در رأس ساتراپ نشين ها، حكام شاهي، نهوداران قرار داشتند. در چرم نبشته هاي يوناني درباره تقسيمات داخلي ساتراپ نشين آمده است كه هر ساتراپ نشين به چندين « آپارخي » و هر آپارخي به استان هايي تقسيم مي شد. در نظام حكومتي پارت، گذشته از نهودار، مرزبان نيز وجود داشت و دو شوراي بزرگ امور مربوط به كشور را برعهده داشتند:

شوراي بزرگان

كه احتمالاً ويسپوهران خوانده مي شدند. در اين شورا نمايندگان خاندان اشكاني و ظاهراً برگزيدگان شش خاندان بزرگ عضويت داشتند. قدرت سياسي تيولداران بزرگ در شوراي اشرافي تجلي مي كرد، كه حدودي براي اختيارات شاهنشاه تعيين مي كرد. سرداران و حكام از ميان اعضاي اين مجلس كه برخي آن را « سنا » خوانده اند، انتخاب مي شدند. بنابراين سرداري و حكومت موروثي نبود. عده قليلي از اشراف درجه اول كه عضو مجلس بزرگان بودند، حق اشتغال در همه مقامات مهم، همچون مشاغل درباري و ساير كارهاي عمومي، را به خود اختصاص داده بودند. بدين سان آشكار مي شود كه نجبا و ملوك الطوايف در عين حال مقامات درباري و قضايي نيز داشتند. اطلاعات به دست آمده درباره تشكيلات اداره ي كشور اشكانيان بسيار قليل و بيشتر از منابع يوناني و رومي يا براساس اطلاعاتي است كه موسي خورني، مورخ ارمني، درباره تشكيلات مملكت خود داده است.(1) بنابراين سيماي تشكيلات اداره ي كشور اشكاني را مي توان چنين تصوير كرد كه رئيس بزرگ ترين طايفه حق نهادن تاج بر سر پادشاه، و نيز احراز مقام فرماندهي سواره نظام را داشت كه در آن زمان اين امتياز از آنِ خاندان سورن بود. مقام هايي كه به خانواده هاي ديگر تفويض مي شدند عبارت بودند از: نگاهبان ويژه ي پادشاه، ميرشكاري پادشاه، مباشرت انبار گندم، رياست تشريفات و امانت خلوت، رياست ساقيان، اداره امور قرباني، شغل بازداري، نگاهباني اقامتگاه تابستاني، نگاه داشتن رايت و عَلَم پيشاپيش پادشاه در روز جنگ. بر اساس يافته ها مناصب و مشاغل آن چنان و به اندازه مالكيت ارضي، پيوستگي تام به خاندان ها نداشته اند. پادشاهان مقتدر مي توانسته اند از راه تصرف در مناصب و مشاغل بر نجبا و اعيان مملكت تسلط پيدا كنند. هر چند سلطنت اشكانيان در اندازه و قامت قدرت و ثبات سلطنت هخامنشيان ظاهر نگرديد، ليكن حكومتي كاملاً استبدادي محسوب مي شد. اختيارات شاهنشاه به هيچ قانوني تحديد نمي شد و اگر بخت با او يار بود با استبداد تمام و خودسري بسيار فرمانروايي مي كرد. ترس شاه به ويژه از افراد خانواده خود بود، زيرا كه ايرانيان براساس سنت و با احترام ذاتي و به گونه اي مذهبي، سلطنت را حق خاندان شاهي مي دانستند و بنابراين بزرگان جرئت نداشتند قبل از يافتن يك مدعي سلطنت از تبار اشكاني، علم مخالفت با شاه را برافرازند. به همين جهت بود كه شاهان اشكاني بي رحمانه افراد خاندان خود را مي كشتند. گاهي برخي از اعيان مقام خويش را به فرزندشان محول مي كردند و او را وارث شغل خود قرار مي دادند.

شوراي مغان يا « مجمع دانايان و مغان »

كه شاهان اشكاني رأي آنان را در امور محلِ اعتنا قرار مي دادند. نفوذ اين انجمن چندان نبود، و به تعبير مورخان هرگز شنيده نشده است كه مجمع مغان در سرنوشت حكومت اشكاني مؤثر بوده باشد. دو شوراي ياد شده متفقاً مشورت امور را بر عهده داشتند اما مجلس اول قوه ي حقيقي محسوب مي شد و شوراي دوم صرفاً قدرت مشورتي داشت ( كريستين سن، 1351، ص 34؛ گرانتوفسكي، 1359، ص 146).
با اين كه اشكانيان براي تمركز امور كوشش فراوان مي كردند و تساهل و قابليت تحليل از ويژگي هاي مثبت قابل ذكرشان بود، و به رغم مهارتشان در مملكت داري، نتوانستند علل عميق ضعفشان را، كه خاصيت قوم هاي بيابانگرد بود، برطرف سازند. اين علل عبارت بودند از: اولاً در تشكيلات ملوك الطوايفي، كه فاصله اي ميان پادشاه و اتباعش به وجود مي آورد، تنها موقعي دستورها و اوامر پادشاه اجرا مي شدند كه وي بر نجباي بزرگ كشور قدرت و نفوذ قابل ملاحظه اي داشته باشد. ثانياً وجود رقابت خانوادگي، كه مسئله تعدد زوجات را نيز بايد بر ان افزود و اين موضوع در اواخر سلطنت هر پادشاهي مشكلاتي را پديد مي آورد. اين نقاط ضعف را مي توان از جمله دلايل عقب نشيني اشكانيان در مقابل روميان دانست ( تمدن ايراني، صص 133-137؛ گوتشميد، بي تا،‌ص 127 به بعد).
حكومت اشكاني در وصول ماليات بسيار سختگير بود و اين نكته از قسمتي از بايگاني نسا كه منتشر شده است، استنباط مي شود. به استناد اين اسناد، اراضي شاهي شامل زمين هاي آپادانك يا زمين هاي اختصاصي درباري و زمين هاي متعلق به معابد آيزان و نيز زمين هايي بود كه منافع حاصل از آن ها صرف مخارج مراسم مذهبي و سوگواري شاهان پارت مي شد. زمين هايي نيز براي تأمين معاش مرزبانان و شهربانان و دهبدان در نظر گرفته بودند. اين اراضي در اسناد مزبور، برحسب نوع مالياتي كه از آن ها گرفته مي شد، به عنوان اراضي اوزبري يا پت پازيك ناميده مي شدند. در شهرها، سياست ماليه ي اشكانيان، بنابر ميزان تأثير آن شهرها در امور اقتصادي و بازرگاني، متفاوت بود.
وقوع جنگ در شهرهاي بزرگ كاروان رو، اختلالاتي را پديد مي آورد، ولي در زمان صلح، بازرگاني بين المللي رونق مي گرفت و بازرگانان مي توانستند معاملات خود را رونق بخشند. از سوي ديگر چون شهرهاي كاروان رو معمولاً در سرحد بين دو جهان شرق و غرب واقع شده بودند، از ابتداي تأسيس براي پذيرش هر نوع مبادله اي آمادگي داشتند. و بدين سان نيمي از تمدن آن ها رنگ شرقي و نيمي ديگر رنگ غربي به خود گرفت. ( گيرشمن، 1344، ص 324).
دولت اشكاني نيز با دو جاده ي مهم بازرگاني آن روز كه تحت نظر و اختيار داشت ميان كشورهاي شرق و غرب روزگار خويش نقش ميانجي را ايفا مي كرد. يكي از اين راه ها جاده كنار فرات بود كه از آسياي صغير آغاز مي شد، از سوريه و شمال بين النهرين مي گذشت و به خليج فارس منتهي مي شد. ديگري جاده شمالي بود كه از فرات آغاز مي شد و از خاك ماد و پارت عبور مي كرد و به مشرق زمين و تركستان چين و به جاده ابريشم چين مي پيوست. شاخه ديگري از اين جاده شمالي سرزمين پارت را به هندوستان ( از طريق كابل ) ‌متصل مي ساخت. بنابر مندرجات اسناد مكشوف از دورا - ائوروپوس (2) براي نگهباني و مراقبت از جاده هاي كاروان رو تشكيلات منظمي وجود داشت. در منزلگاه هاي بزرگ كاروانسراهاي بسيار بنا كرده بودند و براي رفع خطر احتمالي راهزنان، سواراني همراه كاروانيان در حركت بودند.
در تشكيلات اداري دوره اشكاني بنده (‌ بندگان ) داراي اهميتي ويژه بودند. بندگان دوره اشكاني به نام بندك، آنشهريك و ريسك خوانده مي شدند. اين بندگان در امر كشاورزي و معادن شاهي به كار گمارده مي شدند و در اين ميان آنشهريك ها مقام برتري داشتند كه از آن ها در كار كشت و زرع استفاده مي شد. آنان در دستكرت ها كه املاك شخصي به شمار مي رفت به كار اشتغال داشتند و به مثابه بخشي از اموال ارباب ملك محسوب مي شدند.
در نظام تشكيلاتي حكومت اشكاني، تضادي ميان قدرت شاهنشاه با قدرت نجباي ملوك الطوايف كه در عين حال از عمال حكومت هم به شمار مي آمدند، وجود داشت. نمونه كامل اين مسئله در حكومت اشكاني سورن بود. سورن در ثروت و بزرگي و افتخار بعد از شاه شخص اول ايران محسوب مي شد. از حيث فضيلت و لياقت سرآمد پارتيان به شمار مي آمد و هنگام لشكركشي هزار شتر باروبنه ي او را مي برد و هزار سوار زره پوش و عده بيشتري سرباز سبك اسلحه كه روي هم به ده هزار سوار بالغ مي شد داشت. اين لشكر از گماردگان و بندگان وي تشكيل شده بود ( كريستين سن، 1351، ص 39).
معمولاً افراد به شاهنشاه دسترسي نداشتند. پادشاهان اشكاني، مانند هخامنشيان محل هايي را به نام « فردوس » تعيين كرده بودند كه براي شكار در آن شير و خرس و پلنگ نگاه مي داشتند. در نتيجه اهميتي كه در دربارهاي شرقي به حرم داده مي شد، غالباً خواجه سرايان در تشكيلات و امور كشوري نفوذ زيادي داشتند ( دياكونوف، 1344، صص 69-70؛ مهرين شوشتري، 1321، ج3، ص 169).

پي‌نوشت‌ها:

1.ارمنستان از سال 66 م تحت تسلط اشكانيان قرار گرفت و از اين رو تشكيلات حكومت آنان در آن جا استقرار يافت. موسي خورني اين تغييرات را، كه به فرمان اولين پادشاه اشكاني ارمنستان موسوم به ولرشك Valarshak صورت گرفت، نقل كرده است.
2.دورا- اورپوس، مستعمره يوناني واقع در ساحل فرات قرار داشت كه سلوكيان در آن استحكامات بنا كردند. حفريات سال 1920 ميلادي موجب كشف معابدي شد كه به فرسك هايي مزين بود كه از جهت مطالعه ي مبادي هنر مسيحي شايان اهميت اند. مدتي دورا تحت حكومت اشكانيان قرار داشت، و با شهر پالمير ارتباط داشت ( فرهنگ معين، ج5).

منبع مقاله :
تنكابني، حميد، ( 1383)، درآمدي بر ديوان سالاري در ايران، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط