نويسنده: ادوارد لوترکيسل (1) (2)جانورشناسي و حشره شناس
در سال هاي اخير در نتيجه ي مطالعات علمي دلايل جديدي براي اثبات صانع به دست آمده که دلايل فلسفي سابق را تأييد و تقويت ميکند. البته دلايل سابق براي ايمان به خدا کافي و براي کسي که تعصب را کنار مي گذاشت بيش از حد نياز و لزوم بود، ولي من به عنوان يک شخص مؤمن از اضافه شدن دلايل جديد به ادله ي قديمي از دو لحاظ خوشوقتم: نخست اين که دلايل مزبور از صفات خدا مفاهيم روشن تري مي دهند. ديگر آن که چشم عده اي از دانشمندان با وجدان ولي بدبين را باز و آنان را مجبور مي کنند که به خدا ايمان آورند. اخيراً درکشور ما نهضتي در توجه به دين ايجاد شده و دين براي خود راه وسيع تري باز نموده و اين نه تنها در خلاف جهت علوم نيست، بلکه درست به موازات راهي است که علوم در آن پيشرفت مي کنند. مسلم است که دلايل علمي جديد که وجود صانعي را اثبات و ايجاب مي کنند در اين مورد مؤثر بوده اند.
البته تفحصات و مطالعات علمي به صورت خاص براي اثبات وجود صانع به عمل نيامده اند بلکه هدف علوم مطالعه ي طبيعت وکارهاي طبيعي است و با موضوعات اساسي تر، يعني مبدأ،کاري ندارد. به عبارت ديگر، علوم طرز عمل ماشين طبيعت را در نظر مي گيرد وکاري با سازنده ي اين ماشين ندارد.
نظر به اين که همه ي افراد انساني، حتي دانشمندان بزرگ، تا اندازه اي فيلسوفند، اين دانشمندان راجع به مبدأ، عقايد فلسفي مختلفي دارند؟ متأسفانه هميشه دانشمندان عالي قدر فيلسوفان بزرگ نيستند. عقيده ي عده اي از اين دانشمندان راجع به مبدأ تاريک و مبهم است و عده اي ديگر معتقدند که دنيا خود را آفريد ه، و بديهي است که اين عقيده سخيف است. بالاخره، عده اي نيز اظهار مي کنند که در نظر آن ها اعتقاد به ازلي بودن جهان آسان تر از اعتقاد به خلقت آن به دست خداست.
بطلان عقيده ي دسته ي سوم را قانون دوم ترموديناميک (3) يعني قانون حرکت و حرارت که قانون انتروپي(4) ناميده مي شود ثابت مي کند. بنا بر قانون انتروپي، همواره حرارت از اجسام گرم به طرف اجسام سرد جاري مي شود، و اين جريان نمي تواند خود به خود به صورت معکوس انجام بگيرد. در حقيقت انتروپي عبارت از نسبت نيروي غيرقابل استفاده به نيروي قابل استفاده است، و چنان است که بايدگفت انتروپي پيوسته رو به تزايد است. اگر جهان ازلي بود، از مدت ها پيش حرارت تمام اجسام با هم مساوي مي شد و نيروي قابل استفاده باقي نمي ماند، در نتيجه هيچ فعل و انفعال شيميايي انجام نمي گرفت و حيات در روي زمين غيرممکن مي شد. ولي ما مي بينيم که فعل و انفعالات شيميايي ادامه دارند و حيات در روي زمين ممکن است. پس، از روي علم، بدون قصد و توجه ثابت مي شودکه جهان ابتدايي داشته است، و از همين جا ضرورت وجود خدا ثابت مي شود، چون هيچ شيء حادثي نمي تواند خود به خود حادث شود، بلکه براي حدوث آن محرک نخستين يعني خالق و به عبارت ديگر خدايي لازم است.
علم نه تنها حدوث عالم را ثابت مي کند، بلکه روشن مي سازد که دنيا در يک لحظه معين در نتيجه يک انفجار بزرگ به وجود آمده، و اين لحظه تقريباً پنج بيليون سال پيش بوده و هنوز هم دنيا در حال گسترش است _ گسترشي که از مرکز انفجار شروع شده و ادامه دارد. اگرکسي براي دلايل علمي ارزشي قايل شود، بايد قبول کند که دنيا در نتيجه ي خلقت به وجود آمده و قوانين خلقت مافوق قوانين طبيعي است، چون خود قوانين طبيعي هم مخلوقند. و چون خلقت بدون خالق متصور نيست، پس خالقي وجود دارد که همان خداست که عالم مادي و قوانين آن را خلق کرده، با آن قوانين عالم را به توسعه و تکامل سوق مي دهد. البته عموماً تکامل کلمه ي خوشايندي نيست و خداپرستان از اين کلمه تا اندازه اي نفرت دارند و من هم با آنان هم عقيده ام، ولي بايد اذعان کردکه بين تکامل مورد نظر ماديون و تکامل و انبساط تدريجي خلقت تفاوت زيادي موجود است.
اگر علماي طبيعي دلايل علمي را همان طورکه براي اخذ نتايج علمي و تأمين منظور شخصي مطالعه مي کنند از نظر دلالت وجود خدا مورد مطالعه قرار دهند، قهراً به وجود صانع معترف خواهند شد. البته بايد تعصب را کنار بگذارند؟ چه، مطالعات علمي صاحب هر عقل سليم را مجبور مي کندکه به يک علت نخستين قائل شودکه ما آن را خدا مي ناميم.
خداوند به نسل کنوني بشر يعني نسل ما لطف بيشتري نموده و با کشفيات مهمي که در علوم طبيعي صورت مي گيرد ما را غرق رحمت کرده است، و تمامي افراد بشر اعم از علما و عوام بايد به شکرانه ي اين موهبت عظيم ايمان خود را راسخ ترکنند.
همان گونه که يک عالم روشن بين با مشاهده ي دلايل علمي بايد به خدا ايمان آورد، يک فرد عامي هم بايد از اين دلايل براي ايمان به خالق استفاده بکند. همچنين بايد دانست که تکامل يکي از قوانين طبيعت است که خداوند در هنگام آفرينش عالم مادي آن را هم خلق کرده؟ تفسيرکتاب طبيعت يگانه وسيله اي است که ما با آن مي توانيم دلايلي را که در اين کتاب مي خوانيم تفسيرکنيم؟ در هر فصلي از اين کتاب از قبيل حيوان شناسي، طبقات الارض، فيزيولوژي، شيمي حيواني و غيره شواهدي از تکامل مزبور به چشم مي خورد.
انتخاب طبيعي (5) يکي از سازوکارهاي مهم تکامل است، و همان گونه که خود تکامل يکي ازسازوکارهاي خلقت است، انتخاب طبيعي نيز يکي از آن ها محسوب مي شود.
اهميت اين سازوکارها از درجه ي دوم است؟ چه، اين سازوکارها همه مخلوق خدايند و نوعي که در نتيجه ي انتخاب طبيعي و تکامل به وجود مي آيد به همان اندازه مخلوق خداست که نوع خلق شده با دست خدا چنان است.
انتخاب طبيعي نمي تواند نوع جديدي را به وجود بياورد، بلکه فقط مي تواند به ادامه ي حيات نوع جديد کمک کند و يا مانع زندگي نوع جديد شود. انتخاب طبيعي روي انواعي عمل مي کندکه درنتيجه ي تحول به وجود مي آيند، که آن نيز نتيجه ي قوانين وراثت و عوامل تناسلي است و نتيجه ي تغييرات کورکورانه ي مادي - چنان که بعضي ها فکر مي کنند- نيست. تحول ها و جهش هايي که در حيوانات و نباتات مشاهده مي شود، نتيجه ي تصادف و پيشامدهاي غيرمترقبه نيست. مثلاً اگر جهش هايي را که براي کوچک شدن اندام ها انجام مي گيرند درنظر بگيريم، در صورتي که تحول تصادفي مي بود، چنان لازم مي آمد که فقط روي عضو عمل بکند، در صورتي که ما مي بينيم که بر روي خاصيت ها هم تحول ايجاد مي شود و انواع را به تکامل سوق مي دهد. بايد قبول کرد که درپشت اين تحولات و تغييرات قوه ي عاقله اي وجود دارد که آن ها را ايجاد و قوانين آن ها را برقرار کرده است همچنين بايد اذعان کردکه طرح اين تحولات در نتيجه ي مشيت يک مريد حکيم است.
در اين مختصر نمي توان تمام دلايلي را که در طبيعت مشاهده مي شود ذکرکرد، ولي من در مطالعات محدود خودم در جنين شناسي و دگرديسي (6) حشرات شواهد و دلايل بيشماري ديده ام و هرقدر بيشتر طبيعت را مطالعه مي کنم بيشتر شاهد و دليل به دست مي آورم.
فرايند و پديده ي تکامل و طرز انجام يافتن آن، بدان گونه که ما مشاهده مي کنيم، مظهر يک حکمت عاليه است. تکامل در حقيقت چيزي جز يکي از مراحل آفرينش نيست.
علي رغم انفجار نظريات تعصب آميز متدينان و ماديگران افراطي، که تعصب حتي باوجدان ترين آن ها را نيز به اشتباه مي اندازد، اعتقاد داشتن به تکامل مخالف با ضروريات دين نيست، بلکه عکس آن است. چگونه مي توان تکامل را مطالعه کرد و به خدا ايمان نياورد؟
از زمان اوگوستين (7) قديس که در قرن چهارم مي زيست تا امروز عده ي زيادي از دانشمندان که قائل به خلقت بودند خلقت مستقيم را مثل صنعت صنعگران قبول نداشتند، بلکه ايشان معتقد بودند که خلقت با تکامل انجام مي شود. براي اين گروه ( که من خود را از آنان مي دانم ) تکامل اهميت ديني فراواني دارد، و هر فرد باوجدان و بي تعصب را مستقيماً به خدا راهنمايي مي کند.
باز هم تکرار مي کنم: اگرکسي با فکري روشن علوم را مطالعه و تحصيل کند، لزوم وجود آفريدگار را باور خواهد کرد.
پينوشتها:
1-Edward Luther Kessel
2- استاد علوم و دکتر در حقوق از دانشگاه کاليفرنيا، استاد و رئيس اداره ي زيست شناسي در دانشگاه سان فرانسيسکو، عضو جمعيت دانشمندان حشره شناس در دانشگاه کاليفرنيا، سردبير چند نشريه ي فني از جمله مجله ي زيست شناسي واسمن، ( Wassmann ) متخصص در جنين شناسي حشرات مختلف.
3- themodynamica.
4- entropy؛ بعضي از فيزيکدانان ايراني آن را « کهولت » اصطلاح کرده اند. –م.
5- natural selection.
6- metamorphose.
7- Augustine.
آلن، فرانک؛ (1340)، اثبات وجود خدا، گردآورنده: کلوور مونسما، جان، مترجمان: احمد آرام، سيد مهدي امين، علي اکبر صبا، عبدالعلي کارنگ و علي اکبر مجتهدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هشتم