هويت اجتماعي

قانون محبّت، دو دستور به هر کس مي دهد: اول آنکه خواستار خوبي ديگران باشد، دوم آنکه خود را شايسته ي دوست داشتن ديگران سازد.
چهارشنبه، 9 ارديبهشت 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هويت اجتماعي
 هويت اجتماعي

 

نويسنده: دکتر محمدرضا شرفي




 

قانون محبّت، دو دستور به هر کس مي دهد: اول آنکه خواستار خوبي ديگران باشد، دوم آنکه خود را شايسته ي دوست داشتن ديگران سازد. (1)

الکسيس کارل

مقدمه

زماني که کودک را از حيث « حس مالکيت » و « خودمحوري » مورد مطالعه قرار مي دهيم، او را به شدت « غير اجتماعي » مي يابيم. از نوجواني به بعد به تدريج گرايش به « اجتماع شدن » در شکل دوست يابي و وفاداري به او ظاهر مي شود. آلپورت معتقد است که: « مسأله ي اساسي در روانشناسي رشد، جريان دگرگوني و تحولي است که از طريق آن کودکِ غير اجتماعي، جامعه پذير مي گردد، به دوستيها، نفرتها، وابستگيها و رغبتهاي خود، ساختمان و شکل مي دهد و براي خود جايي در اجتماعي پيچيده و منظم پيدا مي کند. » (2)
شکي نيست که خصيصه ي خودمحوري کودک، مقتضي سن و رشد اوست، با اين حال سير تحوّل « خودگرايي » به « نوع دوستي » را مي توان قدري تسريع نمود.
وي در ادامه نظرياتش مي افزايد: « بعضي از نويسندگان مانند آدام اسميت، گيدنز کروپتکين و آشلي مونتاگ معتقدند که در طبيعت بشر، يک ميل دروني و ذاتي براي اجتماعي شدن وجود دارد، مانند تمايل به عضو گروه بودن، احساس همدردي، تقليد از ديگران و ميل کمک متقابل به ديگران که اين خود، احساس نوعدوستي او را در طول مراحل رشد به وجود مي آورد. ولي اين اظهارات تنها اشاره اي به پديده ي مورد نظر مي کنند و به ما هيچگونه گزارش جامعي درباره اين دگرگوني و تحول نمي دهند، برعکس نويسندگان ديگر مانند هابز، نيچه، استيرنر و لودانتک معتقدند که بشر هرگز اجتماعي نمي شود و در عمق وجود خود احساس غربت و بيگانگي مي کند و رفتار اجتماعي خيره کننده اش سطحي و تصنعي است. » (3)
آلپورت مي گويد:
« به نظر من قانون تکامل تدريجي که کانت پيشنهاد مي کند، به حقيقت نزديکتر است. طبق اين قانون، به مرور زمان از شدت غلبه تمايلات شخصي کاسته مي گردد و بر دامنه و وسعت عواطف و ادراکات شخص نسبت به ديگران افزوده مي شود. » (4)

مفهوم شناسي هويت اجتماعي

چنانچه فرد را از جنبه ي نقشها و وظايف اجتماعي اش، مورد مطالعه قرار داده و متقابلاً انتظارات جامعه از وي را بررسي کنيم، در حقيقت به درک مقوله ي هويت اجتماعي نزديک شده ايم.
يکي از صاحبنظران شخصيت مي نويسد: « عدم توانايي در انتخاب شغل و يا عدم ادامه تحصيل، غالباً نمودي از بحران هويت يا گم گشتگي در نقش اجتماعي است. بسياري از رفتارهاي ضداجتماعي و ناسازگارانه ي افراد را مي توان از اين ديدگاه توجيه نمود. » (5)
وي در ادامه ي مطلب مي افزايد: « تقريباً در تمام فرهنگهاي ملل مختلف، در مورد محول کردن وظايفي در حد بزرگسالان به جوانان و نوجوانان، وقفه اي حاصل مي شود. نوع فعاليت در اين دوره ي وقفه و در هر جامعه اي متفاوت است و به نوع فرهنگ هر جامعه بستگي دارد. در بعضي از فرهنگها، برخي از گروه ها اين زمان را به امر تحصيل مي گذرانند، و بعضي از گروههاي ديگر به کارهايي از قبيل عضويّت در گروه ها، و نهادها، کلوپهاي مختلف، جهانگردي و يا جستجو جهت يافتن همسر براي ازدواج و تشکيل زندگي خانوادگي مي پردازند. » (6)

هويت گروهي

برخي از روانشناسان نظير ريموند کتل (7) اين پديده را ذيل عنايت هويت گروهي چنين تعريف کرده اند: « اين مفهوم بيانگر آن است که يک گروه مي تواند داراي ساختار خصلتي ويژه باشد. هويت گروهي براي يک گروه به منزله ي شخصيت يک فرد است، بدين ترتيب خانواده ها، مدرسه ها، حرفه ها، مذاهب و ملت ها، هر يک مجموعه خصلتهاي خاص خود را دارند.
بررسي هويت گروهي ارزشمند است، زيرا خصلتهاي يک گروه مستقيماً شخصيت هر يک از اعضاي آن گروه را شکل مي دهد، هويت گروهي خانواده ي يک فرد احتمالاً در شکل دهي شخصيت او بيشترين اثر را دارد. » (8)

شيوه هاي تکوين هويت اجتماعي

براي تقويت پديده ي هويت اجتماعي، راه کارهاي متنوّعي وجود دارد که ذيلاً به برخي از آنها اشاره مي شود:

1- تربيت جامع

تحقّق تربيت جامع، اولين گام در راه رسيدن به هويت اجتماعي محسوب مي گردد. زيرا منظور از چنين تربيتي، آن است که به همه ابعاد وجود آدمي ( فيزيکي، عاطفي، اجتماعي، ذهني و اخلاقي ) بپردازد و به ويژه از تربيت اجتماعي غفلت نکند. در اين صورت، حاصل آن، انسان فرهيخته اي خواهد بود که علاوه بر صفات و سجاياي ارزشمند عاطفي، عقلاني و اخلاقي، از وظايف اجتماعي خويش به خوبي آگاهي داشته و نقش خود را به طور مؤثر در جامعه، ايفا مي نمايد.
بديهي است که منظور از تربيت اجتماعي، پرورش انگيزه ها، رويکردها و رفتارهايي است که فرد بر مبناي آنها، در قبال وظايف و مسئوليتهاي مربوط به شهروندي و عضو جامعه بودن، خود را پاسخگو بداند و در مواقع ضروري بتواند مصالح اجتماعي را بر مصالح فردي خويش ترجيح دهد.
نکته ظريف و قابل توجهي که در فرهنگ و متون اسلامي مؤيّد تربيت اجتماعي است، رجحان بخشيدن مسايل ديگران بر مسايل شخصي است. در حديثي از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمده است:
« کساني که حاجت برادر مسلمان خويش را برآورند چنان است که همه عمر خويش را خدمت خدا کرده باشند. » (9) و يا روايت ديگري از امام صادق (عليه السلام) چنين ذکر شده است:
« کسي که برادر ديني خود را در گرفتاري اي که موجب ناراحتي او است بنگرد و با اينکه توانايي برطرف کردن آن را دارد، به برطرف نمودن آن اقدام ننمايد، به او خيانت کرده است. » (10)
دعاهايي که در قرآن کريم ذکر شده و در واقع نوعي تعليم دعا و مناجات با خداست، از ضمير « جمع » استفاده شده است. از باب اشاره مواردي که در کتاب الهي با واژه « ربّنا » آمده، دلالت بر اين دارد که حتي در مقام دعا به درگاه خداوند، فرد نبايد تنها خود را در نظر داشته باشد بلکه شايسته است که حتي ديگران را پيش از خود در مقام دعا، ياد کند. در روايت ديگري نيز از امام صادق (عليه السلام) آمده است که فرمودند: « هر کس اول درباره چهل نفر از برادرانش دعا کند و بعد براي خود، خداوند دعاي او را در حق خود و برادرانش همه مستجاب فرمايد. » (11)

2- جامعه ي باز

« جامعه ي باز » در برابر « جامعه ي بسته » ، معنا و مفهوم پيدا مي کند. جامعه اي را که پويا، متحوّل و بن باز بوده و در قبال انتقادها و گفتمان هاي منتقدان انعطاف لازم را دارا باشد، مي توان نمونه اي از جامعه ي باز تلقي نمود. (12) چنين جامعه اي از سير ارتقاء و تکامل، تبعيّت نموده و پاسخهاي ارضاء کننده به نسل جوان، شکاک و پرسشگر ارائه مي دهد. پوپر (13) در توصيف جامعه ي باز مي گويد: « جامعه ي باز به علت فقدان مميزات سازوارگي، مي تواند تدريجاً تبديل به جامعه اي شود که من اصطلاح « جامعه ي مجرد » را براي آن مطلوب مي دانم. » (14)
روند مبتني بر گفت و گو، بحث و انتقاد و مناظرات علمي، فلسفي، اجتماعي و سياسي، به نسل جوان فرصتي مي بخشد تا هويت اجتماعي خويش را با حضور مؤثر در مناسبات و ارتباطهاي مذکور، بيابد و به تکوين و تقويت آن اقدام کند. حداقل نتيجه ي ارتباطهاي مذکور، پاسخ به دو پرسش ذيل مي باشد:
الف – انتظارات منطقي و معقول « جامعه » از « من » به عنوان يک جوان چيست؟
ب - « من » به عنوان يک « جوان » چه انتظاراتي مي توانم از « جامعه » داشته باشم؟
بديهي است درک انتظارات متقابل « جوان » و « جامعه » ، مقدمه اي براي عمل و تحقق آنها، محسوب مي شود.
آموزش و پرورش، رسانه هاي گروهي، به ويژه صدا و سيما، شوراي عالي جوانان و دانشگاهها با طرح و اجراي گفتمان هاي منطقي در زمينه هاي سياسي، اجتماعي، تربيتي، اقتصادي و علمي مي توانند، چهارچوب اصولي تفکّر را براي نسل جوان، تدوين و تبيين نمايند تا بر مبناي آنها، هويت اجتماعي، تحکيم و توسعه يابد.

3- همدلي با نسلهاي آينده

زماني همپل (15) در بحث « فسفه ي تاريخ » اظهار نمود که براي درک صحيح تاريخ بايد با آن همدلي نموده و راه کار مربوط را اين مي دانست که آدمي خود را آنچنان در متن حوادث و رويدادهاي گذشته قرار دهد تا همان گونه مسايل گذشته را درک و تحليل نمايد که گذشتگان، درک مي کردند. (16)
اکنون بيش از همدلي با تاريخ گذشته، نيازمند همدلي با آينده و به ويژه نسلهاي آتي هستيم. به ويژه جوانان، بايد بتوانند افق ديد خود را گسترش دهند و فراتر از زمان حال، آينده را ملاحظه نموده و نيازهاي آنان را همچون نيازهاي فعلي، مهم، قابل اهميت و در خور توجه ببينند.
يکي از کارشناسان يونسکو معتقد است که: « همه اين مسايل جهاني، ايجاب مي کند نگرشهايي پرورانده شود که به ياري آن نسل کنوني بتواند خود را با نسلهاي آينده، همدل بداند و توانايي دورانديشي و تفکر درباره آينده ي دوردست را داشته باشد. و بدين ترتيب در نسل حاضر، هشياري جديدي نسبت به طبيعت، پرورش داده شود که براساس حسّ هماهنگي و نه يغما و تاراج بنا نهاده شده باشد. آموزش و پرورشي که انسان را براي آينده آماده مي سازد بايد توانايي روبرو شدن با چالشهايي را که مسايل کنوني براي آينده به وجود خواهد آورد، داشته باشد. » (17)

4- حل تعارضهاي اجتماعي

برخي از موانع تکوين هويت اجتماعي به وجود تعارضهاي حل نشده اي وابستگي دارد که در محيط زندگي و جامعه در برابر نسل جوان پديدار مي شود. به عنوان مثال از سويي آنها نظاره گر رفتارهاي ناهنجار اجتماعي برخي از نوجوانان و جوانان مي باشند و از ديگر سوي مي خواهند به لحاظ پاي بندي به ارزشهاي اجتماعي شان، دلگرم باشند. ولي چنانچه رفتار ناهنجاري عموميت بيشتري يافته و جميع کثيري از نسل را دربرگيرد، احتمالاً نوعي تزلزل در جوانان معتقد به وجود خواهد آورد که آيا کثرت، دلالت بر درستي و حقيقت يک رفتار دارد؟ يا اينکه ضابطه ي درستي يک رفتار اجتماعي، چيزي غير از کثرت و فراواني يک رفتار مي باشد؟
ذکر نمونه اي از رفتارهاي ناهنجار اجتماعي، خالي از فايده نمي باشد. دوستي با جنس مخالف ( قبل از پيمان عقد و نامزدي ) که متأسفانه به صورت پديده اي زشت و ضد اخلاقي در جامعه، مشاهده مي شود، از نظر موازين اجتماعي، رفتاري ناهنجار تلقي مي شود. در صورت تداوم و فراواني اين پديده، احتمال دارد اين ترديد براي برخي نوجوانان و جوانان، به وجود آيد که آيا پاک و سالم ماندن در چنين شرايطي، همچنان يک ارزش محسوب مي شود؟ و يا اينکه به منظور همنوايي با جامعه، بايد آنها نيز بکوشند چنين رويه اي را اتخاذ نمايند؟
بي مناسبت نيست به نقل يک تجربه تربيتي از مشاور دبيرستان دخترانه اي بپردازيم. ايشان در گفت و گويي اظهار داشتند که در دبيرستان محل خدمت ايشان که در شهرک غرب ( تهران ) واقع است، متأسفانه به علت عموميّت يافتن پديده ي « دوستي با جنس مخالف » در ميان دختران دبيرستاني، چند تن از دانش آموزان که اهل اين گونه گرايشها به جنس مخالف نبودند، به لحاظ در اقليّت ماندن و نگراني از برچسب زدنهاي ديگران که حاکي از عقب ماندگي و تحجّر اين دانش آموزان پاک و بي آلايش بوده، اخيراً براي رهايي از اين نوع مشکلات، در تخيّلات و رؤياهايشان، دوست پسري را مجسّم نموده اند و حتي براي او اسم و مشخصاتي در نظر گرفته اند و به ديگران وانمود کرده اند که آنها نيز داراي دوست پسري با چنين ويژگي هايي مي باشند. تحليل اين رويداد بيانگر آن است که متأسفانه برخي از جوانان علي رغم اعتقادات اصيلي که دارند، چنانچه در موقعيّتي واقع شوند که جوّ غالب، آنها را تحت تأثير قرار دهد، ناخواسته به چنين فضايي تن داده و تسليم فشار محيط و جوّ غالب مي شوند.
ذکر نکاتي در اين زمينه، لازم به نظر مي رسد:
- به جوانان، دوستانه و به طور مدلل تفهيم نماييم که الزاماً « کثرت » هميشه مبيّن « حقيقت » نيست. بلکه در مواردي مغاير با حقيقت است. نظير توسعه ي خشونت و پرخاشگري و يا گسترش روند تجمل گرايي و يا مُدپرستي که علي رغم کثرت، حاکي از حقيقت نيستند.
- بايد به جوانان، « معيارهاي » تشخيص حقيقت را بياموزيم تا براساس آن، « مصداقها » را خود بيابند. در غير اين صورت، چنانچه با آنان سخن از معيار نگوييم، نمي توان انتظار داشت که آنها « مصداق » ها را به درستي، تمييز و تشخيص دهند.
- در فرهنگ و انديشه اسلامي، به موارد متعددي در اين زمينه اشاره شده است که نمونه هايي را در ذيل مي آوريم.
امام باقر (عليه السلام) به يکي از يارانشان فرمودند:
« بدان که تو يار و ياور ما نخواهي شد، مگر آنگاه که اگر همه همشهريان تو گفتند: « آدم خوبي هستي » ، شادنگردي، بلکه ( در هر صورت ) خود را بر کتاب خدا، عرضه کني، اگر به راه آن مي روي، و در موردي که خواسته پارسا باشي، پارسا هستي، و در آنجا که گفته مايل باشي، مايل مي باشي، و از تهديدش بيمناکي، بنابراين ثابت و استوار باش، و به تو بشارت باد که هر چه مردم درباره ي تو بگويند، به تو زيان نرسد. » (18)
امام کاظم (عليه السلام) نيز مي فرمايند:
« اي هشام، اگر درست تو گردويي باشد، ولي مردم بگويند، گوهر است، به حال تو سودي نبخشد با اينکه خود داني گردو است، و اگر در دست تو گوهري باشد، ولي مردم بگويند گردو است به تو زياني نرسد، با اينکه خود داني گوهر است. » (19)

5- جلب مشارکت اجتماعي

جوانان داراي دو نوع قابليت و توانايي هستند: بارز و مکنون. تشخيص و پرورش توانايي هاي بارز، چندان مشکل به نظر نمي رسد، ليکن در مورد قابليتهاي مکنون، نمي توان به سهولت، آنها را تشخيص داده و در شکوفايي آنها تلاش کرد. با اين حال برخي از صاحبنظران معتقدند که ظرفيتهاي پنهان جوانان را با جلب اعتمادشان مي توان به بروز ظهور رسانيد. از روشهاي مؤثر در جلب اعتماد نسل جوان، جلب مشارکت و همکاري آنان در امور اجتماعي است.
يکي از کارشناسان يونسکو معتقد است: « دموکراسي، مشارکت مردم، عدم تمرکز، روندهاي مهم در سرتاسر جهان است. از ديدگاه سياسي، فرهنگي و سازماني، بازسازي و انطباق، امري دشوار و دردناک خواهد بود. براي قرنها، مردم به روابط متکي به اقتدار خو گرفته اند، در صورتي که آينده، بيشتر شاهد روابط مبتني بر مشارکت مردم خواهد بود.
اين امر نيازمند يک نگرش نو، بينش نو، فرهنگ نو، سازمان اجتماعي نو و تبحّر نو در مديريت مي باشد. از آموزش و پرورش انتظار مي رود که همه ي اينها را تأمين کند، در صورتي که براي چنين رسالتي آمادگي ندارد، بايد گفت که نيازهاي واقعي شتابان هستند. » (20) همان گونه که اين نويسنده متذکر شده است، اين انتظارات از آموزش و پرورش وجود دارد که به نيازهاي نوين و از جمله مشارکت اجتماعي نسل جوان پاسخ دهد، شايد وجود تشکلهاي دانش آموزي نظير سازمان دانش آموزي، بسيج دانش آموزان، انجمن اسلامي دانش آموزان، کانون فعاليتهاي فوق برنامه، کانونهاي فرهنگي و تربيتي، بسترهاي مناسبي براي جلب و تقويت مشارکت اجتماعي تلقي شود. زيرا کارهاي دانش آموزان به خود آنان سپرده مي شود و مسئولان مدارس و مربيان، جنبه نظارت و هدايت اين فعاليتها را بر عهده خواهند داشت. تجربه اي که در سال تحصيلي 79-1378 در برخي مدارس تعدادي از مناطق تهران انجام شد و فعاليتهاي عمده ي اين مدارس به طور آزمايشي و براي يک روز به دانش آموزان واگذار شد، قابل تحسين و توصيه مي باشد تا راه را براي مشارکت موثر اجتماعي نوجوانان و جوانان هموار نمايد.

6- تقويت خودرهبري

چنانچه فردي قادر باشد اتکاء و وابستگي خود را به ديگران کاهش داده و با احساس استقلال نسبي، وظايف خويش را به نحو مطلوبي انجام دهد، ما به او « خود رهبر » مي گوييم، يعني فردي که توانايي اداره خويش را داراست. مي توان رابطه « خود رهبري » را از نوع همبستگي مستقيم و مثبت تلقي نمود، يعني هر اندازه که فرد بتواند در اداره فعاليتهاي شخصي و مديريت زندگي، توانايي خود را بروز دهد، هويت اجتماعي اش، کاملتر و شفافتر خواهد بود. (21) اما پرسش مهمي که جاي طرح دارد، ويژگي هاي فرد « خودرهبر » است. اولين خصيصه ي وي، ميزان خودانگيختگي يا خودجوشي در فعاليتها و مسئوليتهاي فردي و اجتماعي است، به اين مفهوم که در پديده ي « خودرهبري » نياز چنداني به تشويق و دلگرمي از جانب ديگران وجود ندارد، بلکه چنين فردي انگيزه هاي مورد نياز را از درون خويش دريافت مي کند. فقدان خودرهبري، فرد را وابسته به تشويقها و تأييدات ديگران مي نمايد و در صورت عدم دريافت پاداش از سوي اطرافيان، در نيمه راه از حرکت وپويايي باز مي ماند و پيوسته منتظر است تا ديگران به او القاء کنند که چه بايد کرد؟
از آثار خودرهبري، قاطعيت در تصميم گيري و سرعت عمل و صراحت گفتار است. صراحت به مفهوم روشني و دقت در بيان مطالب بدون مبالغه و مداهنه، و در عين حال پذيراي انتقادات ديگران بودن است. در بُعد اجتماعي، پديده خودرهبري، حرکت و پويايي گروهي ايجاد مي کند و در تفويض مسئوليتها به عنوان يک شاخص لياقت و توانايي در نظر گرفته مي شود. خودرهبري، به ارزش مشورت با ديگران توجه خاص مبذول مي کند ولي پس از تصميم با جديّت وارد حوزه عمل مي شود و تمامي مسئوليّت ناشي از عمل را بر عهده مي گيرد.
فرد « خودرهبر » با فرد « سلطه گر » نيز در کارکردها و شيوه هاي عمل، تفاوت دارد. اولي، مجال رشد و کمال به ديگران مي دهد و بار مسئوليت خويش را بر عهده ديگري نمي نهد، و حال آنکه دومي، امکان رشد و تعالي ديگران را محدود نموده و از پويايي آنها، مانع مي شود.
« خودرهبري » از « خودبرتربيني » نيز فاصله مي گيرد. « خودرهبر » فردي واقع گرا و واقع بين است. « خودبرتربين » ، غالباً آدمي بلندپرواز و داراي احساس تفاخر نسبت به ديگران مي باشد. خودرهبري با خودکم بيني نيز متفاوت است. در پديده ي خودکم بيني، تصوير ذهني فرد از خويشتن با واقعيّتهاي وجودش فاصله ي طولاني دارد، در حالي که در پديده ي خودرهبري اين فاصله از ميان برمي خيزد و جاي خود را به درک روشن و صريح واقعيات مي سپارد. براي آنکه جوانان بتوانند افرادي خودرهبر باشند، ضروري است تا از اولين زماني که مسئوليتهاي شخصي خود را مي توانند برعهده گيرند، اقدام نموده و تواناييهاي خويش را ارتقاء بخشند. علاوه بر اين آنها مي توانند با نشان دادن صلاحيتهاي خود به ديگران، نظر اعتماد اطرافيان را به خود جلب نمايند و با قبول مسئوليتها به صورت داوطلبانه، سعي در ابراز وجود خويش به صورتي موفق و لياقتمندانه بنمايند. (22)

7- تحولات اجتماعي

نهضت ها و حرکتهاي بزرگ و عميق در جوامع بشري، رابطه معني داري با « هويت اجتماعي » مي يابند. زيرا اين گونه تحولات، به دليل يکسان بودن هدفِ اقشار مردم، نوعي انسجام و يکپارچگي در ميان آنها ايجاد مي کند و همين امر به آحاد ملت، هويت اجتماعي خاصي مي بخشد. به ويژه جواناني که علاقه مندند هويت اجتماعي شان با افتخار و عزت نفس، باقي مانده و با همين افتخارات به نسلهاي بعدي منتقل شود، دلبستگي و شور و شوق بيشتري به خيزشها و تحوّلات اجتماعي نشان مي دهند.
يکي از نويسندگان اينگونه معتقد است که: « بسياري از نهضت ها و حرکات اجتماعي جوانان، کوششي است براي ايجاد تداوم بين گذشته، حال و آينده، يعني همواره هويت را جستجو کردن. »
ساموئل هانتينگتون نيز رابطه ميان تحولات اجتماعي و هويت را اينگونه بيان مي کند:
« جنبش هاي بنيادگرا، به ويژه روشهايي هستند براي مقابله با تجربه ي گسستگي و فقدان هويت، معنا وساختارهاي اجتماعي مستحکم. » (23)
ويليام اچ مک نيل (24) نيز همين معنا را تأييد مي کند:
« جنبشهاي بنيادگراي مهم، جنبشهايي هستند که از جامعه عضوگيري کرده، گسترش مي يابند، چرا که براي نيازهاي تازه احساس شده ي جامعه، دست کم به ظاهر، پاسخي مناسب مي دهند. » (25)
از موارد قابل ذکري که در زمره ي تحولات اجتماعي اخير مي توان به آن اشاره نمود، عقب نشيني غرب، پايان جنگ سرد و تجزيه اتحاد جماهير شوروي سابق به جمهوريهاي متعددي که هر يک در جستجوي استقلال، هويت خاص خود و معترض بر اقتدار و تمرکز بودند، مي باشد. نکته قابل ذکر آن است که هرگونه حرکت پرشتاب و بزرگ اجتماعي، در حقيقت، بيانگر تکاپوي ملتي است که در جستجوي هويت ويژه اي بوده و با تمام وجود مي خواهد به آن دست يابد.

8- انقلاب اسلامي

ريشه ي انقلاب اسلامي را در حقيقت بايد در نهضت هاي انبياء الهي يافت، زيرا مشترکات زيادي اين رويدادهاي بزرگ تاريخي و اجتماعي را به يکديگر پيوند مي دهد. از جمله، مهمترين تحول اجتماعي و تاريخي را که بعثت نبي اکرم اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) است، مورد بحث قرار مي دهيم و از نگاه حضرت علي عليه السلام ملاحظه مي کنيم: « خداوند پيامبران خود را در بين مردم برانگيخت و ايشان را پي در پي فرستاد تا عهد و پيمان خداوند را که جبلي آنان بوده بطلبند و به نعمت فراموش شده ( توحيد فطري ) يادآوري شان کنند، و از راه تبليغ، با ايشان گفت و گو نمايند ( با برهان سخن بگويند ) و ذخائر پنهان شده عقلي شان را به کار گيرند و آيات قدرت را به ايشان نشان دهند. » (26) آنگاه حضرت در وصف پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد: « پس خداوند متعال به وسيله آن حضرت، مردم را از گمراهي رهايي داد و به سبب شخصيت او، آنان را از ناداني نجات داد. » (27)
به طور يقين، تحولي که ظهور اسلام در مردم عصر جاهليت به وجود آورد، اين بود که آنان را از انحطاط و گمراهي به شخصيت واقعي و هويت انساني شان، متحول نمود.
در قرآن کريم نيز، ضمن بيان مبارزات حضرت موسي (عليه السلام) و فرعون، مي فرمايد: « پس او ( فرعون )، قوم خويش را خوار و خفيف کرد، سپس از او اطاعت کردند. » (28) و به عبارت ديگر رمز تسلط و غلبه فرعون را در ساليان متمادي بني اسرائيل، همانا گرفتن و نابودي شخصيت آنان مي داند. يعني ديگر احساس هويت نمي کردند، پس به بندگي فرعون تن دادند.
اگر در نهضت ساير انبياء نيز مداقه کنيم، عيناً چنين تحولي از مرحله ي بي هويتي و بي شخصيتي به تکوين هويت و تکريم شخصيت را، مشاهده خواهيم نمود.
در انقلاب شکوهمند اسلامي نيز عيناً چنين تحولي حادث شد. ملتي که ساليان دراز تحقير و بي هويت شده بود به نداي رهبري برخاست و قيام کرد که آنها را دعوت به بازگشت به خويشتن، و رجوع به فطرت الهي مي کرد. امام راحل در همين زمينه معتقدند: « شما ملاحظه کرديد که اين پيشرفتي که ملت ايران کرد، مرهون آن تغييري بود، تحولي بود که در نفوس پيدا شد، ما يک قوم بوديم، ملت ما يک قومي بودند که به واسطه ي تغييرات سوئي که در طول تاريخ شده بود و به واسطه ي سلطه ي همه جانبه ي اجانب و دست نشاندگان اجانب به يک صورت درآمده بود که اين صورت، پذيرش اين رژيم سابق را مي کرد. » (29)
و در ادامه مي افزايند: « وقتي که ملت ما بيدار شد و به برکت اسلام بيدار شد و خودش را تغيير داد، متحول شد . » (30) و درجاي ديگري اين تغيير را عاملي مي دانند که به سبب توفيق الهي حاصل شد و نفوس ملت تغيير کرد به يک نفوسي که شهادت را براي خودشان فوز مي دانند و ذلت و تبعيت را براي خود ننگ مي دانند. (31)

آثار و تحولات انقلاب

در يک نگاه آنچه انقلاب اسلامي براي نسل جوان و نسلهاي بعد انجام داد، عبارت است از اينکه:
- شخصيّت واقعي و هويت انساني را به او بازگردانيد.
- در او حسّ باور شخصي و اعتماد به نفس ايجاد کرد.
- جرأت تفکر انتقادي درباره غرب و شرق را در او پرورش داد.
- با پيروزي انقلاب، ملت ايران به عنوان ملتي مستقل، هويت گمشده خويش را بازيافت.
- اتکال به خداوند در عرصه جامعه و صحنه فکر و انديشه جوانان، حضور يافت.
- در پرتو حس خودباوري، خلاقيت و نوآوري در صحنه هاي گوناگون، از جوانان ظاهر شد.

9- استقرار زندگي مشترک

از مراحل مهم زندگي، اقدام به تشکيل خانواده است که غالباً در آغاز جواني، تحقق مي يابد. اگر چه منشأ تفکر و عمل ازدواج، يک نياز روحي و رواني است وليکن اين رويداد، همچون منشور کثيرالاضلاعي است که ابعاد مختلفي دارد، که از جمله مي توان به يافتن هويت اجتماعي اشاره نمود.
نويسنده کتاب « مکتب ها و نظريه ها در روانشناسي شخصيت » مي نويسد: « گاهي جوانان نه به خاطر احساس قوي و محکم هويت و ارتباط با ديگران، بلکه به خاطر شناخت بيشتر هويت خود، تن به ازدواج مي دهند. علت اغلب جداييهاي افرادي که در سنين جواني ازدواج مي کنند، همين مطلب است. » (32)
نکته قابل ذکر در ازدواج اين است که فرد زماني مي تواند به ازدواج موفق و پايداري اقدام نمايد که ابتدا درک صحيحي از خويشتن ( هويت فردي ) داشته باشد و علاوه بر آن، برداشت منطقي و استواري از « معنا و مفهوم زندگي » ، ازدواج و شريک زندگيش، کسب کند. در اين صورت ازدواج مي تواند در تکوين و تکامل هويت اجتماعي فرد، مؤثر باشد و لازمه چنين امري، علاوه بر بلوغ فيزيکي، برخورداري از بلوغ رواني ( فکري ) است. با چنين آمادگي اوليه، زندگي مشترک، استقرار مي يابد و براي تداوم آن، طرفين بايد ضمن حفظ منزلت و شخصيت خويش، از اتکاي زياده از حد به ديگري اجتناب ورزند، زيرا چنين امري، مانع رشد شخصيت و تعالي روحي آنان خواهد شد.

طرح پرسشهاي اساسي

جوانان مي توانند در بدو اقدام به ازدواج، صادقانه با خود خلوت نموده و به پرسشهاي شخصي زير، منصفانه پاسخ دهند:
- انگيزه ي واقعي من از ازدواج چيست؟
- آيا ازدواج را به جهت تأمين کاستي ها و کمبودهاي روحي و رواني خويش مي پذيرم يا خير؟
- تصوير و برداشت من از يک ازدواج موفق و بالنده چيست؟
- چه انتظاراتي از شريک آينده زندگي دارم؟
- او چه انتظاراتي، متقابلاً از من خواهد داشت؟
در مرحله بعد، طرح اين پرسشها ( به غير از سؤال دوم ) از طرف مقابل، مي تواند در تکميل شناخت اوليه از يکديگر مفيد واقع شود.

10- دانشگاه، هدف يا وسيله

غالب جوانان، آينده خود را از دريچه دانشگاه مي بينند و ارزيابي مي کنند. در نظر آنان، دانشگاه کانوني است که اميدها، آرزوها و آرمانهايشان بدانجا ختم مي شود. و چنانچه جوان به دانشگاه راه يابد، و پيوند او با دانشگاه برقرار شود، گويي بخش ديگري از « هويت اجتماعي » اش، تکوين مي يابد. در اين صورت براي مدت کوتاهي، دغدغه اي از جهت هدف زندگي، غايت هستي و جايگاه اجتماعي ندارد، ولي با گذشت يکي دو سال از ورود به دانشگاه، چون همه چيز برايش عادي شده و ديگر جاذبه پيشين را ندارد، به تدريج احساس خلأ آرماني و درون تهي شدن از راه مي رسد و از خود مي پرسد: اکنون براي چه بايد زندگي کرد؟ و من به عنوان يک جوان، غير از « دانشجو » ديگر چه چيزي هستم؟ لذا، ترديدها، بلاجواب ماندن پرسشهاي اساسي و احساس بي هويتي او را رنج مي دهد.
در مقابل، زماني که دانشگاه نه به عنوان هدف، بلکه به منزله ي وسيله اي براي جوان، مطرح باشد، خطر فقدان هويت، او را آزار نخواهد داد. در اين صورت دوره ي « دانشجويي » ، بخشي از هويت اجتماعي او را شکل مي دهد و مرحله اي براي نيل به تعالي تلقي خواهد شد.
برخي از دانشجوياني که در بدو ورود به دانشگاه و يا اندکي پس از آن، احساس تنهايي، بي کسي، بي هويتي و درون تهي بودن مي کنند، مشکل اساسي خود را در هدف قراردادن دانشگاه بايد بيابند. به همين جهت ضرورت دارد، اولياء و مربيان، مشاوران و دست اندرکاران فرهنگ، نوجوانان و جوانان را قبل از ورود به دانشگاه، با اين واقعيت آشنا و توجيه کنند که دانشگاه را پل ارتباطي ميان مدرسه و زندگي تلقي کنند و به عنوان يک « غايت » بدان ننگرند، در اين صورت نسل جوان، ارزشهاي وجودي خود را در مقوله ها و پديده هاي ديگري نيز جستجو مي کند که تحصيلات عالي يکي از آنها محسوب مي شود.

پي‌نوشت‌ها:

1- کارل، الکسيس، انسان موجود ناشناخته، ترجمه دکتر پرويز دبيري، ص 5
2- آلپورت، گوردون، رشد شخصيت، ترجمه ي فاطمه افتخاري، ص 35
3- همان، ص 36
4- همان
5- شاملو، سعيد، مکاتب و نظريه ها در روانشناسي شخصيت، ص 67
6- همان
7- Raymon. B. Cattel
8- روان شناسان بزرگ، گروه نويسندگان، مترجمان دکتر به پژوه و دکتر دولتي، ص 59
9- « من قَضي لِاَخيه المسلم حاجة کان له من الاجر کمن خدم الله عُمرَه » ( نهج الفصاحه موضوعي / 599 )
10- محمدي اشتهاردي، محمد، گفتار دلنشين، ص 167
11- مشکيني، علي، نصايح، ص 381
12- (ر.ج) پوپر، کارل، جامعه باز و دشمنانش، ترجمه علي اصغر مهاجر، ص 197
13- Karl Popper
14- آموزش و پرورش براي آينده، متن سخنان کارشناسان يونسکو، ص 14
15- Hempel
16- محمدي اشتهاردي، محمد، گفتار دلنشين، ص 147
17- همان، ص 193
18- آموزش و پرورش براي آينده، پيشين، ص 37
19- opcit ( Brubacher, John. 8 – Modern philosophies of Education p. 195 )
20- شرفي، محمدرضا، پاسخ به مسائل نسل جوان، صص 51-50
21- هانتينگتون، ساموئل، برخورد تمدنها و بازسازي نظم جهاني، ترجمه محمدعلي حميد رفيعي، ص 153
22- همان، ص 154
24- William. H. Mcniel

منبع مقاله :
شرفي، محمدرضا؛ (1379)، جوان و بحران هويت، تهران: انتشارات سروش، چاپ ششم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط