نویسنده: دكتر علی اكبر ولایتی
خوزستان در عهد دولت باستانی عیلام با فراز و نشیبهای فراوانی مواجه شده و زمانی در اوج عظمت و قدرت و گاهی در ضعف و سستی به سر برده است. زمانی سروری منطقهی غرب را در دست داشته و زمانی دیگر خود تحت تابعیت قدرتهای همسایه قرار گرفته است، ولی هیچگاه تا زمان فروپاشی دولت عیلام از تلاش باز نایستاده و هیچ شور و شوق به پیشرفت و ترقی سبب زاده شدنی دیگر پس از كم رنگ شدن تمدن پیشین آن شده است. آثار زندگی در این منطقه از 8000 سال پیش از میلاد نمودار است كه نمونهی آن به تازگی از ویرانههای علی كش در دشتی كوچك كه همسایهی بین النهرین است كشف شده است. از 3000 سال بعد از آن، در ناحیهی سوزیان یا شوش چند ده پراكنده به دست آمده كه ساكنان آن ابتدا به ساختن ظروف سفالی خشنی پرداختهاند و اندكی بعد تزئینات نقاشی را به كار خود افزودهاند. این تزئینات مشخصهی تمدنهای كهن اولین كشاورزان در سراسر شرق قدیم به شمار میرود (بیانی، ص 213).
در اوایل هزارهی چهارم، شوش منطقهی كشاورزی وسیعی شد. از این دوران كه اهالی خوزستان فلزات را كشف كرده بودند اشیای زیبایی مانند آینه و داسهای پهن و سنجاق سر، كه معرف صنعت فلزكاری پیشرفتهای است، به دست آمده است. هنر سفالسازی نیز به اوج زیبایی خود رسیده بود. خوزستانیهای شوش در این زمان مُهر را میشناختهاند و آنها را به شكل حلقههایی از جنس خاك رس بر در كوزهها میبستهاند و یا به شكل عدس بزرگ به گره بستههای كوچك وصل میكردهاند. بر مهرها اشكالی جلب توجه میكند كه مهمترین آنها نقش خدای حیوانات است كه چهارپایان را احاطه كردند و یا مارهای عظیم الجثه را مقهور ساخته است. این شكل مظهر معتقدات مذهبی اولین كشاورزان این دوران است (همان، ص 213-214).
در اواسط هزارهی چهارم، در خوزستان نخستین شهرها به وجود آمد و به نظر میرسد كه از همان ابتدا شوش پایتخت كشور تازه تأسیس قرار گرفته باشد. در این زمان، نوعی از فعالیت مذهبی به چشم میخورد كه با تشكیلات حكومتی این سرزمین بستگی تام داشته و به زودی معابد مركزیت سیاسی نیز یافتهاند (همان، ص 214).
شوشیها خط را میشناختهاند، ولی به ندرت آن را به كار میبردهاند. در این دوران، مهرهای استوانهای منقوش به وجود آمد كه در تجارت و مبادلات كالا به كالا میرفت. نقاشان این مهرها سبكی مبتنی بر واقعبینی پدید آوردند كه سرمشق تمام تصاویر هنری شرق قدیم در ادوار بعدی شد (همانجا).
در این دوران، شكار و گلهداری و كشاورزی از كارهای مهم مردم به شمار میرفت، و صنایع و حرَفی چون نانوایی و پارچهبافی و ظرف سازی و فلزكاری از یك دیگر تفكیك شده و مشخص بود. در میانهی شهر، بر فراز تپهای روی صفهای باشد معبدی بنا شده كه احتمالاً مركز شهر اولیه و محل سكونت رئیس بوده و از این نظر، هم اهمیت دینی داشته و هم ارزش سیاسی و اداری. شوشیها رفته رفته گرد این تپه اجتماع كردهاند و خانههای خود را ساختهاند و هستهی مركزی شهر را به وجود آوردهاند (همان جا).
نخستین نظام اداری در این شهر به این ترتیب شكل گرفت كه رئیس روحانی یا كاهن اعظم رئیس ادارهی شهر بود و معبد به منزلهی پایگاه معنوی او و درعین حال مركز ادارهی امور بود.اندكاندك شهرها و ایالات گوناگون، كه نوعی خصوصیت جغرافیایی متفاوتی داشتند (سیكی در دشت و دیگری در كوهستان بود) واحدهای جداگانهای را تشكیل دادند و سرانجام حكومتهای خودمختار در خوزستان به وجود آمد (همان جا).
بعدها، در اوایل هزارهی سوم پیش از میلاد، یكی از این حكومتها (ایالت آوان) بر دیگر حكومتها پیشی گرفت و تسلط خود را بر آنها محرز كرد و سپس سلسلهی سیماش موفق شد این برتری و تفوق را به دست آورد. سیر این تحول همچنان ادامه داشت تا این كه در قرن 19 پ م سلسلهی جدیدی به جای سلسلهی سیماش تأسیس شد كه شوش را پایتخت كرد و حكومت خود را بر اساس نظام جانشینی اصیلی استوار ساخت و تشكیلات اجتماعی را بر پایهی اصل مادرشاهی و در عین حال برادرشاهی قرار داد. از این پس، عنوان شاهی به عنوان «سوكالماهو» تغییر شكل یافت كه به معنی شاهزادهی بزرگ بود. شخصی با این عنوان در زمان خود برادر كوچكتر خود را به جانشینی (نوعی نایب السلطنه) انتخاب میكرد. در این گونه از تشكیلات حكومتی، كه روشی بسیار پیچیده داشت، شاهزادگان در امور دخالت مستقیم میكردند و همین امر یكی از علل مهم و مؤثر ضعف و اغتشاش و سپس از هم گسیختگی و اضمحلال حكومت آنان شد (همان جا).
دانشمندان بر این نظرند كه تمركز جمعیتی در این منطقه موجب استقرار دولتی عظیم و باشكوه شد كه ما امروزه آن را به نام «دولت باستانی عیلام» میشناسیم. تمدن عیلام باستان سه مرحلهی تاریخی را پشت سر گذاشت: عیلام قدیم یا همان دوران اول (حدود 2500-1500 پ م) كه سه سلسلهی پادشاهی داشت كه، به احتمال قوی، در نزدیكی دزفول و خرم آباد كنونی مستقر بودند. در این دوران، عیلامیها مدام با مردم و دولتهای بین النهرین درگیر بودهاند. برای بار نخست، سارگون، پادشاه اَكد، توانست عیلامیهای مستقر در زاگرس را مهار كند. در همهی منازعات میان عیلام و بین النهرین در دوران اول عیلام، برتری با بین النهرین بود، اما از سال 1300 پ م رفته رفته عیلامیان باستان چیره شدند. از این سال تا سال 1100 پ م، كه دوران عیلام میانه نامیده میشود، به سبب سلطهی كاسیها بر بین النهرین، عیلام باستان چندان رشد یافت كه این دوران به دوران طلایی تمدن عیلام تبدیل شد. عیلام در این عصر كاملاً از زیر نفوذ بابل بیرون آمد و هنر عیلامی در همهی عرصهها به اوج شكوفایی رسید. معبد دوران تاشی یا چغازنبیل، كه پیشتر دربارهی آن سخن گفتیم، محصول هنر و دانش مردمان عیلام در این عصر است. در این دوران، حتی عیلامیان چندین بار به بین النهرین و شمال سرزمین خود حمله كردند و به پیروزیهایی نیز دست یافتند، اما از این پیروزی چندی نگذشت كه از آشور شكست خوردند و دچار هرج و مرج شدند. چندی بعد، شوتروك ناهونته (حكومت: 1185-1155 پ م)، فرمان روای عیلام، مجدداً این كشور را تقویت كرد. شوتروك ناهونته و پسرش، كوتیر ناهونته، در سال 1160 پ م، در حملهای كه به بین النهرین رهبری كردند، بسیاری از آبادیها را ویران كردند و به سلطهی كاسیها بر بابل پایان دادند. پس از شوتروك ناهونته، در دوران پادشاهی شیلهاك اینشوشیناك، یكی دیگر از پسران شوتروك ناهونته، عیلام از نظر سیاسی و اقتصادی به اوج گسترش و شكوفایی خود رسید، اما همین گسترش مرزها از عواملی بود كه موجب فروپاشی عیلام شد. روی كارآمدن نیوكِد نصَّر در بابل (حكومت: 1125-1103 پ م)، از یك طرف، و مرگ شیلهاك اینشوشیناك، از طرف دیگر، عیلام را به سمت سقوط كشاند و، در زمان جانشینان شیلهاك، حملهی نیوكِد نصَّر چنان ضربهای به عیلام وارد كرد كه برای مدتی آن را از صحنهی تاریخ محو كرد و بدین ترتیب از 1110 پ م تا چهار قرن بعد از عیلام خبری نیست. مرحلهی سوم تمدن عیلام باستان میان 750-900 تا 640 پ م است كه به «عهد عیلامی نو» معروف است. در این دوران، عیلامیان با اهالی بابل پیمان بستند تا بتوانند بر ضد آشور صف آرایی كنند، اما حملات پیدرپی آشوریان به عیلام پایهی حكومت عیلام را بیش از پیش سست كرد و دولت عیلام را به مرز فروپاشی رسانید. در همین زمان است كه در میان نیروهای عیلامی، برای اولین بار، افرادی را از قوم پارس مشاهده میكنیم كه بسیار خودنمایی میكنند و این نشان از سكونت پارسیان در آنزان (انشان) دارد. سرانجام، آشوربانی پال (حكومت: 685-627 پ م)، پس از مدتها درگیری و كشمكش، با حملهای سخت به عیلام در سال 639 پ م، شهر شوش، پایتخت آنان، را ویران كرد و همهی گنجینههایش را به تاراج برد و بر ویرانههای آن شهر نمك پاشید تا دیگر آباد نشود. به این ترتیب، دولت عیلامی منقرض شد و شمال سرزمین آنها، چندی بعد، به دست مادها افتاد و شرق این سرزمین به دست پارسها (ولایتی، ص 48-51).
دولت عیلام باستان و همسایگان غربیاش در بین النهرین با یك دیگر در تماس نزدیك و همیشگی بودند. این تماسها اگرچه گاهی دوستانه و گاهی خصمانه بود، در هر دو حال موجب مبادلات فرهنگی و نفوذ تمدنی بین طرفین بود. به لحاظ زیست بوم، اتصال درهی شوش با دشت انشان در توسعهی تاریخ و هنر عیلامی نقشی تعیین كننده داشت و این امتیاز عیلام بر دشتهای بین النهرین در همسایگیاش بود. بینالنهرینیها برای تهیهی مواد خام به دشتهای عیلام چشم دوخته بودند. به این ترتیب، عیلامیها با مبادلهی چوب و فلزاتی چون مس و سرب و قلع و نقره و سنگهای مرمر و چخماق و گچ و سنگهای نیمه قیمتی عقیق و یشم نیازهای خود را تأمین میكردند. جنگهای بسیار سومریها و بابلیها و آشوریها با دولت عیلام را میتوان در كل به تلاش ایشان برای به دست آوردن منابع فراوانی مربوط دانست كه فقط در كوههای عیلام یافت میشد. متأسفانه، مدارك چندانی راجع به روابط اقتصادی بین عیلام و بین النهرین از دورانهای قدیم باقی نمانده است، اما یكی از متونی كه در حفاری شوش به دست آمده به اتباع سومری شهر لارسا كه در شوش میزیستهاند اشاره دارد. متون دیگری هم كه در شوش به دست آمده راجع به مسافرتهای تجارتی مطالبی دارد، ولی محل این مبادلات در آنها ذكر نشده است. به نظر میرسد شهر شوش مركز مبادلات و داد وستد فراوردههای تجاری بین همسایگان خود بوده است و به خصوص مبادلات با نواحی كوهستانی در این مركز تنظیم میشده است. در متن دو لوحهی گلی به راه مبادلاتی منطقهی شمال غرب خوزستان اشاره شده است. گویا چون حمل محصولات از شهر لارسا به شهر اشنونا، كه هر دو از شهرهای بین النهرین بودهاند، به علت مشكلاتی در این راهها امكان پذیر نبوده است، این محصولات را تجار لارسا ابتدا از راه آب به شوش و سپس از شوش از طریق راه شمال غرب به موازات كبیركوه به شهر اشنونا بردهاند و بدین وسیله، از خطرهایی كه در راه بین این دو شهر بوده، اجتناب كردهاند. در اواخر هزارهی سوم پیش از میلاد، مردم با كشتی از شوش به بین النهرین مسافرت میكردهاند. در یك لوحهی گلی اشاره شده كه شش كشتی به مدت دو ماه از شوش برای حمل كنجد اجاره شده است (محمدیان فر، ص 11-12).
مدارك قضایی و حقوقی بازمانده از عهد حكومت باستانی عیلام حاكی از این است كه روابط خانوادگی در خوزستان نه تنها نزد خانوادهی فرمانروایان، بلكه در میان مردم نیز بسیار محكم بوده است. از جنبهی خانوادگی، ادارهی امور خانه و بچهداری بر عهدهی زنان قرار داشت. از نظر مردم، زن جاودانه و محترم بود و نسبت خانوادگی را حفظ میكرد، چنان كه الههی مادر در رأس خدایان عیلامی قرار داشت و موجب باروری و سودبخشی همهی پدیدههای طبیعی میشد. در صورت مرگِ مرد، فقط فرزندانی میتوانستند وارد خانه شوند كه حرمت مادر را نگه میداشتند (قاسمی، ص 13).
نقش زنان در میان اشراف قدیم خوزستان پیش از ورود آریاییها برتر از مردان بود؛ زیرا رسیدن به پادشاهی از طریق مادر انتقال و مشروعیت مییافت. بررسی روابط میان خدایان دوران عیلام میانه (هومیان، كیریرش، اینشوشیناك) منعكس كنندهی چگونگی روابط خانوادگی در میان خاندان سلطنتی عیلام باستان و اشراف خوزستان است. در این دوران، اینشوشیناك به همراهی هومیان و كیریرش مثلثی تشكیل دادند كه غالباً طرز قرار گرفتن آنها در این مثلث به ترتیب اهمیت هومیان و كیریرش و اینشوشیناك و گاهی نیز هومیان و اینشوشیناك و كیریرش بود، اما اینشوشیناك هرگز مقام نخست را به دست نیاورد. نكتهی مهم و شایان توجه در ترتیب هومیان و اینشوشیناك و كیریرش این است كه الههی كیریرش عنوان همسر بزرگ را به خود اختصاص میدهد. این موضوع نشان میدهد كه كیریرش نه تنها همسر هومیان، بلكه همسر اینشوشیناك نیز بوده است. این مطلب بیانگر رابطهی سه گانهی میان فرمانروایان خاندان پادشاهی در دولت عیلام و سرزمین خوزستان باستان است. در آن جا مشروعیت سلطنت از طریق شاخهی زن ادامه مییافت و پس از درگذشت پادشاه، معمولاً، برادر او تاج و تخت را همراه با بیوهی پادشاه، كه شاید خواهر آنان بود، به ارث میبرد، چنان كه در حدود سال 710 پ م شاهزادهی خانم هوهین را همسر و خواهر محبوب خود میخواند. پیوند میان خواهرها و برادرها یا ازدواج با خواهری كه بیوهی متوفی است و تقسیم قدرت میان سه فرمان روا از ویژگیهای حكومت در عیلام بوده است (همان، ص 13-14).
آثار بر جای مانده از عهد قدیم دولت باستانی عیلام كه از خوزستان به دست آمده به نقش خانواده در میان خاندان سلطنتی اشاره میكنند. در نگارهای مربوط به شیلهاك اینشوشیناك، كه در جنوب ایذه به دست آمده است، شاه و ملكه در حالی كه دو دختر خود را به سمت چپ و دو پسرشان را به سمت راست خود دارند در حال ادای احترام به یكدیگرند. در هیچ جای خاور میانه تصویری خانوادگی از عهد باستان به دست نیامده كه بتوان آن را با این تصویر مقایسه كرد. شواهد نوشتاری مربوط به نقش برجستهای كه در قلعهی تول در جنوب ایذه یافت شده نشانهی احساس خانوادگی عیلامی است. در بسیاری از كتیبههای شیلهاك اینشوشیناك همهی بستگانش را نام میبرد. این فهرست اساسی با نام ملكه و شاهزادهها و شاهزاده خانمها به ترتیب سنی یاد شده است. استاد نشان میدهد كه احساس عمیق خانوادگی شیلهاك اینشوشیناك در اعتقاد مذهبی در خوزستان باستان ریشه داشته است. جانشین شیلهاك، هوته لوتوش اینشوشیناك (حكومت: حدود 1120 پ م) چارچوب دری را به الهههای شیمونت و منزت هدیه میكند و زندگی خود و مادر و خواهر و برادرانش را از او میخواهد. نكتهی مهم در این كتیبه این است كه هوته لوتوش در نظر دارد نسب ایشان را به مادرش برساند و، به این ترتیب، مشروعیت آنان را به اثبات برساند. شیرو كدوه (حكومت: حدود 1820پ م)، یكی از پادشاهان قدیم، شیلهه، مادربزرگ خود، را ولیعهد خود كرد. این نخستین باری بود كه یك زن خوزی رسماً به حكومت میرسید. پس از مرگ او، مقام سلطنت به سیوپَلْرهوپك (حكومت: حدود 1772 پ م)، خواهرزادهی شیروكدوه، داده شد و پس از آن فقط افرادی را شایستهی رسیدن به پادشاهی میدانستند كه از نسل خواهر شیلهه، زنی كه در متون عیلامی با عنوان مادر مهربان از او یاد میشود، باشد. بنابر آنچه گفته شد، الگوی ولایتعهدی در عیلام باستان وراثت خونی از سوی مادر بوده و وراثت در سلطنت از برادر به برادر فقط در مورد افرادی صادق بوده است كه از جد مادری معینی باشند. حكمرانان و پادشاهان عیلام تا نیمهی اول هزارهی دوم در كتیبههایشان صراحتاً و مكرراً خود را به لحاظ دودمانی به مادر یا مادربزرگ خود منتسب میكردند. ذكر نام شیلهه، یعنی دایی شاه به جای نام پدر، نشانهی آن است كه مادر بنیادگذار سلسلهی پادشاهی تلقی میشود نه پدر و، به همین سبب، نام دایی هم كه در جامعهی مادرسالاری نقش مهمی ایفا میكند برای تأیید انتساب خونی دودمان به مادر یا مادربزرگ در مقام شاهد ذكر میشود (همان، ص 14).
در مجموع، نقش زن در جامعهی خوزستان باستان بسیار چشم گیر بوده است و این شاید متأثر از منافع اجتماعی جامعهی شوش و خوزستان در هزارهی چهارم و یا پیشتر از آن باشد. چند قرن بعد، یعنی در اواخر هزارهی دوم پیش از میلاد، انتساب شاهان به دودمان مادری نیز ترك شد و انتساب تبار پدر جانشین آن شد (همان جا).
در بررسی آثار به دست آمده از خوزستان گونهای خاص از قوانین را میتوان مشاهده كرد كه بر مبنای مجموعهای از اصول مدون و مشخص قرار داشت كه در قرنهای 23-12 پ م كم و بیش اجرا میشده است. در این قوانین، به ادارهی كشور به صورت سه نفره اشاره شده است كه در آن پادشاه در رأس قرار دارد و پس از او نایب السلطنهی عیلام، برادر جوانتر پادشاه، مقام دوم و شاهزادهی شوش كه باید پسر شاه باشد مقام سوم را داراست. نایب السلطنهی عیلام پس از مرگ پادشاه به جای او بر تخت مینشست. پادشاه جدید پس از بر تخت نشستن باید با بیوهی شاه در گذشته ازدواج میكرد و برادر جوانترش نایب السلطنهی جدید میشد. اگر پادشاه برادر جوانتری نداشت، شاهزادهی شوش، به مقام نایب السلطنهای عیلام میرسید. با بر تخت نشستن پادشاه جدید، شاهزادهی شوش در منصب خود باقی میماند و فقط در صورت مرگ شاهزادهی قبلی شوش پادشاه جدید میتوانست پسر خود را به جای شاهزادهی شوش بنشاند. اگر پادشاه پسری نداشت، پسر برادر پادشاه شاهزادهی شوش میشد. اگر پادشاه نه پسری داشت و نه پسر برادری، پسرخواندهی پادشاه شاهزادهی شوش میشد. البته، از قرن دوازدهم پیش از میلاد به بعد، پادشاه عیلام به تنهایی و بدون دو مقام زیردست دیگر حكومت میكرد. افزون بر این، در خاندان فرمانروایی عیلام باستان، دو ویژگی دیگر در قانون جانشین وجود داشته است: ازدواج با بیوهی پادشاه درگذشته و ازدواج خواهر با برادر، ظاهراً، در حكم یك قانون، پس از مرگ پادشاه، نایب السلطنه كه جانشین برادر میشد با بیوهی او ازدواج میكرد (همان، ص 15).
بنابر آنچه گفته شد، یكی از ویژگیهای اصلی مردمان خوزستان در عهد حكومت عیلام و پیش از ورود آریاییها جایگاه و نقش زنان در ابعاد خانوادگی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی جامعهی خوزستان در سپیده دم تاریخ است. بررسی موقعیت زنان در عیلام از اهمیت ویژهای برخوردار است؛ چرا كه اوضاع اجتماعی و سیاسی و اعتقادی و فرهنگی و اقتصادی این دوران تا حد بسیار متأثر از چگونگی موقعیت زنان است (همان، ص 13).
زنان عیلام، افزون بر كار خانه، به كارهای خارج از منزل نیز میپرداختند. در زراعت و كشاورزی هم كاری میكردند و با لباسِ بلندِ پوشیده در نخلستانها كاری كردند و خرما میچیدند. افزون بر این، در كارگاهها نیز مشغول به كار بودند و بر چهارپایهی چوبی كوتاه مینشستند و به نخریسی میپرداختند. زنان كاهن نیز در امور اقتصادی فعال بودند. در یكی از متون به دست آمده، زنان كاهن مقداری جو تقاضا كردهاند و دریافت داشتهاند. در سندی دیگر، یك زن كاهن با شریك سرمایهدار خود خانهای را میفروشند. در سند مربوط به معامله، هنوز جای ناخن بلند انگشت دست زن كاهن باقی مانده است. در میان این زنان، گروه ویژهی سرمایهداری وجود داشتند كه آنان را از متون اقتصادی میتوان بازشناخت. بر اساس این منابع، آنها دارای املاك بودهاند و به معاملات زمین میپرداختند (همان، ص 15).
قانون ارث در عیلام به زنان موقعیت اقتصادی ویژهای میبخشید؛ مثلاً، یك مادر در وصیتنامهی خود همهی اموالش را به دخترش بخشیده است؛ مردان عیلامی نیز در وصیت نامههای به دست آمده زنان خود را مورد لطف قرار دادهاند و امتیازات بسیاری به آنها بخشیدهاند. در یك سند، پدری در حال مرگ ثروت خود را به تساوی میان فرزندان تقسیم میكند، اما نام دختر خود را پیش از پسرانش میآورد. در سندی دیگر، مردی به همسر خود باغچهای میبخشد و تصریح میكند كه، حتی اگر او از همسرش جدا شود و یا با بانوی دیگری ازدواج كند، این باغچه را همسر قبلی میتواند برای خود نگه دارد. همچنین، شوهر حق استفاده از ثروت خود را تا وقتی كه زنش در قید حیات است به او میبخشد و صراحتاً اعلام میكند كه پسران فقط پس از فوت مادر ارث میبرند و فقط پسری از مادر ارث میبرد كه احترام مادر را نگه دارد (همان، ص 15-16).
از هنرهای منعكس كنندهی جایگاه والای زنان در عیلام، میتوان به هنر معماری در معابد الههها و حجاری و فلزكاری و مهرسازی و مجسمههای غیرفلزی و سفالی و سفال گری اشاره كرد. نمونهای از هنر معماری عیلام در بقایای معبد الههی منزت در ده نو نزدیك شوش و مجموعه بناهای چغازنبیل، شامل زیگورات یا معبد مطبّق، یافت میشود (همان، ص 18).
مجسمههای مفرغی ملكه ناپیراسو نیز، كه سر آن مفقود شده و متعلق به 13 پ م است، یكی از شاهكارهای فلزكاری عیلام به شمار میآید. این مجسمه بزرگترین نمونهی ریخته گری برنز عیلامی است كه به همسر او، اونتاش ناپیرشا، تعلق دارد و در شوش یافت شده است. چهره و اندام این پیكره زنانه است و در دوران قدرت زن در جامعه را نشان میدهد. با این كه روی دامن ملكه نوشته شده است «هر كس آزاری به مجسمه برساند، به انواع بلایای آسمانی گرفتار خواهد شد»، سر آن را از تنش جدا كردهاند؛ افزون بر این، مجسمهای نقرهای كه 4200 سال قدمت دارد و گوشوارههای طلایی بانوان آن زمان و مجسمههای خدایان و [...] همه معرف صنعت عیلامیان است. از تعدد مجسمههای گلین زنان یا ایزدبانوها، كه نمایندهی منشأ طایفه و تكثیر نسل و فراوانی به شمار میروند، میتوان نتیجه گرفت كه ساكنان شوش در آن هنگام در مرحلهی جامعهی مادرسالاری بودهاند (همان، ص 18).
از میان مهرهای استوانهای در این دوران، یك مهر و یك اثر مهر از اهمیت ویژهای برخوردار است. این اثر مهر استوانهای به حدود 2400 پ م تعلق دارد و در آن فعالیتهای الهههای مجمع خدایان عیلامی و، در نتیجه، برتری زن در مذهب عیلام به نمایش گذاشته شده است. یكی دیگر از مهرهای دوره عیلام زنان را در حركت زراعت نشان میدهد كه پوشیده در ردای بلند در حال كار در نخلستانهایند. در مهر دیگری نیز زنان در كارگاهها، در حالی كه بر سكوهای كوتاه یا بر سطح زمین نشستهاند و اغلب مشغول نخ ریسیاند، به تصویر كشیده شدهاند (همان جا).
موارد زیر نمونههای دیگری از آثار هنری عیلاماند: كاشیسازی، اشیای ساخته شده از بدل چینی، اشیای مفرغی، اشیای فلزی، نقشهای برجستهی صخرهای، پیكرههای ساخته شده از طلا و طلای سفید، نقشهای برجستهی مفرغی، آجرهای تزئینی، پیكرههای سنگی و پیكرههای ساخته شده از گِل، سردیسهای تدفینی، ظرفهای تزئینی از قیر طبیعی (همان جا).
اعتلای هنر عیلامی به حدی بود كه در دوران هخامنشی نیز ادامه یافت و پارسها به شیوهای موزون از آن بهره جستند. باید گفت فرهنگی كه ایران از عیلام به ارث برده در فرهنگ و تمدن این سرزمین اثر بسیاری گذاشته است، چندان كه تأثیرات آن امروز هم مشهود است (همان جا).
به رغم پیشینهی باشكوه و پرعظمت هنر بین النهرین، شهر شوش در همهی ادوار كهن رقیبی پرتوان و كانونی نیرومند و با اعتبار جایگاه درخشش هنر در عهد باستان قلمداد میشود. مقارن پایان هزارهی چهارم و آغاز هزارهی سوم پیش از میلاد، در كارگاههای سفالینه سازی شوش ظروف سفالینی ساخته میشد كه در مقایسه با فرآوردههای كارگاههای رودوس (1) و تارسوس (2) در مقام برتری قرار داشت و مورد تقلید جهانیان آن روزگار قرار میگرفت، چندان كه امروز در نزد كارشناسان آثار هنری باستان سخن از سبك هنری شوش گفته شده است. در زمانی هم كه عیلام به صورت دولت شهرهای كوچك اداره میشد، عظمت و مركزیت و رهبری شوش و سیاست گذاریها در آن شهر به قوت و اعتبار خود باقی بود (خدادادیان، ص 157).
پینوشتها:
1. Rhodos
2. Tarssus
ولایتی، علی اكبر؛ (1391)، خوزستان در دوران پیش از اسلام، تهران: نشر امیركبیر، چاپ اول