زندگی یعنی فهمیدن چیزی جدید

اينجا خانه بزرگمردى است هر وقت كه از كوچه مقصود بيك در حوالى ميدان تجريش مى‏گذشت چشمش به سردرِ خانه بزرگى كه در اين كوچه قرار داشت مى‏افتاد و ناخودآگاه شعر كاشيكارى بالاى در را زير لب زمزمه مى‏كرد:
جمعه، 10 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زندگی یعنی فهمیدن چیزی جدید
زندگی یعنی فهمیدن چیزی جدید
زندگی یعنی فهمیدن چیزی جدید
نويسنده:سيد سعيد لواسانى
منبع:مجله پرسمان
اينجا خانه بزرگمردى است هر وقت كه از كوچه مقصود بيك در حوالى ميدان تجريش مى‏گذشت چشمش به سردرِ خانه بزرگى كه در اين كوچه قرار داشت مى‏افتاد و ناخودآگاه شعر كاشيكارى بالاى در را زير لب زمزمه مى‏كرد:
نيارزد آنكه دلى را از خود برنجانى او نمى‏دانست كه اينجا خانه چه كسى است ولى بارها با خود گفته بود:«صاحب خانه هر كه باشد مرد بزرگى است».
تا آن روز كه كوچه را سياهپوش ديد تازه فهميد كه اينجا خانه، محل كار و آزمايشگاه تحقيقاتى پدر فيزيك نوين ايران، پرفسور محمود حسابى است. متأسف از اين كه چرا تاكنون از اين مطلب آگاهى نيافته، براى عرض تسليت به خانه وارد شد و به ياد بود بزرگى‏هاى مردى كه علم و تواضع، اخلاق و ديانت و رأفت و مهربانى را در وجود خود جمع كرده بود چهره‏اى از او به يادگار كشيد. استاد على اكبر صنعتى، نقاش بزرگ معاصر، هنگامى كه تابلوى نفيس خود را به موزه دكتر حسابى اهدا مى‏كرد، بار ديگر با چشمانى اشكبار از خاطره آن روزها مى‏گفت:...
متن زير حاصل گفتگوى ما با آقاى مهندس ايرج حسابى، پسر پرفسور حسابى است .خلاصه كردن حيات پربار پروفسور حسابى تنها تلاشى برای بازگو كردن بخشى از حكايت‏هاى شيرين فعاليت‏هاى علمى اين دانشمند بزرگ، آشنا ساختن دانشجويان با خصوصيات وى و فراخواندن جوانان به الگوگيرى از اين پژوهشگر برجسته معاصر است.

امروزه بسيارى از دانشجويان مشكلات مالى و خانوادگى را مانع اساسى پيشرفت علمى مى‏دانند. آقاى دكتر حسابى تحصيلات خود را در چه شرايطى پشت سرگذاشت؟

آقاى دكتر در 4 سالگى همراه پدر و مادر به لبنان رفت. پدر ايشان در آن موقع سفير ايران در منطقه شامات بود. پس از چندى، پدر آقاى دكتر خانواده را ترك كرده، به ايران باز گشت و مادر را با دو كودك خردسال در يك كشور غريب رها ساخت. آقاى دكتر از همان زمان زندگى سخت خود را آغاز كرد. مادر ايشان با سختى و مرارت تمام، با اتكا به خود، اين دو فرزند را بزرگ و تربيت كرد. آقاى دكتر تحصيلات خود را در مدارس لبنان ادامه داد. نخستين مدرك ليسانس خود را در رشته ادبيات به دست آورد و با همين مدرك مشغول كار شد. حقوق وى در آن موقع بسيار ناچيز بود. بنا بر اين، در كنار كار در رشته مهندسى ادامه تحصيل داد. پس از اخذ مدرك مهندسى وضعيت مالى خانواداش كمى بهتر شد. به هر حال، آقاى دكتر با چنين شرايطى تحصيلاتش را ادامه داد و چند مدرك در رشته‏هاى ادبيات، زمين‏شناسى، پزشكى، مهندسى برق و... اخذ كرد. بعد براى ادامه تحصيل به كشور فرانسه رفت و پس از اخذ مدرك دكتراى فيزيك، در سال 1927 ميلادى و در سن 24 سالگى، به ايران باز گشت؛يعنى تمام دوران تحصيل آقاى دكتر با سختى و مشقت زياد طى شد. ايشان پس از بازگشت به ايران تا سال‏ها منزل شخصى نداشت. زندگى دكتر حسابى نشان مى‏دهد نمى‏توان مشكلات مالى و خانوادگى را مانع اصلى ادامه تحصيل قلمداد كرد.

موضوع رساله دكتراى ايشان در فيزيك چه بود؟

تز دكتراى ايشان در مورد حساسيت سلول‏هاى فتوالكتريك به طول موج بود. اين موضوع يكى از محورهاى مقاله معروف انيشتين در سال 1905 است كه باعث تحول در ديدگاه فيزيكى شد و نهايتاً به تفكر غير پيوسته بودن انرژى انجاميد. در حقيقت در زمانى كه كسانى همچون پلانگ، بور، شرودينگر، انيشتين و ... روى اين تئورى‏هاى جديد فيزيكى كار مى‏كردند، دكتر حسابى نيز به عنوان يك ايرانىِ مسلمان با اين تئورى‏هاى روز علم فيزيكى كلنجار مى‏رفت.

پس داستان تئورى بى نهايت بودن ذرات مال چه زمانى است؟

تئورى بى نهايت بودن ذرات داستانى ديگر دارد. در سال 1946 انجمن سلطنتى انگلستان مراسمى به مناسبت سيصدمين سالگرد تولد نيوتن برپا كرد. البته سيصدمين سالگرد تولد نيوتن 1942 بود؛ ولى به دليل جنگ جهانى دوم اين مراسم به تأخير افتاد. او براى اين مراسم مقاله‏اى تهيه كرد كه در راستاى مدل رياضى الكترون بود. ايشان مى‏گفت، وقتى به فرمول رياضى مورد نظرم رسيدم، ديدم تعبير اين فرمول رياضى اين است كه جرم ذره در يك نقطه متمركز نيست؛ به عبارت ديگر، براى اين كه به جرم دقيق الكترون يا هر ذره ديگر برسيم، بايد انتگرال از صفر تا بى‏نهايت اين رابطه رياضى را بگيريم. مفهوم اين فرمول اين بود كه ذره تا بى نهايت گسترش دارد. آقاى دكتر اين تئورى را در سال 1946 با استادان برجسته فيزيك دنيا در ميان گذاشت. نهايتاً به ايشان پيشنهاد شد براى بررسى اين نظريه با انيشتين گفت و گو كند. در سال‏هاى 1946 - 1948 آقاى دكتر يك سال در برينستون، به صورت نظرى، در كنار انيشتين روى اين تئورى كار كرد. يك سال هم در شيكاگو به صورت عملى اين تئورى را مورد آزمون قرار داد. به هر حال، اين تئورى امروزه به نام آقاى دكتر شناخته شده است.

در مورد انتخاب آقاى دكتر به عنوان مرد علمى سال 1990 هم برايمان بگوييد.

در سال 1990 دو مؤسسه انگليسى و امريكايى آقاى دكتر را به عنوان مرد علمى سال انتخاب كردند. بسيارى از دانشمندان بزرگ توسط اين دو مؤسسه به عنوان مرد علمى سال معرفى شده‏اند. در همين سال يعنى سال 1990، وقتى آقاى دكتر 87 سال داشت، آكادمى علوم نيويورك تقديرنامه‏اى به ايشان داد كه بسيار ارزشمند است. شايد آن دو موسسه هم به تبع اين تقديرنامه، آقاى دكتر را به عنوان مرد علمى سال معرفى كرده باشند. آكادمى علوم نيويورك در عرصه بين المللى مؤسسه‏اى شناخته شده است؛ نزديك به 200 سال قدمت دارد و با اين كه بسيار مشكل عضوگيرى مى‏كند، آقاى دكتر را به عنوان عضو پيوسته خود انتخاب كرد. ملاك اين مؤسسه حضور دائمى آقاى دكتر در عرصه تحقيقات علمى روز بود. آقاى دكتر عادت داشت هر مقاله‏اى كه به دستش مى‏رسيد، به دقت مى‏خواند و اگر اظهار نظرى درباره آن داشت، با نويسنده‏اش مكاتبه مى‏كرد. جديت ايشان در اين امر بسيار چشمگير بود.

گويا ارتباطاتى هم بين آقاى دكتر و پروفسور عبدالسلام، تنها مسلمان برنده جايزه نوبل، وجود داشته است.

بله، وقتى دكتر عبدالسلام با دعوت وزير علوم به ايران آمد، ملاقات‏هاى متعددى با آقاى دكتر حسابى داشت. اين ارتباط به مكاتبات بعدى اين دو با هم انجاميد. آقاى دكتر عضو افتخارى هيئت امناى آكادمى علوم جهان سوم بود كه توسط عبدالسلام در ايتاليا درست شده بود. نكته جالبى كه بايد در اين جا به آن اشاره كنم، آن است كه وقتى آقاى دكتر فوت كرد، پروفسور عبدالسلام يك تلگرام فرستاد و در آن نوشت: من اين مرد بزرگ را يك بار در عمرم ديدم؛ ولى در همان ملاقات‏هاى كوتاهى كه در چند روز اقامتم در تهران با ايشان داشتم، خيلى به ايشان علاقه پيدا كردم. موقعى هم كه از يكديگر جدا مى‏شديم هر دو متأسف بوديم كه چرا اين قدر دير همديگر را ديده‏ايم و چرا اين قدر زود از هم جدا مى‏شويم؛ چون ما در اين مدت كوتاه مشتركات زيادى با هم پيدا كرده بوديم.

چطور شد كه آقاى دكتر، با توجه به موقعيت علمى‏شان در اروپا، به ايران بازگشت؟ يقيناً اگر آقاى دكتر مطالعات و تحقيقات علمى خود را در اروپا و امريكا ادامه مى‏داد، به موفقيت‏هاى بسيار بيش‏ترى در عرصه علوم دست مى‏يافت. امروزه بسيارى از دانشجويان به مهاجرت به كشورهاى اروپايى و امريكايى تمايل شديد دارند. مى‏خواستم بدانم آيا در نگاه دكتر حسابى توجيهى براى اين تمايل مى‏توان يافت؟

به نظر من حساسيت اين سؤال شما وقتى بيش‏تر روشن خواهد شد كه مقايسه‏اى بين شرايط اجتماعى، اقتصادى، علمى آن روز و امروز داشته باشيد. به نظر من، الان نسبت به زمان جوانى آقاى دكتر شرايط بسيار خوبى در مملكت ما حاكم است. به هر حال، از نظر امكانات رفاهى ما خيلى عقب نيستيم. در آن سالى كه آقاى دكتر به ايران باز مى‏گردد، هنوز دانشگاهى در ايران وجود نداشت. حكومت رضا شاه تازه سر كار آمده بود و كشور در شرايط اجتماعى و اقتصادى بدى به سر مى‏برد. با وجود اين، آقاى دكتر با درجه دكتراى فيزيك از اروپا به ايران باز مى‏گردد. لازم است به اين نكته هم اشاره كنم كه در آن مقطع زمانى فيزيك تازه به يك قوام جديد رسيده و يك دريا احتمال برايش قابل تصور بود؛ و دكتر حسابى كه روى مسائل كاملاً به روز فيزيك كار مى‏كرد، مى‏توانست در آينده فيزيك، نقشى چشمگير و نامى پرآوازه داشته باشد. در اين موقعيت، آقاى دكتر در اروپا نماند و با علم به سختى‏هاى ايران به كشورش بازگشت. اين در حالى است كه دانشجويان امروز ما با كوچك‏ترين انگيزه‏اى ايران را ترك مى‏كنند. به نظر من، اين كار هيچ توجيه علمى ندارد.

نخستين سمتى كه پس از بازگشت به ايران از طرف حكومت به پروفسور حسابى سپرده شد، چه بود؟ اين پست تا چه حد با تخصص و موقعيت آقاى دكتر تناسب داشت؟

آقاى دكتر در سال 1306 به ايران بازگشت. قبل از ايشان دكتراى فيزيك در ايران نداشتيم. از طرف ديگر، مرزهاى علوم هنوز خيلى روشن نبود. خيلى‏ها حتى در عرصه بين المللى شيمى و فيزيك را از هم تفكيك نمى‏كردند. در چنين شرايطى، بديهى است كه رشته فيزيك و تخصص آقاى دكتر در ايران ناشناخته باشد. همين امر موجب شد نخستين مأموريتى كه به ايشان واگذار گرديد، با مدرك مهندسى زمين‏شناسى ايشان متناسب باشد؛ يعنى نقشه بردارى از راه‏هاى بوشهر. دقيقاً آن زمانى كه جنوب ايران بسيار ناامن بود. آقاى دكتر تعريف مى‏كرد كه دولت سه تفنگدار در اختيار ايشان گذاشته بود تا از آقاى دكتر مراقبت كنند. آقاى دكتر در شرايط بسيار سختى اين مأموريت را به انجام رساند. عكس‏ها و خاطره‏هاى آقاى دكتر در اين مدت براى دانشجويان ما بسيار درس‏آموز است. اين طور نبود كه آقاى دكتر از همان روز اول در ايران به عنوان يك شخص علمى برجسته شناخته شده باشد و پست و سمت‏هاى عالى به ايشان سپرده شود. آقاى دكتر پس از سال‏ها تلاش در ايران تا حدودى شناخته شد. در سال 1366، يعنى شصتمين سال بازگشت آقاى دكتر به ايران، انجمن فيزيك ايران براى بزرگداشت دكتر حسابى مراسمى برپا كرد و بازگشت وى به ايران را آغاز فيزيك در ايران خواند.

برنامه‏هاى مطالعاتى پروفسور حسابى چگونه بود؟

آقاى دكتر هيچ زمانى را براى يادگيرى مطالب جديد دير نمى‏دانست. يك نمونه‏اش برنامه ريزى براى يادگيرى زبان آلمانى در سن شصت سالگى است كه خود داستانى مفصل دارد. آقاى دكتر در يكى از سفرهايش براى من كه آن موقع 12 ساله بودم، يك قطار اسباب بازى سوغات آورد. چندى بعد يكى از قطعات اين قطار خراب شد. در يكى از سفرهاى خارجى كه من هم همراه پدر رفته بودم، چشمم به اسم سازنده آن قطار افتاد. از پدر خواستم آن قطعه قطار كه خراب شده را از اين جا بخرد. پدر به داخل مغازه رفت و هر چه سعى كرد با زبان‏هاى فرانسه و انگليسى به خانم فروشنده بگويد دنبال چه قطعه‏اى است، نتوانست. چون آن خانم فقط آلمانى بلد بود. آقاى دكتر از اين كه زبان آلمانى بلد نبود، ناراحت شد و تصميم گرفت آموختن زبان آلمانى را شروع كند. در اين هنگام آقاى دكتر 60 سال داشت؛ ولى تصميم ايشان به قدرى جدى بود كه در همان جا با خود قرار گذاشت شبى نيم ساعت آلمانى بخواند و اين كار را تا پايان عمر ادامه داد. در واپسين روزهاى حيات پدر، پرستار ايشان به من مى‏گفت: ديدم پدرتان رمان مى‏خواند. رفتم و به ايشان گفتم شما تازه عمل كرده‏ايد. قصه خوانى را بگذاريد براى بعد و استراحت كنيد. ايشان در جواب خانم پرستار گفته بود قصه نمى‏خوانم، دارم زبان آلمانى ياد مى‏گيرم. پشتكار خيلى عجيبى در فراگيرى علم و دانش در ايشان وجود داشت.

گويا اين اواخر آقاى دكتر از ناراحتى‏هاى جسمى چندى رنج مى‏برد. آيا اين بيمارى‏ها بر فعاليت‏هاى علمى و عملى ايشان تأثير نداشت؟

بله، آقاى دكتر اين اواخر با بيمارى‏هاى بسيارى دست به گريبان بود؛ براى مثال چشم ايشان خيلى ضعيف بود. شماره عينك ايشان 13.5 بود. علاوه بر اين، چشم ايشان آستيگمات هم بود. ايشان به سختى مى‏توانست مطالعه كند يا بنويسد، با اين حال، هيچ گاه اين چيزها كوچك‏ترين مانعى براى برنامه‏هاى علمى ايشان قلمداد نشد.

از فعاليت‏هاى پروفسور حسابى در زمينه ترويج علم در ايران نيز، اگر خاطره‏اى داريد، براى ما نقل كنيد.

يكى از خاطرات آن است كه آقاى دكتر معمولاً در ابتداى سال‏هاى تحصيلى به شهرستان‏هاى دور افتاده مى‏رفت. ايشان معتقد بود استعدادهاى برجسته ايرانى معمولاً در مناطق محروم مورد غفلت قرار مى‏گيرند. به همين دليل، در همان مدت كوتاهى كه ايشان وزير علوم بود، مدارس عشايرى را تأسيس كرد. آقاى دكتر در اين دوره به دل عشاير كوچ نشين سفر مى‏كرد. عشاير دور ايشان جمع مى‏شدند تا ببينند چه خبر است. وقتى مى‏فهميدند ايشان وزير دولت مصدق است، تعجب مى‏كردند. آقاى دكتر مى‏گفت به قدرى اين عشاير مشتاق علم بودند كه قابل وصف نيست. ايشان به هر كس كه سواد داشت، مى‏گفت شما بچه‏ها را جمع كنيد و به آن‏ها درس بدهيد. بعد هم يك حكم دستى به آن‏ها مى‏داد و مى‏گفت از اين به بعد هر كارى مى‏خواهى بكن و از طرف ديگر، معلم آموزش و پرورش هم باش و از ما حقوق بگير. وقتى بقيه عشاير از اين قضيه مطلع مى‏شدند، تجمع مى‏كردند و از ايشان مى‏خواستند براى آن‏ها هم مدرسه عشايرى درست كند.
نكته ديگر آن كه آقاى دكتر در تشويق جوانان به فراگيرى علم از روش‏هاى خاصى استفاده مى‏كرد. يادم مى‏آيد يك موقعى قرار بود با آقاى دكتر به ميهمانى برويم. ساعت چهار بعد از ظهر همه آماده بوديم كه ناگهان دانش آموزى همراه پدرش به منزل ما آمد. مادرم كه اخلاق آقاى دكتر را مى‏دانست، به آقاى دكتر گفت ما خيلى وقت نداريم، سعى كنيد صحبتتان نيم ساعت بيش‏تر طول نكشد. به همين حساب، ساعت يازده شب بود كه آقاى دكتر از اتاقش بيرون آمد و تازه مى‏گفت من استارت كار را زدم و با او از مركز دنيا صحبت كردم. از ايشان پرسيديم مركز دنيا كجا است؟ گفت مركز دنيا خود شخص است. من از اين دانش‏آموز پرسيدم از چه چيزى خوشت مى‏آيد؟ گفت من به مجسمه سازى علاقه دارم. من هم رفتم و كتاب‏هاى مربوط به مجسمه سازى را از كتابخانه آوردم و در مورد آن با او حرف زدم. اين طورى آقاى دكتر به يك دانش‏آموز اجازه داد تا از چيزهايى كه دوست دارد صحبت كند و در اين زمينه او را هر چه مى‏توانست راهنمايى كرد. به نظر من، براى تحريك علم آموزى در جوانان اين روش بسيار عالى است.

برخورد آقاى دكتر با دانشجويان چگونه بود؟ چگونه آن‏ها را به فراگيرى علم و انجام تحقيقات علمى تشويق مى‏كرد؟

يكى از روش‏هاى آقاى دكتر براى علاقه‏مند كردن دانشجويان به علم و تحقيق، جدى گرفتن سؤالات دانشجويان بود. وقتى دانشجويى مى‏آمد و از آقاى دكتر سؤالى مى‏كرد، آقاى دكتر با اين همه سوابق علمى و تحقيقاتى‏اش با دقت سؤال را گوش مى‏كرد، اسم و آدرس طرف را مى‏پرسيد و يادداشت مى‏كرد و كاغذ را در جيب قرار مى‏داد. بعد مى‏گفت ببخشيد من جواب دقيق سؤال شما را نمى‏دانم. بعد مى‏آمد در منزل و مدت‏ها روى آن سؤال كار مى‏كرد. گاه به مراكز انتشاراتى معتبر خارجى نامه مى‏نوشت تا براى ايشان در موضوع مورد سؤال كتاب و مجله ارسال كنند. مى‏گفت مى‏خواهم مطمئن باشم آيا جوابى كه به اين سؤال مى‏دهم، مطابق آخرين دستاوردهاى علمى هست يا خير؟ آقاى دكتر كه روزانه هزار تا كار داشت، اين قبيل كارها را در اولويت قرار مى‏داد. روزى كه جواب را روى يك صفحه تميز تحويل دانشجو مى‏داد، طرف تعجب مى‏كرد كه آقاى دكتر حسابى در اين مدت روى سوال او كار مى‏كرد. اين جور كارها باعث مى‏شد دانشجويان ايشان در امر علم و تحقيق تشويق شوند.
نكته ديگر آن كه آقاى دكتر معتقد بود حفظ كردن كار خيلى بدى است؛ چرا كه مغز را پر مى‏كند و ديگر نمى‏توان از آن استفاده كرد و نوآورى و خلاقيت به خرج داد. از طرف ديگر، ايشان مى‏گفت علم امروز اين قدر زياد است كه شما نمى‏توانيد همه آن را حفظ كنيد. كافى است سرى به اينترنت بزنيد و كتابخانه‏هاى برجسته دنيا را ببينيد، آن وقت در مى‏يابيد روش حفظ كردن درس هيچ گاه نمى‏تواند شما را موفق كند. حرف ايشان اين بود كه شما بايد بلد باشيد چه طور جواب سؤال‏هايتان را پيدا كنيد. در سال 1995 يونسكو اعلام كرد كه هر 20 سال علم جهان دو برابر مى‏شود. سال 1998 گفت هر 5 سال علم جهان دو برابر مى‏شود. سال 2001 هم پيش بينى كرد از سال 2005، هر سال علم جهان دو برابر مى‏شود. در چنين موقعيتى، ديگر حفظ كردن مطالب كتاب ارزش خود را از دست خواهد داد. با اين كار آقاى دكتر دانشجويان را به يادگيرى مطلب و آموختن بهترين و سريع‏ترين راه براى رسيدن به جواب سؤالات تشويق مى‏كرد، نه صرفاً حفظ برخى از مطالب براى نمره؛ براى مثال سال‏ها سؤال درس فيزيك آقاى دكتر اين بود كه در اين كلاس چه خوانديد و چه فراگرفتيد. جالب اين جا است كه خيلى از دانشجويان نمى‏توانستند اين سؤال را به درستى جواب دهند.

نظر ايشان در خصوص اولويت توسعه علمى و توسعه صنعتى چه بود؟

آقاى دكتر معتقد بودند بهتر است اگر پولى داريم خرج كارهاى فرهنگى و علمى بكنيم؛ چرا كه اگر مدرسه‏ها و دانشگاه‏ها و مراكز پژوهشى به نقطه مطلوب خودبرسند، صنعت مورد نياز مملكت هم خود به خود متولد خواهد شد. سالى كه شاه قرار داد تالبوت را با انگليسى‏ها بسته بود كه قطعات ماشين را بياورند و در ايران مونتاژ كنند، شايد باورتان نشود، مادر ما نقل مى‏كرد ديدم حال پدرتان خوب نيست. آقاى دكتر مرتب با خودش حرف مى‏زد، راه مى‏رفت، مى‏نشست و آرامش نداشت. مادر فكر مى‏كرد بيمارى مالارياى آقاى دكتر دوباره برگشته است. روزى از ايشان مى‏پرسد چه اتفاقى افتاده كه اين قدر ناراحتيد؟ فكر مى‏كنيد جواب ايشان چه بود؟ آقاى دكتر در جواب مادر گفته بود من نمى‏دانم فردا به بچه‏هاى دانشگاه چه جواب بدهم؟ از شاگردانم خجالت مى‏كشم، چرا چنين تصميماتى در دولت گرفته مى‏شود.

آيا پروفسور حسابى در كار عملى در حوزه فيزيك نظرى به انجام كارهاى علمى و مهندسى هم مى‏پرداخت؟

بله، آقاى دكتر معتقد بود دانشجو بايد در كنار مطالعات علمى با دستانش كار كند و خودش در اين زمينه پيش قدم بود؛ براى مثال آقاى دكتر با وسايل موجود آن روز، به كمك دانشجويانش راديويى درست كرد و با آن اخبار كشورهاى خارجى را مى‏گرفت. وقتى راديو به راه افتاد و شروع به پخش صدا كرد، بچه‏ها از خود بى خود شده بودند. آقاى دكتر بخشى از وقت روزانه خود را به انجام كارهاى عملى و مهندسى اختصاص داده بود. طراحى و ساخت سم پاش، شير دوش، تلفن با برد بسيار زياد كه روى ماشين ايشان نصب شده و... از كارهاى آقاى دكتر در اين زمينه است. بنياد پروفسور حسابى در حال حاضر اين سياست آقاى دكتر را دنبال مى‏كند.

حضور پروفسور حسابى در عرصه بين المللى علوم و فنون چگونه بود؟

آقاى دكتر حسابى به عنوان يك شخصيت برجسته علمى هميشه در صحنه بين المللى حضور مؤثر داشت. آقاى فريدون مشيرى داستان آشنايى خود را با دكتر حسابى اين گونه تعريف مى‏كرد: آن زمانى كه من در تلگرافخانه شميران كار مى‏كردم، به علت آشنايى با زبان انگليسى، مسؤول ثبت تلگراف‏هاى خارجى بودم. در آن موقع مسؤولان كشور ماهى يكى دو تا تلگراف خارجى بيش‏تر برايشان نمى‏آمد؛ اما من مى‏ديدم يك آقايى است به اسم دكتر حسابى كه هفته‏اى دو سه تا تلگراف خارجى برايش مى‏آيد. مدتى اسم نويسنده‏هاى اين تلگراف‏ها را جمع كردم و ديدم همه از شخصيت‏هاى برجسته بين المللى‏اند. اين امر نشان دهنده حضور جدى و فعال ايشان در صحنه بين المللى است.
نمونه ديگر آن را برايتان نقل كنم. دهه‏هاى 50 و 60 ميلادى از دوره‏هاى سخت درگيرى سياسى امريكا و شوروى بود. در مسائل فضايى شوروى خيلى از امريكا جلو افتاده بود و امريكا سعى داشت از احساسات جهانى استفاده و شوروى را به طريقى مهار كند. ايران در اين وسط واقعاً هيچ كاره بود؛ اما آقاى دكتر به عنوان يك متخصص ايرانى در كميته‏هاى مربوط شركت مى‏كرد و حضورى بسيار مؤثر داشت. در نخستين نشست كه در سال 1962 در اين راستا برپا شد، آقاى دكتر در كميته پيشنهادى ارائه داد. گزارش اين كميته به سازمان ملل رفت و با اكثريت آرا تأييد شد. مجمع عمومى به كميته سفارش كرد اين پيشنهاد را به طور جدى‏تر دنبال كند. دو سال بعد آقاى دكتر در سخنرانى خود از مجمع عمومى سازمان ملل تشكر كرد و پيشنهاد تكميلى خود را در شش محور ارائه داد.
يك بار ديگر در اين جلسات درگيرى امريكا و شوروى به اوج رسيد، به طورى كه نماينده شوروى گفت: ديگر اين جلسات فايده ندارد و شوروى آن را تحريم خواهد كرد. در اين گير و دار آقاى دكتر پيشنهادى ارائه داد و آن را با برخى از كشورهاى اروپايى در ميان گذاشت. اين پيشنهاد، پس از تأييد اروپاييان، به كميته برده شد و تصويب گرديد؛ پيشنهادى كه هم امريكا را و هم شوروى را راضى مى‏كرد. بديهى است كه ارائه چنين پيشنهادى در آن شرايط سخت، ديد سياسى و نفوذ علمى خيلى بالايى مى‏خواهد.
مورد ديگر، حساسيت آقاى دكتر درباره انرژى اتمى بود. آقاى دكتر در آن زمان به دولت ايران فشار آورد كه شما نمى‏توانيد در برابر منابع اورانيم بيگانه باشيد. وقتى آقاى دكتر كارهاى مطالعاتى را در زمينه انرژى اتمى در ايران شروع كرد، واقعاً در منطقه، كشورى به فكر اين كارها نبود. آقاى دكتر در گزارشش نوشته بود: اگر ما امروز در اين زمينه فعاليت نكنيم، به زودى كشورهايى مثل هند و پاكستان و عراق از ما جلو مى‏افتند.
در موضوع علوم فضايى نيز آقاى دكتر به سازمان ملل پيشنهاد كرد كشورهاى پيشرفته و صاحب صنعت از طرف اين سازمان موظف شوند مقدارى از كارهاى علمى و تحقيقاتى خود را به كشورهاى جهان سوم آموزش دهند. دكتر حسابى در آن زمان استدلال علمى مى‏كرد كه ايران بهترين جا براى مركزيت امور فضايى در منطقه است. اما متأسفانه اين پيشنهاد، به خاطر عدم حمايت دولت ايران، عملى نشد. سال‏ها بعد دولت هند پروژه دكتر حسابى را دنبال كرد، پايگاه فضايى در كشور هند ساخته شد و هند به پاداش خود در اين زمينه دست يافت. اين يكى از اولويت‏هاى پيش بينى شده توسط دكتر حسابى بود كه به واسطه عدم حمايت دولت شاه آن را از دست داديم.بحث ديگر مربوط به ارتباطات بود. آقاى دكتر براى مسؤولان بلند پايه مملكت نامه‏اى نوشت و در آن به اين نكته اشاره كرد كه آينده جهان در ارتباطات و فضا است و در آينده كشورى موفق خواهد شد كه در علوم فضايى و تكنولوژى ارتباطات مستقلاً حضور داشته باشد. آقاى دكتر تمام اين نامه‏ها را با دست خودش نوشت و براى مسؤولان مملكتى فرستاد؛ ولى حتى يك نفر از آن‏ها به اين پيشنهاد اعتنا نكرد. وقتى آقاى دكتر وضع را اين طور ديد، در يك اقدام دراز مدت، سه سال به سازمان بين المللى فضا در ژنو پول حواله كرد و در كره مريخ هزار متر زمين به اسم ايران خريد؛ يعنى با پول شخصى خودش در يك كار سمبوليك در سطح بين المللى شركت كرد؟ آقاى دكتر تلاش مى‏كرد اين گونه براى ايران در سطح بين المللى آبرو كسب كند. الان وقتى شما به اسم كشورهايى كه در اين حركت سمبوليك شركت كردند نگاه كنيد، اول به اسم امريكا برمى‏خوريد، بعد روسيه و پس از آن ايران.

وقتى به كميت، كيفيت و تنوع كارهاى آقاى دكتر نگاه مى‏كنيم، اين سؤال برايمان پيش مى‏آيد كه آقاى دكتر چگونه موفق شد كارهايى چنين متنوع در حوزه‏هاى مختلف علمى و عملى انجام دهد؟

به نظر من، آنچه مى‏تواند زندگى انسان را مثمر ثمر گرداند، نظم و برنامه ريزى در امور است. آقاى دكتر تمام كارهايش سر ساعت بود. پس از فوت ايشان، در مصاحبه‏هايى كه با مردم محل به عمل آمد، همسايه‏ها مى‏گفتند در خانه كه باز مى‏شد، ما ساعتمان را تنظيم مى‏كرديم. برنامه روزانه آقاى دكتر خيلى دقيق بود، بر همين اساس، ايشان هم به كارهاى خانه رسيدگى مى‏كرد و هم به كارهاى بيرون از خانه؛ هم به درس و بحث مى‏پرداخت و هم به كارهاى عملى، اجرايى و سياسى و...

اگر بخواهيد ديدگاه پروفسور حسابى را در خصوص علم و تحقيق در يك جمله خلاصه كنيد، آن جمله چه خواهد بود.

اتفاقاً خود آقاى دكتر اين كار را انجام داده است. به نظر مى‏رسد، در بين جملات آقاى دكتر در اين زمينه، «زندگى يعنى پژوهش و فهميدن چيزى جديد» زيباترين جمله است كه در آن فلسفه و مفهوم حقيقى زندگى و ارتباط آن با دانش و فهم بيان گشته است. بر همين اساس، اين جمله را شعار سايت حسابى در اينترنت قرار داده‏ايم.



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط