بررسی رویارویی های پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) با جبهه ی یهود-بخش اول
« دور نمای جبهه یهود»
آن چنان که از سیره رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر می آید ، حضرت همزمان در چند جبهه از جمله در مقابل قریش ، قبایل عرب ، یهودیان و امپراتوری روم می جنگید ، و به جنگهای متعددی برای نشر و گسترش اسلام و بویژه دفاع از حکومت اسلامی نوپای خویش ، اقدام فرمود و سرانجام نیز در تمامی جبهه ها پیروز گردید . در این بررسی تاریخی ما فقط به رویاروییهای جبهه یهود علیه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) می پردازیم تا جایگاه یهود در میان دشمنان سرسخت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) به وضوح بیشتری ملاحظه گردد :پر واضح است که جبهه قریش تا زمان هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) به مدینه ، بیشترین ضربات را بر پیکره ی اشرافیت سنتی خویش از سوی جبهه اسلام ، دریافت کرده بود زیرا حیات سیاسی اقتصادی فرهنگی و اجتماعی خویش را در معرض نابودی کلی می دید و بدیهی بود که برای نابودی جبهه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) برنامه ریزی و سازماندهی وسیعی انجام دهد و از همه نیروها و امکانات خود و سایر قبایل عرب و حتی یهود در این راستا بهره گیرد .
* « یهودیان » مدینه علاوه بر امور کشاورزی با پرداختن به امور صنعتی و اقتصادی ، در مقابل اوس و خزرج ، مهمترین قدرت اقتصادی منطقه مدینه به حساب می آمدندو آن چنان که از آیات قرآن کریم بر می آید: گمان آنها چنین بود که قدرت اقتصادی و دفاعی برتر آنها همواره موجب نجات آنان خواهد بود . « هو الذی اخرج الذین کفروا من اهل الکتب من دیارهم لاول الحشر ما ظننتم ان یخرجوا وظنوا انهم مانعتم حصونهم من الله فاتیهم الله من حیث لم یحتسبوا و ...» « اوکسی است که کافران اهل کتاب را در نخستین برخورد با مسلمانان از خانه هایشان بیرون راند! گمان نمی کردید آنها خارج شوند ، وخودشان نیز گمان می کردند که دژهای محکمشان آنها را از عذاب الهی مانع می شود ، اما خداوند از آنجا که گمان نمی کردند به سراغشان آمد و ...» (1)
علاوه بر « اوس و خزرج» که در مدینه اختلافات دیرینه ای داشتند ، قبایل یهود نیز در دوران جاهلیت با یکدیگر اختلافاتی داشتند و در آستانه ورود پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم ) به مدینه ، آنان نیز چون اوس و خزرج ، احساس کردند و یا مصلحت آینده خویش را در آن دیدند تا از نزاع پرهیز کنند . یهودیان پس از هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) به مدینه با او « پیمان وطنی» بستند(2) اما مدتی از این معاهدات نگذشته بود که قبیله بنی قینقاع تصمیم گرفتند که از شروط معاهده سرپیچی کنند و سرانجام ، جبهه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم ) را با آن همه پیروزی های درخشان با شکست مواجه سازند لذا دشمنی خویش را کاملاً آشکار ساختند و پیمان خود را نقض کردند(3) آنان ابتدا سعی کردند تا میان مردم مدینه اختلاف اندازند و با یادآوری جنگ های دوره جاهلیت آنها را متفرق سازند و کاملاً روشن بود که با وجود اتحاد و برادری در بین مسلمین ، یهودیان طرفی نمی بندند. اما وجود نفاق و اختلاف در بین آنان استقرار یهود در منطقه حساس مدینه آسانتر می شد . بنابراین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با عقد قرارداد ، عدم تجاوز آنها به مسلمین و قطع ارتباط با قریش ، سعی در کنترل جبهه یهود داشتند تا تبدیل به خطری عمده در آینده ای نزدیک ، برای نهضت اسلامی نگردند. در این رابطه قرآن کریم می فرماید:
-« ... ود کثیرٌ من اهل الکتاب لو یردونکم من بعد ایمانکم کفاراً حسداً من عند انفسهم من بعد ما تبین لهم الحق فاعفوا و اصفحوا حتی یاتی الله بامره ، ان الله علی کل شیءٍ قدیر.»(4) « بسیاری از اهل کتاب آرزو و میل آن دارند که از ایمان ، شما را به کفر برگردانند به سبب رشک و حسدی که بر ایمان شما برند بعد از آن که حق بر آنها آشکار گردید پس اگر از آنها ستمی به شما مسلمین ، رسید درگذرید و مدارا کنید تا هنگامی که فرمان خدا( به جنگ یا به صلح ) برسد که البته خدا بر همه چیز قادر و تواناست.»
« مفاد پیمان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم ) با یهودیان »
این پیمان که به نوعی روشن و گویا ، پیمان عدم تعرض و هم زیستی مسالمت آمیز به حساب می آید شامل مواردی از این قبیل بود :1. مسلمانان و یهودیان هم چون امتی واحد در مدینه خواهند بود .
2. هر گروه در انجام مراسم دینی خود آزاد است .
3. چنان چه جنگی رخ دهد ، اگر تجاوزی نباشد، به یکدیگر یاری خواهند رساند .
4. هرگاه مدینه مورد یورش دشمن قرار گیرد ، هر دو گروه در دفاع شرکت خواهند کرد .
5. صلح با دشمن با مشورت هر دو طرف ، انجام خواهد شد .
6. امضاء کنندگان این پیمان با خیرخواهی و نیک رفتاری در کنار هم بسر خواهند برد .(5)
اما آن چنان که از روحیه قومیت گرایی و نژادپرستی یهودیان بر می آید ، آنان هرگز نتوانستند در مقابل گسترش سریع اسلام آرام بمانند و به بهانه های مختلفی ، پیمان عدم تعرض را نقض کرده و به توطئه بر علیه السلام پرداختند .(6)
اهداف اصلی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) در مبارزه با یهودیان مدینه
در یک بررسی اجمالی می توان اهداف پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم ) را در مبارزه با یهودیان مدینه این گونه برشمرد:1. پاک سازی مدینه منوره از یهودیان : زیرا در این صورت شهر به پایگاه امن عملیات آینده مسلمانان تبدیل می شد و هم چون گذشته تحرکات آنها نزد دشمن فاش نمی شد و از آن پس می توانستند که با گماشتن تعداد اندکی نگهبان ، شهر را ترک گویند و در عین حال هیچ خطری آنان را تهدید نمی کرد .
2. محرومیت قریش از راههای تجاری که از یک سو عراق و از سوی دیگر شام را به « مکه» یعنی محل زندگی مشرکان متصل می ساخت با انجام این محاصره قریش مهمترین منبه درآمد اقتصادیش را از دست می داد.
علل محاصره بنی قینقاع
1. علل غیر مستقیم : جاسوسی یهودیان به نفع مشرکان و علیه مسلمانان و انتقال اخبار مربوطه به مقاصد و تحرکات مسلمانان به قریش و اظهار دشمنی آشکار علیه آنها.2. یهودیان تعهداتی را که پس از هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) به مدینه پذیرفته بودند نقض و آغاز به سرکشی کردند.(7)
نبرد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) با « بنی قینقاع»
یهودیان بنی قینقاع که به شکل زرگری اشتغال داشتند پس از جنگ بدر و پیروزی شکوهمند مسلمین ، راه نافرمانی در پیش گرفتند . روزی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) آنان را فرا خواند و فرمود: ای گروه یهود ! از آن چه بر سر قریش آمد بترسید و اسلام آورید. خود می دانید که من پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) بر حقم و این مطلب را در کتب آسمانی خودتان می بینید. بزرگان در جواب گفتند: « ای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم ) تو گمان کرده ای که ما هم چون قریش خواهیم بود، تو مغرور شده ای . اگر ما با تو بجنگیم خواهی فهمید که ما مرد میدان هستیم نه دیگران .»(8) مدتی گذشت تا این که روزی یکی از زنان عرب کالای خود را در بازار بنی قینقاع فروخت و نزد زرگری نشست . یهودیان می خواستند تعدی کنند و روی او را باز کنند که موفق نشدند ، زرگر یهودی لبِ جامۀ زن را به پشت او گره زد و چون زن مسلمان از جای برخاست ، بدن او آشکار شد ، یهودیان خندیدند و استهزاء کردند و زن فریاد کشید و کمک خواست . مرد مسلمانی به کمک آن زن شتافت و زرگر یهودی را به قتل رساند . یهودیان نیز آن مرد مسلمان را کشتند . بستگان آن مرد از مسلمانان کمک خواستند . رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) یهودیان را محاصره کرد تا به تنگ آمدند و تسلیم شدند . « عبدالله ابن ابی » واسطه قرار گرفت و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) به شرط رفتن یهودیان به شام و به جای گذاشتن اموالشان از کشتن آنان خودداری کرد آنها نیز پذیرفتند و به « ازرعات » شام کوچ کردند .(9)یکی از ثروتمندان آنها به نام « مُخَیرق» که از علمای دینی یهود بود در مدینه ماند و با آن که یهودی بود در جنگ احد برای یاری پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) حضور یافت و گفت اگر کشته شدم اموالم به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) تعلق خواهد داشت تا در راه خدا به مصرف برساند.(10)
« رویارویی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) با بنی نضیر»
برخورد دوم مسلمین با یهود ، ماجرای نبرد آنان با قبیله یهودی بنی النضیر بود که پس از جنگ اُحد صورت گرفت( این حادثه را مورخین در ربیع الاول سال چهارم هجری ذکر کرده اند). ماجرا به این صورت بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) برای پرداخت دیه خون دو نفر از « بنی عامر» که بدست « عمرو بن امیه» کشته شده بودند با گروهی از اصحاب برای گرفتن کمک به پیش یهودیان بنی نضیر رفت و چون آنان با بنی عامر پیمان دوستی داشتند قول هم کاری به حضرت دادند (11) ، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) پس از پاسخ آنان پشت دیوار خانه ای منتظر کمک آنها نشسته بود وبنی نضیر پس از مشورت با هم ، تصمیم داشتند که از بالای دیوار سنگی پرتاب کنند و حضرت را به قتل برسانند. یکی از آنان به نامِ « عمرو بن جحاش بن کعب » گفت: من این خدمت را انجام می دهم و فوراً خود را به بالای بام رسانید که توطئه بنی نضیر را عملی سازد . در همین لحظه حضرت به وسیله وحی از موضوع باخبر شد و از پشت دیوار بلند شد و راهی مدینه گردید تا مسلمین را آماده هجوم به بنی النضیر نماید. قرآن کریم علت این حرکت را چنین بیان می دارد: ذلک بانهم شاقوا الله و رسوله و من یشاق الله فان الله شدید العقاب ، یعنی آن جلای وطنشان به جهت آن بود که آنان با خدا و رسول او مخالفت کردندو هر کس با خدا مخالفت ورزد خداوند سخت کیفر است . (12) اصحاب که منتظر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) بودند ، نگران شده و به جستجو پرداختند . اصحاب از مردی که از مدینه می آمد سؤال کردند آیا حضرت را دیده ، جواب داد: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) را در راه مدینه دیدم . اصحاب به مدینه بازگشتند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) آنان را از توطئه و حیله یهودیان مطلع ساخت و به آنها فرمود : برای جنگ با ایشان آماده حرکت شوند . پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم ) پیکی به سوی بنی نضیر فرستاد که تا ده روز مهلت دارید از مدینه بروید و اگر کسی بماند کشته خواهد شد . یهودیان آماده حرکت بودند که « عبدالله بن ابی سلول» و گروهی از منافقین به آنها پیام دادند ایستادگی کنید که ما و بنی قریظه شما را یاری می کنیم. حیی بن اخطب به پیام منافقان خوش دل گردید و گفت : ما رفتنی نیستیم ، سپس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) عبدالله بن مکتوم را در شهر به جانشینی گمارد و پرچم را به دست علی (علیه السلام ) داد و به همراهی مسلمانان ره سپار قلعه بنی نضیر شد و آنان را شش روز محاصره کرد.(13)در حین محاصره یکی از یهودیان به نام « عَزوَک » به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) تیر انداخت. علی (علیه السلام ) او را تعقیب کرد و به قتل رسانید و سر عزوک را خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) آورد.(14) گروهی که قریش را یاری کردند همه چیز را از دست دادند در حالی که در شهر خود نیز یاوری نداشتند ، بنی قینقاع وقتی تهدید پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) را دیدند به فکر مصالحه افتادند اما منافقین مدینه و از جمله « عبدالله بن ابی » آنها را تحریک به ماندن گردند . قرآن کریم در این رابطه می فرماید: « الم تر الی الذین نافقوا یقولون لاخوانهم الذین کفروا من اهل الکتاب لئن اخرجتم لنخرجن معکم و لا نطیع فیکم احداً ابداً و ان قوتلتم لننصرنکم و الله یشهد انهم لکاذبون » یعنی آیا منافقین را ندیدی که به برادران خود از کافران اهل کتاب می گویند ، اگر از وطنتان اخراج شوید ، همراه شما بیرون می آییم و در مورد شما هرگز از کسی اطاعت نخواهیم کرد و اگر با شما بجنگند یاریتان می کنیم و خداوند گواه است که دروغ می گویند .»(15)و نیز قرآن چنین می فرماید که آن ها به قرض آن که جنگ را آغاز کنند مرد میدان نبوده و تنها در قلعه های محکم و استوار ، پشت دیوارهای خود جنگ شان بین خودشان سخت است ( نه با شما) گمان می کنید آنها متحدند اما قلب آنها با هم یگانه نیست ، چرا که آنها قوی هستند که به عقل رجوع نمی کنند.(16)همان گونه که خود یهودیان نیز گمان می کردند که می توانند از خود دفاع کنند اما خداوند با ایجاد وحشت در آنها ، آنان را سست کرده و تسلیم گردیدند.(17) سرانجام چون از ناحیه منافقان و یهودیان بنی قریظه به آنان کمک نرسید و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) هم دستور داد تا نخل های آنان را قطع نمایند و بسوزانند و طبیعی بود که این حرکت می توانست آنها را مجبور به تسلیم کند ، آنها این حرکت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم ) را فساد و تباهی در زمین خواندند اما خداوند در این موارد می فرماید: « ما قطعتم من لینة او ترکتموها قائمة علی اصولها فباذن الله و لیجزی الفاسفین.» « هر درخت خرمایی که بریدید یا واگذاشتید که بر ریشه خویش برپا باشد به فرمان الهی بود و برای آن که فاسقان را خوار سازد.» (18) در این حال رییس قبیله بنی قینقاع به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) پیغام فرستاد که ما حاضریم از این سرزمین برویم ، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) با این شرط موافقت کردند که از همه اموال شان یک بار شتر بردارند و حق بردن اسلحه نداشته باشند . آنها پذیرفتند و بارهای خود را بستند و سپس در حالی که زنان شان دف و دایره می زدند با حالت تبختر از میان شهر و بازار مدینه خارج شدند . چند نفر از اشرافشان از جمله « حیی بن اخطب و سلاّم بن ابی الحقیق و کنانه بن ربیع بن ابی الحقیق» به خیبر و بقیه به شام رفتند و دونفر از یهودیان به نام « یا مین بن عمیر بن کعب» و « ابوسعد بن وهب» مسلمان شدند . رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم ) نیز باقیمانده اموال یهود را با رضایت انصار بین مهاجرین تقسیم نمود .(19)
نقش یهودیان در جنگ احزاب
بنابر روایت واقدی ، چون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) بنی نضیر را تبعید فرمود آنها به ناحیه خیبر رفتند وقتی به خیبر رسیدند ، « حُیی بن اخطب و کنانة بن ابی الحُقیق» وعده ای دیگر به همراه « ابوعامر» و دوازده نفر دیگر به مکه رفتند تا قریش و پیروان آنها را به جنگ با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) تحریض و ترغیب کنند ، آنها به قریش گفتند: ما با شما خواهیم بود تا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم ) را از پای درآوریم . وقتی ابوسفیان از انگیزه آنان اطمینان پیدا کرد به آنها خوش آمد گفت و استقبال کرد و با یهودیان پیمان بستند که با یک دیگر هماهنگ و متحد باشند . ابوسفیان به یهودیان گفت: « ای گروه یهود ، شما پیروان اولین کتاب و صاحب علم هستید ، درباره محمد(صلی الله علیه و آله و سلم ) خبر دهید که آیا آیین ما بهتر است یا آیین محمد(صلی الله علیه و آله و سلم ) ؟ و می دانید که ما خانه کعبه را بنا کرده ایم و قربانی می کشیم و سقایت حاجیان را داریم و ...» . یهودیان گفتند : « مسلّم است که شما از او بهترید و ...(20)- خداوند متعال نیز در این مورد آیاتی را نازل کرد که می فرمود: « الم تر الی الذین اوتوا نصیباً من الکتاب یؤمنون بالجبت و الطاغوت و یقولون للذین کفروا هولاء اهدی من الذین امنوا سبیلاً ...» (21) « نمی بینی یا محمد(صلی الله علیه و آله و سلم ) ! آنها را که داده شده اند بهره ای از تورات و انجیل ، می گروند به بتان و طاغوت و می گویند با کافران که این بت پرستان راه یافته ترند از مؤمنان » پس از آن یهودیان به نزد قبیله « بنی غطفان» رفتند و سپس نزد قبیله « بین سلیم » آمدند و با آنها وعده کردند که چون قریش حرکت کردند آنها هم همراهشان بیرون روند و دوباره به سراغ قبیله بنی غطفان رفتند و محصول خرمای یک سال خیبر را برای ایشان قرار دادند ، مشروط بر آن که یهود را یاری دهند و همراه قریش به جنگ با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) روند ، غطفان این موضوع را پذیرفتند و « عینیة بن حِصن » در این کار از همگان پیش گام تر بود.(22) در مورد پیمان شکنی بنی قریظه نیز در تاریخ آمده است که : روزی « حیی بن اخطب » در راه مدینه به ابوسفیان برخورد کرد و گفت : وقم من بنی قریظه همراه شما خواهند بود و ایشان 750 نفر جنگجو هستند که اسلحه فراوانی هم دارند . ابوسفیان از او خواست که حیی نزد قوم خود رود و از آنان بخواهد که پیمان با پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم ) را بر هم زنند ... او نزد بنی قریظه آمد که ایشان او را در خانه خود نمی پذیرفتند و این کار را خوش نداشتند ، پس از تلاش زیادی که « حیی» انجام داد بالاخره موفق شد تا « کعب بن اسد» را متقاعد کند که پیمان خود را با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) بشکند ، کعب پس از آن بدنبال پنج نفر از رؤسای یهود فرستاد و پس از تلاش های زیادی آنان را نیز با خود هم پیمان کرد ... پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) کسانی از اصحاب را فرستاد تا جریان پیمان شکنی بنی قریظه را گزارش کنند آنان نیز پس از تحقیق ، اذعان نمودند که بنی قریظه آماده جنگ و یاری رساندن به قریش است .(23) در واقع خطر بنی قریظه در جنگ احزاب آن چنان جدی بود که پیامبر اسلام ، وقتی گروهی از مسلمانان که از اهالی بالای مدینه بودند ، به خانه های خود سرکشی می کردند ، به آنها می فرمود: « من بر شما از بنی قریظه می ترسم ..»(24)
پی نوشت ها:
1- سوره حشر آیه 2
2- سیره ابن هشام : القسم الثانی ، ص241
3- واقدی ، محمد بن عمر : المغازی ، ج1 ، ص177
4- آیه 109 سوره بقره و نیز سوره آل عمران آیات 100 تا 103
5- ابن هشام : السیرة النبویه ، ج2 ، صص145 و 144
6- بلاذری : فتوح البلدان ، ص25
7- ابن سعد ، الطبقات الکبری ، ج2 ، ص92
8- ر.ک: قرآن کریم ، سوره انفال آیه 58 و آل عمران آیات 12و 13
9- ابن هشام ، اسیرة النبویه ، القسم الثانی ، ص47
10- ابن سعد ، الطبقات الکبری ، المجلد الاول ، ص501
11- ر.ک: مجمع البیان ، ج9 ، ص257
12- سوره حشر آیه 4
13- ر.ک: ابن سعد ، الطبقات الکبری ، ج2 ، ص57
14- واقدی : المغازی ، ج1 ، ص372
15- سوره حشر آیه 11
16- سوره حشر آیه 14
17- همان سوره ، آیه 2
18- سوره حشر آیه 5
19- ابن هشام ، السیرة النبویه ، القسم الثانی ، صص190 تا 195 فغیر : ابن سعد ، الطبقات الکبری ، ج2 ، ص57
20- واقدی : المغازی ، ترجمه مهدوی دامغانی ، مرکز نشر دانشگاهی 1362 ، ج2 ، صص330 و 331
21- سوره نساء آیات 51 تا 55
22- واقدی : المغازی ، ج2 ، ص331
23- همان ، صص342 و 343
24- واقدی : المغازی ، ج2 ، ص356