هنر و حرمان

اینكه مردم هنرمند و دانشمند، اغلب پیاده و گرفتار و رنجدیده و داغدارند، و بسیاری از بی‌هنران و بی‌خردان بر گردونه‌ی بخت و آسایش سوارند، مطلب تازه‌ای نیست. هر هنرمندی خود می‌داند كسی كه دنبال ارزش‌های معنوی...
جمعه، 3 مهر 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هنر و حرمان
 هنر و حرمان

 

نویسنده: پروفسور فضل الله رضا





 


در پندنامه‌ی انوشیروان، فردوسی از زبان بزرگمهر چنین می‌گوید:

یكی مرد بینی كه با دستگاه *** رسیده كلاهش به ابر سیاه
چو او دست چپ را نداند ز راست *** ز بخشش فزونی نداند ز كاست
یك از گردش آسمان بلند *** ستاره بگوید كه چون است و چند
فلك رهنمونش به سختی بود *** همه بهر او شوربختی بود

اینكه مردم هنرمند و دانشمند، اغلب پیاده و گرفتار و رنجدیده و داغدارند، و بسیاری از بی‌هنران و بی‌خردان بر گردونه‌ی بخت و آسایش سوارند، مطلب تازه‌ای نیست. هر هنرمندی خود می‌داند كسی كه دنبال ارزش‌های معنوی برود، ناگزیر تا اندازه‌ای از بخش مادی كم‌بهره خواهد ماند. مثال‌های بسیار در تاریخ علم و ادب و هنر همه‌ی كشورها دیده‌ایم و هر روز باز می‌بینیم.
از تهیدستی دهقان طوس، به ویژه در دوران سالمندی وی، همه آگهی داریم:

نماندم نمكسود و گندم نه جو *** نه چیزی پدید است گاه درو

هر یك از ما حكایات و روایات و اشعار بسیار در این زمینه به یاد داریم. شاید به عنوان تفنن بی‌مناسبت نیست كه در اینجا همه باز بدان اشاره‌ای بشود تا ابیاتی كه استاد طوس در این زمینه دارد بهتر جلوه كند.
در ربع اول قرن بیستم در انگلستان دانشمندی به نام اولیور هویساید (1) می‌زیست كه در تئوری میدان‌های مغناطیسی كارهایی عمده كرد، و می‌توان گفت كه افكار او در بهبود و گسترش رادیو و تلویزیون امروزی ما از مؤثرترین عوامل به شمار می‌رود. (2)
این مرد كه هنوز نگرش‌های او را در علوم و تكنولوژی به خصوص درباره‌ی Unit Impulse Response (3) دستگاه‌های مكانیكی و الكتریكی به كار می‌برند مورد قبول اساتید كمبریج و اكسفورد زمان خود نبود. غالب این استادان در رفاه و شهرت نسبی می‌زیستند. شاید ما اسمشان را هم كمتر به یاد می‌آوریم. اما هویساید كه به دانشگاه‌ها راه نیافت، در فقر و گرسنگی به سر می‌برد و یك افسر شهربانی كه با وی الفت و دوستی داشت از جهت خوراك و پوشاك و منزل به او كمك می‌كرد.
باز شرح حال فرانسیس تامپسون (4)، شاعر عارف انگلیسی، را در كتاب پانزده گفتار استاد مجتبی مینوی بخوانید تا ببینید كه این هنرمند بلندهمت، در همین پایان قرن نوزدهم به چه سختی زیست. او از مدرسه‌ی علوم دینی رد شد و به سراغ دانشكده‌ی پزشكی رفت؛ و آنجا هم شكست خورد. بر اثر كشمكش و نزاع از پدر و مادر خود جدا شد و به لندن رفت. چهار سال در لندن با بی‌كاری و سرگردانی و بی‌غذایی و بی‌خانمانی به سر برد. به شعر و هنرش هم كسی توجه نكرد. بر اثر فقر و بی‌غذایی و سرما، سخت بیمار و به اختلال و تشنج عصبی دچار شد. معتاد به تریاك گردید.
شكست پس از شكست در كمین او بود، تا سرانجام یك وقت شعرش تقریباً به تصادف مورد توجه ناشر مجله‌ی ادبی معروفی قرار گرفت.
مدیر مجله به او نامه نوشت و این توفیق را اعلام كرد. كاغذ هم به علت نداشتن آدرس سرشناس به او نرسید. به هر حال، یك سال بعد شعرش در آن مجله نشر یافت، و اهل بینش دیدند كه ستاره‌ی جدیدی در آسمان ادب انگلستان پدیدار شده است. آن وقت تامپسون نزدیك به سی سال داشت، ولی در عین جوانی از شدت فقر و بیماری و فشار شكست‌ها نیم‌مرده بود. شعر عارفانه‌ی «یوز خدا» ی او را كه شادروان استاد مینوی به نحو عرفانی مؤثری ترجمه كرده است، چنین دلیرانه آغاز می‌شود:

یوز خدا
از وی به سراشیب شبان و روزان می‌گریختم؛
از وی اندر طاق‌های سالیان می‌گریختم؛
در نشیب راه‌های پیچ در پیچ ضمیر خویشتن
از وی همی گریختم. اندر درون دمه‌ی اشك،
و در جویبار خنده از وی نهان می‌گشتم.
به سوی روزنه‌های امید بر می‌شتافتم؛
و یا خویشتن را سر اندر نشیب،
اندر بن ظلمات هول انگیز درّه‌های هراس می‌انداختم،
(تا مگر برهم) از آن پای‌های نیرومند كه در پی بودند،
در پی من بودند
لیكن آن پای‌های پوینده
با تكاپوی خالی از تعجیل،
گام‌های شمرده‌ی محكم،
سرعت مستمر بی‌تشویش،
پافشاری باوقار و آهستگی (5)،
در پی من زمین همی كوبید-
مستمرتر ز پای او بانگی
در گوش دل مرا می‌كوفت:
«با تو هر چیز غدر خواهد كرد
تا كه با من تو عذرخواهی كرد».
این دو مثال را بدان آوردم كه جوانان را یادآور شوم كه هنرمندی و خرداندوزی در سطح بالا، تا اندازه‌ای همراه با حرمان و دور ماندن از خواسته‌های نفسانی و زر و زیور و جاه و مال است. شما اگر سوز هنری در دل و سودای خرد در سر می‌پرورید، برنامه‌ی كار را از آغاز روشن و قدم‌ها را استوارتر كنید و حساب كار خودتان را بدانید:

عشق از اول سركش و خونی بود *** تا گریزد هركه بیرونی بود
هر كه او آگاه‌تر، پردردتر *** هركه او بیدارتر، رخ زردتر

دیگر آن كه بر صدر نشستن بی‌هنران و تفاخرشان بر هنرمندان، منحصر به شرق و یا مخصوص ایران و عصر حاضر نیست. همه جا و همه وقت، كم یا بیش، ملازمه‌ی هنر و حرمان و همبستگی رامش و كم‌دانشان دیده می‌شود. هرچه در اعماق دریای خرد فروتر بروید و یا بر فراز آسمان هنر فراتر پرواز كنید، چون از توده‌ی مردم كه در نزدیكی سطح زمین خیمه زده‌اند دورتر می‌شوید، هم‌دم و هم‌نفس كمتر خواهید یافت. به گفته‌ی لسان الغیب:

فلك به مردم نادان دهد زمام مراد *** تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس

باز در جای دیگر درباره‌ی چرخ نیرومند تقدیر فردوسی چنین می‌گوید:

یكی را همی تاج شاهی دهد *** یكی را به دریا به ماهی دهد
یكی را برهنه سر و پای و سُفت *** نه آرام و خورد و نه جای نهفت
یكی را دهد نوش از شهد و شیر *** بپوشد به دیبا و خزّ و حریر
یكی را برآرد به چرخ بلند *** یكی را كند خوار و زار و نژند
نه پیوند با آن نه با اینش كین *** كه دانست راز جهان آفرین؟

مسعود سعد سلمان در موضوع بی‌سببی پیروزی‌ها و شكست‌ها و فقر سخنان بلند دارد كه همتای سخن استاد طوس است (6):

نرسد دست من به چرخ بلند *** ورنه بگشادمیش بند از بند
قسمتی كرد سخت ناهموار *** بیش و كم در میان خلق افكند
این نیاید همی به رنج پلاس *** وان نپوشد همی ز ناز پرند
آنكه بسیار یافت ناخشنود *** وان كه اندك ربود ناخرسند

اگر قرار بود شما كه به زیور علم و هنر قرن بیستم آراسته‌اید و از دانشگاه‌های ایران و اروپا و امریكا گواهی نامه‌های هنر و خرد در آستین دارید از دبیر قسمت گله كنید، آیا به از این دو خراسانی، مركب اندیشه را جولان می‌دادید؟
اعتبار فرهنگ و حیثیت ادبی ایران در این گونه سخن‌های آسمان‌افروز متجلی است، وگرنه بخش اعظم انبوه نوشته‌های تكراری تهی میان قرن‌های سلف كه هنوز در بازار راكد ادب رایج است، در دفتر ذوق جهاندیدگان راه ندارد.
باز از زبان فردوسی همین نوا را با آهنگ سوزناك دیگری بشنویم:

چپ و راست هر سو بتابم همی *** سر و پای گیتی نیابم همی
یكی بد كند نیك پیش آیدش *** جهان بنده و بخت خویش آیدش
دگر جز به نیكی زمین نسپرد *** همی از نژندی فرو پژمرد

این جا دیگر تنها سخن از پاداش نیك یا بد هنر و حرمان در میان نیست. گردونه‌ی جهان پیمای تقدیر، همه را به قانون تصادف (7) فرو می‌ساید و امتیاز از توانگر و درویش و هنرمند و بی‌هنر باز می‌گیرد: گویی آیین «بی قانونی تصادف» فرمانرواست.

پی‌نوشت‌ها:

1.Oliver Heaviside
2.نگارنده در سال 1949-1950 نخستین درسی را كه در دوره‌ی كارشناسی ارشد دانشكده‌ی مهندسی دانشگاه Catholic در شهر واشنگتن امریكا تدریس كرد، درباره‌ی ریاضی كاربردی (Operational Calculus) هویساید بود، كه در آن زمان به تازگی معمول شده بود.
3. واكنش هر دستگاه در برابر اعمال شوك و اثر شدید ناگهانی و آنی.
4.Francis Thompson
5. مجتبی مینوی، پانزده گفتار، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1333.
6. نخستین گزیده‌ی معروف شاهنامه‌ی فردوسی را مسعود سعد سلمان فراهم آورد كه امروز در دست نیست.
7.random

منبع مقاله :
رضا، فضل الله، (1389)، نگاهی به شاهنامه: تناور درخت خراسان، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط