چگونه از آسيبهاي دين گريزي در جوانان جلوگيري كنيم؟
نويسنده:ابوالقاسم بشيري
منبع:روزنامه قدس
منبع:روزنامه قدس
اشاره:
پديده «دين گريزي» يكي از مشكلات اساسي جوامع انساني است كه همواره دغدغه هايي را براي رهبران ديني، دينداران و خانواده هاي متدين به وجود آورده و تهديدهاي جدي براي نسل جوان محسوب شده است. اين پديده ناميمون مشكل امروز يا ديروز بشر نيست، بلكه سابقه ديرينه دارد و همواره جوامع بشري با آن دست به گريبان بوده اند. دين گريزي در سده هاي اخير، بويژه در قرن بيستم، بخش عظيمي از شرق و غرب عالم را فرا گرفت و مكتبهاي فلسفي الحادي گوناگوني مانند كمونيسم مولود آن هستند. اكنون اين سؤال مطرح است كه چرا انساني كه ذاتاً مشتاق دين است و فطرت او با عناصر درون ديني ارتباط تكويني و ماهوي دارد، به دين گريزي روي آورده و به اين پديده شوم دامن مي زند، و چرا اين موضوع در نسل جوان شيوع و نمود بيشتري يافته است؟
بدون ترديد در ذات دين، هيچ عنصر دين گريزانه وجود ندارد. اگر انسانها به دريافت معارف ديني نايل آيند، در هيچ رتبه اي از دين نمي گريزند، علاوه بر اين، عقل و عشق، كه دو ركن اساسي در حيات انساني محسوب مي شوند و همه جاذبه ها و دافعه ها در اين دو حوزه و براساس اين دو معيار رخ مي دهند، هر دو در درون دين وجود دارد و دين با هر دو گروه باقي مانده است. دين، هم ذهن انسان را تغذيه مي كند و هم دل آدمي را حيات و حركت و نشاط مي بخشد.بنابراين، پديده دين گريزي به عنوان يك پديده اجتماعي، عيني و رفتاري، معلول ماهيت و ذات خود دين نيست، بلكه علت و يا علل دين گريزي را در خارج از قلمرو دين و آموزه هاي ديني بايد جست و جو كرد. بي شك عوامل متعددي مانند ناهنجاريهاي اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي، سياسي و رواني زمينه گريز جوانان را از دين فراهم مي نمايد. آنچه مي خوانيد برگرفته از مجله معرفت است كه نگاهي روان شناختي به آسيب شناسي دين باوري جوانان دارد.
يكي از ابعاد وجودي هر انساني بعد شناختي اوست. انسان در هر مرحله اي از مراحل رشد خود، يك سلسله توانمنديهاي شناختي دارد. روان شناسان، رشدشناختي انسان را به سه دوره تقسيم مي كنند: دوره حسي- حركتي (2 سال اول)، دوره عملياتي منطقي عيني (تا 12 سالگي)، دوره عمليات منطق صوري يا دوره تفكر انتزاعي.
سومين دوره تحول شناختي در آستانه نوجواني آغاز و در اوايل جواني تكميل مي شود. بنابراين، يكي از ويژگي هاي جوان از نظر شناختي اين است كه داراي تفكر انتزاعي است و از نظر ذهني، به حداكثر كارايي هوشي مي رسد. در اين دوره، گرايش جوانان به «فلسفه زندگي» آنان را به سوي مسايل اخلاقي، سياسي و مذهبي سوق مي دهد و جوانان تلاش مي كنند هويت مذهبي خود را شكل دهند. اما به دلايل گوناگوني ممكن است در اين هويت يابي مذهبي، با بحران مواجه شوند و نتوانند هويت مذهبي خود را خوب شكل دهند و دچار نوعي سردرگمي و در نهايت، بي رغبتي و گريز از دين شوند. يكي از علل اين بحران، ناهمخواني سطح شناختي جوان با سطح معارف ديني است كه به او ارائه مي شوند. جوان به خاطر توانمنديهاي ذهني، دين تقليدي را برنمي تابد و همه آن باورهاي ديني كه از دوران كودكي به صورت تقليدي از خانواده و ديگران به او القا شده اند به كناري مي نهد و مي خواهد ديني را بپذيرد كه متناسب با سطح تفكر او باشد. اما از يك سو، بسياري از اوقات آنچه به عنوان دين به او عرضه مي شود براي او قانع كننده نيست، و از سوي ديگر، در برخي موارد نيز جوان مي خواهد همه آموزه هاي ديني، اعم از احكام و عقايد را با عقل خود بسنجد و فكر مي كند اگر آموزه هاي ديني در قالبهاي فكري او بگنجد صحيح هستند، وگرنه درست نيستند و بايد كنار گذاشته شوند. اين عوامل موجب مي شوند هويت ديني جوان به خوبي شكل نگيرد و جوان دچار يك بحران شناختي نسبت به آموزه هاي ديني شود و نجات خود را از اين بحران، در گريز از دين بداند. قرآن نيز به اين حقيقت اشاره مي كند و گرايش به كفر و بي ايماني را ناشي از جهل و ضعف معرفتي انسانها مي داند.
حضرت نوح(ع) با صراحت، يكي از عوامل بي ايماني قوم خود را جهل و يا عدم معرفت صحيح به آموزه هاي ديني معرفي مي كند.(1) در روايات نيز به اين معنا اشاره شده است.
حضرت علي(ع) درباره علت كفر مي فرمايد: «اگر افراد هنگام برخورد با مسايلي كه نمي دانند، درنگ مي كردند و عجولانه تصميم نمي گرفتند، كفر نمي ورزيدند و گمراه نمي شدند.(2)
2- برداشتهاي غلط از دين يا سطحي نگري
علاوه بر اينكه جهل و ضعف معرفتي موجب دين گريزي مي شود، برداشتهاي غلط و ناصواب از معارف ديني نيز در دين گريزي جوان مؤثرند. بسياري از اوقات دين مساوي با «معنويت» در نظر گرفته مي شود و دين را در حد يك نياز معنوي كاهش مي دهند و اين گونه نتيجه مي گيرند كه نياز به معنويت فقط در موقع سختي ها و بحرانهاي شديد مفيد است و در ساير مواقع، نيازي به دين نيست و براي دين نقشي در زندگي روزمره خود قايل نيستند.
اين ديدگاه ساده انگارانه و كاهش گرايانه نسبت به معارف ديني بتدريج، موجب حذف دين از زندگي انسان مي شود و جوانان، كه در حال جست و جوي فلسفه زندگي اند، وقتي احساس مي كنند دين در معنادهي به زندگي آنها تأثيري ندارد، بتدريج، آن را كنار مي گذارند و حتي ممكن است دين را امري دست و پاگير در مسير زندگي تلقي و حالت گريز نسبت به آن پيدا كنند.
3- احساس محدوديت نسبت به گزاره هاي دين ي
نه تنها كاهش گرايي و ساده انگاري نسبت به دين موجب دين گريزي مي شود، بلكه گاهي دين به گونه اي به جوانان معرفي مي شود كه گويي نه تنها نيازهاي انسان را تأمين نمي كند، بلكه مانع از ارضاي نيازهاي واقعي او نيز مي شود. طبيعي است كه ترسيم چنين تصويري از دين براي جوان نه تنها موجب عدم گرايش آنها به دين مي شود، بلكه موجب مي شود روحيه گريز از دين نيز در آنها به وجود آيد. روحيه استقلال طلبي، آزاد منشي، و قطع وابستگي ها از جمله ويژگي هاي روحي جوان است. جوان كه يك دوره گذار از وابستگي به استقلال را طي كرده است و مي خواهد با اراده آزاد خود انتخاب كند و از نظر اخلاقي نيز مرحله «اخلاق ديگر پيرو» (تقليدي) را پشت سر گذاشته و وارد مرحله «اخلاق خودپيرو» گرديده، از هرگونه مانعي حتي موانع تخيلي، گريزان است و مي خواهد در رفتار، گفتار، تفكر و انتخاب آزاد باشد. هر چند عدم تربيت صحيح روحيه استقلال طلبي و پيروي بي چون و چرا از غرايز كور و لذت طلب افراطي براي جوان بسيار خطرناك است، اما در بدو امر، هر چيزي كه بخواهد محدوديتي براي او ايجاد كند امري ناخوشايند تلقي مي شود، مگر اينكه راهكارهاي دين براي ارضاي غرايز به خوبي براي جوانان ترسيم شود.
4- عدم دسترسي به الگوهاي مناسب
بدون شك، در هر مقطع سني الگوهاي جذاب براي يادگيري و شكل دهي رفتار انسانها، به ويژه جوانان، نقش اساسي دارد؛ الگو از يك سو، در دستيابي به هدف نقش مهمي دارد و از سوي ديگر، در دوره نوجواني و جواني تأثيرپذيري از خانواده بشدت كاهش پيدا مي كند. گاهي بين خانواده و جوان تعارض و درگيري به وجود مي آيد. از اين رو، جوان براي ساختن نظام ارزشي و اعتقادي خود مي خواهد از چيزهايي غير از خانواده و مربيان قبلي استفاده كند. از جمله عوامل تأثيرگذار در بيرون نهاد خانواده، الگوها و دوستان هستند و در اين ميان، نقش الگوهاي مورد قبول جوان بسيار زياد است؛ زيرا دوستان نيز در حال ساختن نظام ارزشي خود هستند و نيازمند الگوهاي مورد پسند مي باشند و كمك زيادي احتمالاً در هويت يابي ديني دوستان خود ندارند. در چنين شرايطي، اگر الگوهاي مناسب و قابل دسترسي در جامعه وجود نداشته باشند، جوان دچار سردرگمي مي شود و تعادل رواني او از مرز بهنجار خارج مي شود و چه بسا به الگوهاي مجازي پناه ببرد و زمينه هاي گريز از دين براي او فراهم شود.
5- برخوردهاي تند و سرزنشهاي افراطي
استقلال طلبي، حريت و عدالت جويي از ويژگيهاي بارز دوران جواني است. جوانان براي اثبات اين ويژگيها سعي مي كنند با بزرگسالان مقابله كنند. اين مقابله نه از روي لج بازي و پشت پا زدن به ارزشهاست، بلكه بيشتر جنبه اثباتي براي خود جوان دارد. اما يكي از اشتباهاتي كه در اينجا از ناحيه بزرگسالان سر مي زند سرزنش و ملامت جوان است و اين سرزنشها همه از نظر عاطفي براي جوان شكننده اند و به روحيه استقلال طلبي او آسيب وارد مي كنند و نتيجه آن شعله ور شدن آتش لجاجت و طغيان است. از اين رو، اميرالمؤمنين علي(ع) در اين باره هشدار مي دهند: «زياده روي در ملامت و سرزنش، آتش لجاجت را شعله ورتر مي سازد»(3)
مقابله با روحيه استقلال طلبي جوان و سرزنش كردن او پيامدهاي خطرناكي به دنبال دارد كه يكي از آنها طغيان عليه ارزشهاي حاكم بر جامعه و گريز از آن ارزشها و ادبار نسبت به منبع اين ارزشهاست كه معمولاً در جوامع ديني منشأ و منبع ارزشها «دين» است.
6- عدم ارضاي نيازها
جوان همان گونه كه از نظر ذهني به بالاترين ظرفيت خود مي رسد، از نظر جسماني نيز به حد كافي رشد مي كند و انواع غرايز، به ويژه غريزه جنسي، كاملاً در او بيدار مي شوند و درصدد ارضاي اين غرايز است. به عبارت ديگر، او يك سلسله نيازهاي مادي و معنوي دارد. تأمين به موقع اين نيازها نقش مهمي در تعديل و رفتار و رشد و تكامل او دارد؛ همان گونه كه عدم ارضاي اين نيازها نه تنها باعث توقف رشد و بالندگي مي شود، بلكه ناهنجاريهاي رفتاري زيادي را نيز به دنبال دارد. كفر به عنوان يك نابهنجاري اعتقادي همان گونه كه مي تواند معلول جعل و ضعف معرفتي باشد، مي تواند معلول فقر نيز باشد، از اين رو، معصومان فرموده اند: يكي از پيامدهاي احتمالي فقر، كفر و دين گريزي است و يا در مورد ازدواج فرموده اند: «كسي كه ازدواج كند نصف دين خود را حفظ مي كند»(4). فراهم نبودن شرايط براي ازدواج سالم و طبيعي زمينه هاي گناه و زايل شدن ايمان را فراهم مي كند و بتدريج،، به گريز از دين تبديل مي گردد. ارضاي نيازهاي جسماني و رواني در بهداشت رواني انسان مؤثر است و ارضا نكردن به موقع و مشروع نيازها نه تنها سلامتي انسان را تهديد مي كند، بلكه زمينه ساز بسياري از نابهنجاريهايي است كه يكي از آنها ادبار و گريز از دين مي باشد.
راهكارهاي پيشگيري از دين گريزي در جوانان
همان گونه كه در بررسي علل دين گريزي مطرح شد، عوامل گوناگوني در بروز اين پديده نقش دارند كه به طور كلي، به دو دسته تقسيم مي شوند:
1- عوامل محيطي (اجتماعي، فرهنگي، سياسي و اقتصادي و ...)
2- عوامل درون فردي كه از آنها به عوامل «روان شناختي» تعبير مي شود.
به غير از عوامل طبيعي ويژگي هاي شناختي و عاطفي هر فرد نيز در اقبال و ادبار او نسبت به معارف ديني نقش دارند. بنابراين، براي پيشگيري از دين گريزي بايد به جنبه هاي رواني و ويژگيهاي شخصيتي افراد، به ويژه جوانان، توجه شود. بدون ترديد، نحوه ارائه معارف ديني، به ويژه به نسل جوان بسيار حائز اهميت است. بنابراين، سؤال اينجاست كه چگونه مي توان معارف ديني را به جوانان عرضه كرد تا ضعف شناختي آنها نسبت به آموزه هاي دين تقويت شود و هويت ديني آنها به نحو مطلوب شكل يابد؟
پاسخ به اين سؤال مستلزم چند امر مهم است كه بدون توجه به آنها، پاسخ گويي دشوار خواهد بود و بدون راهكار مناسب براي آموزش، ارائه آموزه هاي ديني به جوانان امكان پذير نيست.
1- جوان كيست و چه ويژگي هايي دارد؟ مخاطب شناسي يكي از مهمترين مسايلي است كه در تعليم و تربيت بايد مدنظر داشت. اگر يك سخنران، هنرمند، معلم و يا نويسنده مخاطب، بيننده و خواننده خود را نشناسد و نداند مخاطبان او در چه دوره اي از تحول شناختي، انگيزشي و توانشي قرار دارد، معلوم نيست مطالب او گ هر قدر هم ارزشمند، دقيق و علمي باشند- مؤثر واقع گردند؛ زيرا مطالبي كه عرضه مي كند يا در سطح شناختي مخاطبان نيست و يا تناسبي با نيازهاي آنها ندارد. در نتيجه، مخاطبان انگيزه اي براي فراگيري آنها ندارند.
2- بايد الگوها و روشهاي آموزشي متناسب با مخاطب را شناسايي كرد. از ميان روشهاي موجود، هر كدام ارتباط شناختي - عاطفي بيشتري بتواند با جوان برقرار كند كارآمدتر است. به عبارت ديگر، عنصر ارتباط - آن هم ارتباط دو سويه- مهمترين عامل براي انتقال پيام است. انتقال پيام بدون ايجاد ارتباط امكان پذير نيست. بنابراين، براي جذب جوانان به دين اولاً، بايد ويژگيهاي شخصيتي آنها، اعم از ويژگيهاي جسماني، اجتماعي، عاطفي و ذهني، را بشناسيم؛ ثانياً، از روش يا روشهايي براي انتقال پيام دين به جوانان استفاده كنيم كه بهتر بتوانيم با آنها ارتباط برقرار كنيم. اين ارتباط، هم دو سويه بوده و هم از بار عاطفي بالايي برخوردار است.
ويژگيهاي بدني، اجتماعي، عاطفي و ذهني جوان
جوانان از نظر جسماني به بلوغ كامل رسيده اند و همه تواناييهاي جسماني را احراز كرده اند، به گونه اي كه احساس قوت و قدرت مي كنند و از لحاظ اجتماعي دوست دارند شخصيت خود را بروز دهند و به عنوان يك فرد بزرگسال و مستقل، از جايگاه اجتماعي بالايي برخوردار باشند. جوانان از بعد عاطفي نيز وضعيت خاصي دارند؛ دوست دارند عواطف خود را بروز دهند و آماده دريافت عواطف ديگران نيز هستند. از اين رو، آماده تشكيل زندگي مشتركند و مي خواهند زندگي مستقلانه خود را تجربه كنند، از دخالت ديگران در زندگي خود ابراز تنفر مي كنند و از نظر اخلاقي داراي اخلاق «خود پيرو» هستند؛ يعني اصولي كه خود پذيرفته اند معيار رفتارهاي اخلاقي خود قرار مي دهند و از تقليد اخلاق «ديگر پيرو» اجتناب مي كنند. جوانان در بعد فكري و ذهني نيز به بلوغ رسيده اند؛ مي توانند استدلال كنند، فرضيه بسازند و به تفكر انتزاعي دست يافته اند. در بعد انگيزشي آن چيزي آنها را برانگيخته مي كند كه پاسخ به نيازهاي عاطفي و شناختي آنها باشد.
با توجه به آنچه درباره ويژگيها و مؤلفه هاي شخصيتي جوانان بيان شد، به نظر مي رسد، بهترين روش براي جذب جوانان و متمايل كردن آنها به ارزشهاي ديني، روشي است كه هم عنصر شناخت و هم عنصر عواطف و هم عنصر انگيزش در آن لحاظ شده باشد، علاوه بر اين، ارتباط با آنها ارتباطي دو سويه باشد؛ يعني به آنها اجازه سؤال كردن، انتقاد و فرصت فكر كردن و انتخاب داده شود و از تحميل، تحقير و تحكم اجتناب گردد.
از ميان همه روشهاي موجود، مانند روش خطابه و سخنراني، تدريس، مشاوره در قالب بحثهاي آزاد، اما سازمان يافته، به نظر مي رسد روش مشاوره به سبك «مراجع محور» كارآمدتر و مؤثرتر باشد.
روش مشاوره در قالب مراجع محوري
در اين روش، از همان آغاز رابطه دو طرفه است؛ زيرا در اين روش، فرض بر اين است كه فرد يا افراد براساس نياز، به مشاوره مراجعه مي كنند و اگر رابطه دو طرفه نباشد، اساساً فرآيند مشاوره تحقق پيدا نمي كند. در اين روش، تأثيرپذيري مراجعان بر پايه ايجاد رابطه همراه با اعتماد استوار است؛ يعني تا وقتي مراجع به مشاور خود اعتماد نكند، نيازهاي خويش را مطرح نمي كند و رابطه اي بين آنها به وجود نمي آيد. از اين رو، در اين روش محور اصلي خود مراجعه كننده (جوان) است و بحث و گفت و گو توسط خود مراجع كنترل مي شود. در اين روش «ارزشيابي» به معناي نمره دادن و نمره گرفتن مطرح نيست. يكي از ويژگيهاي عمومي اين روش آن است كه مراجع براساس نياز به مشاوره مراجعه مي كند و يك الزام دروني او را به سوي مشاور سوق مي دهد، نه الزامات خارجي و تحميلي.
الگوي مشاوره داراي سه عنصر يا سه ركن است. اين عناصر هر كدام به يكي از ويژگيها و مؤلفه هاي شخصيتي انسان، به ويژه جوانان، مربوط مي شود.
1- عنصر عاطفي: اساس شكل گيري و گفت و گوهاي ديني در قالب مشاوره، بر ايجاد رابطه عاطفي همراه با اعتماد استوار است. مشاور بايد بتواند با مراجع خود ارتباط برقرار كند. براي اينكه چنين فضاي عاطفي به وجود بيايد، او بايد از چهار راهكار استفاده كند. به عبارت ديگر، ايجاد فضاي عاطفي مبتني بر چهار ويژگي است: همدلي، توجه مثبت بدون شرط، صداقت، و گوش دادن فعال.
الف) همدلي: «همدلي» عبارت است از: توانايي درك تجربه هاي دروني ديگران و سهيم شدن در آنها. اگر خود را به جاي ديگران بگذاريم، مي توانيم به دنياي دروني و تجربه پديدار شناختي آنها راه پيدا كنيم.
ب) پذيرش مثبت بدون شرط: مشاور براي اينكه بتواند با مراجع خود ارتباط عاطفي برقرار كند، بايد بدون قيد و شرط به او احترام بگذارد، صرفاً به دليل اينكه انسان است و از سر نياز به او مراجعه كرده است. اين اصل بر اين اساس استوار است كه انسان ماهيتي مثبت دارد و اگر بدون قيد و شرط مورد پذيرش قرار گيرد، او نيز بهتر و راحت تر پيام را دريافت مي كند و بهتر مي پذيرد و كمتر مقاومت مي كند. اسلام نيز در مقام هدايت و رساندن پيام دين به انسانها، به اين اصل توجه دارد. «در پذيرش دين هيچ اجباري نيست (زيرا) راه درست از راه انحرافي، روشن شده است»(5) يا در جاي ديگر مي فرمايد: «ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد يا ناسپاس»(6)
ج) صداقت: صداقت يا درستي به معناي آگاهي از احساسها و انديشه هاي دروني واقعي خود و توانايي سهيم كردن ديگران در آنهاست. كساني كه صداقت دارند، تصنعي يا دفاعي رفتار نمي كنند. در نتيجه، مخاطبان آنها نيز حالت دفاعي به خود نمي گيرند و آمادگي پذيرش بيشتري پيدا مي كنند.
د) گوش دادن فعال: به معناي انعكاس دادن، تكرار كردن و روشن سازي گفته ها و مقصودهاي مراجع است. در انعكاس مطالب، مشاور و راهنما همچون آينه اي نگرشهاي مراجع را به وي نشان مي دهد. گوش دادن فعال در مشاوره نقش مؤثري در ايجاد ارتباط عاطفي ميان مشاور و مراجع دارد.
2- عنصر انگيزشي: انگيزش به عوامل موجود در يك فرد (مانند نيازها، اميال و علايق) اشاره دارد كه رفتار را در جهت يك هدف فعال مي سازند، نگهداري مي كنند و سوق مي دهند.
نيازها، اميال و علايق، كه زيربناي انگيزش در رفتار آدمي هستند، شامل مجموعه نيازهاي فيزيولوژيكي و روان شناختي مي شوند. در الگوي مشاوره، اين نيازها و اميال مورد توجه قرار مي گيرند؛ زيرا بدون توجه به نيازهاي مراجع، نمي توان او را راهنمايي و هدايت كرد. اين نيازها از نيازهاي زيستي شروع مي شوند تا نيازهاي متعالي مانند زيبايي شناختي، كمال طلبي، عشق و جاودانگي ادامه مي يابند.
3- عنصر شناختي: براي اينكه مشاور بتواند وارد دنياي انديشه ها و تفكرات مراجع شود، بايد به سطح تحول شناختي مراجع توجه داشته باشد. عنصر شناختي يعني اين كه مشاور بايد مطالب خود را به صورت منطقي و منطبق با سطح تحول شناختي مراجع تنظيم كند. به عبارت ديگر، مشاوره بايد هم به ميزان آگاهي و هم سطح توان و استعداد مراجع توجه كند و مشاوره را با توجه به دو نكته مزبور تنظيم نمايد تا براي مراجع، هم جذاب و هم قابل استفاده باشد.
به نظر مي رسد بهترين روش براي آموزش آموزه هاي ديني به جوانان، استفاده از الگوي «مشاوره» است؛ درا ين روش به مسايلي توجه شده است كه با روحيات نوجوان و جوان با مؤلفه هاي روان شناختي شخصيت آنها سازگارترند. علاوه بر اين، تجربه عملي هم نشان داده است كه اين الگو در جوانان بهتر جواب مي دهد و سيره عملي پيامبر نيز در آموزش دين به مردم، به ويژه جوانان، مؤيد اين ادعاست. قرآن كريم در توصيف شخصيت پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد: «هر آينه شما را پيامبري از خودتان آمد كه به رنج افتادنتان بر او گران و دشوار است، به [هدايت] شما دل بسته است و به مؤمنان دلسوز و مهربان است»(7)
سيره عملي پيامبر اين بود كه با مخاطبان خود از طريق همدلي، پذيرش مثبت بدون شرط، صداقت و گوش دادن فعال، ابتدا ارتباط عاطفي برقرار مي كرد، سپس معارف دين را برايشان بيان مي نمود. قرآن مي فرمايد پيامبر از خود شماست؛ يعني بسيار به شما نزديك است؛ شما را خوب درك مي كند و اگر رنج كوچكي به شما برسد، براي او بسيار گران است. اين نهايت همدلي پيامبر(ص) را نسبت به امت عموماً و نسبت به مردم زمان خودش بخصوص نشان مي دهد. علاوه بر اين، پيامبر(ص) به همه انسانها احترام مي گذاشت، حتي افرادي كه از روي جهالت به او توهين مي كردند مورد توجه مثبت بدون شرط آن حضرت قرار مي گرفتند. تاريخ زندگي پيامبر(ص) سرشار از رفتارهاي احترام آميز با مردم است. پيامبر(ص) به عيادت افرادي مي رفت كه رفتارهاي نامناسبي با او داشتند و اين پذيرش مثبت بدون شرط بيش از سخنراني هاي او موجب مي شد مردم جذب اسلام شوند و زمينه ساز هدايت آنها بود. صداقت در رفتار، صميميت و دل سوزي پيامبر آن قدر زياد بود كه قرآن مي فرمايد: پيامبر نه تنها مردم را دوست مي داشت، حتي دل بسته و مشتاق هدايت آنها بود و براي ايجاد ارتباط عاطفي، سر تا پا گوش بود. آن حضرت آن قدر در گوش دادن به سخنان مراجعان خود، اهتمام مي ورزيد كه قرآن كريم از او تعبير به «اذن» (گوش) مي كند. «او گوش است، شنواي سخن هر كسي است بگو: گوش نيكوست براي شما»(8)
ويژگي ديگري كه الگوي مشاوره را كارآمدتر از ساير الگوها مي كند اين است كه در اين الگو، مشاور و راهنما وقتي با مراجعه كننده ارتباط عاطفي عميق برقرار مي كند، زمينه بيان احساسات، نگرشها و نيازها فراهم مي شود. كار مشاور و راهنما اين است كه وقتي مراجع احساسات و نيازهاي خود را آشكار كرد، او راه صحيح ارضاي اين نيازها را به او نشان دهد. نياز به حقيقت طلبي، نياز به كمال مطلق، نياز به زيبايي، نياز به معنويت كه در قالب نياز به دين و معارف الهي قابل طرح هستند از جمله نيازهاي متعالي انسان مي باشند. مشاور در مرحله نخست، بايد او را متوجه مصداق واقعي نياز به تعالي، كه همان آموزه هاي ديني است، كند. وقتي مراجعه كننده به اين ميزان از شناخت رسيد كه معارف الهي عطش معنوي و نيازهاي متعالي انسان را ارضا مي كند، تنها راه صحيح ارضاي نيازهاي متعالي خود را از مجراي دين و معارف الهي مي يابد.
در واقع در الگوي مشاوره به عنصر «انگيزش»، كه بيانگر نيازهاي آدمي است، توجه مي شود و توجه به نيازها در زمان مناسب، فرايند آموزش را براي مربي و متربي تسهيل مي كند. مربي ديني نيز بايد اين احساس نياز را در مخاطبان خود ايجاد كند. پيامبراكرم(ص) در آغاز رسالتش، اولين سخني كه به مردم فرمود اين بود: «قولو لا اله الا ا... تفلحوا». فلاح و رستگاري سعادت طلبي يكي از مهمترين و اصلي ترين گرايشهاي انسان است. بنابراين، پيامبر بر اين گرايش فطري بشر - كه مربوط به بعد انگيزشي مي شود- تأكيد كرد و سپس مردم را متوجه اين حقيقت ساخت كه توحيد و يكتاپرستي، كه جوهره دين و اساسي ترين آموزه ديني است، شما را به اين خواست فطري و ذاتي مي رساند و به آنها مي فهماند تنها راه سعادت شما «آموزه هاي ديني» هستند و خود اين آموزه ها نيز با فطرت و سرشت شما هماهنگ مي باشند. در واقع، پيامبراكرم(ص) پس از ايجاد ارتباط به عنصر «انگيزشي» در مخاطبان خود توجه كرد و اين موجب شد مردم فوج فوج به سمت پيامبر بيايند و جالب اينكه بيشتر افرادي كه به پيامبر ايمان مي آوردند، جوانان بودند.
در الگوي مشاوره، علاوه بر توجه به بعد عاطفي جوانان و همچنين به بعد انگيزشي آنها، به سطح شناختي آنها نيز توجه شده است و اين بيانگر اين حقيقت است كه مشاور و راهنماي ديني بايد به دو نكته توجه داشته باشد:
1- توجه به سطح تحول شناختي مخاطب؛
2- تنظيم آموزه هاي ديني به گونه اي كه متناسب با توانايي و سطح فهم مخاطب باشد.
در الگوي مشاوره، فرض بر اين است كه مخاطب و مراجعان در چه سطحي قرار دارند و قدرت درك و تجزيه و تحليل آنان در چه سطحي است؟ روان شناسان رشد، به ويژه كساني كه در زمينه رشد شناختي تحقيقات گسترده اي انجام داده اند، مانند پياژه، بر اين باورند كه جوانان از نظر تحول شناختي، در دوره تفكر انتزاعي و صوري قرار دارند؛ يعني در استدلال كردن، فرضيه ساختن، توجه به آينده، حل مسأله و در نهايت، تجزيه و تحليل مسايل دقيق هستند، يعني «به حداكثر كارآيي هوشي رسيده اند.» در اين الگو، مشاور و راهنما به سطح شناختي مراجعانش توجه دارد و «آموزه هاي ديني» را متناسب با ميزان فهم و درك آنها تنظيم مي كند.
وقتي مطالب متناسب با فهم دانش پژوه و مراجع باشند، فرايند يادگيري بهتر تحقق پيدا مي كند و آموزش براي فرد لذتبخش مي شود. پيامبراكرم(ص) و ساير انبيا(ع) در برخورد با مردم و آشنا كردن آنها با معارف دين، به بعد شناختي آن توجه داشتند و مطالب را در سطح فهم مخاطبان بيان مي كردند. پيامبر فرمود: «ما انبيا امر شده ايم كه با مردم در سطح فهمشان سخن بگوييم»(9)
به نظر مي رسد، در ميان الگوهاي موجود - تبليغ، تدريس، تربيت و مشاوره- الگوي «مشاوره» براي آموزش و انتقال آموزه هاي ديني به جوانان از كارآيي بيشتري برخوردار است؛ چه اينكه در اين الگو، مشاور و راهنما در مرحله اول، آنچه در الگوي مشاوره مطرح شد در واقع، بيان اين حقيقت بود كه يكي از بهترين راهكارهاي آموزش آموزه هاي ديني به جوانان استفاده از الگوي «مشاوره» است. اما گامهاي بعدي كه بايد برداشته شوند تا به هدف اصلي مقابله با دين گريزي يا پيش گيري از دين گريزي نايل شويم، عبارتند از:
1- تقويت بعد شناختي جوانان نسبت به آموزه هاي ديني؛
2- اصلاح يا تغيير شناختهاي قبلي از دين؛
3- معرفي دين به عنوان برنامه زندگي؛
4- معرفي دين به عنوان راه منحصر به فرد براي دست يابي به سعادت واقعي؛
5- معرفي شخصيتهاي كاملي كه در پرتو آموزه هاي ديني به تكامل واقعي دست يافته اند؛
6- عملياتي كردن دين در همه ابعاد زندگي؛
7- معرفي عواملي كه موجب انحراف مي شوند.
علاوه بر اين، توجه دادن به نكات ذيل بسيار مفيد است:
الف: تفهيم اين واقعيت كه معنويت و رابطه با خداوند بايد فقط از طريق عمل به آموزه هاي ديني باشد و اين رابطه معنوي با خداوند به روزهاي سخت زندگي محدود نمي شود، بلكه تجلي كامل ارتباط با خدا در همه فراز و نشيبهاي زندگي قابل مشاهده است.
ب: براي تقويت بعد انگيزشي جوانان نسبت به دين، آثار ارزنده دين باوري را در جنبه هاي فردي و اجتماعي برايشان بازگو كنيم تا انگيزه بيشتري براي ارتباط با خدا پيدا كنند و دين را به عنوان گران بهاترين هديه خداوند به انسان تلقي كنند.
ج: آنان را به اين حقيقت آگاه كنيم كه برخورداري از معارف ديني مي تواند بر عوامل بازدارنده اي همچون اضطرابها و استرسهاي زندگي غلبه نمايد و اطمينان و آرامش را جايگزين آن كند.
د: شيوه هاي صحيح ارتباط با خدا را با استفاده از معارف ناب ديني و سيره عملي دين باوران واقعي - يعني پيشوايان معصوم(ع)- به آنها ارائه دهيم؛ شيوه هايي كه هم از طريق عمل و هم از راه عشق مي توانند جوان را به حقيقت مطلق واصل نمايند.
ه: به جوانان يادآور شويم كه بهره گيري از آموزه هاي ديني به آدمي شخصيت، اعتماد به نفس و عزت نفس مي دهد و همه رفتارهاي او را در جهت صحيح هدايت مي كند و جوان در پرتو چنين هدايتي قادر خواهد بود ديگران را جذب خود كند و به روابط اجتماعي خود تعالي بخشد و يك زندگي اجتماعي موفق را پايه ريزي كند.
و: به جوانان گوشزد كنيم كه مطالعه زندگينامه بزرگان دين و سيره اولياي خدا بهترين الگوهاي عملي را به آنها نشان مي دهد و با الگو قرار دادن آنها بهترين شيوه هاي تقرب به خدا و حضور در محضر دوست را براي آنها فراهم مي نمايد.
پديده «دين گريزي» يكي از مشكلات اساسي جوامع انساني است كه همواره دغدغه هايي را براي رهبران ديني، دينداران و خانواده هاي متدين به وجود آورده و تهديدهاي جدي براي نسل جوان محسوب شده است. اين پديده ناميمون مشكل امروز يا ديروز بشر نيست، بلكه سابقه ديرينه دارد و همواره جوامع بشري با آن دست به گريبان بوده اند. دين گريزي در سده هاي اخير، بويژه در قرن بيستم، بخش عظيمي از شرق و غرب عالم را فرا گرفت و مكتبهاي فلسفي الحادي گوناگوني مانند كمونيسم مولود آن هستند. اكنون اين سؤال مطرح است كه چرا انساني كه ذاتاً مشتاق دين است و فطرت او با عناصر درون ديني ارتباط تكويني و ماهوي دارد، به دين گريزي روي آورده و به اين پديده شوم دامن مي زند، و چرا اين موضوع در نسل جوان شيوع و نمود بيشتري يافته است؟
بدون ترديد در ذات دين، هيچ عنصر دين گريزانه وجود ندارد. اگر انسانها به دريافت معارف ديني نايل آيند، در هيچ رتبه اي از دين نمي گريزند، علاوه بر اين، عقل و عشق، كه دو ركن اساسي در حيات انساني محسوب مي شوند و همه جاذبه ها و دافعه ها در اين دو حوزه و براساس اين دو معيار رخ مي دهند، هر دو در درون دين وجود دارد و دين با هر دو گروه باقي مانده است. دين، هم ذهن انسان را تغذيه مي كند و هم دل آدمي را حيات و حركت و نشاط مي بخشد.بنابراين، پديده دين گريزي به عنوان يك پديده اجتماعي، عيني و رفتاري، معلول ماهيت و ذات خود دين نيست، بلكه علت و يا علل دين گريزي را در خارج از قلمرو دين و آموزه هاي ديني بايد جست و جو كرد. بي شك عوامل متعددي مانند ناهنجاريهاي اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي، سياسي و رواني زمينه گريز جوانان را از دين فراهم مي نمايد. آنچه مي خوانيد برگرفته از مجله معرفت است كه نگاهي روان شناختي به آسيب شناسي دين باوري جوانان دارد.
علل روان شناختي گريز از دين
1- ضعف معرفتييكي از ابعاد وجودي هر انساني بعد شناختي اوست. انسان در هر مرحله اي از مراحل رشد خود، يك سلسله توانمنديهاي شناختي دارد. روان شناسان، رشدشناختي انسان را به سه دوره تقسيم مي كنند: دوره حسي- حركتي (2 سال اول)، دوره عملياتي منطقي عيني (تا 12 سالگي)، دوره عمليات منطق صوري يا دوره تفكر انتزاعي.
سومين دوره تحول شناختي در آستانه نوجواني آغاز و در اوايل جواني تكميل مي شود. بنابراين، يكي از ويژگي هاي جوان از نظر شناختي اين است كه داراي تفكر انتزاعي است و از نظر ذهني، به حداكثر كارايي هوشي مي رسد. در اين دوره، گرايش جوانان به «فلسفه زندگي» آنان را به سوي مسايل اخلاقي، سياسي و مذهبي سوق مي دهد و جوانان تلاش مي كنند هويت مذهبي خود را شكل دهند. اما به دلايل گوناگوني ممكن است در اين هويت يابي مذهبي، با بحران مواجه شوند و نتوانند هويت مذهبي خود را خوب شكل دهند و دچار نوعي سردرگمي و در نهايت، بي رغبتي و گريز از دين شوند. يكي از علل اين بحران، ناهمخواني سطح شناختي جوان با سطح معارف ديني است كه به او ارائه مي شوند. جوان به خاطر توانمنديهاي ذهني، دين تقليدي را برنمي تابد و همه آن باورهاي ديني كه از دوران كودكي به صورت تقليدي از خانواده و ديگران به او القا شده اند به كناري مي نهد و مي خواهد ديني را بپذيرد كه متناسب با سطح تفكر او باشد. اما از يك سو، بسياري از اوقات آنچه به عنوان دين به او عرضه مي شود براي او قانع كننده نيست، و از سوي ديگر، در برخي موارد نيز جوان مي خواهد همه آموزه هاي ديني، اعم از احكام و عقايد را با عقل خود بسنجد و فكر مي كند اگر آموزه هاي ديني در قالبهاي فكري او بگنجد صحيح هستند، وگرنه درست نيستند و بايد كنار گذاشته شوند. اين عوامل موجب مي شوند هويت ديني جوان به خوبي شكل نگيرد و جوان دچار يك بحران شناختي نسبت به آموزه هاي ديني شود و نجات خود را از اين بحران، در گريز از دين بداند. قرآن نيز به اين حقيقت اشاره مي كند و گرايش به كفر و بي ايماني را ناشي از جهل و ضعف معرفتي انسانها مي داند.
حضرت نوح(ع) با صراحت، يكي از عوامل بي ايماني قوم خود را جهل و يا عدم معرفت صحيح به آموزه هاي ديني معرفي مي كند.(1) در روايات نيز به اين معنا اشاره شده است.
حضرت علي(ع) درباره علت كفر مي فرمايد: «اگر افراد هنگام برخورد با مسايلي كه نمي دانند، درنگ مي كردند و عجولانه تصميم نمي گرفتند، كفر نمي ورزيدند و گمراه نمي شدند.(2)
2- برداشتهاي غلط از دين يا سطحي نگري
علاوه بر اينكه جهل و ضعف معرفتي موجب دين گريزي مي شود، برداشتهاي غلط و ناصواب از معارف ديني نيز در دين گريزي جوان مؤثرند. بسياري از اوقات دين مساوي با «معنويت» در نظر گرفته مي شود و دين را در حد يك نياز معنوي كاهش مي دهند و اين گونه نتيجه مي گيرند كه نياز به معنويت فقط در موقع سختي ها و بحرانهاي شديد مفيد است و در ساير مواقع، نيازي به دين نيست و براي دين نقشي در زندگي روزمره خود قايل نيستند.
اين ديدگاه ساده انگارانه و كاهش گرايانه نسبت به معارف ديني بتدريج، موجب حذف دين از زندگي انسان مي شود و جوانان، كه در حال جست و جوي فلسفه زندگي اند، وقتي احساس مي كنند دين در معنادهي به زندگي آنها تأثيري ندارد، بتدريج، آن را كنار مي گذارند و حتي ممكن است دين را امري دست و پاگير در مسير زندگي تلقي و حالت گريز نسبت به آن پيدا كنند.
3- احساس محدوديت نسبت به گزاره هاي دين ي
نه تنها كاهش گرايي و ساده انگاري نسبت به دين موجب دين گريزي مي شود، بلكه گاهي دين به گونه اي به جوانان معرفي مي شود كه گويي نه تنها نيازهاي انسان را تأمين نمي كند، بلكه مانع از ارضاي نيازهاي واقعي او نيز مي شود. طبيعي است كه ترسيم چنين تصويري از دين براي جوان نه تنها موجب عدم گرايش آنها به دين مي شود، بلكه موجب مي شود روحيه گريز از دين نيز در آنها به وجود آيد. روحيه استقلال طلبي، آزاد منشي، و قطع وابستگي ها از جمله ويژگي هاي روحي جوان است. جوان كه يك دوره گذار از وابستگي به استقلال را طي كرده است و مي خواهد با اراده آزاد خود انتخاب كند و از نظر اخلاقي نيز مرحله «اخلاق ديگر پيرو» (تقليدي) را پشت سر گذاشته و وارد مرحله «اخلاق خودپيرو» گرديده، از هرگونه مانعي حتي موانع تخيلي، گريزان است و مي خواهد در رفتار، گفتار، تفكر و انتخاب آزاد باشد. هر چند عدم تربيت صحيح روحيه استقلال طلبي و پيروي بي چون و چرا از غرايز كور و لذت طلب افراطي براي جوان بسيار خطرناك است، اما در بدو امر، هر چيزي كه بخواهد محدوديتي براي او ايجاد كند امري ناخوشايند تلقي مي شود، مگر اينكه راهكارهاي دين براي ارضاي غرايز به خوبي براي جوانان ترسيم شود.
4- عدم دسترسي به الگوهاي مناسب
بدون شك، در هر مقطع سني الگوهاي جذاب براي يادگيري و شكل دهي رفتار انسانها، به ويژه جوانان، نقش اساسي دارد؛ الگو از يك سو، در دستيابي به هدف نقش مهمي دارد و از سوي ديگر، در دوره نوجواني و جواني تأثيرپذيري از خانواده بشدت كاهش پيدا مي كند. گاهي بين خانواده و جوان تعارض و درگيري به وجود مي آيد. از اين رو، جوان براي ساختن نظام ارزشي و اعتقادي خود مي خواهد از چيزهايي غير از خانواده و مربيان قبلي استفاده كند. از جمله عوامل تأثيرگذار در بيرون نهاد خانواده، الگوها و دوستان هستند و در اين ميان، نقش الگوهاي مورد قبول جوان بسيار زياد است؛ زيرا دوستان نيز در حال ساختن نظام ارزشي خود هستند و نيازمند الگوهاي مورد پسند مي باشند و كمك زيادي احتمالاً در هويت يابي ديني دوستان خود ندارند. در چنين شرايطي، اگر الگوهاي مناسب و قابل دسترسي در جامعه وجود نداشته باشند، جوان دچار سردرگمي مي شود و تعادل رواني او از مرز بهنجار خارج مي شود و چه بسا به الگوهاي مجازي پناه ببرد و زمينه هاي گريز از دين براي او فراهم شود.
5- برخوردهاي تند و سرزنشهاي افراطي
استقلال طلبي، حريت و عدالت جويي از ويژگيهاي بارز دوران جواني است. جوانان براي اثبات اين ويژگيها سعي مي كنند با بزرگسالان مقابله كنند. اين مقابله نه از روي لج بازي و پشت پا زدن به ارزشهاست، بلكه بيشتر جنبه اثباتي براي خود جوان دارد. اما يكي از اشتباهاتي كه در اينجا از ناحيه بزرگسالان سر مي زند سرزنش و ملامت جوان است و اين سرزنشها همه از نظر عاطفي براي جوان شكننده اند و به روحيه استقلال طلبي او آسيب وارد مي كنند و نتيجه آن شعله ور شدن آتش لجاجت و طغيان است. از اين رو، اميرالمؤمنين علي(ع) در اين باره هشدار مي دهند: «زياده روي در ملامت و سرزنش، آتش لجاجت را شعله ورتر مي سازد»(3)
مقابله با روحيه استقلال طلبي جوان و سرزنش كردن او پيامدهاي خطرناكي به دنبال دارد كه يكي از آنها طغيان عليه ارزشهاي حاكم بر جامعه و گريز از آن ارزشها و ادبار نسبت به منبع اين ارزشهاست كه معمولاً در جوامع ديني منشأ و منبع ارزشها «دين» است.
6- عدم ارضاي نيازها
جوان همان گونه كه از نظر ذهني به بالاترين ظرفيت خود مي رسد، از نظر جسماني نيز به حد كافي رشد مي كند و انواع غرايز، به ويژه غريزه جنسي، كاملاً در او بيدار مي شوند و درصدد ارضاي اين غرايز است. به عبارت ديگر، او يك سلسله نيازهاي مادي و معنوي دارد. تأمين به موقع اين نيازها نقش مهمي در تعديل و رفتار و رشد و تكامل او دارد؛ همان گونه كه عدم ارضاي اين نيازها نه تنها باعث توقف رشد و بالندگي مي شود، بلكه ناهنجاريهاي رفتاري زيادي را نيز به دنبال دارد. كفر به عنوان يك نابهنجاري اعتقادي همان گونه كه مي تواند معلول جعل و ضعف معرفتي باشد، مي تواند معلول فقر نيز باشد، از اين رو، معصومان فرموده اند: يكي از پيامدهاي احتمالي فقر، كفر و دين گريزي است و يا در مورد ازدواج فرموده اند: «كسي كه ازدواج كند نصف دين خود را حفظ مي كند»(4). فراهم نبودن شرايط براي ازدواج سالم و طبيعي زمينه هاي گناه و زايل شدن ايمان را فراهم مي كند و بتدريج،، به گريز از دين تبديل مي گردد. ارضاي نيازهاي جسماني و رواني در بهداشت رواني انسان مؤثر است و ارضا نكردن به موقع و مشروع نيازها نه تنها سلامتي انسان را تهديد مي كند، بلكه زمينه ساز بسياري از نابهنجاريهايي است كه يكي از آنها ادبار و گريز از دين مي باشد.
راهكارهاي پيشگيري از دين گريزي در جوانان
همان گونه كه در بررسي علل دين گريزي مطرح شد، عوامل گوناگوني در بروز اين پديده نقش دارند كه به طور كلي، به دو دسته تقسيم مي شوند:
1- عوامل محيطي (اجتماعي، فرهنگي، سياسي و اقتصادي و ...)
2- عوامل درون فردي كه از آنها به عوامل «روان شناختي» تعبير مي شود.
به غير از عوامل طبيعي ويژگي هاي شناختي و عاطفي هر فرد نيز در اقبال و ادبار او نسبت به معارف ديني نقش دارند. بنابراين، براي پيشگيري از دين گريزي بايد به جنبه هاي رواني و ويژگيهاي شخصيتي افراد، به ويژه جوانان، توجه شود. بدون ترديد، نحوه ارائه معارف ديني، به ويژه به نسل جوان بسيار حائز اهميت است. بنابراين، سؤال اينجاست كه چگونه مي توان معارف ديني را به جوانان عرضه كرد تا ضعف شناختي آنها نسبت به آموزه هاي دين تقويت شود و هويت ديني آنها به نحو مطلوب شكل يابد؟
پاسخ به اين سؤال مستلزم چند امر مهم است كه بدون توجه به آنها، پاسخ گويي دشوار خواهد بود و بدون راهكار مناسب براي آموزش، ارائه آموزه هاي ديني به جوانان امكان پذير نيست.
1- جوان كيست و چه ويژگي هايي دارد؟ مخاطب شناسي يكي از مهمترين مسايلي است كه در تعليم و تربيت بايد مدنظر داشت. اگر يك سخنران، هنرمند، معلم و يا نويسنده مخاطب، بيننده و خواننده خود را نشناسد و نداند مخاطبان او در چه دوره اي از تحول شناختي، انگيزشي و توانشي قرار دارد، معلوم نيست مطالب او گ هر قدر هم ارزشمند، دقيق و علمي باشند- مؤثر واقع گردند؛ زيرا مطالبي كه عرضه مي كند يا در سطح شناختي مخاطبان نيست و يا تناسبي با نيازهاي آنها ندارد. در نتيجه، مخاطبان انگيزه اي براي فراگيري آنها ندارند.
2- بايد الگوها و روشهاي آموزشي متناسب با مخاطب را شناسايي كرد. از ميان روشهاي موجود، هر كدام ارتباط شناختي - عاطفي بيشتري بتواند با جوان برقرار كند كارآمدتر است. به عبارت ديگر، عنصر ارتباط - آن هم ارتباط دو سويه- مهمترين عامل براي انتقال پيام است. انتقال پيام بدون ايجاد ارتباط امكان پذير نيست. بنابراين، براي جذب جوانان به دين اولاً، بايد ويژگيهاي شخصيتي آنها، اعم از ويژگيهاي جسماني، اجتماعي، عاطفي و ذهني، را بشناسيم؛ ثانياً، از روش يا روشهايي براي انتقال پيام دين به جوانان استفاده كنيم كه بهتر بتوانيم با آنها ارتباط برقرار كنيم. اين ارتباط، هم دو سويه بوده و هم از بار عاطفي بالايي برخوردار است.
ويژگيهاي بدني، اجتماعي، عاطفي و ذهني جوان
جوانان از نظر جسماني به بلوغ كامل رسيده اند و همه تواناييهاي جسماني را احراز كرده اند، به گونه اي كه احساس قوت و قدرت مي كنند و از لحاظ اجتماعي دوست دارند شخصيت خود را بروز دهند و به عنوان يك فرد بزرگسال و مستقل، از جايگاه اجتماعي بالايي برخوردار باشند. جوانان از بعد عاطفي نيز وضعيت خاصي دارند؛ دوست دارند عواطف خود را بروز دهند و آماده دريافت عواطف ديگران نيز هستند. از اين رو، آماده تشكيل زندگي مشتركند و مي خواهند زندگي مستقلانه خود را تجربه كنند، از دخالت ديگران در زندگي خود ابراز تنفر مي كنند و از نظر اخلاقي داراي اخلاق «خود پيرو» هستند؛ يعني اصولي كه خود پذيرفته اند معيار رفتارهاي اخلاقي خود قرار مي دهند و از تقليد اخلاق «ديگر پيرو» اجتناب مي كنند. جوانان در بعد فكري و ذهني نيز به بلوغ رسيده اند؛ مي توانند استدلال كنند، فرضيه بسازند و به تفكر انتزاعي دست يافته اند. در بعد انگيزشي آن چيزي آنها را برانگيخته مي كند كه پاسخ به نيازهاي عاطفي و شناختي آنها باشد.
با توجه به آنچه درباره ويژگيها و مؤلفه هاي شخصيتي جوانان بيان شد، به نظر مي رسد، بهترين روش براي جذب جوانان و متمايل كردن آنها به ارزشهاي ديني، روشي است كه هم عنصر شناخت و هم عنصر عواطف و هم عنصر انگيزش در آن لحاظ شده باشد، علاوه بر اين، ارتباط با آنها ارتباطي دو سويه باشد؛ يعني به آنها اجازه سؤال كردن، انتقاد و فرصت فكر كردن و انتخاب داده شود و از تحميل، تحقير و تحكم اجتناب گردد.
از ميان همه روشهاي موجود، مانند روش خطابه و سخنراني، تدريس، مشاوره در قالب بحثهاي آزاد، اما سازمان يافته، به نظر مي رسد روش مشاوره به سبك «مراجع محور» كارآمدتر و مؤثرتر باشد.
روش مشاوره در قالب مراجع محوري
در اين روش، از همان آغاز رابطه دو طرفه است؛ زيرا در اين روش، فرض بر اين است كه فرد يا افراد براساس نياز، به مشاوره مراجعه مي كنند و اگر رابطه دو طرفه نباشد، اساساً فرآيند مشاوره تحقق پيدا نمي كند. در اين روش، تأثيرپذيري مراجعان بر پايه ايجاد رابطه همراه با اعتماد استوار است؛ يعني تا وقتي مراجع به مشاور خود اعتماد نكند، نيازهاي خويش را مطرح نمي كند و رابطه اي بين آنها به وجود نمي آيد. از اين رو، در اين روش محور اصلي خود مراجعه كننده (جوان) است و بحث و گفت و گو توسط خود مراجع كنترل مي شود. در اين روش «ارزشيابي» به معناي نمره دادن و نمره گرفتن مطرح نيست. يكي از ويژگيهاي عمومي اين روش آن است كه مراجع براساس نياز به مشاوره مراجعه مي كند و يك الزام دروني او را به سوي مشاور سوق مي دهد، نه الزامات خارجي و تحميلي.
الگوي مشاوره داراي سه عنصر يا سه ركن است. اين عناصر هر كدام به يكي از ويژگيها و مؤلفه هاي شخصيتي انسان، به ويژه جوانان، مربوط مي شود.
1- عنصر عاطفي: اساس شكل گيري و گفت و گوهاي ديني در قالب مشاوره، بر ايجاد رابطه عاطفي همراه با اعتماد استوار است. مشاور بايد بتواند با مراجع خود ارتباط برقرار كند. براي اينكه چنين فضاي عاطفي به وجود بيايد، او بايد از چهار راهكار استفاده كند. به عبارت ديگر، ايجاد فضاي عاطفي مبتني بر چهار ويژگي است: همدلي، توجه مثبت بدون شرط، صداقت، و گوش دادن فعال.
الف) همدلي: «همدلي» عبارت است از: توانايي درك تجربه هاي دروني ديگران و سهيم شدن در آنها. اگر خود را به جاي ديگران بگذاريم، مي توانيم به دنياي دروني و تجربه پديدار شناختي آنها راه پيدا كنيم.
ب) پذيرش مثبت بدون شرط: مشاور براي اينكه بتواند با مراجع خود ارتباط عاطفي برقرار كند، بايد بدون قيد و شرط به او احترام بگذارد، صرفاً به دليل اينكه انسان است و از سر نياز به او مراجعه كرده است. اين اصل بر اين اساس استوار است كه انسان ماهيتي مثبت دارد و اگر بدون قيد و شرط مورد پذيرش قرار گيرد، او نيز بهتر و راحت تر پيام را دريافت مي كند و بهتر مي پذيرد و كمتر مقاومت مي كند. اسلام نيز در مقام هدايت و رساندن پيام دين به انسانها، به اين اصل توجه دارد. «در پذيرش دين هيچ اجباري نيست (زيرا) راه درست از راه انحرافي، روشن شده است»(5) يا در جاي ديگر مي فرمايد: «ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد يا ناسپاس»(6)
ج) صداقت: صداقت يا درستي به معناي آگاهي از احساسها و انديشه هاي دروني واقعي خود و توانايي سهيم كردن ديگران در آنهاست. كساني كه صداقت دارند، تصنعي يا دفاعي رفتار نمي كنند. در نتيجه، مخاطبان آنها نيز حالت دفاعي به خود نمي گيرند و آمادگي پذيرش بيشتري پيدا مي كنند.
د) گوش دادن فعال: به معناي انعكاس دادن، تكرار كردن و روشن سازي گفته ها و مقصودهاي مراجع است. در انعكاس مطالب، مشاور و راهنما همچون آينه اي نگرشهاي مراجع را به وي نشان مي دهد. گوش دادن فعال در مشاوره نقش مؤثري در ايجاد ارتباط عاطفي ميان مشاور و مراجع دارد.
2- عنصر انگيزشي: انگيزش به عوامل موجود در يك فرد (مانند نيازها، اميال و علايق) اشاره دارد كه رفتار را در جهت يك هدف فعال مي سازند، نگهداري مي كنند و سوق مي دهند.
نيازها، اميال و علايق، كه زيربناي انگيزش در رفتار آدمي هستند، شامل مجموعه نيازهاي فيزيولوژيكي و روان شناختي مي شوند. در الگوي مشاوره، اين نيازها و اميال مورد توجه قرار مي گيرند؛ زيرا بدون توجه به نيازهاي مراجع، نمي توان او را راهنمايي و هدايت كرد. اين نيازها از نيازهاي زيستي شروع مي شوند تا نيازهاي متعالي مانند زيبايي شناختي، كمال طلبي، عشق و جاودانگي ادامه مي يابند.
3- عنصر شناختي: براي اينكه مشاور بتواند وارد دنياي انديشه ها و تفكرات مراجع شود، بايد به سطح تحول شناختي مراجع توجه داشته باشد. عنصر شناختي يعني اين كه مشاور بايد مطالب خود را به صورت منطقي و منطبق با سطح تحول شناختي مراجع تنظيم كند. به عبارت ديگر، مشاوره بايد هم به ميزان آگاهي و هم سطح توان و استعداد مراجع توجه كند و مشاوره را با توجه به دو نكته مزبور تنظيم نمايد تا براي مراجع، هم جذاب و هم قابل استفاده باشد.
به نظر مي رسد بهترين روش براي آموزش آموزه هاي ديني به جوانان، استفاده از الگوي «مشاوره» است؛ درا ين روش به مسايلي توجه شده است كه با روحيات نوجوان و جوان با مؤلفه هاي روان شناختي شخصيت آنها سازگارترند. علاوه بر اين، تجربه عملي هم نشان داده است كه اين الگو در جوانان بهتر جواب مي دهد و سيره عملي پيامبر نيز در آموزش دين به مردم، به ويژه جوانان، مؤيد اين ادعاست. قرآن كريم در توصيف شخصيت پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد: «هر آينه شما را پيامبري از خودتان آمد كه به رنج افتادنتان بر او گران و دشوار است، به [هدايت] شما دل بسته است و به مؤمنان دلسوز و مهربان است»(7)
سيره عملي پيامبر اين بود كه با مخاطبان خود از طريق همدلي، پذيرش مثبت بدون شرط، صداقت و گوش دادن فعال، ابتدا ارتباط عاطفي برقرار مي كرد، سپس معارف دين را برايشان بيان مي نمود. قرآن مي فرمايد پيامبر از خود شماست؛ يعني بسيار به شما نزديك است؛ شما را خوب درك مي كند و اگر رنج كوچكي به شما برسد، براي او بسيار گران است. اين نهايت همدلي پيامبر(ص) را نسبت به امت عموماً و نسبت به مردم زمان خودش بخصوص نشان مي دهد. علاوه بر اين، پيامبر(ص) به همه انسانها احترام مي گذاشت، حتي افرادي كه از روي جهالت به او توهين مي كردند مورد توجه مثبت بدون شرط آن حضرت قرار مي گرفتند. تاريخ زندگي پيامبر(ص) سرشار از رفتارهاي احترام آميز با مردم است. پيامبر(ص) به عيادت افرادي مي رفت كه رفتارهاي نامناسبي با او داشتند و اين پذيرش مثبت بدون شرط بيش از سخنراني هاي او موجب مي شد مردم جذب اسلام شوند و زمينه ساز هدايت آنها بود. صداقت در رفتار، صميميت و دل سوزي پيامبر آن قدر زياد بود كه قرآن مي فرمايد: پيامبر نه تنها مردم را دوست مي داشت، حتي دل بسته و مشتاق هدايت آنها بود و براي ايجاد ارتباط عاطفي، سر تا پا گوش بود. آن حضرت آن قدر در گوش دادن به سخنان مراجعان خود، اهتمام مي ورزيد كه قرآن كريم از او تعبير به «اذن» (گوش) مي كند. «او گوش است، شنواي سخن هر كسي است بگو: گوش نيكوست براي شما»(8)
ويژگي ديگري كه الگوي مشاوره را كارآمدتر از ساير الگوها مي كند اين است كه در اين الگو، مشاور و راهنما وقتي با مراجعه كننده ارتباط عاطفي عميق برقرار مي كند، زمينه بيان احساسات، نگرشها و نيازها فراهم مي شود. كار مشاور و راهنما اين است كه وقتي مراجع احساسات و نيازهاي خود را آشكار كرد، او راه صحيح ارضاي اين نيازها را به او نشان دهد. نياز به حقيقت طلبي، نياز به كمال مطلق، نياز به زيبايي، نياز به معنويت كه در قالب نياز به دين و معارف الهي قابل طرح هستند از جمله نيازهاي متعالي انسان مي باشند. مشاور در مرحله نخست، بايد او را متوجه مصداق واقعي نياز به تعالي، كه همان آموزه هاي ديني است، كند. وقتي مراجعه كننده به اين ميزان از شناخت رسيد كه معارف الهي عطش معنوي و نيازهاي متعالي انسان را ارضا مي كند، تنها راه صحيح ارضاي نيازهاي متعالي خود را از مجراي دين و معارف الهي مي يابد.
در واقع در الگوي مشاوره به عنصر «انگيزش»، كه بيانگر نيازهاي آدمي است، توجه مي شود و توجه به نيازها در زمان مناسب، فرايند آموزش را براي مربي و متربي تسهيل مي كند. مربي ديني نيز بايد اين احساس نياز را در مخاطبان خود ايجاد كند. پيامبراكرم(ص) در آغاز رسالتش، اولين سخني كه به مردم فرمود اين بود: «قولو لا اله الا ا... تفلحوا». فلاح و رستگاري سعادت طلبي يكي از مهمترين و اصلي ترين گرايشهاي انسان است. بنابراين، پيامبر بر اين گرايش فطري بشر - كه مربوط به بعد انگيزشي مي شود- تأكيد كرد و سپس مردم را متوجه اين حقيقت ساخت كه توحيد و يكتاپرستي، كه جوهره دين و اساسي ترين آموزه ديني است، شما را به اين خواست فطري و ذاتي مي رساند و به آنها مي فهماند تنها راه سعادت شما «آموزه هاي ديني» هستند و خود اين آموزه ها نيز با فطرت و سرشت شما هماهنگ مي باشند. در واقع، پيامبراكرم(ص) پس از ايجاد ارتباط به عنصر «انگيزشي» در مخاطبان خود توجه كرد و اين موجب شد مردم فوج فوج به سمت پيامبر بيايند و جالب اينكه بيشتر افرادي كه به پيامبر ايمان مي آوردند، جوانان بودند.
در الگوي مشاوره، علاوه بر توجه به بعد عاطفي جوانان و همچنين به بعد انگيزشي آنها، به سطح شناختي آنها نيز توجه شده است و اين بيانگر اين حقيقت است كه مشاور و راهنماي ديني بايد به دو نكته توجه داشته باشد:
1- توجه به سطح تحول شناختي مخاطب؛
2- تنظيم آموزه هاي ديني به گونه اي كه متناسب با توانايي و سطح فهم مخاطب باشد.
در الگوي مشاوره، فرض بر اين است كه مخاطب و مراجعان در چه سطحي قرار دارند و قدرت درك و تجزيه و تحليل آنان در چه سطحي است؟ روان شناسان رشد، به ويژه كساني كه در زمينه رشد شناختي تحقيقات گسترده اي انجام داده اند، مانند پياژه، بر اين باورند كه جوانان از نظر تحول شناختي، در دوره تفكر انتزاعي و صوري قرار دارند؛ يعني در استدلال كردن، فرضيه ساختن، توجه به آينده، حل مسأله و در نهايت، تجزيه و تحليل مسايل دقيق هستند، يعني «به حداكثر كارآيي هوشي رسيده اند.» در اين الگو، مشاور و راهنما به سطح شناختي مراجعانش توجه دارد و «آموزه هاي ديني» را متناسب با ميزان فهم و درك آنها تنظيم مي كند.
وقتي مطالب متناسب با فهم دانش پژوه و مراجع باشند، فرايند يادگيري بهتر تحقق پيدا مي كند و آموزش براي فرد لذتبخش مي شود. پيامبراكرم(ص) و ساير انبيا(ع) در برخورد با مردم و آشنا كردن آنها با معارف دين، به بعد شناختي آن توجه داشتند و مطالب را در سطح فهم مخاطبان بيان مي كردند. پيامبر فرمود: «ما انبيا امر شده ايم كه با مردم در سطح فهمشان سخن بگوييم»(9)
به نظر مي رسد، در ميان الگوهاي موجود - تبليغ، تدريس، تربيت و مشاوره- الگوي «مشاوره» براي آموزش و انتقال آموزه هاي ديني به جوانان از كارآيي بيشتري برخوردار است؛ چه اينكه در اين الگو، مشاور و راهنما در مرحله اول، آنچه در الگوي مشاوره مطرح شد در واقع، بيان اين حقيقت بود كه يكي از بهترين راهكارهاي آموزش آموزه هاي ديني به جوانان استفاده از الگوي «مشاوره» است. اما گامهاي بعدي كه بايد برداشته شوند تا به هدف اصلي مقابله با دين گريزي يا پيش گيري از دين گريزي نايل شويم، عبارتند از:
1- تقويت بعد شناختي جوانان نسبت به آموزه هاي ديني؛
2- اصلاح يا تغيير شناختهاي قبلي از دين؛
3- معرفي دين به عنوان برنامه زندگي؛
4- معرفي دين به عنوان راه منحصر به فرد براي دست يابي به سعادت واقعي؛
5- معرفي شخصيتهاي كاملي كه در پرتو آموزه هاي ديني به تكامل واقعي دست يافته اند؛
6- عملياتي كردن دين در همه ابعاد زندگي؛
7- معرفي عواملي كه موجب انحراف مي شوند.
علاوه بر اين، توجه دادن به نكات ذيل بسيار مفيد است:
الف: تفهيم اين واقعيت كه معنويت و رابطه با خداوند بايد فقط از طريق عمل به آموزه هاي ديني باشد و اين رابطه معنوي با خداوند به روزهاي سخت زندگي محدود نمي شود، بلكه تجلي كامل ارتباط با خدا در همه فراز و نشيبهاي زندگي قابل مشاهده است.
ب: براي تقويت بعد انگيزشي جوانان نسبت به دين، آثار ارزنده دين باوري را در جنبه هاي فردي و اجتماعي برايشان بازگو كنيم تا انگيزه بيشتري براي ارتباط با خدا پيدا كنند و دين را به عنوان گران بهاترين هديه خداوند به انسان تلقي كنند.
ج: آنان را به اين حقيقت آگاه كنيم كه برخورداري از معارف ديني مي تواند بر عوامل بازدارنده اي همچون اضطرابها و استرسهاي زندگي غلبه نمايد و اطمينان و آرامش را جايگزين آن كند.
د: شيوه هاي صحيح ارتباط با خدا را با استفاده از معارف ناب ديني و سيره عملي دين باوران واقعي - يعني پيشوايان معصوم(ع)- به آنها ارائه دهيم؛ شيوه هايي كه هم از طريق عمل و هم از راه عشق مي توانند جوان را به حقيقت مطلق واصل نمايند.
ه: به جوانان يادآور شويم كه بهره گيري از آموزه هاي ديني به آدمي شخصيت، اعتماد به نفس و عزت نفس مي دهد و همه رفتارهاي او را در جهت صحيح هدايت مي كند و جوان در پرتو چنين هدايتي قادر خواهد بود ديگران را جذب خود كند و به روابط اجتماعي خود تعالي بخشد و يك زندگي اجتماعي موفق را پايه ريزي كند.
و: به جوانان گوشزد كنيم كه مطالعه زندگينامه بزرگان دين و سيره اولياي خدا بهترين الگوهاي عملي را به آنها نشان مي دهد و با الگو قرار دادن آنها بهترين شيوه هاي تقرب به خدا و حضور در محضر دوست را براي آنها فراهم مي نمايد.
پي نوشت:
1- هود آيه 29
2- محمد محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، ج 2 ص 152
3- محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 77، ص 232
4- مجلسي، همان، ج 103، ص 219
5- بقره، آيه 256
6- انسان، آيه 3
7- توبه، آيه 128
8- توبه، آيه 68
9- مجلسي، همان، ج 1، ص