سرآغاز هرمنوتیک

اصطلاح hermeneutics، شکل لاتینی شده‌ی کلمه‌ی یونانی hermeneutice، از آغاز سده‌ی هفدهم بخشی از زبان رایج بوده است. اما تاریخ آن به فلسفه‌ی باستان می‌رسد. افلاطون، هنگام بررسی فهم شهودهای دینی، این اصطلاح را
دوشنبه، 20 مهر 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سرآغاز هرمنوتیک
 سرآغاز هرمنوتیک

 

نویسندگان: بیورن رَمبرگ و کریستین گسدال
ترجمه‌ی: مهدی محمّدی



 

اصطلاح hermeneutics، شکل لاتینی شده‌ی کلمه‌ی یونانی hermeneutice، از آغاز سده‌ی هفدهم بخشی از زبان رایج بوده است. اما تاریخ آن به فلسفه‌ی باستان می‌رسد. افلاطون، هنگام بررسی فهم شهودهای دینی، این اصطلاح را در برخی از مکالمه‌هایش به کار برد و معرفت هرمنوتیکی را رویاروی معرفت مربوط به سوفیا نشاند. معرفت دینی معرفت به چیزی است که وحی یا بیان شده و، برخلاف سوفیا، دربرگیرنده‌ی معرفت به ارزش صدق (1) گفتار نیست. ارسطو این کاربرد اصطلاح هرمنوتیک را یک گام پیش‌تر برد و نوشته‌اش در باب منطق و معناشناسی را باری ارمنیاس (2) نامید که بعدها آن را به De interpretatione ترجمه کردند. تنها با رواقیان و باریک‌اندیشی‌های آنان درباره‌ی تفسیر اسطوره است که با چیزی شبیه نوعی آگاهی روش‌شناختی از مسائل مربوط به فهم متون رو‌به‌رو می‌شویم.
البته رواقیان هرگز نظریه‌ای نظام‌مند درباره‌ی تفسیر نپروردند. چنین نظریه‌ای را باید نزد فیلون اسکندرانی (3) یافت که تأملاتش درباره‌ی معنای تمثیلی عهد عتیق بستری شدند برای شکل‌گیری این عقیده که چه‌بسا معنای ظاهری متن پرده‌ای باشد بر معنای غیرظاهریِ ژرف‌تری که تنها از طریق کار تفسیریِ نظام‌مند نقاب از رخ برمی‌کشد. حدود صدوپنجاه سال بعد، اوریگنس (4) این دیدگاه را بسط داد و مدعی شد که کتاب مقدس سه سطح معنایی دارد متناظر با مثلث تن، نفس (5) و روح، (6) که هر کدام سطحی از فهم دینی را منعکس می‌کنند: سطح دوم بالاتر از سطح اول است و سطح سوم بالاتر از سطح دوم.
آوگوستین اندیشمندی است که تأثیر وی بر هرمنوتیک مدرن عمیقاً مورد تصدیق دیلتای،‌ هایدگر و گادامر است. به گفته‌ی گادامر، آوگوستین نخستین کسی است که ادعای عمومیت هرمنوتیک را طرح می‌کند. این ادعا برخاسته از پیوندی است که آوگوستین میان زبان و تفسیر برقرار می‌کند، ولی ریشه در این مدعای وی نیز دارد که تفسیر کتاب مقدس متضمن سطح وجودی (7) و عمیق‌تری از خودفهمی است. کار توماس آکویناس نیز، که توجه هایدگر جوان را سخت به خود جلب کرد، در شکل‌گیری هرمنوتیک مدرن تأثیر داشته است. اما‌ هایدگر بیشتر دلبسته‌ی مفهوم هستی نزد آکویناس بود تا درگیری او با مسائل مشخصاً هرمنوتیکی‌ای مانند تعیین دقیق مؤلف برخی متن‌های منسوب به ارسطو، آکویناس با پیش‌فرض گرفتن همبستگی نسبی بین آثار یک مؤلف، اصالت این متن‌ها را از طریق مقایسه‌ی آن‌ها با مجموعه آثار موجود ارسطو زیر سؤال می‌برد، و بدین ترتیب بستری فراهم می‌کند برای نوعی فرایند انتقادی-واژه‌شناختی [یا فیلولوژیک] که بعدها وجه بسیار مهمی از مفهوم تفسیر دستوری (8) نزد فریدریش شلایرماخر می‌شود. اما این یگانه نقطه‌ی تماس بین فلسفه‌ی سده‌های میانه و هرمنوتیک مدرن نیست. نقطه‌ی اتصال دیگر نحوه‌ای است که تفسیرهای کتاب مقدس در سده‌های میانه، که بر سرشت تمثیلی و نه ریشه‌های تاریخیشان تأکید می‌کردند، در تلاش گادامر برای احیای مناسبت (9) هرمنوتیکیِ تمثیل بازتاب یافته است.
علی‌رغم این‌ها و موارد مشابه دیگری از همسخنی، پس از [اصل] sola scriptura [بسندگیِ متن کتاب مقدس] نزد مارتین لوتر است که طلیعه‌ی هرمنوتیکِ به راستی مدرن نمایان می‌شود. بعد از تکیه‌ای که لوتر بر ایمان و ساحت درون کرد، این امکان به وجود آمد که حجیت تفسیرهای سنتی کتاب مقدس مورد تردید قرار گیرد تا بر چگونگی مواجهه‌ی تک‌تک خوانندگان با چالش از آنِ خود ساختن حقایق متن تأکید شود. فهم ما از متن همان اختیار کردنِ موبه‌مو و وفادارانه‌ی خوانش‌های غالب یا مُجاز زمانه نیست. هر خواننده‌ای باید جداگانه راه خود را به حقیقت و معنای بالقوه‌ی متن بگشاید. اکنون خواندن [متن] به نحوی تازه مسئله می‌شود.
جامباتّیستا ویکو، (10) نویسنده‌ی علم نو (11) (1725) و برخاسته از سنتی بس متفاوت، یکی دیگر از شخصیت‌های محوری در شکل‌گیری هرمنوتیکِ مدرن اولیه است. حرف ویکو، که زبان به مخالفت با دکارت‌گراییِ زمانه‌ی خویش گشوده بود، این بود که اندیشه همواره ریشه در بافتار فرهنگی خاصی دارد. این بافتار در تاریخ بسط می‌یابد و افزون بر این، ذاتاً به زبان عادی، که از مرحله‌ی شعر و اسطوره به مرحله‌های بعدی انتزاع نظری و واژگان فنی تکامل می‌یابد، پیوند خورده است. بدین سان فهم خویشتن همان فهم تبارنامه‌ی افق فکری خویش است. این امر فوریتی تازه به علوم تاریخی می‌بخشد؛ به‌علاوه، الگویی از حقیقت و عینیت فراپیش می‌نهد که با الگوهای پذیرفته شده در علوم طبیعی فرق می‌کند. تاریخ‌پژوه در برابر پهنه‌ای از موضوعات آرمانی شده‌ای که مستقل از ذهن تلقی می‌شوند قرار ندارد، بلکه دنیایی را می‌کاود که در بنیاد از آنِ خود اوست. هیچ جدایی روشنی میان دانشمند و موضوع دانشش نیست. فهم و خودفهمی ممکن نیست از هم جدا شوند. خودفهمی به گزاره‌های قانون‌مانند نمی‌انجامد، [بلکه] با تکیه بر ذکاوت و شعور متعارف، به سمت آنی که هستیم، به سمت مایی که به راستی در بافتار تاریخی خاصی از فهم و عمل زندگی می‌کنیم، روان است.

فیلسوف دیگری که بر مراحل اولیه‌ی هرمنوتیک مدرن تأثیر گذاشت بندیکت اسپینوزا بود. او در فصل هفتم رساله‌ی الهیاتی- سیاسی (12) (1670) می‌گوید برای فهم پیچیده‌ترین و سخت‌ترین بخش‌های کتاب مقدس باید افق تاریخی‌ای را که این متن‌ها در آن نگاشته شده‌اند و ذهنی را که این متن‌ها از آن تراوش کرده‌اند پیش چشم داشت. اسپینوزا مدعی است که بین فهم ما از طبیعت و فهم ما از کتاب مقدس شباهتی وجود دارد. در هر دو مورد، فهم ما از اجزا منوط به فهم ما از کل بزرگ‌تری است که آن نیز بر اساس اجزا قابل فهم است. در چشم‌اندازی وسیع‌تر، این دور هرمنوتیکی، این رفت و برگشت بین اجزا و کل متن، یکی از درون‌مایه‌های هرمنوتیکی مهم است. آنچه را به تور فهم بی‌واسطه نمی‌افتد می‌توان با کار واژه‌شناختی تفسیر کرد. [بدین سان] مطالعه‌ی تاریخ بدل می‌شود به ابزاری ضروری در فرایند گشودن معنا و کاربرد زبانیِ فروبسته.

لوتر، ویکو و اسپینوزا، که به ترتیب دل در گرو پارسایی شخصی، علم جدید انسان و جنبه‌های تاریخی فهم داشتند، همه در شکل‌دهی و جهت‌بخشی به هرمنوتیک مدرن سهیم بودند. با این حال، هیچ یک از این اندیشمندان چیزی از جنس نظریه‌ی فلسفی مشخصی درباره‌ی فهم نپرورد، چه رسد به نوعی روش یا مجموعه‌ای از قوانین هنجاری الزام‌آور برای پیشبرد فرایند تفسیر. چنین نظریه‌ای نخستین بار به دست یوهان مارتین کلادنیوس (13) صورت‌بندی شد.
کلادنیوس در درآمدی بر تفسیر درست گفتار و نوشتار معقول (14) (1742) نه‌تنها هرمنوتیک را از منطق جدا می‌کند، بلکه سنخ‌شناسی مبسوطی از دیدگاه به دست می‌دهد. تأکید بر دیدگاه‌های متنوع، کلادنیوس را قادر می‌سازد که توضیح دهد چگونه گوناگونی در ادراک ما از مسائل و پدیده‌ها می‌تواند سبب بروز مشکلاتی در فهم ما از متون و گفته‌های دیگران شود- و این تأکید، مؤید میراث لایب‌نیتس (15) و ولف، (16) یا به اصطلاح فلسفه‌ی دانشگاهی، است. موضوع به‌واقع نوعی روش‌شناسی تاریخی به معنای مدرن اصطلاح نیست، بلکه روند آموزشی و شناخت‌محوری از تفسیر است. برای فهمیدن آنچه در نگاه نخست ممکن است عجیب یا گنگ بنماید- کلادنیوس فهرست کاملی از ابهام‌های گوناگون را ترسیم کرده است- باید انگاره‌های ضمنی و پیشاتأملی‌ای را در نظر بگیریم که معرف دیدگاهی هستند که متن یا گفته‌ی مسئله‌انگیز از آن برخاسته است. تنها به این طریق ممکن است به فهمی‌عینی یا راستین از موضوع برسیم. در این‌جاست که هرمنوتیک همپای شناخت‌شناسی می‌شود. کلادنیوس با گره زدن جستجوی حقیقت به جستجوی فهم، جهت‌گیری مهمی را در هرمنوتیک سده‌ی بیستم تمهید می‌کند.
گئورگ فریدریش مای ر(17) یکی دیگر از فیلسوفان هرمنوتیک‌اندیش در چارچوب فکری لایب‌نیتسی- ولفی است. در حالی که کلادنیوس دلمشغول گفتار و نوشتار بود، هرمنوتیک مایر به نشانه‌ها به طور کلی می‌پردازد- یعنی هر نوع نشانه‌ای، شامل نشانه‌های غیرزبانی یا طبیعی. حرف مایر در کتاب به سوی نظریه‌ای عام در باب تفسیر (18) (1757) این است که نشانه‌ها نماینده‌ی معنا یا نیت غیرنشانه‌ایِ خاصی یا ارجاع‌دهنده به این معنا یا نیت نیستند، بلکه معنای خود را از جایگاهشان در یک کل زبانی و بزرگ‌تر حاصل می‌کنند. آنچه معنای یک نشانه را تعیین می‌کند ارتباط آن با نشانه‌هایی دیگر است. سهم مایر در هرمنوتیک دفاعی بود که از وابستگی دوسویه‌ی هرمنوتیک و زبان کرد از طریق طرح نوعی کل‌نگری معنایی که در آن ابهام‌های زبانی با ارجاع به خود زبان رفع می‌شوند نه با ارجاع به عناصر فرازبانی مانند نیت مؤلف.
در بررسی سرآغاز سنت هرمنوتیک مدرن به دو نام دیگر نیز باید اشاره کنیم: فریدریش آست (19) و فریدریش آوگوست ولف. (20)
آست کتاب مبانی دستور زبان، هرمنوتیک و نقد (21) را در سال 1808 منتشر کرد. او به عنوان کلاسیک‌پژوهی ورزیده و شاگرد فریدریش شلینگ در پی آن بود که روش‌شناسی‌ای فراهم آورد که با آن بتوان کل روح جهان‌تاریخی (22) را بازیافت. گفتارهای فردی را نه با ارجاع به مؤلفشان و نه با ارجاع به جایگاهشان در نظام نشانه‌شناختی، بلکه بر اساس جایگاهشان در جهان تاریخ باید فهمید. آست معتقد بود که این امر از طریق آمیختن رهیافتی ترکیبی با رهیافتی تحلیلی شدنی است، که اولی معطوف به کل باشد و دومی معطوف به اجزایی که این کل را تشکیل می‌دهند. بدین ترتیب آست گستره‌ی دور هرمنوتیکی را وسعت می‌بخشد. دور هرمنوتیکی که در اصل برحسب رابطه‌ی بین اجزا و کل متن انگاشته می‌شد، اکنون رابطه‌ی متن با سنت تاریخی و فرهنگ به طور کلی را در بر می‌گیرد.
ولف نیز مانند آست در زمینه‌ی مطالعات کلاسیک آموزش دیده بود. او هم در موزه‌ی مطالعات باستانی (23) (1807) و هم در درسگفتارهایی در باب دانشنامه‌ی مطالعات باستانی (24) (1831) به جنبه‌های شناختی یا، به عبارت دیگر، فلسفیِ واژه‌شناسی کلاسیک می‌پردازد. ولف مدعی است که مطالعات کلاسیک در پی رسیدن به معرفت تمام و کمال موضوع خویشند، اما باید در فکر مناسبتِ چنین معرفتی و شیوه‌ی رسیدن به آن نیز باشند. با وجود این، معرفت هرمنوتیکی، هنگامی که با متون کهن سروکار دارد، نه‌تنها بررسی عام فرهنگ بلکه حساسیت خاصی به فردیت مؤلف را نیز پیش فرض می‌گیرد. ولف با پایه‌ریزی واژه‌شناسی به منزله‌ی رشته‌ای روش‌شناختی که بازتاب دهنده‌ی چارچوب فرهنگی مشترک و نیز بُعد فردیت است، یکی از مهم‌ترین پیشگامان هرمنوتیک رمانتیک شد.

پی‌نوشت‌ها:

1- truth-value.
2- Peri hermeneias.
3- Philo of Alexandria.
4- Origenes.
5- soul.
6- spirit.
7- existential.
8- grammatical.
9- relevance.
10- Giambattista Vico.
11- Scienza nuova.
12- Tractatus theologico-politicus.
13- Johann Martin Chladenius.
14- Einleitung zur richtigen Auslegung vernünftiger Reden und Schriften.
15- Leibniz.
16- Wolf.
17- Georg Friedrich Meier.
18- Versuch einer Allgemeinen Auslegungskunst.
19- Friedrich Ast.
20- Friedrich August Wolf.
21- Grundlinien der Grammatik, Hermeneutik und Kritik.
22- world-historical.
23- Museum der A ltertumswissenschaft.
24- Vorlesungen über die Enzyklopädie der Altertumswissenschaft.

منبع مقاله :
رَمبرگ بیورن، گسدال کریستین؛ (1393)، هرمنوتیک، ترجمه‌ی مهدی محمدی، تهران: نشر ققنوس، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.