نویسندگان: بیورن رَمبرگ و کریستین گسدال
ترجمهی: مهدی محمّدی
ترجمهی: مهدی محمّدی
رورتی، مکداول و شمار فزایندهای از دیگر اندیشمندان معاصر ظرفیتهای هرمنوتیک فلسفی را به کار میگیرند تا چارچوبهای دوگانهانگار و شناختیِ فلسفهی مدرن را بشکنند، و سپهر فلسفی نوی بگشایند که نه در تسخیر رؤیای توجیه مبنایی باشد و نه اسیر اشباح نسبینگری و شکآوری باشد. اما چهبسا تناقضآمیز به نظر آید که نحوهای از اندیشه که تأکیدش دقیقاً بر دِین ما به سنت است در چیزی دخیل شود كه اغلب جدایی خودخواسته از سنت عنوان میشود. با این حال، این جلوهی تناقض، بهناگزیر زودگذر است. یکی از درسهای هرمنوتیک فلسفی دقیقاً همین است که نوآوری فکریای از این دست متکی بر -در واقع، نمودی از- قدرت خودنوکنندگی سنت، پویایی سنت و تفسیرپذیری و از نوتفسیرپذیری آن است. به کارگیری فعلی هرمنوتیک برای اهداف فلسفیِ بازنگرانه نشاندهندهی مفهوم هرمنوتیکی تاریخ تأثیر است. با اینکه اندیشهی گادامری فراتر از هر تصوری میرود که نظریهپردازان تفسیر پیش از آن ممکن بود در سر داشته باشند، به کارگیری این اندیشه برای گسستن از سوژهباوری، بدون آنها شدنی نبود. بهعلاوه، این تاریخ تأثیر دیالکتیکی است -یعنی خوانش ما از هرمنوتیکدانان اولیه، فهم ما از قابلیتی که در ذات اندیشهی آنان است، اساساً توسط همین تاریخ تأثیر شکل میگیرد، که هم جداکنندهی ما از آنهاست و هم آنها را برای ما فهمپذیر میکند. درک هرمنوتیک بهسان سنتی زنده، در نهایت، به معنای شناسایی یک نظریه یا خانوادهای از نظریهها نیست، بلکه اساساً درک افقی سیال است، وارد شدن به گفتگویی است که نوعی بیان مجدد و مستمر سرشت تاریخی و پویای تمامی افکار انسانی است.
منبع مقاله :
رَمبرگ بیورن، گسدال کریستین؛ (1393)، هرمنوتیک، ترجمهی مهدی محمدی، تهران: نشر ققنوس، چاپ اول