استعاره، به عنوان یک ناخودآگاه جمعی بشر، از دیرباز در زبان خودکار، حوزههای فلسفه و ادبیات مطرح بوده است. خاستگاه نظری این بحث به متفکران یونان باستان ( ارسطو، افلاطون و... ) برمیگردد و با دیدگاههای سنتی هنوز هم ادامه دارد. امروزه داد و ستدهای میانرشتهای ادبیات، روانشناسی و زبانشناسی سبب شده، زبانشناسان شناختی، نظرگاه استعاره با مفهوم سنتی ارسطویی را ناکارآمد بدانند و از آن به عنوان فرایندی ذهنی - زبانی یاد کنند. در نظرگاه زبانشناسان شناختی، استعاره ابزاری برای اندیشیدن و شناخت مفاهیم انتزاعی است. از این جهت استعاره، بیش از آنکه آرایهای صرفاً ادبی و هنجارگریزی زبانی باشد، ظهور و بروزی پر رنگ در زبان خودکار دارد و بیشتر در مفاهیم رخ میدهد تا واژگان. نگارنده بر آن است تا در آغاز نظرگاههای سنتی استعاره و ناکارایی آنها در تحلیل محتوایی متون ادبی را اثبات نماید، سپس نظریهی معاصر استعاره و واحدهای تجزیه و تحلیل استعاره را با بهرهگیری از نظریه استعاره مفهومی جورج لیکاف در کتاب استعارههایی که با آنها زندگی میکنیم، کلان استعاره در بافت حماسه و کلان استعارهی ذهن فردوسی از رد و حوزههای مفهومی مبدأ و مقصد آن را در شاهنامه نشان داده و مهمترین کارکردهای مفهومی رد و طرحوارههای زیرگروه آن را ترسیم نماید. (108) کاربرد واژهی رد و مشتقات آن در شاهنامه نشان میدهد، کلان - استعارهی رد در بافت حماسه خردورزیو در ذهن فردوسی ترسیم سازمان اندیشگی دینی زرتشتی است و مهمترین حوزههای مفهومی این واژه عبارتاند از: موبد، شجاع، دلاور، هیربد « زرتشت »، داور، و کارگزار دینی، پیشوا، اندیشمند زرتشتی، بزرگ، بخرد...
درآمد:
با وجود گذشت چند دهه از طرح نظریه استعاره زبانشناسان شناختی، هنوز در کتابهای بیان فارسی با دیدگاههای سنتی مباحث استعاره ارائه میشود، سیروس شمیسا در تعریف دانش بیان مینویسد: « بیان دستور زبان ادبیات است؛ زیرا زبان ادبی، کلاً زبانی تصویرگونه است و بررسی تصویر ذهنی، موضوع علم بیان است، مجاز به علاقهی مشابهت، مهمترین نوع مجاز در ادبیات است و به آن مجاز بالاستعاره و یا استعاره میگویند ( شمیسا، 1378: 16-17 ). شفیعی کدکنی در نقد تعاریف استعاره مینویسد: « تعریفها و نمونههای مختلفی که از این واژه در کتابهای پیشینیان آمده، نشان میدهد که آنها همواره دربارهی مفهوم و حوزهی معنایی این کلمه متزلزل بودهاند برخی هرگونه تشبیهی را که ادات آن حذف شده باشد، استعاره دانستهاند ( شفیعی کدکنی، 1366: 107 ). این تعاریف مبتنی بر نظر ارسطو است که وقتی شاعر در مورد « آشیل » میگوید: « به مانند شیر حمله آورد » تشبیه است و اگر بگوید: « این شیر حملهور شد » استعاره است ( همان: 108 ).از میان تعاریف سنتی نظر عبدالقاهر جرجانی درباره استعاره دقیقتر است. از نظر او در برقراری پیوند استعاره، رعایت شباهت ظاهری و ارتباط عقلی، مهم است و استعاره برحسب همین تشابه پدید میاید. به نظر او رابطهی استعاری میان پدیدههایی که هیچ ارتباطی با هم ندارند، برقرار نمیشود. جرجانی شباهت را مبنای استعاره میداند. او با نقد و تحلیل جریانهای ذهنی و روانی آفرینندهی استعاره میگوید: « تشبیه کنندهی چیزی به چیزی دیگر، تمام حواس خود را بر صفات مشترک میان دو چیز متمرکز و مابقی صفتهای موجود در مشبه به را از ذهن دور میکند؛ برای مثال وقتی از شیر به عنوان مشبه به استفاده میکند، از همهی صفات شیر، تنها صفت شجاعت را در نظر میگیرد و به صفات دیگر شیر توجهی ندارد ( ابودیب، 1370: 90 ). با توجه به آنچه یاد شد، نظر جرجانی با پژوهشهای جدید زبانشناختی همخوان است. تعاریف پیشینیان مبتنی بر نظر ارسطو و در سطح بررسی واژه است. در نظر ارسطو، استعاره و مجاز، یکی است. گاه در ساخت استعاره، یک واژه جایگزین واژهای میشود، که قبلاً در زبان وجود داشته است. در این حالت استعاره هیچ نقش شناختی ندارد و تنها دارای کارکرد تزینی در کلام است. اما گاه استعاره جایگزین واژهای در کلام میشود که در واقع در زبان وجود ندارد در این حال، هدف استعاره پر کردن یک خلأ واژگانی است.
افلاطون و پیروان، استعاره را ناشی از مسأله خلاقیت زبان میدانند. آنان استعاره را جزء جداییناپذیر زبان میدانند و بر آفرینش آن به مثابهی ابزار حیاتی برای نیروی تخیل تأکید دارند ( همان ). از قرن 18 میلادی جنبشی نیرومند به قصد ارزش نهادن به استعاره با تلاش ریکو آغاز شد. در نظرگاه او همهی واژگان زبان زیرساخت استعاره دارند؛ به زبانی دیگر بخش گستردهای از واژگان همه زبانهای خودکار را استعاره میسازد ( صفوی، 1377: 294 ). اندیشمندان زیادی؛ از قبیل روسو، هامان، هردر، گوته و ژان پل با این نگرش استعاره را بازخوانی کردند. به دنبال آن گاست و برگسون نظریه استعاره و شناخت را مطرح کردند ( همان، 7 و 296 ). بلومبرگ پایهگذار دانش روانشناسی، استعارههایی را که نمونههای تقویت فکری ذاتی شناخت و معرفت انسان را در تاریخ علم و فلسفه داشتند، بازخوانی کردند. تا این تاریخ زبانشناسان استعاره را به عنوان یکی از صورتهای سخن و آرایه بیانی بررسی میکردند اما در قرن بیستم خوانشهای استعاره بر برمبنای نتایج اندیشههای روانشناسان شناختگرا شکل گرفت. و استعاره در حوزههای معنی شناسی، نشانهشناسی، سبکشناسی و کاربردشناسی بازخوانی شد.
مایکل ردی استعاره را از دیدگاه شناختی بررسی کرد؛ در نظر او زبان مجرایی است که اندیشه از گذر آن از یک نفر به دیگری منتقل میشود ( موسوی فریدنی، 1382: 28 ). با این نگرش زبان خودکار هم دربردارنده استعاره است.
معنیشناسان شناختی، لیکاف و جانسون، به پیروی از فلاسفه رمانتیک، استعاره را عنصری بنیادی در فرایند اندیشیدن انسان از جهان خارج میدانند و به ساختهای بنیادی دیگری از قبیل طرحوارههای تصوری یا فضاهای ذهنی و... مربوط است. جانسون نظریه طرحوارههای تصوری را مطرح کرد. به نظر او انسانها در زندگی روزمره و تجربههای شخصی ساختهای مفهومی اساسی برای اندیشیدن درباره موضوعات انتزاعیتر در ذهن دارند. این ساختهای شناختی زیرساخت استعاره را میسازند که به آنها طرحوارههای تصوری میگویند. او با طرح طرحوارههای حجمی، حرکتی و قدرتی به چگونگی آفرینش فرایند شکل گیری استعاره در ذهن سخنگویان میپردازد. جملههایی شبیه « تو ذوقم زد » انسانها از راه قرار گرفتن در فضاهای حجمداری مانند خانه و غار، بدن و احساسات خود را نوعی ظرف تلقی میکنند و در جملاتی شبیه « به جایگاه عالی رسیدم » در قالب طرحوارههای حرکتی و در جملاتی شبیه « خون دل خوردم تا پیروز شدم » در قالب طرحوارههای قدرتی پذیرفتنی است ( صفوی، 1379: 374 ).
جرج لیکاف در انتقاد از نظریههای کلاسیک زبان که استعاره را موضوعی صرفاً زبانی تلقی میکردند، تأکید میکند که آن سازوکارهای عمومی را که بر روشهای استعاری و شاعرانه حاکم است نه در زبان که در اندیشه باید جست. اینها نگاشتهای کلی در قلمرو مفهومی است و نه تنها در روشهای بیانی بدیعی شاعرانه بلکه در زبان روزمره و خودکار کاربرد دارد؛ به زبانی دیگر استعاره فقط در قلمرو زبان نیست بلکه خاستگاه آن در چگونگی مفهومسازی قلمرو ذهنی است ( لیکاف، 1383: 196-197 ). به نظر لیکاف مفاهیم ذهنی روزمره ( زمان، علیت، حالات، اهداف ) استعاری است و استعاره نگاشت بین قلمروهاست که در کانون معنیشناسی زبان متعارف قرار دارد و استعارهی ادبی گسترش استعاره خودکار است و در پس استعاره روزمره هزاران نگاشت بین قلمروها قرار دارد ( همان، 197 ). لیکاف با ارائه مثالهایی از زبان روزمره عشق را در قالب سفر مفهومسازی میکند که با تناظر یک به یک میان سفر و عشق امکان بهرهگیری از دانشی که از سفر داریم را برای اندیشیدن و سخن گفتن از عشق فراهم میکند. به عنوان مثال با شنیدن ترانه در خط سرعت آزاد راه عشق میرانیم دانش مربوط به سفر برانگیخته میشود: وقتی در خط سرعت میرانیم، راهی دراز در زمانی کوتاه پیموده میشود. این میتواند هیجانانگیز و خطرناک باشد و نگاشت استعاری عام، دانش مربوط به راندن را بر دانش عشقی فرافرکنی کند. خطر ممکن است وسیله نقلیه را تهدید کند ( رابطه ممکن است دوام نداشته باشد ) و یا مسافران را ( عشاق شاید به لحاظ عاطفی آسیب ببینند ) درک ما از این ترانه، نتیجه تناظرهای استعاره عشق به مثابه سفر است ( همان، 210-211 ).
هر استعاره متعارف، الگویی تثبیت شده از تناظرهای مفهومی در قلمروهای است و هر نگاشت مجموعهای باز از تناظرهای بالقوه را در الگوهای استنتاج تعریف میکند. لیکاف معتقد است، مقولههای کلاسیک استعاری و برحسب مناطق محصور یا ظرفها دریافت میشود. بنابراین ویژگیهای منطقی مقولهها از ویژگی منطقی ظرفها بدست میآید. به نظر لیکاف در مورد کمیت و مقیاسهای خطی با دو استعاره سروکار داریم:
1- بیشتر، بالا و کمتر پایین است. مثال: « قیمت بالا رفته است » و « بازار سقوط کرده است »
2- مقیاسهای خطی راه است. مثال: « او در درس ریاضی از من جلوتر است » ( همان، 218 ).
لیکاف در قالب نگاشتهای زیر زمان را بر بنیان مکان مفهومسازی میکند:
- زمان، چیز است. عرابهی زمان همه چیز را مطابق میل خود پیش میبرد.
- گذر زمان، حرکت است: این قافلهی عمر عجب میگذرد!
- زمانهای آینده پیش رو و زمانهای گذشته در پس روی مشاهدهگر است:
از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن *** فردا که نیامدست بیداد مکن
برنامده و گذشته بنیاد مکن *** حالی خوش باش عمر بر باد مکن
- چیزی حرکت میکند و چیزی ایستاست. آنچه ایستاست مرکزی اشاری است
عبارتهایی مانند « زمان عمل نرسیده » و « جشن سال نو در راه است » از این استعاره سرچشمه میگیرد ( همان، 224 ).
استعارهی ساختار رویداد
لیکاف بر آن است، که جنبههای مختلف و مفاهیم گوناگون ساختار رویداد از نظر شناختی با روش استعاره بر مبنای مکان، حرکت و نیرو تعریف میشود. حالات مکان است. دگرگونیها حرکت است. علتها، نیرو است. کنشها، حرکاتی خودانگیخته است. اهداف، مقصد است. شیوهها، راه است. مشکلات، موانع سر راه محرکت است. پیشرفت، نوعی برنامهی سفر است. رویدادهای بیرونی، اجسامی بزرگ و متحرک است. فعالیتهای درازمدت هدفمند، مسافرت است. به نظر لیکاف این نگاشتها، قابل تعمیم است ( همان: 221-230 ).در طرحوارههای ظرف، فضاهای داخلی بر فضاهای داخلی، فضاهای خارجی بر فضاهای خارجی، مرزها بر مرزها، مبدأ بر مبدأ و... فرافکن میشوند و به هیچ وجه تغییر نمیکنند.
استعاره مفهومی
به جملات داخل پرانتز توجه کنید: ( آرام از نظریاتش دفاع کرد، غافلگیرانه به رقیب انتخاباتی حمله کرد و با هر تیر که در کمان داشت حریف را آماج حمله قرار داد و با برنامه رقیب را به رگبار پرسش بست. در نقد دیدگاههای مقابل یک تیر زد، اما به هدف زد و با درهم کوبیدن استدلالهای حریف به راحتی بر او چیره شد ). از این جملات اینطور برداشت میشود که گوینده مناظره را با جنگ یکی دانسته است. در زبان روزمره اینگونه جملات فراوان اند اما طبق تعریف ارسطو اهل زبان آنها را استعاره و از مصادیق آرایههای ادبی نمیشمارند. از نظر لیکاف در پس این عبارات استعارهی مفهومی نهفته است زیرا در همه آنها از واژگان قلمرو حسی جنگیدن برای قلمرو مناظره استفاده شده است.در زبانشناسی شناختی به دریافت یک حوزه مفهومی بر مبنای یک حوزه مفهومی دیگر، استعارهی مفهومی گفته میشود اگر در استعارهی مفهومی « مناظره، جنگ است » دقت کنیم، خواهیم دید که نگاشت مناظره به مثابه جنگ، مجموعهای از تناظرهای هستی شناختی است که به ما امکان میدهد، با بهرهگیری از دانشی که از جنگ داریم، درباره مناظره سخن بگوییم. استعارهی مفهومی با ترکیبهای زبانی خودکار روزمره متفاوت است. رویدادی ذهنی است، که با امور متعدد مانند جملههای زبانی بروز میکند، اما ترکیبهای استعاری اموری زبانیاند. از طرف دیگر استعارهی مفهومی ممکن است با جملاتی بیان شود که تشابه چندانی به آن نداشته باشد. بطور مثال اگر بگوییم « رضا امانت قدیمی را به مدرسه برده بود » گزارهی یاد شده فقط یکی از مصادیق استعارهی مفهومی « عشق کتاب است » است هرچند از واژگان عشق و کتاب بهره نبردهایم. به زبانی دیگر استعاره مفهومی مربوط به روابط حوزههای سخن است نه ترکیبهای روزمره زبانی. ترکیبهای زبانی راهنما و تسهیلات پیدایی استعاره مفهومی را فراهم میکنند. در این مورد مهمترین کارکرد زبان، آشکار کردن ذهنیات انسان است حال آنکه استعاره مفهومی در قلمرو مفاهیم است.
اصول استعاره مفهومی
1- اصل مفهومی بودن
در استعاره مفهومی، هر حوزه مفهومی براساس حوزه دیگر فهمیده میشود، طوریکه حوزه مفهومی کتاب با خود کتاب و حوزه عشق با صرف واژه عشق متفاوت است؛ حوزه مفهومی کتاب جدای از کتاب، شامل مدرسه، راهرو مدرسه، کتابخانه، کتاب قدیمی، امانت گرفتن، نام کتاب، خواندن، مطالعه، ورق زدن و موارد بسیاری از این قبیل میشود. نیز حوزه مفهومی عشق، جدای از عشق، شامل عاشقان، محل دیدار عاشق و معشوق، اندیشهی عاشقانه، ابزار عشق: دیدن اشاره و... میشود بنابراین فهم حوزههای مفهومی براساس یکدیگر است و بر مصادیق زبانی آنها دلالتی ندارد. در استعاره « عشق کتاب است »، حوزه مفهومی « عشق » حوزه مقصد و حوزه مفهومی « کتاب » حوزه مبدأ نامیده میشود. به زبانی دیگر در استعاره مفهومی، از برخی عناصر حوزه مبدأ برای حوزه مقصد به کار گرفته میشود. در استعاره مفهومی مهمترین مسأله، فهم نگاشت بین دو حوزه مبدأ و مقصد است. به زبانی دیگر مجموعه اجزای حوزه مبدأ بر اجزای حوزه مقصد نگاشته میشود.2- اصل فراگیری
بر پایه اصل فراگیری، استعاره در زبان خودکار حضوری فعال دارد و صرفاً آرایه لفظی نیست، بلکه طبق نتایج پژوهشهای فلسفه علم بسیاری از نظریات علمی بر بنیان استعاره شکل میگیرند؛ فهم ذرات بنیادی اتم و تشبیه آنها به سیارات منظومه شمسی یا شناخت نور با بهرهگیری از موج و ذره بیانگر کاربرد همه جانبه استعاره در دانشهای گوناگون است. در قلمرو استعاره مفهومی حتی کاربرد واژگان متن در معنی حقیقی، ماهیت استعاری دارد. این نظریه از قلمرو عام استعاره سخن نمیگوید، بلکه تأکید آن بر شناخت است تا استعاره. هرچند مهمترین روش اثبات آن مبنی بر روش استعاره است.3- اصل یکسویگی و ضرورت
در استعارهی مفهومی، همیشه یک امر ذهنی و نامفهوم با کمک امری شناختهتر و ملموس فهمیده میشود، اما هرگز نمیتوان امر محسوس را با کمک امر ذهنی و پیچیده فهمید. به زبانی دیگر جهت فهم در استعاره معکوس نمیشود. در زبان شناسی شناختی به این روند، اصل یکسویگی نگاشتهای استعاری میگویند. از آنجا که شناخت انسان از امور ملموس، مستقیم و آسان است بسیار با اهمیت است، اما بیشتر مفاهیم کاربردی با تعاریف اشاری «» فهمیده نمیشوند. به همین دلیل تنها راه شناخت مفاهیم پیچیده، به کارگیری مفاهیم محسوس است. این کاربرد را قدما تشبیه معقول به محسوس میگفتند. شناخت مفاهیم انتزاعی اینگونه است. زبانشناسان شناختی، استعاره را ابزار اصلی شناخت مفاهیم انتزاعی میدانند. در استعاره مفهومی، همیشه حوزههای مبدأ داوطلبانه در خدمت شناخت حوزه مقصد نیستند. در موارد بسیاری بدون بهرهگیری از حوزه مبدأ هیچ فهمی از حوزهی مقصد صورت نمیگیرد. بنابراین استعاره امری ضروری است، که به آن اصل ضرورت میگویند و بدون آن شناخت بخش گستردهای از مفاهیم انتزاعی نامفهوم خواهد ماند. به همین دلیل عموماً حوزه مبدأ ساختار خود را بر حوزه مقصد تحمیل میکند. نمونه بارز چنین ضرورتی، فهم زمان است. بیشتر مفهومسازیهای زمانی مبتنی بر دو مفهوم مکان یا حرکت است.در نظرگاه لیکاف دو نوع استعاره بیشتر دیده میشود:
1- استعارههای جهتی
استعارههای جهتی با جهات فضایی ( بالا - پایین، جلو - عقب، عمیق - کم عمق، مرکزی - کناری سروکار دارند. این استعارهها از بدن انسان گرفته میشود و ریشه در تجارب فیزیکی او دارد بطور مثال بیشتر، بالا و کمتر پایین است. مثال: « دلار بالا رفته است » و « بازار مسکن سقوط کرده است » مقیاسهای خطی راه است. مثال: « او در درس ریاضی از من جلوتر است » ( همان، 218 ).2- استعارههای هستیشناسانه
اساس استعارههای هستیشناسانه، تجارب فیزیکی انسان از اشیای پیرامون اوست. به زبان دیگر روشهای دریافت رویدادها، رفتارها، هیجانها و اندیشهها به عنوان ابزار و چیزها: عشق کتاب است. دانش چراغ است. لیکاف اصطلاحات و ضرب المثلها را ترکیب استعاری میشمارد: ( لیکاف، 1992 )کلان استعارهی مفهومی رد در بافت حماسه و کارکردهای آن
واژه رد در اوستایی رَتَو، در پهلوی رَت و در فارسی رَد بکار رفته ( پور پورداوود، 31: 2536 ) مؤلفان فرهنگهای لغت فرس: خردمند و دانا ( اسدی طوسی، 1336: 37 ) فرهنگ زبان پهلوی: پیشوای مذهبی و قاضی ( فره وشی، 1381: 480 )، فرهنگ سغدی: روحانی زرتشتی، معین به نقل از کتاب اساس اشتقاق: رئیس روحانی و مینوی نیز سرور و بزرگ ( حواشی برهان قاطع، 1362: 943 ) آوردهاند. در مزدیسنا، ایزدان و فرشتگان نگهبان آسمان، زمین، آتش، آب، گیاه، چهارپایان و آنچه نیک است و از آفریدگان پاک مزدا شمرده میشود، سمت ردی یا سروری دارند. مردان پاک، درست، امین، کامل و ستودنی را رد میخواندند ( پورداوود، 1381: 18 ). در بندهشن، رد کسی است که راستگوتر و داناتر باشد ( فرنبغ دادگی، 89: 1380-90 ). بهار در حاشیهی مجمل التواریخ و القصص « رد » را کسی میداند که رای قوی داشته باشد، نیز به کاربرد این واژه برای مفاهیم قوی، دانا، نیرومند، نیک و پاک در فارسی دری اشاره کرده است ( بهار 1318: 420 ). در شاهنامه رد و مشتقات آن 118 بار بصورت استعارهی مفهومی از زرتشت و هیربد ( فردوسی، 1386: 1845: 1132 )، لقب پادشاهان ( همان، 134: 160 ) نیز ( همان، 284: 46 )، جوان، شجاع، دلاور، بخرد، بزرگ ( همان، 677: 187 ) بکار رفته است. نیز رد و موبد 63 بار با هم و مترادف بکار رفتهاند. این ادعا از شاهد مثالهای بعدی دریافت میشود. بهمین خاطر از اطالهی سخن میپرهیزیم.تعریف ارسطویی از استعاره در شناساندن بسیاری از مفاهیم شناختی از جمله واژه « رد » ناقص است. و یارای بازتاب همه مفاهیم قلمرو شناختی رد را ندارد. به نظر میرسد، نظریه لیکاف که استعاره را یک مفهوم شناختی و در سطح واژگان، ضربالمثلها، اصطلاحات و... مطرح میکند و قلمرو استعاره را گستردهتر و در زبان خودکار، جدای از زبان ادبی بررسی و تعریف میکند، در تحلیل متون ادبی سودمندتر است. با توجه به این نظریه، این بحث این طور تبیین میشود، که « رد » قلمرو مبدأ برای خردورزی به عنوان حوزهی مقصد است. به زبانی دیگر « رد، خردورزی زرتشتی است »، که مجموعهی گستردهای از تناظرها را در خود دارد. رد، در بافت حماسه، کلان استعارهای است از خردورزی و در ذهن فردوسی، وسیلهای برای تبیین سازمان دینی - فرهنگی - علمی مزدیسنایی است که در کارکردهای مختلف روحانی زرتشتی، پیشوایی، خوابگزاری، کارگزار دینی، بازرسی مالیاتی، بالاترین جایگاه دانش و قلمروهای آموزش و پرورش مربوط به آن نمود یافته است. جهت روشن شدن بحث، خوشههای مفهومی کلان استعارهی « رد » و خرداستعارههای آن در شاهنامه طبق نمودار صفحه بعد ترسیم میشود.
کلان استعاره در بافت حماسه: معرفت، تعقلی است.
***
توضیح نمودار:
***
1- رد به مثابه موبد:
ردان همانند موبدان در شاهنامه به مثابه اتاق خرد و بالاترین مرکز تصمیمگیری کارکردهای بسیار مهمی به عنوان طبقه اجتماعی ویژه در دربارهای ایران باستان به عهده داشتهاند. بنیانگذاری سازمان مذهبی مزدایی به دوران هخامنشی برمیگردد ( بویس، 1375: 332 ). ارکان این نهاد عبارت بودند از: دستوران، موبدان و هیربدان ( پورداوود، 1380: ج2، 17، 10 ). اعضای نهاد دینی مزدایی چهار گروه بودند: 1- اصحاب دین که خود به اصناف: حکام، عباد، سدنه ( دستور ) و معلمان تقسیم میشدند ( مینوی، 1354: 57 ). سدنه، دستور یا رذ، در پهلوی رتو به سردار یا دستور برای داوری، راهنمایی و پیشوایی برگردانده شده است. این معانی در سانسکریت اوستا برای رتو آمده است ( پورداوود، 1381: 21 ). از متون پهلوی برداشت میشود که مردم در کارهای دینی با آنها ارتباط تنگاتنگی داشتند؛ برای توبه و پشیمانی از گناه نزد دستوران و ردان یا گماشتگان آنها میرفتند ( میرفخرایی: 59 ). زرتشتیان در پانزده سالگی باید در پناه دستوری قرار میگرفتند و دانایی را برمیگزیدند ( مزداپور، 1369: 105 ). یکی از اندرزهای پهلوی زادسپرم، فرمانبرداری بیچون و چرا در برابر خدا، رد و دستوری دینی است (راشد محصل، 1385: 73-74 ). نیز مردم برای پرسشهای دینی خود به رذان مراجعه داشتند و از آنها فتوا میگرفتهاند. در سدهی سوم میلادی روحانیان زرتشتی را موبد مینامیدند. پس از این جایگاه ویژهای در سلسله مراتب اجتماعی پیدا کردند و با پشتوانه دربار و اقتدار تمام در کانون سازمان روحانیت مزدایی انجام وظیفه میکردند. آنان در کارهای کشورداری و توابع حکومتی زیرنظر حکومت مرکزی در سلسله مراتب قدرت کار میکردند. از مهرهای به دست آمده استنابط میشود، همه شهرها موبدی ویژه داشتهاند ( دریایی، 1383: 132-133 ).2- رد به مثابه وزیر در کشورداری:
مفهوم استعاری رد بیانگر مراتب معرفتی، درک و درایت است. در انگاره حماسی سرچشمهی رسیدن به هویت و تمدن خردورزی، بهرهگیری از اندیشههای دیگران و ارج نهادن به نگرشهای آنهاست. نگارنده بر آن است واژه رد یکی از مصادیق بارز مفاهیم خردورزی، راهنمایی، کارگشایی و رستگاری ایرانیان در برابر انیران و دیوهای آنهاست که در بیشتر موارد به پیروزی ایرانیان در جنگها میانجامد. هفت خانهای رستم و اسفندیار از نمونههای بارز این نگرش است. در شاهنامه ملموسترین نماد کشورداری بر بنیان خرد در واژه رد به مثابه وزیر نمود پیدا کرده است. چون ردان در همه قلمروهای کشورداری چشم بینای سازمانهای زرتشتی و بسیار تأثیرگذارند، در متون حماسی، به ویژه شاهنامه، جزء جداییناپذیر دربار و بسیار ارجمنداند. به زبانی دیگر در این بینش ردان استعاره از چشم پادشاهان در اداره امورند:3- ردان به مثابه دوراندیشان و رایزن شاهان:
دگر روز گشتاسب با موبدان *** ردان و بزرگان و اسپهبداننشست و سگالیدش از هر دری *** ببخشید هرگاه بر هر سری
( فردوسی، 1386: 105: 306-307 )
تاجگذاری در حضور ردان به مثابه خردمندان:
چو دارا به تخت کیی برنشست *** کمر برمیان بست و بگشاد دست
چنین گفت با موبدان و ردان *** بزرگان و بیداردل بخردان
که گیتی نجستم به رنج و به داد *** مرا تاج یزدان بر سر نهاد
( همان، 516: 9-11 )
4- ردان و موبدان به مثابه ناظران واگذاری منشور ولیعهدی:
نبشتند عهدی به فرمان شاه *** که هرمزد را داد تخت و کلاهچو قرطاس چینی شد از باد خشک *** نهادند مهری بر او بر ز مشک
به موبد سپرد آن به پیش ردان *** بزرگان و بیدار دل بخردان
( همان، 4557: 4442-4444 )
سخن چون ز داننده بشنید شاه *** به رسم دگرگون بیاراست شاه
همه موبدان و ردان را بخواند *** همه راز پیش ایشان براند
( همان: 2771: 585-586 )
5- رد به مثابه بالاترین پایگاه دانش و سازمان آموزش و پرورش:
در بسیاری موارد به سبب ارتباط تنگاتنگ آموزشی تربیتی شاهزادگان، رد استعاره مفهومی از جایگاه بلند روحانیان زرتشتی در سازمان آموزش و پرورش ایران باستان در سطوح مختلف تحصیلی است ( کریستینسن، 1345: 142 ).این ادعا در آموزش آیینهای رزم و بزم برای فرزندان پادشاهان نمود پیدا کرده است. کنکاش ردان و موبدان هنگام تولد بهرام گور و پیشنهاد آنان به شاه برای به کار گرفتن ردان بخرد جهت تربیت بهرام بیانگر این مفهوم استعاری رد است:
چو ایشان - برفتند از آن بارگاه *** رد و موبد و پاک دستور شاه
نشستند و جستند هرگونه رای *** که تا چارهی آن چهاید به جای
که این کودک خرد خوی پدر *** نگیرد شود خسروی دادگر
( همان 3646: 54-55 )
... نگه کن به جایی که دانش بود *** زداننده، کشور به رامش بود
ز پرمایگان دایگانی گزین *** که باشد ز کشور بر او آفرین
( همان، 3656: 54-55 )
نیز سیاوش از کاووس درخواست میکند، موبدان و ردان کیخسرو را آموزش دهند و تربیت کنند:
مرا موبدان ساز با بخردان *** بزرگان و کارآزموده ردان
( همان، 2132: 157 )
6- رد به مثابهی مشاور علمی:
از این منظر در شاهنامه، رد خود کلان استعارهای از مفاهیم روحانیان، مغان، موبدان، آموزگاران، پزشکان و منجمان و سالشماران و... است، که خود مجالی دیگر میطلبد. روحانیان در همه دانشهای زمان خود زبردست بودند ( کریستینسن، 1345: 142 ). فردوسی در بسیاری موارد واژه « رد » بیانگر هوش و ذکاوت شاهان است:دل بخردان داشت و مغز ردان *** دو کتف یلان و هش بخردان
( فردوسی، 1386: 1821: 273 )
7- رد به مثابه رمزگشایان دانا و پاسخگو:
رد و موبدان نماینده راه *** برفتند یکسر به نزدیک شاهنهادند پس تخت شطرنج پیش *** نگه کرد هر یک از اندازه بیش
( همان، 3077: 2701-2702 )
بفرمود تا موبد موبدان *** برفت و بیاورد چندی ردان
( همان، 5436: 1705 )
8- رد به مثابه آموزگار و آزماینده هوش افراد:
این مفهوم استعاری به ترتیب در آزمایش زال و هرمزد نمایانده میشود:به پرده اندرست این سخنها بجوی *** به پیش ردان آشکارا بگوی
گر این رازها آشکارا کنی *** ز خاک سیه مشک سارا کنی
زمانی پر اندیشه شد زال زر *** برآورد بال و بگسترد پر
وزان پس به پاسخ زبان برگشاد *** همه پاسخ موبدان کرد یاد
( همان، 2491: 1242-1245 )
کنون موبدان و ردان را بخواه *** کسی کو کند سوی دانش نگاه
به دانش ورا آزمایش کنید *** هنر بر هنر بر فزایش کنید
( همان 4487: 4353-4354 )
با توجه به آنچه یاد شد، در امور مهم، ردان، استعاره از مهمترین مشاوران اندیشگی شاهاناند:
بفرمود تا موبدان و ردان به ایوان خرامند با بخردان
بپرسیدشان از بن و از نژاد *** ز تیزی و آرام و فرهنگ و داد
زشاهی و از تاج و از گندآوری *** ز آغاز و فرجام نیک اختری
سخن کرد از این موبدان خواستار *** به پرسش گرفت آن چهاید به کار
( همان، 1997: 1329-1332 )
9- رد به مثابه پیشگو:
داستانهای رستم و اسفندیار و زال و رودابه، سیاوش و... بیانگر این نقش استعارهی مفهومی رد است: 1- رد مأمور و پیشگوی منوچهر در بررسی ازدواج زال و رودابه:بفرمود تا موبدان و ردان *** ستارهشناسان و هم بخردان
کنند انجمن پیش تخت بلند *** به کار سپهری پژوهش کنند
( همان، 2461: 1202-1203 )
جاماسب به مثابهی دانشمند، ستارهشناس و رد جایگاه ویژهای دارد:
بخواندش گرانمایه جاماسب را *** کجا رهنمون بود گشتاسپ را
سر موبدان بود و شاه *** چراغ بزرگان و اسپهبدان...
ستارهشناس و گرانمایه بود *** ابا او به دانش کرا پایه بود ؟!
( همان، 1065-107: 319-322 )
نیز در داستان سیاوش:
و دیگر کجا پیش از این موبدان *** ردان و ستاره شمر بخردان
سطرلاب برداشتندی به بر *** همین راندندی همه دربهدر
کنون باورم شد که او این بگفت *** که گردون گردان چه دارد نهفت
از این دو نژاده یکی شهریار *** بیاید که گیرد جهان در کنار
ز توران نماند بر و بوم و رست *** کلاه من اندازه گیرد نخست
( همان، 3002: 1486-1492 )
نیز داستان اسکندر ( همان، 1196: 1756-1785 ).
10- رد به مثابهی خوابگزار:
نشست از یر تخت کسری دژم *** از آن خواب گشته دلش پر ز عمگزارندهی خواب را خواندند *** ردان را بر گاه بنشاندند
بگفت آن کجا دید در خواب شاه *** بدان موبدان نماینده راه
( همان، 1687: 991-993 )
نیز در داستان ضحاک، موبد در نقش خوابگزار ظاهر میشود:
سپهبد به هر جا که بد موبدی *** سخندان و بیدار دل بخردی
ز کشور به نزدیک خویش آورید *** بگفت آن جگرخسته خوابی که دید...
( فردوسی، 21: 1381 )
11- رد به مثابهی کانون کارگزاری دینی و بازرس مالیاتی و تأمین کنندهی هزینهی آتشکدهها:
در این نگرش رد استعارهی مفهومی از سازمان فکری - فرهنگی - دینی زرتشتی است که رهبری آن با موبدان و ردان بوده و نمودهایی از کارکردهای مفهومی کارگزاران حوزهی عبادت، برگزاری مراسم مذهبی و... برای این واژه در شاهنامه دیده میشود.12- رد به مثابهی امین پادشاه و گزینندهی جانشین او:
چو بنشست با سوگ، ماهی بلاش *** سرش پر زگرد و رخش پر خراشسپاه آمد و موبد موبدان *** هر آن کس که بود از رد و بخردان
فراوان بگفتند با او به پند *** سخنها که بودی و را سودمند
بر آن تخت شاهیش بنشاندند *** بسی زر و گوهر بر او برا فشاندند
( همان، 317: 1-4 )
به در بر یکی مرد بد از نسا *** پرستنده و کاردار سپاه
درم ماند بر وی چو سیصد هزار *** به دیوان چو کردند با او شمار
بنالد همی کین درم خورده شد *** رد و موبد و گهبد آزرده شد
( همان، 3987: 3791-3793 )
نمود عبارت:
چو چشمش برآمد به آذرگشسب *** پیاده شد از دور و بگذاشت اسب
ز دستور پاکیزه بَرسم بجست *** دو رخ را به آب دو دیده بشست
به پاژ اند آمد به آتشکده *** نهادند کرسی به زر آژده
نهادند بر او نامهی زند و اُست *** ز آواز برخواند موبد درست
رد و هیربد پیش غلتان به خاک *** همه دامن کرتهها کرده چاک
بزرگان بر او گوهر افشاندند *** به زمزم همی آفرین خواندند
( همان، 1277: 523-528 )
نهاد اندر آن مرز آتشکده *** همان جای نوروز و جشن سده
جغانی و چگلی و بلخی ردان *** بخاری و از غرچگان موبدان برفتند با باژ و بَرسم به دست *** نیایش کنان پیش آتشپرست
( همان، 5366: 1404-1406 )
نتیجهگیری
با توجه به نظریهی استعاره مفهومی و 108 شاهد مثال بررسی شده، انگارهای که به شکل استعاری از واژه رد در شاهنامه دریافت میشود، این است که معرفت حماسی، بر بنیان خردورزی است و کلان استعاره در بافت حماسه، خردورزی است و در شاهنامه، کلان استعارهای است از سازمان اندیشگی دینی زرتشتی که در زیرگروههای مفهومی متعدد به عنوان استعاره مفهومی از موبدان، روحانیان، پادشاهان، شاهزادگان، وزیران، مشاوران و مراجع تبادل نظر علمی، ناظران واگذاری حکومت، امین پادشاهان، کارگزاران دینی، بازرسان مالیاتی و اداری، بزرگان، بخردان، دلیران، جوانمردان، پاکان، اندیشمندان، متولیان آموزش و پرورش، آموزگاران، منجمان، خوابگزاران، پزشکان، سالنامهنگاران و... نمود پیدا کرده است.از رهگذر این پژوهش ثابت میشود که رد به عنوان حوزه محسوس مبدأ برای قلمروهای مقصد متعدد خردورزی است، که کانونیترین شالوده شاهنامه برای بازسازی فرهنگ ایرانی است. با توجه به آنچه یاد شد، بسیاری از قلمروهای مفهومی - شناختی از دیدگاه استعاری در شاهنامه جای بررسی دارند تا ناگفتههای بسیاری از این اثر شگرف کشف شود.
پینوشتها:
1. دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی واحد بینالملل دانشگاه فردوسی مشهد ( مدرس دانشگاه فرهنگیان دانشکدهی دانشور نیشابور )
کتابنامه :- ابوادیب، کمال. (1389). «طبقهبندی استعارهی جرجانی با اشاره خاص به طبقه استعاره ارسطو»، مقالات ادبی - زبانشناختی، مترجم محمدعلی حقشناس، تهران: انتشارات نیلوفر، صص 65-110.
- اسدی طوسی، ابونصر علی بن احمد. (1336). لغت فرس، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران: طهوری.
- برهان، محمحسین بن خلف. (1362). برهان قاطع، به کوشش محمدمعین، تهران: امیرکبیر
- بویس، مری. (1375). تاریخ کیش زرتشت، ج 2. ترجمه همایون صنعتیزاده، تهران: نشر نی.
- بهار، محمدتقی. (1318). مجمل التواریخ و القصص. به کوشش محمد رمضانی، تهران: کلاله خاور.
- بهار، مهرداد. (1376). پژوهشی در اساطیر ایران. تهران: نشر آگاه.
- پورداوود، ابراهیم. (1356-2536). یادداشتهای گاثاها، به کوشش بهرام فرهوشی، تهران: دانشگاه تهران.
- تفضلی، احمد. (1354). مینوی خرد. تهران: اساطیر.
- حکمت، علیرضا. (1350). آموزش و پرورش در ایران باستان. تهران: مؤسسه تحقیقات و برنامهریزی آموزشی.
- دوسوسور، فردینان. (1378). دوره زبانشناسی عمومی، ترجمه کورش صفوی، تهران: هرمس.
- راشد محصل، محمدتقی. (1385). وزیدگیهای زادسپرم، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا. (1366). صور خیال در شعر فارسی. تهران: نشر آگاه.
- صفوی، کورش. (1377). زبانشناسی و ادبیات: « تاریخچه چند اصطلاح »، تهران: نشر مرکز.
- فردوسی، ابوالقاسم. (1386). شاهنامه. 8 ج، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران: مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- فرنبغ دادگی. (1380). بندهشن. گزارش مهردارد بهار، تهران: انتشارات توس، چاپ دوم.
- فرهوشی، بهرام. (1381). فرهنگ زبان پهلوی. تهران: دانشگاه تهران.
- قریب، بدرالزمان. (1374). فرهنگ سغدی - فارسی - انگلیسی. تهران: فرهنگان.
- کریستینسن، آرتور. (1314). وضع ملت، دولت و دربار در دوره شاهنشاهی ساسانی. ترجمه محتبی مینوی، تهران: کمیسیون معارف.
- مزداپور، کتایون. (1369). شایست و ناشایست. تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
- معین، محمد. (1338). مزدیسنا و ادب پارسی، ج 1، تهران: دانشگاه تهران.
- موسوی فریدنی، آزاد. (1382). « استعاره از کذب تا واقعیت »، فصلنامه زندهرود، شماره 29 و 28 اصفهان. صص 9-35.
- میرفخرایی، مهشید. (1367). روایت پهلوی. متنی به زبان فارسی میانه. تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
- میتوی، مجتبی. (1354). نامه تنسر به گشنسب. تهران: خوارزمی.
- LakOff G.M. Johnson. (1980). MeTaphors we live By. Chicago and London: university Of Chicago press.
- LakOff G.M. Johnson. (1993). "The Contemporary Theory of Metaphor" in Metaphor and Thougt. Ed. A. Ortony. Second Edit. PP. 202-251. Cambridge University Press.
منبع مقاله :
مجموعه مقالههای شاهنامه و پژوهشهای آیینی؛ (1392) به کوشش فرزاد قائمی، ویراستهی سیما ارمی اول، مشهد، مؤسسهی چاپ و انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، چاپ نخست.
/ج