نگاهي به مقوله تعقل از ديدگاه امام علي (ع)؛
نويسنده:دكتر رضا برنجكار
انتخاب؛ ثمره غلبه عقل بر شهوت
تاريخ عقل و تعقل، همزاد تاريخ بشري است؛ وجه مميز انسان از موجودات ديگر، عقل اوست، و آدمي با تعقل، به حيات انساني
خويش ادامه مي دهد. به فرموده امام علي (ع) «انسان به عقل خود، انسان است.» و «اصل انسان خرد اوست.» بنابراين تاريخ تعقل با پيدايش آدم آغاز مي شود.
معمولا در كتابهاي تاريخ فلسفه گفته مي شود تعقل در سواحل آسياي صغير و در منطقه «ايونيا» با ظهور «طالس» و «آناكسيمندر» شروع شده است و پيش ازآن مردم در دوران تخيل مي زيسته اند. اين سخن اگر درست باشد، كه چنين نيست، تنها درباره شروع نوع خاصي از تعقل درست است، نه درباره پيدايي تعقل و خردورزي به معناي كلي آن. البته توجه به عقل و تعقل فلسفي و به سخني ديگر، تعقل در باب تعقل فلسفي و نقد و بررسي آن امري متأخر است و بر اساس اطلاعات مكتوب و باقي مانده، ابتدا در زمان سوفسطائيان و سقراط به شكلي ناقص مطرح شده است. پس از آن در عصر جديد با «فرانسيس بيكن»، «رنه دكارت» و «جان لاك» بار ديگر مسأله معرفت و بخصوص تعقل،مورد توجه جدي قرار گرفت و درآثار «امانوئل كانت» به اوج خود رسيد و مساوي با فلسفه شد و در نهايت به علم معرفت شناسي جديد انجاميد.
هنگامي كه به مباحث مطرح شده در تاريخ فكر و فلسفه نظر مي كنيم، مي بينيم كه عقل افلاطون با عقل ارسطو، عقل متكلمان با عقل عارفان، عقل دكارت با عقل كانت و ... تفاوت مي كند و هر كس معناي خاصي از آن را اراده كرده است . اين جاست كه پيچيدگي مسأله خود را نشان مي دهد و معلوم مي شود كه تلقي انسانها از چيزي كه انسان بودن آنها به آن است، يكسان نيست. لازمه اين اختلاف نظر آن نيست كه بگوييم هر كس عقل خاصي دارد كه متفاوت و متباين با عقل ديگران است؛ بلكه مي توان گفت اين اختلاف به دليل اختلاف در تفسير عقل است.
اختلاف در تفسير را نيز مي توان به كاركردهاي متفاوت عقل و قابليتهاي گوناگون آن بازگرداند. بدين سان اهميت بررسي عقل و تعقل از ديدگاه امام علي (ع) روشن مي شود؛ زيرا خداوند متعال با فضل خويش آن امام حكيم را از عالي ترين درجه عقل بهره مند ساخته است و اوست كه مي تواند مفسر عقل و تبيين كننده تعقل و مسيرهاي درست آن باشد.
عقل در لغت و اصطلاح
عقل در نگاه افلاطون،وسيله اي است كه آدمي با استفاده از آن و بر اساس ديالكتيك، به عالم مثل عروج كرده، صورت هاي كلي (مثل) را شهود مي كند. ارسطو،عقل را قوه اي مي داند كه صورتهاي كلي را از افراد جزئي انتزاع مي كند و نيز از بديهيات به نظريات مي رسد. عقل در نظر دكارت، قوه اي است كه تصورات فطري را در خود دارد. براي كانت عقل نظري، همان قوه استنتاج با واسطه يا استنتاج قياسي است و عقل عملي منشأ تكليف اخلاقي و...
با اين همه، بدون در نظر گرفتن تفسيرهاي جزئي، مي توان گفت در فلسفه و كلام براي عقل دو اصطلاح كلي قابل تشخيص است: در يكي از اين دو اصطلاح، عقل موجودي است كه ذاتاً و فعلاً مجرد بوده و به طور مستقل، يعني بدون تعلق به نفس و بدن، موجود است. بدين ترتيب كه از خدا تنها يك موجود كه عقل اول ناميده مي شود صادر گشته و از آن، عقل دوم، و از آن عقل سوم، تا عقل دهم، كه عقل فعال نام دارد، برسد.
بسياري از فيلسوفان درباره نحوه ارتباط عقل انساني و عقل مستقل، معتقدند كليات عقلي در عقل فعال قرار دارد و هم اوست كه اين كليات را بر عقول انساني افاضه مي كند.
جايگاه عقل در ذات انساني
همانطور كه در مقدمه گذشت، از ديدگاه امام علي (ع) انسانيت انسان به عقل اوست. امام در حديثي ديگر تفاوت انسان، حيوان و فرشته را بدين گونه بيان مي فرمايند: خداوند در فرشتگان عقلي بدون شهوت نهاد، و در چارپايان شهوتي بدون عقل، و در فرزندان آدم هر دو را قرار داد. پس هر كس عقلش بر شهوتش غالب شد، از فرشتگان برتر است و هر كس شهوتش بر عقلش پيروز شد، از چارپايان بدتر است. بر اساس اين حديث شريف، تفاوت انسان با حيوان در عقل اوست، و تفاوت او با فرشتگان در شهوت، و تفاوتش با هر دو در تركيب عقل و شهوت و لوازم و آثاري است كه از اين تركيب حاصل مي شود. اين جاست كه انتخاب مطرح مي شود؛ انتخاب راه عقل يا انتخاب راه شهوت. و چون انتخاب آمد، مسؤوليت نيز پا به ميان مي گذارد؛ مسؤوليت، تصميم و انتخاب راه.
امام پس از بيان تفاوت انسان با حيوان و فرشته به دو مطلب اشاره مي كنند: يكي اينكه اگر در انسان عقل بر شهوت غالب شد، او از فرشته برتر است؛ و مطلب دوم اينكه اگر شهوت بر عقل چيره شد،انسان از حيوان بدتر است.
دليل مطلب نخست اين است كه فرشته تنها داراي عقل است و راهي جز او پيش رو ندارد. بنابراين پيروي از راه عقل براي فرشته كار مشكلي نيست؛ اما چون در انسان شهوت نيز وجود دارد و شهوت او را به مخالفت با عقل فرا مي خواند، پيروي از راه عقل مستلزم رام كردن شهوت است، كه كاري بسيار مشكل و توانفرساست.
از اين رو درجه ارزشي كسي كه با وجود داشتن شهوت، از عقل پيروي كرده است، بالاتر از رتبه موجودي است كه بدون داشتن شهوت، پيرو عقل است. دليل نكته دوم نيز همين است. حيوان چون تنها از شهوت برخوردار است، چاره اي جز پيروي از آن ندارد. اما انسان براي پيروي از شهوت بايد عقل را كنار بگذارد، و روشن است كه رتبه كسي كه پيروي ازشهوت رابرگزيده است، از كسي كه چاره اي جز اين كار را نداشته، پايين تر است.
اگر بخواهيم بر اساس حديث پيش گفته، تعريفي از انسان ارائه دهيم، مي توانيم انسان را «موجودي كه داراي عقل و شهوت است» تعريف كنيم؛ اما چنانكه اشاره شد، لازمه وجود اين دو نيرو، نيروي سومي است و آن نيروي اراده و انتخاب است. بر اساس همين نيروي اخير است كه آدمي آزادانه از عقل يا شهوت پيروي مي كند. در واقع انسان به مدد نيروي اراده، مسير خويش را برمي گزيند و در طريق خرد يا شهوت قرار مي گيرد. بنابراين اراده در عرض دو نيروي ديگر نيست، بلكه در طول آن دو است و هنگامي كه فعليت مي يابد، به اراده عقلاني و اراده شهواني تقسيم مي شود.
از اين ميان، آنچه ملاك ارزش آدمي است و مي تواند او رادرمقامي برتر از فرشتگان قرار دهد، اراده عقلاني اوست، و آنچه باعث رذيلت و تباهي اوست و او را از چارپايان پست تر مي كند، اراده شهواني است. از همين روست كه امام علي (ع) در اهميت عقل مي فرمايند : «ارزش هر انساني، خرد اوست» .
عقل در مقابل شهوت، هواي نفس و جهل قرار گرفته است. حضرت علي (ع) در اين باره مي فرمايند: آفت عقل، هواي نفس است. هواي نفس،آفت خردهاست. اطاعت از هواي نفس، عقل را فاسد مي كند.
در برخي احاديث، جهل در مقابل عقل قرار مي گيرد. حتي محدثان بزرگي چون كليني(ره) «عقل و جهل» را عنوان بابي از ابواب كتاب هاي روايي خويش نهاده اند، نه عنوان «علم و جهل» را. البته در احاديث گاه به تقابل علم و جهل برمي خوريم. مثلا امام علي (ع) مي فرمايند: «جهل ثروتمند، او را پست مي گرداند و علم فقير، او را بالا مي برد.»اما معمولا عقل در مقابل جهل قرار گرفته است. امام علي (ع) مي فرمايند: «هيچ بي نيازي همچون عقل، و هيچ فقري مانند جهل نيست.» از احاديثي كه درباره عقل و جهل وارد شده است، چنين برمي آيد كه ويژگيها و آثار بيان شده براي عقل و جهل درست در نقطه مقابل يكديگرند و مي توان نتيجه گرفت كه به طور كلي عقل و جهل دو نيروي متضاد در انسانند. اما از اينكه عقل در مقابل شهوت نيز قرار دارد، مي توان نتيجه گرفت كه جهل در اين احاديث به معناي شهوت نيز هست.
گويا در كلمات حضرت امير(ع) و نيز ديگر معصومان(ع) جهل معناي واحدي ندارد: گاه جهل به معناي ناداني يا عدم علم است، و از اين رو در مقابل علم قرار مي گيرد. اين معناي جهل، امري عدمي است. اما گاه جهل به معناي شهوت و امري وجودي مطرح است. جهل به اين معنا در مقابل عقل قرار مي گيرد و اين دو يعني عقل و جهل دو نيروي متضادند و آدمي هميشه شاهد تنازع آنها با يكديگر است.
«ايزوتسو» زبان شناس و اسلام شناس معاصر پس از بررسي اشعار زمان جاهليت و نيز تحقيق در آيات قرآن مجيد، سه معنا براي جهل مي يابد: معناي نخست جهل «الگوي برجسته رفتار تندخوي بي پروايي است كه با اندك انگيختگي ممكن است قدرت تسلط بر نفس را از كف بدهد و در نتيجه بي باكانه به عمل برخيزد، و هوس كور غيرقابل مهار كردني، محرك او باشد؛ بي آنكه هيچ در آن بينديشد كه پيامد عمل مصيبت بار او چه خواهد بود ... در مقابل اين جنبه جهل است كه تصور حلم در درجه اول متعارض است.» نتيجه معناي اول جهل، معناي دوم آن يعني ضعيف شدن عقل و ناكارآمدي آن است. معناي سوم جهل، عدم علم است.
ادامه دارد...