فمينيسم و اخلاقزدايي در ارتش آمريكا
نويسنده:اليزابت رايت
منبع:مركز اسناد انقلاب اسلامي
منبع:مركز اسناد انقلاب اسلامي
از ارتش در حال حاضر در حكم "نوعي آزمايشگاه اجتماعي" استفاده ميشود. نيروهاي مسلح اكنون "به سبب رگباري از اتهامات فمينيستي عليه آنها و تقاضاهاي مرتبط با خط مشي آن نيروها زمينگير شدهاند."
از ميان بسياري از پيامدهاي ناخوشايندي كه تسليم شدن به امور درست سياسي به بار آورده است، دموكراتيزه شدن ارتش ايالات متحده آمريكا به يقين يكي از تأسفبارترين آنهاست. اول از همه، وادار كردن مردان جواني است كه علاوه بر دست و پنجه نرم كردن با چالش قرار دادن روح و روان ناآرامشان تحت انضباط شديد نظامي، بايد با چالش بزرگتري نيز دست به گريبان شوند و آن مهار كردن اميال و گرايشهاي شديد، طبيعي و جنبي خويش هنگام زندگي كردن و خفتن در مكانهايي است كه زنان نيز در همان مكانها و در فاصلهاي نزديك به آنان به سر ميبرند.
دوم،آميزش با زنان جواني است كه ضمن آن كه ظاهرا دوران نظام وظيفه خود را سپري ميكنند، از آنان خواسته ميشد كه كشش و گرايش غريزي خود را در امر يافتن زوج يا شريك زندگي در نطفه خفه كنند. آنگاه، چه نتيجهاي عايد ميشود؟ آشفتگي و حامله شدن عدهاي بسيار.
وارد آمدن چه نوع آسيبي بر عقل سليم ميتواند دولتي را وادار كند كه عنصر تعامل جنسي و شهواني را تعمدا وارد نيروهاي رزمندهاش كند، كه به ناچار معضلات احساسي را نيز با خود به همراه ميآورد؛ معضلاتي كه ما همگي با آنها آشنا هستيم و عبارتند از: احساسات جريحهدار شده؛ دورههايي آكنده از اضطراب و سر به گريبان انديشه فرو بردن؛ و گهگاه حتي رفتاري انتقامجويانه در پيش گرفتن. ترس از اين نوع اختلال و وقفه در كارها و تكاليف، يكي از دلايل آن است كه چرا فرماندهان نظامي در سال 1992 ميلادي عليه همجنسگراياني كه به همجنسگرايي خود آشكارا اذعان داشتند، با چنان شدتي به پيكار برخاستند. ليكن،آنچه هواداران همجنسبازي در آن شكست خوردند، فمينيستها در آن برنده شدند و امكان دارد كه روزي در آينده ما تاوان سنگيني بابت آن بپردازيم.
رابرت ماگينيس، سرهنگ دوم بازنشسته ارتش، درباره اين تازهترين امتيازي كه به سپاه صلح (P.C.MANIATHE) داده شده است، و اكنون همه آمريكا را فرا گرفته است، تحقيقاتي به انجام رسانده و نتايج آن را به رشته تحرير در آورده است.
او واقعيتهاي زندگي در نيروي دريايي در حال حاضر را در نوشتههايش ذكر كرده است. نيروي دريايي اكنون استانداردهاي ديرينه آزمايشهاي منظم توانسنجي را براي احتراز از استفاده نادرست از توانايي جسماني محدود زنان، ناديده ميگيرد؛ حتي پس از آموزشهاي قابل توجه، بنيه و نيروي زنان افزايش نمييابد و آسيبهايي كه به كمر و ستوان فقرات زنان وارد ميآيد سه برابر مردان است؛ مقررات نيروي دريايي، حاملگي زنان را از لحاظ آمادگي آنان جهت ادامه انجام وظيفه در نيروهاي مسلح، مسألهاي "قابل قبول" تلقي ميكند (اگر چه تقريبا نيمي از "ملوانان" باردار، با پايان رفتن دوران مرخصي خود هرگز به محل خدمتشان در نيروي دريايي باز نميگردند)؛ صميمي شدن بيش از اندازه اعضاي مذكر و مونث خدمه كشتيهاي نيروي دريايي نيز به بروز مشكلات جدي در روحيه آنان منجر ميگردد؛ از اين گذشته، وارد آمدن اتهام مزاحمتهاي جنسي به ابزار مطلوبي براي برخي از زنان مبدل شده است تا برنامههاي مختص به خود را پيش ببرند.
ماگينيس خاطرنشان ميكند كه فقدان نيروي جسماني، به ويژه در زمنيه برداشتن وزنهها و بارهاي سنگين، ممكن است اغلب امكانات انسان را براي زنده ماندن در حوادث و فجايعي كه در يك كشتي رخ ميدهد، كاهش دهد. داشتن يا نداشتن نيرو ميتواند براي ساير خدمه كشتي تا حد مرگ و زندگي تفاوت ايجاد كند. (اينها واقعيتهايي هستند كه مأموران پليس مرد و مأموران آتشنشاني مرد ناگزيرند در رويارويي با آنها زندگي روزمره خود را سپري كنند).
احتمالا، تكاندهندهترين همه اينها آن است كه به نظر ميرسد بسياري از زنان عضو نيروهاي مسلح در اين ايام بيش از حد تمايل دارند كه "مادران تنها" (مادران بدون شوهر) بشوند. اين امر در نظر بسياري نوعي بلندپروازي است كه در چارچوب شغل و حرفهاي كه قرار بود آنان براي خود به وجود آورند، نميگنجد و از مرزهاي آن بسيار فراتر ميرود. ماگينيس مينويسد: "در هر زمان مفروض، بيش از 18 درصد زنان نيروي دريايي باردارند و مطالعه در خصوص دو كشتي نيروي دريايي نشان داد كه درصد حاملگي ميان زنان خدمه كشتيهاي مزبور به يك سوم ميرسد. كل تعداد بارداران آن دو كشتي 8423 نفر است و با اين تعداد از زنان ميتوان خدمه تقريبا دو ناو هواپيمابر را تأمين كرد."
ماگينيس در بخشي از تحقيقات خود، كه به منزله يك راز نه چندان سه به مهر نظامي است، فاش ميسازد كه "در طول عمليات طوفان صحرا، تغيير مأموريتهاي 1145 زن در كشتيهاي اعزام شده ضرورت يافت و علت آن اين بود كه به طور ميانگين ماهي 95 تن از زنان مزبور حامله ميشدند."
ماگينيس دادههايي را درباره رزمناو "يو اس اس آيزنهاور" ذكر ميكند كه نخستين كشتي رزمي بود كه درهاي آن به روي خدمه زن گشوده شد و ظرف دو ماه تعداد حاملگيها در آن از پنج فقره به 39 فقره افزايش يافت. "در كل"، 13 درصد از زنان خدمه كشتي باردار شدند. "نيازي به گفتن نيست كه در هر يك از موارد حاملگي، "ملوان" باردار شده ناگزير بود وظايف و تكاليف خود در عرشه كشتي را رها كند.
نظرات ماگينيس نيز با مشاهدات و نظرات يك افسر فرمانده در ردههاي پايين، كه بر رفتار زنان در كشتي خود نظارت داشت، انطباق دارد. اين افسر از تجربيات مستقيم خود چنين استنباط كرده است كه بسياري از زنان بدان منظور حامله ميشوند تا از برنامه استقرار خود در مواضع جنگي در امان بمانند. او معتقد است كه بسياري از آنان در درجه اول براي برخورداري از آموزشي كه داده ميشود و نيز در جستجو براي يافتن شوهر وارد نيروي دريايي شدهاند. او از وقتي كه حاضر نشد صميميت بيش از حد ميان خدمه زن و مرد را تحمل كند، با رفتارهاي ناسازگارانهاي از جانب زنان مواجه شد.
"بروس چپمن" در مقالهاي در نشريه "سياتل پست اينتليجنسر" مينويسد كه از ارتش در حال حاضر در حكم "نوعي آزمايشگاه اجتماعي" استفاده ميشود. نيروهاي مسلح اكنون "به سبب رگباري از اتهامات فمينيستي عليه آنها و تقاضاهاي مرتبط با خط مشي آن نيروها زمينگير شدهاند." وي خودكشي درياسالار جرمي بوردا را نه ناشي از داستانهاي سطحي و بيپايه و اساس درباره مدالها و نشانهاي حاكي از پيروزيهاي او در جنگهاي پيشين،بلكه نتيجه فشارهايي ميداند كه بر اثر دگرگوني و تغيير شكل دادن نيروي دريايي كشور بر او وارد آمده بود. از يك سو، بوردا در معرض حملات شديد دولت قرار گرفته بود تا شيوههاي غيرمنطقي جديدي را كه بر نيروي دريايي تحميل شده بود به اجرا درآورد و از سوي ديگر رگباري فزاينده از انتقادها عليه او جريان داشت، داير بر آن كه او موفق به دفاع از افتخار و شرف افسران خود و از كارآيي خدمات آنان نشده است."
چپمن ترك خدمت 53 درصد از فرماندهان بخش هواپيمايي نيروي دريايي را نيز ذكر كرده و نوشته است كه آنان ترك خدمت را بر ادامه وضع حاضر ترجيح دادهاند. "آنان اركان و اساس نيروي دريايي و آينده آن را تشكيل ميدادند و افسراني بودند كه شيوه عملكرد آنان در مدت بيست سال نشانه درياسالاران بالقوه را بر پيشاني آنان نقش كرده بود."
"مركز آمادگي نظامي" سازماني است كه بر شيوههاي نظامي نيروهاي مسلح نظارت دقيق دارد و تأثير آنها را بر كارآيي نظامي كشور تحليل ميكند. اين سازمان به منزله اتحاد غيرنظاميان و نظاميان "در راستاي دفاع از شيوههاي بينقص كاركنان نظامي در نيروهاي مسلح آمريكا" توصيف شده است. اين مركز يك خبرنامه و مطالبي در ارتباط منطقي با امور فوق منتشر ميكند. بيانيه او در خصوص رسالتي كه به عهده دارد از اين قرار است: "ارتش در طول تاريخ خود راهنما و پيشتاز اعتلاي تحولات مثبت اجتماعي بوده است؛ اما آن برنامه ضدفرهنگي، كه در حال حاضر در تحكيم آن اهتمام ورزيده ميشود، با مسيري كه ارتش بايد بپيمايد تفاوت دارد. شيوههاي مختص برنامهريزيهاي اجتماعي كه اكنون بر ارتش تحميل ميگردد، تنها به سود عدهاي معدود و به زيان شمار زيادي از افراد طرحريزي است، بي آن كه به آثار و نتايج منفي آن شيوهها بر توان و نيروي هر يك از يكانها، قالبيت رزمي، روحيه، عضوگيري، تداوم اجراي تكاليف و بر آمادگي كلي آنها توجهي مبذول گردد.
"آنچه مزيد بر علت شده و اين وضع را بغرنجتر كرده است يك سنت غرورآميز نظامي است و آن چنين است كه: وقتي كه تصميماتي اتخاذ ميشود، از سربازان شايسته اين انتظار هست كه دستورات را اجرا كنند، نه اين كه درباره آن دستورات به بحث و جدل بپردازند. اين بدان معناست كه غيرنظامياني كه در مبارزات سياسي فعاليت دارند و عواقب ناخوشايند فعاليتهايشان به ندرت ممكن است دامنگيرشان شود، اين آزادي عمل را دارند كه بارهايي سنگينتر از حد بر دوش مردان و زناني ]در نيروهاي مسلح[ قرار دهند كه از آزادي عمل واقعي براي بيان نظرات و عقايد خود محرومند."
از ميان بسياري از پيامدهاي ناخوشايندي كه تسليم شدن به امور درست سياسي به بار آورده است، دموكراتيزه شدن ارتش ايالات متحده آمريكا به يقين يكي از تأسفبارترين آنهاست. اول از همه، وادار كردن مردان جواني است كه علاوه بر دست و پنجه نرم كردن با چالش قرار دادن روح و روان ناآرامشان تحت انضباط شديد نظامي، بايد با چالش بزرگتري نيز دست به گريبان شوند و آن مهار كردن اميال و گرايشهاي شديد، طبيعي و جنبي خويش هنگام زندگي كردن و خفتن در مكانهايي است كه زنان نيز در همان مكانها و در فاصلهاي نزديك به آنان به سر ميبرند.
دوم،آميزش با زنان جواني است كه ضمن آن كه ظاهرا دوران نظام وظيفه خود را سپري ميكنند، از آنان خواسته ميشد كه كشش و گرايش غريزي خود را در امر يافتن زوج يا شريك زندگي در نطفه خفه كنند. آنگاه، چه نتيجهاي عايد ميشود؟ آشفتگي و حامله شدن عدهاي بسيار.
وارد آمدن چه نوع آسيبي بر عقل سليم ميتواند دولتي را وادار كند كه عنصر تعامل جنسي و شهواني را تعمدا وارد نيروهاي رزمندهاش كند، كه به ناچار معضلات احساسي را نيز با خود به همراه ميآورد؛ معضلاتي كه ما همگي با آنها آشنا هستيم و عبارتند از: احساسات جريحهدار شده؛ دورههايي آكنده از اضطراب و سر به گريبان انديشه فرو بردن؛ و گهگاه حتي رفتاري انتقامجويانه در پيش گرفتن. ترس از اين نوع اختلال و وقفه در كارها و تكاليف، يكي از دلايل آن است كه چرا فرماندهان نظامي در سال 1992 ميلادي عليه همجنسگراياني كه به همجنسگرايي خود آشكارا اذعان داشتند، با چنان شدتي به پيكار برخاستند. ليكن،آنچه هواداران همجنسبازي در آن شكست خوردند، فمينيستها در آن برنده شدند و امكان دارد كه روزي در آينده ما تاوان سنگيني بابت آن بپردازيم.
رابرت ماگينيس، سرهنگ دوم بازنشسته ارتش، درباره اين تازهترين امتيازي كه به سپاه صلح (P.C.MANIATHE) داده شده است، و اكنون همه آمريكا را فرا گرفته است، تحقيقاتي به انجام رسانده و نتايج آن را به رشته تحرير در آورده است.
او واقعيتهاي زندگي در نيروي دريايي در حال حاضر را در نوشتههايش ذكر كرده است. نيروي دريايي اكنون استانداردهاي ديرينه آزمايشهاي منظم توانسنجي را براي احتراز از استفاده نادرست از توانايي جسماني محدود زنان، ناديده ميگيرد؛ حتي پس از آموزشهاي قابل توجه، بنيه و نيروي زنان افزايش نمييابد و آسيبهايي كه به كمر و ستوان فقرات زنان وارد ميآيد سه برابر مردان است؛ مقررات نيروي دريايي، حاملگي زنان را از لحاظ آمادگي آنان جهت ادامه انجام وظيفه در نيروهاي مسلح، مسألهاي "قابل قبول" تلقي ميكند (اگر چه تقريبا نيمي از "ملوانان" باردار، با پايان رفتن دوران مرخصي خود هرگز به محل خدمتشان در نيروي دريايي باز نميگردند)؛ صميمي شدن بيش از اندازه اعضاي مذكر و مونث خدمه كشتيهاي نيروي دريايي نيز به بروز مشكلات جدي در روحيه آنان منجر ميگردد؛ از اين گذشته، وارد آمدن اتهام مزاحمتهاي جنسي به ابزار مطلوبي براي برخي از زنان مبدل شده است تا برنامههاي مختص به خود را پيش ببرند.
ماگينيس خاطرنشان ميكند كه فقدان نيروي جسماني، به ويژه در زمنيه برداشتن وزنهها و بارهاي سنگين، ممكن است اغلب امكانات انسان را براي زنده ماندن در حوادث و فجايعي كه در يك كشتي رخ ميدهد، كاهش دهد. داشتن يا نداشتن نيرو ميتواند براي ساير خدمه كشتي تا حد مرگ و زندگي تفاوت ايجاد كند. (اينها واقعيتهايي هستند كه مأموران پليس مرد و مأموران آتشنشاني مرد ناگزيرند در رويارويي با آنها زندگي روزمره خود را سپري كنند).
احتمالا، تكاندهندهترين همه اينها آن است كه به نظر ميرسد بسياري از زنان عضو نيروهاي مسلح در اين ايام بيش از حد تمايل دارند كه "مادران تنها" (مادران بدون شوهر) بشوند. اين امر در نظر بسياري نوعي بلندپروازي است كه در چارچوب شغل و حرفهاي كه قرار بود آنان براي خود به وجود آورند، نميگنجد و از مرزهاي آن بسيار فراتر ميرود. ماگينيس مينويسد: "در هر زمان مفروض، بيش از 18 درصد زنان نيروي دريايي باردارند و مطالعه در خصوص دو كشتي نيروي دريايي نشان داد كه درصد حاملگي ميان زنان خدمه كشتيهاي مزبور به يك سوم ميرسد. كل تعداد بارداران آن دو كشتي 8423 نفر است و با اين تعداد از زنان ميتوان خدمه تقريبا دو ناو هواپيمابر را تأمين كرد."
ماگينيس در بخشي از تحقيقات خود، كه به منزله يك راز نه چندان سه به مهر نظامي است، فاش ميسازد كه "در طول عمليات طوفان صحرا، تغيير مأموريتهاي 1145 زن در كشتيهاي اعزام شده ضرورت يافت و علت آن اين بود كه به طور ميانگين ماهي 95 تن از زنان مزبور حامله ميشدند."
ماگينيس دادههايي را درباره رزمناو "يو اس اس آيزنهاور" ذكر ميكند كه نخستين كشتي رزمي بود كه درهاي آن به روي خدمه زن گشوده شد و ظرف دو ماه تعداد حاملگيها در آن از پنج فقره به 39 فقره افزايش يافت. "در كل"، 13 درصد از زنان خدمه كشتي باردار شدند. "نيازي به گفتن نيست كه در هر يك از موارد حاملگي، "ملوان" باردار شده ناگزير بود وظايف و تكاليف خود در عرشه كشتي را رها كند.
نظرات ماگينيس نيز با مشاهدات و نظرات يك افسر فرمانده در ردههاي پايين، كه بر رفتار زنان در كشتي خود نظارت داشت، انطباق دارد. اين افسر از تجربيات مستقيم خود چنين استنباط كرده است كه بسياري از زنان بدان منظور حامله ميشوند تا از برنامه استقرار خود در مواضع جنگي در امان بمانند. او معتقد است كه بسياري از آنان در درجه اول براي برخورداري از آموزشي كه داده ميشود و نيز در جستجو براي يافتن شوهر وارد نيروي دريايي شدهاند. او از وقتي كه حاضر نشد صميميت بيش از حد ميان خدمه زن و مرد را تحمل كند، با رفتارهاي ناسازگارانهاي از جانب زنان مواجه شد.
"بروس چپمن" در مقالهاي در نشريه "سياتل پست اينتليجنسر" مينويسد كه از ارتش در حال حاضر در حكم "نوعي آزمايشگاه اجتماعي" استفاده ميشود. نيروهاي مسلح اكنون "به سبب رگباري از اتهامات فمينيستي عليه آنها و تقاضاهاي مرتبط با خط مشي آن نيروها زمينگير شدهاند." وي خودكشي درياسالار جرمي بوردا را نه ناشي از داستانهاي سطحي و بيپايه و اساس درباره مدالها و نشانهاي حاكي از پيروزيهاي او در جنگهاي پيشين،بلكه نتيجه فشارهايي ميداند كه بر اثر دگرگوني و تغيير شكل دادن نيروي دريايي كشور بر او وارد آمده بود. از يك سو، بوردا در معرض حملات شديد دولت قرار گرفته بود تا شيوههاي غيرمنطقي جديدي را كه بر نيروي دريايي تحميل شده بود به اجرا درآورد و از سوي ديگر رگباري فزاينده از انتقادها عليه او جريان داشت، داير بر آن كه او موفق به دفاع از افتخار و شرف افسران خود و از كارآيي خدمات آنان نشده است."
چپمن ترك خدمت 53 درصد از فرماندهان بخش هواپيمايي نيروي دريايي را نيز ذكر كرده و نوشته است كه آنان ترك خدمت را بر ادامه وضع حاضر ترجيح دادهاند. "آنان اركان و اساس نيروي دريايي و آينده آن را تشكيل ميدادند و افسراني بودند كه شيوه عملكرد آنان در مدت بيست سال نشانه درياسالاران بالقوه را بر پيشاني آنان نقش كرده بود."
"مركز آمادگي نظامي" سازماني است كه بر شيوههاي نظامي نيروهاي مسلح نظارت دقيق دارد و تأثير آنها را بر كارآيي نظامي كشور تحليل ميكند. اين سازمان به منزله اتحاد غيرنظاميان و نظاميان "در راستاي دفاع از شيوههاي بينقص كاركنان نظامي در نيروهاي مسلح آمريكا" توصيف شده است. اين مركز يك خبرنامه و مطالبي در ارتباط منطقي با امور فوق منتشر ميكند. بيانيه او در خصوص رسالتي كه به عهده دارد از اين قرار است: "ارتش در طول تاريخ خود راهنما و پيشتاز اعتلاي تحولات مثبت اجتماعي بوده است؛ اما آن برنامه ضدفرهنگي، كه در حال حاضر در تحكيم آن اهتمام ورزيده ميشود، با مسيري كه ارتش بايد بپيمايد تفاوت دارد. شيوههاي مختص برنامهريزيهاي اجتماعي كه اكنون بر ارتش تحميل ميگردد، تنها به سود عدهاي معدود و به زيان شمار زيادي از افراد طرحريزي است، بي آن كه به آثار و نتايج منفي آن شيوهها بر توان و نيروي هر يك از يكانها، قالبيت رزمي، روحيه، عضوگيري، تداوم اجراي تكاليف و بر آمادگي كلي آنها توجهي مبذول گردد.
"آنچه مزيد بر علت شده و اين وضع را بغرنجتر كرده است يك سنت غرورآميز نظامي است و آن چنين است كه: وقتي كه تصميماتي اتخاذ ميشود، از سربازان شايسته اين انتظار هست كه دستورات را اجرا كنند، نه اين كه درباره آن دستورات به بحث و جدل بپردازند. اين بدان معناست كه غيرنظامياني كه در مبارزات سياسي فعاليت دارند و عواقب ناخوشايند فعاليتهايشان به ندرت ممكن است دامنگيرشان شود، اين آزادي عمل را دارند كه بارهايي سنگينتر از حد بر دوش مردان و زناني ]در نيروهاي مسلح[ قرار دهند كه از آزادي عمل واقعي براي بيان نظرات و عقايد خود محرومند."