«خير» آن چيزي است كه كارآمدتر باشد
نويسنده:حسين فرزانه
نگاهي به مكتب اخلاقي «فايده گرايي»
اشاره:فلسفه اخلاق يا اخلاق شناسي فلسفي، معمولاً به سه شاخه «فرا اخلاق»، «اخلاق هنجاري» و «اخلاق توصيفي» تقسيم مي شود. گاهي هم «اخلاق كاربردي» را به عنوان شق چهارم اين تقسيم وارد مي كنند. در فرا اخلاق ما با تحليل مفهومي اصطلاحات و مفاهيم اخلاقي سر و كار داريم . در اين شاخه ما در پي آنيم كه ببينيم گزاره هاي اخلاقي چگونه توجيه مي شوند. اينكه مي گوييم فلان كار خوب است، چگونه قابل توجيه است؟ آيا خوبي در جهان وجود دارد و يا خوبي مفهومي عيني است يا ذهني؟ اينها برخي از پرسشهايي هستند كه در فرااخلاق به بحث گذاشته مي شوند. اما در اخلاق هنجاري مصداق را تعيين مي كنيم و مي خواهيم بدانيم چه كاري خوب يا درست و چه كاري بد يا نادرست است. اينجاست كه مكتبهاي مختلف اخلاقي كه ما مي شناسيم (مانند فايده گرايي، تكليف گرايي و خودگرايي) سر بر مي آورند. سرانجام در «اخلاق توصيفي» مي خواهيم بدانيم كه انسانها اصولاً در زندگي خود چگونه با اخلاق كنار مي آيند؟ سرشت اخلاقي انسان در مجموع چه سرشتي است؟ خوب است يا بد؟ و... در اخلاق كاربردي هم با كاربرد اخلاق و تأملات اخلاقي در عرصه هاي مختلف از سياست و حرفه هاي مختلف گرفته تا حقوق و پزشكي سروكار داريم. روشن است هنگامي كه از «سودگرايي» به عنوان يك نحله اخلاقي سخن مي گوييم، گونه اي از اخلاق هنجاري را مدنظر قرار داده ايم يعني سودگرايي به عنوان يك مكتب در نظر گرفته مي شود كه مي خواهد به ما بگويد چه كاري درست و خوب و چه كاري نادرست و بد است.
فايده گرايي و بديلهاي آن
به نظر «آنسكومب»، مبناي اخلاق هنوز هم بايد اين پرسش باشد كه چه چيز براي بهبود زندگي خير لازم است؟ اين پرسش همان طور كه از ظاهرش پيداست، كاملاً يوناني است و فيلسوفاني چون افلاطون و ارسطو و همچنين سقراط با آن درگيرند. اين پرسش بر ماهيت فضيلت تأكيد مي كند، از شخصيت اخلاقي مي پرسد و اينكه چگونه فردي مي تواند صاحب فضيلت شود. اين رويكرد همچنين به اين پرسش مي پردازد كه براي فضيلت مند شدن چه نهادها و روابطي مورد نياز است و آموزش اخلاقي چه نقشي در بهبود نقش احساسات در زندگي اخلاقي دارد و همچنين تأثير دوستي و روابط خانوادگي بر شخصيت اخلاقي چيست؟ «آنسكومب» و پس از وي افرادي چون «مك اينتاير» و «داول» تصريح مي كنند، اخلاق فضيلت محور گستره اي جدي تر و ژرف تر از دو رويكرد اخلاقي فايده گرا و وظيفه گراست كه بر «چه بايد كرد؟» تأكيد دارند. به نظر اين افراد، مكاتب اخلاقي جهان جديد پرسش مهم اخلاق را بد مطرح كرده اند. آنها بايد از زندگي خير و خوب بپرسند و نه آنكه چه بايد كرد؟ يعني نظريه اخلاقي يوناني بر خلاف نظريه اخلاقي جهان جديد كه عمل محور است، بيشتر عامل محور قلمداد مي شود.
نتيجه گرايي وغير نتيجه گرايي
خاستگاه هاي نتيجه گرايي و فايده گرايي
با همه اينها، نگاه لذت گرايانه به اخلاق در جهان جديد است كه به يك قاعده تبديل مي شود. به تعبير «بودلر» جهان جديد جهاني است كه انسان را آن گونه كه هست مي پذيرد و نه آن گونه كه بايد باشد. بشر آن گونه كه هست، بر نتيجه و فايده اي كه از عملش به دست مي آيد، بسيار توجه مي كند. مكتب ليبراليسم هم كه با سودگرايي اخلاقي پيوندهاي نزديكي برقرار مي كند، براين نكته بسيار تأكيد مي كند. طبق آموزه هاي اين مكتب، سيئات فردي، حسنات جمعي اند، يعني بايد اجازه داد افراد به سود و منفعت خود بپردازند و اين سود فردي عملاً براي جامعه هم منفعت به همراه دارد. يعني ما نبايد از افراد انتظار داشته باشيم حسد نداشته باشند و يا مغرور نباشند و يا رقابت را از زندگي فردي خود حذف كنند. اينها بخشي ذاتي از زندگي انساني اند. اين ويژگيها- كه ويژگيهاي انسان متوسط جهان جديد هستند- تا تعرضي براي اجتماع ايجاد نكرده اند، محترمند.
به همين دليل است كه جهان جديد را انسان متوسط هم لقب داده اند، يعني او بيش از پيش به دوگانگي موجود در سرشتش و اينكه نه تنها انگيزه هاي مثبت كه انگيزه هاي منفي هم عامل پرداختن به كارها و امور زندگي هستند، دست مي گذارد. گويي در اين جهان بيني، ما از هنگامي كه به دنيا مي آييم، با اين ويژگي زاده مي شويم كه برايمان مهم است چه فايده و چه سودي از اعمال و افكارمان به دست مي آيند. فايده گرايان براي اثبات مدعاي خود به كودكان نيز توجه خاصي نشان مي دهند و فايده گرايي و سودگرايي را كه در آنها موجود است، دليلي بر درستي مدعاي خود مي پندارند. به تعبير ديگر، آنها به ما يادآوري مي كنند كه ذاتاً منفعت طلب هستيم.
فايده گرايي كلاسيك
«جرمي بنتام» به عنوان بينانگذار فايده گرايي يا سودگرايي كلاسيك، با استفاده از هفت مؤلفه و شاخص، خوشيها و دردها را محاسبه مي كند: شدت، دوام، ميزان يقين، قرابت، بارآوري، خلوص و وسعت، «ميل» هم سعي مي كند علاوه بر «كميت بنتامي»، كيفيت را هم در ارزشگذاري لذتها وارد كند. اما اين كار در هنگام فهم معيار سود با مشكل روبرو مي شود.
به نظر فايده گرايان كلاسيك، در حالي كه در طول تاريخ اكثريت افراد طبق اصول و قواعد فايده گرايي رفتار مي كردند، اما جرأت و شجاعت گفتن اين نكته را نداشتند كه انگيزه رفتارشان فايده است.
«جرمي بنتام» كتابي مي نويسد با عنوان «مقدمه اي بر اصول اخلاقيات و قانونگذاري» و با تكيه بر آراي افرادي چون «هابز» و «هيوم»، خير اخلاقي را با فايده توأم با سودمندي معادل مي گيرد. او اين فايده سودمند را هم افزايش لذت و كاهش درد تعريف مي كند. به همين دليل، به اين مكتب فايده گرايي «لذت گرا» نيز مي گويند. به جهت تعصبها و دشمنيهايي كه نسبت به اين مكتب رواداشته شده اند، فايده گرايي در طول تاريخ خود به درستي فهم نشده است.
«بنتام»، «ميل» و «سيدويك» پيشتازان فايده گرايي كلاسيك هستند. اين نوع فايده گرايي كه گاهي «فايده گرايي عمل محور لذت گرا» هم ناميده مي شود، تأكيد مي كند كه عملي از جهت اخلاقي درست است كه آن عمل، شادي و لذت را به حداكثر ممكن خود برساند، يعني عملي درست است كه ميزان خيرش براي حداكثر افراد بيشتر از ميزان شرش براي همه افراد باشد. لذت گرايي تصريح مي كند كه لذت تنها خير ذاتي است و رنج تنها شر ذاتي است.
مجموع اين آرا اشاره دارد به اينكه يك عمل در صورتي از جهت اخلاقي درست است كه بيشترين ميزان خوشي را براي بيشترين تعداد افراد به همراه داشته باشد. با اين تعبير از سودگرايي، اين مكتب در مقابل نظريه هاي تكليف گرا قرار مي گيرد كه به مؤلفه هايي جز فايده و سود چون وظيفه و تكاليف بها مي دهند. فايده گرايان البته مي گويند كسي كه تعهدي كرده، بايد به تعهد خود وفادار باشد صرفاً بدان جهت كه اين كار سود بيشتري را به همراه دارد. اگر آنها مروج صداقت هستند، به خاطر نفس صداقت نيست، بلكه بدان جهت است كه صداقت داشتن در مجموع سود بيشتري براي انسان به همراه دارد. هر چند ممكن است فايده گرايي، مكتب اخلاقي ساده و مشخصي به نظر آيد- همان گونه كه برخي پژوهشگران ايراني هم اين گونه تصور مي كنند- اما با توجه به تفسيرهاي مختلفي كه از نتيجه، سود، فايده، سود بالفعل، لذت، نتيجه كلي و سرجمع وجود دارند، به شقوق و شؤون مختلفي تقسيم مي شوند. در اين ميان، دو گونه فايده گرايي از دسته بنديهاي ديگر برجسته تر هستند.
فايده گرايي قاعده محور و فايده گرايي عمل محور
اديان و فايده گرايي
از سويي، در اديان، با شخصيت و هويت و نه صرف اعمال روبرو هستيم. اين رويكرد مي تواند پيوندهايي با فضيلت گرايي برقرار كند. از سوي ديگر، بسياري از اديان ما نخواسته اند جلو حب ذات و نتيجه خواهي طبيعي را بگيريم. آنها صرفاً جلو حالتهاي افراطي آن را گرفته اند. به تعبير ديگر، اگر بخواهيم ارسطويي در اين زمينه بحث كنيم، توجه به سود و فايده در ميانه طيفي است كه در يك طرف آن بي تفاوتي كامل به خود قراردارد؛ چيزي كه برخي از عارفان و صوفيان ترويج كرده اند و در طرف ديگر، طيف خودخواهي محض قرار دارد. توجه به سود و منفعت شخصي و نتيجه، در وسط اين طيف قرار مي گيرد.
اديان و پيامبران نمي خواهند اين جنبه از وجود خود را ناديده بگيريم. سخن همه اين است كه اولاً راه افراط و تفريط نپوييم و ثانياً بدانيم كه خود ما چيزي فراتر از شخص خودمان است. به تعبير ديگر، اگر عميق تر به گستره خودمان نظر كنيم، آن را بسيار وسيعتر از شخص خودمان مي بينيم و بسياري از پديده ها رامشاهده مي كنيم كه به صورت مستقيم و غيرمستقيم بر ما تأثير مي گذارند؛ بنابراين بايد نسبت به آنها حساس باشيم. بايد گفت، بخش مهمي از مباني اخلاق ديني، نتيجه گراست. قواعد اين اخلاق براي رسيدن به خدا، بهشت و... صادر مي شوند. آموزه مهم همه اديان كه «كاري را كه براي خود نمي پسندي براي ديگري هم مپسند» صرفاً مروج اخلاق فايده گرا و نتيجه گرا يا غايت گرا نيست، بلكه مي تواند گونه اي اخلاق تكليف گرا را هم دنبال كند.
انتقادات به فايده گرايي
مثالهاي زيادي زده مي شوند تا ابهامها و ضعفهاي مكتب فايده گرايي را نشان دهند. بهترين مثالي كه در اين زمينه وجود دارد، شايد مثال يك پزشك فايده گرا باشد. پزشكي را فرض كنيد كه با چند بيمار در حال مرگ رو به رو است. يكي نياز به قلب جديد دارد و ديگري به كليه و... آيا او براي آنكه اين افراد را نجات دهد، مي تواند فردي را بكشد تا چند نفر از مرگ نجات پيدا كنند؟ مگر نه آنكه ما قاعده بيشترين فايده براي بيشترين افراد موجود را بايد مدنظر داشته باشيم؟
سودگرايان تأكيد مي كنند، تخطي از مقررات بد است، چون اين كار اعتقاد به مقرارت را كم رنگ مي كند. دروغ گفتن و غيبت كردن و تهمت زدن هم بيشتر از اين منظر مورد توجه سودگرايان قرار مي گيرند. اگر ما دروغ بگوييم، اين دروغ همگاني مي شود، بنابراين بايد از دروغ گفتن و نقض تعهد بپرهيزيم.
حال فردي را در نظر بگيريد كه تعهدي را به فردي مي دهد كه آن فرد دارد مي ميرد. اگر چنين فردي تعهد خود را انجام ندهد، ضربه اي به اعتقاد به اين تعهد كردن وارد نمي كند. فايده گرا در اين مورد چه مي تواند بگويد. او البته ممكن است بگويد تعهد را به جا نياوردن اين عادت تعهد بر جا آوردن را در خود فرد مي كشد و بنابراين فرد بايد آن تعهد را انجام دهد. بدين گونه، يك فايده گرا به يك فضيلت گرا به معناي ارسطويي آن نزديك مي شود.
اخلاق سياسي هم مي تواند مشكلات فايده گرايي اخلاقي را نشان دهد. «ماكياولي» معتقد بود خيلي وقتها در سياست بايد دروغ گفت، تهمت زد و انسانهايي را كشت. اما آيا اين اخلاق نمي تواند بهانه اي به دست افراد دهد براي آنكه هر گونه جنايتي را تجويز كنند؟
بزرگترين ايرادي كه در مقام عمل به فايده گرايي وارد است، آن است كه فايده گرايي مي تواند توجيه گر هر كار و مشي در زندگي براي رسيدن به فايده و سود بيشتر باشد. اين نقدها بايد در كنار نقاط قوت آن كه مهمترينشان نزديكي به سرشت انساني و اقتضائات زمانه ما هستند، مورد توجه قرار گيرند.