پوپوليسم مذهبي

در آغاز بحث، ناگزير به ارائه برخي توضيحات و تعاريف هستيم، چون اين نوشته از دو جز اصلي تشكيل شده است : (پوپوليسم) و (دين).نخست بايد تعاريف درستي از اين دو مقوله داشته باشيم تا در پايان باارائه مصاديق عيني در اين زمينه، خواننده با ديدي روشن به درك مطالب بپردازد. جهان امروز، جهان تبليغات است. جهاني كه با استفاده از وسايل ارتباط جمعي بسيار پيشرفته، مي توان ذهن ها و مغزها را، اگر نگوييم به تسخير، لااقل به واكنش وا داشت. در دنيايي كه غول هاي رسانه اي، نقش سربازان قديم را در آن بازي مي كنند و مغزها و ذهن ها و تسخير آنها جاي تسخير سرزمين ها راگرفته است، نمي توان در مقابل هيچ چيز بي تفاوت بود.
سه‌شنبه، 10 ارديبهشت 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پوپوليسم مذهبي
پوپوليسم مذهبي
پوپوليسم مذهبي

نويسنده:سيدحسين حسيني
در آغاز بحث، ناگزير به ارائه برخي توضيحات و تعاريف هستيم، چون اين نوشته از دو جز اصلي تشكيل شده است : (پوپوليسم) و (دين).نخست بايد تعاريف درستي از اين دو مقوله داشته باشيم تا در پايان باارائه مصاديق عيني در اين زمينه، خواننده با ديدي روشن به درك مطالب بپردازد.
جهان امروز، جهان تبليغات است. جهاني كه با استفاده از وسايل ارتباط جمعي بسيار پيشرفته، مي توان ذهن ها و مغزها را، اگر نگوييم به تسخير، لااقل به واكنش وا داشت.
در دنيايي كه غول هاي رسانه اي، نقش سربازان قديم را در آن بازي مي كنند و مغزها و ذهن ها و تسخير آنها جاي تسخير سرزمين ها راگرفته است، نمي توان در مقابل هيچ چيز بي تفاوت بود. تبليغات ورسانه ها، مرزها را در نورديده اند و به ذهن ها رسوخ كرده و در صددند تا به ذهن ها بقبولانند كه درستي و حقيقت، همان چيزي است كه آنهامي گويند. از تبليغ خوراكي هاي متنوع گرفته تا ظريف ترين موضوعات فرهنگي و فلسفي را مانند بمب، بر ذهن، فكر و روح مخاطبان خود فرودمي آورند.
براي مثال، نگاهي به جو رسانه اي اين روزها بيندازيد. (جنگ تمدن ها)، (تروريسم)، انفجار در محله شيعه نشين (صدر) بغداد وكشته شدن بيش از 200 نفر، شهادت بيش از 100 نفر از مردم فلسطين در اثر حمله هاي رژيم صهيونيستي درخلال يك ماه گذشته، توافق هسته اي فرانسه و ايتاليا و...
امروزه در سايه اين هياهوهاي تبليغاتي است كه پديده اي به نام (پوپوليسم) تقويت مي شود و به عوام فريبي خود شدت مي بخشد. درعين حال، اين مقوله مانند بسياري مسائل زندگي بشر، امروز دچارپيچيدگي زيادي شده است.
تاريخچه پيدايش پديده پوپوليسم به سبك و سياق امروزي را بايد درگروهي به نام نارودنيك ها (مردم باوران) كه در سال 1860 در روسيه، به قصد انقلاب سوسياليستي فعاليت مي كردند، جست و جو كرد كه تكيه آنها بيشتر بر توده و عامه مردم بود.
در بحث هاي نظري پيرامون پوپوليسم، دو نوع رويكرد وجود دارد: دريك نگاه پوپوليسم معادل مردم باوري قرار مي گيرد و اعطاي آزادي ها وامتيازات دمكراتيك به مردم و شريك كردن آنان در ساختار قدرت است كه در عين حال، در مقابل نخبه گرايي و نخبه باوري قرار مي گيرد و از بعدسياسي و اجتماعي چندان مذموم نيست.
از نگاه ديگر، پوپوليسم به معناي مردم داري است كه تزريق نوعي اميد واهي به جامعه و تاكيد بر عقايد فراموش شده توده جامعه است كه به بهره برداري هايي از جامعه منجر مي شود.
آنچه در اين نوشته از آن بحث مي شود، بر رويكرد دوم استوار است.
پوپوليسم در طول تاريخ حيات خود، در عرصه هاي مختلف اجتماع ـبه خصوص نحله هاي فكري افراطي نظير فاشيسم و نازيسم ـ به صورت پنهان يا آشكار حضور و نفوذ داشته است.
اين طرز فكر، به دليل داشتن وجوه اشتراك بسيار با افكار تندروانه وعوام پسندانه گروه هاي مختلف، توانايي تداخل و اشتراك فكري را بااين گروه ها دارد.تفكر پوپوليسم با نفوذ به رده هاي بالاي مديريتي گروه هاي فكري، قدرت را به تدريج قبضه كرده و نيروي مردم را باشعارهاي تهييج كننده خود ـ البته براي مدت زماني كوتاه ـ در راه نيل به اهداف خود به كار مي گيرد.
اگر به نحله هاي فكري، همچون ناسيوناليسم و ماركسيسم، وتاريخچه آنها نظري بيفكنيم، شاهد ظهور افراط گراياني چون هيتلر،موسيليني و استالين (نازيسم، فاشيسم و استالينيسم) هستيم. بايد گفت از وجوه اشتراك (حداقل در سياست اعلاني) اين گروه ها يا افرادي كه سردمدار آنها بودند، در شعارهاي فريبكارانه و عوام گرايانه آنها بود. درحقيقت، هيتلر، موسيليني و استالين حكومت هاي خود را برپايه شعارهاي پوپوليستي بنا كردند يا حداقل يكي از پايه هاي حكومت آنهاپوپوليسم بود.
در اينجا بايد اذعان داشت كه پوپوليسم،به دليل اينكه داراي شعارهاي مردم گرايانه بوده و در پي جلب توجه هر چه بيشتر مردم است،در نتيجه در مخالفت جدي با امپرياليسم و ناسيوناليسم قرار دارد؛ ولي اين دليل نمي شود كه مكتب هاي فكري افراطي، نظير فاشيسم ونازيسم، از روش هاي پوپوليستي در راه نيل به اهداف خود بهره نبرند.چون همان گونه كه خواهد آمد، پوپوليسم متشكل از گروه هاي متفاوت وگاه متناقض است كه هر يك در صدد دستيابي به منافع خود هستند.
پيش از اينكه پوپوليسم را در تركيب با ديگر شئون جامعه بررسي كنيم، نخست بايد با پوپوليسم و آموزه ها و اهداف آن آشنايي مختصري داشته باشيم.

پوپوليسم چيست ؟

پوپوليسم از واژه لاتين populus(توده مردم يا عامه) گرفته شده است.پوپوليسم كه در فارسي از آن به عوام گرايي و مردم باوري ياد مي شود،ويژگي هايي دارد كه در زير به بعضي آنها اشاره مي شود.
1. جلب پشتيباني مردم با توسل به وعده هاي كلي و مبهم، و معمولاتحت كنترل رهبر فرهمند و شعارهاي ضد امپرياليستي.
2. پيشبرد اهداف سياسي، مستقل از نهادها و احزاب موجود، بافراخواني توده مردم به اعمال فشار مستقيم بر حكومت.
3. بزرگداشت و تقديس مردم يا خلق، با اعتقاد به اينكه هدف هاي سياسي بايد به اراده و نيروي مردم و جدا از احزاب يا سازمان هاي سياسي پيش برود.
البته آيين و سنت سياسي پوپوليستي، در هر كشوري شكل ويژه اي دارد. در نهضت هاي پوپوليستي، معمولا ائتلافي آشكار يا ضمني، ميان طبقات مختلف با منافع متفاوت و گاه متعارض بر قرار مي شود.
تداخل اقشار گوناگون در اين نهضت ها، به طور عمده ناشي از عدم تشكل طبقاتي و عدم وجود مرزبندي روشن طبقاتي است.
به هر روي، پوپوليسم داراي مشخصات زير است :
عوام فريبي، تقديس شخص رهبر فرهمند، تعصب، تكيه بر توده هاي محروم، نداشتن ايدئولوژي مشخص، اصلاح طلبي، ضديت باامپرياليسم، ملي گرايي، توسعه خواهي و پر و بال دادن به نيروهاي بازار.(1)
در نگرش پوپوليستي، جهت گيري افكار عامه، به منظور وا داشتن حكومت به پذيرش منويات مردم، چشمگير است. در پوپوليسم، اراده جهت دار توده مردم نسبت به عدالت خواهي، نقشي بارز دارد و مكانيسم اين اراده جهت دار، مؤثرتر و برتر از مكانيسم هاي سازمان هاي مختلف است و حكومت ها به طور مستقيم و غيرمستقيم، تحت فشار و تأثيرخواست عامه مردم واقع مي شوند و در تنظيم و تعبيه صحيح امور وتبيين سياست و وظايف جديد نظر مي كنند. معمولا رواج فساد در طبقه حاكم، به حركات و روش هاي پوپوليستي منتهي مي گردد.
پوپوليست ها همواره به دنبال جستن روزنه هايي مبني بر وجود يا عدم وجود كژي و فساد در حكومت هستند.
در حقيقت عوامل زيادي موجب پيدايش پوپوليسم در جوامع امروزمي گردد. به عقيده پل تاگارت، پوپوليسم، واكنش به انديشه هاوروش هاي نظام هاي سياسي مبتني بر نمايندگي است و در مقابل احساس وقوع بحران، به تجليل پنهان يا آشكار از كانون آرماني خودمي پردازد؛ با اين همه، به دليل فقدان ارزش هاي بنيادي، از عوام بيشترتأثير مي پذيرد و در هر محيطي ويژگي هاي محيط پيرامون خود رامي پذيرد و عملا پديده اي گذرا است. (2)
به هر روي، پوپوليسم با توده مردم سر و كار دارد و در حقيقت جنبشي توده اي است ؛ اما به دليل نداشتن تشكل منسجم و هدف مشخص وواقعي، اين جنبش ها منسجم تر و داراي تشكيلات منظم بعدي هستندكه در ادامه، منويات خود را اعمال مي كنند. همان گونه كه پيش ترگذشت، اين پديده ملقمه اي از گروه ها، افكار و افراد با منافع متفاوت وگاه متضاد است كه هر يك در پي برآوردن منافع و خواسته هاي خودهستند.در اين ميان، تشكيلات و گروهي موفق تر است كه بتواند سوار برموج پوپوليسم، آن را به سمت و سويي كه خود مي خواهد، هدايت كند.
پوپوليسم با همه تنوع در تاريخ اجتماعي معاصر، بر موج احساسات توده اي سوار شده و بدين گونه مشروعيت سياسي خاصي را براي خودپي مي ريزد.
در آنچه به فرايند پوپوليسم باز مي گردد، بايد بر پتانسيل بسيار بالايي سرايت در باورها و رفتارهاي فرهنگي اشاره كرد كه صرفا بحثي روان شناسانه است ؛ به گونه اي كه براي مثال ماركس گرايان فرويديست،درباره فاشيسم مطرح كرده اند (رايش) يا روانشناسان بر آن تاكيدداشته اند (فروم)، بلكه از نگاه انسان شناسي، بيشتر به پديده تقليدفرهنگي و الزام و كنترل اجتماعي و نياز و ضرورت جماعت گرايي دربرابر فرد گرايي در بسياري جوامع و موقعيت ها مربوط مي شود.(3)
به هر حال در آنچه به نتايج مربوط مي شود، بايد متأسفانه بر اين نكته تاكيد كرد كه تجربه پوپوليسم را نمي توان بر خلاف آنچه بسيار تصورشده است، نوعي واكسيناسيون در برابر خطرات بعدي ظهور اين پديده در آن جامعه يا جوامع ديگر به حساب آورد.
آنچه تاريخ به ما مي آموزد، آن است كه پيش داوري هاي پوپوليستي،عموما به تخريب هاي گسترده فرهنگ و حتي جنگ ها، تنش ها و قوم كشي هاي هراسناك منجر مي شوند (براي نمونه جنگ جهاني دوم)؛ امااين نتايج حتي پس از آنكه تحليل شده و همه افراد از آنها آگاه شده وحتي دچارعذاب وجدان نسبت به آنها مي شوند، لزوما موجب نمي شود كه با تكرار فاجعه روبه رو نشويم ؛ براي نمونه قتل عام ها و نسل كشي هاي بالكان در اروپا و همين فرايند در افريقا، به ويژه رواندا در ابتداي دهه 1990 از اين لحاظ گويا هستند.(4)
در نهايت بايد تأكيد كرد كه پوپوليسم، همچون هر روند ديگري كه درراه تقليل دهندگي انديشه حركت مي كند، به دليل آنكه جهان ما جهاني است كه دائمٹ رو به سوي پيچيدگي بيشتر دارد، مي تواند به همان ميزان خطرناك تر شده، ضربات سخت تري را از لحاظ فرهنگي بر يك كشور يايك فرهنگ وارد كند.
موضوع فرهنگ كه در اين مقال مد نظر ماست، دين و مسائل مربوطبه آن است.

صهيونيسم يهودي ـ مسيحي و استفاده پوپوليستي از دين

تئودور هرتزل، روزنامه نگار اتريشي و پدر صهيونيسم سياسي كه درسال 1897 ميلادي، نخستين كنگره يهوديان صهيونيست را در تالارموسيقي شهر بال تشكيل داد، گمان نمي برد كه جنبشي را كه پايه گذارآن بوده است، روزي بتواند از مواهب بي شمار راديكاليسم دسته عظيمي از مسيحيان استفاده كند، زيرا وي در آن كنگره گفته بود كه همه جهانيان از يهوديان جدا هستند و يهوديان، تنها در ميان خودشان مي توانند در امان باشند؛ اما امروزه به نظر مي رسد كه يهوديان، مأمني بهتر از ارض موعود (اسرائيل) در جامعه و دولت آمريكا يافته اند.(5)
شناخت دقيق تر هر دو جريان صهيونيسم سياسي يهودي و مسيحيان دست راستي، و باز خواني آرا و عقايد آن ها بسيار مهم است، چون نه تنهابه دليل علاقه اي دو جانبه و استراتژي واحد، بلكه به دليل هدفي مشترك، پايه گذار نامبارك ترين پيوند شده اند. اين هدف مشترك، يعني حمايت از برپايي دولت اسرائيل و حيات سياسي آن، از نظر مسيحيان انجيلي، از پيش شرطهاي ظهور دوباره حضرت مسيح است ومسيحيان تا آن زمان بايد، حمايت هاي بي دريغ خود را نثارصيهونيست ها كنند. صهيونيسم سياسي و بنياد گرا، بيشترين نصيب رااز اين تعصب ديني برده است.
صهيونيسم يهودي، امروزه در سايه حمايت هاي بي دريغ امريكا ومظلوم نمايي هاي تاريخي، همچون هولوكاست، توانسته است كه خود رابر سرزمين فلسطين تحميل كند و در اين ميان، از تمام امكانات براي پاكسازي قومي و ديني در اين سرزمين استفاده كند. سخن به گزافه نگفته ايم اگر بگوييم كه از مهم ترين پايه هاي تشكيل رژيم صهيونيستي، استفاده كاملا پوپوليستي از دين بوده است.
مهاجرت به ارض موعود كه البته درآغاز سرزميني در آفريقا بود، ولي سپس با مساعدت انگليسي ها به فلسطين معطوف شد، يهودي هاي سراسر دنيا را با فريب و نيرنگ به آنجا كشيد و با شست و شوي ذهن وروح آنها، اسلحه به دست آنان داد تا ساكنان اصلي سرزمين فلسطين،اعم از مسيحي يا مسلمان را از بين ببرند و هولوكاستي را در سرزميني فلسطيني بيافرينند كه روي هولوكاست هيتلري را سفيد كرد.

هفت مرحله در آخر الزمان

مسيحيان صهيونيست معتقدند كه در آخر الزمان هفت مرحله يا هفت مشيت الهي به وقوع مي پيوندد. اين مراحل عبارت است از:
1. بازگشت يهوديان به فلسطين.
2. ايجاد دولت يهود.
3. موعظه شدن بني اسرائيل و ديگر مردم دنيا به وسيله انجيل.
4. (حصول مرحله) وجد يا سرخوشي (Rapture)، يعني به بهشت رفتن همه كساني كه به كليسا ايمان آورده اند.
5. دوره 7 ساله حكومت دجال (آنتي كراست ـ ضد مسيح) و فلاكت يهوديان و ساير به اصطلاح مومنان.
6. وقوع جنگ ارماگدون.
7. شكست لشكريان دجال و تشكيل حكومت مسيح به پايتختي قدس ( اورشليم)، يهوديان در اين دوره به مسيح ايمان مي آورند.

اهداف مسيحيان صهيونيست

مسيحيان صهيونيست، بيشتر تحت تاثير افكار صهيونيسم يهودي هستند و اهداف زير را دنبال مي كنند:
1. تشويق و دلگرمي در گفت و گوهاي يهوديان و مسيحيان.
2. مقابله با افكار ضد يهودي.
3. آموزش با نگرش به ريشه هاي يهودي دين مسيح : اين برنامه در200 مدرسه با 100000 دانش آموزش اجرا مي شود.
4. اقدامات بشر دوستانه در ميان پناهندگان يهودي.
5. مخالفت با مقامات يهودي ميانه رو كه به دنبال روش هاي مصالحه جويانه براي صلح در فلسطين.
6. سوء استفاده از مسيحيت براي توجيه اعمال ضد حقوق بشر.
7. آخر الزمان شناسي از كتاب مقدس، در معرض تبديل شدن به پيش گويي منجر به واقعيت، براي اجراي بند هفتم با تبليغ تفكرات تدبيرگرايي (يا مشيت گرايي Dispensationalism).
در ميان عموم تلاش مي كنند تا اين باور را به وجود آورند كه مسائلي كه رخ مي دهد، همان است كه در كتاب مقدس آمده و ما نبايد با آنها مبارزه كنيم.
مهم ترين رويه پوپوليستي را در صهيونيسم يهودي ـ مسيحي، بايد درمقوله آرماگدون مشاهده كرد. آرماگدون (Armageddon) مرحله ششم ازمراحل هفت گانه آخر الزمان، جنگي همه گير در جهان است كه در آن همه زمين به سختي نابود خواهد شد. اصل اين كلمه هارمجيدو (ياهارمگيدو) است. مكان وقوع اين جنگ، صحراي مگيدو در شمال اسرائيل و كرانه غربي رود اردن است. در اين مكان در گذشته شهري استراتژيك وجود داشته كه در مسير عبور از شمال به جنوب و شرق به غرب بوده است. جنگ هاي زيادي در تاريخ در اين مكان رخ داده است.اين جنگ ميان نيروهاي خير (يهوديان) و نيروهاي شر (مسلمانان ازايران و روسيه) رخ مي دهد و به همه دنيا كشيده مي شود. در صحيفه حزيقال نبي، درباره آرماگدون آمده است : (باران هاي سيل آسا وتگرگ هاي سخت آتش و گوگرد، تكان هاي سختي در زمين پديدخواهد آورد؛ كوه ها سرنگون خواهند شد؛ صخره ها خواهند افتاد و جميع حصارهاي زمين منهدم خواهد شد).(6)
در صحيفه زكرياي نبي آمده است : (گوشت ايشان، در حالي كه برپاهاي خويش ايستاده اند، كاهيده خواهد شد و چشمان ايشان در جاي خود گداخته خواهد شد و زبان هايشان در دهانشان كاهيده خواهد شد).
بنيادگرايان اين عبارات را بر استفاده از بمب هاي اتمي و نوتروني دراين جنگ حمل مي كنند. اعتقاد به اين جنگ تأثير زيادي برسياست هاي داخلي و خارجي داشته است. جيمز وات، وزير كشور اسبق ايالات متحده، در كميته مجلس نمايندگان اظهار داشت : (به علت ظهور دوباره و قريب الوقوع مسيح، نمي توانم خيلي در بند نابودي منابع طبيعي خودمان باشم)(7).
ريگان رئيس جمهور اسبق امريكا نيز بسيار تحت تأثير تعليمات ديني اي بود كه توسط مادرش نل ريگان ديده بود. وي مي گويد: (اين نبي خشمگين حزيقال است كه بهتر از هر كسي، قتل عامي را كه عصرما را به ويراني خواهد كشاند، پيشگويي كرده است... اين علامت آن است كه فرا رسيدن آرماگدون دور نيست).(8)

هزاره گرايي

هزاره گرايي از مسائل مهم در تاريخ و حوادث مربوط به آن بوده است.اين تفكر بر اين اساس استوار است كه در ابتداي هر هزاره، اتفاق مهمي رخ خواهد داد. مسيحيان نيز به اين تفكر معتقدند. آنها مي گويند كه جنگ آرماگدون در ابتداي هزاره سوم رخ خواهد داد؛ يعني تا سال 2026.

رسانه ها و جريان صهيونيزم مسيحي

براي تبليغات تفكرات صهيونيستي (اعم از يهودي، مسيحي ومسلمان) ابزارهاي فراواني وجود دارد. 85 درصد سرمايه هاليوود متعلق به صهيونيست هاست ؛ از اين رو آنها به راحتي مي توانند براي رواج نظريات خود به فيلم هاي سينمايي متوسل شوند (فيلم هاي آرماگدون،ماتريكس، شمارش معكوس تا آرماگدون، امگاكد يا مگيدو و...).بسياري كارگردانان وبازيگران معروف سينما صهيونيست هستند و درخدمت منافع اسرائيل فعاليت مي كنند. از ميان 1400 راديوي مذهبي دردهه 90 در امريكا، 400 راديو در دست بنياد گرايان پروتستان است كه در آن 8000 كشيش، درباره نظريات صهيونيستي خود تبليغ مي كنند.برنامه هاي تلويزيوني عامه پسند بنيادگران مسيحي، حدود 60 ميليون بيننده دارد. آنها در فعاليت هاي خود تبليغ مي كنند كه صلح نتيجه اي دربر ندارد و بايد به دنبال جنگ بود و با استناد به آيات انجيل، اثبات مي كنند كه اكنون در آخرالزمان حضور داريم (نظريه جنگ تمدن ها). آثاراين تبليغات در امريكا به حدي است كه 25 درصد مردم عملا به اين فرقه پيوسته اند و اكثريت مردم امريكا معتقدند كه به بركت حمايت دولتشان از رژيم صهيونيستي است كه خداوند به آنها روزي و نعمت مي دهد. ساير مردم جهان نيز از اين تفكرات بي بهره نيستند. سربازان اسپانيايي شركت كننده در جنگ عراق، خود را نمايندگان مسيح مي دانند و از علائم جنگ هاي صليبي استفاده مي كنند.
در پايان اين تفاصيل، به نظر مي رسد كه بسياري سياست هاي امريكادر جهت تحقق آرمان هاي اين گروه از مسيحيان است و مي توان بسياري كارهاي امريكا و مسائل پشت پرده آن را دريافت.(9)
شناخت دقيق تر هر دو جريان صهيونيسم سياسي و مسيحيان دست راستي و باز خواني آرا و عقايد آنها بسيار مهم است، چون نه تنها به خاطر علاقه اي دو جانبه و استراتژي واحد، بلكه به دليل هدفي مشترك،پايه گذار نامبارك ترين پيوند شده اند. اين هدف مشترك يعني حمايت ازبر پايي دولت اسرائيل و حيات سياسي آن، از نظر مسيحيان انجيلي، ازپيش شرطهاي ظهور دوباره حضرت مسيح است و مسيحيان تا آن زمان بايد حمايت هاي بي دريغ خود را نثار اسرائيليان كنند.
صهيونيسم سياسي و بنيادگرا، بيشترين نصيب را از اين تعصب ديني برده است. حتي اعتقاد اين گروه از مسيحيان به اينكه حضرت مسيح پس از ظهور، تمام يهودياني را كه به وي ايمان نياورده اند، خواهد كشت،مانع از آن خواهد شد كه آن ها از سخاوت هاي بي چشم داشت خود چشم پوشي كنند.

طالبانيسم و نظريه پردازان وهابي

در شرايط كنوني كه افكار افراط گرايانه اسلامي رواج يافته است، بازخواني افكار ابن تيميه بي فايده نيست.
افكار ابن تيميه، روشن و صريح است. او با عقل به كلي مخالف است وخواستار الغاي عملكرد عقل از تمام شئون زندگي است و با فكر كردن وانديشيدن دشمن است ؛ مگر اينكه آن فكر و انديشه در راستاي تأييدنقل و احاديث باشد.وي در اين زمينه مي گويد: دلايل عقلي درست وقتي قابل شنيدن است كه مخالف اخبار انبيا نباشد و فكر و عقلي كه با اخبار واحاديث مخالف باشد؛ نه عقل است و نه فكر. (10)
افكار وهابيت نيز در پشت ديوار دفاع از توحيد، مبارزه با شرك و بدعت،و بازگشت به سيره و گفتار سلف پنهان شده است ؛ به گونه اي كه خود رامدافع توحيد دانسته و ديگران را مشرك مي خوانند. آنها در اعتقادات خود فقط با احاديث و روايات پيامبر كار دارند و اصولا آنها را حجت مي دانند. پس دلايل عقلي در مقابل دلايل نقلي بي ارزش هستند. ابن تيميه با اين گفتار، راه را بر عقل و انديشه گرفته و عملا به جمود و تحجرفكري دعوت مي كند و براي فكر، خطوط قرمز زيادي تعيين مي كند. وي مي گويد: سلف صالح به نيابت از ما، اسلوب ها و روش ها را تعيين كرده وما بايد تبعيت و تقليد كنيم. ما بايد تماما در خط، اسلوب، كردار و گفتارسلف صالح راه برويم. نقش ما تبعيت است و اين به نفع ماست ؛ حتي ممكن است از نظر ظاهر هم نفع و سودي در تقليد و انجام يك تكليف وجود نداشته باشد، با اين همه ملزم به تبعيت هستيم، براي اينكه اين تبعيت ما را به انبيا نزديك مي كند، چنان كه مي گويد: (ولهذا نحن ننتفع بنفس متابعتنا لرسول الله (ص) و السابقين من المهاجرين و الانصار،في أعمال لولا أنهم فعلوها لربما قد لا يكون لنا فيها مصلحه، لما يورث ذلك من محبتهم، و ائتلاف قلوبنا بقلوبهم، و ان كان يدعونا الي موافقتهم في أمور أخري الي غير ذلك من الفوائد). واضح است كه اين كلام دشمني با هرگونه تفكر است، براي اينكه فاصله ما با زمان صحابه و زمان ابن تيميه متفاوت است و نيازهاي عصر ما با آن دوره فرق مي كند. (11)
در واقع، او تمامي نمادها و مظاهر زندگي اين عصر را نفي مي كند. ازجهت ديگر، تيميه مسلمانان را فرا مي خواند كه تمامي روابط خود را باكفار قطع كنند و در تمامي امور با آنها مخالف باشند. وي مي گويد:(كذلك قد نتضرر بموافقتنا الكافرين في أعمال، لولا أنهم يفعلونها لم نتضرر بفعلها... فتكون موافقتهم دليلا علي المفسده و مخالفتهم دليلاعلي المصلحه). به عبارت ديگر، مسلمانان نبايد هيچ يك ازساخته هاي فيزيكي و فكري كفار را به كار گيرند حتي اگر اين به ضررمسلمين باشد. به نظر او مهم ترين مصلحت در اين است كه با آنهامخالف باشيم. براي اينكه در كارهاي كفار مصلحتي به نفع ما نيست :
(و حقيقه الامر: أن جميع أعمال الكفار، و أموره لابد فيها من خلل يمنعها أن تتم له منفعه بها. ولو فرض صلح شي ء من أموره علي التمام،لاستحق بذلك ثواب الاخره. ولكن كل أموره اما فاسده أو ناقصه). دريك مورد از اين شيخ الاسلام پرسيده مي شود: (رأي علما در خصوص قومي از اهل ذمه كه مجبور شده اند، لباسي غير از لباس عادي و بومي خود بپوشند. مثلا آنها را سلطان مجبور كرده كه از عمامه مسلمين استفاده نكنند، و اين موجب آزار و اذيت آنها و همچنين ضرركاسب كاران مسلمان شده است ؛ آيا امام برگشت آنها به لباس محلي رامجاز مي دارد؟ پاسخ ابن تيميه منفي است : (فجاءتني الفتوي فقلت لايجوز اعادتهم الي ما كانوا عليه و بجب ابقاؤهم علي الزي الذي يتميزون به عن المسلمين. فذهبوا ثم غيروا الفتي، ثم جاءوا بها في قالب آخر،فقلت : لا تجوز اعادتهم، فذهبوا، ثم أتوا بها في قالب آخر، فقلت : هي المسأله المعينه و ان خرجت في عده قوالب).
اين سؤال را در قالب هاي مختلف پرسيده اند و هر بار شيخ بر جواب منفي خود اصرار ورزيده است. طرح سوال به صورت هاي مختلف ازجانب سؤال كنندگان، نشان گر عدم اغناي آنهاست و اصرار شيخ برجواب منفي نيز، نشانگر ماهيت تعصب آميز، تندرو و غلو ايشان در افكاررا نشان مي دهد، زيرا براي او مهم نيست كه غير مسلمان اذيت و آزارمي شود و مسلمان نيز ضرر اقتصادي مي بيند. او با اين كار، افكارتندروانه، نژاد پرستانه و كراهيت را مورد تاييد قرار مي دهد. چرا؟
او خود پاسخ مي دهد: (أما ما يرويه بعض العامه عن النبي (ص) أنه قال (من أذي ذميا فقد أذاني) فهو كذب علي رسول الله (ص) ولم يره أحدمن أهل العلم)؛ اينكه بعضي افراد از پيامبر نقل كرده اند كه هر كس ذمي را آزار دهد، مرا آزاد داده است، يك كذب است، پس چون پيامبراين حرف را نزده است و در سند ديگري هم نقل نشده است، پس آزارغير مسلمان بر ماگناه و جنحه اي ندارد. او با اين شيوه، تمامي نص هاي ديني در خصوص مسامحه و تسامح با غير مسلمانان را رد مي كند و برافكار تند روانه خشونت و قتل و غارت ادامه مي دهد.
ابن تيميه در واقع داراي ترازو و سنگ محك متفاوتي است ؛ ترازوي برخورد با كفار و ترازوي بر خورد با مسلمين. او حتي برخورد تبعيض آميز ونژادپرستانه را جايز مي شمارد. او هر گاه با حديثي روبرو مي شود كه مخالف ايده هاي تندروانه اوست، آنها را منكر مي شود و در مورد آيات قرآني كه با افكار او سازگار نيست، به تفسير و تاويل روي مي آورد.(12)
سلفي هاي جهادي مانند زرقاوي، متأسفانه همان ديدگاه سنتي ابن تميمه را ميراث داري مي كردند؛ به گونه اي كه آنها مسئوليت شرورترين حادثه سال هاي اخير، يعني انفجار حرم امام موسي كاظم و امام عسكري در سامراء را بر عهده گرفتند وقول تخريب ساير اماكن مقدسه را نيز دادند. آنها قبلا نيز در توجيه جناياتي مانند حمله انتحاري و كشتارهزارن نفر در پل كاظميه، طي اطلاعيه اي تاكيد كرده بودند:
بزرگان ما خط مشي روشني را در مورد شيعه در اختيار ما گذاشته و پرده از اين قوم برداشته اند تا جايي كه امام البخاري مي گويد: در پشت سرشيعه، يهود و مسيحي نماز نخوانيد، به آنها سلام ندهيد، با آنها ازدواج نكنيد و از گوشت ذبح شده توسط آنان نخوريد.(13) همانطور كه بزرگان ما از جمله شيخ الاسلام ابن تيميه گفته است : (به اين دليل كه شيعيان با كفار عليه مسلمانان همكاري مي كنند و آنها از بزرگ ترين اسباب حلقه چنگيزخان به سرزمين هاي اسلامي و آمدن هالاكو به عراق واشغال حلب و صالحيه بودند و از اين رو، هنگام عزيمت به مصر،پادگان هاي مسلمانان را ويران كردند و راه را بر روي مسلمانان بستند وبه اين دليل، با تاتار و فرانسوي ها عليه مسلمانان همكاري كردند و ازپيروزي اسلام خشمگين وناراحت مي شدند؛ در واقع آنان طرفداران يهود،مسيح و مشركان هستند و قلب هايشان مملو از كينه و خصومت بامسلمانان است. همچنين از بزرگ ترين عبادت ها نزد آنها، لعنت فرستادن بر اولياء الله در ميان مسلمانان است. حريص ترين مردم درجدايي افكندن بين مسلمانان هستند و عالي ترين اصول آنها، كفرگويي، لعنت و دشنام به علماي مسلمان و خلفاي راشدين است و اعتقاددارند كه هيچ جايي براي كساني كه به امام معصوم (دوازده امام) ايمان ندارند، وجود ندارد.
وهابيون حتي به سني هاي معتدل نيز رحم نكرده، آنها را مانعي دربرابر تفكرات و ديدگاه هاي خود تلقي مي كنند؛ براي مثال در تاريخ 84/3/11 جريان طالبان و وهابيت، (ملا عبدالله فياض) عالم برجسته قندهار را به جرم همكاري با دولت كرزاي ترور كردند و روز بعد، درمجلس فاتحه او، اقدامي انتحاري صورت دادند كه به كشته شدن دست كم بيست نفرمنجر شد.
اين نخستين بار است كه وهابي هاي افراطي و طالبان، به طور آشكارا،سني هاي معتدل را از ميان بر مي دارند. اين قبيل اقدامات بيشتر بر ضدشيعيان در عراق و پاكستان انجام مي شد.
مهم اين است كه سنيان معتدل و واقع گرا نيز از دست اقدامات در امان نخواهند بود. در عراق هم طي ماه هاي گذشته، برخي روحانيون سني كه تمايل به مذاكره با دولت داشته اند، كشته شده اند. در اين حوادث، معمولاافراطيون سني تلاش كرده اند كه اين اقدامات را به عهده سپاه بدربگذارند؛ اما اكنون با عمليات انتحاري كه در قندهار صورت گرفت و بابعضي اعمال ديگر آنها عليه سني ها، مي توان يقين كرد كه در عراق هم طرفداران زرقاوي، نمي توانند سنيان معتدل را تحمل كنند و به همين دليل روحانيون متمايل به مذاكره با دولت را ترور كرده، با يك تير، دونشان مي زنند: هم آنها را از سر راه بر مي دارند و هم مسئوليت آن را برعهده سپاه بدر و شيعيان مي گذارند.(14)
امام خميني و نيز علماي شيعه در ايران و عراق، تلاش زيادي كردند تااز انديشه ها و سوء تفاهم هاي تاريخي را كه موجب افكار ضد شيعي وهابيان شده و در دشمني با شيعيان به آنها استناد مي كنند، برطرف سازند تا هم شيعه و هم سلفي ها، يكديگر را براساس شرايط امروز، از نوباز بشناسند و از قالب هاي كلاسيك خارج شوند؛ اما متاسفانه انديشه هاي افراطي و وهاب گونه امثال زرقاوي، در روحيه تكفيري ريشه دارد و حاضر نيست، شرايط امروزي را مطالعه كند. البته افراطگري، علي رغم مخالفت بعضي بزرگان شيعه در بين بعضي شيعيان نيزوجود دارد كه مورد سوء استفاده دشمنان اسلام نيز قرار مي گيرد. آيت الله سيد محمد باقر درچه اي را مي توان از برجسته ترين فقهايي دانست كه در دو قرن اخير، از اقدامات افراطي و غلوآميز، انتقاد كرده است.(15)
بدين ترتيب، اسلام وهابي شكل گرفت تا در قرن هاي بعدي، چنان چهره خشني از اسلام ارائه دهد كه در تاريخ اسلام بي سابقه بوده است. ازدرون آن طالبانيسم و القاعده متولد شد كه در سايه كارهاي خود،چهره اي تروريستي از اسلام تصوير كرد، چون مي خواست با خشونت وزور، ديني را به زعم خودحفظ كند كه خود مخالف خشونت است و فقط باآموزه هاي الهي خود توانسته بود، در جهان نفوذ كند؛ ولي با تبليغاتي كه به تهييج جوانان مي انجامد، گروه طالبان به جمع آوري طرفداراني براي خود پرادخته است كه آماده انجام عملي هستند تا رهبرانشان از آنهاراضي باشند.
در اين ميان، غربي ها نيز در سايه تئوري جنگ تمدن هاي خود، درصددند تا اسلام وهابيت و القاعده را به عنوان چهره واقعي اسلام معرفي كنند.
بايد گفت كه اگر خشونت به نام دين باشد، دو جنايت صورت مي گيرد:يكي خود خشونت است و ديگر اينكه به نام ديني كه ضد خشونت وطرفدار محبت، رحمت و صلح است، اين خشونت صورت مي گيرد. اينان جنايتكاراني هستند كه تيشه به ريشه دين اسلام مي زنند.
در اين ميان، اسلام از دو سو با استفاده پوپوليستي از دين مواجه است :از يك سو در ميان خود مسلمانان، گروهي مانند وهابي ها و طالبان، باشعارهاي پوپوليستي و عوام گرايانه خود، درپي پيشبرد اهداف گروهي خود براي كسب قدرت در دنياي اسلام هستند و از سوي ديگر، درسطحي جهاني، دنياي غرب با استفاده از تند روي هاي گروه هاي يادشده، در پي القاي تفكر جنگ تمدن ها در قالب جنگ ميان اديان است.در اين راه غرب سعي دارد كه از اسلام چهره اي خشن به دنياي مسيحيت ارايه كند و با ياد آوري جنگ هاي صليبي، اذهان غرب رانسبت به دنياي اسلام و مسلمانان بد بين كند.
در حقيقت غرب و دستگاه تبليغاتي آن، ازسال هاي پيش، در پي چنين هدفي بوده است و ريشه هاي اين نوع بر خورد رسانه ها و دستگاه تبليغاتي غرب را با دنياي اسلام، بايد در دست هاي پنهاني جست و جوكرد كه درطي ساليان گذشته، به پرورش اين گروه ها پرادخته اند. اگر به صورت خوشبينانه اي به پديده وهابيت و طالبانيسم بنگريم، بايد بگوييم كه اين اگر كاملا توسط استعمار گران پديد نيامده باشند؛ حتما توسط آنهاتقويت، گسترش و حمايت شده است.

سخن آخر

(پوپوليسم و استفاده از دين)، يا استفاده هاي تبليغاتي عوام گرايانه ازآن، امروزه در سطوح مختلف اديان وجود دارد. در ادياني مانند اسلام ومسيحيت، با گروه هاي تند رويي همچون طالبان و وهابيت مواجه هستيم. اديان يهود و مسيحيت نيز با صهيونيسم يهودي و مسيحي روبه رو هستند. اين گروه ها با شعارهاي فريبكارانه و عوام گرايانه خود، توده ساده و قشري نگر را به سوي خود جلب مي كنند و هر يك خود را منادي دين راستين مي دانند و در اين رهگذر، دست به اقداماتي مي زنند كه دين مورد نظر خود را آن گونه كه مي خواهند، معرفي مي كنند.
از سوي ديگر، همانگونه كه پيش تر گذشت، ما در عصر رسانه قرارداريم. غول هاي رسانه اي، مرزهاي جغرافيايي را در نورديده اند و تمام سعي آنان اين است كه به ذهن ها و افكار مخاطبان خود نفوذ كنند وديدگاه هاي خود را به آنان بقبولانند. در حقيقت پوپوليسم در دنياي امروز. با وجود غول هاي رسانه اي، شكل پيچيده اي به خود گرفته است.مرزها و نوع آن را نمي توان مشخص كرد. رسانه ها در آن واحد مي توانند،شعارهاي پوپوليستي را به عنوان شعار منطقي به مخاطبان بقبولانند يااينكه با پوپوليستي خواندن يك عقيده يا عمل منطقي، آن را نا كام بگذارند.
راديو، تلويزيون، ماهواره، اينترنت و به تازگي پيام هاي كوتاه تلفن همراه، هر نظري را در كوتاه ترين مدت ممكن به آگاهي مخاطبان خودمي رسانند.
در زماني كه (عصر بازگشت به دين) ناميده شده است، اقبال بشر به دين و آموزه هاي ديني افزايش بسيار يافته است و در اين راه، شاهد آن هستيم كه دين باوري و اهميت يافتن دين و رهبران ديني، بار ديگرمورد توجه قرارگرفته است. اين امر، مايه اميدواري دين باوران است ؛ وي با اين همه موجب نگراني هايي نيز شده است، زيرا اين امكان را فراهم مي آورد كه برخي گروه هاي فرصت طلب، از فرصت به وجود آمده، براي دستيابي به اهداف خاص خود استفاده كنند و به نام دين، به اقداماتي دست زنند كه هيچ سنخيتي با دين و آموزه هاي آن ندارد.

منابع :

1ـ دائره المعارف فريدوجدي : ج 10، ص 871، مقاله صالح ابن دخيل نجدي ـ زركلي، اعلام،ج 6، ص 257.
2ـ الدرر السنيه، زيني دحلان، ص 42 ـ زهاوي، الفجر الصادق، ص 17.
3ـ فتنه الوهابيه، ص 66.
4ـ سوسن شريعتي، پوپوليسم، خيزشي براي تشخص، منبع : اينترنت.
5ـ پل تارگارت، پوپوليسم، حسن مرتضوي، انتشارات آشيان، چاپ اول 1381.
6ـ شهاب اسفندياري، پوپوليسم به مثابه چماق، روزنامه رسالت،شماره 5852.
7ـ سعيد حجاريان، سوء دمكراسي، منبع : اينترنت.
8ـ محمد جواد روح. آفت پوپوليسم. منبع : اينترنت. سوسن شريعتي،پوپوليسم، خيزشي براي تشخص، منبع : اينترنت.
9ـ پل تارگارت، پوپوليسم، حسن مرتضوي، انتشارات آشيان، چاپ اول 1381.
10ـ شهاب اسفندياري، پوپوليسم به مثابه چماق، روزنامه رسالت،شماره 5852.
11ـ سعيد حجاريان، سوء دمكراسي، منبع : اينترنت.
12ـ محمد جواد روح. آفت پوپوليسم. منبع : اينترنت.
13ـ www.Lotfipurs siteg.com
14ـ www.iketab.com
15ـ www.dari.com
16ـ www.populism.com
17ـ http:\\fa.wikipedia.irg
18ـ ابو عليه، عبدالفتاح، محاضرات في تاريخ الدوله السعوديه الاولي،ص 14 ـ 13 ـ تاريخ الجزيره العربيه في عصر شيخ محمد بن عبدالوهاب،تاليف حسين خلف شيخ.
19ـ ناصراسدي، (استراتژيهايي براي نابودي عالم) روزنامه جام جم،8 دي 82).
20ـ فيليب حتي، تاريخ عرب، ج 2، ص 926، ترجخه فارسي.
21ـ العقيده و الشريعه، ص 267.
22ـ جبران شاميه، آل سعود ماضيهم و مستقبلهم، ص 23، طبع رياضها
23ـ كشف الارتياب في اتباع محمد بن عبدالوهاب تاليف سيدمحسن الامين، منشورات مكتبه الامين.
24ـ الغدير في كتاب و السنه تاليف عبدالحسين احمد الاميني النجفي، دارالكتب الاسلاميه.
25ـ آيين وهابيت تاليف استاد جعفر سبحاني، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم.
26ـ وهابيان بررسي و تحقيق گونه اي درباره عقايد و تاريخ وهابي تاليف علي اصغر فقيهي، انتشارات صبا
27ـ وهابيت مباني فكري و كارنامه عملي،آيه الله سبحاني،موسسه تعليماتي و تحقيقاتي امام صادق (ع)
28ـ الوهابيه و التوحيد تاليف علي الكوراني العاملي، دارالسيره بيروت.
29ـ الدعوه في كلمه التوحيد تاليف شيخ محمد صاد آل شيخ مبارك الخطي الصفواني، دارالمصطفي لاحياء تراث.
30ـ پيام حكمت و تدوين محمد تقي فخلعي، آموزش اداره كل مبلغان.

پي نوشت ها:

1ـ علي آقا بخشي و مينو افشاري، فرهنگ علوم سياسي، نشر چاپار،تهران 1379.
2ـ غلامرضا علي بابايي، فرهنگ سياسي آرش، انتشارات تشيان،1382.
3ـ همان.
4ـ همان.
5ـ ناصر اسدي، استراتژيهايي براي نابودي عالم روزنامه جام جم، 8دي 82.
6ـ منبع : سايت فرهنگي رهيوپان وصال
7ـ همان.
8ـ همان.
9ـ همان.
10ـ سايت سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران ذيل عنوان (پدرفكري طالبانيسم).
11ـ همان.
12ـ سايت سياست خارجي ج.ا.ا ذيل عنوان (پدر فكري طالبانيسم) به نقل از المغربيه پر تيراژترين روزنامه مراكش).
13ـ خلق افعال العباد ص 125.
14ـ سايت سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران ذيل عنوان پدرفكر طالبانيسم.
15ـ همان.





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط