اثر بهره‌ی هوشی، و آموزش رسمی دینی در مدارس سازمان استثنایی

مفهوم خدا در بزرگسالان دارای ناتوانی‌های هوشی

مفهوم خداوند و چگونگی كسب آن در گروه‌های مختلف انسان، از جمله موضوعات مهم و مورد علاقه روان شناسان، محققان و سایر افرادی است كه در حوزه دین مشغول فعالیت یا پژوهش هستند. آنتروپومورفیسم و یا قائل شدن
يکشنبه، 29 آذر 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مفهوم خدا در بزرگسالان دارای ناتوانی‌های هوشی
 مفهوم خدا در بزرگسالان دارای ناتوانی‌های هوشی

 

نویسنده: سیدعلی صمدی (1)




 

اثر بهره‌ی هوشی، و آموزش رسمی دینی در مدارس سازمان استثنایی

... خدا توی هوا است. او را شكر می‌كنیم.
خدا خود عشق است عشق خدا است...
ایمان م. 19 ساله- بهره هوشی 40

اشاره

مفهوم خداوند و چگونگی كسب آن در گروه‌های مختلف انسان، از جمله موضوعات مهم و مورد علاقه روان شناسان، محققان و سایر افرادی است كه در حوزه دین مشغول فعالیت یا پژوهش هستند. آنتروپومورفیسم و یا قائل شدن جنبه‌های انسانی برای خدا از جمله موضوعاتی است كه در صد ساله اخیر به عنوان عاملی برای شناسایی ریشه باورهای دینی در گروه‌های مختلف انسانی مورد توجه بوده است. این جریان بر انتخاب تعدادی از صفات انسانی و منعكس كردن آن در مفهوم ارایه شده از خدا در ادیان و مذاهب مختلف دلالت می‌كند.
لازم به ذكر است كه آغاز مفاهیم دینی و چگونگی رشد آن در انسان از جمله موضوعاتی است كه پژوهش‌های اندكی بر روی آن انجام شده است. بررسی‌هایی بر روی نحوه شكل گیری این مفهوم در بین كودكان انجام شده است. پژوهش‌ها در آغاز بر پاسخ‌های كلامی این گروه تأكید داشتند، اما دسته‌ای دیگر از پژوهش‌ها علاوه بر این موضوع بیان تصویری كودكان از مفهوم خدا را نیز مدنظر داشتند. این پژوهش به یكی از مهم‌ترین جنبه‌های رشد مفاهیم مذهبی در انسان یعنی مفهوم خدا در گروه كم توان ذهنی می‌پردازد. هدف از این كار این است كه اثر بهره هوشی و آموزش مفاهیم دینی در مدارس استثنایی بر دو گروه بزرگسالان مبتلا به ناتوانی‌های هوشی ملایم و متوسط (بهره هوشی 40 تا 70) به دست آید. 42 فرد مذكر بزرگسال (گروه سنی 18 الی 25 سال ) در دو گروه با ناتوانایی هوشی ملایم (50 تا 70) و متوسط (40 تا 50) مورد بررسی قرار گرفتند و مفهوم خدا در طی مصاحبه‌ای مورد سوال قرار گرفت و در نهایت از شركت كنندگان درخواست شد تا تصویری از خدا را ترسیم كنند و ارتباط آن تصویر با اظهارات ذكر شده شركت كنندگان نیز مورد بررسی قرار گرفت. یافته‌ها نشان دادند كه آموزش در مفهومی كه این افراد از خدا در ذهن دارند تأثیری ندارد و بنابراین تفاوت معناداری بین دو گروه آموزش دیده و ندیده در مورد مفهومی كه از خدا در ذهن داشتند دیده نشد. همچنین یافته‌ها نشان دادند كه بهره هوشی افراد كم توان ذهنی در مفهومی كه آنها از خدا در ذهن دارند تأثیری ندارد.
كلیدواژگان: مفهوم خدا، آنتروپومورفیسم (انسان‌انگاری)، واقعیت نهایی، رشد مفاهیم، هوش.

مقدمه

فرایند كسب و كاربرد مفهوم خدا در گروه‌های مختلف انسانی برای اكثر روان شناسان، محققان و متخصصین امور مذهبی امری مهم و دارای اهمیت است. در مطالعات علمی دینی خصوصاً در روان شناسی دین در صد ساله اخیر گرایشی به سمت آنتروپومورفیسم دیده شده است. این دیدگاه ریشه دین و نحوه كسب مفهوم خدا را در تمامی گروه‌های سنی توضیح می‌دهد (بارت و ریچرد 2003) و آن انتساب صفات انسانی به خدایی است كه در ادیان مختلف معرفی شده است. بنابراین خدای انسان گونه (آنترومورفیك) خدایی است كه شبیه انسان است، عملكردهای انسانی دارد، و محدودیت‌های انسانی دارد. او در محل مشخصی زندگی می‌كند كه معمولاً دور است و اغلب بهشت خوانده می‌شود (تامینن و دیگران، 1988) البته در فرایند ادراك مفهوم خداوند عوامل زیادی دخیل هستند (سلاتر، ؟) مثلاً كودكانی كه در خانواده‌های معتقد به مذهب مورمون بزرگ می‌شوند مفهومی كه از خدا كسب می‌كنند بسیار انسان گونه (آنترومورفی) است، در حالی كه كودكانی كه در خانواده‌های یهودی بزرگ می‌شوند، معمولاً مفهومی غیرانسان گونه (آنترومورفی) از خدا به دست می‌آورند (تامینن 1991) در هر حال باید به این نكته نیز اشاره كرد كه رشد مفهوم كودك از خدا از نظر شناختی هرچند براساس دیدگاه انسان گونه مورد تبیین و توصیف قرار گرفته شده است، اما پژوهش‌های تجربی اخیر كه بر روی مفهوم خدا و نحوه اكتساب آن انجام شده است نشان داده است كه كودكان ممكن است برای كسب این مفهوم از نظر شناختی به توانایی‌هایی مجهز هستند كه امكان كسب تعدادی از صفات خدا را از روشی غیر انسان گونه (آنترومورفی) نیز ممكن می‌سازد (بارت و ریچرد 2003) در هر حال به رغم تفاوت‌های موجود میان دیدگاه‌های غالب بر روان شناسی رشد كودك با یكدیگر، مانند تفاوت میان پیروان فروید و پیاژه. این مكاتب در این دیدگاه متفق القول هستند كه مفهوم خدا در كودكان اساساً به شیوه انسان گونه ادراك می‌شود، و كودكان با گذر از مراحل شناختی مفهوم عینی كه كودكان از خداوند كسب كرده‌اند به سمت ذهنی‌تر شدن پیش می‌رود و از جنبه صفات انسانی كه كودك برای وی قائل می‌شود كمتر می‌شود و این موضوع با توجه به مراحل رشد شناختی كودك قابل ادراك است (پالتینگ، 1974؛ تامینن، 1991؛ الكیند 1964؛ فولر 1981؛ نای و كارلسون 1984) در جدول ضمیمه شماره 1 نظریه‌های تحولی مختلف در باب سیر تفكر مذهبی خلاصه شده است.

نظریه ارایه شده

ارایه دهنده‌ی نظریه

توضیح نظریه

افكار مربوط به خدا

لومبا (Loomba ) (1944)

افكار و عقایدی درباره‌ی خدا از دوره كودكی تا نوجوانی

تصاویر خدا

هارمز (Harms )(1944)

تصاویری از خدا توسط كودكان از سنین 3 تا 12 سالگی

مفاهیم اساسی مذهبی

الكیند (63، 62، 1961)

مراحل رشد مذهبی از 5 تا 12 سالگی

تفكر مذهبی

گلدمن (1964)

سیر تفكر مذهبی از كودكی تا دوره نوجوانی

تفكر در مورد خدا

دكونچی (Deconchy ) (1965)

سیر تفكر در مورد خدا در انسان

مفهوم عبادت

لانگ (Long )، الكایند و اسپیلكا (Spilka ) (1967)

ادراك كودكان از عبادت و دعا كردن

هویت دینی

الكایند (1978)

واقعیت ها از نظر كودكان در ارتباط با هویت دینی

ایمان و مفهوم آن

فاولر (1981)

مراحل ایمان در انسان

مفاهیم مذهبی

ویك فیلد (Wakefield ) (1986)

كودكان و سیر رشد مفاهیم مذهبی در آنان

رشد مفاهیم روحانی در كودكان

استیل (Steele ) (1986)

روان شناسی رشد و رشد مفاهیم روحانی در انسان در مراحل مختلف

رشد مفاهیم روحانی

هلمینیاك (Helminiak ) (1987)

رشد مفاهیم روحانی در انسان

قضاوت دینی

اوسر (Oser ) و گماندر (Gmunder ) (1991)

قضاوت دینی


البته باید به این امر اذعان داشت كه پژوهش‌های اندكی بر روی نحوه آغاز اعتقادات مذهبی (در انسان) انجام شده است (هاید 1990). در این مقاله هدف تأكید بر شناسایی و بررسی یكی از جنبه‌های مهم از رشد اعتقادات مذهبی در انسان یعنی مفهوم از خداوند در میان بزرگسالان مبتلا به ناتوانایی‌های هوشی است. سعی بر این است كه اثر بهره هوشی، و گذراندن آموزش دینی رسمی در سازمان استثنایی مورد ارزیابی قرار گیرد.
در آغاز برای بررسی و چگونگی شكل گیری این مفهوم به سراغ كودكان رفتند و پژوهش‌هایی را با استفاده از پاسخ‌های كلامی آنان به دسته مشخصی از سؤالات انجام شد (هارمس 1944) هارمس در واكنش به این موضوع در پژوهش انجام داده‌ی خود علاوه بر اطلاعات كلامی كودكان، برداشت‌های تصویری آنان از مفهوم خدا را نیز در نظر گرفت و در تحلیل این اطلاعات متوجه سه مرحله عمده در روند شكل گیری مفهوم خدا شد. در طی این مراحل رشد نوعی تطور و گذر از مراحل عینی به سمت ذهنیت وجود دارد. یكی از امتیازات استفاده از نقاشی برای ادراك كودك از مفهوم از خدا با توجه به تصویری كه وی از خداوند می‌كشد این است كه محدودیت‌های واژگان و كلامی كودك برای بیان مقصود و منظور را از بین می‌برد (راسل 1954) و ظاهراً تشویق كودك به بیان افكار خود از طریق نقاشی رشد این مفهوم را مشخص‌تر می‌كند (لاد و دیگران 1988؛ گرابنر 1964).

مطالعات انجام شده در ایران

در بررسی انجام شده مشخص شد كه در ایران فعالیت‌هایی در مورد بررسی مفهوم خدا در كودكان انجام شده است. از جمله این موارد می‌توان به امامی كندوانی (1381)، اسكندری (1382، 1375) سیف نراقی و نادری (1373) اشاره كرد، یافته‌های این پژوهش‌ها نشان می‌دهد كه تحول مفهوم خدا در كودكان ادیان مختلف موجود در ایران یكسان و همانند است و مفهوم خدا مفهومی است كه از انسان پنداری شروع شده و تا دید فوق طبیعت پنداری رشد می‌كند. (امامی كندوانی، 1381) و یافته پژوهش سیف و نادری (1373) نیز تأیید كننده این موضوع است. یكی از پژوهش‌های جالبی كه در ارتباط با رشد مفهوم خدا در كودكان دارای ناتوانایی‌های هوشی در ایران انجام شده است پژوهش همایی (1378) است كه نشان داده است كه ظرفیت ذهنی كودكان دارای مشكلات ذهنی باعث می‌شود تا خدا را با مفاهیم عینی درك كنند و سن افراد در ادراك این مفهوم مهم نیست بلكه استقرار و نگهداری ذهنی و ظرفیت‌های عملیاتی در این افراد تعیین كننده میزان ادراك از مفهوم خدا است.
پژوهش بر روی شكل گیری و رشد مفهوم خداوند در میان افراد مبتلا به ناتوانایی‌های هوشی بسیار محدود است. در اینجا منظور از مفهوم از خداوند، ویژگی‌های متفاوتی است كه افراد مبتلا به ناتوانایی‌های هوشی به خداوند اتلاق می‌كنند. ویژگی‌هایی كه بر روی معنی، جنسیت سن شكل رنگ و حركت خداوند از نظر این گروه تأكید دارد. سؤال اصلی در اینجا این است كه بهره هوشی این افراد چه تأثیری در این فرایند دارد و آیا رشد این مفهوم در بین این افراد نیز از عینی به سمت ذهنی است و در صورت مثبت بودن پاسخ این سؤال آیا بهره هوشی افراد است كه در این امر نقشی ایفا می‌كند؟ و سؤال دوم این است كه آموزش‌های رسمی دینی كه در مدارس وابسته به سازمان استثنایی دیده‌اند چه تأثیری بر روی این مفهوم داشته است؟

آموزش رسمی مذهبی در مدارس سازمان استثنایی

در ارتباط با متغیر آموزش رسمی مذهبی باید گفت كه جوامع متكثر از نظر دینی كه انسان امروزه در آن زندگی می‌كند در مورد آموزش آموزه‌های دینی با دشواری‌هایی روبرو است (ایپ گریو 2004) آموزش امور دینی به افراد دارای مشكلات ذهنی می‌تواند دشواری‌های بیشتری داشته باشد و مسایل بیشتری در ضمن آموزش آن در نظر گرفته شوند. برای كسب چنین مفهومی مهارت‌های پایه‌ای لازم است كه كسب این مفهوم را برای بسیاری از افراد مبتلا به ناتوانایی‌های هوشی دشوار می‌كند (فانكورت 2003). آموزش مذهبی بخش مهمی از برنامه آموزشی تمامی دانش آموزان ایرانی می‌باشد. در سیستم آموزشی سازمان آموزش و پرورش استثنایی این درس در كلاس دوم ابتدایی و به صورت دو كتاب تعلیمات دینی و قرآن به دانش آموزان آموزش داده می‌شود. این دو كتاب تا هفت سال جزو دروس رسمی دانش آموزان خواهند بود. بنابراین هر دانش آموز وارد شده به نظام آموزشی سازمان استثنایی به مدت هفت سال و با استفاده از دو كتاب ذكر شده پیشین تحت آموزش امور دینی قرار خواهند گرفت (در مجموع 14 كتاب در ارتباط با امور دینی)، هدف از این آموزش‌ها این گونه بیان شده است؛ «... محتوای كتب درسی كودكان استثنایی در مدارس ویژه به منظور تمهید زمینه‌های فراگیری مطالب و مهارت‌هایی كه دانش آموزان را برای زندگی در جامعه امروز آماده می‌سازد طراحی شده است...» (مجید قدمی معاون وزیر و رییس سازمان آموزش و پرورش استثنایی، چاپ شده در كتاب تعلیمات دینی 1384) هدف وزارت آموزش و پرورش و سازمان آموزش و پرورش استثنایی در این نقل قول به خوبی بیان شده و نشان داده است كه هدف این درس آماده سازی افراد مبتلا به ناتوانایی‌های هوشی برای زندگی در جامعه و كسب اطلاعات و مهارت‌های لازم برای این منظور می‌باشد.

نقش بهره هوشی در كسب مفهوم از خداوند

تمامی كودكان هر چقدر دارای ناتوانایی‌های شدید و متفاوتی باشند، توان بالقوه مناسبی برای یادگیری دارند (فورستاین، 1998؛ فورستاین و مینتزكر، 1993؛ فورستاین، راند و ریندرز 1988) اما اغلب افراد مبتلا به ناتوانایی‌های مختلف هوشی حتی برای برآورد نیازهای معمولی در محیط پیرامون خود دچار مشكل هستند. آموزش دینی اساساً‌ بر روی راه‌های ادراك رشد و شناسایی ارتباط بین خود و محیط تأكید دارد. آموزش دینی بایستی راه‌هایی را برای تسهیل اكتساب شناسایی از خود و محیط بدون وابستگی كلی بر توانایی‌های ارتباطی و شناختی فراهم آورد (اوبریان، 2004) پژوهش‌ها نشان می‌دهند كه همزمان با تغییرات شناختی، جسمی و عاطفی افراد انسان آنان از نظر مذهبی نیز رشد می‌كنند و در كل تصور كودكان از خداوند از ابعاد عینی و انسان گونه به سمت برداشتی شبه عینی و پس از آن مفهومی غیرفیزیكی از خداوند تغییر می‌كند. پژوهشگران متعددی این تغییرات و چگونگی روی دادن آن را به صورت مراحل مختلفی نشان داده‌اند (استروفان 1990) درنهایت می‌توان چنین اظهارنظر كرد كه كودكان [و یا افرادی كه در سطوح پایین شناختی قرار دارند] نمی‌توانند از خدا تصوری غیرمادی داشته باشد، و هرچه بیشتر درباره‌ی خدای غیرمادی، مجرد توضیح داده شود، كودك تصوری مبهم‌تری از خدا كسب خواهد كرد (رحیمی، 1384) هوش یكی از كاركردهای شناختی است كه از طریق آزمون‌های هوشی بررسی شده و با استفاده از نمره هوش و یا بهره هوشی مشخص می‌شود. هرچند هوش را نمی‌توان برابر با شناخت در انسان دانست (مكینتوش، 2000) بنابراین هوش را می‌توان یكی از عوامل تعیین كننده در نظر گرفت. یافته‌های به دست آمده توسط گلدمن (به نقل از رادكلیف، 1964، ص36 و هاید، 1990، ص25) نشان می‌دهد كه توانایی هوشی و سن عقلی كه با استفاده از آزمون‌های هوش به دست می‌آیند، عوامل اصلی و تعیین كننده در رشد تفكر دینی فرد هستند و عوامل دیگری مانند سن تقویمی فرد در این زمینه نقش چندانی را برعهده ندارند.

سؤالات پژوهش

بررسی پیش رو برای پاسخگویی به سؤالات زیر انجام شد:
1.آیا میان بزرگسالانی كه آموزش رسمی دینی را در مدارس سازمان استثنایی طی كرده‌اند، با افرادی كه این آموزش‌ها را ندیده‌اند، از نظر مفهومی كه از خدا در ذهن دارند تفاوت معنی داری وجود دارد؟
2.آیا بزرگسالان عقب مانده ذهنی كه در آزمون‌های هوش نمرات بالاتری را كسب می‌كنند، در مقایسه با افرادی كه نمرات پایین‌تری را كسب می‌كنند مفهوم ذهنی‌تری از خداوند دارند؟

شركت كنندگان

نمونه این پژوهش تشكل یافته از 42 نفر بزرگسال مذكر مبتلا به اختلالات متفاوت هوشی است. نمره هوشی این افراد در گستره‌ای از 40 تا 70 قرار دارد و این نمره با استفاده از آزمون ماتریس‌های پیشرونده ریون (جی.سی. ریون 1938-1977) به دست آمد (میانگین= 59/30 انحراف استاندارد= 9/61). این افراد مبتلا به انواع اختلالات هوشی مانند سندروم داون (n=16)، فلج مغزی (n=8) و بعضی از اختلالات هوشی با دلایل ناشناخته (n=18) بودند. گستره‌ی سنی این افراد 18 تا 25 می‌باشد (میانگین =21/33، انحراف استاندارد= 2/24). این افراد براساس امكان گذراندن دوره‌های آموزش رسمی در سازمان آموزش و پرورش استثنایی و عدم امكان طی آن به دو گروه تقسیم شدند و گروه 1 (n=21) و گروه 2 (n=21) خوانده شدند. در هر دو گروه افراد دارای توانایی‌های هوشی مختلف وجود داشتند یعنی افراد مبتلا به ناتوانایی‌های هوشی ملایم (بهره هوشی 50 تا 70، تعداد=26 با میانگین =62) و متوسط (بهره هوشی 40 تا 50، تعداد=16، با میانگین=62) این افراد در دو كارگاه متفاوت حرفه‌ای به انجام فعالیت اشتغال دارند.
در این مطالعه شركت كنندگان مورد مصاحبه قرار گرفتند و برای انجام مصاحبه از شیوه نیمه ساختدار (ساتلر 1992 صص 429-432) استفاده شد. مصاحبه در بخش آزاد بر روی مفهوم خداوند و چیستی آن از نظر افراد تأكید داشت و برداشت آنان از این مفهوم را مورد بررسی قرار می‌داد. در پایان جلسه از شركت كننده درخواست شد تا تصویری از خداوند رسم كنند و در صورت تمایل آن را رنگ كنند.

مفهوم خدا براساس مصاحبه نیمه ساختدرا:

مصاحبه به شیوه باز با سؤالی در مورد چیستی خداوند این گونه شروع می‌شد «آیا تاكنون دعا كرده‌ای؟ (لازم به ذكر است كه تمامی اعضای دو گروه در مراسم نیایش صبحگاهی شركت می‌كنند) چه كسی باید دعاهایت را قبول كند؟ خدا؟ من نمی‌دانم خدا كیست یا چیست، در مورد او به من اطلاعاتی بده و به من بگو خدا چیست؟»
پاسخ‌های شركت كنندگان براساس محتوا در 4 طبقه و براساس مقیاس رتبه‌ای قرار داده شدند بدین ترتیب كه نمره گذاری براساس نوع پاسخ آزمودنی برحسب ماهیت عینی بینابینی و ذهنی انجام شد. نمره صفر مبین فقدان پاسخ و یا عدم پاسخگویی مرتبط با سؤال بوده مثلاً نمی‌دانم، یا پاسخ‌های غیرمرتبتی مانند خدا خدا است و یا خدا پیغمبر است. نمره 1 پاسخ‌های عینی افراد را نشان می‌دهد؛ مثلاً كسی كه چیزی به ما می‌دهد. در این طبقه پاسخ‌هایی مانند چشم و گوش و وسایل قرار داده شدند، نمره 2 نشان دهنده پاسخ‌هایی است كه نشان دهنده تصور مافوق انسانی از خدا و تشبیه به اجسام و اجرام سماوی دارد مانند تشبیه به نور، آسمان، ماه، ستاره، و نمره 3 برای مفاهیم مذهبی و عاطفی مانند دعا، هدایت، و عشق و محبت.
در طبقه بندی مفاهیم و عناصر استفاده شده در نقاشی‌ها نیز تصاویر به بخش‌های زیر تقسیم شدند:
تصویر انسان، تصویر طبیعت، اشیا و مكان‌های مذهبی، اشكال هندسی، عناصر متفرقه و نمره گذاری تصاویر براساس سیر از عینیت به ذهنیت چنین نمره گذاری شد. تصاویر متفرقه مانند خانه و یا حیوانات، 1 انسان، 2 اشكال هندسی و اشیای مذهبی و 3 طبیعت و عناصر آن.

تجزیه و تحلیل اطلاعات

در تجزیه و تحلیل اطلاعات از آمار توصیفی و استنباطی استفاده شده است و جداول زیر توزیع نمونه‌ها را برحسب بهره هوشی، و طی دوره آموزش رسمی یا عدم آموزش نشان می‌دهد. در بخش آمار استنباطی از آمار غیر پارامتریك، آزمون خی دو چند بعدی استفاده شد.
جدول 1-اطلاعات توصیفی مربوط به افراد دو گروه

                شاخص آماری
بهره هوشی

فراوانی

درصد

گروه هوشی 50-70

26

%61/90

گروه هوشی 50-40

16

%38/09

مجموع

42

%100

                شاخص آماری
آموزش

فراوانی

درصد

گروه آموزش دیده تعلیمات دینی در سازمان استثنایی

21

%50

گروه آموزش ندیده تعلیمات دینی در سازمان استثنایی

21

%50

مجموع

42

%100


نتایج

اثر بهره هوشی، و آموزش رسمی دینی در مدارس سازمان استثنایی بر مفهوم خدا در بزرگسالان دارای ناتوانایی‌های هوشی به صورت زیر مورد تحلیل قرار گرفت و این فرضیه‌ها مورد آزمایش قرار گرفتند:
جدول 2- مفهومی از خدا كه افراد دو گروه در مصاحبه بیان كرده اند

درصد

كدهای در نظر گرفته شده برای رتبه بندی گفته های افراد در مورد خدا

گروه

%33/3

(7) 0

گروه آموزش دیده

%19

(4) 1

 

%4/8

  1. 2

 

%42/9

(9) 3

 

%19

(4) 0

گروه آموزش ندیده

%19

(4) 1

 

%28/6

(6) 2

 

%33/3

(7) 3

 

گروه

كدهای در نظر گرفته شده برای رتبه بندی گفته های افراد در مورد خدا

درصد

بهره هوشی بین 50 تا 70

(5) 0

%19/2

 

(5)‌1

%19/2

 

(5) 2

%19/2

 

(11) 3

%42/3

بهره هوشی بین 40 تا50

(6) 0

%37/5

 

(3)1

%18/8

 

  1. 2

%12/5

 

(5) 3

%13/3


آموزش درس دینی به شیوه رسمی در مدارس سازمان استثنایی بر مفهومی كه افراد از خدا در ذهن دارند، تأثیر معنی داری نداشت. درواقع میان افراد آموزش دیده و آموزش ندیده تفاوت معنی داری در مورد مفهوم خدا دیده نشد(مفهوم خدا در بزرگسالان دارای ناتوانی‌های هوشی) در ارتباط با این فرض كه با افزایش میزان بهره هوشی فرد از عینیت مفهوم خدا كاسته شده و به ذهنیت آن اضافه می‌شود.
نتایج موید آن بود كه میان بهره هوشی افراد مبتلا به ناتوانایی‌های ذهنی و ادراك آنها از مفهوم خدا تفاوت معنی‌داری وجود ندارد (مفهوم خدا در بزرگسالان دارای ناتوانی‌های هوشی)
جدول 3- مفهومی از خدا كه افراد دو گروه در نقاشی های خود نشان داده اند

درصد

كدهای در نظر گرفته شده برای رتبه بندی عناصری كه افراد در ارتباط با مفهوم خدا در نقاشی های خود نشان داده‌اند

گروه

%4/8

  1. 0

گروه آموزش دیده

%33/3

(7) 1

 

%57/1

(12) 2

 

%4/8

  1. 3

 

%0

  1. 0

گروه آموزش ندیده

%42/9

(9) 1

 

% 38/1

(8) 2

 

%19/1

(4)3

 


درصد

كدهای درنظر گرفته شده برای رتبه بندی عناصری كه افراد در ارتباط با مفهوم خدا در نقاشی های خود نشان داده اند

گروه

% 0

(0)0

بهره هوشی بین 50 تا 70

%46/2

(12)1

 

%42/3

(11)2

 

%11/5

(3)3

 

%6/3

(1)0

بهره هوشی بین 40 تا50

%25

(4)1

 

%56/3

(9)2

 

%12/5

(2)3

 


نتایج به دست آمده از آزمون نقاشی نیز یافته‌های بالا را تأیید كردند. داده‌ها نشان می‌دهند كه بین آموزش‌هایی كه افراد مبتلا به ناتوانایی‌های هوشی دریافت كرده‌اند و مفهومی كه آنها از خدا در ذهن داشته و آن را در نقاشی‌های خود منعكس كرده‌اند ارتباط معنی داری وجود ندارد (مفهوم خدا در بزرگسالان دارای ناتوانی‌های هوشی).
و نهایتاً اینكه، بین بهره هوشی افراد و مفهومی كه آنها از خدا در ذهن دارند و آن را در نقاشی‌های خود منعكس كرده‌اند ارتباط معنی‌داری وجود ندارد (مفهوم خدا در بزرگسالان دارای ناتوانی‌های هوشی).

مباحثه

باور به وجود واقعیت نهایی (Ultimate reality) باوری مشترك در میان اكثر ادیان جهان است. در ادیان توحیدی خداوند واقعیت نهایی است. چگونگی ایجاد این باور و مفهومی كه كودكان از آن در ذهن دارند و با افزایش سن در آن تحولاتی ایجاد می‌شود در زمره تحقیقات شاخه‌ای از روان شناسی به نام روان شناسی دین است. افراد مبتلا به ناتوانایی‌های هوشی همواره مورد توجه روان شناسان بوده‌اند. علت این توجه به دلیل دو موضوع است. نخست آنكه خود این افراد نیازمند دسته‌ای از مداخلات به منظور ارتقای سطح آموزش‌های موردنیاز و كیفیت‌های زندگی‌شان هستند. دلیل دوم كه به لحاظ ارتقای سطح دانش روان شناسی درباره‌ی افراد عادی نیز حایز اهمیت است این است كه با بررسی برخی اختلال‌ها در افراد دچار ضایعات مغزی می‌توان به كاركردهای مغز آدمی وقوف بیشتری یافت. تاریخ روان شناسی گواه آن است كه بسیاری از یافته‌های علمی آن مدیون كاركردن بر روی افراد دارای ضایعات مغزی و ناتوانایی‌های هوشی بوده است. روان شناسی دین از این قاعده مستثنا نیست. كار كردن بر روی افراد مبتلا به ناتوانایی‌های هوشی و مفهومی كه آنها از خدا در ذهن دارند می‌تواند راهنمایی برای چگونگی شكل گیری مفهوم خدا در افراد عادی باشند.
در تحقیق حاضر علاوه بر اینكه میان متغیرهای در نظر گرفته تفاوت معنی‌داری از نظر آماری مشاهده نشد، اما ملاحظه شد كه
1.افراد آموزش دیده كمتر از افراد آموزش ندیده در مواجه با این پرسش كه «خدا چیست» پاسخ می‌دهند «نمی‌دانم» و یا پاسخ‌های بی‌ربط می‌دهند. از این رو آموزش هرچند اثر معنی‌داری نداشت اما در اینكه فرد پاسخی به این سؤال در ذهن داشته باشد می‌تواند مؤثر باشد.
2.جالب آن است كه افراد آموزش ندیده نسبت به افراد آموزش دیده در پاسخ به سؤال از چیستی خدا پاسخ‌های مذهبی و عاطفی بیشتری داده‌اند. هرچند یافته‌های این پژوهش نشان دهنده عدم معنی داری ارتباط بین مفهوم خدا و آموزش می‌باشد، اما به نظر می‌رسد كه تصویر ارائه شده از خدا در كتب آموزشی دینی تصویری عینی است و به عنوان منبع ارایه كننده نعمت‌های فراوانی مانند چشم، دست، پا، غذا برای خوردن، آب برای آشامیدن و... می‌باشد در بررسی انجام شده بر روی كتب درسی دینی در مقاطع مختلف آموزشی این مفهوم به دفعات به این صورت ارایه شده است. احتمالاً این تصویر ارایه شده در پاسخ‌های عینی گروه آموزش دیده مؤثر باشد.
3.یافته‌های تحقیقات گذشته نشان داده‌اند كه در افراد عادی با افزایش سن و كسب مهارت‌های شناختی از میزان انسان گرایی خدا كاسته می‌شود، اما تعداد قابل توجهی از بزرگسالان مبتلا به ناتوانایی‌های هوشی در این پژوهش برای ارائه مفهومی كه از خدا در ذهن داشته‌اند از تصویر انسان استفاده كرده‌اند. این امر می‌تواند نشان دهد كه رشد مفاهیم دینی با رشد مفاهیم شناختی ارتباط دارد اما در این بررسی نشان داده شد كه میان بهره هوشی افراد مبتلا به ناتوانایی‌های هوشی و عینیت و یا ذهنیت مفهومی كه از خدا دارند تفاوت معنی‌داری وجود ندارد. البته این یافته در تضاد با یافته‌های سایر پژوهشگران در این حیطه در افراد عادی است (گلدمن، 1965، ص3، الكایند، 1971، فاولر، 1981، 1991) یكی از دلایل این موضوع شاید این باشد كه آزمون مناسبی برای محاسبه توان شناختی افراد مبتلا به ناتوانایی ذهنی می‌بایستی در نظر گرفته می‌شد. آزمون مورد استفاده در این بررسی آزمونی غیركلامی بود، شاید با استفاده از آزمونی دیگر كه بر جنبه كلامی و یا تركیبی از كلام و عملكرد تأكید داشته باشد، نتایج متفاوتی به دست آید.
4.یك نفر از افراد آموزش ندیده در توصیف خود از خدا از عناصر طبیعی مانند آسمان، خورشید و ماه و ستارگان یا ابر استفاده كرده است. در حالی كه در گروه آموزش دیده در توصیف خدا شش نفر از این مفاهیم استفاده كرده‌اند. تبیینی كه برای این یافته می‌توان ارایه كرد این است كه در كتاب‌های آموزش دینی این گروه به هنگام توصیف خدا و صفات وی به دفعات از تصاویر این دسته از عناصر استفاده شده است. در نقاشی‌های گروه آموزش ندیده نیز در مورد خدا تنها دو نقاشی به طبیعت اختصاص داشت، در حالی كه این تعداد در گروه آموزش دیده چهار نقاشی بود.
5.برای جمع بندی یافته‌های این بررسی می‌توان گفت كه اثر آموزش در مورد افراد مبتلا به ناتوانایی‌های هوشی و تغییراتی كه می‌تواند در جنبه‌های مختلف ایجاد كند نیازمند استدلال نیست. عدم وجود تفاوت بین دو گروه از نظر دریافت و یا عدم دریافت آموزش می‌تواند نشان دهنده این امر باشد كه روش‌های مورد استفاده در نظام رسمی آموزش دینی كه بر حفظ‌كرد مفاهیم و یا تكرار مطالب آن تأكید دارد ممكن است روش مناسبی برای آموزش این درس در این گروه نباشد و بنابراین باید روش‌های دیگری كه انطباق بیشتری با توانایی‌های شناختی این افراد دارد مورد استفاده قرار گیرند و در این صورت است كه آموزش دینی می‌تواند براساس توانایی‌های شناختی و نیازهای این گروه از افراد باشد.
6.و سرانجام اگر بپذیریم كه مفاهیم براساس منشأ خود می‌توانند به دو گروه مفاهیم درونی و مفاهیم اكتسابی تقسیم شوند به نظر می‌رسد كه مفهوم خدا مفهومی درونی باشد. مفاهیم درونی و ذاتی در برابر آموزش از خود حساسیت كمتری نشان می‌دهند و چه بسا كه آموزش نامناسب و متفاوت با سطوح شناختی و نیازها نه تنها مفید نباشد بلكه مسئله ایجاد كند. یافته‌های این بررسی از بی‌فایده بودن آموزش حمایت نمی‌كند، بلكه حاكی از آن است كه این نوع از آموزش در شكل گیری مفهوم خدا مؤثر نیست. آموزش دینی شاید بتواند در مورد رشد اخلاقی و جنبه‌های عملی آن كه در این تحقیق مورد بررسی قرار نگرفتند، تأثیرگذار باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1.دانشجوی دوره دكتری آموزش‌های ویژه- دانشگاه ساسكس- برایتون، انگلستان.
Barrett. Justin L. and Richert. Rebekah A. (2003) Anthropomorphism or Preparedness? Exploring Children’s God Concepts. Review of Religious research. Volume 44:3, Pages 300-312
Fancourt, Nigel (2003) Whole-class strategies in Religious Education. Support for learning. Volume 18. Number 3.
Feucrstcin, R (1998) The Theory of Structural Cognitive modifiability: Is Intelligence Modifiable. Madrid: Bruno.
Feucrstcin, R and Mintzker, Y. (1993) MLE Guidelines for parents. Jerusalem: Hadassah Wizo Canada Research Institute. The International Centre for the Enhancement of learning Potential.
Feucrstcin, R. Rand, Y. and Rynders. J. (1988) Don’t accept me as I am. New York: Plenum Press.
Graebner, O.E.(1964) Children concept of God. Religious Education, 59. 234-241.
Harms, E. (1944) The development of religious experience in children. American Journal of Sociology.50, 112-122.
Hyde. K.E. (1990) Religion in Childhood and Adolescence: a comprehensive review of the research (Birmingham. AL, Religious Education Press).
Ipgrave, Julia (2004) Including pupils’ faith background in primary religious education. Support for Learning . Volume 19 . Number 3
Ladd, Kevin L.. McIntosh. Daniel N. and Spilka, Bernard (1998) Children’s God Concept: Influences of Denomination, Age, and Gender. The International Journal For The Psychology of Religion. 8( I). 49-56
O’bricn, Liz. (2004) Connecting with RE: an approach to religious education for children with autism and/or sever and complex learning disabilities. Support for learning. Volume 19. Number 3.
Pealting. J.H. (1974) "Cognitive Development in Pupils in Grades Four Through Twelve: The incidence of Concrete and Abestruct Religious Thinking in American Children." Character Potential 7, 52-61.
Russell, D.H. (1954) The dimensions of children’s meaning in vocabularies in grades four through twelve. Berkeley: University of California Press.
Slater, Ted.(?). The Development of Children’s Concept of God . http://\vww.hiot.com/icd/papers/childs-god-concept.him
Straughan, R. (1990) The development of moral and religious ideas and behaviour. In N. Entwistle (Ed.), handbook of educational ideas and practices (PP.974-980). New York: Routlcdgc.
Tamminen. K. (1991) "Religious Development in Childhood and Adult; An Empirical Study: Helsinki: Suomen Ticdcakatemia. (Finnish Academy of Science and Letters, Ticdekirja, Kirkkokatu 14, 00170. Helsinki, Finland.)
Tamminen, K., Vianello, R., Jaspard. J.M. and Rateliff, D.E. (1988). The religious concepts of preschoolers. In D.E. Ratcliff (Ed.), Handbook of preschool religious education (PP. 59-81). Birmingham, AL: Religious Education Press.
Fowler, J. W. (1981). Stages of faith The psychology of human development and the quest for meaning. San Francisco: Harper & Row.
Fowler, J. W.. (1991). Stages in faith consciousness. New Directions for Child Development, 52, 17-45.
Goldman. R. (1964). Religious thinking from childhood to adolescence. London: Routledgc and Kegan Paul.
Elkind (1971). The development of religious understanding in children and adolescents. In M. P. Strommen (Ed.), Research in religious development (pp. 655-685). New York: Hawthorn Books.

منابع تحقیق:
منابع فارسی:
اسكندری، حسین، (1375)، بررسی تحول مفهوم خدا در كودكان 4 تا 12 ساله، دانشگاه تربیت مدرس- پایان نامه
اسكندری، حسین، (1382)، خدا به تصور كودكان، شكل‌گیری فهم دینی در كودكان، تهران، منادی تربیت.
امامی كندوانی، رقیه (1381) بررسی مفهوم خدا در كودكان مسلمان، مسیحی و یهودی شهر تهران، در سال 80-81، دانشگاه علامه طباطبایی، پایان نامه
سیف نراقی، مریم و نادری، عزت اله (1373)، چگونگی پاسخگویی كودكان 3 تا 13 ساله به سؤالاتی در مورد خدا، فصل نامه روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبایی، دوره اول- شماره اول.
همایی، رضا (1378)، بررسی تحول مفهوم خدا در كودكان عقب مانده ذهنی، دانشگاه تهران، پایان نامه
رحیمی، علیرضا (1384)، فعالیت‌های آموزشی پیش دبستانی، فنی و حرفه‌ای (گروه تحصیلی بهداشت) (رشته كودكیاری)، فصل دهم، نقش و اهمیت آموزش مفاهیم دینی و اخلاقی در دوران پیش از دبستان، وزارت آموزش و پرورش، چاپ سوم.

ضمیمه
چهارچوب تعیین شده برای مصاحبه نیمه ساختدار.
در مصاحبه روش مشخص شده برای مصاحبه نیمه ساختدار توسط ساتلر (1992 ص429-432) مورد استفاده قرار گرفت.
به دلیل اینكه در هر دو مركزی كه پژوهش اجرا گردید، دعا و مراسم صبحگاهی وجود دارد، مصاحبه را با سؤالی شروع می‌كنم كه می‌دانم پاسخ آن به احتمال بسیار مثبت خوهد بود:
" آیا شما (تو) دعا می‌كنی؟"
سؤال دوم اینگونه خواهد بود " چه كسی باید دعاهایت را بشنود و یا قبول كند؟"
اكثر آنان پاسخ خواهند داد، "خدا" اگر پاسخ خدا نباشد خواهم پرسید "دیگر چه كسی؟"
در این زمان از آنها خواهم پرسید "گفتی خدا، به من بگو او كیست یا چیست"
سپس با استفاده از عبارت كلامی و یا واكنش‌های غیركلامی مشخص شده توسط ساتلر (2000 ص20) جلسه را ادامه خواهم داد؛
واكنش‌های كلامی:
بیشتر برایم توضیح بده
چیز دیگری هم در این مورد داری كه به من بگویی؟
یا
تو فكر می‌كنی كه...
یعنی تو می‌گی كه...
یعنی اینكه...
شنیدم كه گفتی ...
واكنش‌های غیركلامی:
ارتباط چشمی فراموش نشود
با سر تكان دادن و سایر واكنش‌های صورت علاقه خود به موضوع را نشان می‌دهم.
نقاشی در همان فضا ولی ترجیحاً روز دیگری اجرا خواهد شد تا اثر بحث و موارد ذكر شده در مورد خدا بر روی نقاشی فرد به حداقل برسد. برای اجرای نقاشی كاغذ A4 و مداد رنگی یا آبرنگ و مداد شمعی در اختیار افراد قرار خواهد گرفت.
منبع مقاله :
مجله‌ی ذهن، بهار 1385، شماره 25، صص 38-53.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط