نویسندگان:
دکتر محمد خدایاری فرد، دکتر یاسمین عابدینی
دکتر محمد خدایاری فرد، دکتر یاسمین عابدینی
تعداد نوجوانان و جوانانی که از خانه فرار میکنند یا توسط والدینشان از خانه بیرون انداخته شده و بیخانمان و بیسرپناه میشوند، رو به افزایش است و مشکل بسیار مهمی است که جوامع بزرگ و صنعتی با آن مواجهاند. بسیاری از این نوجوانان یا خانه را ترک کردهاند یا از طرف خانوادههای خود که دارای بدکارکردی بوده یا آزاردهندهاند، طردشده و به اجبار بیرون رانده شدهاند و ناچارند در خیابان زندگی کنند. این زندگی خیابانی عواقب بسیار منفی و وخیمی در پی دارد، از جمله فقر و تنگدستی، مصرف مواد، مورد ضرب و شتم واقعشدن، در معرض تجاوز جنسی قرارگرفتن، حاملگی، صدمهدیدن یا بیماری، ابتلا به عفونت ایدز، مشکلات روانی و هیجانی و خودکشی پیامدهای زندگی خیابانی است. علاوه بر این شانس، آنها برای طی دورهی نوجوانی توأم با سلامت، مولد و بارآور، توسط خطرهای مختلف تهدیدکنندهی سلامت که با آن مواجه میشوند، کاهش مییابد. این افراد اغلب فرصتهای خود را برای استفاده از تعلیم و تربیت و مشغولشدن به کار از دست میدهند. طی سالهای گذشته محققان گسترش و شیوع این مشکلات را اثبات کرده و نشان دادهاند.
فرار دختران از خانه در ایران به منزلهی یکی از مشکلات حاد روز مطرح است. این دختران، خیابانها را به عنوان راهی برای فرار از مشکلات انتخاب میکنند و تبدیل به آوارههای طردشدهی جامعه میشوند و برای زندهماندن راههای مختلفی را جست و جو میکنند. پایانههای اتوبوس اولین محل توقف این دختران است. در اطراف این پایانهها اماکن و خرابههای زیادی وجود دارد که برای این دختران آسیبپذیر، بسیار خطرناک است؛ اماکنی که در آن توزیع و مصرف مواد مخدر و فحشا در حال افزایش است و طبیعی است که این دختران تازهوارد که جایی برای اقامت ندارند، جذب چنین اماکنی شوند (بازیاری میمندی، رسولزاده طباطبایی و آزاد فلاح، 1382).
همهگیرشناسی بیخانمانی
برآوردهای انجامشده از تعداد نوجوانان بیخانمان
اگرچه در آمریکا نیز بسیاری از نوجوانان بیخانماناند، اما به نظر میرسد که بیخانمانی در درجهی اول یکی از مشکلات کشورهای در حال توسعه باشد (رابرتسون (1)، b 1991). برآوردهای محافظهکارانهای که از این مشکل به عمل آمده، نشان داده که 100 میلیون نوجوان در کل جهان بیخانمان و بیسرپناهاند (یونیسف (2)، 1989). مشکلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، اولین تعیینکنندههای بیخانمانی هستند. در آفریقا، بسیاری از نوجوانان بیسرپناهاند، زیرا والدین آنها در اثر ابتلا به بیماریهای مرتبط با ایدز مردهاند. در کاگارا و تانزانیا، 22.000 کودک در اثر شیوع ایدز، یتیم شدهاند (راتایوگا (3)، 1992). سازمان بینالملل در آمریکا پیشبینی کرده است که در سال 2015، ایدز به یتیمشدن 16 میلیون کودک در آفریقا منجر خواهد شد (راتایوگا، 1992). با این حال، همیشه فقر شدید با از هم پاشیدهشدن خانوادهها رابطه داشته و از مهمترین تعیینکنندههای بیخانمانی بوده است. برای مثال، در برزیل، دوسوم جمعیت 140 میلیونی این کشور، زیر خط فقرند (میرز (4)، 1989). بسیاری از کودکان برزیلی برای ترک خانههای خود زیر فشار قرار میگیرند، زیرا والدینشان نمیتوانند از آنها حمایت کنند. در این کشور، همانند سایر کشورهای در حال توسعه، بیخانمانی یکی از روشهای زندگی کردن است تا وضعیت موقتی.در آمریکا هیچ پژوهش جامعی در مورد تعداد نوجوانان بیخانمان صورت نگرفته است. در سال 1975، برآورد شد که بین 519.000 تا 635.000 نوجوان بیخانمان در آمریکا وجود دارد (برنن، هایزنیگا و الیوت (5)، 1979). در سال 1987 در حدود 330.000 نوجوان بیسرپرست در آمریکا وجود داشته است (رابرتسون، b 1991). با توجه به این ارقام، به نظر میرسد که بیخانمانی در میان نوجوانان، رو به افزایش است، از طرفی، گستردگی این مشکل به سختی قابل برآورد است. یتس (6) (1988) معتقد است برآورد دقیق تعداد نوجوانان بیخانمان به دلیل اینکه هیچ راه خاصی برای این کار وجود ندارد، غیرممکن است و اغلب تعداد نوجوانان بیخانمانی که از سازمانهای دولتی تقاضای کمک میکنند، کم برآورد میشود.
تعریف بیخانمانی
تعریف بیخانمانی و روشهای کنونی برای طبقهبندی نوجوانان بیسرپناه، ارائهی راهبردهای مؤثر برای حل مشکلات سلامت فیزیکی و روانی آنان را تحتتأثیر قرار میدهد. نظامهای طبقهبندی زیادی برای طبقهبندی نوجوانان بیخانمان صورت گرفته است. بوکی (7) (1987)، نوجوانان بیخانمان را شامل نوجوانانی میداند که سرپناه ندارند، از خانه فرار کردهاند، از خانه بیرون انداخته شده و قربانی شدهاند. با این حال، این مقولهها را نمیتوان به عنوان مقولههای محض و مطلقی در نظر گرفت. اغلب نوجوان بیسرپناه در چند مورد از مقولههای بالا جای میگیرد نه فقط در یکی از این مقولهها. برای مثال، یک نوجوان بیخانمان میتواند از خانه فرار کرده باشد و در عین حال مورد آزار و اذیت و سوءاستفادهی جنسی نیز قرار گرفته باشد. شبکهی جهانی فرار و سازمان نوجوانان (8) (1985)، نوجوانان "فراری" را از نوجوانان "بیخانمان" بر اساس اینکه نوجوانان فراری، فرار و ترک خانه را ترجیح میدهند ولی نوجوانان بیخانمان از خانه و کاشانهی خود بیرون انداخته میشوند، متمایز کرده است.در حرکت بینالمللی سیاسی نوجوانان بیخانمان، بین کودکان "خیابانی (9)" و کودکانی که "در خیابان (10)" هستند، تمایز قائل شدهاند (بوند، جیمینز و مازین (11)، 1992). کودکان "خیابانی"، کودکانی هستند که از سنین خیلی کم کار میکنند و بزرگتری دارند که بر آنها نظارت و بازرسی نزدیک دارد، اما کودکان "در خیابان"، از دلبستگی به بزرگترهای آشنا مستقل و رها هستند. این نوجوانان به طور معمول بدون اجازهی دیگران در گوشهای با یکدیگر جمع میشوند یا به صورت جمعی زندگی کرده و اغلب نیازهای اساسی یکدیگر را برآورده میکنند. در این بخش، به تمام نوجوانانی که حداقل دو شب را در سرپناه خارج از خانه میگذرانند یا در خیابانها به عنوان افراد بیخانمان زندگی میکنند، بیخانمان اطلاق میشود و سعی خواهد شد که مشکلات آنان بررسی شود.
ویژگیهای نوجوانان بیخانمان
شرایط خاصی از زندگی با افزایش خطر بیخانمانی مرتبطاند. ممکن است والدین بسیار جوان، بخش بزرگی از نوجوانان بیخانمان را تشکیل دهند (رابرتسون، a 1991). برای مثال، در سال 1985 برآورد شده که یکسوم کل 21.000 نوجوان بیخانمان در ایلینویز، مادران نوجوان یا دختران نوجوانی بودند که حامله بوده و در شرف مادرشدن بودند (همنز و لوک (12)، 1988). توبر (13) (2001) دریافت که در حدود 11/3 درصد خانوادههای موجود در پناهگاهها در نیویورک (77=N)، والدین نوجوان بودند. در زمینهیابی دیگری، توبر (2003) دریافت که سن 4 درصد والدین بیخانمانی که در هتل مارتینیک در یک شهر پناهگاهی زندگی میکردند، زیر 21 سال بود.نیمرخ جمعیتشناختی نوجوانان بیخانمان در اقشار مختلف جامعه متفاوت است. برآورد شده که در آمریکا نیمرخ قومیتی نوجوانان بیسرپناه نشاندهندهی جمعیتشناسی اجتماعی کل آن جامعه است (ادارهی کل سرشماری (14)، 1989). بر اساس برخی گزارشها، احتمال فرار از خانه در نوجوانان دختر و پسر یکسان است. (باردن (15)، 2000). با این حال، سایر پژوهشها نشان دادهاند که تعداد زنان پناهگاهی بیشتر است (رابرتسون، b 1991). نوجوانانی که در "خیابانها" زندگی میکنند، به احتمال زیاد پسرند و سن آنان بیشتر از آنهایی است که در "پناهگاهها" زندگی میکنند (1989، GAO). در حدود 50 درصد نوجوانانی که از خانه فرار میکنند، در پرورشگاهها بزرگ میشوند و از محلههای فقیرنشین فرار کردهاند، به طوری که 12 درصد آنهایی که در پرورشگاه بودند، درست قبل از سکونت در پناهگاهها این کار را کردهاند (1989، GAO). برای اینکه یک نوجوان در پناهگاه سکونت کند، سن او باید بین 12 تا 17 سال باشد و نوجوانان در 18 سالگی به سیستمهای پناهگاهی ارجاع داده میشوند.
بنابر نتایج پژوهشهای صورتگرفته، نوجوانان بیخانمان در شهر خود میمانند، اما خیلی از آنان به مناطق شهری بزرگتر مهاجرت میکنند. بیش از 90 درصد نوجوانان بیسرپناه در نیویورک از نواحی اطراف آن شهر هستند (شافر و کاتون (16)، 1984). با این حال، کندی (1991) گزارش کرده 78 درصد نوجوانانی که در مرکز پرورش نوجوانان خیابانی شهر سانفرانسیسکو زندگی میکنند، از اهالی مناطق و شهرهای دیگرند، در واقع 38 درصد آنان از خارج کالیفرنیا آمدهاند. بسیاری از نوجوانان دختر و پسر همجنسخواه، دوجنسیتی یا مشکوک به این موارد، جذب شهر سانفرانسیسکو میشوند، زیرا این شهر به شهر همجنسخواهان معروف است (روترام- بورس و همکاران، 1994).
نتایج تحقیق حسینیان (1383) در مورد خصوصیات جمعیتشناختی و خانوادگی 100 نوجوان فراری دختر و پسر در شهر تهران نیز نشان میدهد که میزان تحصیلات این نوجوانان و والدین آنها پایین بوده، والدین بیشتر آنها دچار سوء مصرف مواد هستند، این نوجوانان متعلق به جایگاه اجتماعی- اقتصادی پایین هستند، وضعیت خانوادگی نابسامانی دارد و تعداد افراد خانوادهی آنان زیاد بوده است، به طوری که 61 درصد این نوجوانان دارای تحصیلات راهنمایی بوده و 87 درصد آنها متعلق به جایگاه اجتماعی- اقتصادی پایین هستند و 40 درصد آنها والدینشان از یکدیگر طلاق گرفتهاند و 44 درصد آنها دارای پدران معتاد به مواد مخدر و 47 درصد آنها دارای مادران معتاد به مواد مخدر بودند.
عواملی که موجب بیخانمانی نوجوانان میشوند
نوجوانان بیخانمان، وقایع تنشزای زیادی را تجربه و گزارش میکنند و در عین حال فاقد خانوادهی حمایتکننده و کارامد میباشند؛ این دو عامل شایعترین عوامل مرتبط با بیخانمانیاند (روترام- بورس، 2003).سعیدی (1372) در پژوهشی علل فرار نوجوانان از خانه را بررسی کرد. او دریافت که نوجوانان فراری بیشتر متعلق به خانوادههایی هستند که در آنها تنیدگیهای زیادی وجود دارد. این تنیدگیها شامل بدرفتاری با فرزندان، سوء رفتار جنسی در خانواده، فقر، رفتارهای خشونتآمیز، تعارضات خانوادگی، ضربههای عاطفی، طردشدن از سوی والدین، تنبیهات و کیفرهای سخت، طلاق والدین و در کل وجود محیط نامساعد و تنشزاست. این محقق نابسامانی خانواده، سردی روابط عاطفی والدین، متارکه و طلاق، وجود ناپدری و نامادری، فقر فرهنگی و اقتصادی و اعتیاد را از مهمترین عوامل برانگیزانندهی تمایل به فرار در نوجوانان گزارش کرده است، به طوری که صد در صد (100%) نوجوانان فراری وضعیت خانواده را آشفته و نابسامان توصیف کردند.
تقوی و هاشمی (1383) نیز با استفاده از روشی کیفی عوامل مؤثر در فرار دختران از خانه را در شهر شیراز مورد بررسی قرار دادند. آزمودنیهای پژوهش 17 دختر فراری بودند که در فاصلهی اردیبهشت تا تیرماه سال 1381 به مرکز مداخله در بحران شهر شیراز ارجاع داده شده بودند. نتایج پژوهش نشان داد:
- دامنهی سنی آزمودنیها بین 12 تا 29 سال و سن 70 درصد آنها کمتر از 20 سال بود.
- میزان تحصیلات آزمودنیها حداکثر دیپلم بوده و 60 درصد آنها دارای تحصیلات راهنمایی یا کمتر بودند و 82 درصد آنها اظهار کردند که تحصیلات خود را نیمهتمام رها کردند.
- 77 درصد پدران و 71 درصد مادران آنها بیسواد بودند و بقیهی والدین تحصیلات بسیار کمی داشتند.
- 71 درصد آزمودنیها با یکی از والدین خود زندگی میکردند.
- 53 درصد سرپرست خانوادهی آزمودنیها بیکار و فاقد درآمد اقتصادی مشخص بودند.
- 41 درصد آزمودنیها اظهار کردند که حداقل یکی از والدینشان معتاد است.
در پژوهش دیگری ابوالفتحی و همکاران (1385) با استفاده از یک رویکرد کیفی و پدیدارشناختی زنان و دختران فراری ارجاع داده شده به مرکز مداخله در بحرانهای اجتماعی اصفهان را مورد بررسی قرار دادند. نتایج این پژوهش نشان داد محدودهی سنی این زنان و دختران بین 13 تا 32 سال و میانگین سن آنها برابر با 18/6 سال بود. 60 درصد آنان سابقهی فرار از منزل داشتند و 90 درصد آنان دارای افکار خودکشی یا اقدام به خودکشی قبل از فرار از منزل بودند. 70 درصد آنها بیکاربوده و سرپرستان آنها دارای مشاغلی چون کارگری و کشاورزی بودند و شغل ثابتی نداشتند. بر اساس نتایج مصاحبهی ساختاریافته و عمیق انجامشده با آزمودنیها محققان دریافتند که این افراد پس از تجربهی حوادثی چون فقر، اعتیاد در خانواده، طلاق، بیکاری، خشونتهای جسمی و روحی، جنگ و نزاع در درون خانواده، از دستدادن مسکن، شکست در تحصیل و ازدواج ناخواسته دچار احساساتی چون ناتوانی در تصمیمگیری، سربار بودن، رسیدن به بنبست، سردرگمی، تنهایی، پوچی، فلاکت، بیهویتی، بیکسی، زندانیبودن، عقاید خودکشی و دیگرکشی میشوند و این موارد در آنها آشفتگی روانی ایجاد میکند. پس از ورود به مرحلهی آشفتگی روانی نیز ممکن است اقدام به فرار از خانه با اشکال مختلفی که از لحاظ آگاهی و اخطاردادن قبل از فرار، بعُد مسافت فرار از خانه و زمان فرار متفاوت است، کنند و پس از فرار اغلب احساس رضایت یا رضایت همراه با ندامت داشته باشند، ولی پس از مدت اندکی در برآوردهکردن نیازهای اولیه و حیاتی با مشکل روبهرو شده که منجر به تجربهی انواع حوادث پس از فرار همچون خشونتهای جسمی، جنسی و روحی و حتی استثمار جنسی میشوند که تقریباً احتمال بهبودی و بازگشت به خانه و خانواده را غیرممکن میکند.
نوجوانانی که در خانوادههایی زندگی میکنند که دچار بدکارکردی هستند، خاتمهدادن به زندگی در این خانوادهها خیلی بهتر و راحتتر از تلاش برای حل مشکلاتی است که تقریباً حل آنها غیرممکن به نظر میرسد (بوکی و اوبولنسکی (17)، 2004). از میان تنشزاهای خانوادگی، که 30 درصد نوجوانان فراری اظهار کردهاند دلیل فرار آنان بوده است، میتوان به مرگ یا بیکاری اعضای خانواده یا طلاق و جدایی آنان در سه ماه قبل اشاره کرد. 11 درصد این نوجوانان گفتهاند که والدین آنان بیکار شده و والدین 28 درصد آنان جدا از یکدیگر زندگی میکنند یا طلاق گرفتهاند. به گزارش شبکهی جهانی سازمان جوانان فراری، در حدود 70 درصد نوجوانان فراری ساکن در پناهگاهها به صورت اجباری از نظر فیزیکی و جنسی مورد آزار و اذیت قرار گرفتهاند. نوجوانان فراری علاوه بر مشکلات خانوادگی، به مشکلات تحصیلی، مدرسه و همسالان نیز اشاره کردهاند. برای مثال، 32 درصد آنان اشاره کردهاند که طی سه ماه قبل مدرسهی خود را عوض کردهاند، 40 درصد آنان مردود شدهاند، 40 درصد آنان با معلم خاصی مشکل داشتهاند و 23 درصد آنان از مدرسه اخراج شدهاند.
بازیاری میمندی، رسولزاده طباطبایی و آزاد فلاح (1382) در یک مطالعهی پسرویدادی به مقایسهی عوامل تنشزا و شیوههای مقابلهای دختران فراری و عادی شهر تهران پرداختند. آزمودنیهای این پژوهش را 45 دختر فراری 15 تا 25 سالهای که در زندان اوین، مراکز نگهداری سازمان بهزیستی (مرکز آصف و ارشاد و مرکز مداخله در بحران منطقهی شمال) و کانون اصلاح و تربیت به سر میبرند و 45 دختر غیرفراری 15 تا 25 سالهای که در دبیرستانهای شهر تهران مشغول به تحصیل بودند، تشکیل میدادند. ابزارهای این پژوهش نیز شامل مقیاس رویدادهای زندگی نوجوانان هولمز و راهه و پرسشنامهی شیوههای مقابله با عوامل تنشزای موس و بیلینگز (18) بود. دادههای جمعیتشناختی این پژوهش نشان داد که دامنهی سنی دختران فراری بین 15 تا 24 سال است که در این دامنه 16، 17 و 18 سالگی بیشترین درصد را (55 درصد) به خود اختصاص دادهاند. از نظر میزان تحصیلات مشاهده شد که 44 درصد آنان تحصیلات متوسطه، 36 درصد تحصیلات راهنمایی، 13 درصد تحصیلات ابتدایی داشتند و 4 درصد هم بیسواد بودند. 91 درصد این دختران فراری، مجرد بودند و 59 درصد آنان سابقهی دستگیری، زندان و بازپروری داشتند و 47 درصد آنها سیگار و 18 درصد هم مواد مخدر مصرف میکردند. دادههای توصیفی نشان داد که بالاترین میانگین میان عوامل تنشزا (34/6) مربوط به گروه دختران فراری است و این میانگین در دختران عادی برابر با 14/04 است. همچنین مشاهده شد که بیشترین فراوانی عوامل تنشزا در دختران فراری به ترتیب مربوط به عوامل فرار، ارتکاب به گناه و قطع ارتباط با یک دوست صمیمی است و در دختران عادی به ترتیب مربوط به عوامل تنشزای از دستدادن یک شانس یا فرصت خوب، عدم حضور در مدرسه به دلیل بیماری و قهرکردن با خواهر و برادر است. یافتهها نشان داد که 93 درصد دختران فراری از شیوههای مقابلهای هیجانمدار و 7 درصد آنان از شیوههای مقابلهای مسئلهمدار استفاده کردهاند، در حالی که 73 درصد دختران عادی از شیوهی مقابلهای هیجانمدار و 16 درصد آنان از شیوهی مقابلهای مسئلهمدار استفاده کردهاند. این گزارشها ما را رهنمون میکند که فرض کنیم بین وقایع تنشزای موجود در خانوادهها و زندگی تحصیلی نوجوانان و فرار آنان از خانه رابطهی تنگاتنگی وجود دارد.
چاوشیفر و رسولزاده طباطبایی (1379) به بررسی مقایسهای عوامل تنشزا و شیوههای رویارویی در نوجوانان مراکز شبانهروزی و نوجوانان دارای والدین پرداختند. بدینمنظور 50 نوجوان 14 تا 17 سالهی ساکن در مراکز شبانهروزی و 50 نوجوان 14 تا 17 سالهی مشغول به تحصیل در مدارس شهر تهران را به صورت تصادفی انتخاب و بررسی کردند. 66 نفر این آزمودنیها دختر و 34 نفر آنان پسر بودند. نتایج نشان داد که میزان تنیدگی نوجوانان مراکز شبانهروزی بیشتر از نوجوانانی که با والدین خود زندگی میکردند، بود و هنگام رویارویی با تنیدگیها بیشتر از مقابلههای هیجانمدار استفاده میکردند.
پینوشتها:
1. Robertson
2. United Nations Children, s Fund (UNICEF)
3. Rutayuga
4. Meyers
5. Brennen, Huizinga & Elliot
6. Yates
7. Bucy
8. hational network of runaway and youth servieces
9. on the street
10. ot the street
11. Bond, Jiminez & Mazin
12. Hemmens & Luecke
13. Towber
14. General Accounting office (GAO)
15. Barden
16. Shaffer & Caton
17. Bucy & Obolensky
18. Moos & Billings
خدایاریفرد، محمد، عابدینی، یاسمین؛ (1391)، مشکلات سلامتی نوجوانان و جوانان، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم