برگردان: امیر یزدیان
منا نادعلی ,پیام آزادی
1. آثار شناختی
1.1. اولویتهای یادگیری
رسانهها با انتخاب تصاویر و مضامینی مشخص، توجه ما را به اموری خاص معطوف میکنند و در عین حال به ما میگویند که امور دیگر را نادیده بگیریم. این اثر با عنوان برجستهسازی، نخستین بار در حوزهی سیاسی مشاهده شد. پژوهشگران دریافتند که در حوزهی سیاسی، رسانهها از قدرت زیادی برای تعیین اولویت فکری ما برخوردارند. (McCombs & Shaw, 1972) برای مثال، رسانهها با پخش جریانی مستمر از مطالبی دربارهی برنامههای رفاه اجتماعی، در برجسته ساختن این موضوع برای مردم به عنوان موضوعی که ارزش فکر کردن دارد، تأثیر گذارند. با این حال، این رسانهها در متقاعدسازی مردم برای حمایت از برنامههای رفاه اجتماعی یا رد آنها تأثیری ندارند. کارکرد برجستهسازی رسانهها بسیار قدرتمند است، به ویژه زمانی که پوشش خبری رسانههای مختلف با یکدیگر همپوشانی داشته باشد. اثر برجستهسازی صرفاً به این محدود نمیشود که به ما بگوید در موضوعهای سیاسی و رویدادهای جاری به چه بیاندیشیم. این اثر بسیار وسیعتر است. برجستهسازی به ما میگوید به چه نوع موسیقی گوش دهیم؛ کدام یک از افراد زیبا، باهوش یا موفق هستند و اینکه چه رویدادهایی از اهمیت برخوردارند. رسانهها با معطوف کردن توجه ما به اشخاصی خاص، افراد مشهور را میسازند. رسانهها به افرادی خاص، جایگاه و موقعیت اعطا میکنند و ما نیز همچنان به صحبتهای این افراد گوش میدهیم، حتی وقتی چیز مهمی برای گفتن ندارند. به افراد غیر مشهور چنین موقعیتی اعطا نمیشود. از اینرو، صحبتهای این دسته از افراد را نمیشنویم، حتی اگر چیز مهمی برای گفتن داشته باشند. این اثر برجستهسازی است.1.2. حدّت حافظه
چنین به نظر میرسد که این اثر در تقابل با فراموشی قرار دارد. در برابر مواقعی که با گذشت زمان، توانایی فرد برای یادآوری برخی از اطلاعات کم میشود، در موقعیتهایی، توانایی فرد برای یادآوری آن اطلاعات افزایش مییابد. (Wicks. 1992) برای مثال، شخصی در یک نشریه، مطلبی درباره آتشسوزی در جنگل مطالعه میکند، ولی بعد از خواندن این مطلب نمیتواند بسیاری از اطلاعات آن را به یاد آورد. چند هفته بعد هنگام تماشای برنامهای تلویزیونی که مطالبی دربارهی آتشسوزیهای متعدد در جنگل ارائه میدهد، همین فرد بسیاری از اطلاعاتی را که در آن نشریه مطالعه کرده است، به خاطر میآورد. به این وضعیت حدّت حافظه میگویند. حدّت حافظه چگونه رخ میدهد؟ نکتهی اساسی در درک این ویژگی، آگاهی از این موضوع است که بعد از رویارویی با اطلاعات، واقعیتهای مربوط به آن در بخشی از مغز ما ضبط میشود. در موضوعهایی که دانش نسبتاً خوبی دربارهی آنها داریم، ضبط حقایق جدید با سازماندهی بسیار پیشرفتهای صورت میگیرد؛ بدین صورت که این حقایق به سرعت و دقت در ساختار دانشی که پیش از این دربارهی آن موضوع بسط دادهایم، جای میگیرند. وقتی دربارهی این اطلاعات از ما پرسیده شود، در بازیابی آن مشکلی نداریم. البته در مورد موضوعهایی که برای ما تازگی دارند، ساختار دانشی مختص به آن در اختیار نداریم. اطلاعات جدید در بطن ساختارهای دانش دیگر به طور تصادفی ذخیره میشود و بازیابی این اطلاعات را دشوار میسازد. با کسب اطلاعات بیشتر دربارهی موضوع تازه، ساختار دانشی دربارهی آن شکل میگیرد و با منظم کردن ساختارهای دانش قدیمیتر، تمام حقایق مرتبط با آن موضوع را در یک مکان گرد میآوریم. در زمان استراحت، ذهن ما، اطلاعات را منظم میکند و در جایی قرار میدهد که کارآمدی بیشتری داشته باشند. به محض اینکه ساختار دانش جدید درباره موضوعی تازه با تمام اطلاعات موجود شکل بگیرد، یادآوری آن آسانتر خواهد بود.1.3. تعمیم
فرآیندی است که در جریان آن با چندین بار مشاهدهی وقوع یک امر و دریافت الگویی که تمام این پیشامدها را به یکدیگر پیوند میدهد، الگوی به دست آمده را انعکاسی از امری کلیتری میپنداریم، نه آن پیشامدهای مشخص. به عبارتی، ادعایی کلیتر دربارهی شیوهی رفتار افراد یا جریان امور طرح میکنیم. برای مثال، شخصی با تماشای اخبار محلی، داستانی دربارهی تخریب منزلی در نزدیکی آپارتمان خود میشنود. سپس از رادیو خبری درباره دزدی از یک بانک محلی میشنود. بعد با مطالعهی روزنامه متوجه میشود که شب گذشته، تجاوزی در شهر رخ داده است. وی سه حقیقت را کسب کرده است؛ یعنی از هر پیام، یک حقیقت. شب همان روز، این شخص با در اختیار داشتن این حقایق دست به تعمیم میزند و نتیجه میگیرد که جرم و جنایت به معضلی جدّی در شهر بدل گشته است. رسانهها چنین نتیجهای را در اختیار وی نگذاشتهاند، ولی حقایقی را به وی ارائه دادهاند که او را به این نتیجهگیری رسانده است. نمونهای دیگر را در نظر بگیرید: شخصی به تماشای یک کمدی موقعیت نشسته است که در آن، تعدادی نوجوان بذلهگو با شوخی و خنده، مشکلات خود را کنار میزنند. وی سپس یک کمدین را تماشا میکند که مخاطبان او را میستایند. بعد همین شخص، یک کمدی رمانتیک را میبیند که در آن، شخصیتها به خاطر حس طنز مشترکی که دارند، به یکدیگر علاقهمند شدهاند. این شخص دربارهی شیوهی رفتار این شخصیتهای تلویزیونی و نتایجی که این رفتار برایشان به همراه دارد، حقایقی یاد میگیرد. سپس چنین نتیجهگیری میکند که حس شوخطبعی، ابزاری بسیار مفید است که میتواند فرد را به هر آنچه میخواهد، برساند.1.4. آشکارسازی اسرار
بسیاری از افراد چنین تصور میکنند که رسانهها به ویژه تلویزیون، در راستای آشکارسازی اسراری دربارهی شیوهی کارکرد جهان پیرامون فعالیت میکنند. به نظر جاشوا میرویتز (1985)، رسانهها چنین کاری را با بازسازی عرصههای اجتماعی انجام میدهند. میرویتز معتقد است رسانهها تنها از طریق محتوای خود بر ما اثر نمیگذارند، بلکه «جغرافیای وضعیتیِ» زندگی اجتماعی را نیز تغییر میدهند. میرویتز میگوید همهی ما بسته به اینکه در مکانی عمومی یا خصوصی باشیم، رفتار خود را تغییر میدهیم. وقتی در بین عموم باشیم، روی صحنه به اجرا میپردازیم. برعکس، رفتارهایی برای «پشت صحنه» یا محیطهای خصوصی نیز داریم که آنها را تنها در بین دوستان صمیمی یا همسر خود نشان میدهیم. رسانهها با نشان دادن پشت صحنه به مخاطبان، اسرار اجتماعی مهم را آشکار میسازند و چنین اقدامی در بیشتر موارد جزو آثار منفی قلمداد میشود. برای مثال، میرویتز اشاره دارد که بزرگسالان معمولاً مایلند به پشت صحنهی خصوصی خود بروند؛ جایی که از چشم کودکان مخفی نگه داشته میشود. در پشت صحنه، بزرگسالان میتوانند درباره امور مربوط به بزرگسالان صحبت کنند بدون آنکه در معرض دید کودکان قرار داشته باشند. والدین میتوانند ناتوانی و اضطرابهای خود را پشت صحنه و از چشم کودکان به دور نگاه دارند. بعد از اینکه والدین دربارهی شیوهی برخورد با کودکان خود بحث کردند، میتوانند روی صحنه بیایند و نقش یک چهرهی مسئول مصمم را ایفا کنند. رسانهها را به ویژه تلویزیون، اسرار بزرگسالان را برای کودکان آشکار میسازند. وقتی کودکان یک سریال کمدی در تلویزیون تماشا میکنند و والدین را در نقش افرادی لوده میبینند یا وقتی با تماشای میزگردها با تمام مشکلات بزرگسالان آشنا میشوند، اعتقاد خود را به بزرگسالان در مقام خرد و تجربهی برتر از دست میدهند. آنگاه، اِعمال مرجعیت والدین بر کودکان، به کاری بس دشوار بدل میشود.1.5. توجه نسبی مستمر
منظور از این عنوان، شدت و ضعف توجه هنگام انجام فعالیتهای چندگانه به طور همزمان است. چنین توجهی از این اشتیاق ما ریشه میگیرد که میخواهیم در شبکهی فعالیتها، نقش یک نقطهی تلاقی زنده را ایفا کنیم. چنین وضعیتی با مشغولیتهای رسانهای جدید تقویت نیز شده است (لپ تاپ با رایانامهها، وب گردیها، پرداختهای آنلاین، وبلاگنویسی و گفتوگوی آنلاین همراه با آن، تلفنهای همراه، پیجرها و دیگر رسانهها) وقتی «حباب ارتباطها»ی شما بزرگ باشد، گزینههای شما فزونی مییابد و پیوسته به دنبال چیزی هستید که توجه شما را به خود جلب کند. (Levy, 2006a) همچنین نورمن میلر، نویسنده معروف، از تلویزیون به دلیل بر هم زدن توجه ما انتقاد میکند؛ رفتاری که به طور مستمر رخ میدهد و اجازه نمیدهد بیشتر از چند دقیقه روی یک موضوع تمرکز کنیم. به اعتقاد وی، چنین اقدامی از توانایی و اشتیاق کودکان برای مطالعه میکاهد و توانایی یادگیری آنها را نیز کاهش میدهد. (Mailer, 2005)1.6. مرز مبهم میان واقعیت و خیال
انجام دادن بازیهای ویدئویی به ویژه آنچه با عنوان ام. ام. او. پی. آر. جی. شناخته میشود، دریافت بازیکنان را از موقعیت مرزی تار و مبهم میکند و مرز میان دنیای واقعی و فضای مجازی را درهم میشکند. برای مثال، بازی دنیای وارکرافت سازمانهایی دارد که با در اختیار داشتن وبسایتها، محلهای اجتماعات آنلاین و علم و اطلاعات خصوصی، در مقام جوامع کوچک عمل میکند. وقتی یکی از اعضای این سازمانها در زندگی واقعی از دنیا رفت، دیگر اعضای آن سازمان در بازی برایش تشییع جنازه تدارک دیدند. در بازیها، افراد یکدیگر را ملاقات میکنند و دوستیهای پایداری را شکل میدهند و حتی گاهی با یکدیگر ازدواج میکنند. همچنین برخی از این اعضا در دنیای واقعی با یکدیگر روابط تجاری برقرار میکنند.1.7. تحریف فعالیتشناختی
منتقدان هشدار میدهند که تلویزیون، کودکان را اسیر برنامههای سرگرم کننده میکند، کارکرد ذهنی آنها را در سطحی پایین نگه میدارد و آنها را به پذیرندگان منفعل پیامهای رسانهای بدل میسازد. همچنین به اعتقاد مار کوزه (1964)، رسانههای جمعی در امریکا، ذهن مردم را تکبعدی شکل میدهند، به گونهای که ذهن مردم فلج میشود و دیگر نمیتوانند به طور مستقل بیاندیشند؛ در این حالت، افراد دیگر نمیتوانند پیامهای رسانهای را نقد یا با آنها مخالفت کنند.2. آثار نگرشی
2.1. اثر خفته
وقوع چنین اثری به زمان نسبتاً زیادی نیاز دارد. در جریان رویارویی با یک پیام، شخص به دلیل بیعلاقگی به منبع پیام، به آن چندان توجهی نشان نمیدهد. با گذشت زمان، شخص، منبع پیام را از یاد میبرد و احساس منفی به آن اطلاعات نیز از بین میرود و با احساس مثبت جایگزین میشود. برای تشریح بهتر این بحث فرض کنید که به صحبتهای صاحبنظری سیاسی گوش میدهید که معضل مهاجرت غیرقانونی را تحلیل میکند و عقیدهای خاص را اظهار میدارد. شما از مفسران سیاسی چندان دلخوشی ندارید و همین طور که به صحبتهای این شخص گوش میدهید، با عقیدهی وی مخالف میکنید. چند هفته بعد، وارد بحثی دربارهی مهاجرت غیرقانونی میشوید و به بسیاری از حقایق اشاره میکنید که از صحبتهای آن مفسر برگرفتهاید. همان نطری را ارائه میدهید که مفسر ارائه داده است. البته در آن زمان، دیگر آن مفسر و حس بدی را که روزی در شما موجب میشد، فراموش کردهاید. تمام آنچه به خاطر میآورید، این عقیده و حقایقی است که از این عقیده حمایت میکنند و چنین کاری، حس خوبی به شما میدهد.2.2. منحنی دیر اکتشاف شده (1)
استیون جانسون در کتاب خود با عنوان هر آنچه بد باشد، برای شما خوب است (2) (2006)، معتقد است این دیدگاه عمومی که رسانهها برای ما زیانبار هستند، اشتباه است. در عوض، او میگوید که رویارویی با رسانهها به ویژه تلویزیون و بازیهای ویدئویی بیش از آنکه زیانبار باشد، جنبههای مثبت دارد. وی این دیدگاه را منحنی دیر اکتشاف شده مینامد که از فیلم خوابیده (3) ساختهی وودی آلن برگرفته است. عقاید فعلی ما دربارهی امور زیانبار از نظر شخصیتهای این فیلم که در آینده به سر میبرند، احمقانه به نظر میرسد. وی میگوید: «حتی بیارزشترین انواع سرگرمی جمعی - بازیهای ویدئویی و نمایشنامههای خشونتآمیز تلویزیونی – نیز ارزشمند خواهند بود. چندین دهه، تصور همگانی این بود که فرهنگ توده، مسیری رو به نزول به سمت پایینترین سطح از معیارها را در پیش گرفته است؛ احتمالاً به این دلیل که تودهها در پی لذتهای ساده هستند و شرکتهای بزرگ رسانهای نیز مایلند چیزی را به تودهها عرضه کنند که خود دوست دارند. حقیقت کاملاً عکس چنین دیدگاهی است؛ چون الزامات عقلی فرهنگ در حال افزایش است، نه کاهش». (ص 9)2.3. تقویت بلندمدت
هرچند تقویت ممکن است در جریان رویارویی با رسانهها صورت گیرد، شدیدترین اثر تقویت را وقتی شاهد هستیم که در بلند مدت شکل بگیرد. با دریافت هر پیام اضافی که همانند یا شبیه پیامهای قبلی است، نگرش کنونی شخص عمق بیشتری پیدا میکند. از اینرو، با گذشت مدت زمانی طولانی، نگرش موجود چنان عمقی به دست میآورد که تغییر آن ناممکن است و دیگر مهم نیست که استدلالهای شما تا چه اندازه قدرتمند هستند. این نگرش آن چنان استحکام یافته است که با وجود دلیل، منطق و استدلالهای محکم نیز تغییری در آن رخ نمیدهد.2.4. کاشت
در شیوهی ارائهی داستانهای خبری یا به عبارتی، شیوهی بسط دادن پیرنگ و نمایش شخصیتها، پیامهای متعددی نهفته است. بعد از اینکه شخص برای مدتی طولانی در برابر جریان مداوم مضامین قرار گرفت، به گونهای رشد مییابد که برخی از امور خاص برای وی باورپذیر میشوند. برای مثال، بعد از چندین سال تماشای تلویزیون و مشاهدهی تمرکز اخبار و بسیاری از برنامهها بر جرم و جنایت، چنین تصوری در ذهن افراد رشد مییابد که جهان، مکانی پر خشونت و کثیف است. همچنین بعد از چندین سال رویارویی با پیامهای بازرگانی، تمایلات مادی افراد بیشتر میشود، (Kwak, Zinkhan, & Dominick, 2002) هنگام ازدواج، انتظارات ایدئالیستی بیشتری را در نظر میگیرند، (Segrin & Nabi, 2002) به طور کلی، به دیگران بیاعتماد هستند (Shrum, 1999)، و «ایدئالی باریکاندام» از تصویر بدن برای خود شکل میدهند. (Bissell & Zhou, 2004) تحقیقات نشان دادهاند که برخی از این آثار کاشتی به تغییر رفتار منجر میشوند. برای مثال، زنانی که تصویر اندامی باریک در آنها ایدهآل شده است، با اختلالات بیشتری هنگام غذا خوردن روبهرو میشوند (Bissell & Zhou, 2004) همچنین مطالعهای که در دانشکدهی رسانهی دانشگاه دارتموث به انجام رسید، نشان داد نوجوانانی که به تماشای فیلمهایی دارای شخصیتهای به شدت سیگاری میپردازند، در مقایسه با نوجوانانی که شخصیتهای فیلمهای مورد علاقهی آنها کمتر اهل سیگار کشیدن هستند، سه برابر بیشتر به سمت سیگار روی میآورند. نتایج پژوهشها مشخص کردند که 52% از بزرگسالان، دلیل سیگار کشیدن خود را تماشای فیلمهایی اعلام کردند که ستارگان آنها سیگار میکشیدند. (Ross, 2003)2.5. اجتماعیسازی
این فرآیندی طولانی مدت است که در جریان آن، افراد با فراگیری درسهایی ویژه دربارهی جامعه از طریق رسانهها، عقاید و نگرشهایی خاص به دست میآورند. در جریان رویارویی طولانی مدت با انواع پیامهای رسانهای (آگهیهای تجاری، اخبار، فیلمهای سینمایی، انیمیشن و غیره) و در بین حقایق، رویدادها و بازنماییهای جداگانه، الگوهایی را استنباط میکنیم. این استنباطها به عقاید ما دربارهی شیوهی شکلگیری جهان بدل میشوند. این اثر شبیه اثر شناختیِ تعمیم است. هر دوی آنها، نشان دهندهی فرآیند استنباط هستند؛ فرآیندی که در جریان آن، افراد با نمونههایی چند از یک موضوع روبهرو میشوند و از این نمونههای معدود، الگویی کلی را نتیجه میگیرند. در فرآیند تعمیم، استنباطهای صورت گرفته دربارهی الگوهای اجتماعی، واقعیتمحور هستند، نظیر آمار جرم و جنایت، آمار زنان شاغل، آمار افرادی که از تأمین اجتماعی برخوردارند و غیره. در مقابل، اجتماعیسازی، انعکاسی است از استنباطهای ما دربارهی چگونگی تعامل افراد با یکدیگر و جهان اجتماعی خویش.3. آثار عاطفی
3.1. جلوگیری از رشد عاطفی
برخی منتقدان معتقدند که تماشای بیش از اندازه برنامههای تلویزیونی مانع رشد عاطفی کودک میشود. این عده اشاره دارند تا زمانی که کودک به پنج سالگی برسد، حدود شش هزار ساعت برنامهی تلویزیونی مشاهده میکند. رویارویی بسیار با تلویزیون همراه با سطح افراطی انگیزش تلویزیونی، هیچ زمانی را برای واکنش مخاطب باقی نمیگذارد. سرعت تغییر تصاویر در تلویزیون بسیار بالاست به گونهای که به طور میانگین هر 3.5 ثانیه، یک تصویر جایگزین تصویر قدیمیتر میشود و چند هفته یکبار، نمایشهای تازه جای نمایشهای قدیمی را میگیرند. در تلویزیون، شاهد تأثیرهای صوتی، موسیقی، خنده و وقفههای متوالی هستیم. اشخاص برای اینکه سالم باشند، به رشد عاطفی و طبیعی نیازمند هستند. چنین فرآیندی از رشد حق اظهار نظر کودکان، جلوگیری و تواناییهای تخیلی آنها را انکار میکند.3.2. حساسیتزدایی
رسانهها، اموری را عرضه میکنند که دیگر برای ما عجیب یا پر هیبت نیستند. دامنهی تحمل ما افزایش پیدا کرده است به گونهای که اموری که تا پیش از این، واکنشهای احساسی ما را تحریک میکردند، دیگر نمیتوانند چنین کنند. چنین موضوعی به ویژه در مورد خشونت صدق میکند؛ چون افراد نسبت به خشونت و قربانیهای آن حساسیتزدایی میشوند. (Liebert et al., 1973; Linz, Donnerstein, & Penrod, 1984, 1988; Thomas, 1982) در بافت درمانی، حساسیتزدایی میتواند آثار مثبتی در پی داشته باشد. حساسیت افرادی را که از برخی چیزها (سگ، ارتفاع، پرواز در هواپیما و غیره) میترسند، به تدریج میتوان از بین برد. (Dor, 1981; Foa & Kozak, 1986; Goranson, 1970)4. آثار فیزیولوژیک
4.1. افزایش دامنهی تحمل
بدن شما در برابر تجربههایی خاص مقاومت نشان میدهند. با گذشت زمان، بدن شما برای نشان دادن واکنشهای فیزیولوژیک، مشابه، به تحریک بیشتری نیاز خواهد داشت. برای مثال، نخستین باری که به تماشای یک فیلم ترسناک نشستید، بدن شما با جوش و خروش همراه با افزایش ضربان قلب و فشار خون، واکنش نشان داد. با تماشای مستمر فیلمهای ترسناک در طول چند سال، واکنش بدن شما به این محرکها دیگر قدرت کافی ندارد. ضربان قلب و فشار خون شما باز هم افزایش مییابد، ولی نه زیاد. از نظر فیزیولوژیک، در برابر این نوع پیامها مقاومت بیشتری نشان میدهید. در موارد حادتر و با رویارویی گسترده با این گونه پیامها ممکن است تمام واکنشهای فیزیولوژیک شما نسبت به ترس از بین برود.4.2. تحریف کارکرد مغز
هیلی (1990) معتقد است که مغز کودکان در رویارویی با رسانههای بصری به ویژه بازیهای رایانهای، دستخوش تحریف میشود. مطالعات اخیر نشان میدهند که انجام دادن بازیهای فشرده، نقشههای عصبی مغز را دوباره ترسیم میکند. کودکانی که زیاد بازی میکنند، از راهبردهای شناختی موازی (4) – و نه متوالی (5) – برخوردارند. این امر، یادگیری امور متوالی نظیر خواندن یا منطق ریاضی را – که هر دو بسیار تحلیلی و خطی هستند – برای کودکان دشوار میسازد. هیلی همچنین اعتقاد دارد که کودکان دبستانی، هر سال به نوعی باهوشتر میشوند، ولی در انجام دادن تکالیف مدرسه و دروس توانمندی کمتری دارند.5. آثار رفتاری
5.1. جایگزینی
رسانهها شیوهی گذران وقت ما را تغییر دادهاند. رسانهها با تلف کردن وقتمان، در واقع، ما را از بین میبرند. تقریباً 70% از زمان روزانهی ما نوعی از مصرف رسانهای را شامل میشود. (Ransford, 2005) شرکت اِی. سی. نیلسِن گزارش میدهد که مصرف روزانهی خانوارهای امریکایی از تلویزیون در سال 2005-2006 با سه دقیقه افزایش نسبت به سال قبل، به رکورد 8 ساعت و 14 دقیقه رسیده است. این آمار در مورد افراد نیز با سه دقیقه افزایش به 4 ساعت و 35 دقیقه تماشای تلویزیون در طول روز رسید. این افزایش زمان در تمام ردههای سنی مشاهده شد. (Getlin, 2006)این دغدغه وجود دارد که رویارویی با رسانهها مانع از آن میشود که افراد به طور ثمربخشتری از وقت خود استفاده کنند. این مسئله در مورد کودکان و فعالیتهای مدرسهای آنها نیز مطرح است. رسانهها در تحریک گرایش به سمت برخی موضوعها، مفید به نظر میرسند. (Schramm et al., 1961) با این حال، به طور کلی اثرگذاری مثبت یا منفی آنها شناخته نشده است. البته نوع اثرگذاری به موضوعهای ارائه شده بستگی دارد. همچنین در مورد کودکان کم سن و سالی که به تماشای تلویزیون عادت کردهاند، این نگرانی وجود دارد که زمان بازی آنها با تماشای تلویزیون پر میشود. (Singer & Singer, 1981) وقتی تلویزیون، زندگی کودک را شکل دهد، کودک، زمان کمتری را صرف فعالیتهای خلاقانه در بازی و محیط پیرامون خود میکند.
5.2. ایجاد رخوت
رسانهها میتوانند همانند مواد مخدر قوی عمل کنند. رویارویی نخست با یک نشریه، لوح فشرده و برنامهی تلویزیونی میتواند هیجانی عظیم برای فرد به همراه داشته باشد. بنابراین، برای کسب احساسی مشابه دوباره به این رسانه رجوع میکنیم. نوعی عادت در حال شکلگیری است. وقتی دامنهی تحمل ما در برابر این اثر بالا رفت، هیجان بیشتری را طلب میکنیم. در هر مرتبه رجوع برای رسیدن به تجربهی نخستین، مطالب بیشتری را از رسانهها طلب میکنیم. در مورد تفریح و سرگرمی نیز داستانهای عجیب و غریب، شخصیتهای جذاب و جلوههای بصری بیشتری را میجوییم. البته اگر رسانهها همان پیامهای قبلی را در اختیار ما قرار دهند، هیجان اولیه را تجربه نخواهیم کرد. با گذشت زمان، سطح انتظارات ما بالا میرود و خود را در شرایطی مییابیم که صد شبکهی تلویزیونی را جستوجو میکنیم و میگوییم: «هیچ چیزی ندارد!». البته منظور ما از این حرف آن است که تلویزیون دیگر نمیتواند انتظارات ما را برآورده سازد و موجب بهت و حیرت ما میشود. با این حال، همچنان خود را در برابر تلویزیون قرار میدهیم؛ چون برای بسیاری از ما، تماشای تلویزیون، بهتر از تماشا نکردن است. به این ترتیب، افراد کمکم از زندگی واقعی عقبنشینی میکنند و منفعل میشوند. (Sayre & King, 2003)5.3. اعتیاد به اینترنت
در اواسط دههی 1990 میلادی روان پزشکی بعد از مشاهدهی آمار رو به رشد بیمارانی که قادر به کنترل میزان استفادهی خود از اینترنت نبودند، از این اصطلاح بهره جست. این اختلال بر افراط در استفاده از چترومهای اینترنتی و مراجعه به سایتهای بازی، پورنو گرافی، قمار بازی و خرید اینترنتی اشاره دارد. برخی از متأهلین در فضای مجازی و خارج از چارچوب زناشویی، با سایرین روابط نامشروع برقرار میکنند. دلالان اینترنتی در بازارهای بورس مجازی غرق میشوند. آمارها از اعتیاد 6 درصدی کاربران اینترنت حکایت دارد – به عبارتی دیگر حدود 6 میلیون از کاربران به استفاده از اینترنت معتاد هستند. (Yang, 2000) در اوایل سال 1995 نیز، یعنی زمانی که تنها 6% از خانوادهها به اینترنت دسترسی داشتند، نشانههایی از اعتیاد به این رسانه در بین کاربران مشاهده میشد. اعتیاد این عده تا بدانجا بود که گاهی 20 تا 30 مرتبه ایمیلهای خود را بررسی میکردند، استفاده از رایانه را در رأس امور خود قرار میدادند و یا اختصاص زمان برای فعالیتهای جاری و مهمی چون گفتوگو با همسر و فرزندان را فدای اینترنت میکردند. روانپزشکان برای کمک به این افراد طرحی 12 مرحلهای را ارائه دادند. (Vranizan, 1995) این افراد به جای شرکت در فعالیتهای واقعی روزمره، دوستیابی و تلاش برای رسیدن به اهداف اجتماعی، ترجیح میدهند تا در فضای مجازی دوستانی پیدا کرده و پیرامون اهداف اجتماعی مطالبی را پیگیری کنند که حس درگیری – با مسائل اجتماعی – را به آنها القا کند.5.4. درماندگی خودآموخته
برنامههای تلویزیونی سرسختی افراد را کاهش میدهد؛ چرا که بینندگان میآموزند که باید تنها و بییار و یاور باشند. این درماندگی خودآموخته از تماشای برنامههای تلویزیونی حاصل نمیشود بلکه خودِ عملِ تماشای تلویزیونی عامل بروز آن است.5.5. عدم خودبازداری
این فرآیند به کنار گذاشتن تدریجی کمرویی اشاره دارد؛ در واقع کمرویی و خودبازداری مانع بروز برخی از رفتارهای خاص از طرف شما میشود. برای مثال، شاید چندان تمایلی به خواندن در جمع دوستان خود نداشته باشید اما بعد از چندین ماه مشاهدهی برنامههای خوانندگی، از مقاومت شما کاسته شده و زمانی به خود میآیید که در میان عدهای در حال آواز خواندن هستید. همچنین، اکثر ما یاد گرفتهایم که مشکلاتمان را از روشهای مسالمتآمیز و به دور از خشونت حل کنیم. با این حال، بعد از چندین سال تماشای صحنههای خشونتآمیز در تلویزیون و سینما – که در آنها شخصیتهای جذاب برای حل مشکلات خود به طور موفقیتآمیز از خشونت بهره میگرفتند – بیزاری ما در استفاده از خشونت به تدریج رنگ میبازد. یک روز وقتی شخصی محل پارک مورد نظر ما را اشغال میکند، به خودمان آمده و متوجه میشویم که در حال داد و بیداد کردن و کوبیدن به اتومبیل وی هستیم. در واقع، کمرویی و عوامل بازدارندهای که از بروز چنین رفتار خشونتآمیزی از جانب ما جلوگیری به عمل میآوردند، رنگ باخته و دیگر قادر به کنترل ما در برابر چنین رفتاری نیستند.5.6. انزوای اجتماعی
جامعهشناسی به نام ریموند در سال 1974 برای نخستین بار به این اثر اشاره کرد. وی تحتِ عنوانِ «خصوصیسازی متغیر: توضیح این امر که چرا مردم حبابهایی تکنولوژیک در اطراف خود ایجاد میکنند»، به بحث پیرامون انزوای اجتماعی میپردازد. ابزارهایی نظیر واکمن شرکت سونی که در سال 1979 وای پاد شرکت اَپل که در سال 2001 روانهی بازار شدند، چنین انزوایی را موجب میشوند (Levy, 2006a, pp. 72, 74). رسانههای جدید این امکان را به مخاطب میدهند تا هرچه بیشتر در انزوای خویش فرو برود. امروزه زوجهای جوان میتوانند یکدیگر را در آغوش بگیرند اما در عین حال یکیای پاد خود را در گوش قرار داده و به موسیقی گوش دهد و دیگری از طریق تلفن همراه خود مسابقهای ورزشی را تماشا کند. (Roberts, 2006b)پینوشتها:
1. Sleeper Curve.
2. Everything Bad is Goos for You.
3. Sleeper.
4. Parallel.
5. Sequential.
پاتر، دیوید جیمز؛ (1391)، بازشناسی رسانههای جمعی با رویکرد سواد رسانهای، ترجمه امیر یزدیان، منا نادعلی و پیام آزادی، قم: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، مرکز پژوهشهای اسلامی، چاپ اول