حوادث جنگ بین الملل اول

شبه جزیره ی بالکان ، در جنوب شرقی اروپا ، قرن ها جزو امپراتوری عثمانی بود . کم کم با ضعیف شدن دولت عثمانی کشورهای بالکان استقلال خود را دوباره به دست آوردند ، نخست یونان و آنگاه بلغارستان و رومانی مستقل شدند . کشور کوچک صربستان – که اینک بخشی از یوگسلاوی است – نیز پس از مبارزه های طولانی استقلال یافت . در کنار کشور صربستان ایالت بوسنی قرار داشت که به طور رسمی متعلق به امپراتوری عثمانی بود
شنبه، 23 شهريور 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حوادث جنگ بین الملل اول
حوادث جنگ بین الملل اول
حوادث جنگ بین الملل اول

شبه جزیره ی بالکان ، در جنوب شرقی اروپا ، قرن ها جزو امپراتوری عثمانی بود . کم کم با ضعیف شدن دولت عثمانی کشورهای بالکان استقلال خود را دوباره به دست آوردند ، نخست یونان و آنگاه بلغارستان و رومانی مستقل شدند . کشور کوچک صربستان – که اینک بخشی از یوگسلاوی است – نیز پس از مبارزه های طولانی استقلال یافت . در کنار کشور صربستان ایالت بوسنی قرار داشت که به طور رسمی متعلق به امپراتوری عثمانی بود ولی همانطور که در فصول گذشته خواندیم اتریش در 1878 آن را به زور متصرف شده و به امپراتوری خود ملحق ساخته بود . مردم صربستان و بوس هر دو به یک زبان گفتگو
می کردند و فرهنگ و تاریخ مشترکی داشتند و احساس می کردند که باید با یکدیگر متحد شوند و دولتی واحد پدید آورند . از این رو صربستان کانون مبارزات استقلال طلبانه ایالت بوسنی بر ضد اتریش شد . روسیه نیز که همواره مایل به نفوذ در شبه جزیره ی بالکان بود ، از این مبارزه ها پشتیبانی می کرد .
در ژوئن 1914 دولت اتریش به مقامات دولتی صربستان اطلاع داد که فرانتس فردیناند(1)، ولیعهد اتریش می خواهد رسما از « سرایه وو » پایتخت بوسنی بازدید کرده و در آنجا مانور ارتش را نیز مشاهده کند . این خبر « پاسیک»(2) نخست وزیر صربستان را سخت نگران ساخت ، او سعی کرد با هشدار محرمانه خطرات چنین سفری را برای مقامات اتریش بازگو کند . وی در گزارش محرمانه ی خود همه چیز را برای مقامات اتریشی شرح داده بود و حتی گفته بود که ممکن است یکی از صربهای جوان شرکت کننده در مانور به جای فشنگ تمرینی ، فشنگ واقعی در تفنگ خود بگذارد و آن را شلیک کند اما این هشدارها هیچ کدام نتیجه نبخشید . در 28 ژوئن فردیناند با همسر خود عازم « سرایه وو » شد . در آنجا توطئه گرانی منتظر ورود او بودند .
این توطئه گران ، افرادی بودند که از مسائل سیاسی اروپا آگاهی چندانی نداشتند ، آنان مدتی را در جلسه های ناسیونالیست های تندرو و افراطی صربی شرکت کرده بودند . آنان مایل بودند که ایالت بوسنی جزو صربستان شود . این افراطیون معتقد بودند که
خواسته های خود را باید با انجام عملیات تروریسیتی انجام دهند . آنان مانند بسیاری از صربها معتقد بودند که حکومت اتریش سال های فراوان به آنان ظلم کمرده است و به هر حال باید به گونه ای تنبیه شود .
اکنون با آمدن فرانتس فردیناند توطئه گران آماده انتقام شده بودند . نقشه ی قتل فرانتس فردیناند و همسرش سوفیا کشیده شده بود اما هنوز هیچ کس بدرستی نمی دانست که چند نفر می بایستی در این توطئه شرکت کنند ؟ ! مرکز نیروهای تروریستی تا آنجا که تا کنون کشف شده است شش نفر را مأمور قتل ولیعهد اتریش ساخته بود . این شش نفر نیز با هم نبودند و وظیفه داشتند که مأموریت خود را جداگانه انجام دهند . وظیفه ی آنان این بود که در مسیر حرکت اتومبیل ولیعهد اتریش بایستند و هرگاه فرصت یافتند با پرتاب بمب یا شلیک گلوله ولیعهد اتریش را بکشند .
یکی از اشتباهات فرانتس فردیناند آن بود که همسر خود را نیز در این سفر با خود آورده بود ، البته این خود علل خاصی داشت ، سوفیا همسر وی از خاندان سلطنتی هابسبورگ نبود . او یک زن عادی بود که چهارده سال قبل ، روز 28 ژوئن با فردیناند ازدواج کرده بود . او اکنون سه فرزند داشت اما در این مدت در دربار ارتش رنج بسیار کشیده بود .
فرانتس یوزف امپراتور اتریش که به سنت ها و مراسم درباری خاندان سلطنتی خویش سخت معتقد بود از ازدواج فردیناند با یک زن عادی سخت خشم آلود بود و به همین جهت برای مدت های فراوان سوفیا اجازه نداشت که در مراسم جشن ها و بازدیدهای رسمی « دربار » شرکت کند ، او حتی در تئاتر اجازه نداشت در کنار شوهرش بنشیند . تازه سه سال قبل بود که فرانتس یوزف بر سر رحم آمد و همسر فردیناند را به یک لقب درجه سوم مفتخر ساخت و به وی اجازه داد که در مراسم درباری شرکت کند . البته حتی از آن تاریخ به بعد هم نگهبانان اجازه نداشتند که در هنگام ورود سوفیا به تالار بزرگ امپراتوری در را کاملا باز کنند . آنان می بایستی در هنگام ورود وی ، در را نیمه باز کنند.
اکنون فردیناند قصد داشت که به دور از آن مراسم توهین آمیز سلطنتی با همسر خود در یک مراسم رسمی شرکت کند . او را در کنار خود بنشاند با حضور او به احساسات مردم پاسخ دهد .
فرانت فردیناند و همسرش ساعت نه و نیم صبح با قطار وارد « سرایه وو » شدند . ابتدا از یک اردوی نظامی نزدیک ایستگاه بازدید کردند و سپس وارد اتومبیل چهار سیلندر سبز تیره رنگ شدند ، در صف اتومبیل های حامل نظامیان و مأمورین ، این دومین اتومبیل بود. فرماندار شهر و صاحب اتومبیل جزو همراهان ولیعهد اتریش بودند. کنتس سوفیا لباس یقه بلند سفیدی پوشیده بود و کلاه سفیدی نیز بر سر داشت . اما آرشیدوک پرنس فردیناند لباس نظامی بر تن داشت .
وقتی اتومبیل ها وارد شهر شدند مردم بسیاری درطول جاده صف کشیده بودند . بسیاری از آنها کف می زدند و فریاد شادی بر می آوردند . اتومبیل فردیناند و همسرش از جلوی دو نفر از توطئه گران رد شد اما آنها از ترس نتوانستند کاری بکنند . دقایقی بعد اتومبیل آنها مقابل شخصی به نام « کابرینوویچ » رسید . وی بمبی در دست داشت و چون مایل نبود به تماشاچیان آسیبی برسد از صف آنها خارج شد و جلو پرید و آنگاه بمب را به سوی اتومبیل حامل فردیناند رها کرد . اما راننده بموقع بر سرعت اتومبیل افزود و در نتیجه بمب در پشت سر اتومبیل حامل فردیناند و جلوی اتومبیل سومی به زمین افتاد و با صدای مهیبی منفجر شد . انفجار این بمب اتومبیل سوم را تقریبا متلاشی و سرنشینان آن را سخت مجروح ساخت . کابرینوویچ بعد از این عمل قرص کوچک محتوی سمی را از جیب درآورد و در دهان انداخت و بسرعت آن را بلعید و آنگاه با سرعتی شگفت به سوی رودخانه دوید و قبل از آنکه افراد پلیس به او برسند خود را در آب انداخت ، اما سم در بدن او اثر چندانی نکرد . افراد پلیس لحظاتی بعد او را از آب بیرون آوردند . مجروحین را به بیمارستان بردند و اتومبیل فردیناند بسرعت به سوی تالار شهر حرکت کرد .
حوادث آن چنان به سرعت می گذشت که عده ای حتی از جریان بمب اندازی آگاهی نیافتند . یکی از آنان کورسیچ شهردار « سرایه وو » بود که تا آمدن آرشیدوک فردیناند متن خبر مقدم را تکرار و سعی می کرد آنها را از بر بگوید . با ورود فردیناند و همسرش به تالار، شهردار جلو رفت و بی خبر از حادثه ای که اتفاق افتاده بود کلماتی را در ستایش امپراتور اتریش ادا کرد . فردیناند که سعی داشت خونسردی خود را حفظ کند با صدای بلند سخن او را قطع کرد و با خشم شهردار را کنار زد و بقیه برنامه را لغو کرد .
قرار شد فردیناند ابتدا به عیادت مجروحان در بیارستان برود و برای احتراز از سوء قصد دیگری به جای عبور از مسیری که قبلا به اطلاع عموم رسیده بود از همان جاده کنار رودخانه بگذرد . اما در این میان یک اشتباه دیگر پیش آمد . هیچ کس به راننده نگفت که مسیر حرکت تغییر کرده است .
اتومبیل در طول جاده به راه افتاد اما به محض رسیدن به اولین چهارراه ، راننده به سمت راست پیچید در حالی که می بایستی به طور مستقیم جلو می رفت . به او دستور دادند که به عقب برگردد یا دور بزند . در این هنگام فرصت خوبی برای « گاوریلوپرینسیپ » (3) توطئه گری که او نیز مأمور قتل فردیناند بود پیش آمد تا مأموریت خود را انجام دهد . پرینسیپ چند قدم جلو رفت و دو تیر شلیک کرد . گلوله اول به گلوی فردیناند خورد و گلوله دوم به شکم سوفیا اصابت کرد .
فردیناند با چهره ای پراز خون نگاهی به زنش انداخت و بعد ملتمسانه گفت :
« سوفر ، نمیر ، بخاطر بچه هایمان زنده بمان » اما دیر شده بود . سوفیا در حین فریاد زدن او جان سپرد . وقتی اتومبیل به منزل فرماندار رسید ، فردیناند هم مرده بود .
در این ضمن پرینسیپ هم سم خورد . اما این سم هم مانند گذشته اثر نکرد . مأموران پلیس پرینسیپ را دستگیر کردند .
یکی از دوستان توطئه گران این پیام را به بلگراد ، پایتخت صربستان فرستاد :
« هر دو اسب بسیار خوب فروخته شد » .
در بلگراد مرکز فرماندهی توطئه گران معنی این پیام را می دانستند ، اما نمی دانستند که شلیک آن دو گلوله چه اثر وحشتناکی درتاریخ جهان خواهد داشت .
ابتدا حادثه ای روی نداد ، در حالی که همه درانتظار پاسخ فوری و شاید حمله اتریش به صربستان بودند ، اما روزها بدون آنکه دولت اتریش – مجارستان عکس العملی نشان دهد گذشت .
فرانتس فردیناند و همسرش را بدون تشریفات به خاک سپردند . تحقیقات برای یافتن عاملین این جنایت به کندی آغاز شد . ماجرا بازتاب وسیعی در روزنامه های خارجی پیدا نکرد . اروپا همچنان از تابستانی گرم لذت می برد .
اما در پس پرده جریانات زیادی رخ داد . در وین طرفداران ژنرال فرانتس کونراد(4) فرمانده کل قوای اتریش با امپراتور بحث می کردند . فرانتس یوزف هنوز بیم داشت که در صورت جنگ با صربستان ، روسیه هم به جنگ وارد شود . در آن صورت لازم بود که اتریش از پشتیبانی آلمان اطمینان حاصل کند . روز پنجم ژوئیه 1914 ، سفیر اتریش با ویلهلم دوم ملاقات کرد . در این ملاقات سفیر اتریش به قیصر آلمان گفت : « طرح توطئه قتل فرانتس فردیناند در صربستان انجام شد و دولت اتریش قصد دارد « پاسیک »
نخست وزیر صربستان را تحت فشار بگذارد و تقاضای سنگین از وی بکند . اگر این خواسته ها انجام نپذیرد ، دولت اتریش معتقد است که صربستان اشغال شود » .
قیصر آلمان که قبلا به متحدین اتریشی اندرز می داد که با صربستان مدارا کنند اینک به اتریشی ها اطمینان می داد که آلمان از آنها پشتیبانی خواهد کرد زیرا که اینطور احساس می کرد که روسیه آماده جنگ نیست . از آن به بعد خطر جنگ حتمی شد . در 23 ژوئیه ، دولت اتریش – مجارستان به دولت صربستان اولتیماتوم داد که صربستان باید از تبلیغات ناسیونالیستی دست بردارد و به مأموران اتریشی اجازه دهد تا حرکت های توطئه گرانه را سرکوب کرده و عاملین قتل را مجازات نماید و نیز نگذارد که اسلحه و مهمات از مرز ایالت بوسنی عبور کند .
« پاسیک » با تمام این خواسته ها جز با یکی موافقت کرد او حاضر نشد مأمورین اتریشی را به کشور خود راه دهد . دولت اتریش این را به منزله رد کامل اولتیماتوم تلقی کرد و در 26 ژوئیه به صربستان اعلان جنگ داد . در این میان واکنش روسیه خلاف پیش بینی قیصر آلمان بود . روسیه یک روز پس از اعلان جنگ فرمان بسیج عمومی داد . اکنون آلمان بر سر دو راهی قرار گرفته بود . از 1893 ، ژنرال های آلمانی در انتظار جنگ با روسیه و فرانسه بودند ، در آن زمان فرانسه برای آلمان خطرناک تر از روسیه بود و لذا «کنت آلفرد فون اشلیفن»(5) رئیس سابق ستاد ارتش آلمان پیشنهاد کرده بود که تا آماده شدن ارتش کم تحرک روسیه در هنگام جنگ آلمان ها باید حمله وسیعی را علیه فرانسه آغاز نمایند . اما اکنون ژنرال های آلمانی به این پیشنهاد مخالف بودند زیرا عقیده داشتند اگر آلمان به فرانسه حمله کند ، روسیه فارغ از جنگ به جمع آوری سپاه ادامه خواهد داد و بزودی خطر بزرگی برای آلمان می شد . آنان عقیده داشتند که قبل از یک حمله ی شدید و سراسری به فرانسه باید روسیه را از جنگ منصرف ساخت . سرانجام پس از مذاکرات طولانی قرار شد که آلمان به روسیه اولتیماتوم دهد که از بسیج نیروها دست بردارد . روز بعد آلمان به روسیه اولتیماتوم داد که ظرف دوازده ساعت بسیج را لغو کند . دولت تزاری روسیه این اولتیماتوم را رد کرد .
در روز سی ام ژوئیه « بتمان هولوگ »(6) - صدراعظم آلمان – جانشین فون – اشلیفن را که کنت فون مولتکه نام داشت به حضور طلبید . وی برادر زاده مولتکه ، فاتح جنگ آلمان و فرانسه در 1871 بود . صدر اعظم از او پرسید : « آیا وطن در خطر است ؟ ! » مولتکه پاسخ داد : « آری » و این به مفهوم آغاز جنگ بود .
در اول ماه اوت 1914 ، آ لمان به روسیه اعلان جنگ داد و چون مطمئن بود که فرانسه نیز وارد کارزار خواهد شد در سوم اوت به فرانسه نیز اعلان جنگ داد . لشکریان آلمان و فرانسه برای نبرد می بایست از خاک بلژیک بگذرند . انگلیس ، که به دنبال بهانه
می گشت ، به عنوان دفاع از حقوق یک کشور کوچک در روز چهارم اوت به آلمان اعلان جنگ داد و بدین ترتیب جنگ جهانی اول آغاز شد .
در اروپا پیش از انقلاب فرانسه ، خدمت نظام اجباری نبود ، اما بتدریج درکشورهای اروپایی قانون نظام وظیفه تصویب شد . از نیمه ی دوم قرن نوزدهم ، هر جوان مجبوربود که دو تا سه سال خدمت نظام ببیند و با این روش در زمان جنگ هر کشوری می توانست میلیون ها سرباز بسیج کند . در چند ماه اول جنگ ، آلمان ارتش خود را از 791،000 نفر به پنج میلیون نفر ، اتریش از 450،000 نفر به 3،350،000 نفر ، فرانسه از 790،000 نفر به چهار میلیون نفر و روسیه از 1،200،000 به شش میلیون نفر رسانید .
سازمان ارتش ها کم و بیش به یکدیگرشبیه بودند . تشکیلات و ارکان ارتش های آن روز از واحدهای پیاده نظام ، سواره نظام ، توپخانه و نیروی دریایی تشکیل می یافت . در سال های آخر جنگ واحد نیروی هوایی در چند کشور تشکیل شد .
نیرومند ترین ارتش درگیر درجنگ بین الملل اول بدون تردید ارتش آلمان بود . تبلیغات میهن پرستانه ویلهلم دوم افراد ارتش را سربازانی متعصب و مغرور ساخته بود که به جز پیروزی به هیچ چیز دیگر نمی اندیشیدند . سربازان فرانسوی هم از روحیه ای عالی برخورداربودند ، اما سربازان اتریشی و روسی آمادگی چندانی برای جنگ نداشتند . مخصوصا اتریش که در واقع آغاز کننده جنگ بود .
ژنرال های اتریشی که سال های فراوان دائما امپراتور پیر را به آغاز یک جنگ بزرگ علیه صربستان دعوت می کردند ، در این جنگ خانمانسوز هیچ کفایت و شهامتی از خود نشان ندادند . ژنرال کونراد ، فرمانده کل قوای اتریش دراین جنگ چند اشتباه بزرگ مرتکب شد . اول اینکه قوای اتریش را دو قسمت کرد . بخشی را به نبرد سربازان صربستان و بخشی را به نبرد با روس ها فرستاد . اشتباه دیگر او آن بود که ژنرال پوتیورک فرماندار سابق ایالت بوسنی را فرمانده سپاهیانی ساخت که می بایستی علیه صربستان بجنگد و این همان ژنرال بود که حتی نتوانست جان ولیعهد اتریش را از حمله توطئه گران مصون دارد .این فرمانده از کشته شدن فردیناند آنچنان به هراس افتاده بود که حاضر نبود جبهه های جنگ را از نزدیک مشاهده کند . وی از دژ فرماندهی خارج نمی شد . اخبار جنگ را دریافت می کرد و از درون همان دژ پیشرفت و یا عقب نشینی می داد . درجنگ بین قوای اتریش و صربها عده زیادی از غیر نظامیان در روستاهای مرزی کشته و روستاهای زبادی به آتش کشیده شدند . تنها کشوری که در آغاز جنگ پیروزی های شگفت دست یافت آلمان بود .
در آغاز جنگ طرح اشلیفن به عنوان سیاست جنگ آلمان پذیرفته شده بود . می گفتند که رئیس سابق ستاد ارتش آلمان در بستر مرگ گفته بود : « مسلما جنگ دیگری با فرانسه در پیش است . سعی کنید که طرح گفته شده را اجرا کنید . فراموش نکنید که در اجرای طرح باید جناح راست تقویت شود » .
برای اجرای طرح اشلیفن لازم بود که آلمان ها از طریق خاک بلژیک به فرانسه حمله کنند زیرا که مرز آلمان و فرانسه کوهستانی بود و امکانات دفاعی زیادی داشت و لذا سپاهیان آلمان مجبور بودند که از اراضی هموار بلژیک بگذرند و از شمال وارد پاریس شوند . این سپاه به شکل چکش درآمده و قرار بود ، سر چکش بر پشت نیروهای فرانسوی که انتظار می رفت به طرف شرق رهسپار آلمان باشند فرود آید . در صورت اجرای این طرح پاریس به محاصره نیروهای آلمان در می آمد . موفقیت این طرح به سرعت عمل و کارآیی جناح راست ارتش آلمان – در واقع به سر چکش – بستگی بسیار داشت .
اجرای این طرح مشکلات زیادی داشت که مهم ترین آنها مشکل سیاسی بود نه نظامی . پیمان لندن ( 1839 ) بیطرفی بلژیک را در هر جنگی تضمین کرده بود . علاوه بر پروس ، انگلستان هم این پیمان را امضا کرده بود . در واقع بیطرفی بلژیک ناشی از سیاست انگلیس بود زیرا دولت مردان انگلیسی همیشه می خواستند منطقه ای را که آنقدر به کشورشان نزدیک بود از دستبرد دشمن در امان بماند .
اکنون ژنرال های آلمانی نگرانی چندانی ازسوی انگلستان نداشتند و این به خاطر آن بود که : آلمان ها خطر نیروی دریایی انگلیس را دست کم گرفته بودند .
در جنگ کوتاهی که آنها برنامه ریزی کرده بودند مهم نبود چه کسی بر دریاها نظارت داشته باشد . سیاست مداران آلمانی امیدوار بودند که انگلیس با اشغال بلژیک به وسیله ی آلمان موافقت کند ، مشروط بر اینکه آلمان قول بدهد که پس از جنگ آنجا را تخلیه کند. روز دوم مارس آلمان ها ازبلژیک اجازه خواستند تا از مرزهای آن کشور عبور کنند. وقتی جواب منفی شنیدند به سوی بلژیک سرازیر شدند .
تا آن لحظه لااقل نیمی از اعضای کابینه انگلیس با ورود کشورشان به جنگ مخالف بودند. مخصوصا اینکه آلمان قول داده بود ناوگانش وارد ترعه مانش نخواهد شد . حمله ی آلمان به بلژیک عقیده انگلیس را بکلی تغییر داد و این کشور از آلمان خواست که فورا نیروهای خود را عقب بکشد و چون آلمان از این کار خودداری کرد ، انگلیس در 4 اوت به آلمان اعلان جنگ داد . قیصر آلمان ویلهلم دوم و صدر اعظم ، بتمان هولوگ(7) از ورود انگلیس به جنگ دچار حیرت شدند ، صدر اعظم آلمان گفت : انگلیس فقط به خاطر یک تکه کاغذ می خواهد با کشور دوست بجنگد ، و البته مقصودش از یک تکه کاغذ پیمان نامه سال ( 1839 ) بود . اما در عمل تنها عهدنامه مطرح نبود ، بلکه امنیت یک مملکت مطرح بود . خود آلمان و یا لااقل پروس – قبل از پیوستن به آلمان – بیطرفی بلژیک را تضمین کرده بود و اکنون زیر قولش زده بود . اگر پیمان ها فقط یک تکه کاغذ محسوب می شدند پس کشورها چگونه می توانستند به یکدیگر اعتماد کنند .
عقیده ی بیسمارک که می گفت : « همیشه حق با زو است » اکنون آلمان را در لبه پرتگاهی مهیب قرار داده بود .
در آلمان اکثرمردم از شنیدن روشن شدن آتش جنگ ناراضی نبودند .
مسئولان امور تبلیغات جنگ اینطور تبلیغ می کردند که جنگ بسرعت تمام خواهد شد و سربازان با چند حرکت سریع و برق آسا و یک نبرد بزرگ در مدت یک هفته کار را تمام خواهند کرد و همچون سال 1871 بار دیگر فرانسه را شکست خواهند داد .
در فرانسه اکثر مردم ، مخصوصا جوانان ، خوشحال بودند . آنان امیدوار بودند که شکست ذلت بار و خوار کننده 1871 جبران شود . یک سرباز فرانسوی برای پدرش نوشت : « سی سال عمر ارزش کاری را که ما ظرف چند هفته آینده انجام خواهیم داد ندارد » . و در آلمان جمعیت زیادی سربازان را بدرقه می کردند و برای آنها ابراز احساسات می کردند . هیچ کس نمی دانست که جهان در گرداب چه جنگ خونینی فرو می رود .

مقاومت بلژیکی ها

اشلیفن در طرح معروف خود که « حمله چکشی » نام گرفته بود از اجرا کنندگان طرح خواسته بود که جناح راست ، یعنی سرچکش تقویت شود . اما مولتکه رئیس ستاد فعلی ارتش آلمان سخنان او را نادیده گرفت و جناح چپ یعنی دسته چکش را تقویت کرد ، زیرا می ترسید که فرانسوی ها در آن قسمت پیشروی کنند . وقتی حمله شروع شد آلمان متوجه شد که بسیاری از ارزیابی ها اشتباه بوده است . بلژیکی ها به مراتب بهتر از آنچه آلمانی ها تصور می کردند جنگیدند .
آلمان در روز 4 اوت 1914 با یک میلیون و دویست هزار سرباز به خاک بلژیک حمله کرد . نخستین هدف شهر « لی یژ»(8) بود . این شهر به صورت دژی مستحکم درآمده بود و دور تا دور آن را خندق هایی به عمق ده متر فرا گرفته بودند .
توپخانه ی ارتش آلمان شهر را زیر آتش شدید توپهای 420 میلیمتری گرفت و پیاده نظام با پشتیبانی آتش توپخانه به قسمت جنوب شهر رخنه کرد و « لی یژ» پس از دوازده روز مقاومت سرسختانه تسلیم شد و شهر آنتورپ(9) نیز تا ماه اکتبر سقوط نکرد .
روس ها نیز خیلی زودتر از آنچه که آلمان ها انتظار داشتند بسیج شدند و به پروس شرقی حمله کردند . این امر سبب شد که مولتکه دو لشکر را از جبهه غرب به جبهه روسیه اعزام کند . عجیب تر اینکه صد و بیست و پنج هزار سرباز انگلیسی در فرانسه پیاده و رهسپار جنوب شدند . آلمان ها این ارتش را « سپاه کوچک قابل تحقیر » نامیدند . اما در 21 اوت 1914 تفنگ داران انگلیسی خطوط مقدم آلمان ها را که بسرعت پیشرفت می کردند متوقف ساختند و بعد از دو روز جنگ مداوم تلفات هولناکی به ارتش آلمان وارد ساختند. در منطقه لوکاتو انگلیسی ها کاملا خطوط مقدم آلمان را متلاشی ساختند .
با وجود این ارتش آلمان هر گونه مقاومتی را درهم شکست . در 20 اوت ارتش آلمان ، بروکسل ، پایتخت بلژیک را تصرف کرد . این ارتش مانند یک دریای خاکستری رنگ به بلژیک و سپس به فرانسه سرازیر شدند . فرانسوی ها مانند انگلیسی ها خوب
می جنگیدند اما حمله اصلی آنها در سمت شرقی میدان های نبرد بود . سواره نظام فرانسه که لباس آبی و قرمز پوشیده و هنوز روی سینه زره وبر سر کلاه خودهای روزگار گذشته را گذاشته بودند ، دلیرانه می جنگیدند اما قوای آلمان آنها را تارومار کردند . بقایای این سپاه متلاشی شده ناگریز شدند به طرف شمال حرکت و با آلمانی هایی که به پاریس نزدیک می شدند مقابله کنند .
پایتخت فرانسه مشکل بزرگی برای آلمان ها ایجاد کرده بود . آلمان ها نفرات اضافی برای محاصره پاریس نداشتند . ضربه چکشی باید یا به دو قسمت می شد و به طرفین شهر دور می زد و یا به داخل فرود می آمد و به طرف شرق می رفت . در آن شرایط هر دو حرکت خطرناک بود . حرکت اول بین ستون ارتش شکاف ایجاد می کرد و حرکت دوم آن را با فشار در فضای تنگی جای می داد . در این شرایط سخت فرانسوی ها می کوشیدند که از نقشه آلمان ها آگاه شوند . در روز اول دسامبر ، یک اتومبیل ارتشی آلمانی غافلگیر شد و با هجوم سربازان فرانسوی افراد آن به قتل رسیدند . از جیب یکی از مقتولین کارتی پیدا شد که مسیر سپاه شمالی به فرماندهی ژنرال فون کلوک (10) را مشخص می کرد .
فون کلوک حرکت دوم را انتخاب کرده بود . سربازان او به سمت شرق و سپس به سمت جنوب منحرف شده بودند . یک سپاه کامل آلمانی وارد محل باریکی می شد که در یک طرفش پاریس قرار داشت و در سوی دیگری نیروهای در حال عقب نشینی متفقین قرار داشت .

نبرد هولناک « مارن »

در روز ششم سپتامبر مارشال ژوزف ژوفر(11) ، فرمانده فرانسوی ها ، تصمیم گرفت که حمله متقابل و سرنوشت ساز علیه نیروهای آلمان را آغاز کند . نبرد مارن – که به دنبال این تصمیم روی داد – یکی از مهم ترین نبردهای تاریخ است .
در این نبرد – که به نام رودی در فرانسه معروف شده است – یک میلیون آلمانی و یک میلیون فرانسوی شرکت داشتند . جبهه جنگ در حدود 250 کیلومتر بود . میان واحدهای مختلف ارتش آلمان ارتباطی وجود نداشت . ارتباط مخابراتی ضعیف بود و ناهماهنگی و تشتت جبهه ی ارتش آلمانی را فرا گرفته بود . اما از نظر فرانسویان که تصمیم گرفته بودند ارتش متجاوز را به سختی شکست دهند همه چیز ، حتی هوا خوب و مناسب بود . یکی از سربازان فرانسه که زنده ماند نوشته بود : « من یاد ندارم که هیچگاه این همه روزهای قشنگ را پشت سر هم دیده باشم » . در دشت و صحراهایی که زیبایی پاییزی داشت
توده های عظیم انسانها با یکدیگر درگیر شده بودند . در کشتزارها کشمش داشتند ، روی تپه های پر درخت به بالا و پایین حمله می کردند و در روستاهای قدیمی با هم گلاویز می شدند . آلمان ها از پاریس و از جنوب در معرض حمله دشمن بودند ؛ حمله پاریس غافلگیرانه بود . روز اول نبرد دویست و پنجاه تاکسی پر از سرباز از پایتخت فرانسه خارج شد . در تمام شب تاکسیهای دیگری به راه می افتاد .
« تاکسی های مارن » اولین نمونه کاربرد وسیع حمل و نقل موتوری در جنگ بود . این تاکسی ها افراد تازه نفس را برای جنگ با آلمانی های خسته می آوردند و سبب می شدند که مرتبا تعداد بیشتری از سپاهیان فون کلوک برای مقابله با آنها گسیل شوند . این امر به نوبه ی خود باعث شد که بین نفرات فون کلوک و بقیه ارتش شکافی پدید آید .
ژوفر از این فرصت استفاده کرد . فرانسوی ها و انگلیسی ها جاهای خالی را اشغال کردند . یک بار دسته های جلو دار به شصت کیلومتری پشت جبهه رسیدند . در این وضع بحرانی تماس فرماندهی عالی آلمان کمه در لوکزامبورگ مستقر بود با این عملیات قطع شد . همین مسئله در 1870 نیز اتفاق افتاده بود ، اما در آن زمان « بازین » و « مکماهون » آنقدر اشتباهات دیگر کرده بودند که این مسئله مهم نبود ، اکنون ارتش فرانسه مجهزتر و دارای فرماندهان بهتری بود . در تمام این روزهای وحشتناک « ژوفر » همچنان خونسرد ماند . چون هر گونه اطلاع رسیده را با نظم و ترتیب خاص ارزیابی می کرد و گاه می شد او بیشتر از خود « مولتکه » از نقل و انتقالات ارتش آلمان خبر داشت . در 11 سپتامبر سیل آلمان ها عقب زده شده بود و امید پیروزی آنها با ابری و بارانی شدن هوا کاهش
می یافت.
کیلومترها دشت و صحرا پوشیده از اجساد بود . آلمانی ها با لباس خاکستری در کنار فرانسوی ها با لباس آبی و انگلیسی ها با لباس خاکی رنگ افتاده بودند . اسبهای مرده درکنار توپهای خرده شده ، تفنگ ها ، کلاه خودها و کوله پشتی های بدون صاحب دیده می شدند . بقیه سربازان آلمانی با کندی و سر سختی به طرف روخانه عقب نشینی کردند . ژوفراعلام داشت « نبرد .... برای ما پیروزی مسلمی است » . مولتکه به قیصر گفت : « اعلیحضرتا ما جنگ را باخته ایم » . قمار بزرگ به ناکامی منتهی شده بود .
زمانی رسید که پایان جنگ بسیار نزدیک بود اما آلمان ها سرسختانه دوباره سنگر کندند و آشیانه های مسلسل درست کردند . سربازان پیروز متفقین با بارانی از گلوله روبرو شدند که آنها را مثل داس درو می کرد . وقتی آلمان ها خواستند در ساحل بلژیک رخنه کنند ، خودشان در « ایپره » (12) به همین سرنوشت دچار شدند .
مدت یک ماه طرفین نفرات خو را وارد این نبرد کردند . برای چند متر پیشروی هزاران نفر کشته می شدند . هنگامی که آلمان ها موفق به ایجاد شکاف درخطوط دفاعی فرانسه می شدند ، افراد ذخیره فرانسه با قطار برای بستن این شکاف اعزام می گردیدند . در مدت چهار سال الگوی جنگ چنین بود . هر حمله ای معمولا متقابلا با آتش تفنگ و مسلسل روبرو می شد ، گلوله توپ فایده ای نداشت ، فقط زمین را گود و حمله را دشوارتر
می کرد . اگر رخنه ای ایجاد می شد فورا نیروهای تازه ای با قطار به آن نقطه فرستاده
می شد . جنگی بود که نفرات در آن با سرعت پیاده حمله و با سرعت قطار دفاع
می کردند . آلمان ها در 1914 پیروزی هایی به دست آوردند . تمام بلژیک ، بیشتر معادن ذغال سنگ و همه معادن آهن فرانسه را در اختیار داشتند . در محل تاننبرگ(13) و دریاچه های ماسوریان(14) دو سپاه روس را منهدم کردند اما در غرب در مارن مغلوب شده بودند . طرح « جنگ سریع » با شکست روبرو شده بود . آلمانی ها قسمت بزرگی از دنیا را با جنگ گرفته بودند ، اما در جنگ یکه بر شمار کشتگان هر روز افزوده می شد تعداد نفرات آنها از دشمن کمتر بود .
سه ارتش اکنون با یکدیگر قلاب شده بودند و مانند دو توده منجمد به یکدیگر فشار
می آوردند اما نمی توانستند از هم دور شوند . روش سنگر کنی گسترش یافت و کم کم مانند تار عنکبوت منظره اطراف را خراب کرد . زیر کشتزارها سوراخ هایی مانند لانه زنبور عسل ایجاد شده بود . دور آنها چند ردیف سیم خاردار کشیده شده بود . گلوله توپ بر این سنگرها اثر نداشت . در برابر این مواضع دفاعی ، محاصره ، پیشرفت قابل ملاحظه و پیروزی خیره کننده امکان نداشت . شجاعت نیز کافی نبود . یکی از سربازان درباره مسلسل چنین نوشته بود : « چیزی را نمی شناسم که مانند صدای این سلاح مرگبار در وسط نبرد روحیه را ضعیف کند . با روشی دقیق و منظم درد و رنج به اطراف پخش می کند » . سرباز دیگری درباره ی سیم خاردار چنین نوشت : « سیم خاردار پیاده نظام را هراسان و نگران می ساخت . وقتی با شبکه ای از سیم خاردار که به طور ناقص ویران شده بود روبرو می شد تمام شجاعت و بی باکی او نقش بر آب می شد . می دانست که در پوستش فرو خواهد رفت و آن را پاره پاره خواهد کرد و دچار مرگی طولانی و دردناک خواهد شد » .
جنگی که در اوت 1914 شروع شد اکنون واقعا به صورت جنگی جهانی درآمده بود . ابتدا هفت کشور در این جنگ هولناک شرکت داشتند اما بتدریج سی کشور در آن وارد شدند . نزاع بین اتریشی ها و صربها به جایی کشیده شد که ژاپنی ها و امریکایی ها با آلمان ها جنگیدند و ایتالیایی ها و رومانی ها با اتریشی ها به زد و خورد پرداختند . در طول تاریخ ، هرگز چنین جنگی روی نداده بود . اولین بار بود که سربازان با گاز مسموم و شهرها از هوا بمباران می شدند و کلیه ی منابع صنعتی برای تولید مرگ و ایجاد ویرانی بکار می رفت .
اولین کشورغیر اروپایی که در این جنگ مهیب و خانمانسوز وارد شد ژاپن بود . دولت ژاپن ، طبق پیمان اتحادی که با انگلیس داشت به آلمان دستور داد که شهر بندری «کیائوچو »(15) را تسلیم کند و چون آلمان از انجام این فرمان سرباز زد ژاپن به آلمان اعلان جنگ داد و تسینگتائو(16) واقع در شبه جزیره « شانتونگ »(17) را تصرف کرد و جزایر آلمان واقع در اقیانوس آلمان را به اشغال درآورد . در نوامبر 1914 نیروهای ژاپن عملیات مهم را به انجام رسانده و کار دیگری جز حفاظت از کشتی های متفقین و غرق کردن زیردریایی های آلمان را بر عهده نداشتند .
برای سیاستمداران ژاپنی ، جنگ بهانه ای جهت گسترش نفوذ در خاک چین شده بود . بازرگانان ژاپنی از اینکه اروپایی ها فرصت رقابت تجاری را از دست داده بودند ، نهایت استفاده را می کردند . جنگ باعث رونق اقتصادی ژاپن شد و این کشور را بیش از پیش نیرومند ساخت .
عثمانی هم سرانجام وارد جنگ شد . زمامدار جوان « انوربیک » آلمان را می ستود و مطمئن بود که این کشور سرانجام پیروز خواهد شد . عثمانی مایل بود که قفقاز را از روسیه پس بگیرد . ورود دو ناو آلمانی « گوبن » و « برسلاو » به آبهای عثمانی را در اکتبر 1914 بر اعتماد « انوربیک » افزود و به عثمانی این جرأت را بخشید که به انگلیس و فرانسه اعلان جنگ بدهد . این امر موجب کشانده شدن خاورمیانه به جنگ شد .
یکی از اشتباهات بزرگ « انوربیک » حمله به قفقاز بود . در اثر این اشتباه ، ارتش عثمانی در منطقه « ساریکامیش» (18) بسختی شکست خورد . بسیاری از سربازان در جنگ کشته شدند اما اکثر آنها هنگام بازگشت از سرما مردند و فقط یک هشتم سربازان اولیه از جنگ برگشتند . مدتی بعد در فوریه 1915 ، سپاه عثمانی یک شکست دیگر را در حمله به مصر تحمل کرد .
تنها « دومینیونی » که تمایل زیاد به ورود در جنگ به نفع انگلیس نشان نمی داد افریقای جنوبی بود . در آنجا ، کینه نسبت به انگلیس به اندازه ای شدید بود که بعضی از « بوئرها » به جای جنگیدن با آلمان شورش کردند . این شورش بلافاصله بشدت سرکوب شد و از اوایل 1915 افریقای جنوبی جدا وارد جنگ شد .

نبرد در دریا

ابتدا به نظر می رسید که آلمان ها می توانند در دریا مقاومت کنند . در اول نوامبر 1914 ناوگان آلمان به فرماندهی دریاسالار « فون اشپی »(19) ناوگان انگلیسی به فرماندهی دریاسلار « کرادوک »(20) را در « کورونل » واقع در نزدیکی ساحل شیلی ، منهدم ساخت .
خبر انهدام ناوگان کرادوک موجی از خشم در انگلیس پدید آورد . دو نبرد ناو و در حدود پنج رزمناو از ناوگان بزرگ انگلیس جدا شده و عازم آن منطقه گردید . به فرمانده آنها ، دریاسالار « استوردی »(21) دستور داده شد تا زمانی که کشتی های آلمان را غرق نکرده است برنگردد . این کار ممکن بود مدت ها طول بکشد ، اما بخت با انگلیسی ها یاری کرد . در دسامبر 1914 کشتی های انگلیسی در جزیره ی « فالکلند (22)» مشغول بارگیری ذغال سنک بودند که « فون اشپی » به این پایگاه حمله کرد . دریاسالار آلمانی ، وقتی چشمش به دکلهای سه پایه نبردناوهای انگلیس افتاد هراسان شد ، اما دیگر دیر شده بود . کشتی های انگلیسی به تعقیبش پرداختند . جنگ دریایی هولناکی اتفاق افتاد . برای مدتی کوتاه ، تبادل آتش ادامه داشت اما بخوبی آشکار بود که آلمان ها توان مقابله با انگلیسی ها را ندارند. در این نبرد چهار ناو آلمانی غرق و دو هزار وسیصد ملوان آلمانی ، از جمله « فون اشپی » و پسرانش هلاک شدند .
صرف نظر از این واقعه ، نیروی دریایی انگلیس کار مهم دیگری انجام نداد. « اسنل گرو » مورخ معروف که درباره ی جنگ بین الملل اول تحقیقات جالبی عرضه داشته است
می گوید :
« ارزش واقعی نیروی دریایی انگلیس در آن بود که از حمله دریایی آلمان به انگلیس جلوگیری کرد . حتی یک کشتی سرباز انگلیس هم در اثر عملیات دشمن در ترعه ی «مانش » غرق شد . « دومینیونها » و مستعمرات ، سربازانش را بدون اشکال به فرانسه اعزام می کردند ، محاصره دریایی آلمان نیز مطبوعات را جلب نکرد . »
اما این محاصره در 1915 ، آلمان را ناگریز به انتقام جویی کرد . روز چهارم فوریه 1915 آلمان اعلام کرد که متقابلا به محاصره انگلیس دست خواهد زد . چون آلمان ها ناچار بودند از زیردریایی استفاده کنند ، با مشکلات بسیاری مواجه شدند . زیردریایی ها فقط می توانستند کشتی ها را غرق کنند ، اما چون کوچک بودند نمی توانستند کشتی ها را متوقف کرده ، نفرات را وارد کشتی نمایند و محموله ی کشتی ها را از بین ببرند . در نتیجه کشتیهای بیطرف ، مخصوصا کشتی های امریکایی ، در معرض خطر بودند . دولت امریکا به آلمان اخطار کرد که زیردریایی آلمان ها از حمله به کشتی های امریکایی خودداری کنند . با وجود این اخطار ، در روز اول ماه مه 1915 یک نفت کش امریکایی در معرض یک حمله شدید زیردریایی آلمانی قرار گرفت . شش روز بعد کشتی مسافربری انگلیسی به نام « لوسی تانیا » (23) در نزدیک ایرلند غرق شد . هزار و دویست نفر در این حادثه هلاک شدند که صدو هیجده نفر از آنان امریکایی بودند . جنجالی که در امریکا برپا شد ، به اندازه ای بود ک مقامات آلمانی از آن ترسیدند که امریکا به آلمان اعلان جنگ بدهد . از آن پس تا 1917 جنگ زیر دریایی های آلمان ، منحصرا با کشتیهای دشمن بود .

پي نوشت:

1. Franz Ferdinand
2. Pasic
3.Gavrilo Princip
4. Gen. Frnaz, Conrad
5. Cont Alfred von Schlieften
6. Bethmann Hollweg
7. Bethman Hollweg
8. Liege
9. Antwerp
10. General Von Kluck
11. Mrshal Joseph Joffre
12. Ypres
13. Tannenberg
14. Masurian Lakes
15. Kiaochow
16. Tsingtao
17. Shantung
18. Sarikamish
19. Von Spee
20. Craddock
21. Sturdee
22. Falkland
23.Lusitania

منبع: كتاب نگاهي به تاريخ معاصر جهان يا بحران هاي عصر ما




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط