تمرکز و اشاعه‌ی قدرت

در قرون وسطی محلّی برای فکر و گفت و گو درباره‌ی قدرت وجود نداشت. قدرت به صورتی انبوه در دست پرنس، بارون و کشیش بود و عموم شهروندان هم اطاعت از آن را طبیعی و خود به خود و تام و تمام می‌دانستند. سوای
پنجشنبه، 27 خرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
تمرکز و اشاعه‌ی قدرت
 تمرکز و اشاعه‌ی قدرت

 

نویسنده: جان کنت گالبرایت
برگردان: محبوبه مهاجر





 

1

در قرون وسطی محلّی برای فکر و گفت و گو درباره‌ی قدرت وجود نداشت. قدرت به صورتی انبوه در دست پرنس، بارون و کشیش بود و عموم شهروندان هم اطاعت از آن را طبیعی و خود به خود و تام و تمام می‌دانستند. سوای زورگویی شوهر به زن یا بزرگتر به کوچکتر، انتظار نمی‌رفت که فرد عادی هم اعمال قدرت کند. بعد از ظهور سرمایه‌داری نیز این وضع تغییر زیادی نکرد. هنوز هم حکومت و اقتدار دیانت وجود داشت و تازه قدرت تاجر و ارباب صنعت نیز بدان اضافه شده بود. کارگری که هر روز به کارخانه می‌رفت تقریباً همه‌ی زندگیش را وقف اوامر ارباب می‌کرد؛ اختیار پس مانده‌ی حیاتش را هم دولت و کلیسا داشت. مفهوم حوزه‌ی استقلال هنوز پیدا نشده بود. برای توده‌های زبان بسته، خیلی عادی و طبیعی بود که قدرتی از خود نداشته باشند. آنها کاری به کار قدرت نداشتند چون فقط اقلیت کوچکی اعمالش می‌کردند. شاهکار (و به نظر بسیاری هم خرابکاری) مارکس این بود که به توده‌های کارگر فهماند که کوتاه بودن دستشان از قدرت- تسلیم بودنشان- امری طبیعی و محتوم نیست. بلکه حقیقت این است که قدرت را می‌توان به دست آورد.
امروزه موضوع قدرت موضوعی حاد است نه الزاماً از این بابت که کاریتر از پیش اعمال می‌شود بلکه بدین سبب که تعداد بیشتری از مردم یا به عین قدرت دسترسی دارند یا مهمتر از آن گرفتار توهّم قدرت‌اند. چیزی که امروزه به صورت واقعیت قدرت وجود دارد ترکیبی است از تمرکز قدرت سازمانی بزرگ و اشاعه‌ی عظیم اعمال قدرت واقعی یا ظاهری میان افراد. برای مقاصد فعلی بهتر بود که فقط یکی از این دو صورت وجود می‌داشت ولی واقعیت اجتماعی باز هم مثل همیشه به شکل ترکیبی وجود دارد.
تمرکز قدرت آشکارا جزئی از حیات فعلی ماست و بندرت چون و چرایی در آن می‌شود؛ هم در شرکتهای بزرگ امروزی و هم در دولت امروزی، و هم در قدرت نظامی امروز که جمع این دو است دیده می‌شود. تمرکز قدرت صنعتی را امروزه می‌شود در مشتی سازمان غول‌آسا دید که فعالیتهای اقتصادی جدید را در چنگ گرفته‌اند: هزار و اندی سازمان در امریکا دو سوم تولیدات خصوصی این کشور را در اختیار دارند و نظیر این تمرکز در سایر کشورهای صنعتی هم هست. این وضع به کلّی با توزیع گسترده فعالیت اقتصادی در عصر اولیه سرمایه‌داری بازار، از جمله در خود امریکا، و با توزیع گسترده‌تر مؤسسات کشاورزی تباین دارد. تنها چیزی که این تمرکز قدرت اقتصادی را در حال حاضر لاپوشانی می‌کند (و آن وقتها به این خوبی نمی‌کرد) ایجاد این باور در مردم است که مؤسسات صنعتی همچنان باید تابع بازار کلاسیک باشند که حلال قدرت است- اعتقادی که روز به روز هم کهنه‌تر می‌شود.
باز هم برخلاف گذشته، دستگاه عظیم‌الجثه دولت امروزی و به تبع آن قدرت نظامی امروزی وجود دارد. قدرت نظامی- بی‌هیچ شک و شبهه‌ای- با در اختیار داشتن هر سه ابزار اعمال قدرت و با پشتگرمی شدید به دو منبع قدرت یعنی استفاده‌ی انبوه از مالکیت، و تشکیلاتی بنا به ضوابط امروزی بی‌بدیل از لحاظ کنترل و انضباط، نمودار کامل تمرکز قدرت است. این همه استقبال شدید و حتّی پرشوری که به حمایت از آن می‌شود حاکی از قدرت پاداش دهنده و شرطی بی حد و حسابی است که در اختیار دارد. ولی افراد آگاه هرگز نمی‌توانند این همفزونی قدرت را نادیده بگیرند.

2

سازمان و نقش شرطی کردن اجتماعی ملازم با آن، اصل و اساس هر نوع اعمال قدرت امروزی است. ولی در عین حال هم موجب تمرکز قدرت امروزی می‌شوند و هم به وجهی تناقض‌گونه موجب اشاعه‌ی قدرت در بین اشخاص.
قدرت بین اعضای متعلق به ساختار تشکیلاتی، خصوصاً بین اعضای شرکتهای بزرگ جدید و اداره‌های دولتی امروز، اشاعه پیدا می‌کند و مهمتر اینکه این اعضا گرفتار توهم قدرت‌اند- یعنی خیال می‌کنند که قدرت دارند و آن را اعمال می‌کنند. شخصیت که جای خود را به سازمان داد، ناگزیر دست افراد بیشتری هم در اعمال قدرت باز شد. چیزی که یک وقت خواست و اراده‌ی رئیس بود، امروزه محصول بوروکراسی است- حاصل کار، کمیته و کنفرانس و پیشنهادهایی است که از سلسله مراتب سازمانی برای جرح و تعدیل. حک و اصلاح و تصویب می‌گذرد. در مؤسسات اقتصادی قبل، این مالک مؤسسه بود که از او اطاعت می‌کردند؛ و همان‌طور که گفتیم، قانون همان حکم او بود. در شرکتهای بزرگ امروزی از فرایندهای بوروکراتیکی اطاعت می‌شود که جمع کثیری در آنها دخیل‌اند. رئیس، که هنوز هم به همین عنوان اطلاق می‌شود، کارگزار کسانی است که به او امر و نهی می‌کنند؛ دست کم قسمتی از این قدرت خیالی را کسانی به او بسته‌اند که از اشتیاق او به خود بزرگ‌بینی خبر دارند، و اگر این قدرتش واقعی بود که وامصیبتا. عنوانی که به رئیس یک شرکت بزرگ می‌دهند گواه واقعیت است: «رئیس هیئت اجراییه (1)». فقط رئیس کسانی است که قدرت اجرایی دارند. درباره‌ی اداره‌های دولتی هم وضع به همان قرار شرکتهای بزرگ امروزی است. اداره‌ی دولتی هم نخست قدرت را متمرکز و بعد میان اعضایش توزیع می‌کند.
گواه این اشاعه درونی قدرت وقتی است که رئیس کل یک سازمان بزرگ تغییر کند. در یک شرکت بزرگ بازرگانی بندرت انتظار می‌رود که به دنبال این تغییر، خط مشی و اقدامات آن شرکت نیز به شدت عوض شود؛ و در اداره‌های دولتی هم چنین انتظار نمی‌رود. لذا علیرغم موعظه‌های اقتصادی و سیاسی، در عمل این‌طور قبول شده است که در سازمانهای بزرگ، قدرت از درون مدیریت اعمال بشود و نه از سوی شخص موقّتی که در رأس گذاشته شده است.
در داخل سازمان، واقعیت اعمال قدرت شخصی به این صورت است که گاه یک شخص قدرت نفوذ بر مقاصد سازمان و تحت تأثیر قراردادن یا به دست آوردن اطاعت بیرونی مورد نظر سازمان را دارد. مادامی که فرد تابع خواست شرکت یا بوروکراسی دولتی یعنی تسلیم قدرت درونی آن است، این قابلیت را هم پیدا می‌کند که بر قدرتش اعمال نفوذ کند. در این صورت یک مدیر بانفوذ یا رئیس اداره، یک مباشر یا سرپرست یکدنده و سخت‌گیر است.
امّا خیلی مهمتر از این قضیه، موضوع توهّم قدرت است. باز هم قسمتی از این توهّم از چاکرنمایی مادون به مافوق در سلسله مراتب سازمانی آب می‌خورد (2). شاید از این مطلب هم مهمتر این باشد که چون سازمان قدرتمند است پس فرد هم گمان می‌کند که سهمی از این قدرت از آنِ اوست. البته اطاعت او از سازمان تمام‌عیار است ولی بر اثر نوعی فرایند ذهنی تسهیم، جزئی از این قدرت هم به او تعلق می‌گیرد.
مع ذلک شاید بارزتر سازمان وقتی است که آن سازمان ترکیبی از تمرکز شدید قدرت و جمع کثیری از گروههای سازمان‌یافته که این قدرت به شکل وسیعی میان آنها پخش شده باشد. اشاعه‌ی قدرت به این صورت، خود موجب ایجاد توهّمی جامعتر نسبت به اعمال قدرت می‌شود.

3

ویژگی اصلی سازمان این است که می‌توانیم به طور دایم و وسیع به آن دسترسی داشته باشیم. به شخصیت مقتدر فقط معدودی دسترس دارند و این مطلب در مورد شخصیتهای فوق‌العاده مصنوعی سیاست هم که به ضرب رسانه‌ها پیدا می‌شوند صادق است. مالکیت هم هر آن مقدار ثابتی دارد. ولی برخلاف همه‌ی اینها، قابلیت تکثیر سازمان حد و حصری ندارد. و چون همه آزادند که برای پیشبرد مقاصد خود سازمانی درست کنند لذا همه کس یا هر سازمانی از این قبیل هم می‌تواند به ابزارهای قدرت شرطی لازم برای سازمانش متوسل شود. سخنرانی، جزوه و کتاب، تلویزیون و سایر تبلیغات، خبرنامه، مصاحبه مطبوعاتی، و سایر اشکال اقناع وجود دارد که تعداد آنها تقریباً سر به بی‌نهایت می‌زند. اینها مظاهر امروزی قدرت‌اند؛ اشاعه‌ی قدرت حاصل از اینها را خواهیم دید. و موضوع مهمتر، توهم حاصل از این نوع اعمال قدرت خواهد بود. افراد مردم با ایجاد سازمان، با ایراد سخنرانی، با ظاهرشدن در صفحه‌ی تلویزیون، بسا باورشان می‌شود که قدرتمندند. باز هم تأکید می‌کنم بحثهای تندی که این روزها بر سر قدرت درمی‌گیرد به خاطر همینهاست. علت درگیری این بحثها این نیست که قدرت با فلان شدت و حدّت اعمال می‌شود یا اطاعت از قدرت خیلی شدید است: دامنه‌ی شمول این قبیل مظاهر قدرت بمراتب کمتر از گذشته است. علت این است که تعداد افرادی که به نوعی قدرت یا توهم اعمال قدرت دارند بسیار است.
ممیزه‌ی حیات در همه‌ی جوامع صنعتی امروز و خصوصاً در ایالات متحده‌ی امریکا، تعدّد سازمانهایی است که برای جلب افکار عمومی و سیاسی با هم رقابت می‌کنند: گروههای بانفوذ، کمیته‌های اقدام سیاسی، سازمانهای خدمات عمومی، انجمنهای صنفی، اتحادیه‌های کارگری، بنگاههای روابط عمومی، مشاوران سیاسی و انواع دیگر مشاوران، و کشیشان رادیو- تلویزیونی. و الی غیرالنهایه. در مقابل قدرت اینها یک عکس‌العمل عمومی که اغلب خیلی هم درخور توجه است صورت می‌گیرد. تشخیص درست‌تر، پخش یا انتشار قدرتی است که این سازمانها جلوه‌ی آنند. اگر قدرت تمام و کمال در دولت متمرکز می‌شد این سازمانها هم پیدا نمی‌شدند. دیگر مازاد قدرتی باقی نمی‌ماند تا این سازمانها به دنبالش باشند و سهمی از آن ببرند. چون می‌توانند در حکومت نفوذ کنند و سهمی از قدرتش را به چنگ خود بگیرند کاری از آنها ساخته است. خود این موضوع یعنی قدرت ملازم با دولت امروزی هم اشاعه یافته است.

4

امّا بهبود وضع مادّی نیز در اشاعه‌ی قدرت سهیم بوده است. افزایش رفاه نقش مالکیت و لذا نقش قدرت پاداش دهنده را تضعیف کرده است. وضع مادّی که بهتر شد، مصرف کننده و کارگر هم مفرهای دیگری پیدا می‌کنند؛ بعد هم دیگر خود را مجبور نمی‌بینند که در برابر هر ظلم و جوری تسلیم شوند. مصرف کننده‌ی محتاج، تابع قدرت ارباب، مغازه‌دار و رباخوار دغل است، ولی مصرف‌کننده‌ی مرفه این طور نیست. در جامعه‌ی فقیر، انحصار منبع قدرت است ولی در یک کشور ثروتمند انحصار مردم را وادار به پیدا کردن مابه ازا می‌کند. کارگر فقیر و گرسنه تسلیم کارفرماست امّا کارمندی که مزد خوبی می‌گیرد کمتر تابع زور است.
اگر این درآمد به صورت غرامت بیکاری یا حق رفاه که حکم مابه ازای گرسنگی و مشقت‌اند وجود داشته باشد، باز هم از فشار زور کم می‌شود. قبلاً گفتیم که در جامعه‌ی صنعتی امروز شکایتی رایجتر از این نیست که چرا کارگران امروزی مثل کارگران گذشته کوشا و منضبط نیستند. علّت را تا حدودی باید بهبود وضع مادی مردم دانست که موجب تضعیف قدرت پاداش دهنده کارفرما شده است. امّا علت عمده‌ی آن تأمین اجتماعی و سایر مزایایی است که دیگر محلّی برای ترس و واهمه نگذاشته. مخالفان تشکیلات رفاه‌بخش دولت امروزی به خوبی متوجه تأثیر رفاه در تضعیف و اشاعه‌ی قدرت پاداش دهنده هستند؛ قدرتی که در گذشته مایه‌ی تقویت قدرت کارفرما بود. حال اگر این موضوع اسباب تأسف بعضی باشد، نامعقول یا به حال اجتماع مضر باشد، مسلماً مطلب دیگری است.
در حال حاضر دیالکتیک قدرت هم موجب اشاعه‌ی قدرت شده، که به قدر کافی درباره‌اش گفته‌ام: کسانی که روزگاری طرفدار زور بودند، حالا به خودی خود متشکل شده‌اند تا در مقابلش قد علم کنند. امّا در گذشته این طور نبود؛ در آن روزگار، چنین واکنشی مخرّب تلقی می‌شد، و طرز فکر و عملی است که خود عاملان قدرت فعلی نیز از آن مصون نیستند.
امّا موارد استثنای بزرگی هم وجود دارند. دستگاه نظامی امروز قدرت را به شدت در دست خود قبضه کرده است. این دستگاه، در درون تشکیلات خود، اطاعتی سفت و سخت بر جماعتی کثیر، و قرینه‌ی همین اطاعت درونی را در بیرون از سازمان تحمیل می‌کند. شرکتهای بزرگِ امروزی نیز از جماعت کثیری انتظار پیروی از مدیریت را دارند و این پیروی هم دیده می‌شود. منابع مالکیت این شرکتها موجب برقراری سلطه‌ی کامل آنها بر این همه کارمند می‌شود. همین منابع مالکیت آنهاست که جماعت کثیری از مردم و دولت را تسلیمشان می‌کند. لذا هدفهای سرمایه‌داری بزرگ، افکار و عقایدی که موجب دوام و قوام آن است نیز مثل هدفهای تشکیلات نظامی، بیشتر ولی نه صد در صد بی چون و چراست. همان طور که شرطی کردن اجتماعی مغایر با قدرت نظامی، انگ ضدیت با وطن و بی‌مبالاتی نسبت به امنیت ملّی می‌خورد، همان‌طور بیم شرطی کردن اجتماعی مباین با هدفهای شرکتهای بزرگ صنعتی امروز هم مخرّب نظام داد و ستد آزاد تلقی می‌شود. امّا قدرت نظامی و شرکتهای بزرگ امروز زور و نیروی کمی هم صرف اشاعه‌ی منابع قدرت مخالف نمی‌کنند. و نیز صرف توهّم قدرت در دیالکتیک مخالف خود. هیچ چیز این قدر به قدرت نظامی و قدرت شرکتهای بزرگ کمک نمی‌کند که مخالفانشان باورشان شود که با میتینگ دادن، سخنرانی کردن یا صدور بیانیه کاری کرده‌اند. در دموکراسی، کسی نباید نسبت به کارساز بودن مخالفت سازمان‌یافته با قدرت متمرکز تردید کند. ولی همه باید نسبت به ضعف حاصل از اشاعه‌ی قدرت و فرق بین توهّم و تأثیر عملی شناختی دقیق داشته باشند.

5

اعمال قدرت، خصوصاً نقش هولناک قدرت نظامی نوظهور، چیزی نیست که بتوانیم نظری کاملاً بی‌طرفانه و تحلیلی درباره‌اش داشته باشیم. اعمال قدرت ممکن است توأم با رنج و عذاب، هتک حرمت و بدبختی باشد. عدم اعمال قدرت هم ممکن است رنج و عذاب، هتک حرمت و بدبختی در پی داشته باشد. ولی نگارنده به جای داوری کردن امیدوار است که خواننده‌ی کتابش شمّی انصافاً قوی نسبت به ماهیت و ساختار قدرت- نسبت به منابع و ابزارهای اعمال قدرت، به انواع وابستگیهای بین منابع و ابزارهای قدرت، و به تغییرات آنها در طول زمان، و به شکل و تأثیر امروزی آنها- پیدا کرده باشد. خصوصاً امیدوار است که خواننده شناختی بهتر نسبت به نقش عظیم قدرت شرطی این روزگار پیدا کند، قدرتی که علی‌الاصول کارساز است چون چشم و گوشمان در مقابلش سخت بسته است- چون خیال می‌کنیم که نسبت به اعتقادی ظاهراً عادی، فضیلتی ظاهراً طبیعی و مقبول عکس‌العمل نشان می‌دهیم. نیازی به گفتن نیست که نگارنده در عین حال امیدوار است که خواننده این کتاب دریافتی بهتر نسبت به توهّم قدرتی که این همه گرفتار آنند، و نسبت به ضعف مقابله با قدرتهای متمرکز بزرگ که حاصل گرایش غالب در این روزگار به اشاعه‌ی قدرت در جهت اعمال قدرت مخالف است، به دست آورد. برای مقابله با اعمال قدرت شرکت بزرگ یا قدرت نظامی باید بدانیم که یکپارچگی مؤثر قدرت مخالف، و نه اشاعه قدرت و رقابت بین چندین سازمان مخالف، شرط عمده و در واقع مطلق است. و مطلب آخر و کلی‌تر اینکه نگارنده طبیعتاً امیدوار است که خوانندگان شناختی اصولی نسبت به آنچه در گفت و گوهای روزانه و در نتیجه در اشتغال خاطر دایمی ما به قدرت مربوط می‌شود و به حدّ و حدود آن، پیدا کند.

پی‌نوشت‌ها:

1. chief executive officer (CEO)
2. مثل فلان مقام عالیرتبه‌ی کاخ سفید که موقع ارائه‌ی پیشنهادهای خود در مورد خط مشی سیاسی کشور به مافوقش، که اغلب هم خود رئیس جمهور است، پیشنهادهایی که هیچ مابه ازای قابل قبول دیگری ندارد، انتخاب داهیانه‌ی آن مقام را به باد تحسین می‌گیرد.

منبع مقاله :
گالبرایت، جان کنت؛ (1390)، آناتومی قدرت، ترجمه‌ی محبوبه مهاجر، تهران: سروش (انتشارات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران)، چاپ چهارم.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط