ساختار سیاسی و اداری تمدن اسلامی در قرون میانه

در این نوشته ساختار سیاسی و اداری و خصوصیات هر یک را در تمدن اسلامی بررسی می‌کنیم. خلافت و وزارت در کنار دیوان مظالم، انشاء، حسبه و حجابت موضوعاتی هستند که واکاوی شده و ارتباط نزدیک میان آنها و تأثیرگذاری
سه‌شنبه، 29 تير 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
ساختار سیاسی و اداری تمدن اسلامی در قرون میانه
 ساختار سیاسی و اداری تمدن اسلامی در قرون میانه

 

نویسنده: محمد مونس عوض
مترجمان: دکتر عبدالله ناصری طاهری
سمیه‌سادات طباطبایی



 

در این نوشته ساختار سیاسی و اداری و خصوصیات هر یک را در تمدن اسلامی بررسی می‌کنیم. خلافت و وزارت در کنار دیوان مظالم، انشاء، حسبه و حجابت موضوعاتی هستند که واکاوی شده و ارتباط نزدیک میان آنها و تأثیرگذاری هر یک در دیگری آشکار می‌شود.
خلافت که در زبان عربی از فعل (خلف، یخلف، خلافه) مشتق شده است عبارت است از زعامت و ریاست بر مسلمانان در امور دین و دنیا (1). خلافت پس از درگذشت پیامبر (صلی‌الله‌علیه و آله‌وسلم) شکل گرفت و مهم‌ترین منصب در ساختار تمدن اسلامی محسوب می‌شود. فردی که در جایگاه خلیفه قرار می‌گیرد باید ویژگی‌هایی داشته باشد از جمله آنکه مسلمان باشد. زیرا روا نیست فرد کافر خلافت مسلمین را برعهده بگیرد. همچنین باید مذکر، بالغ و عاقل باشد؛ چرا که عقل سبب واجب شدن تکلیف بر فرد است. علاوه بر این خلیفه باید آزاده باشد. زیرا برده‌ای که مملوک مولای خویش است نمی‌تواند در امور مرتبط با خود دخل و تصرف کند چه رسد به دیگران. (2)
شایان ذکر است که خلافت وسایل مخصوص به خود را دارا بود مثلاً بالاپوش (3) مخصوص خلیفه که متعلق به پیامبر (صلی‌الله‌علیه و آله‌‌و‌سلم) بود. زمانی که کعب‌بن‌زهیربن أبی سُلمی توبه‌کنان و پشیمان از کرده خود به نزد رسول الله (صلی‌الله‌علیه و آله‌‌و‌سلم) می‌آید حضرتش بالاپوش خود را به او صله می‌دهد. این بالاپوش در نزد فرزندان کعب نگه‌داری می‌شد تا آنکه معاویه بن أبی سفیان آن را به قیمت ده هزار درهم خریداری کرد. خلفای أموی یکی پس از دیگری این بالاپوش را به ارث می‌بردند تا آنکه پس از واژگونی خلافت اُموی، عباسیان به سال 1258 م آن را به بغداد آوردند. این بالاپوش در عهد ظاهر بیبرس به قاهره که خلافت عباسی در آنجا حیات مجدد خود را آغاز کرده بود منتقل شد. بعد از سقوط حکومت ممالیک در سال 1517 م عثمانیان بالاپوش پیامبر (صلی‌الله‌علیه و آله‌‌و‌سلم) را در اختیار گرفتند و در حال حاضر در موزه توپکایی سرای در استانبول به همراه برخی دیگر از وسایل پیامبر بزرگوار اسلام (صلی‌الله‌علیه و آله‌‌و‌سلم) نگه‌داری می‌شود. از دیگر نشانه‌های مخصوص خلیفه مهر انگشتری (4) است. خلفا در داشتن مهر انگشتری به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه و آله‌‌و‌سلم) تأسی می‌کردند. زیرا حضرتش انگشتری از جنس آهن داشت که عبارت «محمدرسول‌الله» بر آن نقش شده بود و با آن توافق‌نامه‌ها، معاهدات و نامه‌ها را مهر می‌کرد. عصای خلیفه (5) همان چوبدستی بود که پیامبر (صلی‌الله‌علیه و آله‌‌و‌سلم) آن را به دست می‌گرفت و خلفا نیز پس از او همین کار را انجام دادند. آنچه گفته شد درباره وسایل مخصوص خلافت بود اما خلافت نشانه‌های ویژه خود را نیز دارا بود از جمله خطبه‌ای (6) که به نام خلیفه در نماز جمعه و عیدقربان و فطر بر فراز منابر خوانده می‌شد و از تداوم خلافت، به رسمیت شناختن و حمایت از آن حکایت می‌کرد. خطبه نخواندن به نام خلیفه بر سقوط خلافت و به رسمیت نشناختن آن دلالت می‌کرد، مثلاً صلاح‌الدین ایوبی در دهم دسامبر 1171 م (7) نام خلیفه فاطمی را از خطبه حذف کرد و خطبه را به نام خلیفه عباسی المستضی (1180 – 1170 م) خواند. بدین ترتیب حکومت عاضد، آخرین خلیفه فاطمی (1171 – 1160 م) به پایان رسید و مصر بار دیگر به قلمرو حکومت سنی مذهب عباسی پیوست و حضور درازمدت فاطمیان در مصر به پایان رسید.
طراز (8) از دیگر نشانه‌های خلافت است. مقصود از طراز لباس خلیفه است. خلفای عباسی در بغداد و خلفای فاطمی در قاهره به لباسهای خود بسیار اهمیت می‌دادند. برای بررسی خلافت در تمدن اسلامی باید ارکان نظام سیاسی در اسلام را بشناسیم که می‌توان این ارکان را در پنج رکن خلاصه کرد:

رکن اول:

حاکمیت از آن خداوند متعال است. این سخن بدان معناست که او قانون‌گذار و تعیین کننده حلال و حرام است. (9) این اندیشه بر مفهوم یکتاپرستی مطلق که ضمن ویژگی‌های تمدن اسلامی به آن اشاره کردیم تأکید می‌ورزد.

رکن دوم:

برتری و حقانیت با دینی است که در تمام نواحی زندگی فرد حاکم و محکوم به صورت یکسان اجرا می‌شود. (10)

رکن سوم:

فرد حاکم متعلق به مردم است و از همین‌رو مردم باید با یک حاکم مسلمان که همان خلیفه و یا امام است بیعت کنند تا نماینده و وکیل آنها باشد. (11)

رکن چهارم:

در اسلام واجب است امت یک حاکم داشته باشد که همان رئیس حکومت یا خلیفه است و دیگر دستگاههای اجرایی، قضایی و مالی دولت به او کمک می‌کنند. (12)

رکن پنجم:

شورا (13). این اصل بدین معناست که مسلمانان درباره قضایا و موضوعاتی که نصّی در ارتباط با آنها وجود ندارد تبادل رأی و نظر کنند. بدین ترتیب رکن شورا بر پایه مشورت با کارشناسان و متخصصان استوار است تا تصمیم سیاسی، گروهی اتخاذ شود و از دیکتاتوری که آفت تمام نظامها در طول تاریخ بوده و هست اجتناب شود.
با در نظر گرفتن پنج رکن مذکور آشکارا در می‌یابیم که اسلام چندین قرن پیش از نظامهای سیاسی اروپا پیش قراول دموکراسی بوده است. اما افزون بر دموکراسی و مهم‌تر از آن حقوق بشر (14) است. اسلام قرنها پیش از آنکه انقلاب فرانسه حقوق بشر را اعلام کند به اجرای عملی آن پایبند بوده است؛ حال آنکه فرانسه به عنوان پرچمدار حقوق بشر در اروپا به این اصل ملتزم نبوده است به ویژه در دوران خفقانی که روبس‌پیر بر فرانسه حکم می‌راند. همچنین استعمار شمال آفریقا و به خصوص الجزایر قهرمان نمونه دیگری از عدم پایبندی فرانسه به احترام به حقوق بشر است. زیرا الجزایر برای آزاد شدن از یوغ استعمار ویرانگر فرانسه یک میلیون و پانصد هزار تن از فرزندانش را قربانی کرد.
در خلال پرداختن به نظام سیاسی در اسلام باید بگوییم که بحق قرآن نخستین و کامل‌ترین «منشور» حقوق بشر است و خلافت نیز بر پایه همین منشور استوار است. از دیدگاه اسلام خلیفه بر مسلمانان حکومت می‌کند در حالی که خداوند انسان را برای آبادانی زمین، جانشین خود در آن (خلیفةالله علی‌الأرض) قرار داده است. بدین ترتیب خلیفه و مردم هر دو از منظر دین الهی یکسانند.
خلافت در تاریخ اسلام با خلافت راشده (15) (661 – 632 م) آغاز می‌شود. در این مدت ابوبکر صدیق (634 – 632م) عمربن خطاب (644 – 634 م)، عثمان بن عفان (656 – 644 م) و علی‌بن أبی‌طالب (661 – 656م) حکومت کردند. پس از این خلافت اموی (16) آغاز می‌شود. معاویه بن أبی‌سفیان بنیانگذار این حکومت است و مروان بن محمد که در مصر به قتل رسید (750 م) آخرین خلیفه آن.
بعد از امویان، عباسیان (17) (1258 – 750 م) اداره امور مسلمانان را در دست گرفتند. أبوالعباس سفاح (754 – 750 م) مؤسس خلافت عباسی است. در آغاز خلفای عصر عباسی اول (847 – 750 م) و پس از آن خلفای عصر عباسی دوم بر مسند خلافت تکیه زدند تا آنکه مغولان طومار عباسیان را در هم پیچیدند.
در عصر عباسی دوم فاطمیان (18) خلافت خود در مغرب را با خلافت مهدی (934 – 909 م) آغاز کردند. پس از مهدی، قائم (949 – 934 م) و بعد از او منصور (953 – 949 م) و معزّ لدین‌الله (975 – 952 م) خلافت فاطمیان را برعهده داشتند. در دوران خلافت معزّ مصر فتح شد و تحت سیطره فاطمیان درآمد. حکومت فاطمیان در مصر تا سال 1171 م ادامه داشت.
عبدالرحمن داخل توانست بعد از فروپاشی خلافت اموی در مشرق حکومت دیگری در اندلس (اسپانیا) تأسیس کند. او و وارثانش خود را فرزندان خلفا می‌خواندند لکن عبدالرحمان الناصر (19) (961 – 912 م) پس از غلبه بر شورش عمربن حفصون خود را خلیفه نامید. بدین ترتیب سه خلافت همزمان بر قلمرو اسلامی حکم می‌راندند: خلافت عباسیان در بغداد، خلافت فاطمیان در قاهره و خلافت امویان در قرطبه. رقابت و درگیری میان سه قدرت مذکور به ضعف مسلمانان که از خطر پیشروی اروپائیان حکایت می‌کرد، انجامید.
با مراجعه به فهرست نام خلفای مسلمان در مشرق و مغرب جهان اسلام با نامهای متفاوت و متعدد از کسانی مواجه می‌شویم که اداره امور مسلمانان را در دست داشتند. در این میان با خلفایی مواجه می‌شویم که مدت حکمرانی آنان بسیار طولانی بوده، همانند خلیفه فاطمی، المستنصرلدین‌الله (20) (1094 – 1036 م) که بیش از هر فرد دیگری مدت خلافت او به درازا کشید. زیرا حدود شصت سال خلافت نمود. از سوی دیگر برخی از خلفا همچون مسترشد (21) 1134 – 1118 م) و راشد (22) (1135 – 1134 م) به قتل رسیدند.
همچنین نام خلفایی را می‌یابیم که در دوران زمامداری‌شان خلافت واژگون شده است، همانند مروان بن محمد (750 – 744 م) آخرین خلیفه امویان مشرق، عاضد ( 1171 – 1160 م) آخرین خلیفه فاطمی و المستعصم (1258 – 1242 م) آخرین خلیفه عباسی. اما انصاف حکم می‌کند تنها خلفای مذکور را در برابر سقوط خلافت مسئول ندانیم. زیرا عوامل تاریخی گوناگون و پیچیده در داخل و خارج از حکومت در این امر دخیل هستند. همچنین نباید فراموش کرد که یک حکومت ابتدا از درون فرو می‌پاشد، سپس عوامل درونی و بیرونی دست به دست یکدیگر می‌دهند تا پایان حیات یک حکومت و تولد حکومت دیگر را اعلام کنند. این سخن بدان معناست که مرگ و حیات حکومتها لازم و ملزوم یکدیگرند و این پارادوکسی است که انسان را به تأمل وا می‌دارد.
برای وزارت در زبان عربی سه ریشه تعیین کرده‌اند. نخست «وزر» که به معنای بار است. از آن رو که وزیر به جای خلیفه سنگینی بار کشورداری را بر دوش می‌کشد او را وزیر نامیده‌اند.(23)
برخی معتقدند وزیر از «وزر» به معنای پناهگاه است. زیرا خلیفه برای اداره امور خلافت به او پناه می‌برد و از وی یاری می‌طلبد. (24) عده‌ای دیگر «أزر» به معنای کمر را به عنوان ریشه وزیر در نظر می‌گیرند؛ چرا که وزیر حامی و پشتیبان خلیفه است، همان‌گونه که بدن قدرت خود را از کمر دارد. (25)
بدان سبب که وزارت از مهم‌ترین منصب‌های سیاسی در تمدن اسلامی است آنکه مسئولیت وزارت را برعهده می‌گیرد باید چند ویژگی داشته باشد، مثلاً امانتدار، راستگو و زیرک باشد. از هوای نفس خود پیروی نکند و با تجربه باشد. (26) ویژگی‌های مذکور از اهمیت منصب وزارت حکات می‌کند.
شایان ذکر است که دو نوع وزارت داریم؛ وزارت تنفیذی که وزیر دستورات خلیفه را اجرا می‌کند و دیگری وزارت تفویضی که خلیفه ضمن صدور فرمان حکومتی اداره تمام امور را به وزیر واگذار می‌کند.
حوزه اختیارات وزیر تفویض بسیار گسترده بود. او می‌توانست:
حکم صادر کند و یا حکمی را تغییر دهد.
به مظالم رسیدگی کند.
در امور بیت‌المال تصرف کند.
از خلافت و عامه مردم حمایت نماید.
والیان را تعیین نماید. (27)
وزیران تفویض در تاریخ تمدن اسلامی در قرون میانی نقش برجسته داشتند، مثلاً در عصر المستنصر (1094 – 1035 م) خلیفه فاطمی قحطی رواج یافت. این قحطی که هفت سال ادامه داشت به نام مصیبت مستنصری شناخته شد. بدر جمالی، حاکم عکا برای مواجهه با این بحران به قاهره احضار شد. خلیفه ضمن صدور فرمان مکتوب تمام امور خلافت را به او تفویض کرد و به وزیر أعزّأجلّ و دیگر القاب پرطمطراق ملقب شد. وی بحق توانست با اقدامات خود این بحران را با موفقیت پشت سر بگذارد. در حقیقت قرن دوم تاریخ حکومت فاطمیان در مصر عملاً تاریخ وزیران تفویض یا صدر اعظمان است. (28)
وزارت تفویض به معنای سلب قدرت عملی از خلیفه است. قدرت وزیر تفویض گاهی تا اندازه‌ای بود که برای تأمین منافع سیاسی خود – نه مصلحت کشور – در تعیین خلیفه دخالت می‌کرد. این امر عاملی تأثیرگذار در واژگونی خلافت فاطمی در پایان سال 1171 م بود.
به طور کلی برخی معتقدند منصب وزارت بلافاصله پس از پیروزی سپاهیان عباسی و سقوط حکومت اموی پدید آمد. أبوسلمه وزیر ابوالعباس سفاح بود. (29)
هارون‌الرشید یحیی برمکی را به عنوان وزیر خود برگزید. گفته می‌شود او تمام قدرتش را به او تفویض کرد و در این باره به او گفت: «ای فرزندم امر رعیت را بر عهده تو گذاردم و بار این مسئولیت را از دوش خود برداشته و بر دوش تو نهادم. آنچه مصلحت می‌دانی انجام بده، آنکه را می‌خواهی به کاربگیر و هر که را می‌خواهی عزل نما. زیرا من با وجود تو در انجام هیچ کاری مداخله نمی‌کنم.» (30)
اما امور همواره وفق مراد وزیران پیش نمی‌رفت. مثلاً هارون‌الرشید بعدها خاندان برمکی را قلع و قمع کرد. (31) وی توانست ضمن بازی توازن قدرتها (Balance of Power) آنان را از پا درآورد. عباسیان در قرن نخست تاریخ خود (847 – 750 م) معروف به قرن طلایی (The golden century) ماهرانه این کار را انجام می‌دادند.
از سوی دیگر وزیر به کارمندان بلند مرتبه‌ای نیاز داشت تا او را در اداره دولت یاری کنند. به همین سبب وظیفه کتابت شکل گرفت. (32) وظیفه کتابت در همان دوران نبوی نیز وجود داشت. زیرا تاریخ از کاتبان وحی همانند علی‌بن ابی‌طالب (علیه‌السلام)، عمربن خطاب، زیدبن ثابت، عثمان‌بن عفان و مغیره بن‌ شعبه نام می‌برد. (33) در عصر اموی نیز برخی افراد به پیشه کتابت مشغول بودند همچون کاتب رسائل، کاتب خراج، کاتب شرطه و کاتب قضاء. باید دانست که مقام کاتب رسائل از دیگر کاتبان بالاتر بود.
در عصر عباسی خلفا مسئولیت کتابت رسائل را برعهده صاحبان حسب و نصب اصیل و پرآوازه می‌نهادند. یحیی‌بن خالدبن‌برمک و فضل‌و حسن بن‌سهل از کاتبان رسائل مأمون عباسی (833 – 813 م) بودند و محمدبن عبدالملک زیات و حسن‌بن وهب و أحمدبن مدبر در ایام معتصم و واثق عهده‌دار این مقام بودند. (34) علاوه بر این دیوان مظالم از جمله دستگاههای اداری حکومت بود. صاحب (رئیس) این دیوان وظیفه داشت از ستم والیان و جمع‌کنندگان مالیات بر رعیت جلوگیری کند، بر کاتبان دیوان‌ها نظارت داشته و مراقب فعالیتهای آنان باشد. (35) لازم به ذکر است برخی از خلفای مسلمان به اهمیت پیگیری مظالم و دادخواستها پی برده و خود به مظالم رسیدگی می‌کردند. زیرا می‌دانستند عدالت بنیان سلطنت است و مجازات یک ظلم در این دنیا در آخرت چندین برابر خواهد بود.
علاوه بر کاتبان و صاحب مظالم، محتسب نیز در دستگاه اداری وظایف خاص خودش را داشت. وظیفه او صبغه دینی داشت؛ چرا که بر پایه امر به معروف و نهی از منکر استوار بود. در میراث مکتوب عرب چندین تألیف وجود دارد که دیوان حسبه، شرایط محتسب و خصیصه‌های وظیفه او را بررسی می‌کند، از جمله «معالم القربه فی أحکام الحسبه» تألیف ابن اخوه (قرن 12 م)، «نهایه الرتبه فی طلب الحسبه» تألیف شیزری (1193 م) و «الحسبه فی السلام» تألیف ابن تیمیه (1327 م) و نیز چندین رساله در ارتباط با حسبه در اندلس. محتسب باید با احکام فقهی آشنایی کامل می‌داشت. (36) زیرا او موظف بود بربازار نظارت کند و از تقلّب در معامله و سدّ معبر در بازار ممانعت نماید. پس این وظیفه اسلامی محض از دستاوردهای تمدن اسلامی و ساختار آن است برخلاف نظر بعضی از مستشرقان که آنرا نوع تغییر یافته وظیفه حاکم شهر در روم می‌پندارند. زیرا آنان می‌خواهند حضور عناصر بیگانه در نظامهای اسلامی را پررنگ جلوه دهند. با مطالعه تألیفات مرتبط با حسبه در می‌یابیم این دیوان بخش‌های متعدد داشته است، مثلاً بخشی مختصِ نظارت بر پارچه‌فروشان بوده و بخش دیگر از آن شیرینی‌پزان و نیز بخش‌های مرتبط با ماهی‌فروشان و دست‌فروشان دوره گرد و دلالها. همچنین واحدی به اهل‌ذمه اختصاص داشت تا آنان را ملزم کند به قوانین جامعه اسلامی پایبند باشند. (37)
بدین گونه در می‌یابیم محتسب بر تمام نواحی زندگی مردم نظارت داشته تا با ممانعت از تقلب در امور تجاری و قانون‌شکنی در دیگر زمینه‌ها امنیت را برایشان به ارمغان آورد و از نظارت دولت بر فعالیتهای اقتصادی حمایت کند و حضور ملموس آن را در تمام ارکان زندگی مردم به رخ بکشد.
شایان ذکر است، زمانی که صلیبیان در اواخر قرن یازدهم میلادی به سرزمین شام آمدند، بسیاری از نظامهای اسلامی از جمله وظیفه محتسب را پابرجا نگه داشتند. (38) این اقدام از یک سو نشان می‌دهد آنان خود قدرت ابتکار و نوآوری نداشتند تا وظیفه جایگزین دیگری را بیابند و از سوی دیگر از قدرت استمرار تاریخی نظامهای اسلامی حکایت می‌کند که حتی خود را بر دشمنان اسلام تحمیل کردند. افزون بر نظامهای سیاسی و اداری مذکور باید از وظیفه حجابت یاد کنیم. این وظیفه در ایام حکمرانی خلفای راشدین موجود نبود. زیرا مردم با هر رتبه و مقام می‌توانستند بدون ممانعت با آنان دیدار کنند. اما پس از انتقال حکم به امویان و ترور نافرجام معاویه به أبی‌سفیان به دست خوارج او و دیگر خلفای اموی منصب حجابت را ایجاد کردند؛ چرا که آنان به علت افزایش شمار مخالفان بر جان خود بیمناک بودند. (39) پس از ایشان عباسیان نیز با الهام از زندگی و ساختارهای سیاسی ایرانیان همین شیوه را در پیش گرفتند تا بیش از پیش مقام خلافت را در هاله‌ای از تقدیس فرو برند. (40)
از آن‌رو که حاجبان با دستگاههای حکومتی رابطه نزدیک داشتند بر میزان نفوذشان افزوده شده و در بسیاری از امور دولت با آنان مشورت می‌شد. بدین ترتیب گاهی قدرتشان بر قدرت وزیران طعنه می‌زد و حتی صاحبان دواوین در بسیاری از امور مرتبط با دیوان خود به نزد حاجبان می‌رفتند. (41) در آن دوران حجابت آداب و تشریفات خاصّ خود را داشت که هلال صابی در کتاب «رسوم‌ دارالخلافه» آن را بیان کرده است. اهمیت منصب حجابت تا حدی بود که حتی نظامیان والارتبه آن منصب را برعهده می‌گرفتند. (42) شماری از مورخان معتقدند که حاجبان در دوره سلجوقی ثروت هنگفت گرد آوردند به نحوی که بناهای عظیم ساخته و نام خویش را بر آن حک می‌کردند. (43) در دولت فاطمی منصب حجابت وجود نداشت؛ هر چند که در دولتهای اتابکی، نوری، ایوبی و مملوکی حاجب انجام وظیفه می‌کرد. (44) بنابراین حجابت در نواحی مختلف حکومت اسلامی و در نزد خاندانهای حاکم در جهان قرون میانی ریشه دوانده بود.

پی‌نوشت‌ها:

1.ابن‌خلدون، مقدمه، ج 1، ص 204.
2.درباره شرایطی که خلیفه باید دارا باشد ن.ک: همان منبع، ص 205 – 204. محمد أحمد ربیع، دراسات فی الحضاره و الفکر، إربد، 1994 م، ص 150. ضیف‌الله بطاینه، فی تاریخ الحضاره العربیه الاسلامیه، عمان 1985 م، ص 45 ، پاورقی 66. شحاده الناطور و عودات و بیضون و عکاشه، النظم الاسلامیه، إربد، 1988 م، ص 66 – 65.
3.درباره بالاپوش خلیفه ن.ک: شکران الخربوطلی و سهیل زکار، الحضاره العربیه الاسلامیه، دمشق، 2006/2005 م، ص 52.
4. ابن‌خلدون، منبع پیشین، ص 282 – 280. شکران الخربوطلی و سهلی زکار، منبع پیشین، ص 52.
5.ابن‌خلدون، منبع پیشین، ص 282 – 280. شکران الخربوطلی و سهیل زکار، منبع پیشین، ص 52.
6.ابن خلدون، منبع پیشین، ص 286.
7.درباره حذف نام خلیفه فاطمی از خطبه ن.ک: ابن‌أثیر، التاریخ الباهر، ص 156. ابن حماد، تاریخ ملوک بنی‌عبید و سیرتهم، ص 63. ابن تغری بردی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره، ج 5، ص 356 – 355. الذهبی، دول الاسلام، تصحیح شلتوت و مصطفی ابراهیم، قاهره، 1974م، ج 2، ص 80 – 79. ابن قاضی شهبه، الکواکب الدریه فی السیره النوریه، ص 197 – 195. ابراهیم أیوب، التاریخ الفاطمی السیاسی، بیروت، 1997 م، ص 56. خاشع المعاضیدی، الحیاه السیاسیه فی بلاد الشام خلال العصر الفاطمی، بغداد، 1976 م، ص 205. ارنست بارکر، الحروب الصلیبیه، ترجمه السید الباز العرینی، قاهره، 1960 م، ص 160.
•O,leary, A short history of The Fatimid Khalifate, London 1923, p. 243.
8.ابن خلدون، منبع پیشین، ص 283 – 282. شکران الخربوطلی و سهیل زکار، منبع پیشین، ص 53.
9.محمد أحمد ربیع، راسات فی الحضاره و الفکر، إربد، 1994 م، ص 149.
10. محمد أحمد ربیع، منبع پیشین، ص 149.
11. محمد أحمد ربیع، منبع پیشین، ص 149.
12. همان منبع، ص 150.
13. همان منبع، همان صفحه، عمادالدین خلیل و فایز ربیع، الوسیط فی الحضاره الاسلامیه، عمان، 2003 م، ص 213.
14. درباره حقوق بشر در اسلام ن.ک: ابراهیم المرزوقی، حقوق الانسان فی الاسلام، ترجمه محمد حسین، أبوظبی، 2001 م، ص 552 – 13. سامیه المنیسی، النداء الأول لحقوق الانسان فی الاسلام، قاهره، 2005 م، ج 1، ص 170 – 9. گروهی از پژوهشگران، حقوق الانسان و الشریعه و القانون (التحدیات و الحلول)، مؤتمر کلیه الحقوق، جامعه الزرقاء الأهلیه، عمان، 2003 م، ص 134 – 33. علی عبدالواحد وافی، المساواه فی الاسلام، قاهره، 1991 م، ص 97 - 9. صالح الراجخی، حقوق الانسان و حریاته الأساسیه فی الشریعه الاسلامیه و القانون الوضعی، ریاض، 2004 م، ص 179 – 11. عبدالحمید شعبان، الاسلام و حقوق الانسان المشترک الانسانی للثقافات و الحضارات المختلفه، بیروت، 2001 م، ص 172 – 11. أحمد یسری، ص 38 – 20. أحمد الریسونی و محمد الزحیلی و محمد عثمان، حقوق الانسان محور مقاصد الشریعه، دوحه، 1423 هـ، ص 172 – 5.
15. درباره خلافت راشده ن.ک: أمین القضاه، الخلفاء الراشدون أعمال و احداث تتضمن عرضا لأحداث الفتن التی أودت بعثمان من خلال فقه الروایات علی طریقه المحدثین، عمان، 2001 م، ص 127 – 13. حمدی شاهین، الدوله الاسلامیه فی عصر الخلفاء الراشدین، قاهره، 2000 م، 322 – 9. محمدرضا، أبوبکر الصدیق أول الخلفاء الراشدین، قاهره، 2004 م، ص 118 – 11. الفاروق عمربن الخطاب ثانی الخلفاء الراشیدین، قاهره، 2004 م، ص 199 – 11. ذوالنورین عثمان بن عفان ثالث الخلفاء الراشدین، قاهره، 2004 م، ص 155 – 11. الامام علی بن أبی‌طالب رابع الخلفاء الراشدین، قاهره، 2004 م، ص 210 – 13. علی الطنطاوی، أبوبکر الصدیق، جده، 1986 م. عبدالحکیم الکعبی، عصرالخلفاء الراشدین، موسوعه التاریخ الاسلامی، عمان، 2003 م، ص 264 – 9. صلاح عبدالفتاح الخالدی، الخلفاء الراشدون بین الاستخلاف و الاستشهاد، دمشق، 1999 م، ص 295 – 11. محمود شیت خطاب، خالدبن ولید، بیروت، 1973 م. عباس العقاد، عبقریه الصدیق، قاهره، 1981 م، ص 190 – 5. عبدالرحمن الشرقاوی، علی إمام المتقین، قاهره، 1985 م، ص 273 – 5. الصدیق أول الخلفاء، قاهره، 1987 م، ص 254 – 11. عباس عبدالبر، القول الجلی فی مناقب الامام علی کرّم‌الله وجهه، بیروت، 2001 م، ص 195 – 19. عبدالحمید بن علی، خلافه علی بن‌أبی‌طالب، دراسه نقدیه للروایات من خلال کتب السنه و التاریخ، ریاض، 2006 م، ص 773 – 483. محمد بیومی مهران، الامام علی بن أبی‌طالب، بیروت، 1990 م، ص 264 – 9. علی‌محمد الصلابی، أسمی المطالب فی سیره أمیرالمؤمنین علی بن أبی‌طالب، شخصیته و عصره، قاهره، 2004 م، ص 894 – 23. تلاش بسیار نویسنده در این پژوهش گسترده از نظر پنهان نمی‌ماند. محمد الصادق عرجون، الخلیفه المفتری علیه عثمان بن عفان، بیروت، 1987 م.
16. درباره خلافت اموی ن.ک: منیرالغضبان، معاویه بن ابی‌سفیان صحابی کبیر و ملک مجاهد، دمشق، 1989 م. یولیوس فلهوزن، تاریخ‌الدوله العربیه، ترجمه محمد عبدالهادی أبوریده، قاهره، 1985. عمر فروخ، العرب و الاسلام فی الحوض الشرقی من‌البحر الأبیض المتوسط، بیروت، 1981 م، ص 134 – 17. حسام‌العسلی، معاویه بن ابی‌سفیان، بیروت، 1400 هـ. محمدالسید، تاریخ‌الدوله الأمویه، اسکندریه، 2000 م، ص 185 – 25. نبیه عاقل، تاریخ خلافه بنی‌أمیه، دمشق، 1975 م، ص 386 – 57. ابراهیم بیضون، الدوله الأمویه و المعارضه، مدخل إلی کتاب السیطره العربیه للمستشرق الهولندی فان فلوتین، بیروت، 1985 م، ص 60 – 19. قصی‌الحسین، تجدید الدوله العربیه زمن الأمویین، بیروت، 1997 م، ص 367 – 20. شحاده الناطور، تجدید الدوله الأمویه فی عهد الخلیفه عبدالملک بن مروان، 86 – 69 هـ/ 705 – 685 م، إربد، 1996 م، ص 398 – 2. عمرأبوالنصر، الأیام الأخیره للدوله الأمویه، بیروت، 1962 م. علی‌محمد الصلابی، الدوله الأمویه عوامل ازدهار و تداعیات الانهیار، شارقه، 2006 م، 782/1 – 180 و 1439/2 – 789. نجده خماش، الاداره فی العصر الأموی، دمشق، 1980. ابراهیم العدوی، الأمویون و البیزنطیون، قاهره، 1994 م.مهند ماهر جاسم، الحرکات المناهضه لخلافه مروان‌بن محمد، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، کلیه الآداب، جامعه بغداد، 1986 م. جمال هاشم و محمد حسین، الموجز فی التاریخ العربی، بن‌غازی، 1997 م، ص 211 – 171. ألبرت حورانی، تاریخ الشعوب العربیه، ترجمه نبیل صلاح‌الدین، با نظارت عبدالرحمن الشیخ، قاهره، 1997 م، ص 72 – 64. شوقی أبوخلیل، فی‌التاریخ الاسلامی، دمشق، 1999 م، ص 319 – 262. محمد أبوحبیب، مروان بن محمد و أسباب سقوط‌الدوله الأمویه، دمشق، 1982 م. ضیاءالدین الریس، عبدالملک بن مروان و الدوله الأمویه، قاهره، 1998 م. محمد رجب الفیومی، فی قصور الأمویین، قاهره، 1980 م. محمد بطانیه، دراسه فی تاریخ الخلفاء الامویین، عمان، 1999 م. عباس العقاد، معاویه فی المیزان، قاهره، ب.ت. محمد ماهر حماده، الوثائق السیاسیه و الاداریه العامه للعصر الأموی، بیروت، 1983 م. عبدالحلیم عویس، بنو أمیه بین السقوط و الانتحار، قاهره، 1987 م. عمر العقیلی، خلافه بنی أمیه، ریاض، 1984 م. علی‌حسنی الخربوطلی، تاریخ العراق فی نحل الحکم الأموی، قاهره، 1959 م. عبدالعزیز أحمد، الناهیه عن طعن أمیرالمؤمنین معاویه، کویت، 1422 هـ. عمادالدین خلیل، ملامح الانقلاب الاسلامی فی خلافه عمربن عبدالعزیز، بیروت، 1979 م. (نویسنده کتاب اندیشمند بارز عراق است.) عبدالعزیز سید الأهل، الخلیفه الزاهد عمر بن عبدالعزیز، بیروت، 1971 م. أحمد زکی صفوت، عمربن عبدالعزیز، قاهره 1966 م. ماجده فیصل زکریا، عمربن عبدالعزیز و سیاسته فی ردّ المظالم، مکه المکرمه، 1987 م، ص 298 – 21. محمود شاکر، أواخر خلفاء بنی‌أمیه، بیروت، 2000 م، ص 216 – 13. السید عبدالعزیز سالم، التاریخ السیاسی و الحضاری للدوله العربیه، اسکندریه، 2001 م، ص 442 – 321.
17. درباره حکومت عباسی ن.ک: الطبری، تاریخ الطبری، تاریخ الرسل و الملوک، تصحیح محمد أبوالفضل، قاهره، 1979 م، ج 8، ص 7 و ج 9، ص 123 و ج 10، ص 151 – 7. نویسنده ناشناس، أخبار الدوله العباسیه و فیه أخبار العباس و ولده، تصحیح عبدالعزیز الدوری و عبدالجبار المطلبی، ج 1، بیروت، 1971 م. حسن محمود و أحمد شریف، العالم الاسلامی فی العصر العباسی، قاهره، 1995 م، ص 485 – 11. عصام سخینی، العباسیون فی سنوات التاسیس، عمان، 1998 م، ص 404 – 47. محمد سهیل طقوش، تاریخ الدوله العباسیه، بیروت، 1996 م، ص 258 – 18. شاکر مصطفی، دوله بنی‌العباس، کویت، 1974 م، ص 744 – 9/ ج2، ص 619 – 5. محمد عبدالحفیظ المناصیر، الجیش فی العصر العباسی الاول 232 – 132 هـ، عمان، 2000 م، ص 586 – 15. فاروق عمرفوزی، الخلافه العباسیه، الجزء الثانی السقوط و الانهیار، عمان، 1998 م، ص 265 – 15. الثوره العباسیه، دراسه تاریخیه لواجهاتها الدینیه و السیاسیه و دور العرب فی نجاحها 132 – 98 هـ/ 749 – 716 م، عمان، 2001 م، ص 215 – 65. العباسیون الأول، 247 – 132 هـ/ 861 – 749 م، الثوره – الدوله - المعارضه، عمان، 2003 م، ج 2، ص 625 – 371. (نویسنده کتاب از مورخان برجسته است که در برخورد با تاریخ و به ویژه تاریخ عصر عباسی در مرحله تأسیس دیدگاه مخصوص به خود را دارد. وی در این زمینه تخصص دارد) عصام‌الدین عبدالرؤوف، دراسات فی تاریخ الدوله العباسیه، قاهره، 1999 م، ص 242 – 9. یحیی محمود، أمیرالمؤمنین المستعصم بالله العباسی (652 – 640 هـ) رؤیه تصحیحی، بیروت، 2055 م. عبدالعزیز الدوری، العصر العباسی الاول دراسه فی التاریخ السیاسی و الاداری و المالی، بیروت، 1997 م، ص 219 – 9. حسین عطوان، الدعوه العباسیه تاریخ و تطور، بیروت، 1995 م، ص 497 – 19. محمد عبدالحی شعبان، الثوره العباسیه، ترجمه عبدالمجید حسین القیسی، أبوظبی، ص 283 – 23. ابراهیم أیوب، التاریخ العباسی السیاسی و الحضاری، بیروت، 1989 م، ص 248 – 7. عبدالمنعم عبدالحمید، أضواء جدیده علی تاریخ الدوله العباسیه و عصرها الاول دراسه وثائقیه، اسکندریه، 2003 م، ص 302 – 18. ثریا حافظ، الخراسانیون و دورهم السیاسی فی العصر العباسی الأول، جده، 1982 م، ص 173 – 11. وفاء محمدعلی، الخلافه العباسیه فی عهد تسلط البویهیین، اسکندریه، 1991 م، ص 141 – 11. الخلافه العباسیه فی العصر الترکی الأول، قاهره، 1984 م. حسن خلیفه، الدوله العباسیه، قاهره، حسین فلاح، السیاسه، السلطه القضائیه فی العصر العباسی الأول، العین، 2001 م. مجید مخدوری، الصلات الدبلوماطیقیه بین هارون الرشید و شارلمان، بغداد، 1939 م. أحمد فرید رفاعی، عصر المأمون، در 13 جلد، قاهره، 1927 م. (اگرچه بیش از هشت دهه از تاریخ تألیف کتاب می‌گذرد با این وجود همچنان از ارزش علمی فراوان برخوردار است) محمد حلمی أحمد، الخلافه و الدوله فی العصر العباسی، قاهره، 1978 م. صفحات من تاریخ العباسیین، قاهره، 1989 م، ص 180- 9. علی‌حسین، العباسیون فی التاریخ، قاهره، 1980 م. سعدی ضناویف موسوعه هارون الرشید،ب یروت، 2001 م، ج 1، ص 249 – 43/ ج2، ص 589 – 249. جمال‌الدین الشیال، تاریخ الدوله العباسیه، قاهره، 1977 م، ص 114 – 15.
18. درباره فاطمی‌ها ن.ک: مقریزی، اتعاظ الحنفا بأخبار الأئمه الفاطمیین الخلفاء، تصحیح جمال‌الدین الشیال، قاهره، 1996 م، ج 1، ص 299 – 35. محمد حلمی محمد، القاهره، 1996 م، ج 2، ص 334 – 3. تصحیح محمد حلمی محمد، قاهره، 1996 م، ج 3، ص 348 – 11. الأزدی، أخبار الدول المنقطعه، الدوله الفاطمیه، تصحیح أندریه فرییه، المعهد الفرنسی للآثار الشرقیه، قاهره، 1972 م. أیمن فؤاد سید، الدوله الفاطمیه فی مصر تفسیر جدید، قاهره، 2000 م. فهمی توفیق مقبل، الفاطمیون و الصلیبیون، بیروت، ب.ت. محمد سهیل طقوش، تاریخ الفاطمیین فی شمال أفریقیا و مصر و بلاد الشام، بیروت 2001 م.
19.درباره خلیفه اموی، عبدالرحمان ناصر ن.ک: نفح الطیب من غصن الاندلس الرطیب، تصحیح احسان عباس، بیروت، 1997 م، ص 371 – 353. عبدالمنعم الأشمر، الخلافه الأندلسیه، بیروت، 2007 م، ص 474 – 379. ابراهیم بیضون، الدوله العربیه بی إسبانیا من الفتح حتی سقوط الخلافه 422 – 92 هـ / 1031 – 711م، بیروت، 1989 م، ص 302 – 277. خلیل السامرائی و عبدالواحد ذنون طه وناطق صالح، تاریخ العرب و حضارتهم فی الاندلس، بیروت، 2000 م، ص 165 – 153. محمود السید، تاریخ العرب فی بلاد الاندلس، اسکندریه، 2003 م، ص 43 – 38. عبدالعزیز القیلانی، العلاقات السیاسیه بین الدوله الأمویه فی الأندلس و دول الغرب، قاهره، 1999 م، ص 181 – 127. السید عبدالعزیز سالم، تاریخ المسلمین و آثارهم فی الاندلس من الفتح العربی حتی سقوط الخلافه بقرطبه، بیروت، 1988 م، ص 319 – 279. فی تاریخ و حضاره الاسلام فی الأندلس، اسکندریه، 1998 م، ص 381 – 367.
20. درباره المستنصر بالله فاطمی ن.ک: مقریزی، اتعاظ الحنفا بأخبار الأئمه الفاطمیین الخلفاء، تصحیح محمد حلمی محمد، قاهره، 1996 م، ج 2، ص 348 – 265. عبدالمنعم ماجد، المستنصرلدین‌الله الفاطمی، قاهره، 1961 م، أحمد عبدالرزاق، عقد مراجعه من العصر الفاطمی، کنفرانس «التاریخ الاسلامی و الوسیط»، شماره 2، 1983 م، ص 29 – 19. عارف تامر، الخلیفه الثامن المستنصر بالله، بیروت، 1980 م.
21. درباره ترور مستر شد ن.ک: سیوطی، تاریخ الخلفاء، تصحیح محمد محیی‌الدین عبدالحمید، صیدا، ص 484. محمد مسفر الزهرانی، نظام الوزاره فی الدوله العباسیه 590 – 334 هـ، العهدان البویهی و السلجوقی، بیروت، ص 56.
22. درباره ترور راشد ن.ک: سیوطی، منبع پیشین، ص 484. محمد مسفر الزهرانی، منبع پیشین، ص 56.
23. ماوردی، قوانین الوزاره، تصحیح فؤاد عبدالمنعم أحمد و محمد سلیمان داود، اسکندریه، 1978 م، ص 61. ابن‌خلدون، منبع پیشین، ص 251.
24. فتحیه النبراوی، تاریخ النظم و الحضاره الاسلامیه، قاهره، 1999 م، ص 51.
25. فتحیه النبراوی، تاریخ النظم و الحضاره الاسلامیه، قاهره، 1999 م، ص 51.
26. فتحیه النبراوی، تاریخ النظم و الحضاره الاسلامیه، قاهره، 1999 م، ص 51.
27. حسن ابراهیم، تاریخ الدوله الفاطمیه فی المغرب و مصر و سوریا و بلاد المغرب، قاهره، 1981 م، ص 268، پاورقی 1. درباره وزارت تفویض ن.ک: ابن خلدون، منبع پیشین، ص 252.
28. برای جزئیات بیشتر ن.ک: محمد حمدی المناوی، الوزاره و الوزراه فی العصر الفاطمی، قاهره، 1970 م، ص 291 – 1.
29.صبحی الصالح، النظم الاسلامیه نشأتها و تطورها، بیروت، 1982 م، ص 296.
30.همان منبع، ص 299 – 298.
31. درباره مصیبت خاندان برمکی ن.ک: الأتلیدی، إعلام الناس بما وقع للبرامکه مع بنی‌العباس، بیروت، ب.ت، ص 89 – 81. طنطاوی جوهری، براءه العباسه أخت الرشید، قاهره، 1939 م. عبدالحلیم العباسی، البرامکه فی بلاط الرشید، بغداد، 1947 م. محمد أمین برانق، البرامکه فی ظل الخلفاء العباسیین، التاریخ السیاسی، قاهره، 1973 م، ص 215 – 189. قدیربشار، دور أسره البرامکه فی تاریخ الخلافه العباسیه، پایان‌نامه چاپ نشده کارشناسی ارشد، کلیه الآداب، جامعه الجزائر، 1986 – 1985 م. هولو جودت فرج، البرامکه سلبیاتهم و ایجابیاتهم، بیروت، 1990 م، ص 221 – 9. کترین الله شکری، گزیده تاریخ بیهقی، چ. تهران، 1349 هـ.ش، ص 70 – 56. درباره هارون الرشید، مسبِّب این وقایع ن.ک: مقریزی، الذهب المسبوک فی ذکر من حج من الخلفاء و الملوک، تصحیح جمال‌الدین الشیال، قاهره، 2000 م، ص 79 – 78. فخری الزبیدی، الموجز المنتخب من حوادث و أخبار الخلیفه هارون الرشید و دوله جندالعرب فی خلافه بنی العباس، بغداد، 1988 م، ص 173 – 5. أندریه کلو، هارون الرشید و لعبه الآمم، ترجمه صادق عبدالمطلب الموسوی، بیروت، 2005 م، ص 258 – 27. هارون‌الرشید و عصره، ترجمه محمد الرزقی، تونس، 1994 م، ص 347 – 51. محسن الزین القطان، من المرمنین رجال الخلیفه هارون الرشید الخلیفه المظلوم، دمشق، 1988 م، ص 225 – 27. محمد أبورجب، هارون الرشید، قاهره، 1993 م، ص 346 – 63.
32. صبحی الصالح، النظم الاسلامیه نشأتها و تطورها، بیروت، 1982 م، ص 303.
33.همان منبع، ص 304.
34. همان منبع، ص 305.
35. صابر دیاب، ولایه المظالم و مجالسها من فجر الاسلام حتی نهایه القرن الرابع الهجری، قاهره، 1984 م، ص 83 – 75.
36. ابن‌بسام، نهایه الرتبه فی طلب الحسبه، تصحیح حسام‌الدین السامرائی، بغداد، 1968 م، ص 10.
37. برای جزئیات بیشتر ن.ک: الشیزری، نهایه الرتبه فی طلب الحسبه، تصحیح السید الباز العرینی، بیروت، 1981 م، ص 118 – 6. ابن‌بسام، منبع پیشین، ص 216 – 21. ابن‌الأخوه، معالم القربه فی أحکام الحسبه، تصحیح محمد محمود شعبان و صدیق المطیعی، قاهره، 1976 م. برای آشنایی بیشتر با حسبه در نظام اسلامی ن.ک: نقولا زیاده، الحسبه و المحتسب فی الاسلام، جمع و تقدیم، بیروت، 1962. حسان حلاق، الاداره المحلیه الاسلامیه، بیروت، 1980 م. أحمد صبحی منصور، الحسبه، دراسه أصولیه تاریخیه، قاهره، 1995م، ص 77-7. عبدالحسین رضوان، دراسات فی الحسبه من الناحیه التاریخیه و الفقهیه، قاهره، 1990 م، ص 161 – 9. رشاد عباس معتوق، نظام الحسبه فی العراق حتی عصر المأمون، جده 1982 م. موسی لقبال، الحسبه المذهبیه فی بلاد المغرب العربی، الجزائر، 1971 م. گروهی از پژوهشگران، ندوه الحسبه و المحتسب عندالعرب، مرکز إحیاء التراث العلمی العربی، جامعه بغداد، 1987 م. کورکیس عواد، الحسبه فی خزانه الکتب العربیه، مجله المجمع العلمی العربی، 18، 1943م، ص 428 – 417. محیی هلال سرحان، ثلاثه مخطوطات فی الحسبه، المورد، شماره‌های 3 و 4، 1972 م، ص 300 – 297. لطف‌الله قاری، کتب الحسبه و کتب الحرف فی التراث ضمن کتاب إضاءه زوایا جدیده للتقنیه العربیه الاسلامیه، ریاض، 1996 م، ص 292 – 259 (این اثر پژوهشی ارزشمند از محققی برجسته می‌باشد.)
38. Riley – Smith, The survival in latin (38) Palestine of Muslim administration, in ed. Holt The Eastern lands of Mediterrean lands in The period of The Crusades, Warminister 1977. P. 13-15.
جمعه الجندی، نظم الحکم و الإداره فی مملکه بیت‌المقدس الصلیبیه، ضمن کتاب دراسات فی تاریخ العلاقات بین الشرق و الغرب العصور فی تاریخ الحضاره الاسلامیه، بیروت، 1999 م، ص 88. حسن ابراهیم حسن و علی ابراهیم حسن، النظم الاسلامیه، قاهره، 1962م، ص 300.
39. ابراهیم أیوب، التاریخ العباسی السیاسی و الحضاری، بیروت، 1989 م، ص 218. همچنین ابن خلدون، منبع پیشین، ص 253.
40. ابراهیم أیوب، منبع پیشین، ص 218.
41. ابراهیم أیوب، منبع پیشین، ص 218.
42. محمد عادل عبدالعزیز، الحضاره، الاسلامیه، عوامل الازدهار و تداعیات الانهیار، قاهره، 2000 م، ص 74.
43. همان منبع، ص 75.
44.همان منبع، ص 75.

منبع مقاله :
عوض، محمد مونس احمد؛ (1393)، گستره تمدن اسلامی در قرون میانی، ترجمه عبدالله ناصری طاهری و سمیه‌سادات طباطبایی، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ اول.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
play_arrow
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
play_arrow
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
play_arrow
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
play_arrow
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
play_arrow
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
play_arrow
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
play_arrow
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
play_arrow
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
play_arrow
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
play_arrow
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
play_arrow
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
play_arrow
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا
play_arrow
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا
کنایه علی لاریجانی به حملات تهدیدآمیز صهیونیست‌ها
play_arrow
کنایه علی لاریجانی به حملات تهدیدآمیز صهیونیست‌ها