نگاهی به عوامل ناپایداری وقف در ایران

در این مطلب راسخون به این سوال در مورد وقف پاسخ می دهیم که عوامل ناپایداری وقف در ایران چیست؟
شنبه، 5 خرداد 1403
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهی به عوامل ناپایداری وقف در ایران
درآمد
انگیزه‏ی وقف در ایران جدای از ریشه‏های تاریخی و انسانی، علاقةی ویژه‏ی مردم به اسلام و عمل به توصیه‏های آن در گسترش بر و نیکی و برجای گذاشتن صدقةی جاریه بوده است. در بسیاری از موارد، موقوفات جنبه‏ی دینی و مذهبی داشته و این نشانگر اهمیت انگیزه‏ی دینی در وقف است.

طبعا مواردی هم که جنبه‏ی اجتماعی دارد، می‏تواند برخاسته‏ی از انگیزه‏های دینی باشد، چه اسلام، دینی اجتماعی و انسانی است و انسانها را برای کمک به هم نوعان دعوت کرده است.

وجود این قبیل انگیزه‏ها، سبب توسعه‏ی وقف در ایران شده است. طبیعی است که وقف در جامعه‏ای پدید خواهد آمد که از رشد اقتصادی قابل ملاحضه‏ای برخوردار بوده و کسانی از متدینان و مؤمنان آن، آن اندازه ثروت داشته باشند که مالی را وقف کنند.

دوران رشد اقتصادی ایران در طول هزار و چهارصد ساله، تابعی از وضعیت تمدنی ما بوده است. قرن پنجم تا هفتم هجری از یک جهت دوران باشکوهی است و ایران همانند بسیاری از کشورهای دیگر، شاهد یک دوران قابل ستایش از نظر علمی، اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی است.

و رشد مدارس نظامیه تنها یک نمونه از رشد علمی و فرهنگی در این دوران است. پسی از آن، اندکی اختلال در وضعیت اقتصادی و تمدنی پیش آمد تا آن که بار دیگر در دوران صفوی، اوضاع بهبود یافت. همانطور که خواهیم دید، در این دودوره، بیشترین وقفها انجام شده است، هر چند از دوره‏های دیگر هم موارد وقفی فراوانی داریم.

اکنون آنچه مورد پرسش ماست این که، چرا با وجود انگیزه‏های قوی وقف و با توجه به موارد متعدد وقف در دوره‏های مزبور، رقبات موقوفه از میان رفته و تنها معدودی انگشت شمار از موقوفات کهن بر جای مانده است؟

به عنوان مثال می‏توان گفت: در کنار یک مناره‏ی پنجاه متری - در منطقه‏ی زیار راران اصفهان - مسجد بزرگی بوده که در کنار آن مسجد، زمین‏ها یا مغازه‏های وقفی وجود داشته است؛ اما اکنون تا بیست متری مناره کشت و زرع شده و یا وسط یک کوچه واقع شده است! باید عواملی در کار باشد که موقوفات بدان جهت، لگدمال شده باشد.

تنها از دوره‏ی صفوی به این سو، بخشی از موقوفات برجای مانده است؛ این در حالی است که در طول یک هزار و چهار صد سال، اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران مسلمان بوده و تحول عمده‏ای حاصل نشده است.

با این حال، موقوفات کهن از میان رفته است. چنین مسأله‏ای باید عاملی خاص خود را داشته باشد. البته از بین رفتن موقوفات آتشکده‏ها به دلیل تغییر آیین، و امری طبیعی است، اما چرا باید موقوفات مدارس و مساجد دوره‏ی اسلامی با وجود ثبات اعتقاد مردم از بین رفته باشد؟

بخشی از این عوامل کلی و از اساس مربوط به ساختار سیاسی و قومی ایران است. بخشی دیگر، عوامل جزیی و در عین حال مهمی است که در محدوده‏ی خود مسأله‏ی وقف و سابقه‏ی تاریخی آن از گذشته تا حال بوده است.

در اینجا ابتدا بخشی از این عوامل کلی و سپس از عواملی که مربوط به محدوده‏ی خود وقف است، خواهیم پرداخت. طبیعی است که این متن، نگاه سریعی به این مسأله دارد و باید با دقت و وسعتی بیش از این به این مبحث پرداخت.
 

فقدان امنیت و ثبات در جامعه ‏ی ایران

اصولا فقدان ثبات در جامعه‏ی ایران، یکی از مسائلی است که باید به آن توجه کرد. تاریخ ایران، به نسبت برخی از کشورها، بسیار پر تلاطم و پرآشوب بوده و هست.

این مسأله که در برخی از کشورها قرنها می‏گذرد و انقلابی صورت نمی‏گیرد، اما در کشوری مانندعراق یا ایران، هر ده - بیست سال، کشور در تب و تاب یک تحول قرار می‏گیرد، از لحاظ روانی وضعیت ناپایداری را در همه بخشها بوجود می‏آورد.

یکی از دلایل آن، تهاجم اقوام مختلف به ایران است که هر کدام به زور، حکومت و سلسله‏ای تأسیس می‏کردند و برای مدتی که هنوز روح ایرانی در آن حلول نکرده بود، به همه چیز تجاوز کرده و ایران در یک وضعیت ناپایدار بسر می‏برد.

آنان اموال مردم را تصاحب می‏کردند و به تخریب بنیادهای فرهنگی و اجتماعی و سنت‏هایی که حافظ یکپارچگی کشور بود، می‏پرداختند. به طور معمول، مدتی طول می‏کشید تا تحت تأثیر فرهنگ ایران اسلامی، قرار گرفته و ایرانی شوند.

زمانی که ایرانی می‏شدند، قدری بهتر رفتار می‏کردند و با تأثیرپذیری از ایرانی‏ها و استخدام آنان در اداره‏ی امور به ثبات نزدیک می‏ شدند.

بسیاری از مهاجمان بدوی بودند و اساسا نظام دفتری و اداری نمی‏شناختند و اوائل سعی می‏کردند کشور را ایلی اداره کنند؛ بدین ترتیب همه‏ی اسناد مکتوب اداری از میان می‏رفت و خود این مسأله سبب حیف و میل شدن اموال دولتی و وقفی می‏شد. طبیعی بود که ایران در چنین شرایطی نمی‏توانست آرامش داشته و چند دهه طول می‏کشبد که آرامش به آن بازگردد.

یکی از آسیب‏پذیرترین مسائل در دوران آشوب مسائل اقتصادی بویژه اموال عمومی و از جمله وقف است. طبعا هر زمان که نوعی ثبات و امنیت دست کم برای یک دوره، در یک قرن یا دو قرن پدید آمد، وقف رواجی می‏یافت. اما در دوران‏های پرآشوب نه تنها صحبت از وقف جدیدی نبود، بلکه بیشتر موقوفات پیشین هم دستخوش زوال می ‏شد.

دلیل دیگر بی‏ثباتی انقلاب‏های داخلی بود. ایران، سرزمین پهناوری است که اقوام مختلفی در آن زندگی کرده و هر زمان یکی از اینان فرصت حکومت بر دیگران را به دست می‏آوردند.

اگر بر اساس دیدگاه‏های ابن‏ خلدون سخن بگوییم، باید اظهار کنیم که در چنین شرایطی، گروهی که پشتوانه‏ی قومی و عصبی نیرومندی دارند، اما بر سرکار نیستند و در عین حال از انرژی فراوانی برخوردارند، یک دولت در ظاهر مقتدر، اما بی‏محتوا را سرنگون می‏کنند و خود بر سر کار می‏آیند. پس از آن، دهها سال طول می‏کشد تا حاکمان جدید به مرحله‏ی داشتن یک دولت به معنای نوین آن برسند و در کشور ثباتی برقرار کنند.

به هر روی انقلاب جدید عامل بی‏ثباتی است. یکی از مظاهر این بی‏ثباتی تغییر وضع مالکیت است. در چنین شرایطی اموال عمومی به دلیل از دست دادن پشتوانه‏ی دولتی، و به دلیل تغییر رژیم، برای مدتی صدمه می‏بیند.

به سخن دیگر، نظام سیاسی حاکم بر ایران در گذشته، در طی دوره‏های تاریخی تحت تأثیر عوامل مختلف مذهبی یا نژادی تغییر می‏کرده، و هر بار که تغییری ایجاد می‏شده، دولت جدید برای قانع کردن فرماندهان و امیران جدید، لازم می‏دانسته تا زمین‏هایی را به تیول به آنها واگذار کند.

در بسیاری از موارد، زمین‏ها و روستاهای وقفی به مالکیت این افراد داده می‏شده است. در واقع این قبیل اموال، از حالت موقوفه به حالت خالصه در می‏آمده است.

البته باید در نظر داشت که شرایط تاریخی یک تحول، گاه این قبیل اقدامات را الزام‏آور می‏کند. وقتی نادر بخواهد کار نظامی با آن گستردگی بکند، لازم است تا فرماندهان خویش را راضی کند. بهترین راه جلب رضایت آن، تقسیم روستاهای وقفی میان آنهاست.

در دورانی که دولتهای مستعجل سرکار آمده و هنوز خود را تثبیت نکرده سرنگون می‏شدند، نخستین آسیب به اموال وقفی وارد می‏شود. آنها یا می‏کوشیدند تا از این اموال در راه تثبیت منافع خود استفاده کنند یا آن که با عدم حمایت قانونی از آنها، مستأجران زمینهای وقفی را تصاحب می‏کردند.
 

یک سیر تاریخی

سنت وقف از صدر اسلام به این سو پیشینه‏ی نیرومندی دارد. اما روشن است که وقف تنها زمانی گسترده خواهد شد که در کنار همه‏ی شرایط لازم، مردم نیز ثروتمند بوده و توانایی داشتن آن مقدار اندوخته را داشته باشند که بخشی از آن را وقف کنند.

پیش از دوره‏ی سلجوقی در بخش‏های مرکزی ایران، کمتر آرامشی دیده می‏شد. با این حال به یقین وقف وجود داشته است. عتبی از روزگار خود یاد کرده که سلطان محمود غزنوی (م 421) قاضی القضاة ابومحمد عبدالله بن محمد ناصحی را به دیار خراسان فرستاد «تا تدارک امور اوقاف فرماید و آنچه دستهای ظلمه و مستأکله ستمگر بخشیده بودند، بیرون آرد.

نایبی از آن او رفیعه‏ای در حضرت عرضه کرد و من که عتبی‏ام آنجایگه حاضر بودم و به صادر و وارد احوال نظر اعتبار می‏کردم که قرب صدهزار دینار مال اوقاف نزد او انتزاع کردند

از محصولات اوقافی که سمت تملک بر آن بود و آن مال دهان از باب مستحقان بسته بود از تظلم به وعدی چون سراب تشنه فریب و وعیدی و تهدیدی که در پیشش سوار سرها از بارگیر اعناق جدا خواست شد و روزگار بر آن برآمده بود و چند طوایف در آن فروشده و طمع ایشان از لمعات انوار انصاف و معدلت منقطع گشته و قومی بجای قومی دیگر از مستحقان بایستاده و به کفافی از آن قناعت نموده و این حکم عدل امانت و استقصا بجای آورد و مالی بسیار از بن دندان این محتال مستحیل بیرون آورد به تهدید و تخویف» (1)

دوره‏ی سلجوقی یکی از دوران‏های با شکوه در تاریخ وقف در ایران، دوران سلجوقی در قرون پنجم و ششم، تا پیش از حملات مغولان است. در این فاصله، هزاران روستا و قنات و جزاینها، وقف مدارس، رباطها، کاروانسرها و بیمارستان‏ها شده است.

تنها نگاهی به موقوفات مدارس نظامیه در شهرهای مختلف، انسان را شگفت زده می‏کند. بسیاری از سلاطین و امیران سلجوقی در شهرهای مختلف، انسان را شگفت زده می‏کند. بسیاری از سلاطین و امیران سلجوقی در شهرهای مختلف مدرسه ساختند و برای تأمین مخارج آنها، موقوفاتی برای آنها معین کردند.

اما همان روزگار سلجوقی نیز سخن از پایمال شدن اوقاف در میان است. زمانی که راوندی از مدرسه‏ی سلطان طغرل بن محمد بن ملکشاه در همدان سخن می‏گوید، بلافاصله پس از آن از استیلای ظلمه‏ی عراق عجم یاد می‏کند که به واسطه‏ی آنها در اوقاف خللی پیش آمد (2)

با حمله‏ی مغول، در وهله‏ی نخست این موقوفات از میان رفت و گر چه تا اندازه‏ای حرکتی برای احیای موقوفات صورت گرفت، اما به دلیل ناپایداری وضع سیاسی ایران در طول چندین قرن، وقف به صورت جدی پا نگرفت. گفته‏اند که خواجه نصیر از طرف هولاکو مأمور اوقاف شده است.

این اقدام باید ناشی از تدبیر خود خواجه برای حفظ این موقوفات باشد که البته در آن دوره‏ی پرآشوب نمی‏توانسته چندان دوامی داشته باشد.آنچه در این دوره اظهار می‏شود آن است که اموال وقفی حیف و میل می‏ شود

و این حیف و میل خود بنیاد وقف را سست می‏کند. هم در تاریخ وصاف (ص 625 - 624) و هم در نزهة القلوب (116) آمده است که اغلب اموال موقوفه دست مستأکله است. درباره‏ی ولایت پشکل دره قزوین که وقف جامع قزوین بوده، گفته شده که اکنون به تغلب، مغول متصرف شده‏اند (3)

در میان ایلخانان مغول، غازان خان سخت مراقب اوقاف بود و خود املاک وقفی زیادی را ایجاد کرد که سرپرست آن رشیدالدین فضل الله بود. حرکت دیگر غازان خان ایجاد دارالسیاده بود که دستور داد موقوفاتی برای آنها معین کنند تا سادات از آنها بهره‏مند باشند. اولجایتو هم در کار وقف از غازان خان پیروی کرد (4)

در طول دوران ایلخانان کمابیش وقف مطرح است، اما بیشتر این وقف‏ها برای خانقاه‏های صوفیان انجام می‏گیرد. مواردی را در اردبیل می‏شناسیم که وقف خاندان شیخ صفی شده است. این وضعیت در مناطق دیگر هم رواج دارد.

در این دوره، البته مدارس ضعیفند و اصولا صورت تمدنی این دوره تحت تأثیر نهضت خانقاه، سست شده است. طبعا در این دوره نیز موقوفانی بوده و مثل همیشه افراد مفت خوار می‏کوشیده‏ا ند تا از درآمد مفت اوقاف به نفع خود بهره‏گیرند. قاضی میبدی (م 909 یا 911) در یکی از منشآت خود می‏نویسد:

اوقاف به ضبط است و اکثر موقوفات به تصرف متغلبه است یا به ملکیت یا به اجاره‏ی طویل... و اگر قاضی با فرق ثلاثه متفق است، می‏گویند مرد نیک است و او را هم از اوقاف زهرماری می‏دهند و اگر مخالف است، به هر طریق می‏توانند، رفع او می‏کنند (5).
 

دوره‏ ی صفوی‏

دوران پرشکوه وقف در ایران، دوران صفویه است. از شاه طهماسب تا شاه عباس اول و تا آخر صفویه هزاران مورد وقف در سراسر ایران ایجاد شده و بزرگان و درباریان در این امر پیشگام بوده‏اند. هر کدام به دلیلی؛ یکی از روی عشق به اهل بیت علیهم‏السلام؛ دیگری عشق به درس و تحصیل طالبان علوم دین.

و سومی برای رها کردن اموالش از تصاحب حکومت، به وقف خاص آنها می‏پرداخت. خواجه‏های حرم به دلیل نداشتنوارث، اموالشان را وقف می‏کردند؛

اما بخش عمده همان نکته‏ی اول و دوم بود. تصرف مال وقف در این دوره بسیار ناممکن بود و شاه صفوی خود نظارت خاصی بر این امور داشت و دستگاه عریض و طویل اداری برای این کار در ساختار دولت صفوی برای موقوفات خاصه و عامه پیش بینی شده بود.

خود شاه، در کار وقف و حفظ موقوفات پیشگام بود. زمانی که ازبکها قطعه‏ی الماسی را برای شاه عباس فرستادند و شاه دریافت که الماس یاد شده از موقوفات امام رضا (ع) بوده است، هیچ دخالتی در آن نکرد.

علما گفتند بهتر است آن را بفروشند و ملک مرغوبی بخرند. شاه در این باره هم دخالتی نکرد و توصیه کرد تا الماس را در استانبول با نظارت طلافروشان بفروشند و در ازای آن زمینی برای آستان قدس رضوی تهیه کنند. (6)

از شاه عباس نقل شده که حتی انگشتری که در دستان خود دارم وقف است. همچنین نوشته‏اند که وی، کل املاک خاصه خود را از رساتیق و خانات و قیصریه و چهاربازار و حمامات - حتی خواتیم اصابع مبارکه را - به چهارده تقسیم مقسوم و بر چهارده معصوم وقف نمود. وقفنامه به خط جناب شیخ المشایخ عالم عامل راسخ شیخ بهاء الدین العاملی نگاشته شد.» (7)

اسکندر بیک نوشته است: به نوعی در این باب مبالغه فرمودند که مکرر از زبان الهام بیان آن حضرت شنوده شد که می‏فرمودند: جمیع اشیاء سر کار من و آنچه اطلاق مالیت بر آن بتوان کرد، حتی این دو انگشتری که در دست دارم وقف است...

در کتابخانه‏ی شریفه آنچه مصاحف و کتب عربی و علمی بود... از فقه و تفسیر و حدیث و امثال ذلک، وقف سرکار حضرت امام ثامن ضامن، ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه الصلوات والسلام فرموده به آستانه‏ی مقدسه فرستادند... حتی ظرف چینی خانه و جواهر نفیسه....(8)

یک نمونه‏ی مهم درباره‏ی ناپایداری وقف در ارتباط با رواج آشوب و بلوا، سقوط دولت صفوی است. تا قبل از آن بیشتر زمین‏های اطراف اصفهان وقفی بود و واقفان جدید برای یافتن زمینهای وقفی، به سراغ زمین‏های دوردست در سمیرم، یزد و کاشان می‏رفتند.

با سقوط دولت صفوی، افاغنه که شیعه‏ها را مشرک می‏دانستند، اعلام کردند که اصفهان مفتوح العنوة بوده و بدنبال آن شروع به تصاحب املاک مردم کردند، چه رسد به املاک موقوفه بویژه که اموال غالبا برای ائمه یا مدارس طلبگی یا روضه خوانی وقف شده و این نمی‏توانست مورد رضایت افاغنه سنی مسلک باشد.

میرزا حسن خان انصاری نوشته است: رقبات دفتری صفویه را که تشخیص قراء را از دولتی و موقوفه و ملی به درستی ربط می‏داد و در چهلستون ضبط بود به زاینده‏رود افکندند (9).

یک نمونه از این موقوفات که دهها از آنها را می‏توان نشان داد، وقفنامه‏ی مدرسه‏ی سلطان حسینیه است که دهها روستا و مغازه با تمام لواحق وقف آنها بوده و امروز نه از مدرسه مزبور در اصفهان خبری هست و نه از رقبات وقفی آن (10)

البته در همین دوره هم، مثل همیشه و بیشتر جاها، حیف و میل وقف به صورت موردی فراوان بوده است. شفیعای شیرازی در هجو میرزا نجف خان صدر که مسؤول امور اوقاف این دوره بوده می ‏سراید:

اکنون که خان وقف به تاراج می‏رود
ای خادمان سفره‏ی مولا مدد کنید...
صدی که در خرابی اوقاف عازم است
استاد کی به کشتن او وقف لازم است‏
و در بندی دیگر می‏سراید:
شبهای تار همچو گدایان به عهد آن
مسجد چراغ می‏طلبد دایم از خدا
گردید خرج سرمه و شد صرف در حرم
وقفی که روشنایی از آن بود مدعا (11)

شاعر دیگری هم از اواخر دوره‏ی صفوی بر از بین رفتن موقوفات چنین سروده است:
وجوهی که می‏بود وقف نجف
تمامی به اتلاف شد برطرف‏
بکردند سادات و اهل دعا
ز واحسرتا شور در کربلا
ز مشهد نذورات شد منقطع
شد از سینه‏ها ناله‏ها مرتفع‏
ز اوقاف نواب گیتی ستان
ندادند فلسی به بیچارگان (12)

نادرشاه افشار، افاغنه را از کشور بیرون راند و با عثمانیها و روسها درگیر شد. تازه هوس فتح هند را نیز کرد. برای رفع این تجاوزات و تأمین مخارج این تهاجمات، نیاز به پول داشت. موقوفات ثروت آماده‏ای برای این کار بود.

نادر به علما گفت: چندین مال بیکران را که شما یعنی اهل علم و طلاب گرفته و می‏برید سبب چیست و بکدام استحقاق صرف می‏کنید. صدر جواب داد: به جهت آن که ما دعاگوی دولت پادشاه می‏باشیم و بقای دین و دولت بسته به دعای ماست.

نادر گفت: دعای شما اصلا مستجاب نیست، چه اگر دعای شما را اثری بود، رفع غائله اعدای دین را از دولت و ملت می‏کرد و افاغنه و غیر ایشان بر شما مسلط نمی‏گشته بلکه رفع اعادی منوط به ضرب شمشیر غازیان است و از ایشان امور دین و دولت به نظام می‏باشد. پس این وجوه را بکار ایشان بردن و خرج ترتیب و تربیت لشگریان کردن اولی است (13)

برای از میان بردن موقوفات توسط نادر، به دلایل مذهبی نیز باید توجه داشت. اصولا نادرشاه نمی‏توانست این همه موقوفاتی را که برای روضه خوانی درست شده بود بپذیرد، زیرا او تمایلی به این قبیل کارها نداشت.

بیشتر اطلاعات مربوط به ویرانی موقوفات و اصولا وقف ستیزی در دوره‏ی نادری را، میرزا حسن خان جابری انصاری در تاریخ ری و اصفهان به دست داده است (14) از جمله نوشته است: دفتری ابتر، از رقبه‏ی افغانی و وقفی به نام رقبه‏ی نادری نوشتند.

صدر الممالک و متولی موفوفات و برادر امام جمعه را که به فلک سرفرود نمی‏آوردند، پا بر فلک نهاده از ضرب چوب بکشتند و در این باب به حدی به جد بود که روزی در مسجد شاه به پا ایستاده و فرمود کتیبه‏ی موقوفاتش را حک نمودند(15)

پس از آن، سالها به درازا کشید تا دولت قاجاری تثبیت شد. در اواخر دوره‏ی نادری و تا روی کار آمدن قاجاریه وضعیت ایران به شدت آسیب‏پذیر و بی‏ثبات بود. علی قلی پس از نادر دستور ضبط موقوفات را که نادر صادر کرده بود لغو کرد و قرار شد تا به شکل سابق عمل شود؛ اما متأسفانه بسیاری از موقوفات پایمال شده و تصاحب شده بود.

در دوره‏ی قاجاری به دلیل ثبات نسبی و تقلید عمومی از دوره‏ی صفوی و قوت سنتهای برجای مانده از آن دوران، وقف رواج بیشتری یافت. در این دوره، بخش عمده‏ی مخارج مدارس، مساجد، حسینیه‏ها، کاروانسرها، آب انبارها و غسالخانه‏ها از اموال وقفی تأمین می‏شد.

در تمام این دوره، دست‏های زور، از کدخدای محل بگیر با بیگلربیگی و غیره، وقفنامه را از بین برده و زمین‏ها را تصاحب می‏کردند. در مواردی، خود متولیان یا فرزندان آنها نیز در این کار شریک بودند. دو حکایت و نقل قابل توجه است.

آقای مهریار می‏گفت: با پدرم که روحانی بود به روستایی در ناحیه‏ی لنجان رفتیم. شخصی از اعیان آن ناحیه، زمینی وقفی را خریده بود. پدرم از روی نصیحت به وی گفت که این کار صلاح نیست و عواقب بدی دارد.

آن شخص تصور کرد که مقصود پدرم این است که ممکن است دولت یا شخص دیگری مزاحم شود. به همین دلیل جواب داد: نه خیر، هیچ مشکلی ندارد. اصل وقفنامه را هم از طرف خریدم و گرفتم!

نقل دیگر درباره‏ی یک وقفنامه‏ی بسیار زیبا از شاه سلطان حسین صفوی است که عبدالحسین سپنتا در کتاب تاریخچه‏ی اوقاف اصفهان چاپ کرده است. تمام وقفنامه سالم است مگر اسم روستای وقفی که از متن وقفنامه قیچی شده است (16)

نقل دیگر آن که ادعا شده که روی سنگی در مسجد شاه اصفهان که تنها بسم الله الرحمن الرحیم آن باقی مانده، نام رقبات وقفی بوده که از بین رفته است (17)
 

دوره‏ ی پهلوی

از زمان پهلوی نخست، به دلیل آن که بسیاری از متولیان وقف علما بودند، برای محدود کردن قدرت سیاسی آنها، به گونه‏ای عمل شد که این اموال و طبعا این قدرت اقتصادی از دست آنها خارج شود.

بعدها هم در جریان اصلاحات اراضی، بسیاری از زمین‏های وقفی به ملکیت افراد درآمد که البته پس از انقلاب با تأکید حضرت امام بر بازگرداندن آنها به حالت وقفی و مصوبه‏ی مجلس، بسیاری از این زمین‏ها مجددا حالت وقفی خود را به دست آورد. البته این مصوبات، مشکلاتی هم داشته که در مقاله‏ای مورد بحث قرار گرفته است. (18)

به هر روی اصل مصوبه که در ابطال اسناد مالکیت زمین‏های وقفی غیر موات بود، سبب شد تا با پشتکار اداره‏ی اوقاف بسیاری از این زمینها به حالت وقفی خود برگردد.
 

مدرنیسم و مشکل جدید وقف

جامعه‏ی ما در جریان مدرنیسم، بسیاری از سنت‏های گذشته خود را دستخوش تغییر و تحول کرد. زمانی سیستم آموزشی و دانشگاهی ما بر اساس موقوفات اداره می‏شد، جز آن که بسیاری از امور دینی و مراسم مذهبی هم بر اساس وقف می‏گذشت؛

اما یکباره در دوره‏ی رضا شاه، زمانی که متجدد شدیم، و اکنون هم، گمانمان آن است که تمام آنچه داشته‏ایم باید از بین ببریم. حتی توجه نداریم، در همین زمان، در غرب، وقف نقش مهمی در بخش آموزشی و دانشگاهی دارد. آنان موفق شدند تا به نوعی مسأله وقف را با سیستم جدید تطبیق داده و حتی بر دامنه‏ی آن بیفزایند.

از سوی دیگر، یکی از مشکلات جدید در کشوری مانند کشور ما، قوت گرفتن دولت و جایگزینی آن بجای بسیاری از نهادهای عام المنفعه عومی است که در دوران پیش از این، به دست خود مردم و متولیان اداره می‏شد.

این مسأله، کار وقف را گرفتار مشکل کرده است. در اصل، مثل همه‏ی موارد دیگر، عوض آن که دولت نظارت کند، خود به صورت مستقیم وارد عمل شده، درآمدها رابه جیب خود وارد و همه‏ی مخارج را خود متقبل می‏شود.

کمترین نتیجه‏ی آن این است که در چنین شرایطی، احساس مردم آن است که انجام این قبیل کارها بر عهده‏ی دولت است و آنان به طور مستقل نباید تلاشی در این باره داشته باشند.

مشکل دیگر درباره‏ی مدارس دینی و هزینه‏ی زندگی طالبان این علوم بود. از اواخر دوره‏ی قاجاری به این سو، شهریه‏های طلبگی - به تناسب دولتی شدن آموزش و دانشگاهها - از پول سهم امام پرداخت می‏شد.

این مسأله نیز تا اندازه‏ای به کار وقف آسیب زد. توضیح آن که، مردم احساس می‏کردند که از طریقی غیر وقف، زندگی طلبه‏ها تأمین می‏شود و نیازی به وقف اموالی برای مدارس که بخش عمده‏ی آنها برای تأمین هزینه‏های جاری زندگی آنها بود وجود ندارد.

باید توجه داشت که اساسا پدیده‏ی وقف در حفظ سنن اهمیت دارد و نظام‏هایی که مدعی تغییرات مهم مذهبی و سیاسی هستند به طور طبیعی با موقوفات برخورد می‏کنند.

زمانی که در یک جامعه، وقف بر پایه حفظ برخی سنتها و آداب و رسوم بنا شده، حفظ موقوفات، به حفظ سنتها می‏انجامد. این امر به ویژه از لحاظ حفظ آداب و رسوم مذهبی و حتی نوع آموزشهایی که در مدارس علمی مراد بوده بسیار حائز اهمیت است.

آنان که در دوره‏ی تجدد مخالف آن آداب و رسوم مذهبی مانند تعزیه و زیارت و روضه‏خوانی و غیره بوده‏اند، بهترین راه را برای از بین بردن این آداب، ضربه زدن به منابع مالی آنها، یعنی وقف می‏دانستند.

چند یادآوری درباره ‏ی زمینه‏ های پایداری وقف

محترم شمردن مالکیت

مسأله‏ی حفظ حق مالکیت، یکی از مسائل اساسی در حفظ ثبات اقتصادی در جامعه است. به رغم آن که مبحث حلال و حرام جایگاه والایی در دین جایگاه والایی، گاه چنان اصول اولیه آن دستخوش زوال و بی‏اعتنایی می‏شود که عامه‏ی مردم به حرام خواری مبتلا شده و دقتی در حرام و حلال نمی‏کنند.

آنها دست به خوردن اموال عمومی می‏زنند و تصاحب اموال عمومی و ندادن حقوق عمومی را یک پیروزی برای خود تلقی می‏کنند.

نیاز جامعه‏ی ما و نیاز تاریخ ما به تقدس مالکیت در همه‏ی موارد مهم است. هم باید از حیث دینی به این مسأله توجه کرد و هم از حیث قانونی. انقلاب و دگرگونی نباید به معنای تقدس زدائی از ارزشها و احکام اصیل دینی باشد، بویژه انقلاب اسلامی که اساسا مدعی حفظ حدود حلال و حرام است. به هر روی یکی از اصول مهم فقه اسلامی، محترم شمردن مالکیت افراد است.

باید ضوابط را در جامعه به گونه‏ای ترتیب داد که مفاهیمی که حیات اجتماعی یکی جامعه بر روی آن استوار است ثابت بماند. ممکن است به طور موقت یک تغییر در وضع مالکیت بخشی از مردم را راضی کند، اما وقتی مالکیت به طور عمومی لگدمال شد، مخصوصا مالکیت اموال عمومی که از روی مصالح غیر واقعی به اشخاص واگذار می‏شود، تردیدی فراگیر در جامعه ایجاد می‏کند.

معمولا در وقف نامه شرایطی برای حفظ وقف پیش بینی شده است معمولا در وقف نامه شرایطی برای حفظ وقف پیش بینی شده است.گاه این شرایط قوی و پایدار و گاه شرایطی است که فی حد نفسه نمی‏تواند استمرار داشته باشد.

باید توجه داشت که در گذشته، موقوفات مهم از این جهت، شرایط پایداری داشته، اما به هر دلیل، از آنجا که برخی از متولیان سلطه‏ی تام داشته و ناظری بر کار آنها در کار نبوده، به تدریج وقف را به ملکیت خود درمی‏آوردند.

اینجا نیاز به کنترل یک نیروی دولتی مانند سازمان اوقاف است. همه کسانی که وقف می‏کنند، باید به نوعی پای حکومت را هم در آن بکشانند تا دست کم، وقف از این سو محفوظ باشد، گرچه در شرایطی، گاه همین مسأله مشکل آفرین می‏شود.

باید توجه داشت که در دوره‏ی صفوی ترکیبی از یک قدرت دینی و سیاسی به نام صدر کار نظارت بر اوقاف را داشته است. بعدها که در نیمه‏ی دوم دولت قاجاری، میان مجتهد و حکومت اختلاف ایجاد شد، هنوز نظارت از آن فقها بود، فقهایی که روابطشان با دولت حسنه بود.

با حذف نظارت علما و مجتهدان که به نوعی در سیستم دولتی باید فعالیت کنند، دشواری‏هایی در ادامه‏ی حفظ موقوفات، پس از مرگ آنان پدید می ‏آمد.

اگر آن مجتهد، فرزند لایق مجتهدی داشت اوضاع تا اندازه‏ای حفظ می‏شد، اما در صورتی که نسل روحانی در آن خاندان قطع می‏شد، مشکل نظارت و حتی سرپرستی جدی می‏شد و کار به آنجا می‏رسید که رقبات وقفی، حتی به ملکیت برخی از آقازاده‏های متجدد درم ی‏آمد.

بسا شده که زمینهای وقفی که سرپرستی آن را مجتهدی در اختیار داشته، به بهانه‏های واهی میان وارثان وی تقسیم شده است. این مشکل به طور عمده در دوره‏ی رضاخان پدید آمد که نسل روحانی در بسیاری از خاندانهای اصیل روحانی تحت فشار رژیم منقطع گردید.

از مسائلی که خاص وقف است
بی‏احترامی به موقوفات است که به شکلهای مختلف صورت می‏گیرد. اولا از بین رفتن موقوفات به دلیل بی‏اعتنایی متولیان به اموال وقفی، سبب ناپایداری بیشتر وقف می‏شود. ثانیا بر هم زدن شرایط موقوفه به بهانه‏های واهی، دلیل دیگری است بر بی‏اعتباری مال وقف شده.

زمانی که متولی یا حاکم به بهانه‏ای مورد مصرف وقف را عوض کرد، بهانه به دست دیگران می‏افتد تا شرایط را بر هم می‏زنند و به طور طبیعی وضع اوقاف گرفتار انحراف و زوال می‏شود.

از امام خمینی - قدس سره - درباره‏ی موقوفاتی که برای حرم امام حسین و امام علی و مثلا ایجاد روشنایی بر آنجا بوده، سؤال کردند که در حال حاضر که راه بسته است، آیا می‏توانیم درآمد آنها را برای جنگ مصرف کنیم؟ ایشان فرمودند:باید در حساب خاصی نگهداری شود تا بعدها در جای خود مصرف شود.

اصولا گذاشتن شرایط در داخل وقفنامه برای حفظ وقف، از مسائل تخصصی است و لازم است تا واقف از مراجع حقوقی و متخصصان کاملا پرسش کند که در چه صورتی مال وقف به بهترین صورت باقی می ‏ماند.

یکی از وظائف سازمان اوقاف، آگاه کردن کسانی است که قصد وقف اموالی را دارند. انتشار قوانین و مسائل حقوقی و نشان دادن راههای جلوگیری از تصاحب این اموال و حفظ آنها می‏تواند کمک شایسته‏ای به حفظ موقوفات باشد.

با دقت در شرایطی که در متن وقفنامه‏های بزرگ قدیمی رعایت می‏شده، می‏توان انواع بهانه‏هایی که برای نابودی وقف و به ملکیت درآوردن آن بکار می‏رفته را شناخت. به عنوان مثال، قید می‏شده که زمین‏ها یا مغازه‏های وقفی، با اجاره‏نامه‏های بلند مدت به کسی واگذار نشود.

یا آن که حق قابل توجهی برای تولیت آن در نظر گرفته می‏شده تا برای حفظ منافع خود هم شده و به آبادی وقف بپردازد. به نظر می‏رسد که فهرستی از این شرایط و مسائل باید تهیه شده و در اختیار واقفان جدید قرار داده شود. تنظیم متن‏های از پیش آمده شده برای وقف با ذکر شرایط ضروری و لازم قدم مهمی برای رفتن به سوی پایداری وقف و حفظ موقوفات از زوال است.

مهمترین استناد قرآنی برای جلوگیری از بر هم زدن شرایط وقف که در بیشتر وقفنامه‏ها آمده آیه‏ی فمن بدله من بعد ما سمعه، فانما اثمه علی الذین یبدلونه است.
 

پی نوشت :

1- تاریخ یمینی، (به اهتمام دکتر جعفر شعار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1357)، ص 475. .
2- راحة الصدور، ص 210.
3- نزهة القلوب، ص 67.
4- در این باره به کتاب تدوام و تحول در تاریخ میانه‏ی ایران از لمبتون ص 162 به بعد مراجعه کنید.. .
5- منشآت میبدی، تهران، 1376، ص 173
6- عالم آرای سفوی، ج 2 ص 610.
7- سیاست و اقتصاد عصر صفوی، ص 74. .
8- عالم آرای عباسی، ج 2، ص 762.
9- تاریخ اصفهان و ری، ص 35.
10- متن این وقفنامه در دفتر نخست میراث اسلامی ایران به کوشش اینجانب منتشر شده است.
11- دیوان شفیعای شیرازی، ص 180 - 179 تهران، برگ، 1372.
12- علل برافتادن صفویان، ص 123.
دوره‏ی نادری
13- نصف جهان فی تعریف الاصفهان، محمد مهدی اصفهانی، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، امیرکبیر، 1368، ص 257.
14- صص 39 - 38.
15- همان. .
16- تاریخچه اوقاف اصفهان، ص 125.
17- همان، ص 50.
18- اراضی وقفی در قوانین زمین، محمد ثابتی، ش 6 میراث جاویدان، ص 35 - 30

نویسنده: رسول جعفریان

این مقاله در تاریخ 1403/3/5 بروز رسانی شده است



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.