طبعا مواردی هم که جنبهی اجتماعی دارد، میتواند برخاستهی از انگیزههای دینی باشد، چه اسلام، دینی اجتماعی و انسانی است و انسانها را برای کمک به هم نوعان دعوت کرده است.
وجود این قبیل انگیزهها، سبب توسعهی وقف در ایران شده است. طبیعی است که وقف در جامعهای پدید خواهد آمد که از رشد اقتصادی قابل ملاحضهای برخوردار بوده و کسانی از متدینان و مؤمنان آن، آن اندازه ثروت داشته باشند که مالی را وقف کنند.
دوران رشد اقتصادی ایران در طول هزار و چهارصد ساله، تابعی از وضعیت تمدنی ما بوده است. قرن پنجم تا هفتم هجری از یک جهت دوران باشکوهی است و ایران همانند بسیاری از کشورهای دیگر، شاهد یک دوران قابل ستایش از نظر علمی، اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی است.
و رشد مدارس نظامیه تنها یک نمونه از رشد علمی و فرهنگی در این دوران است. پسی از آن، اندکی اختلال در وضعیت اقتصادی و تمدنی پیش آمد تا آن که بار دیگر در دوران صفوی، اوضاع بهبود یافت. همانطور که خواهیم دید، در این دودوره، بیشترین وقفها انجام شده است، هر چند از دورههای دیگر هم موارد وقفی فراوانی داریم.
اکنون آنچه مورد پرسش ماست این که، چرا با وجود انگیزههای قوی وقف و با توجه به موارد متعدد وقف در دورههای مزبور، رقبات موقوفه از میان رفته و تنها معدودی انگشت شمار از موقوفات کهن بر جای مانده است؟
به عنوان مثال میتوان گفت: در کنار یک منارهی پنجاه متری - در منطقهی زیار راران اصفهان - مسجد بزرگی بوده که در کنار آن مسجد، زمینها یا مغازههای وقفی وجود داشته است؛ اما اکنون تا بیست متری مناره کشت و زرع شده و یا وسط یک کوچه واقع شده است! باید عواملی در کار باشد که موقوفات بدان جهت، لگدمال شده باشد.
تنها از دورهی صفوی به این سو، بخشی از موقوفات برجای مانده است؛ این در حالی است که در طول یک هزار و چهار صد سال، اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران مسلمان بوده و تحول عمدهای حاصل نشده است.
با این حال، موقوفات کهن از میان رفته است. چنین مسألهای باید عاملی خاص خود را داشته باشد. البته از بین رفتن موقوفات آتشکدهها به دلیل تغییر آیین، و امری طبیعی است، اما چرا باید موقوفات مدارس و مساجد دورهی اسلامی با وجود ثبات اعتقاد مردم از بین رفته باشد؟
بخشی از این عوامل کلی و از اساس مربوط به ساختار سیاسی و قومی ایران است. بخشی دیگر، عوامل جزیی و در عین حال مهمی است که در محدودهی خود مسألهی وقف و سابقهی تاریخی آن از گذشته تا حال بوده است.
در اینجا ابتدا بخشی از این عوامل کلی و سپس از عواملی که مربوط به محدودهی خود وقف است، خواهیم پرداخت. طبیعی است که این متن، نگاه سریعی به این مسأله دارد و باید با دقت و وسعتی بیش از این به این مبحث پرداخت.
فقدان امنیت و ثبات در جامعه ی ایران
اصولا فقدان ثبات در جامعهی ایران، یکی از مسائلی است که باید به آن توجه کرد. تاریخ ایران، به نسبت برخی از کشورها، بسیار پر تلاطم و پرآشوب بوده و هست.این مسأله که در برخی از کشورها قرنها میگذرد و انقلابی صورت نمیگیرد، اما در کشوری مانندعراق یا ایران، هر ده - بیست سال، کشور در تب و تاب یک تحول قرار میگیرد، از لحاظ روانی وضعیت ناپایداری را در همه بخشها بوجود میآورد.
یکی از دلایل آن، تهاجم اقوام مختلف به ایران است که هر کدام به زور، حکومت و سلسلهای تأسیس میکردند و برای مدتی که هنوز روح ایرانی در آن حلول نکرده بود، به همه چیز تجاوز کرده و ایران در یک وضعیت ناپایدار بسر میبرد.
آنان اموال مردم را تصاحب میکردند و به تخریب بنیادهای فرهنگی و اجتماعی و سنتهایی که حافظ یکپارچگی کشور بود، میپرداختند. به طور معمول، مدتی طول میکشید تا تحت تأثیر فرهنگ ایران اسلامی، قرار گرفته و ایرانی شوند.
زمانی که ایرانی میشدند، قدری بهتر رفتار میکردند و با تأثیرپذیری از ایرانیها و استخدام آنان در ادارهی امور به ثبات نزدیک می شدند.
بسیاری از مهاجمان بدوی بودند و اساسا نظام دفتری و اداری نمیشناختند و اوائل سعی میکردند کشور را ایلی اداره کنند؛ بدین ترتیب همهی اسناد مکتوب اداری از میان میرفت و خود این مسأله سبب حیف و میل شدن اموال دولتی و وقفی میشد. طبیعی بود که ایران در چنین شرایطی نمیتوانست آرامش داشته و چند دهه طول میکشبد که آرامش به آن بازگردد.
یکی از آسیبپذیرترین مسائل در دوران آشوب مسائل اقتصادی بویژه اموال عمومی و از جمله وقف است. طبعا هر زمان که نوعی ثبات و امنیت دست کم برای یک دوره، در یک قرن یا دو قرن پدید آمد، وقف رواجی مییافت. اما در دورانهای پرآشوب نه تنها صحبت از وقف جدیدی نبود، بلکه بیشتر موقوفات پیشین هم دستخوش زوال می شد.
دلیل دیگر بیثباتی انقلابهای داخلی بود. ایران، سرزمین پهناوری است که اقوام مختلفی در آن زندگی کرده و هر زمان یکی از اینان فرصت حکومت بر دیگران را به دست میآوردند.
اگر بر اساس دیدگاههای ابن خلدون سخن بگوییم، باید اظهار کنیم که در چنین شرایطی، گروهی که پشتوانهی قومی و عصبی نیرومندی دارند، اما بر سرکار نیستند و در عین حال از انرژی فراوانی برخوردارند، یک دولت در ظاهر مقتدر، اما بیمحتوا را سرنگون میکنند و خود بر سر کار میآیند. پس از آن، دهها سال طول میکشد تا حاکمان جدید به مرحلهی داشتن یک دولت به معنای نوین آن برسند و در کشور ثباتی برقرار کنند.
به هر روی انقلاب جدید عامل بیثباتی است. یکی از مظاهر این بیثباتی تغییر وضع مالکیت است. در چنین شرایطی اموال عمومی به دلیل از دست دادن پشتوانهی دولتی، و به دلیل تغییر رژیم، برای مدتی صدمه میبیند.
به سخن دیگر، نظام سیاسی حاکم بر ایران در گذشته، در طی دورههای تاریخی تحت تأثیر عوامل مختلف مذهبی یا نژادی تغییر میکرده، و هر بار که تغییری ایجاد میشده، دولت جدید برای قانع کردن فرماندهان و امیران جدید، لازم میدانسته تا زمینهایی را به تیول به آنها واگذار کند.
در بسیاری از موارد، زمینها و روستاهای وقفی به مالکیت این افراد داده میشده است. در واقع این قبیل اموال، از حالت موقوفه به حالت خالصه در میآمده است.
البته باید در نظر داشت که شرایط تاریخی یک تحول، گاه این قبیل اقدامات را الزامآور میکند. وقتی نادر بخواهد کار نظامی با آن گستردگی بکند، لازم است تا فرماندهان خویش را راضی کند. بهترین راه جلب رضایت آن، تقسیم روستاهای وقفی میان آنهاست.
در دورانی که دولتهای مستعجل سرکار آمده و هنوز خود را تثبیت نکرده سرنگون میشدند، نخستین آسیب به اموال وقفی وارد میشود. آنها یا میکوشیدند تا از این اموال در راه تثبیت منافع خود استفاده کنند یا آن که با عدم حمایت قانونی از آنها، مستأجران زمینهای وقفی را تصاحب میکردند.
یک سیر تاریخی
سنت وقف از صدر اسلام به این سو پیشینهی نیرومندی دارد. اما روشن است که وقف تنها زمانی گسترده خواهد شد که در کنار همهی شرایط لازم، مردم نیز ثروتمند بوده و توانایی داشتن آن مقدار اندوخته را داشته باشند که بخشی از آن را وقف کنند.پیش از دورهی سلجوقی در بخشهای مرکزی ایران، کمتر آرامشی دیده میشد. با این حال به یقین وقف وجود داشته است. عتبی از روزگار خود یاد کرده که سلطان محمود غزنوی (م 421) قاضی القضاة ابومحمد عبدالله بن محمد ناصحی را به دیار خراسان فرستاد «تا تدارک امور اوقاف فرماید و آنچه دستهای ظلمه و مستأکله ستمگر بخشیده بودند، بیرون آرد.
نایبی از آن او رفیعهای در حضرت عرضه کرد و من که عتبیام آنجایگه حاضر بودم و به صادر و وارد احوال نظر اعتبار میکردم که قرب صدهزار دینار مال اوقاف نزد او انتزاع کردند
از محصولات اوقافی که سمت تملک بر آن بود و آن مال دهان از باب مستحقان بسته بود از تظلم به وعدی چون سراب تشنه فریب و وعیدی و تهدیدی که در پیشش سوار سرها از بارگیر اعناق جدا خواست شد و روزگار بر آن برآمده بود و چند طوایف در آن فروشده و طمع ایشان از لمعات انوار انصاف و معدلت منقطع گشته و قومی بجای قومی دیگر از مستحقان بایستاده و به کفافی از آن قناعت نموده و این حکم عدل امانت و استقصا بجای آورد و مالی بسیار از بن دندان این محتال مستحیل بیرون آورد به تهدید و تخویف» (1)
دورهی سلجوقی یکی از دورانهای با شکوه در تاریخ وقف در ایران، دوران سلجوقی در قرون پنجم و ششم، تا پیش از حملات مغولان است. در این فاصله، هزاران روستا و قنات و جزاینها، وقف مدارس، رباطها، کاروانسرها و بیمارستانها شده است.
تنها نگاهی به موقوفات مدارس نظامیه در شهرهای مختلف، انسان را شگفت زده میکند. بسیاری از سلاطین و امیران سلجوقی در شهرهای مختلف، انسان را شگفت زده میکند. بسیاری از سلاطین و امیران سلجوقی در شهرهای مختلف مدرسه ساختند و برای تأمین مخارج آنها، موقوفاتی برای آنها معین کردند.
اما همان روزگار سلجوقی نیز سخن از پایمال شدن اوقاف در میان است. زمانی که راوندی از مدرسهی سلطان طغرل بن محمد بن ملکشاه در همدان سخن میگوید، بلافاصله پس از آن از استیلای ظلمهی عراق عجم یاد میکند که به واسطهی آنها در اوقاف خللی پیش آمد (2)
با حملهی مغول، در وهلهی نخست این موقوفات از میان رفت و گر چه تا اندازهای حرکتی برای احیای موقوفات صورت گرفت، اما به دلیل ناپایداری وضع سیاسی ایران در طول چندین قرن، وقف به صورت جدی پا نگرفت. گفتهاند که خواجه نصیر از طرف هولاکو مأمور اوقاف شده است.
این اقدام باید ناشی از تدبیر خود خواجه برای حفظ این موقوفات باشد که البته در آن دورهی پرآشوب نمیتوانسته چندان دوامی داشته باشد.آنچه در این دوره اظهار میشود آن است که اموال وقفی حیف و میل می شود
و این حیف و میل خود بنیاد وقف را سست میکند. هم در تاریخ وصاف (ص 625 - 624) و هم در نزهة القلوب (116) آمده است که اغلب اموال موقوفه دست مستأکله است. دربارهی ولایت پشکل دره قزوین که وقف جامع قزوین بوده، گفته شده که اکنون به تغلب، مغول متصرف شدهاند (3)
در میان ایلخانان مغول، غازان خان سخت مراقب اوقاف بود و خود املاک وقفی زیادی را ایجاد کرد که سرپرست آن رشیدالدین فضل الله بود. حرکت دیگر غازان خان ایجاد دارالسیاده بود که دستور داد موقوفاتی برای آنها معین کنند تا سادات از آنها بهرهمند باشند. اولجایتو هم در کار وقف از غازان خان پیروی کرد (4)
در طول دوران ایلخانان کمابیش وقف مطرح است، اما بیشتر این وقفها برای خانقاههای صوفیان انجام میگیرد. مواردی را در اردبیل میشناسیم که وقف خاندان شیخ صفی شده است. این وضعیت در مناطق دیگر هم رواج دارد.
در این دوره، البته مدارس ضعیفند و اصولا صورت تمدنی این دوره تحت تأثیر نهضت خانقاه، سست شده است. طبعا در این دوره نیز موقوفانی بوده و مثل همیشه افراد مفت خوار میکوشیدها ند تا از درآمد مفت اوقاف به نفع خود بهرهگیرند. قاضی میبدی (م 909 یا 911) در یکی از منشآت خود مینویسد:
اوقاف به ضبط است و اکثر موقوفات به تصرف متغلبه است یا به ملکیت یا به اجارهی طویل... و اگر قاضی با فرق ثلاثه متفق است، میگویند مرد نیک است و او را هم از اوقاف زهرماری میدهند و اگر مخالف است، به هر طریق میتوانند، رفع او میکنند (5).
دوره ی صفوی
دوران پرشکوه وقف در ایران، دوران صفویه است. از شاه طهماسب تا شاه عباس اول و تا آخر صفویه هزاران مورد وقف در سراسر ایران ایجاد شده و بزرگان و درباریان در این امر پیشگام بودهاند. هر کدام به دلیلی؛ یکی از روی عشق به اهل بیت علیهمالسلام؛ دیگری عشق به درس و تحصیل طالبان علوم دین.و سومی برای رها کردن اموالش از تصاحب حکومت، به وقف خاص آنها میپرداخت. خواجههای حرم به دلیل نداشتنوارث، اموالشان را وقف میکردند؛
اما بخش عمده همان نکتهی اول و دوم بود. تصرف مال وقف در این دوره بسیار ناممکن بود و شاه صفوی خود نظارت خاصی بر این امور داشت و دستگاه عریض و طویل اداری برای این کار در ساختار دولت صفوی برای موقوفات خاصه و عامه پیش بینی شده بود.
خود شاه، در کار وقف و حفظ موقوفات پیشگام بود. زمانی که ازبکها قطعهی الماسی را برای شاه عباس فرستادند و شاه دریافت که الماس یاد شده از موقوفات امام رضا (ع) بوده است، هیچ دخالتی در آن نکرد.
علما گفتند بهتر است آن را بفروشند و ملک مرغوبی بخرند. شاه در این باره هم دخالتی نکرد و توصیه کرد تا الماس را در استانبول با نظارت طلافروشان بفروشند و در ازای آن زمینی برای آستان قدس رضوی تهیه کنند. (6)
از شاه عباس نقل شده که حتی انگشتری که در دستان خود دارم وقف است. همچنین نوشتهاند که وی، کل املاک خاصه خود را از رساتیق و خانات و قیصریه و چهاربازار و حمامات - حتی خواتیم اصابع مبارکه را - به چهارده تقسیم مقسوم و بر چهارده معصوم وقف نمود. وقفنامه به خط جناب شیخ المشایخ عالم عامل راسخ شیخ بهاء الدین العاملی نگاشته شد.» (7)
اسکندر بیک نوشته است: به نوعی در این باب مبالغه فرمودند که مکرر از زبان الهام بیان آن حضرت شنوده شد که میفرمودند: جمیع اشیاء سر کار من و آنچه اطلاق مالیت بر آن بتوان کرد، حتی این دو انگشتری که در دست دارم وقف است...
در کتابخانهی شریفه آنچه مصاحف و کتب عربی و علمی بود... از فقه و تفسیر و حدیث و امثال ذلک، وقف سرکار حضرت امام ثامن ضامن، ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه الصلوات والسلام فرموده به آستانهی مقدسه فرستادند... حتی ظرف چینی خانه و جواهر نفیسه....(8)
یک نمونهی مهم دربارهی ناپایداری وقف در ارتباط با رواج آشوب و بلوا، سقوط دولت صفوی است. تا قبل از آن بیشتر زمینهای اطراف اصفهان وقفی بود و واقفان جدید برای یافتن زمینهای وقفی، به سراغ زمینهای دوردست در سمیرم، یزد و کاشان میرفتند.
با سقوط دولت صفوی، افاغنه که شیعهها را مشرک میدانستند، اعلام کردند که اصفهان مفتوح العنوة بوده و بدنبال آن شروع به تصاحب املاک مردم کردند، چه رسد به املاک موقوفه بویژه که اموال غالبا برای ائمه یا مدارس طلبگی یا روضه خوانی وقف شده و این نمیتوانست مورد رضایت افاغنه سنی مسلک باشد.
میرزا حسن خان انصاری نوشته است: رقبات دفتری صفویه را که تشخیص قراء را از دولتی و موقوفه و ملی به درستی ربط میداد و در چهلستون ضبط بود به زایندهرود افکندند (9).
یک نمونه از این موقوفات که دهها از آنها را میتوان نشان داد، وقفنامهی مدرسهی سلطان حسینیه است که دهها روستا و مغازه با تمام لواحق وقف آنها بوده و امروز نه از مدرسه مزبور در اصفهان خبری هست و نه از رقبات وقفی آن (10)
البته در همین دوره هم، مثل همیشه و بیشتر جاها، حیف و میل وقف به صورت موردی فراوان بوده است. شفیعای شیرازی در هجو میرزا نجف خان صدر که مسؤول امور اوقاف این دوره بوده می سراید:
اکنون که خان وقف به تاراج میرود
ای خادمان سفرهی مولا مدد کنید...
صدی که در خرابی اوقاف عازم است
استاد کی به کشتن او وقف لازم است
و در بندی دیگر میسراید:
شبهای تار همچو گدایان به عهد آن
مسجد چراغ میطلبد دایم از خدا
گردید خرج سرمه و شد صرف در حرم
وقفی که روشنایی از آن بود مدعا (11)
شاعر دیگری هم از اواخر دورهی صفوی بر از بین رفتن موقوفات چنین سروده است:
وجوهی که میبود وقف نجف
تمامی به اتلاف شد برطرف
بکردند سادات و اهل دعا
ز واحسرتا شور در کربلا
ز مشهد نذورات شد منقطع
شد از سینهها نالهها مرتفع
ز اوقاف نواب گیتی ستان
ندادند فلسی به بیچارگان (12)
نادرشاه افشار، افاغنه را از کشور بیرون راند و با عثمانیها و روسها درگیر شد. تازه هوس فتح هند را نیز کرد. برای رفع این تجاوزات و تأمین مخارج این تهاجمات، نیاز به پول داشت. موقوفات ثروت آمادهای برای این کار بود.
نادر به علما گفت: چندین مال بیکران را که شما یعنی اهل علم و طلاب گرفته و میبرید سبب چیست و بکدام استحقاق صرف میکنید. صدر جواب داد: به جهت آن که ما دعاگوی دولت پادشاه میباشیم و بقای دین و دولت بسته به دعای ماست.
نادر گفت: دعای شما اصلا مستجاب نیست، چه اگر دعای شما را اثری بود، رفع غائله اعدای دین را از دولت و ملت میکرد و افاغنه و غیر ایشان بر شما مسلط نمیگشته بلکه رفع اعادی منوط به ضرب شمشیر غازیان است و از ایشان امور دین و دولت به نظام میباشد. پس این وجوه را بکار ایشان بردن و خرج ترتیب و تربیت لشگریان کردن اولی است (13)
برای از میان بردن موقوفات توسط نادر، به دلایل مذهبی نیز باید توجه داشت. اصولا نادرشاه نمیتوانست این همه موقوفاتی را که برای روضه خوانی درست شده بود بپذیرد، زیرا او تمایلی به این قبیل کارها نداشت.
بیشتر اطلاعات مربوط به ویرانی موقوفات و اصولا وقف ستیزی در دورهی نادری را، میرزا حسن خان جابری انصاری در تاریخ ری و اصفهان به دست داده است (14) از جمله نوشته است: دفتری ابتر، از رقبهی افغانی و وقفی به نام رقبهی نادری نوشتند.
صدر الممالک و متولی موفوفات و برادر امام جمعه را که به فلک سرفرود نمیآوردند، پا بر فلک نهاده از ضرب چوب بکشتند و در این باب به حدی به جد بود که روزی در مسجد شاه به پا ایستاده و فرمود کتیبهی موقوفاتش را حک نمودند(15)
پس از آن، سالها به درازا کشید تا دولت قاجاری تثبیت شد. در اواخر دورهی نادری و تا روی کار آمدن قاجاریه وضعیت ایران به شدت آسیبپذیر و بیثبات بود. علی قلی پس از نادر دستور ضبط موقوفات را که نادر صادر کرده بود لغو کرد و قرار شد تا به شکل سابق عمل شود؛ اما متأسفانه بسیاری از موقوفات پایمال شده و تصاحب شده بود.
در دورهی قاجاری به دلیل ثبات نسبی و تقلید عمومی از دورهی صفوی و قوت سنتهای برجای مانده از آن دوران، وقف رواج بیشتری یافت. در این دوره، بخش عمدهی مخارج مدارس، مساجد، حسینیهها، کاروانسرها، آب انبارها و غسالخانهها از اموال وقفی تأمین میشد.
در تمام این دوره، دستهای زور، از کدخدای محل بگیر با بیگلربیگی و غیره، وقفنامه را از بین برده و زمینها را تصاحب میکردند. در مواردی، خود متولیان یا فرزندان آنها نیز در این کار شریک بودند. دو حکایت و نقل قابل توجه است.
آقای مهریار میگفت: با پدرم که روحانی بود به روستایی در ناحیهی لنجان رفتیم. شخصی از اعیان آن ناحیه، زمینی وقفی را خریده بود. پدرم از روی نصیحت به وی گفت که این کار صلاح نیست و عواقب بدی دارد.
آن شخص تصور کرد که مقصود پدرم این است که ممکن است دولت یا شخص دیگری مزاحم شود. به همین دلیل جواب داد: نه خیر، هیچ مشکلی ندارد. اصل وقفنامه را هم از طرف خریدم و گرفتم!
نقل دیگر دربارهی یک وقفنامهی بسیار زیبا از شاه سلطان حسین صفوی است که عبدالحسین سپنتا در کتاب تاریخچهی اوقاف اصفهان چاپ کرده است. تمام وقفنامه سالم است مگر اسم روستای وقفی که از متن وقفنامه قیچی شده است (16)
نقل دیگر آن که ادعا شده که روی سنگی در مسجد شاه اصفهان که تنها بسم الله الرحمن الرحیم آن باقی مانده، نام رقبات وقفی بوده که از بین رفته است (17)
دوره ی پهلوی
از زمان پهلوی نخست، به دلیل آن که بسیاری از متولیان وقف علما بودند، برای محدود کردن قدرت سیاسی آنها، به گونهای عمل شد که این اموال و طبعا این قدرت اقتصادی از دست آنها خارج شود.بعدها هم در جریان اصلاحات اراضی، بسیاری از زمینهای وقفی به ملکیت افراد درآمد که البته پس از انقلاب با تأکید حضرت امام بر بازگرداندن آنها به حالت وقفی و مصوبهی مجلس، بسیاری از این زمینها مجددا حالت وقفی خود را به دست آورد. البته این مصوبات، مشکلاتی هم داشته که در مقالهای مورد بحث قرار گرفته است. (18)
به هر روی اصل مصوبه که در ابطال اسناد مالکیت زمینهای وقفی غیر موات بود، سبب شد تا با پشتکار ادارهی اوقاف بسیاری از این زمینها به حالت وقفی خود برگردد.
مدرنیسم و مشکل جدید وقف
جامعهی ما در جریان مدرنیسم، بسیاری از سنتهای گذشته خود را دستخوش تغییر و تحول کرد. زمانی سیستم آموزشی و دانشگاهی ما بر اساس موقوفات اداره میشد، جز آن که بسیاری از امور دینی و مراسم مذهبی هم بر اساس وقف میگذشت؛اما یکباره در دورهی رضا شاه، زمانی که متجدد شدیم، و اکنون هم، گمانمان آن است که تمام آنچه داشتهایم باید از بین ببریم. حتی توجه نداریم، در همین زمان، در غرب، وقف نقش مهمی در بخش آموزشی و دانشگاهی دارد. آنان موفق شدند تا به نوعی مسأله وقف را با سیستم جدید تطبیق داده و حتی بر دامنهی آن بیفزایند.
از سوی دیگر، یکی از مشکلات جدید در کشوری مانند کشور ما، قوت گرفتن دولت و جایگزینی آن بجای بسیاری از نهادهای عام المنفعه عومی است که در دوران پیش از این، به دست خود مردم و متولیان اداره میشد.
این مسأله، کار وقف را گرفتار مشکل کرده است. در اصل، مثل همهی موارد دیگر، عوض آن که دولت نظارت کند، خود به صورت مستقیم وارد عمل شده، درآمدها رابه جیب خود وارد و همهی مخارج را خود متقبل میشود.
کمترین نتیجهی آن این است که در چنین شرایطی، احساس مردم آن است که انجام این قبیل کارها بر عهدهی دولت است و آنان به طور مستقل نباید تلاشی در این باره داشته باشند.
مشکل دیگر دربارهی مدارس دینی و هزینهی زندگی طالبان این علوم بود. از اواخر دورهی قاجاری به این سو، شهریههای طلبگی - به تناسب دولتی شدن آموزش و دانشگاهها - از پول سهم امام پرداخت میشد.
این مسأله نیز تا اندازهای به کار وقف آسیب زد. توضیح آن که، مردم احساس میکردند که از طریقی غیر وقف، زندگی طلبهها تأمین میشود و نیازی به وقف اموالی برای مدارس که بخش عمدهی آنها برای تأمین هزینههای جاری زندگی آنها بود وجود ندارد.
باید توجه داشت که اساسا پدیدهی وقف در حفظ سنن اهمیت دارد و نظامهایی که مدعی تغییرات مهم مذهبی و سیاسی هستند به طور طبیعی با موقوفات برخورد میکنند.
زمانی که در یک جامعه، وقف بر پایه حفظ برخی سنتها و آداب و رسوم بنا شده، حفظ موقوفات، به حفظ سنتها میانجامد. این امر به ویژه از لحاظ حفظ آداب و رسوم مذهبی و حتی نوع آموزشهایی که در مدارس علمی مراد بوده بسیار حائز اهمیت است.
آنان که در دورهی تجدد مخالف آن آداب و رسوم مذهبی مانند تعزیه و زیارت و روضهخوانی و غیره بودهاند، بهترین راه را برای از بین بردن این آداب، ضربه زدن به منابع مالی آنها، یعنی وقف میدانستند.
چند یادآوری درباره ی زمینه های پایداری وقف
محترم شمردن مالکیت
مسألهی حفظ حق مالکیت، یکی از مسائل اساسی در حفظ ثبات اقتصادی در جامعه است. به رغم آن که مبحث حلال و حرام جایگاه والایی در دین جایگاه والایی، گاه چنان اصول اولیه آن دستخوش زوال و بیاعتنایی میشود که عامهی مردم به حرام خواری مبتلا شده و دقتی در حرام و حلال نمیکنند.آنها دست به خوردن اموال عمومی میزنند و تصاحب اموال عمومی و ندادن حقوق عمومی را یک پیروزی برای خود تلقی میکنند.
نیاز جامعهی ما و نیاز تاریخ ما به تقدس مالکیت در همهی موارد مهم است. هم باید از حیث دینی به این مسأله توجه کرد و هم از حیث قانونی. انقلاب و دگرگونی نباید به معنای تقدس زدائی از ارزشها و احکام اصیل دینی باشد، بویژه انقلاب اسلامی که اساسا مدعی حفظ حدود حلال و حرام است. به هر روی یکی از اصول مهم فقه اسلامی، محترم شمردن مالکیت افراد است.
باید ضوابط را در جامعه به گونهای ترتیب داد که مفاهیمی که حیات اجتماعی یکی جامعه بر روی آن استوار است ثابت بماند. ممکن است به طور موقت یک تغییر در وضع مالکیت بخشی از مردم را راضی کند، اما وقتی مالکیت به طور عمومی لگدمال شد، مخصوصا مالکیت اموال عمومی که از روی مصالح غیر واقعی به اشخاص واگذار میشود، تردیدی فراگیر در جامعه ایجاد میکند.
معمولا در وقف نامه شرایطی برای حفظ وقف پیش بینی شده است معمولا در وقف نامه شرایطی برای حفظ وقف پیش بینی شده است.گاه این شرایط قوی و پایدار و گاه شرایطی است که فی حد نفسه نمیتواند استمرار داشته باشد.
باید توجه داشت که در گذشته، موقوفات مهم از این جهت، شرایط پایداری داشته، اما به هر دلیل، از آنجا که برخی از متولیان سلطهی تام داشته و ناظری بر کار آنها در کار نبوده، به تدریج وقف را به ملکیت خود درمیآوردند.
اینجا نیاز به کنترل یک نیروی دولتی مانند سازمان اوقاف است. همه کسانی که وقف میکنند، باید به نوعی پای حکومت را هم در آن بکشانند تا دست کم، وقف از این سو محفوظ باشد، گرچه در شرایطی، گاه همین مسأله مشکل آفرین میشود.
باید توجه داشت که در دورهی صفوی ترکیبی از یک قدرت دینی و سیاسی به نام صدر کار نظارت بر اوقاف را داشته است. بعدها که در نیمهی دوم دولت قاجاری، میان مجتهد و حکومت اختلاف ایجاد شد، هنوز نظارت از آن فقها بود، فقهایی که روابطشان با دولت حسنه بود.
با حذف نظارت علما و مجتهدان که به نوعی در سیستم دولتی باید فعالیت کنند، دشواریهایی در ادامهی حفظ موقوفات، پس از مرگ آنان پدید می آمد.
اگر آن مجتهد، فرزند لایق مجتهدی داشت اوضاع تا اندازهای حفظ میشد، اما در صورتی که نسل روحانی در آن خاندان قطع میشد، مشکل نظارت و حتی سرپرستی جدی میشد و کار به آنجا میرسید که رقبات وقفی، حتی به ملکیت برخی از آقازادههای متجدد درم یآمد.
بسا شده که زمینهای وقفی که سرپرستی آن را مجتهدی در اختیار داشته، به بهانههای واهی میان وارثان وی تقسیم شده است. این مشکل به طور عمده در دورهی رضاخان پدید آمد که نسل روحانی در بسیاری از خاندانهای اصیل روحانی تحت فشار رژیم منقطع گردید.
از مسائلی که خاص وقف است
بیاحترامی به موقوفات است که به شکلهای مختلف صورت میگیرد. اولا از بین رفتن موقوفات به دلیل بیاعتنایی متولیان به اموال وقفی، سبب ناپایداری بیشتر وقف میشود. ثانیا بر هم زدن شرایط موقوفه به بهانههای واهی، دلیل دیگری است بر بیاعتباری مال وقف شده.
زمانی که متولی یا حاکم به بهانهای مورد مصرف وقف را عوض کرد، بهانه به دست دیگران میافتد تا شرایط را بر هم میزنند و به طور طبیعی وضع اوقاف گرفتار انحراف و زوال میشود.
از امام خمینی - قدس سره - دربارهی موقوفاتی که برای حرم امام حسین و امام علی و مثلا ایجاد روشنایی بر آنجا بوده، سؤال کردند که در حال حاضر که راه بسته است، آیا میتوانیم درآمد آنها را برای جنگ مصرف کنیم؟ ایشان فرمودند:باید در حساب خاصی نگهداری شود تا بعدها در جای خود مصرف شود.
اصولا گذاشتن شرایط در داخل وقفنامه برای حفظ وقف، از مسائل تخصصی است و لازم است تا واقف از مراجع حقوقی و متخصصان کاملا پرسش کند که در چه صورتی مال وقف به بهترین صورت باقی می ماند.
یکی از وظائف سازمان اوقاف، آگاه کردن کسانی است که قصد وقف اموالی را دارند. انتشار قوانین و مسائل حقوقی و نشان دادن راههای جلوگیری از تصاحب این اموال و حفظ آنها میتواند کمک شایستهای به حفظ موقوفات باشد.
با دقت در شرایطی که در متن وقفنامههای بزرگ قدیمی رعایت میشده، میتوان انواع بهانههایی که برای نابودی وقف و به ملکیت درآوردن آن بکار میرفته را شناخت. به عنوان مثال، قید میشده که زمینها یا مغازههای وقفی، با اجارهنامههای بلند مدت به کسی واگذار نشود.
یا آن که حق قابل توجهی برای تولیت آن در نظر گرفته میشده تا برای حفظ منافع خود هم شده و به آبادی وقف بپردازد. به نظر میرسد که فهرستی از این شرایط و مسائل باید تهیه شده و در اختیار واقفان جدید قرار داده شود. تنظیم متنهای از پیش آمده شده برای وقف با ذکر شرایط ضروری و لازم قدم مهمی برای رفتن به سوی پایداری وقف و حفظ موقوفات از زوال است.
مهمترین استناد قرآنی برای جلوگیری از بر هم زدن شرایط وقف که در بیشتر وقفنامهها آمده آیهی فمن بدله من بعد ما سمعه، فانما اثمه علی الذین یبدلونه است.
پی نوشت :
1- تاریخ یمینی، (به اهتمام دکتر جعفر شعار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1357)، ص 475. .
2- راحة الصدور، ص 210.
3- نزهة القلوب، ص 67.
4- در این باره به کتاب تدوام و تحول در تاریخ میانهی ایران از لمبتون ص 162 به بعد مراجعه کنید.. .
5- منشآت میبدی، تهران، 1376، ص 173
6- عالم آرای سفوی، ج 2 ص 610.
7- سیاست و اقتصاد عصر صفوی، ص 74. .
8- عالم آرای عباسی، ج 2، ص 762.
9- تاریخ اصفهان و ری، ص 35.
10- متن این وقفنامه در دفتر نخست میراث اسلامی ایران به کوشش اینجانب منتشر شده است.
11- دیوان شفیعای شیرازی، ص 180 - 179 تهران، برگ، 1372.
12- علل برافتادن صفویان، ص 123.
دورهی نادری
13- نصف جهان فی تعریف الاصفهان، محمد مهدی اصفهانی، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، امیرکبیر، 1368، ص 257.
14- صص 39 - 38.
15- همان. .
16- تاریخچه اوقاف اصفهان، ص 125.
17- همان، ص 50.
18- اراضی وقفی در قوانین زمین، محمد ثابتی، ش 6 میراث جاویدان، ص 35 - 30
نویسنده: رسول جعفریان
این مقاله در تاریخ 1403/3/5 بروز رسانی شده است