وقف نامه سنگی سلطان شاهرخ بهادر در امامزاده جعفر بن علی بن حسین دامغان

در این مطلب راسخون در مورد وقف نامه سنگی سلطان شاهرخ بهادر در امامزاده جعفر بن علی بن حسین دامغان بحث می شود.
سه‌شنبه، 22 خرداد 1403
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وقف نامه سنگی سلطان شاهرخ بهادر در امامزاده جعفر بن علی بن حسین دامغان
چکیده
عضو هیئت علمی دانشگاه شهید چمران اهواز

اوقاف مربوط به امامزاده ها و اصناف از امور بسیار شایع در طول تاریخ ایران دوره اسلامی به ویژه از روزگار صفوی به بعد بود. اما چنین اسنادی از دوره های پیشتر از جمله تیموریان کمتر در دسترس است. آنچه در نوشتار مورد بحث مطرح می شود،

معرفی وقفنامه سنگی سلطان شاهرخ بهادر در دروازه ضریح امامزاده جعفر بن علی بن حسین (ع) است که یکی از بناهای چهارگانه همجوار در میانه شهر دامغان است.مجموعه مذکور گرچه آثار تاریخی دوره های متنوعی از عهد سلاجقه به بعد را داراست.

اما خانقاه شاهرخ بهادر خان سلطان تیموری و کتیبه کاشی معرق آن و به ویژه وقفنامه های سنگی امامزاده جعفر حاوی اطلاعات مهمی درباره نسب امامزاده مذکور،حکام محلی و نفوذ سادات در دامغان،نکاتی درباره تاریخ اجتماعی و اقتصادی دامغان و تخفیف مالیات مربوط به صابون پزان و وقف نمودن اوقافی برای خانقاه برای پذیرایی از فقرا و مسافران است.

با توجه به آنکه دکتر لیزا کلمبک و دکتر دونالد ویلبر در اثر ماندگار معماری تیموری در ایران و تیمور چند سطر را به بناهای مذکور اختصاص داده اند،و درباره تاریخ نگارش کتیبه ها دچار اشتباه شده اند،

مساله تحقیق حاضر علاوه بر تحلیل اطلاعات متنوع مندرج در وقفنامه های مذکور تعیین و تبیین تاریخ وقفنامه مذکور است که به گونه ای حیات اجتماعی شهر دامغان را در برهه ای از عهد تیموریان به تصویرمی کشد.

کلمات کلیدی
وقفنامه،سلطان شاهرخ بهادر،تیموریان،امامزاده جعفر بن علی، دامغان.

مدخل: درباره ویژگیهای زبانی و رسم الخطی متن وقفنامه
برای باز خوانی متن وقفنامه های زیر از برخی ویژگیهای رسم الخط فارسی عهد تیموریان صرفنظر شد.چنانکه برخی موارد همچون به کارگیری حرف ج به جای چ در واژه «چون» و نیز حرف ک به جای گ در کلمه «دروازگانی» به شیوه معمول در رسم الخط فارسی امروز عمل شد.

در آغاز بسیاری سطور وقفنامه های مذکور به شیوه نوشته های مغولی از کلمات مقدس،نامهای مورد احترام یا خوش یمن استفاده می شد.چنین رسمی را مغولان به احتمال بسیار از دیوانسالاری درخشان و پرسابقه چین آموختند.و تیموریان آن را تداوم بخشیدند.
 

معرفی ابنیه و کتیبه وقفنامه

بنای خانقاه شاهرخ یکی از چهار بنائی است که مجموعه امامزاده جعفر را تشکیل می دهد.و به ضلع شمال غربی امامزاده اتصال دارد.بناهای دیگر عبارتند:

از برج آرامگاهی سلجوقی معروف به چهل دختران و بنای بدون تاریخ امامزاده محمد.در میان مردم دامغان خانقاه شاهرخ به قبر شاهرخ معروف است.و به نظر ویلبر و کلمبک این شاهرخ همان نوه نادرشاه است که در سال 1211ه.ق/1796 در دامغان درگذشته است.

بنای خانقاه از جنس آجر است طرح آن مربع است و هر ضلع آن 80/5متر طول دارد.گنبد منفرد آن از روی قوسهای فیلپوشی ساده برخاسته است.

بنا به طرزی روشن از دوره سلجوقیان است.و یکی از دیوارهای خارجی آن نشانه های یک کتیبه کوفی را با آجری که از نوع معمول همراه با تزئینات آن دوره است،ارائه می دهد.که به تزئینات دیوارهای داخلی شبستانهای سلجوقی مسجد جامع اصفهان و مسجد جامع اردستان شباهت بسیار دارد.

تعمیرات و الحاقات دوره تیموری نسبتا برجسته و نمایان است.دیوارهای داخلی با ازاره ای از کاشی لعابی مستور گردیده است.بخشی از آن با کاشی های شش ضلعی سبز تیره در بالا و پائین حاشیه ای از جنس کاشی مستطیل سبز روشن دارد.در دیوارهای خارجی مربعهایی از نوع سفال آبی روشن نصب گردیده است،سر در ورودی با کاشی به اصطلاح هفت رنگی در پنج رنگ تزئین گردیده است.
کاشی های با اشکال گل و گیاه استیلیزه مشابه پیرامون کتیبه ای را با حروف ثلث برنگ سفید بر روی زمینه های آبی سیر فراگرفته است.این کتیبه از سه کاشی بزرگ و یک کاشی کوچکتر از جنس کاشی چند رنگ زیرلعاب تشکیل یافته است.

عبارت کتیبه چنین است:«بناء هذه العماره فی ایام دوله السلطان الاعظم شاهرخ بهادر خلد الله ملکه»(1).

شهریار عدل معتقد است که کارهای دوره تیموری زمانی که شاهرخ بهادر حکومت خود را بر دامغان استوار می ساخت(810ه.ق/1408.م) و در سال 815ه.ق/1412.م زمانی که یک سنگ حجاری شده حاوی وقفنامه در امامزاده جعفر(همان وقفنامه علی بن سراج الدین کیا رستم)به الحاق بنائی به اسم خانقاه اشاره می کند انجام پذیرفته است.

زیارتگاه امامزاده جعفر متصل به خانقاه شاهرخ است و دارای نشانه هایی از ساختمان دوره سلجوقی و قسمتهایی مربوط به دوره تیموری ارائه می دهد.نمای ورودی اخیرا کاملا بازسازی شده است.

دو کتیبه شاهرخ بهادر و علی بن سراج الدین کیا رستم در این بنا به چشم می خورند که بر اساس گزارشی قدیمی،در طرف راست درگاه ورودی یک لوحه نصب شده بود که شامل متن فرمانی از شاهرخ را مربوط به سال 851 ه.ق نشان می داده است.به موجب این فرمان چنانکه خواهد آمد،پنج درصد از 70درصد وجهی که بابت صابون در دامغان و نواحی اطراف آن گرفته می شد،تخفیف داده شده است.

ویلبر وکلمبک بر این باورند که خانیکف که شرح بالا را داده برای ذکر سال وقفنامه مذکور به جای 815 اشتباها 851را درج گرد است.استدلال آنان بر پایه این واقعیت است که سلطان شاهرخ در سال 850ه.ق درگذشته بود.نوشته های خانیکف ذکر می کند که در کتیبه ای آمده است که این عمارت به فرمان شاهرخ بهادر «حفظ الله سلطنته » (2)ساخته شده است.

مشکواتی یک از محققین ایرانی اظهار می دارد که تاریخ های 815 و 816ه.ق بر روی کاشیها و سنگ های واقع در ایوان ورودی دیده می شوند.وی کتیبه ای را که خانیکوف ذکر کرد به امامزاده محمد نسبت می دهد که به بنای امامزاده جعفر متصل است.که این دو گفته از نظر کلمبک و ویلبر نادرست است.زیرا از نظر آنان کتیبه روی بنای امامزاده جعفر قرار دارد(3).
 

متن وقفنامه سلطان شاهرخ بهادر

«1- ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب
2- لا اله الا الله محمد رسول الله علی ولی الله وصی رسول الله

3- قال النبی صلی الله علیه و سلم مَن سَنََّ سُنّه حسنه فله اجرها و اجر من عمل بها
4- الی یوم القیامه[.]باعث تقریر این کتاب آنک چون بتاریخ شهر محرم الحرام احد و خمسین و ثمانمائه

5- ولایه دامغان و توابع آنرا پادشاه اسلام (4) برسم سیورغال (5) و حکومت (6) بحضرت با رفعت رضی اعظم العلما
6- الطروش(7)خلاصه اولاد سید المرسلین رضی الحق و المله و الدین علی الحسینی(8)ادام الله تعالی ایام

7- حکومته و معدلته تفویض فرموده بودند و چون آن حضرت را در ولایه (9)مذکور نزول افتاد و بواک /لواس
8- حضرات ایشان از مال و جهات ولایه مذکوره استفسار می نمودند، و بعرض می رسانیدند چون حکایت بمال سباحه شمعا

9- و صابونخانه و دروازگانی (9)رسید. براءی شریف آن حضرت اقتضا کرد که این چنین زحمتی و نقصانی
10- که از جهات مذکوره بر فقرا و رعایا واقع است جهت دستگیر آخرت و امید شفاعت حضرت رساله

11- علیه السلام دفع کند تا ثواب آن بروزگار ایشان در رسد بنابراین مقرر فرمودند که مِن بعد
12- تمغا نساخته (10) و صابونخانه و دروازگانی قطعا اصلا و ابدا از هیچ آفریده در ولایه مذکوره
13- نگیرند و باجارت ندهند و نستانند و داخل مال تمغا نکنند و هرکه خواهد به جهت خود صابون برد

14- و فروشد و از تمغا دار الحریر که سابقا هر یکصد دینار را هفت دینار می ستانده اند، الیوم 14- پنج دینار زیادت نستانند و صابون که از اطراف و جوانب ولایه مذکوره آورند و فروشند یکصد مَن
15- را پنج من زیادت نستانند(11) و هیچ آفریده را روا نباشد که تغییر و تبدیل بقواعد این فواید اخروی

16- راه دهد و بر حکام و والی و ولایه واجب و لازم باشد که اگر مفسدی در ابطال این
17- خیر کوشد،بمنع و زجر جزیل[نویل؟] او بدانچه ممکن باشد مشغول شوند تا موجب رستگاری

18- آن صاحب دولتان گردد و هرکه خلاف این معنی ورزد در لعنت و سخط حضرت باری
19- تعالی و تقدس و جمیع ملائکه باشد فمن بدله بعد ما سمعه فانما اثمه علی الذین یبدلونه صدق الله»
 

حاشیه متن:

«اللهم صل علی محمد المصطفی و صل علی علی المرتضی و صل علی فاطمه الزهرا و صل علی حسن الرضا و صل علی الحسین الشهید بکربلا و صلی علی زین العابدین و صل علی محمد الباقر و صل علی جعفر الصادق و صل علی موسی الکاظم و صل علی علی بن موسی الرضا و صل علی محمد التقی و صل علی علی النقی و صل علی الحسن العسکری و صل علی محمد المهدی صاحب المان و قاطع البرهان و خلیفه الرحمن».

جاده ابریشم

ماکسیم سیرو در توصیف جاده ابریشم می نویسد که دو شاهراه بزرگ از سراسر قاره آسیا می گذشتند:یکی از این دو مخصوص حمل کالاهای تجارت خانه های شهرهای ژن(جنوا)و ونیز بود که از شبه جزیره کریمه شروع می شد .

دیگری راهی بود که از سراسر خاک ایران می گذشت و به دو راه فرعی تقسیم می شد:یکی به بندر طرابوزان و آسیای صغیر متصل می شد و دیگری از بندر لاژازو(بندر ایاس در ارمنستان صغیر) به تبریز می رفت و با راه قبلی متصل می شد.

در تبریز کالاها جا به جا می شدند و کاروان ها راه قزوین را در پیش می گرفتند و از ری،مرو و سمرقند به شاش(تاشکند)می رفتند یا از مرو راه کج کرده به بلخ،بدخشان،لبنور(لوپ نور)می رفتند(12).

مسیر عراق به حجاز از طریق نجف ،بیابان نجد به مکه و مدینه،و مسیر ساحلی کرمان،مکران سند به گجرات از دیگر مسیرهای مهم تجاری ایران بوده اند. بسیاری از این راه ها در زمان غازان خان و اولجایتو تعمیر و توسعه یافت.مستوفی می نویسد که در زمان اولجایتو در هر فرسنگ که شامل 8000گز خیاطی(هشت کیلومتر) بود؛ یک میل راهداری بنا شد(13).

جاده ابریشم در ایران

منازل و مراحل جاده ابریشم در ایران به قول حمدالله مستوفی«شاهراه شرقی»(خراسان تا آذربایجان)و ادامه مسیر فوق موسوم به«شاه راه غربی» (مسیر آذربایجان به آناتولی) چنین است:

1 -(مسیر اورگنج-مرو:)اورگنج-نوزوا-اندراستان-رخشمیسن-دیه ازرق-هزار اسب-سدور-رود جیحون-کوهستان-دهان شیر-درغان-جقربند-رباط طاهری-(بیابانهای ریگ روان)سکاباد-رباط نوشاگرد-چاه هارون-چاه صاحبی-رباط سوران-دیه ابدان گنج-دیه سفری-مرو(خوارزم- مرو124 فرسنگ)- طوس-بسطام.

2-مسیر دیگر جاده ابریشم در شرق ایران بود که از طریق خوارزم و جرجان به خراسان(بسطام) می رسید:اورگنج-حلم نو-خوارزم نو-رباط مریم-مشک مبنی-سایل بلی-مناره گاه-رباط سرهنگ-کاروانگاه-رباط طمغاج-خوشاب دان-رباط خشت پخته-شهر فراوه-رباط ابن طاهر-رباط ابوالعباس-رباط گزبنی-عبور مسیر از ناحیه دهستان در بیابان-دیه محمد آباد-بازرود-جرجان-دیه موسی آباد-دیه میلاباد-گریوهزند بان-دیه کنج-بسطام.

3-مسیر دیگری درموازات مسیر فوق ازطریق جیحون و بلخ و سرخس به خراسان می رفت(347فرسنگ):جیحون-ترمذ-سیاه کوه-بلخ-پل جمو خیان-دیه پاره-دستگرد-رباط علوی-دیه سلباران-شبرقان-رباط کعب-فاریاب-آستانه-مسجد رازان-کبوترخانه-کوجاباد-رباط سلطان-مرورود-دزهند-بیابان و ریگستان-آب شور-رباط ابونعیم-رباط جعفری-سرخس-طوس-نیشابور.مسیر نیشابور به دامغان (78فرسنگ):نیشابور-احمدآباد-رباط بوزنگان-طاقان-نوده-برزاتاباد-بحرآباد-دیه خواراشاه-آزادوار-جاجرم-رباط سونج-دیه سلطان-مغز-حداده(مهمان دوست)(14)

یا از راه سبزوار به-دامغان.(مسیر دامغان-ورامین 54 فرسنگ):رباط هرمز معروف به جرم جوی-رباط آهوان-سمنان-دیه سرخ-راس الکلب-دیه نمک-خوار ری(محله باغ)-رباط خمارتکین-ورامین-ری.(مسیر ری-سلطانیه،50 فرسنگ): ری-مشهد-دیه خاتون-سنقرآباد-دهند-دیه مارین-سومیقان(آق خواجه)-سگزاباد-سنقرآباد-قزوین-فارسجین-ابهر-دیه قهود(صاین قلعه)-سلطانیه.

(مسیر سلطانیه-قونیه:301فرسنگ):زنجان-رباط نیکپی(نیکبای،بنا توسط خواجه تاج الدین علیشاه)-رباط سرچم(بنا توسط وزیر خواجه غیاث الدین محمد رشیدی)-رباط خواجه جلال الدین رشیدی-میانج(میانه)-دیه ترکمان-دیر خران-سنکلاباد اوجان-

سعیدآباد-تبریز-مرند-خوی-شکماباد-نوشهر-بند ماهی-ارجیش-ملازجرد-خنوس-آق آفتن-بسین-ارزن الروم-اسجه-وسیرجان-خومان قلوع-ارزنجان-دیه خواجه احمد-ارزنجک-آقشهر-اکرسوک-زاره-رباط خواجه احمد-سیواس-قونیه-قیصریه-بندر ایاس(لایاتزو در ارمنستان صغیر)(15).

هیات سفیران همراه روی گنزاله کلاویخو که از سوی پادشاه اسپانیا برای دیدار با امیر تیمور گورکانی می رفت پس از عبور از تبریز و دیدار با میرانشاه در سلطانیه،بر طبق فرمان مخصوص تیمور از ری،راه کوهستان البرز را در پیش گرفتند.

و از دره لار در دامنه های جنوبی البرز و بسیاری گذرگاههای کوهستانی،به قلعه فیروزکوه و از آنجا به دشتهای دامغان و مشهد سرازیر شدند.در بازگشت از سمرقند نیز کمابیش همان راه را در پیش گرفت.(16)

مشاهدات نگارنده طی پیمایش میدانی مسیر مذکور از ری،سمنان،دامغان،بسطام به سمت دهکده ابر و گردنه اُلنگ در مسیر شاهرود به سمت گنبد کاووس و گرگان نشان داد که مسیر مذکور مناسب ترین راه برای سفر در مسیر شرقی غربی بوده است.زیرا راه مذکور در دامنه های جنوبی البرز از منابع آب،علوفه،سایه و منابع چوب و هیزم مورد نیاز کاروان ها و لشکر ها برخوردار بوده است(17).

گذشته از جاده بین المللی ابریشم ،جاده زیارتی آذربایجان و عراق عجم به خراسان که زائران امام رضا را به آن سوی می کشید دست کم از اواخر عهد ایلخانان و به ویژه در عهد سلطان شاهرخ تیموری رواج ویژه ای یافت.چنانکه امیر شاهی شاعر سربدار در مسمطی می سراید:

ای که به حج رفتنت آمد هوس
روضه سلطان خراسانت بس(18).


به نظر می رسد که رواج یافتن زیارت امام رضا(ع) صرف نظر از سفرهای زیارتی سالانه سلطان شاهرخ که زیارت حرم رضوی را تشویق می کرد،ناشی از آشفتگی راههای غرب و جنوب ایران(راه های حج و عتبات) در آن روزگار بود که عرصه تجزیه قلمرو امیر تیمور و کشاکش میان شاهزادگان تیموری ،جانشینان میرانشاه و قراقویونلو ها و در فواصلی دورتر عثمانیان و آق قویونلوها بود.

 

جغرافیای تاریخی دامغان

دامغان بزرگترین شهر قومس ،شهری گرم و کم آب،اما پر نعمت و میوه بود که به محصولاتی چون انواع میوه و پسته ای که امروزه هنوز به مرغوبیت شهره است.(19) از دیگر محصولاتش سیب سرخ مشهور به«القومسی»بود که به عراق صادرمی شد.

معادن زاج،املاح(نمک)،کبریت(گوگرد)،طلای ناب نیز در آنجا استخراج می شد.دامغان از ایستگاههای مهم جاده ابریشم درحاشیه شمالی کویر لوت واقع در دامنه های جنوبی البرز به شمار می رفت.در زمان حمدالله مستوفی دور حصار شهر8000گام بود.(20)دامغان دارای چشمه ای به نام«بادخانی»یا«چاه گنده آب»،که آب را از طریق120نهر مساوی به نواحی اطراف می رساند.

.وزش باد شدید مداوم در تنگه های کوههای بین سمنان و دامغان مسافران را دچار مشکل می کرد.با این وجود رفت و آمدها چندان بود که گاه قافله هایی با200 انسان و شتر از آن مسیر می گذشتند.غنجان روستای شترداران(قریه الجمالین)یکی ازتوابع دامغان بود. یاقوت در613 ه.ق از آنجا گذشته بود.(21)


کلاویخو که در زمان امیر تیمور گورکانی از دامغان دیدار کرده است می نویسد که از راه دهکده آهوان که رباط آهوان در عهد صفوی در آنجا بنا شد، به دامغان وارد شد.وی می نویسد که شهر دامغان در دشتی در میان حصاری قرار داشت.

و آخرین شهر عمده غرب ایران به شمار می رفت.و تحت تاثیر بیابانهای مجاور گاه باد مهلکی در اطراف آن می وزید.(22)اما چنانکه امروزه نیز قابل مشاهده است.

دشتهای اطراف دامغان برای دامداری مساعد بوده،و در کنار محصولات کشاورزی،محصولات دامی قابل توجهی در آنجا تولید می شود که ،از آن جمله بود پیه گوسفند که برای صابون سازی و برخی دیگر کاربردها همچون روغن گیری استفاده می شد. در بازار سنتی دامغان امروزه انواع محصولات دامی به عنوان دومین محصول شاخص ناحیه پس از پسته به چشم می خورند.
 

اوضاع اصناف

مشاهدات این تحقیق حاکی از آن است که با توجه به قدمت و وسعت بازار سنتی دامغان که بقایای معماری صفوی و پیش از آن در دامغان به چشم می خورد،به ویژه به قرائنی چون منار آجرکاری غزنوی(مربوط به اوائل قرن پنجم) در مسجد جامع به این امر اشاره دارند.(23)
 
دامغان همانند سایر شهرهای آباد جاده ابریشم از تنوع و رونق صنفی در بازار برخوردار بود. شهرآشوب های عهد تیموری از رواج پیشه ها و حرف گوناگونی در شهرهای مذکور سخن رانده اند که ذکر نام آنها در ترسیم فضای شهر در عهد تیموریان سودمند است:

زورگری،درود گری،گلکاری، دندان کشی،عطاری،سالو فروشی،نرّادی،شطرنجی،جمه بافی،فوطه فروشی،حلوا کری فقاعی،آهنگری، موزه فروشی،رنگ فروشی،خیمه

دوزی،سوهانگری،علافی،تنورگری،والا بافی،بره دوزی، قنادی، رنگریزی،خطاطی،ماهی پزی،خزانه داری،نانوائی،کباب پزی،گلاب فروشی،مجلّدی، کمانگری،مولّه ای، طاقیه دوزی،قصه خوانی،پیراهن فروشی،آبدارگری،پولانی پزی،هریسه پزی،کشتی گیری،عسسی،بوریا گری،نمک فروشی،کفش دوزی،مقری گری،بزازی، فراشی، چنبه کری،ریخته گری،ترازو داری،ماهیچه گری،قصابی،سلاخی،
پیکی،شماعی، کاشی تراشی،انگِشت فروشی،کحّالی، نقش کوبی،تیرگری،زرگری،صرافی،میخه گری،ابریشم فروشی،زعفران فروشی،شربت داری،دهقانی، موی تابی ،دروازه بانی،ترکش

دوزی،سوزنگری،چنگی گری،خشتمالی،سازندگی،چوگان بازی، خوانندگی، سرکایی،بلبانی،و...(24)لطایف الطوائف که از منابع تاریخ اجتماعی عهد تیموریان است؛ضمن اشاره به حرفه صابون پزی، از بکارگیری صابون در حمام ها و گازرگاهها(رختشوی خانه ها) سخن گفته است.(25)

در فتوت نامه ها که به مثابه دستور العمل و قانون نامه هایی بود که صوفیان و روسای هر صنف در آن شیوه و آداب درست مربوط به هر حرفه را مشخص می کردند،به حرفه دلّاکی اشارع شده است.و به منظور ارتقای پایگاه اجتماعی این صنف در فتوت نامه ها آمده است که «دلاکی و سر تراشیدن از جبرائیل علیه السلام مانده است.

و در زمان حضرت رسول(ص) دلاکی را سلمان فارسی می کرد».همچنین منصور بن قاسم بغدادی صوفی را پیشوای حمامیان معرفی می کردند.

در فتوت نامه های مذکور جایگاه نشستن هر صنف در مجالس گوناگون مشخص شده است چنانکه استاد حمامی زیر دست چاووش و بالا دستِ کفشدوز می نشست(26).

گازران از دیگر مصرف کنندگان صابون بودند که در کتب شهرآشوب از قبیل معالم القربه فی احکام الحسبه اثر ابن اخوه به آنان اشاره شده است.آنان لباس های مردم را برای شستن به امانت می گرفتند اما گاه با کمک مطرزان(کسانیکه جامه ها را به خطوط و نقش و نگار بیاراید مانند قلابدوز) زیورآلات لباسها را دست کاری می کردند.و محتسب بایستی همواره مراقب آنان می بود.

تا پارچه های مردم را ندزدند،خود یا کارگرانشان آنها را نپوشند،و به عاریت ندهند و بر هرپارچه ای نام صاحبش را بنویسند تا با هم مخلوط نشوند.وی می نویسد که در حمام ها برای خوشبو ماندن فضا بخور هایی چون کندر،مصطکی و لادن دود می شد.

و نیز برای شستن سر و بدن از سدر و دلوک(نوعی ماده خوشبو) استفاده می شد.البته برخی سدر فروشان به جای آنکه سدر تابستانی را با سدر زمستانی با هم در آمیزند تا ترکیبی مرغوب به دست آید،گاه برگ بید، توت،آرد لوبیای گرگی یا باقلا وجز آن در آن می آمیختند؛که با آب مخلوط کرده و با کف آن سر را می شستند(27).

انصاری دمشقی از ساختن صابون به وسیله روغن زیتون در نابلس ،و صدور آن به مصر و شام وجزایر دریای روم(مدیترانه) و نجد توسط تاجران اعرابی سخن گفته است.

بنا به نوشته او سالانه 6000قنطار مصری زیتون در مسجد جامع اموی در دمشق گرد آورده می شدکه برای ساخت صابونهای قلیایی و پیه دار به کار می رفت.(28) پگولوتی ضمن توصیف واردات قسطنطنیه ازبسته های چوبی صابون آپولیایی،ونیزی، آنکونایی، رودسی وقبرسی سخن گفته است(29).
 

تاریخ محلی دامغان در اواخر قرن هشتم و نیمه قرن نهم هجری

در زمان خواجه وجیه الدین مسعود سربدار(مقتول در آخر ربیع الاول 745ه.ق) که اکثر بلاد خراسان و فیروزکوه و رستمدار را در تصرف داشت،دامغان درقلمرو سربداران به شمار می رفت.چنانکه دولتشاه حدود قلمرو او را از جام تا دامغان و از خبوشان(قوچان کنونی) تا ترشیز(کاشمر) دانسته است.پس از آن نیز دامغان تا زمان یحیی کرابی (759ه.ق)و خواجه علی مویّد(مقتول در 788ه.ق)معاصر و ملازم امیر تیمور گورکانی در دست سربداران بود(30).

در زمان سربداران میان دامغان و مشهد رابطه نزدیکی وجود داشت.به ویژه در زمانی که پهلوان حسن دامغانی که پیروان و هواداران وی غالبا از اصناف و عیاران دامغان بودند، بر درویش عزیز مجدی رهبر دراویش طریقت سربداریه که در مشهد معتکف بود،شورش کرد و پس از تصرف مشهد،درویش را با اهدای دو خروار ابریشم به اصفهان تبعید کرد(31).

در زمان کلاویخو در بیرون دامغان دو برج کله مناره از جمجمه های انسان ساخته شده بود که به نوشته کلاویخو از تاتاران آق قویونلو(به عبارت درست تر قرا قویونلو ها) بودند که امیر تیمور آنان را در آسیای صغیر به اسارت گرفته و به دامغان تبعید کرده بود.آنان در حوالی دامغان زندگی چادر نشینی خود را از سر گرفتند.

سپس آرزوی بازگشت به میهن خود را یافتند.ابتدا دست به غارت و تهاجم به آبادیهای اطراف زدند و از دامغان به سمت غرب و مرزهای سوره و آسیای صغیر به راه افتادند.تیمور در راه به آنان برخورد و آنان را سرکوب و کشتار کرد.کلاویخو عده مقتولین را 60000تن نوشته است(32).

پس از سلطه امیر تیمور بر سراسر ایران و سرکوب سربداران،آشفتگی خراسان و قومس را در بر گرفت.سلطان شاهرخ بهادردر ترمیم ویرانی ها بسیار کوشید.و برای نظارت بر اوضاع دائما سالانه دست کم یک بار در خراسان سفر می کرد.

حافظ ابرو در زبده التواریخ می نویسد که وی در زمستان سال 810ه.ق در شرایطی که برف بیابان را دربر گرفته بود،طی ماجرای شورش پیر پادشاه در مازندران و رقابت های جانشینی امیرزاده پیرمحمد و امیرزاده اسکندر ،از مسیر کوسویه به سمت زاوه(تربت حیدیه کنونی) و محولات(از توابع زاوه) و نیز از مسیر جام به مشهد سفر کرد.و پس از زیارت در آنجا برای سرکوب پیرپادشاه به سمت رادکان و خبوشان(قوچان)،خواجه قمبر و بادغیس لشکر برد

.و تا تصرف مازندران و استرآباد پیش رفت.وی در آن سال از حوالی گنبد قابوس تا جلگه مازندران را به عنوان قشلاق قشون خود تعیین کرد.برقراری ثبات در مازندران موجب شد که بسیاری مهاجران به وطن خود بازگردند.

از میان سران و بزرگانی که با وی دیدار کردند،سید عزالدین نامی بود که از هزار جریب و سمنان بود که پس از عرض حال نزد سلطان شاهرخ ولایت دامغان را به عنوان سیورغال دریافت کرد.سادات ساری نیز نمایندگانی اعزام کردند و هریک به فراخور حال از عطایاس سلطان بهره مند شدند.سپس فرزند خود الغ بیگ را حکومت مازندران داده به خراسان بازگشت(33).

سید عزالدین مذکور به احتمال بسیار از خویشاوندان «کیا اعظم سیف الدین علی بن المرحوم سراج الدوله و الدین کیا رستم بن المغفور کیا ابراهیم الحاجی الهزارجریبی»مذکور در کتیبه دوم امامزاده جعفر که مربوط به آل کیا است.

سلطان شاهرخ بهادر در بهار سال 815ه.ق عزم زیارت روضه رضوی کرد.و روز دوشنبه نهم ذی القعده از هرات به آن سو حرکت کرد؛ تا در روز عید اضحی(قربان)در آنجا حضور یابد.

شاید تاکید وی برای حضور در آن هنگام در حرم رضوی رقابت سیاسی و مذهبی وی که عنوان پادشاه اسلام به خود می داد، با ممالیک برجی بود که داعیه خدمت در حرمین شریفین و امور حج را داشتند.

به ویژه که حافظ ابرو مورخ سنّی دربار سلطان شاهرخ راجع به اجر زیارت امام رضا می نویسد:«اهل تحقیق آن را با حج اکبر مساوی داشته اند».

وی طی نامه های خود به الملک الظاهر چقماق بیگ سلطان مملوک برجی مصر بر اهمیت این مساله تاکید می ورزید.همچنین در حرمین شریفین بقاع خیری بنا کرده بود که در آمد اوقاف مربوط به آن را سالانه به نمایندگان شیخ عبدالوهاب نامی می پرداخت(34).

وی پس از سرکوب مودود گرمسیری در راه خود در میانه هرات و غور،به زیارت امام رضا (ع) رفت.در آن احوال به نوشته حافظ ابرو«مرتضی اعظم سید عزالدین» حاکم ولایت قومس برای ادای احترام نزد شاهرخ بار یافت.و در زمره بزرگان و امرا و ملوک و اکابر سادات قرار گرفت.

نمایندگانی از سوی سید علی از ساری و امیر حسن کیا از فیروزکوه به دربار شاهرخ بار یافتند.و امیر عزالدین در سفر بازگشت شاهرخ از راه بادغیس تا هرات در رکاب سلطان همراهی کرد.

(35)لقب مرتضی اعظم برای بسیاری سادات به کار می رفت.همچنین لقب« کیای اعظم» برای سیف الدین علی هزار جریبی مذکور در کتیبه دوم امامزاده جعفر دامغان به کار رفته است.

در سال 823 ه.ق که قرا یوسف قراقویونلو در آذربایجان و عراق ادعای استقلال می کرد،سلطان شاهرخ را بر آن داشت که پس از تثبیت احوال داخلی قلمرو خود به آن سو لشکر کشد.الغ بگ را به محافظت مرزهای ترکستان و سیورغتمیش را به فتح و ضبط بلاد گرمسیر و قندهار و غزنین و کابل تا حدود هندوستان فرستاد.

و امیر سید احمد ترخان را به حفظ مرزهای خراسان گماشت.و روز دوشنبه 15 شعبان 823ه.ق از هرات به سمت آذربایجان به راه افتاد.و ازبوی(ده بران یا دمران) کوسویه،چخچران،ساری قمش،تربت جام و زیارت شیخ احمد جام،مرغزار خرگرد،انداد،

مخالف سرا،فرهاد جرد،شوراب،دزباد،نیشابور و شکار در جلگه نیشابور،پنج گرد،اندلان،جهان،اریمیان،قریه رونیز،قاسمی،گردیزه،قریه بحر آباد و زیارت شیخ سعدالدین حموی از پیروان شیخ نجم الدین کبری،خوراشاه،نرقسان،جاجرم،سرچشمه،بر نو آباد،قریه مقر،مرغزار خرقان و زیارت شیخ ابوالحسن خرقانی،بسطام و زیارت سلطان العارفین ابویزید بسطامی،خوریان،مهمان دوست،در اوایل به دامغان رسید.

در دامغان چند زنجیر فیل که پیشتر به مازندران فرستاده بود،با لشکر های مازندران به اردوی وی ملحق شدند.سلطان شاهرخ در 11 شوال دامغان را به سمنان،سرخه،آب باریک،ده نمک،عرادان،محله باغ،دره نمک،ری،ورامین، ترک کرد و با گذشتن از مسیر قزوین به آذربایجان رفت.(36)ا

ز این اشاره آشکار می شود که دامغان یکی از گذرگاههایی بوده است که دامنه ها و دره های عمیق کوهستانهای البرز شمالی را به جنوبی متصل و ایالات ساحلی دریای مازندران را به حاشیه کویر مرکزی ایران می پیوست.
 

نتیجه

وقفنامه های امامزاده جعفر دامغان برای محققین تاریخ اقتصادی به ویژه در مباحثی چون مالیات و اصنافی چون صابون پزان و حمامیان؛ و نیز برای پژوهشگران تاریخ اجتماعی جهت بررسی احوال سادات و حتی محققین تاریخ زبان فارسی را از نظر دربرداشتن اصطلاحات بدیعی چون «دروازگانی و تمغا ساختن» منابعی سودمند تواند بود.

متن حاشیه وقفنامه سلطان شاهرخ که برای یکی از نقیبان سادات نوشته شده است،دارای ادعیه ای با مضمون آشکار شیعی است.که به احتمال بسیار اشاره به نفوذ چشمگیر سادات شیعی در منطقه دامغان دارد.

با توجه به سوابق تبلیغ تشیع اثنی عشری در روزگار سلطان محمد خدابنده(37)و امرا و صوفیان سربدار(38)رواج تشیع در آن نواحی چندان بعید به نظر نمی رسد.زیرا چنانکه پیشتر آمد سربداران شیعی در حدود دامغان قدرت داشتند.

از این گذشته سادات آل کیای گیلان از جمله سید قاسم کیا که بر نواحی توالش و اطراف گیلان مستولی بود مردم را به تشیع زیدی دعوت می کرد.(39)

اما جالب است که کتیبه مورد بحث امامان شیعی اثنی عشری را نزد یکی از سادات زیدی(آل کیا) می ستاید.شاید اشاره به تغییر گرایش از زیدیه به تشیع اثنی عشری در میان برخی خانواده های آل کیای مهاجر از گیلان به دامغان را نشان می دهد.

در متن وقفنامه علی بن سراج الدین کیا رستم در مزار« جعفر بن علی بن حسن بن علی بن عمر بن حسین بن علی بن ابی طالب»(امامزاده جعفر دامغان) که به تاریخ«غره محرم الحرام سنه خمس عشر و ثمانمائه الهلالیه» نگاشته شده آمده است که«بر قضاه عصر واجب است که هر ده سال این وقفیه(40)را مجدد گردانند».

متن این وقفنامه درباره وقف کردن قنات و محصول گندم قریه دهو به امامزاده مذکور و خادمان و فقرا و مجاوران و ابناء السبیل آن است.وقفنامه مذکور روبروی وقفنامه سلطان شاهرخ در ورودی بنای امامزاده جعفر دامغان نصب شده است.

قرینه مذکور نشان می دهد که به احتمال در همان سال (815ه.ق) که سلطان شاهرخ به دامغان سفر کرده بود،کتیبه وقفنامه خود را نگاشته،و حاکمان محلی دامغان که از اعقاب سید عز الدین(41)و از ارادتمندان دربار شاهرخی بودند؛

به اقتباس از رسم تجدید وقفنامه ها که در کتیبه وقفنامه علی بن سراج الدین کیارستم به تاریخ ابتدای محرم 815ه.ق مسطور است،کتیبه وقفنامه را پس از مرگ او تجدید کرده اند.

استدلال های کمک کننده به این فرضیه علاوه بر درگذشت سلطان شاهرخ در سال 850ه.ق،فقدان اطلاعات در منابع عهد تیموری درباره احتمال توقف سلطان شاهرخ در دامغان در طی سفر به عراق و آذربایجان که در اواخر حیات خود (850ه.ق)برای سرکوب سلطان محمد شاهزاده تیموری رفته بود،(42)جدید بودن و بسیار سالم ماندن سنگ کتیبه وقفنامه منسوب به سلطان شاهرخ است.

بنابراین به احتمال پس از انتشار خبر درگذشت سلطان شاهرخ سادات مذکور هم برای نشان دادن ارادت خود به وی و هم به سبب آشفتگی اوضاع پس از مرگ شاهرخ می خواستند که املاک وقفی مذکور در وقفنامه ها تباه یا غصب نشود.

از سوی دیگر در منابع تیموری معاصر با شاهرخ و پس از او از جمله مطلع سعدین عبدالرزاق سمرقندی گرچه به کشاکش و آمد و شدهای میرزایان تیموری در مسیر مشهد به هرات سخن گفته اند اما هیچ جا نه برای میرزا علاء الدوله جانشین و نواده سلطان شاهرخ و نه برای الغ بیک و یا پسرش عبداللطیف لقب «پادشاه اسلام» به کار برده نشده است.(43)

زیرا که آنان که سلطنتی کوتاه داشتند یا چندان فرصتی بای کسب افتخارات و القاب نیافتند،و یا همچون الغ بیگ بیشتر به آداب و سنن مغولی علاقمند بودند تا رسوم مذهبی اسلام و عناوین برخاسته از آن.از این رو به احتمال بسیار فرض انتساب انحصاری لقب«پادشاه اسلام» به سلطان شاهرخ تیموری تعلق داشته است.گرچه در منابع اشاره مستقیمی به آن یافت نشد.

بنابراین تحقیق حاضر بر آن است که کتیبه مورد بحث نسخه ای بازنویسی شده از کتیبه سلطان شاهرخ است.که گرچه اصل آن به روزگار وی باز می گردد،اما تاریخ مندرج در آن با تاریخ بازنویسی آن مطابقت داده شده است.
 

پی نوشت:

1- ترجمه:بنای این عمارت در روزگار حکومت سلطان اعظم شاهرخ بهادر صورت گرفت که خداوند سلطنت را جاوید بدارد.
2- عبارت دقیق در متن کتیبه به این صورت آمده است:« :«بناء هذه العماره فی ایام دوله السلطان الاعظم شاهرخ بهادر خلد الله ملکه».
3- دونالد ویلبر و لیزا کلمبک،معماری تیموری در ایران و توران،ترجمه کرامت الله افسر و محمد یوسف کیانی،تهران:سازمان میراث فرهنگی کشور، 1374،صص1-530.
4- در بسیاری منابع تیموری از سلطان شاهرخ با عنوان سلطنت شعاری(سلطان الاعظم)(ر.ک: عبدالله بن لطف الله حافظ ابرو،زبده التواریخ،ج3،تصحیح کمال حاج سید جوادی،تهران:وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ،1380،ص194 و بسیاری صفحات دیگر)«سلطان آفاق» پس از مرگش«خاقان سعید مغفور»ر.ک:کمال الدین عبدالرزاق سمرقندی،مطلع سعدین و مجمع بحرین،به اهتمام عبدالحسین نوایی،ج2(دفتر اول)،تهران:پژوهشگاه، 1383،صص585و593.و بر سکه های وی عبارت «السلطان الاعظم شاه رخ بهادر»غالبا به تاریخ 830ه.ق ضرب شده است.ر.ک(عرفان تو ختییف، سیاست مالی و پولی تیمور و خاندان او و سکه های آنها، به کوشش بهمن اکبری،قم:کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی،ص1377،صص7-103.) اما در منابع اطلاعی از انتساب لقب« پادشاه اسلام» به وی یافت نشد.اما به نظر صائب برخی محققین شاهرخ در اوایل حکومت خود اعلام کرد که برگرداننده عظمت شریعت و خلافت است.ر.ک: ب.س. مورتّی«مذهب در دوره تیموریان»تاریخ ایران دوره تیموریان،ترجمه یعقوب آژند،تهران:جامی،1378،ص299.
5- سیورغال Spyurghal واژه ای ترکی برگرفته از واژه مغولی سیورغالی به معنی زمینی بود که پادشاه به کسی می بخشید. ر.ک:شریک امین، فرهنگ اصطلاحات دیوانی دوران مغول، صص6-155.
6- به نظر نگارنده اصطلاحات حکومت و حاکم از عهد ایلخانان معادلی برای اصطلاح کهن تر اقطاع شد.و غالبا در منابع ایلخانان به معنی مالکیت زمینی از سوی حکومت به شرط استیفای مالیات برای اردوی مغول بود.در متن حاضر در جمله پس از این نیز به حکومت به معنی رسیدگی به امور یک ولایت اطلاق شده است. در منابع دوره مغول شبیه ترین قرینه برای این اصطلاح «حکومت اوقاف» بود که به معنی ریاست دیوان وقف و کسی بود که از جانب خان مغول به امور وقف رسیدگی می کرد. .شمیس شریک امین، فرهنگ اصطلاحات دیوانی دوره مغول،تهران:فرهنگستان ادب و هنر ایران،1357،ص125.
7- سادات کیای گیلان که حاکم نواحی اطراف سفید رود بودند،مدعی انتساب به امام ناصر حسن اطروش علوی بودند.چنانکه قاشانی در تاریخ اولجایتو می نویسد:«ابتدای اول ملک گیلان که دوازده هزار است،بعد از آن کوچیان پس کلاچه کوه که اکنون پسر حیدر کیا متصرفست بر شرقی سفید رود که مدعی ایشان است و به جای امام ناصر که حسن علوی بود.»ر.ک:ابوالقاسم عبدالله بن محمد القاشانی، تاریخ اولجایتو، به اهتمام مهین همبلی،چاپ دوم،تهران:علمی و فرهنگی،1384،ص60.
8- عبد الرزاق سمرقندی ضمن بیان وقایع سال 787ه.ق و بازگشت امیر تیمور گورکان از فتح مازندان و قشلاق ری در راه بازگشت به توران نام سید علی نامی را ذکر کرده است که از بزرگان شهر یارک در نزدیکی سلطانیه بود.که انتساب شخص مذکور به وی ممکن می نماید .سمرقندی،مطلع سعدین و مجمع بحرین،ج1(دفتر دوم)،صص570-572.
9- ولایت از اصطلاحات حساس مربوط به جغرافیای تاریخی است که در برخی منابع معتبر عهد ایلخانان و تیموریان از قبیل نزهه القلوب حمد الله مستوفی به معنای بلوک و به قول امروزیان شهرستان بود که همان بخشها مختلف یک ایالت(معادل یک استان امروزی) را تشکیل می داد.البته این اصطلاح در نزهه القلوب مغشوش است چنانکه در یک جا از ولایات هند و دهلی و قنوج و سومنات یاد کرده (ص46) و در جای دیگر آن را بر سند و کابل و صغانیان اطلاق کرده و معادل استان اورده است(ص48).اما در وصف جغرافیای ایران غالبا استان ها را با بلاد و ممالک و ایالات نام برده یا از آنها با تعبیر جمعی ولایات معادل شهرستان آورده است.منبع:حمد الله مستوفی قزوینی ،نزهه القلوب،تصحیح محمد دبیر سیاقی،قزوین،حدیث امروز،1381،ص27و 89و144 و166و 198و 206و 226و 146و229.
9- به احتمال بسیار اصطلاح دروازگانی نوعی مالیات به معنی حق عبور از دروازه شهر بود.در کنار دروازه های شهرها دست کم از عهد غازان خان کاروانسراهایی با حمام ها ساخته شد که تازه واردان در فضایی شبیه به قرنطینه های امروزی تحت مراقبت و معالجه قرار می گرفتند .و به این ترتیب از انتشار بیماری های مُسری جلوگیری می شد. چنانکه غازان خان در محله شم(شنب غازان)نیز شهری بزرگتر از محوطه قدیم تبریز واقع در غرب آنجا،موسوم به غازانیه بنا کرد.و دستور داد تا تاجران که معمولاً از روم و فرنگ(اروپا)می آمدند،کالاهای خود را در بارانداز آنجا عرضه کنند.اما برای رفع اختلافات احتمالی،تمغای آنجا و تبریز تحت نظارت یک نفر قرار داد.در کنار هریک از دروازه های حصار جدید تبریز کاروانسراهایی بزرگ،اصطبل،حمام ،چهار بازار،و«کارخانه ها»(کارگاههای پیشه وران)ساخت.هر قومی از هرجهتی که به تبریز وارد می شدند در کاروانسرایی منتسب به جهت جغرافیایی یا وطن خود اسکان داده می شدند.تمغاچی قماشهای آنان را برای آنان نگهداری می کرد.و تازه واردان احتمالاً برای اعمالی شبیه به قرنطینه های بهداشتی به حمام های مجاور کاروانسرا اعزام می شدند. خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی، جامع التواریخ،تصحیح محمد روشن و مصطفی موسوی، ج2،تهران: البرز،1373 ،صص 5 -1372.
10- تمغاTamghaکلمه ای مغولی است که احتمالاً ازریشهDamبه معنی پیونددادن وعبوردادن واشتقاق است. ر.ک:
Fredinand D. Lessing ,Mongolian-English dictionary,Bloomington:Indiana University,1995. p.227. این واژه در منابع فارسی به شکل تمغاء،تمغه،تغمه،طمغه،و طمغا به کاررفته است.ر.ک:شریک امین،پیشین،ص96واژه ترکی-مغولی تمغا معانی بسیار متنوعی از مهر و نشان و مالیات بر دام گرفته تا مالیات ویژه اصناف را شامل می شد که در متن حاضر به معنی اخیر است؛که با فعل ساختن ترکیب بدیعی به معنی وضع کرن مالیات را پدید آورده است که از نمونه های نثر قرن نهم است.شریک امین،فرهنگ اصطلاحات دیوانی دوران مغول ،صص100-96.
11- گویی رابطه پنج درصدی مذکور برای اخذ مالیات بر واردات صابون شباهت و یا حتی ارتباطی با مالیات اسلامی خمس داشته است.به ویژه که سلطان شاهرخ تیموری که خود را پادشاه اسلام می نامید در پی آن بود که به سلطنت خود رنگ و بویی دینی و اسلامی ببخشد. این امر در تباین با با گرایش های برخی دیگر از شاهزادگان تیموری همچون الغ بیگ بود که به سنن جغتائیان دلبستگی بیشتر داشت.
12- ماکسیم سیرو،کاروانسراهای ایران و ساختمانهای کوچک میان راه ها،ترجمه عیسی بهنام،سازمان ملی حفاظت از آثار باستانی ایران،بی تا،ص 23.
13- حمد الله مستوفی قزوینی، نزهه القلوب ، به تصحیح گای لسترنج ، تهران ، دنیای کتاب ، 1362، صص166-189.
14- امروزه هنوز برجی از عهد ایلخانان در مهماندوست دامغان در اوایل جاده فعلی سمنان به شاهرود و بسطام به چشم می خورد که کتیبه آجر کاری زیبایی دارد.پیمایش میدانی مسیر ری-سمنان-دامغان-بسطام در تاریخ 5/6/1386.
15- حمدالله مستوفی ، نزهه القلوب ، به تصحیح گای لسترنج ، تهران ، دنیای کتاب ، 1362 .،صص178 تا173وصص 184- 182 مارکوپولو،سفرنامه مارکوپولو معروف به ایل میلیونه،ترجمه منصور سجادی و آنجلا دی جوانی رومانو،تهران،1363،صص7-266.
16- کلاویخو،سفرنامه کلاویخو،ترجمه مسعود رجب نیا،چاپ سوم،تهران:علمی و فرهنگی،1374،ص6-25و 2-301.
17- هنوز عشایر بسیاری خانه ها و آغل هایی در گردنه النگ برای خود و دامهای خود دارند و نیز راه ها چنان مهم بوده است که به گفته معمرین تا این اواخر راهزنی و نا امنی در آنجا شایع بوده است.پیمایش میدانی مسیرری،سمنان،دامغان،بسطام ،دهکده ابر و گردنه اُلنگ در مسیر شاهرود به سمت گنبد کاووس و گرگان(3تا6/6/1376).
18- امیر شاهی سبزواری،دیوان امیر شاهی سبزواری،تصحیح سعید حمیدیان،تهران،ابن سینا،1348،ص106.
19- بسیاری کاروانسراها از عهد صفوی در طول جاده ابریشم باقی است که به نظر این تحقیق شالوده آنها در عهد ایلخانان و پیش از آن نهاده شده است.و از ان جمله است رباط آهوان،رباط الوسجرد،کاروانسرای ده نمک،پل گرمسار و...پیمایش میدانی مسیر ری-سمنان-دامغان-بسطام در تاریخ5/6/1386.
20- یاقوت الحموی ،معجم البلدان،جزء الاول، تحقیق عبدالرحمن المرعشی،بیروت،دارالحیاء التراث العربی و موسسه التاریخ العربی،بی تا،صص 40،112،154. محمد بن نجیب بکران ،جهان نامه،به کوشش محمد امین ریاحی،تهران،انتشارات کتابخانه ابن سینا، 1342.صص68و77و16و76،مستوفی،نزهه القلوب صص211-213. اسماعیل بن علی ابوالفداء ،تقویم البلدان،ترجمه عبد المحمد آیتی،تهران،بنیاد فرهنگ ایران، 1349، ص521،. زکریا قزوینی ،‌آثارالبلاد و اخبارالعباد ، ج2،ترجمه محمد مرادبن عبدالرحمان ، تصحیح سید محمد شاهمرادی ، تهران : دانشگاه تهران ، 1371. ،صص277و116.
21- ابی الفداء،پیشین،ص505ومستوفی،نزهه القلوب،ص228وابن بکران،پیشین،52وزکریای قزوینی،پیشین،ج2،121و6-245یاقوت الحموی،المصدرالسابق،الجزءالثانی،284و مجهول المولف ، هفت کشور یا صور اقالیم ، تصحیص منوچهر ستوده،انتشارات بنیاد فرهنگ ایران،ص88.
22- کلاویخو،سفرنامه کلاویخو،ص2-180.
23- پیمایش میدانی مسیر ری-سمنان-دامغان-بسطام در تاریخ5/6/1386.
24- عبدالواسع نظامی باخرزی،مقامات جامی،تصحیح نجیب مایل هروی،تهران:نشر نی،1371،ص3.
25- فخرالدین علی صفی،لطائف الطوائف،به اهتمام احمد گلچین معانی،تهران:اقبال،1452،صص70-364.
26- مجهول المولف«رساله بیست و نهم:رساله ای دیگر درباره اصناف،»فتوت نامه ها و رسائل خاکساریه(سی رساله)،تصحیح مهران افشاری،تهران:پژوهشگاه،1382،ص229 و مجهول المولف«رساله سی ام:وسیله النجاه»در همان،صص9-258.وص224.
27- ابن اخوه،معالم القربه فی احکام الحسبه:آیین شهرداری،ترجمه جعفر شعار،تهران:بنیاد فرهنگ ایران،1347،صص40-138و5-161.
28- محمد بن ابی طالب انصاری دمشقی،نخبه الدهر فی عجایب البر و البحر،ترجمه حمید طبیبیان،تهران:اساطیر،1382،ص315.
29- francis balducci Pegolotti. "Notice of the route to Chatay and of Asiatic trade in the fourteenth century" Chathy and the way thither ,ed.henry Yule vol .3 , New Delhi ( Munshiram Manoharal 1998 pp.165-6.
30- دولتشاه بن بختیشاه سمرقندی،تذکره الشعرا،تصحیح فاطمه علاقه،تهران: پژوهشگاه،1385،ص 493و497و506.
31- دولتشاه سمرقندی،تذکره الشعرا،ص501.
32- کلاویخو،سفرنامه کلاویخو،ص2-180.
33- حافظ ابرو،زبده التواریخ،ج3، صص203-194.
34- کمال الدین عبدالرزاق سمرقندی،مطلع سعدین و مجمع بحرین،به اهتمام عبدالحسین نوایی،ج2(دفتر اول)،تهران:پژوهشگاه، 1383،صص1-590.
35- حافظ ابرو،پیشین،ج3 ،صص456-450.
36- همان،ج4،صص720-711.
37- سلطان محمد خدابنده در سفری به عراق عرب پس از تبلیغات شیعی سید تاج الدین آوجی وابن مطهر حلی به دنبال رویایی که از حضرت علی (ع) دید،«به زیارت مشهد امیر المومنین علی علیه السلام رسید و تغییر خطبه و سکه فرمود کردن »(7-9ه.ق)و سپس به شیوه پدرش غازان خان به بنای دار السیاده هایی در هر جا از جمله در تبریز شنب غازان،تبریز،روم،بغداد کرمان و شیراز پرداخت.که هریک دارای وقفیات بسیاری از «املاک و قری و ضیاع و عقار »بود که سالانه 10000دینار درآمد آن به مرتزقه( مستخدمان آنجا) می رسید.ر.ک: قاشانی، تاریخ اولجایتو،صص 90و4-93و 100و 99.
38- بسیاری از سربدارن بر مذهب تشیع بودن اند.امیر شاهی (متوفی 857ه.ق) از امرا و شعرای سربداران در سبزوار نیز بر این مذهب بود و در دیوان خود به این امر اشارتی دارد از جمله: «روز ازل خامه صورت گشا بهر علی زد رقم انّما ...مهر تقی در دل و جان منست حب نقی قوت روان منست» .ر.ک:سبزواری،دیوان امیر شاهی سبزواری، صص سه و 106؛ ای.پ. پطرو شفسکی،نهضت سربداران خراسان،ترجمه کریم کشاورز،چاپ سوم،تهران: شاهرضا،1351،صص18-13.
39- قاشانی،تاریخ اولجایتو،ص69.
40- به معنی وقفنامه است چنانکه پیش از آن در عهد ایلخانان نام وقفنامه ربع رشیدی با عنوان الوقفیه الرشیدیه بخط الواقف فی بیان شرائط امور الوقف و المصارف ثبت شده بود.ر.ک: رشید الدین فضل الله همدانی،وقفنامه ربع رشیدی( الوقفیه الرشیدیه بخط الواقف فی بیان شرائط امور الوقف و المصارف) ،به کوشش مجتبی مینوی و ایرج افشار،تهران: انجمن آثار ملی،2536،ص بیست و نه(مقدمه).
41- حاکم دامغان که آنجا را به عنوان سیورغال از شاهرخ دریافت کرد.
42- سمرقندی،مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج2(دفتر اول)، صص594-584.
43- همان،ج2(دفتر دوم)،ص14-604.

نویسنده:علی بحرانی پور



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.