علاوه بر این از برخی مساجد در امر تعلیم و آموزش نیز بهرهبرداری شده است. طبیعی بود که امر آموزش در اسلام نخست از جلسات درسی که در مساجد تشکیل میشد، آغاز شود.
وجود کتب در مساجد ارتباط داشت با فزونی قرآنهایی که در آنها قرار داده میشد تا افرادی که به مساجد رفت و آمد میکردند، آنها را قرائت کنند، زیرا قرائت قرآن کریم جزء عبادات شمرده میشود، لذا قدیمیترین کتبی که بر مساجد وقف شدند، قرآنها بودند.
یکی از محققان اظهار داشته است که اکثر کتابخانههای مسجد - صرفنظر از حجم و مکان آنها - کتابخانههای قرآنی بودند؛ زیرا همزمان با بنای مساجد نسخههایی از قرآن در آن نهاده میشد و اهدا و وقف قرآنها بر آنها از آداب و رسوم اسلامی ریشهدار به شمار میآمد.
(تاریخ کتابخانههای مساجد، محمد مکی سباعی: متن انگلیسی، ص 251) در خصوص وقف قرآنها، قدیمیترین مطلبی که نقل شده این است که عبدالعزیز بن مروان ناراحت شد از این که حجاج بن یوسف ثقفی، قرآنی را به مصر فرستاد، و دستور داد قرآن دیگری برای او استنساخ کنند تا آن را در منزلش داشته باشد.
او هر صبح جمعه قرآن را از منزل خود به مسجد جامع عمرو بن عاص میبرد و در آنجا به تلاوت آن میپرداخت و سپس آن را به جای خود برمیگرداند.
چون عبدالعزیز وفات یافت پسرش ابوبکر آن را به هزار دینار فروخت و سپس اسماء دختر ابوبکر[پسر عبدالعزیز بن مروان]پس از درگذشت پدرش آن را به هفتصد دینار خرید تا مردم را از استفاده از آن بهرهمند سازد. او به این قرآن شهرت داد، به طوری که به او منسوب و به «قرآن اسماء» معروف گردید.
در پی وفات اسماء، برادرش[برادر ابوبکر پدر اسماء]حکم بن عبدالعزیز بن مروان آن را به پانصد درهم از ورثهی او خرید، در سال 118 هجری، قاضی توبة بن نمر حضرمی به وی پیشنهاد کرد آن را در اختیار مسجد قرار دهد، او با این پیشنهاد موافقت نمود و برای کسی که آن قرآن را در مسجد تلاوت کند، هر ماه سه دینار مزد تعیین کرد. (خطط مقریزی، ج 2، ص 255 - 245)
همین سال را میتوان نقطه شروع «تاریخ وقف قرآن بر مسجد» به صورت دائمی بشمار آورد. در سال 298 هجری شخصی به نام عبدالمنعم بن احمد سی جزء کامل از قرآن را بر جامع اموی دمشق وقف کرد، و یک جزء آن هنوز باقی مانده و چنان که یوسف العش مینویسد، هم اکنون در موزه ملی سوریه نگهداری میشود.
در سال 347 ه. ق یک مرد عراقی قرآنی را بر مسجد جامع عمرو بن عاص وقف کرد که گفته شد قرآن عثمان بن عفان بوده، و آثاری از خون در آن مشاهده شده است .
و گفته است آن را از گنجینه های کتب المقتدر بالله خلیفه عباسی به دست آورده است لذا امام جماعت مسجد یک روز آن را تلاوت میکرد و روز دیگر قرآن اسماء را که بیش از این به آن اشاره شد. مقریزی بر این قرآن اطلاع یافته و متن زیر را بر روی جلد آن مشاهده کرده است.
«بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، این قرآن را که همهی آیات کتاب خداوند، جل ثنائه و تقدست اسمائه در آن گردآوری شده، مبارک مسعود فرزند سعد هیتی به مسجد آورد تا برای همیشه و تا زمانی که اوراق او باقی است از میان نرفته، وقف باشد بر جماعت مسلمین، آنان که تلاوت کننده قرآنند و با قرائت آن به خداوند جل ذکره تقرب جسته و تعلیم دهندهی آنند.
به امید آن که خدای عزوجل به واقف پاداش خیر دهد و او را عفو نماید و آن را ذخیره روز بینوایی و نیازمندی وقف او قرار دهد. خداوند به لطف خویش واقف را به آرزویش نایل گرداند و او را از ثواب تلاوت کسانی که این قرآن را میخوانند، بهرهمند سازد.
دنباله کلام واقف از پشت جلد قرآن محو شده و احتمال میرود چنین باشد: او نگاهی به قرآن انداخت و تصمیم گرفت آن را به مسجد جامع شهر فسطاط مصر که از مساجد قدیمی مسلمانان بود بسپارد تا مانند سایر قرآنهای موجود در آن محفوظ بماند.
رحمت خدا بر کسی باد که در نگهداری آن بکوشد و آن را بخواند و مورد توجه قرار دهد. روز سهشنبه اول ماه ذیقعده سال 347 ه. ق و صل الله علی محمد سید المرسلین و علی آله و سلم تسلیما کثیرا و حسبنا الله و نعم الوکیل». (الخطط و الاثار، مقریزی، ج 2، ص 255).
وقف قرآنها بر مساجد تا آنجا رواج یافته بود که در برخی از آنها مانند مسجد عمرو بن عاص صدها جلد قرآن نگهداری میشد. گفتهاند الحاکم بامرالله خلیفه فاطمی 1298 نسخه از قرآنهای کامل و چهار پارهای را از قصر خود در اختیار این مسجد نهاد و مردم از تلاوت آنها بهرهمند شدند. در میان آنها قرآنهایی وجود داشت که همهاش با آب طلا نوشته شده بود. (همان، ج 2، ص 250)
او 814 نسخه قرآن را نیز در اختیار مسجد جامع ابنطولون گذاشت. (همان، ج 2، ص 267) یکی از پادشاهان مغرب قرآن قطوری را که بر استر حمل میشد، توسط ابوعبدالله محمد بن ابراهیم یقوری (متوفای سال 707 ه. ق)
به منظور وقف به مکه فرستاد و بدون تردید محلی که او قصد داشت آن را وقف بر آن جا کند حرم مکه (یعنی مسجدالحرام) بود. (نفح الطیب، احمد مقری، ج 2، ص 53)
برخی از مشاهیر خودشان در نوشتن و استنساخ قرآنها مشارکت داشته و آنها را وقف بر مساجد میکردند، از قبیل، علی بن احمد الناصر لدین الله فرزند حسن (متوفای سال 612 ه. ق) که مکنی به ابوالحسن و ملقب به الملک العظیم (پادشاه بزرگ) و از فرزندان خلفای عباسی بود و به داشتن خط زیبا شهرت داشت.
پیشوای قوم، ابوعلی حسین بن احمد خوافی ادیب که از بزرگزادگان بود و سلطنت را رها نمود چندین قرآن را به دست خودش نوشت و آنها را وقف کرد. (تلخیص مجمع الآداب ابنفوطی، ج 4، ص 907)
همچنین فخرالدین ابواسعد مبارک بن یحیی بن مبارک بن مخرمی بغدادی (متوفای 664 ه. ق) و صاحب دیوان، با دست خود چندین قرآن و چهار پاره (1)نوشت و آنها را وقف بر زیارتگاهها کرد.
او بر همین منوال عمل میکرد تا این که از دنیا رفت. (همان، بخش سوم، ص 193 - 192) شرفالدین محمد بن شریف بن یوسف بن وحید که خطاط و ادیب بود در سال 711 ه. ق وفات یافت، نیز قرآن را در هفت پاره و با مرکب زر که مقدار عمدهای گرد طلا در آن ریخته بود، نوشت و آن را وقف بر مسجد الحاکم در قاهره نمود. (فوات الوفیات، ابنشاکر کتبی، ج 3، ص 390).
به هر روی از این گزارشها روشن میشود که وقف قرآن کریم در تشکیل «کتابخانههای مساجد» چه نقش عمدهای داشته و قرآنها شالودهی کتابخانههای بزرگی را که از قرن دوم هجری به بعد، در دوران درخشندگی نهضت علمی و زیاد شدن تألیفات در زمینه ی علوم مختلف، در مساجد بسیاری از بلاد اسلامی تأسیس شده بود،
تشکیل میداد و عالمان کتاب را وسیله ای برای درس و آموزش یافته بودند و شاید در طول سه قرن اول هجری مساجد از کتابهایی که در زمینه ی علوم قرآنی و حدیث تألیف شده بود، خالی نبوده، هر چند اسنادی که مؤید این اظهارنظر باشد تاکنون به دست ما نرسیده است
ولی مسلما قرن چهارم شاهد آغاز وقف کتب بر مساجد در سطح وسیع و گسترده بود. (وقف و ساختار کتابخانههای اسلامی، ص 70 - 69).
عبدالله جبوری در مقالهای ممتع در خصوص «وقف کتاب» مینویسد: «علاقه مسلمانان به دانش و دانشمندان و تشویق اسلام به فراگیری علم موجب شده تا فقها وقف اشیای منقول مانند کتب را جایز دانسته آن را از اصل کلی در وقف استثنا کنند. اصل در وقف همیشگی بودن آن است
و جز در اموال غیرمنقول صحیح نیست ولی فقها وقف منقول را از باب استحسان که از ادلهی فقهی معروف آنان است جایز دانستهاند. از این رو وقف کتب پدید آمد و مسلمانان و افراد خیر و نیکوکار به انگیزهی خیرخواهی و سودرسانی به مردم اقدام به وقف کتب کردند. (مکتبة الاوقاف العامة، تاریخها و نوادر مخطوطاتها، مجله الرسالة الاسلامیة، بغداد، 1969 م، ص 8)
در تاریخ اسلام ظاهرا نخستین کتب وقفی را در کتابخانه عبدالحکم جمحی در قرن اول هجری در مکه مکرمه گزارش کردهاند. (الآغانی ابوالفرج اصفهانی، چاپ قاهره، 1323 ق، ص 51) البته در این گزارش؛ صراحتا به وقف اشاره نشده و با اقدامات عبدالحکم نشان میدهد که به نوعی «وقف» پایبند بود. هرچند آن را با روش معمول در قرن چهارم هجری عملی نکرده است.
بهرغم این که در منابع قدیمی مربوط به قرون اول تا سوم هجری از کتابخانههایی خاص و اشخاصی که کتابهایی را جمعآوری کردهاند، سخن به میان آمده، ولی دربارهی این که چه کسی آنها را پس از درگذشت خود وقف کرده مطلب مفیدی ذکر نشده است.
در قرن دوم هجری یک نوع مؤسسه علمی به نام «بیت الحکمه» ظهور کرد و از میان بخشهای مختلف آن، کتابخانه بیش از دیگر بخشهای آن مورد توجه گروهی از خلفای عباسی قرار گرفت، هرچند مامون بیش از دیگران به نظارت، پشتیبانی و توسعهی همهی بخشهای بیت الحکمة، اهمیت میداد.
او علاوه بر اهمیت دادن به کتابهای عربی تألیف شده توسط بزرگان، از علمای مناطق مختلف قلمرو خلافت عباسی، برای دستیابی به کتابهای فلسفی و غیرفلسفی، نمایندگانی را به کشور روم فرستاد.
و هرچند هدف از تأسیس بیت الحکمه کمک به علما و پژوهشگران و فراهم آوردن منابع اطلاعاتی بیشتر و ایجاد تسهیلاتی برای علاقهمندان به کار تحقیق و مطالعه و تألیف و ترجمه بوده ولی به هر حال نمیتوان چنین کتابخانهای را جزو کتابخانههای وقفی به شمار آورد. زیرا ما به مدرک علمی روشنی در این مورد دست نیافتهایم.
دسترسی مردم به کتابهای علمی کمیاب و کتابهایی که از زبانهای مختلف به زبان عربی ترجمه شده بود، دشوار بود، لذا خلفا راههای تحقیق و مطالعه در بیت الحکمه را که به منظور نشر علوم و معارف منتقل شده از ملتهای دیگر تأسیس شده بود، برای مردم هموار کردند. (بیت الحکمة، محمد ماهر الدیوه جی، چاپ موصل، ص 38 - 37)
این هدف بدون تردید به هدف کسانی که در مراحل بعد به طور آشکار در وقف کتاب و کتابخانهها سهیم بودهاند نزدیک است، زیرا با درخشش کار تألیف وفعال شدن نهضت علمی معروف جهان اسلام در آن، و افزایش تعداد محققان، حاکمان و وزرا و علما و ثروتمندان به اهمیت فراهم آوردن کتب برای بیشترین تعداد متقاضیان پی بردند.
و کتاب را یکی از وسایل انجام کار نیک یافتند. این انگیزه و علاقهمندی آنان به اشاعه علم و غلبه بر مشکل دستیابی طلاب شهرها و مناطق مختلف به کتابهای موجود در سراسر جهان اسلام به پیدایش وقف در خصوص کتب و کتابخانهها منجر شد.
برخی از مردم کتابهایشان را بر عموم مسلمانان وقف میکردند و کتابهای آنان[برای استفاده همگان ]در گنجینهی کتب مساجد قرار داده میشد. برخی وقف آنها را به مکان یا شهر معین اختصاص میداند و میگفتند: این کتابها را بر فلان جا یا فلان شهر... وقف میکنیم
و برخی دیگر استفاده از آنها را آزاد میگذاشتند. گاهی واقف شرایطی را برای استفاده یا به امانت سپردن کتابهای وقفی وضع میکرد، چنان که قاضی ابنحیان خارج کردن کتابها ر از کتابخانه ممنوع ساخت و برخی مانند ابنالخشاب کتابهایشان را بر اهل علم وقف کردند. (المکتبات فی الاسلام، محمد ماهر حماده، ص 172)
کمکم انواع وقف، از قبیل وقف کتابخانهها به طور کامل، وقف کتب بر مدارس، مساجد، بیمارستانها، رصدخانهها، کاروانسراها و خانقاهها بوجود آمد در این میان نوع دیگری از وقف نمودار شد و آن وقف کتابهای یک عالم بر علما یا ورثهاش پس از درگذشت او بود.
واقفین کتابخانههای مستقل یا کتابخانههای مدارس و مساجد، به افزایش درآمد اقتصادی ثابتی برای نگهداری و مرمت و پرداخت مخارج افرادی که در آنها کار میکردند، اهمیت میدادند و برخی از آنان درآمدی را معین کرده بودند تا به رشد و توسعه و شکوفایی کتابخانهها در گذر زمان کمک کند.
در اهمیت و نقش گستردهی وقف سعید دیوهجی میگوید: از قرن چهارم هجری به بعد کتابخانههای وقفی در سراسر جهان اسلام رواج یافت به درجهای که کمتر شهری یافت میشد که خالی از «کتابخانه وقفی» باشد.» (التربیة و التعلیم فی الاسلام، سعید الدیوهجی، چاپ موصل، ص 73)
این کتابخانهها به دلیل کتابهای وقفی موجود در آنها بسیار مورد توجه طلاب واقع شد و کتابخانهها نیز در دستیابی به کتب جدید به آنها کمک میکردند و فرصتهایی را برای آشنایی طالبان علم با افکار و اندیشههای مؤلفان سراسر جهان اسلام در اختیارشان قرار میدادند.
تعداد این کتابخانهها در اندلس به حدی رسیده بود که ابوحیان نحوی بر خریدار کتاب عیب میگرفت و میگفت: «خدا به تو عقل معاش دهد[چرا کتاب میخری؟!]من هر کتابی را بخواهم از کتابخانههای وقفی به امانت میگیرم» (نفح الطیب، احمد مقری، چاپ بیروت، ج 2، ص 543)
برای مدلل ساختن افزایش تعداد کتابخانههای وقفی و گسترش آنها، یادآور میشویم که در قرن هفتم هجری، تنها در شهر مروشاهجان، ده گنجینهی کتاب وقفی وجود داشته است. (وقف و ساختار کتابخانههای اسلامی، یحیی محمود ساعاتی، ترجمه: ص 36 - 33)
کتابخانههای وقفی و کتابهایشان، علاوه بر کتابخانههای خصوصی نظیر کتابخانههای خلفاء، امیران، وزیران و دانشمندان پشتوانهی انقلاب فکری و فرهنگی بود که جهان اسلام در طول قرنهای متمادی شاهد آن بوده است.
به هر روی چون وقف اساسا استفادهای دائمی را ایجاب میکند (2)وقف کتابها به لحاظ ماهیت آنها، چون گم شدن، پاره شدن و خراب شدن، قابل اجرا نیست. فقهای اسلامی ضمن تصدیق الزامی و مبرم بودن وقف کتاب، این نوع وقف را که نه تنها در اعمال و گفتار پیامبر (ص) پایگاهی ندارد، بلکه خلاف اصل اساسی وقف است، نمیپذیرفتند.
با این همه، سرانجام غالب آنان براساس اصل تعارف که «عبارتست از تفاهم و توافق عمومی در استفاده از چیزی و رعایت نحوهی این استفاده براساس قراردادهای مربوط به روابط چه مدنی و چه مذهبی»، آن را قبول کردند. توجیه این اصل در حدیثی از پیامبر (ص) آمده است که: «چیزی را که مسلمانان مناسب تشخیص دهند، خداوند نیز با آن موافق است».
به این ترتیب، رسم رایج وقف متون قرآن از همان روزهای آغازین اسلام شرعا به وقف کتاب نیز کشیده شد(3). از سوی دیگر رسم وقف کتابها که بعدا مرسوم شد، فقهای مسلمان را مجاز ساخت که با توجه به اصل تعارف، وقف کتابها را به عنوان یک اصل معتبر فقهی، تصریح کنند.
به این ترتیب، میتوان با فراتر رفتن از استدلال فقهاء گفت که وقف کتاب در موسسات خیریه و یا آموزشی میتواند به عنوان وقف مشاع در نظر گرفته شود، یعنی وقفی که جزء مکمل مؤسسه است و وقفی که همه به اتفاق آرا آن را شرعی میدانند. (کتابخانههای عمومی و نیمه عمومی عربی در قرون وسطی، یوسف العش: ص 91 -90)
و لذا جای شگفتی نیست که در کنار دارالعلم و مدارس، کتابخانههای عمومی وجود داشتند که در مساجد استقرار یافته بودند. از هنگامی که وقف کتاب از نظر فقها جایز شمرده شد، تمام کسانی که میخواستند کتابهای خود را هبه کنند و امکانی برای ایجاد ساختمانهای خصوصی برای این کار نداشتند،.
بطور طبیعی به فکر افتادند، کتابهای خود را وقف مساجد کنند. کمی بعد از پیدایش دارالعلم است که ما کتابهای وقفی را در مساجد بزرگ میبینیم. (کتابخانههای عربی، یوسف العش، ص 153).
با توجه به گزارشهای تاریخی نخستین کتابخانهی وقفی در اسلام متعلق به دارالعلم موصل بوده و حتی برخی از محققان به استناد مدارک تاریخی آن را نخستین دارالعلم در اسلام شمردهاند. (تاریخ الموصل، سعید الدیوهجی، چاپ موصل، ج 1، ص 192) .
حق تقدم در تاسیس این کتابخانه با ابوالقاسم جعفر بن محمد بن حمدان موصلی فقیه شافعی است. ابنحمدان در موصل از مقام و منزلتی قابل توجه برخوردار و در علومی مانند فقه، نحو، کلام و جدل پیشتاز بود، او روابط خوبی با رجال عصر خود از قبیل وزرا و ادبا و شعرا مانند «بحتری» و «مبرد» و «ثعلب» داشت. (معجم الادبای یاقوت حموی، ج 7، ص 192 - 191) به نظر میرسد.
که تنوع فعالیتهای علمی و دانش دوستی، اخلاص و صداقت وی، او را به فکر ایجاد کتابخانه در شهر موصل انداخت تا امکاناتی برای کمک به مطالعه و تحقیق و پژوهش طلاب و محققان در آن فراهم آمده باشد، لابد ثروتش به اندازهای بوده است که او را در اجرای چنین طرحی یاری کند.
یاقوت حموی به نقل از ابوعلی بن ابوالزمزام به این مطلب اشاره کرده میگوید: «ابنحمدان در میان صاحب منصبان موصل از موقعیت بسیار خوبی برخوردار بود. او با همه وزرای زمان خود دوست و ستایشگر آنان بود و نزد آنان احترام داشت.
ابنحمدون در شهر خویش کتابخانهای داشت که گنجینههایی از کتب را از همهی علوم در آن قرار داده و بر طالبان علم وقف کرده بود. از ورود کسی به آنجا جلوگیری نمیشد، هرگاه شخص غریبی برای کسب دانش به آنجا میآمد، اگر تنگدست بود، یک ورق کاغذ و یک سکه به او میداد.
این کتابخانه همهی روزها باز بود و خود ابنحمدان پس از بازگشت از شترسواری در آن مینشست و مردم گردش جمع میشدند و او از اشعار و تألیفات خویش و دیگران برای آنان املا میکرد...» (معجم الادباء، ج 7، ص 192).
تاریخ تاسیس این کتابخانه در منابع موجود ذکر نشده ولی احتمال میرود بین اواخر قرن سوم هجری و اوایل قرن چهارم از سال 240 تا 323 ه. ق در دوران زندگی ابنحمدون ساخته شده باشد. اما کتابهای موجود در آن با توجه به تنوع فعالیتهای خود او که طبق نقل منابع، به فقه و شعر و ادبیات و تاریخ و نجوم اهمیت میداد، شامل علوم مختلف بوده است. (همان، ج 7، ص 192).
از سرنوشت این کتابخانهی وقفی اطلاعی در دست نیست، زیرا جمعی از مردم موصل به خاطر حسدورزی نسبت به دانش و مقام و موقعیت وی نزد خلفا و وزرا و علما او را متهم به سخنچینی کردند. آنان برضد او اعلامیه نوشته و شهادت دادند.
که وی مرتکب اعمالی بسیار زشت شده است. لذا او را از موصل تبعید کردند. او به بغداد گریخت و پس از این رویداد خبری از این کتابخانه که به موصل خدمت کرد و راه کسب و دانش و ادب را برای مردم آن هموار ساخت، به دست ما نرسید. (همان، ج 7، ص 192).
تاریخ کتابخانه های وقفی در ایران
در ایران نیز در متون تاریخی از کتابخانههای وقفی سخن به میان آمده که نشان میدهد وقف کتاب و کتابخانه از سابقه دیرینی برخوردار بوده است که در اینجا به نمونههایی اشاره میکنیم.از کتابخانههای وقفی ایران در گذشته کتابخانه ری بوده است. یاقوت حموی مینویسد: «ملک نوح بن منصور سامانی والی خراسان مخفیانه به صاحب بن عباد نامه نوشت و او را به همکاری با خود فراخواند و قول داد او را از حقوق و مزایای سالانه برخوردار سازد ولی وی دعوت او را نپذیرفت.
و بهانههایی آورد. یک بهانهاش این بود که به اندازهی چهارصد بار شتر یا بیشتر از کتابهای علمی نزد اوست» (معجم الادباء ج 16، ص 259).
سپس حاشیهای را از ابوالحسن بیهقی نقل میکند که عین عبارت آن چنین است: «به اعتقاد من، دلیل بر وجود این کتابخانه در ری این است که من در آنجا به مطالعه میپرداختم و ده جلد از فهرست کتابهای آن را که سلطان محمود قبلا آنها را سوزانده بود، مشاهده کردم.
او چون وارد ری شد، به او گفتند: اینها کتابهای رافضیها و بدعتگذاران است، دستور داد همهی کتابهای کلامی را از میان آنها جدا کرده کتابخانه را بسوزانند (همان، ج 16، ص 259).
تصریح به بیت الکتب ری اشاره به این است که آنجا یک کتابخانهی وقفی عمومی بوده است، چنان که ارتباط دادن میان این کتابخانه و کتابهای صاحب بن عباد توسط بیهقی بر وقفی بودن آن دلالت میکند، زیرا محمد ماهر حماده اشاره کرده به این که صاحب بن عباد کتابخانهاش را وقف کرد .
و بعدها کتابخانهای عمومی شد. (المکتبات فی الاسلام، ص 128) البته او اشاره نکرده به این که این اطلاعات را از چه منبعی کسب کرده و شاید از متن معجم الادبای یاقوت حموی که بدان اشارت شد استفاده کرده است.
چنانچه بیت الکتب ری را کتابخانهای وقفی و مؤسس آن را صاحب بن عباد بدانیم، تاریخ وقف آن سال 385 ه. ق - سالی که او وفات یافت - خواهد بود. (وقف و ساختار کتابخانههای اسلامی، یحیی محمود ساعاتی، ص 43).
از دیگر کتابخانههای وقفی ایران، میتوان از کتابخانهی فیروزآباد یاد کرد. این کتابخانه را وزیر قوامالدوله عمادالدین ابومنصور عادل فرزند مافنه (متوفای سال 433 ه) تاسیس کرد. او از وزرای ملک بویهی ابوکالیجار و مردی عفیف، فاضل، خوش آوازه و نیک سیرت بود. (المنتظم، ابنجوزی، ج 8، ص 64)
یکی از مورخان اشاره کرده به این که از آثار برجای مانده از او، «کتابخانهای بود که نوزده هزار جلد کتاب داشت و او آن را بر طابان علم وقف کرده بود و در میان کتب موجود در آن کتاب ناشناخته ای وجود نداشت، .
در این کتابخانه چهارهزار برگه دستنوشت به خط بنیمقله موجود بود.» (همان، ج 8، ص 64 (در منبع دیگری آمه است که او کتابخانه را در فیروزآباد بنا کرد و هفت هزار جلد کتاب در اختیار آن نهاد. (الکامل فی التاریخ، ابناثیر، ج 9، ص 502 (در سومین منبع، خبری در مورد آن ذکر شده که به شرح زیر است:
«گنجینهی کتابی که او در شهر فیروزآباد وقف کرده بود، هفت هزار جلد کتاب و چهار هزار برگهی دستنوشت به خط ابوعلی و ابوعبدالله فرزند مقله داشت.» (البدایة و النهایة ابنکثیر، ج 12، ص 50).
شهر فیروزآباد که این کتابخانه را «ابنمافنه» در آنجا وقف کرد، یکی از شهرهای کوچک استان فارس در نزدیکی شیراز است و این امر تصویری از انتشار کتابخانهها در شهرهای کوچک و بزرگ جهان اسلام در آن زمان، به ما ارائه میدهد.
بدون تردید این کتابخانه به سبب در اختیار داشتن کتابهای نفیس و باارزش نظر علما را در نقاط بسیاری به خود جلب کرده بود. (وقف و ساختار کتابخانههای اسلامی، یحیی محمود ساعاتی، ص 48).
کتابخانه قطبالدین همدانی نیز در ردیف کتابخانههای وقفی بوده که آن را قطبالدین ابوالعلا حسن بن احمد بن حسن همدانی عطاره (درگذشته به سال 569 ه. ق).
که حافظ قرآن و محدث و یکی از علما و زهاد برجسته زمان خویش بود، در شهر همدان تأسیس کرده است. او همه کتابهایی را که برای خود فراهم آورده بود، بر آن وقف کرد. (تلخیص مجمع الآداب فی معجم الالقاب، ابنالفوطی، بخش چهارم، ص 627 - 626)
البته هنوز گزارشی بدست نیامده تا معلوم سازد که آیا این کتابخانه ساختمانی مستقل داشته و یا جزیی از منزل وی بوده است. آنچه ترجیح دارد این است که کتابخانه بخشی از منزل او را اشغال کرده بود پس از آن که آن را وقف کرد، امکان ورود طلاب علم و مطالعه کنندگان به آنجا و استفاده از آن برایشان فراهم شد. (وقف و ساختار کتابخانههای اسلامی، ص 53).
از دیگر کتابخانههای وقفی در ایران کتابخانه مبارکشاه در مرورود است و گویند که فخرالدین ابوسعید مبارکشاه فرزند حسین مروزی (درگذشته به سال 602 ه)، «خانه خوبی در باغی زیبا داشت و در آن گنجینهای از کتب مربوط به علوم مختلف را قرار داده بود.
او در خانهاش همهی وسایل مورد نیاز همنشین خو درا از قبیل نرد، شطرنج و انواع خوردنیها و نوشیدنیها قرار داده بود». (تلخیص مجمع الاداب فی معجم الالقاب، ابنفوطی، بخش سوم، ص 291 - 290)
این کتابخانه ما را به یاد نخستین کتابخانه تأسیس شده در اسلام میاندازد و آن، کتابخانهای بود که عبدالحکم جمحی در قرن اول هجری آن را در مکه مکرمه تاسیس کرد.
در کشور ایران اسلامی نیز همچنانکه اشاره شد کتابخانههای وقفی از قرن چهارم و پنجم هجری شکل مییابد، که در مباحث «کتابخانههای مساجد ایران» به وقف و وقفنامههای این کتابخانهها به تفصیل سخن گفتهایم، که میتوان از کتابخانههای وقفی مسجد جامع نیشابور(4)،
مسجد جامع ساوه، مسجد جامع آمد، مسجد جامع میافارقین، مسجد جامع اصفهان، مسجد عقیل نیشابور، مسجد جامع گواشیر (کرمان)، مسجد جامع مرو (عزیزیه - کمالیه)، مسجد جامع تبریز، مسجد ظهیریهی تبریز، مسجد سپهسالار قدیم، مسجد اقصی (تهران)، مسجد دروازه دولت (تهران)، مسجد اعظم قم، مسجد مروی، مسجد جامع یزد (کتابخانه وزیری)، مسجد صادقیه رشت یاد کرد.
در مورد وضعیت مالی کتابخانههای مساجد ایران (و سایر کتابخانههای مساجد) باید گفت که بیشتر اعتبارات آن از طریق وقفها تأمین میگردید و معمولا در «وقفنامهها» به هزینههای گوناگون از جمله،.
هزینه خرید کتابهای جدید، حقوق کتابدار، مرمت و صحافی کتاب، خرید کاغذ جهت استنساخ، خرید مرکب و قلم و فرش و پرده و تعمیر ساختمان کتابخانه به تفصیل اشارت شده که در نمونههای کتابخانههای مساجد که در این کتاب بدانها اشارت رفته فهرستی از هزینههای کتابخانه در وقفنامهها ثبت و ضبط شده است.
پی نوشت:
1- در عرف امروز هر پاره یک جزء قرآن محسوب میشود که بدان سی پاره گویند. اما در جملات فوقالذکر احتمالا مقصود از چهارپاره همان چهار حزب است که یک جزء قرآن را تشکیل میدهد.
2- در مورد تاریخچه و مقررات وقف مراجعه کنید به:
تاریخچه ی وقف در اسلام، تالیف دکتر شهابی؛ موسسه اموال مشهور به «حبس» یا «وقف» در فقه اسلامی، تألیف شکری بدر، چاپ پاریس، ساگو: 1924 م؛ روش وقف در مصر: کوتا، هفنینگ، مقالهی وقف در دایرة المعارف اسلام.
3- جهت آگاهی از روشهای وقف کتاب به تألیف یوسف العش تحت عنوان: «کتابخانههای عمومی و نیمه عمومی عربی» (ص 321 - 310) مراجعه کنید.
4- یاقوت حموی در معجم الادباء (ج 3، ص 225 - 224) گزارشی دارد که با کتابخانه وقفی مسجد جامع نیشابور ارتباط وجود دارد و آن این است که: «در مدرسه بیهقیه نیشابور که تاریخ تأسیس آن تقریبا به قرن چهارم هجری بازمیگردد، و ویژهی علم حدیث بود، یک کتابخانه وقفی وجود داشت و احمد بن عبدالملک ابوصالح مؤذن نیشابوری (470 - 388 ه)در آن کار میکرد.
او مسئول حفظ و نگهداری از کتابهای حدیثی گرد آمده در گنجینه کتبی بود که میراث استادان بزرگ بود و بر علمای حدیث وقف شده بود. او موقوفات محدثان را از قبیل مرکب و کاغذ و غیره در اختیار داشت و آنها را میان آنان توزیع و به آنان میرساند.
علاوه بر این سالیانی قربة الی الله بر منارهی مدرسه بیهقیه اذان میگفت». از متن فوق به دست میآمد که کتابها در مدرسهای که ضمیمه مسجد بوده نگهداری میشده است نه در یک مدرسهی مستقل، چنین استنباطی از جمله «و کان یؤذن علی منارة المدرسة البیهقیة» بدست میآید.
کار ابوصالح در این مدرسه در درجه اول به منزلهی امانتداری کتابخانه بود و گمان میرود که بین این مدرسه و مسجد جامع نیشابور ارتباط وجود دارد و در نتیجه میتوان گفت که کتابخانه مدرسهی بیهقیه همان کتابخانهای است که در آن مسجد بود (وقف و ساختار کتابخانههای اسلامی، ص 81).
میراث جاویدان