جلوه‌هایی از رویارویی امام خمینی (ره) با طاغوت (5)

اصل سوم ما این است که ما حکومت اسلامی می‌خواهیم. یک جمهوری اسلامی که به آرای مردم رجوع می‌کنیم و شرایط را هم می‌گوییم. این شرایط در اسلام هست. هر کس را می‌خواهید تعیین کنید، هر که این شرایط را دارد این را بخواهند.
پنجشنبه، 28 مرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
جلوه‌هایی از رویارویی امام خمینی (ره) با طاغوت (5)
 جلوه‌هایی از رویارویی امام خمینی (ره) با طاغوت (5)

 

نویسنده: رسول سعادتمند




 

اصل سوم، تأسیس جمهوری اسلامی

اصل سوم ما این است که ما حکومت اسلامی می‌خواهیم. یک جمهوری اسلامی که به آرای مردم رجوع می‌کنیم و شرایط را هم می‌گوییم. این شرایط در اسلام هست. هر کس را می‌خواهید تعیین کنید، هر که این شرایط را دارد این را بخواهند. شرایطش نباشد که هر دزدی را بخواهند قرار بدهند. هیچ عاقلی این را نمی‌پذیرد که هر دزدی را بخواهند قرار بدهیم؛ و قرار هم نمی‌دهند. (1)

حق تعیین سرنوشت

دنباله آن دو اصلی که از آن سه اصل ما و ملت ایران پیشنهاد دارند که اصل اولش اینکه این سلسله پهلوی سلطنتشان قانونی نیست و باید بروند؛ و اصل دوم اینکه اصل سلطنت و رژیم سلطنتی یک امر باطلی است و باید برچیده بشود و همین ماده‌ای که در قانون اساسی هست، ما باز یک توجهی به آن بکنیم؛ این ماده‌ای که مستند سلطنت محمدرضا شاه [است]، ایشان استناد به آن می‌کند که در قانون اساسی است که سلطنت موهبتی است الهی که ملت به شخص سلطان آن را اعطا می‌کند. ملت یک جمعیتی هستند که بالفعل و در حال حاضر این جمعیت در این مملکت ساکن هستند و از اهالی این مملکت هستند، و یک وحدت عقیده‌ای یا وحدت جهات دیگر دارند؛ اینکه ملت است، این طبقه موجود ملت هستند یا اینکه طبقاتی که الان دیگر نیستند، آنها هم الآن ملت ایران هستند؟ آنها ملت «بودند» یا ملت «هستند»؟ خوب، شکی نیست در اینکه آنهایی که نیامدند حالا، مثلاً پانصد سال دیگر، خوب ایران هم باز دارای یک جمعیتی است، ملتی دارد اما آنها الآن ملت ایران هستند یا آنها بعدها که آمدند ملت ایرانند؟ همان طور که مثلاً علمای ایران، حزب مردم ایران، علمای ایران، عبارت از آنهایی هستند که در پانصد سال بعد از این می‌آیند! اگر گفتند باید یک چیزی به رأی علمای مثلاً ایران باشد یا به رأی اطبای ایران باشد، آیا آنهایی که بعدها می‌آیند اطبای ایران هستند یا آنها الآن نیستند تا اسمشان طبیب باشد یا اسمشان عالم باشد؟ همان طوری که نسبت به ‌اشخاصی که بعدها می‌آیند معنا ندارد این مطلب، یعنی این قانون منطبق نیست که اگر گفتند ملت ایران اعطا می‌کند یک چیزی را، سلطنت را اعطا می‌کند، عبارت از آن ملتی که بعدها وجود پیدا می‌کنند نیست؛ هر ملت آن وقت ملت است که موجود است بالفعل، اینهایی که الان موجودند بالفعل، اینها، اطبای ایران طبیبهایشان اطبای ایران هستند، علمایشان علمای ایران هستند عرض بکنم که مهندسین شان مهندسین ایران هستند، طوایفشان، طایفه مثلاً کردشان، طایفه ایران است و اما آنهایی که در پانصد سال بعد وجود پیدا می‌کنند، الان نه از علمای ایران هستند و نه از مهندسین ایران هستند و نه از اطبای ایران هستند و نه ملت ایران، آنهایی که پانصد سال پیش از این موجود بوده‌اند و حالا موجود نیستند، اینها علمای ایران یکوقتی بوده‌اند اما حالا دیگر نیستند؛ تمام شد. مهندسهایشان مهندسین ایران «بوده‌اند»، نه مهندسی ایران «هستند». در قانون آنطوری که حالا اینها به آن تشبث کردند این است که سلطنت یک موهبتی است الهی که ملت ایران به شخص سلطان می‌دهند. خوب روی این میزان باید همین ملتی که الان ملت است، این سلطنت را بدهند. آنهایی که فرض کنید در پانصد سال پیش از این [نظر] دادند، ما فرض می‌کنیم پانصد سال پیش از این آنها به علم غیب می‌دانستند که محمدرضاخان در سنه کذا می‌آید در ایران ! و آنها روی آن علمی که داشتند در آن وقت گفتند که سلطنت مال آن محمدرضاخانی که بعد از پانصد سال می‌آید! آنها ملت ایران نبودند؛ ملت ایران در زمان خودشان بودند. الآن باید ملت ایران اعطا کند یک چیزی را به او الآن ملت ایران عبارت از اینهاست که موجود هستند؛ اینها ملت ایرانند. اگر این ملت ایران به حسب این قانون اساسی که مورد تمسک ایشان است اگر این ملت ایران الان به ایشان رأی دادند و گفتند شما سلطان باشید، به حسب این ماده قانون اساسی ایشان می‌شوند سلطان. این ملتی که الآن هستند که رأی ندادند به ایشان. کدام یک از این ملت رأی داده به ایشان؟ حالا ما اینکه ایشان رأیشان را پس گرفتند نمی‌گوییم، برای اینکه مردم می‌گویند «نه»، حالا ما قبل از اینکه آن مطلب را بگوییم می‌گوییم که شما می‌گویید که قانون اساسی می‌گوید که سلطنت موهبتی است الهی که ملت به شخصی سلطان می‌دهد، ملت باید به شخص سلطان، یعنی آن وقتی که به سلطان می‌خواهند بدهند، باید اسمش ملت باشد که بدهد؛ آنهایی که پانصد سال پیش از این به جد اعلای مثلاً یک سلطانی رأی دادند، نسبت به آن سلطانی که رأی دادند ملت ایران بودند؛ و رأی دادند بر یک مصداقی که، شخصی که عبارت از آن سلطان بوده است. بسیار خوب، به حسب قانون اساسی آنهایی که در آن وقت رأی داده بودند به ایشان، به آن آدم، او شد سلطان؛ اما نسبت به آن اشخاصی که در آن وقت بودند، نسبت به این آدمی که حالاست که رأی ندادند. بر فرض اینکه رأی داده بودند، حالا ملت ایران نیستند. رأیی داده بودند، خودشان پوسیدند و رأیهایشان هم پوسید، تمام شد رفت سراغ کارش، نه خودشان الآن هستند نه رأیی آنها دارند. الآن می‌تواند کسی بگوید که آرای اشخاصی که در پانصد سال پیش از این است آرایشان عبارت از این است حالا؟ خوب رأی ندارند حالا همه فوت شدند؛ خدا رحمتشان کند!
به حسب قانون اساسی ملت رأی به ایشان ندادند، برای اینکه ملت اجتماع بر این معنا همه مان می‌دانیم که نکردند که یک رأیی بدهند به ایشان. ما فرض می‌کنیم که آنها رأی داده باشند؛ یعنی آن طبقه جلویی که زمان رضاخان بودند، آن طبقه‌ای که زمان رضاخان بود، الان از آنها نیست الا چهارتا، پنج تا، ده تا، صدتا پیرمرد که اینها ملت ایران نیستند. الآن ملت ایران را این طبقه‌ای که الان موجودند تشکیل کرده‌اند. خوب، ما از این طبقه‌ای که موجودند که اینها ملت هستند، آنها دیگر حالا ملت ایران نیستند، یعنی آنهایی که رفتند و فوت شدند ملت ایران نیستند، پدران ما ملت ایران نیستند، ملت ایران الآن ماها هستیم که موجود هستیم ماهایی که موجود هستیم، شما در تمام ایران بگردید ببینید که کی رأی داده است به ایشان تا اینکه این ماده قانون منطبق باشد که عبارت است از اینکه سلطنت موهبتی است الهی که ملت اعطا می‌کند به شخص سلطان، پس بنابراین، این قانون منطبق بر ایشان نیست.
باز اشکال دیگر است و آن این است که در قانون دارد که در همین قانون که اعطا می‌کند، سلطنت یک موهبتی است الهی که ملت اعطا می‌کند به شخص سلطان؛ در پنجاه سال پیش از این شخص سلطانی که می‌خواست اعطا کند ملت به او عبارت از پدر فرض کنید اگر صحت داشت، صحت که ندارد، حالا اگر صحت داشت به پدر ایشان [که] یک شخصی آن وقت بوده. آنهایی که رأی دادند بعداً گفتند «و سلسله ایشان»! سلسله ایشان «شخص» نیست، یک عنوانی است. «شخصی» عبارت از این است. عالم شخص نیست، این آقا شخص است. قانون می‌گوید که سلطنت موهبتی است الهی که ملت می‌دهند به «شخصی» سلطان. اینکه سابق آنها فرض می‌کنیم حالا این اشکال نبوده که ملت نیستند آنها، خوب می‌گوییم ملت بوده اما قانون می‌گوید که باید اعطا کنند به شخص؛ یعنی این آدم یک ذرع و نیمی دارای کذا و دارای وصف کذا و اسمش محمدرضاخان و دارای همچو اخلاق کریمه‌ای که همه مردم را می‌کشد! [خنده حضار] و اینها، این شخصی موجود در خارج، این «یک سر و دو گوش» که موجود است در خارج، در اول سلطنت رضاشاه که آن هم همه جهاتش را گفتم که همه‌اش باطل اندر باطل اندر باطل است آنهایی که رأی دادند نسبت به شخص رضاشاه، بسیار خوب به شخصی رضاشاه اینها این موهبت الهی را نعوذبالله دادند [خنده حضار] اما نسبت به ایشان که دیگر ندادند؛ به شخص ندادند. بعد گفتند «سلسله پهلوی» و اولاد او! اولاد او «شخصی» نیست؛ یک کلی است. این خلاف قانون است. قانون می‌گوید باید به شخصی او بدهند؛ ندادند به شخص او.
اینها همه روی فرض این است که یک فرضهای باطلی است که ما می‌کنیم که خیر در زمان رضاخان، در آن وقتی که کودتا کرد و آمد و تهران را گرفت و آن کارها و رسواییها را کرد، مردم ایران رأی داده باشند به رضاشاه مردم ایران اطلاعی از این مسائل اصلاً نداشت. کار نداشتند به اینکه... اصلاً مخالف بودند ذاتاً با رضاخان، متها سرنیزه بود. همان طوری که الآن حکومت نظامی یک حکومت... سرنیزه‌ای است. سرنیزه بود و با سرنیزه آمدند و مجلس درست کردند. یک عده‌ای را آوردند در مجلس بدون اینکه اصلاً ملت اطلاعی از این مطلب داشته باشد، رضایتی به این مطلب داشته باشد. همه آن باب باب سرنیزه بود. با سرنیزه مجلس درست کردند، با سرنیزه حکم کردند که باید خلع کنید قاجاریه را، با سرنیزه گفتند باید نصب کنید رضاشاه را قضیه همه‌اش سرنیزهای بود. هیچ وقت قضیه‌ای نبود که ملت... روی این ماده قانونی تاکنون عمل نشده. یعنی از اولی که دنیا سلطان به خودش دیده تا حالا شما رجوع کنید به تاریخ از اولی که دنیا 2500 سال است که اینها می‌گویند، بگویید ضد هزار سال از اولی که دنیا سلطان به خودش دیده تا حالا یک دسته دزدی بودند که می‌آمدند به زور یک مملکتی را می‌گرفتند و بعدش هم حکمفرمایی می‌کردند. مردم رأی می‌دادند به اینها یا آنها کاری به مردم داشتند؟! قبل از مشروطه که این حرف و این قانون هم نبوده؛ هر که گرفت هر جا را، گرفت! بسیار خوب، هر دزدی اول دزد بود، بعد که آمد گرفت و مملکت را فتح کرد، آن وقت شد «اعلیحضرت»! [خنده حضار]
زمانی که مشروطه بوده، تا حالا هم همچو چیزی تا حالا نشده؛ از اول مشروطه که زمان مظفرالدین شاه بوده تا الآن که زمان شماها هست، این چند نفر از سلاطینی که آمدند که بعد از مظفرالدین شاه یک چند وقتی هم محمد علی میرزا بود و یک مدتی هم احمدشاه بود و بعد هم رضاشاه، شاه شد و بعد این شد از آن وقت تا حالا به این ماده قانون هیچ عمل نشده: اینکه موهبتی است الهی که ملت اعطا می‌کنند به شخص سلطان. ایشان بیایند یک شاهدی بیاورند که یک ملتی، یک دهی [که] ایشان [را تأیید] بکنند، یک ده را اگر ایشان درست کردند که اما آزاد بگذارند مردم را، نه اینکه خوب ممکن است که همه مردم را با سرنیزه وادار کنید که رأی بدهند، نخیر اینها آزاد بگذارند مردم را یعنی سرنیزه را بگذارند کنار و بیایند مثل یک آدم عادی در میدان و بگویند که آقا به کی رأی می‌دهید؛ اگر یک ده به ایشان رأی داد ما تصدیق می‌کنیم که ایشان سلطان السلاطین است. اما نیست همچو چیزی، نه رأی داده‌اند تا حالا نه به این ماده از قانون تاکنون عمل شده است؛ نه در زمان سابق نه در زمان سلطنت ایشان به این ماده قانون عمل نشده، بر فرض اینکه این اشکالاتی که ما راجع به این ماده داریم اینها همچو غمض عین کنیم، لکن عمل نشده به این ماده. ماده یک ماده معطلی است مثل خیلی از مواد قانون اساسی که معطل است، از اول عمل نشده تا حالا به آن.
خوب، روی این زمینه که سلطنت این آقا قانونی نیست، اولاً یاغی است؛ کسی که سلطنتش قانونی نیست و آمده به زور دارد سلطنت می‌کند به حسب قانون اساسی ایشان یاغی است. ایشان باید محاکمه بشود که چرا آمدی؟ چرا ادعای سلطنت تو داری می‌کنی؟ چرا، چرا تاجگذاری کردی؟ چرا مردم را چه کردی؟ چرا مالیات گرفتی؟ چرا حقوق سلطنت گرفتی؟ همه‌اش چرا، همه‌اش چرا. ایشان هم جواب ندارد بدهد. و مهم این است که کلیه قراردادهایی که از زمان مشروطه تا حالا شده کلیه قراردادها باطل است به حسب قانون اساسی، برای اینکه قانون اساسی می‌گوید که باید مجلس باشد به آرای مردم، و سلطان وقت که قسم خورده است برای مردم و وفاداری و کذا و کذا، این هم امر بکند به اینکه انتخابات آزاد چه بشود و انتخابات درست بشود و بعد از انتخابات آنها رأی به مثلاً هر چه دادند، با قواعد دیگری که هست از قانون اساسی و متمم قانون اساسی، آن وقت قانونیت پیدا می‌کند. این قراردادهایی که در زمان مشروطیت، چه زمان مظفرالدین شاه و چه زمان احمد شاه و چه زمان این دو تای دیگر، تمام این قراردادها که شده است، نه سلطانش سلطان قانونی بوده به حسب قانون اساسی نه مجلس مجلس قانونی بوده. اما سلطان قانونی نبوده است که عرض کردم که مردم رأی هیچ وقت ندادند بر سلطنت ایشان. ایشان باید خودش هم قبول داشته باشد. منتها اینها می‌گویند که اصلاً ملت زاییده که شده است، هر بچه‌ای که آمده است، او سلطنت را میل دارد! دوست دارد! الآن هم که مردم دارند فریاد می‌زنند که «مرده باد شاه»، باز اگر از ایشان بپرسی، می‌گویند مردم شاه دوست هستند! [خنده حضار] این علامت شاه دوستی شان است! بنابراین، خوب، سلطنت سلطنت قانونی است!
و می‌آییم سراغ مجلس، مجلس هم تا آن اندازه‌ای که ما اطلاع داریم، به آرای مردم نبوده که مردم بیایند رأی بدهند یک چیزی را در زمان رضاشاه، در زمان محمدرضاشاه، اینها جزء واضحات است. هرکس یادش است. خوب، شما همه تان این مجلسی را یادتان است. تا حالا، شما که اطلاع دارید، عقیده تان این است که در تهران، در اصفهان، در یزد، در کرمان، در هر جا، خود مردم جمع شدند و یک وکیل درست کردند؟! یا اینکه به قول خود شاه لیستش را از سفارتخانه‌ها... خود ایشان گفتند لیست را از سفارتخانه‌ها می‌آوردند و می‌دادند می‌گفتند اینها باید وکیل بشوند! مردم چکاره‌اند؛ اینها باید بشوند! دولت چکاره است، شاه چکاره است؛ آنکه باید تعیین کند سرنوشت ما را سفارت امریکاست و سفارت انگلستان است و سفارت شوروی است و اینها! و تا حالا هم همین کارها را کرده‌اند. لیست این وکلا را آنها تعیین کردند و آنهایی که دوستان آنها و یا به تعبیر دیگر نوکرهای خودشان بوده، آنها را تعیین کردند که اینها باشند تا رأی بدهند به هر چیزی که آنها دلشان می‌خواهد!
بنابراین آنقدری که ماها یادمان است در زمان این دو تا عرض می‌کنم که دیکتاتور، در زمان اینها، ابداً یک مجلس قانونی، یک مجلس ملی که ملت رأی داده باشند به آنها، ابداً همچو چیزی نبوده. ما فرض می‌کنیم حالا چهار تا وکیل هم ملت به او رأی داده، اما سایرین رأی ندادند. چهار تا وکیل هم مثلاً فرض کنید تهران یک قدری چیزهایی بوده است ملاحظاتی بوده فلان، به چهار نفر وکیل هم رأی داده باشند مردم، مثل مرحوم مدرس مثلاً رأی داده‌اند مردم به او، اما مجلس وقتی قانونی است که همه اهالی مجلس که می‌آیند، به حسب قانون توی مجلس آمده باشند، رأیشان دخالت دارد در مطالب. اکثریتی که حاصل می‌شده در مجالس که به آن اکثریت یک شرکتی را، یک قراردادی را، یک بساطی را درست می‌کردند، این اکثریت اگر چهارتایشان هم فرض بکنیم که ملی بودند و ملت تعیین کردند لکن باقی شان نبوده. این را هیچ کس نمی‌تواند ادعا بکند که در زمان سلطنت رضاشاه و محمدرضاشاه این مجلس یک مجلسی بوده است ملی، و مردم آن را، اینها را تعیین کردند. هیچ کس نمی‌تواند یک همچو ادعایی بکند که مردم تعیین کردند. اگر کسی هم ادعا بکند در یک دوره، دو دوره، مردم به مدرس رأی می‌دادند، بله به مدرس دادند، بعضی هم اشخاص دیگر هم نظیر او را رأی دادند اما یکی، دوتا، چهارتا وکیل که کار را درست نمی‌کند.
باید تمام این وکلا ملی باشند؛ یعنی ملت تعیین کرده باشد تا اینکه وقتی یک مجلسی تشکیل بشود، یک مجلس قانونی باشد؛ تا اینکه وقتی رأی دادند، اکثریت رأی داد به حسب قانون، اکثریت رأیش مثلاً صحیح باشد، درست باشد؛ باید قانونی باشد؛ لکن اینها که نبوده در کار.
تمام قراردادهایی که در زمان مشروطه شده است و این قراردادهایی که در زمان رضاخان شده، این قراردادهایی که در زمان محمدرضاخان شده است، تمام این قراردادها برخلاف قانون اساسی است، به خلاف میل این ملت است. این ملت مخالف با همه اینهاست. یکی از آن هم قانونی نیست. بنابراین تمام این قراردادها با هر که قرارداد کرده باشند خیر، فرض کنید یک قرارداد مفیدی برای ملت هم باشد، قانونی نیست. بله، اگر چنانچه یک حکومت ملی اسلامی تشکیل شد و این قراردادها را مطالعه کردند و دیدند یک قراردادی مفید به حال ملت است اگر توی آن باشد، نمی‌دانم هست یا نه اگر دیدند یک قراردادی مفید به حال ملت است، خوب آنها هم امضا می‌کنند، آنها هم قبول می‌کنند؛ یعنی قبول می‌کنند که از حالا قرارداد می‌شود؛ قبلاً باز باطل بوده، از حالا قرارداد می‌شود؛ یعنی این دولتی که قانونی است وقتی که قراردادی را قبول کرد، قانوناً صحیح می‌شود این؛ اما نه اینکه عطف به جلو هم بکنند! جلو ‌هم، بماسبقش را هم درست بکنند. نه، آنها همه آن خلاف قانون بوده و اگر اینهایی که پشتیبانی دارند می‌کنند از محمدرضاخان، این دولتهایی که پشتیبانی می‌کنند، اصرار بر پشتیبانی شان بکنند، همه قراردادشان، قراردادهایشان ولو اینکه مفید برای ملت باشد لغو خواهد شد. باید تجدید نظر در این مسائل بکنند. (2)

نهضت ایران، صد در صد اسلامی

نهضت موجود ملت ایران، همچنان که بارها گفته ام یک نهضت صد درصد اسلامی است و خط مشی و هدفها و راههای آن از اسلام الهام می‌گیرد. اگر ملت ایران حاضر به سازش با شاه نیست، که یک فرد ظالم و جنایتکاری است، به این دلیل است که اسلام اجازه نمی‌دهد که ظالمی بر مردم حکومت کند. ملت ایران، با رژیم سلطنتی مخالف است، زیرا رژیمی است تحمیلی که هرگز متکی به آرای ملت نبوده و از این جهت به شکل بنیادی، مخالف با اراده و خواست مردم است، و خود را موظف به تأمین هدفها و خواسته‌های مردم نمی‌داند و حکومت چنین رژیمی، حکومت طاغوتی است و اسلام اطاعت از این حکومت را بر مردم حرام کرده و مبارزه با حکومت طاغوتی را واجب شمرده است. و این مبارزه، از ابراز تنفر از ظلم که پایین ترین مرتبه نهی از منکر است، شروع شده، تا قتال و جنگ با دشمن ادامه دارد، تا ظلم و ظالم از بین برود و حکومت عدل اسلامی مستقر گردد. و اگر ملت ایران علیه تسلط اجانب مبارزه می‌کند، باز هم از اسلام دستور می‌گیرد، زیرا مردم مسلمان حق ندارند که غیر مسلمین را در امور خود دخالت بدهند، که مسلط بر سرنوشت آنان شوند. و واجب است که با این مسلط مبارزه اسلامی کند، تا استقلال جامعه خود را به دست بیاورد. و نسبت به تجربه‌های عمر خودم، ما می‌بینیم که رضاخان که هیچ گونه صلاحیت حکومت را نداشت، به زور اجانب و برخلاف میل ملت، بر مردم ایران تحمیل شد و با روی کار آمدن رضاخان این سه اصل اسلامی در امر حکومت پایمال شد، اول اصل لزوم عدالت در حاکم اسلامی و دوم اصل آزادی مسلمین در رأی به حاکم و تعیین سرنوشت خود و سوم اصل استقلال کشور اسلامی از دخالت اجانب و تسلط آنها بر مقدرات مسلمین، و اگر در آن روز برای احیای این سه اصل اسلامی اقدام شده بود، کار به اینجا نمی‌کشید، و دیده ایم که رضاخان چه جنایاتی نسبت به کشور اسلامی و ملت مسلمان ایران مرتکب شد. بعد از سقوط رضاخان، پسرش محمدرضاخان سر کار آمد و برخلاف اصول سه گانه فوق، حکومت را در دست گرفت و در آن موقع هم قدرتی نداشت. از این جهت به خواسته‌های جزئی مردم که پدرش نادیده گرفته بود، تن داد و بعد که مسلط شد، جنایاتی مرتکب شد که دست کم از پدرش نداشت. او در 25 سال پیش که شاه ضعیف شد و فرار کرد، (3) اگر مخالفین در آن روز به این اصول سه گانه اسلامی توجه می‌کردند و کار شاه را یکسره می‌کردند به اینجا نمی‌کشید. و دیدیم که شاه بعداً مسلط شد و در این 25 سال و بخصوص در این پانزده سال اخیر جنایاتی مرتکب شده است که روی مغولان و چنگیزها را سفید کرده است، که ابعاد جنایاتش در بیان نمی‌گنجد. و از این رو در این مرحله حساس، ملت ایران تصمیم گرفته است که متکی به اسلام و با الهام از اصول مترقی اسلام، نهضت خود را به پیش برد و بر اساس قواعد و ضوابط اسلامی، جامعه خود را از نو بنا کند و هیچ گونه سازش و راه میانه و امثال این توهمات را نپذیرد. (4)

فرار شاه از ایران

سئوال:

[اولین قدم سیاسی حضرت آیت الله بعد از خروج شاه چیست؟]

جواب:

خروج شاه اولین مرحله پیروزی ملت ماست، و ما مشکلات زیادی در پیش داریم؛ و ملت ما باید بدانید که مجرد رفتن شاه، پیروزی نیست بلکه طلیعه پیروزی است. و البته این طلیعه را من به ملت ایران تبریک عرض می‌کنم. و باید توجه داشته باشند که همان طوری که طلیعه پیروزی است، طلیعه خلع سلطه اجانب است؛ و این تبریک، بیشتر از تبریک رفتن شاه است. و ما الآن مسائل بسیار مشکل در پیش داریم و وارث یک مملکت از هم پاشیده‌ای هستیم که این خرابیها در ظرف پنجاه سال سلطنت پهلوی و بیشتر از سی سال سلطنت محمد رضا خان به وجود آمده است که ما باید برای ترمیم آن با همت جمیع طبقات ملت قیام کنیم. اولین قدمی که ما باید برداریم ترمیم این خرابیهایی است که به وسیله شاه که از عمال خارجی بود حاصل شده است؛ و این میسر نیست الا به کمک کردن جمیع طبقات. من از جمیع طبقات ملت با کمال تواضع تقاضا دارم که در این مشروع اسلامی و در این مشروع ملی همه با هم کمک کنند، همه دست به دست هم بدهند، اختلافات حزبی و مسلکی را کنار بگذارند، اختلافات قدیمی و جدیدی را کنار بگذارند، اختلافاتی که مربوط به احزاب است کنار بگذارند و همه با هم با صدای واحد، با یاد واحد قیام کنند؛ قیام به امر مهمی که نجات دادن کشور است، نجات دادن این کشتی متزلزل است. و من از خدای تبارک و تعالی می‌خواهم که ملت ما را بیشتر از این هوشیار و بیدار کند. من از ملت می‌خواهم که خودشان مواظب نظام مملکت باشند، و جوانان غیور ما کنترل شهرستانها و دهات و قراء را به دست گیرند و نگذارند کسانی که آشوب طلبند در این قراء و قصبات و شهرستانها خدای نخواسته دست به خرابکاری بزنند. و من اخطار می‌کنم به آن اشخاصی که شلوغ می‌کنند و تبلیغات سوء در این زمینه‌ها می‌کنند و می‌خواهند با فرصت طلبی آشوب به پا کنند و بر ضد ملت ایران یک تبلیغاتی بکنند و بر نفع اشخاص خارج و دولتهای ابرقدرت یک کارهایی بکنند، من اخطار به آنها می‌کنم که اگر یک همچه کاری بکنند سرنوشت سختی خواهند داشت و مجازات بزرگی خواهند داشت ولی اگر چنانچه توبه کنند، خداوند تبارک و تعالی توبه همه را قبول می‌کند؛ و باید اینها برگردند به آغوش ملت و ملت آنها را خواهند پذیرفت. (5)

تشکر و تسلیت به ملت پس از ورود پیروزمندانه به ایران

ما در این مدت مصیبتها دیدیم؛ مصیبتهای بسیار بزرگ. و بعضی پیروزیها حاصل شد که البته آن هم بزرگ بود. مصیبتهای زنهای جوان مرده، مردهای اولاد از دست داده، طفلهای پدر از دست داده. من وقتی چشمم به بعضی از اینها که اولاد خودشان را از دست داده‌اند می‌افتد، سنگینی در دوشم پیدا می‌شود که نمی‌توانم تاب بیاورم. من نمی‌توانم از عهده این خسارات که بر ملت ما وارد شده است برآیم. من نمی‌توانم تشکر از این ملت بکنم که همه چیز خودش را در راه خدا داد. خدای تبارک و تعالی باید به آنها اجرا عنایت فرماید. من به مادرهای فرزند از دست داده تسلیت عرض می‌کنم و در غم آنها شریک هستم. من به پدرهای جوان داده، من به آنها تسلیت عرض می‌کنم. من به جوانهایی که پدرانشان را در این مدت از دست داده‌اند تسلیت عرض می‌کنم. (6)

تعیین دولت با پشتیبانی ملت

من دولت تعیین می‌کنم! من تو دهان این دولت [دولت بختیار نخست وزیر شاه فراری] می‌زنم! من دولت تعیین می‌کنم! من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می‌کنم! من به واسطه اینکه ملت مرا قبول دارد (7)... این آقا (8) که خودش هم خودش را قبول ندارد! رفقایش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد؛ فقط امریکا از این پشتیبانی کرده و فرستاده، به ارتش دستور داده که از این پشتیبانی بکنید؛ انگلیسی هم از این پشتیبانی کرده و گفته است که باید از این پشتیبانی بکنید. یک نفر آدمی که نه ملت قبولش دارد، نه هیچ یک از طبقات ملت از هر جا بگویید قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند که می‌آورند توی خیابانها! از خودشان هست این اشرار، فریاد هم می‌کنند، از این حرفها هم می‌زنند. لکن ملت این است (9)، این ملت است. می‌گوید که در یک مملکت که دو تا دولت نمی‌شود! خوب، واضح است این؛ یک مملکت دو تا دولت ندارد لکن دولت غیرقانونی باید برود. تو غیر قانونی هستی! دولتی که ما می گوییم، دولتی است که متکی به آرای ملت است، متکی به حکم خداست. تو باید یا خدا را انکار کنی یا ملت را! باید سر جایش بنشیند این آدم! و یا اینکه به امر امریکا و اینها وادار کند یک دسته‌ای از اشرار، این ملت را قتل عام کند. (10)

اعلام جمهوری اسلامی

بسم الله الرحمن الرحیم
(و نرید أن نمن على الذین استضعفوا فى الأرض و نجعلهم أئمّه و نجعلهم الوارثین) (11) صدق الله العظیم.
من به ملت بزرگ ایران که در طول تاریخ شاهنشاهی، که با استکبار خود آنان را خفیف (12) شمردند و بر آنان کردند آنچه کردند، صمیمانه تبریک می‌گویم.
خداوند تعالی بر ما منت نهاد و رژیم استکبار را با دست توانای خود که قدرت مستضعفین است در هم پیچید و ملت عظیم ما را ائمه و پیشوای ملتهای مستضعف نمود، و با برقراری جمهوری اسلامی، وراثت حقه را بدانان ارزانی داشت. من در این روز مبارک، روز امامت امت و روز فتح و ظفار ملت، جمهوری اسلامی ایران را اعلام می‌کنم. به دنیا اعلام می‌کنم که در تاریخ ایران چنین رفراندمی سابقه ندارد، که سرتاسر مملکت با شوق و شعف و عشق و علاقه به صندوقها هجوم آورده و رأی مثبت خود را در آن ریخته و رژیم طاغوتی را برای همیشه در زباله دان تاریخ دفن کنند.
من از این همبستگی بیمانند که جز مشتی ماجراجو و بیخبر از خدا، همه و همه به ندای آسمانی (و اعتصموا بحبل الله جمیعاً) (13) لبیک گفتند، و با تقریباً اتفاق آرا به جمهوری اسلامی رأی مثبت دادند و رشد سیاسی و اجتماعی خود را به شرق و غرب ثابت کردند، تقدیر می‌کنم. مبارک باد بر شما روزی که پس از شهادت جوانان برومند و داغ دل مادران و پدران و رنجهای طاقت فرسا، دشمن غول صفت و فرعون زمان را از پای درآوردید، و با رأی قاطع به جمهوری اسلامی، حکومت عدل الهی را اعلام نمودید. حکومتی که در آن، جمیع اقشار ملت با یک چشم دیده می‌شوند و نور عدالت الهی بر همه و همه به یک طور می‌تابد، و باران رحمت قرآن و سنت بر همه کس به یکسان می‌بارد. مبارک باد شما را چنین حکومتی که در آن اختلاف نژاد و سیاه و سفید و ترک و فارس و لر و کرد و بلوچ مطرح نیست. همه برادر و برابرند؛ فقط و فقط کرامت در پناه تقوا و برتری و به اخلاق فاضله و اعمال صالحه است.
مبارک باد بر شما روزی که در آن تمام اقشار ملت به حقوق خود می‌رسند، فرقی بین زن و مرد و اقلیتهای مذهبی و دیگران در اجرای عدالت نیست. طاغوت دفن شد و طغیان و سرکشی به دنبال او دفن می‌شود، و کشور از چنگال دشمنهای داخلی و خارجی و چپاولگران و غارت پیشگان نجات یافت.
اینک شما ملت شجاع، پاسداران جمهوری اسلامی هستید. اینک شما هستید که باید این ارث الهی را با قدرت و قاطعیت حفظ کنید و نگذارید بقایای رژیم متعفن (14) که در کمین نشسته‌اند و طرفداران دزدان بین المللی و نفتخواران مفتخوار در بین صفوف فشرده شما رخنه کنند. اینک شمایید که باید مقدرات خود را به دست بگیرید و مجال به فرصت طلبان ندهید، و با قدرت الهی که مظهر آن جماعت است، قدمهای بعدی را بردارید، و با فرستادن طبقه فاضله و امنای خود در مجلس مؤسسان، قانون اساسی جمهوری اسلامی را به تصویب برسانید، و همان طور که با عشق و علاقه به جمهوری اسلامی رأی دادید، به امنای امت رأی دهید تا مجالی برای بداندیشان نماند.
صبحگاه 12 فروردین که روز نخستین حکومت الله است از بزرگترین اعیاد مذهبی و ملی ماست. ملت ما باید این روز را عید بگیرند و زنده نگه دارند. روزی که کنگره‌های قصر 2500 سال حکومت طاغوتی فرو ریخت، و سلطه شیطانی برای همیشه رخت بربست و حکومت مستضعفین که حکومت خداست به جای آن نشست.
هان !‌ای ملت عزیز که با خون جوانان خود حق خود را به دست آوردید، این حق را عزیز بشمرید و از آن پاسداری کنید، و در تحت لوای اسلام و پرچم قرآن، عدالت الهی را با پشتیبانی خود اجرا نمایید. من با تمام قوا در خدمت شما که خدمت به اسلام است، این چند روز آخر عمر را می‌گذرانم، و از ملت انتظار آن دارم که با تمام قوا از اسلام و جمهوری اسلامی پاسداری کنند.
من از دولتها می‌خواهم که بدون وحشت از غرب و شرق، با استقلال فکر و اراده، باقیمانده رژیم طاغوتی را که آثارش در تمام شئون کشور ریشه دارد پاکسازی کنند، و فرهنگ و دادگستری و سایر وزارتخانه‌ها و ادارات که با فرم غربی و غربزدگی بپا شده است به شکل اسلامی متحول کنند، و به دنیا عدالت اجتماعی و استقلال فرهنگی و اقتصادی و سیاسی را نشان دهند. از خداوند تعالی عظمت و استقلال کشور و امت اسلامی را خواستارم. والسلام علیکم و رحمه الله.
روح الله الموسوی الخمینی (15)

پی‌نوشت‌ها:

1. صحیفه امام، ج 4، ص 483 تا 496.
2. همان، ج 5، ص 3 تا 11.
3. کودتای امریکایی انگلیسی 28 مرداد سال 1332 که منجر به سقوط کابینه ملی محمد مصدق و روی کار آمدن زاهدی «نخست وزیر وقت» و ادامه دیکتاتوری شاه شد.
4. صحیفه امام، ج 5، ص 235 تا 236.
5. همان، ص 484-485.
6. همان، ص10.
7. ابراز احساسات شدید مردم موجب شد که سخنان امام قطع شود.
8. بختیار.
9. اشاره به حضار.
10. صحیفه امام، ج6، ص 16 تا 17.
11. سوره قصص، آیه 5: «و ما بر آن هستیم که بر مستضعفان روی زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان سازیم و وارثان گردانیم».
12. سبک، بی ارزش.
13. سوره آل عمران، آیه 103: «و همگی به رشته خدا چنگ بزنید».
14. بدبو، گندیده.
15. صحیفه امام، ج 6، ص 452 تا 254.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، تاریخچه انقلاب اسلامی در کلام امام خمینی (ره)، قم: انتشارات تسنیم، چاپ سوم.

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.