نویسنده: سینتیا فریلند
برگردان: رحیم قاسمیان
برگردان: رحیم قاسمیان
علیرغم حداكثر تلاش ما برای درك هنر فرهنگهای دیگر، باز هم ممكن است كه ذهنیت استعماری در آن راه یابد. در حوالی «نیر كارنز» در شمال استرالیا، نمایشگاههای هنری كوچكی برپا میشود كه در آنها هنرمندان بومی استرالیایی كه از پیش از ورود اروپاییان به آن سرزمین در آنجا زندگی میكردند، صنایع دستی خود را عرضه میكنند كه شامل صنایع چوبی كندهكاری و تزیین شده، نقاشی، نقاشی روی پوست و چرم و بوم رنگهای تزیین شده است. من تابلویی كوچك از یك ماهی باراموندی را از یك مرد بومی كه قیافه صد در صد بومیانهای داشت خریداری كردم. او كه آقای بونگا نام داشت، مردی قدبلند، با پوست تیره و چهرهای خندان و خوش برخورد با انبوهی موهای بلند سفید بود. او توضیح داد كه در قبیلهاش فقط افراد خاصی میتوانند این ماهی را صید و طبخ كنند و فقط بعضی آدمها اجازه دارند نقش آن را بكشند. این آدم «بدوی» سپس با بیرون كشیدن عكسها و بریدههای روزنامهها و مجلات از نمایشگاههایی كه در فرانسه و بلژیك برپا كرده بود، كاملاً شگفت زدهام كرد! من پس از مشاهده نمایش گروهی هنرمندان بومی استرالیایی كه در مركز فرهنگی «كوراندا» برنامه اجرا میكردند، به همان اندازه در شگفت شدم. آنان (همتای دختران سرخپوست رقصنده) لباسهای سنتی به تن داشتند و با رقص و حركات موزون خود قصه میگفتند و حكایت قدیمی مرگ و نوزایی یك قهرمان اسطورهای را باز میگفتند. سپس در پایان برنامه، بازیگر نقش اول نمایش به وسط صحنه آمد و در حالی كه هنوز لباسهای نمایش به تن داشت و تمام تنش را رنگ كرده بود، از حاضران در محل خواست كه در غرفه كوچك بیرون سالن، سی دی آهنگهای برنامه را خریداری كنند. البته فقط به خاطر انتظارات محدود من است كه چنین پدیدهای غریب جلوه میكند. گویی انتظار داشتم كه او باید در گذشته تلخ و سیاه خود محبوس بماند، اما من نه.
وامگیریهای فرهنگی جوامع مختلف از همدیگر، موضوع اصلی دو نمایشگاهی بود كه یكی در سال 1984 و دیگری در سال 1989 برگزار شد. این دو نمایشگاه نشان دادند كه وقتی غربیها میكوشند تا مقوله «هنر» را از آنچه كه هست گستردهتر كنند، این تعاملات چقدر بحثبرانگیز از كار در میآیند.
در 1984 نمایشگاهی تحت عنوان «بدویگرایی» در «موزه هنرهای مدرن» (موما) نیویورك گشایش یافت كه برخورد آن با واژه «بدوی» خلاف روال رایج بود و حتی همین گیومههای اطراف عنوان نمایشگاه هم موضوع بحث شد. برخی از منتقدان گفتند كه این نمایشگاه به هنر غیراروپایی عرضه شده به آن خیانت كرده است. نمایشگاه مزبور برای آنكه از هنر «بدوی» ستایش كند، نشان داده است كه چگونه این هنر بر هنرمندان مدرن اروپایی نظیر پیكاسو، مودلیانی، برانكوزی، جیاكومتی و دیگران اثر نهاده است. این نمایشگاه با مطرح نكردن اطلاعات در مورد هنرمندان، ادوار، فرهنگها یا كاربردهای اصلی آنها، عملاً هنر «بدوی» را از بستر اصلی آنها خالی كرده و تنها چیزی كه اهمیت پیدا میكرد، ظاهر یا فرم اثر بود. تامس مك ایویلی منتقد هنر در این باره چنین نوشته است:
«بدوی گرایی» افشاگر شیوهای است كه نهادهای فرهنگی ما با فرهنگهای بیگانه ارتباط برقرار میكنند و آن را به عنوان ذهنیتی قوم مدارانه میشناسانند كه فرهنگهای مختلف را در خود جذب میكند... این نمایشگاه نشان میدهد كه خودپرستی غربی كماكان همان قدر لجام گسیخته است كه در ایام استعمار و برتری طلبی بود.
در عوض، نمایشگاهی كه در 1989 و تحت عنوان «جادوگران زمین» در «مركز ژرژ پومپیدو برای هنرهای معاصر» پاریس تشكیل شد، در پی آن بود تا با تمام هنرمندانی كه در آن شركت داشتند به نحو یكسانی برخورد كند. در مورد هركدام از هنرمندان زندگینامه مشابهی تهیه شد و هنرهای آنان به شیوه مشابهی در معرض تماشا قرار گرفت. اما باز هم شكایاتی به دست برگزاركنندگان میرسید. منتقدان اعتقاد داشتند كه برگزاركنندگان نمایشگاه در یكسان برخورد كردن با قطعات هنری، افراط كردهاند: برای مثال، اثر نصبی «دایره زمین سرخ» اثر ریچارد لانگ نباید بالای یك نقاشی گلی كه یك كار دستهجمعی اثر بومیان استرالیا بود، به نمایش گذاشته میشد. هنر غیرغربی هنوز به اندازه كافی در بستر اصلی آن درك نمیشود. البته دشوار بتوان انكار كرد كه با رقهای از اشاره به عرفان نیو ایج (1) در عنوان نمایشگاه وجود دارد كه به معنویت «اصیل» و اصول اعتقادی جادوهای قبیلهای اشاره میكند تا شركت كنندگان را از معایب نظام بازار هنر خارج كند.
بعضی نمایشگاههای متأخرتری كه در موزههای مختلف بر پا شدهاند، بسترهای بهتری پدید آوردهاند (گاه این امر جنبههای غیرقابل باوری به خود میگیرد كه از آن جمله میتوان به موردی اشاره كرد طی آن كاتالوگ نمایشگاه هنر آفریقایی برای دانشآموزان و معلمان به طور رسمی اعلام میدارد كه در این مجموعه آثاری به نمایش گذاشته شده است كه جای برخی از آنها در موزه نیست). گوشیهای مجهز قدم به قدم بیننده را راهنمایی میكند و متونی كه روی دیوار كنار هر اثر نوشته شده اطلاعات فراوانی در اختیار بینندگان میگذارد و علاوه بر آن، موزه سخنرانیهای فراوان، بروشورهای مفصل و تورهای اطلاعاتی هم تأمین میكند. در اخر همه اینها، فروشگاه موزه است كه عروسكها، اسباب بازیها، پوسترها، نوارهای موسیقی، تقویمهای مختلف، گوشواره و حتی سطل زباله منقوش به آثار نمایشگاه را به فروش میرساند. دشوار بتوان مدعی شد كه سطل زباله هنری، نمادی از درك فرهنگی است!
پینوشتها:
1.New Age
منبع مقاله :فریلند، سینتیا، (1391)، نظریهی هنر، برگردان: رحیم قاسمیان، تهران: بصیرت، چاپ اول