عملیات کربلای چهار

براساس راهبرد نظامی ارائه شده از سوی سپاه پاسداران به مسئولین کشور، برای نیل به پیروزی در جنگ می بایست در جبهه جنوب، جاده های شمالی و جنوبی بصره و نیز در جبهه شمالی، جاده های مواصلاتی کرکوک به بغداد قطع و یا تهدید شوند و در نتیجه، صدور نفت عراق به خارج کاملا قطع گردد و سپس حرکت اصلی به سمت بغداد آغاز شود.
يکشنبه، 1 دی 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عملیات کربلای چهار
عملیات کربلای چهار
عملیات کربلای چهار

نگاهی گذرا و آماری به عملیات :

نام‌ عمليات: كربلاي‌ 4 (آبي‌ - خاكي)
زمان‌ اجرا: 3/10/1365
مدت‌ اجرا: 2 روز
تلفات‌ دشمن‌: ۷۰۶۰ كشته، زخمي‌ و اسير
رمز عمليات: محمد رسول‌ الله
مكان‌ اجرا: جزاير دهانه‌ شمال‌ غربي‌ خليج‌ فارس‌ - جنوبي‌ترين‌ محور جنگ‌
ارگان‌هاي‌ عمل‌كننده: رزمندگان‌سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌ اسلامي‌
اهداف‌ عمليات: تهديد شهر بصره‌ از سمت‌ جنوب‌ و تصرف‌ جزيره‌ ام‌ الرصاص‌ و ابوالخطيب‌ عراق‌ و محاصره‌ نيروهاي‌ دشمن‌ در شبه‌ جزيره‌

مقدمه

براساس راهبرد نظامی ارائه شده از سوی سپاه پاسداران به مسئولین کشور، برای نیل به پیروزی در جنگ می بایست در جبهه جنوب، جاده های شمالی و جنوبی بصره و نیز در جبهه شمالی، جاده های مواصلاتی کرکوک به بغداد قطع و یا تهدید شوند و در نتیجه، صدور نفت عراق به خارج کاملا قطع گردد و سپس حرکت اصلی به سمت بغداد آغاز شود.
بر همین اساس، محاصره و سپس تصرف شهر بصره به عنوان هدف عملیات اصلی سپاه پاسداران در سال 1365 مورد توجه قرار گرفت که برای تحقق آن به کارگیری حدود 500 گردان و آن هم از سه محور ضرورت یافت لیکن به دلیل مشکلاتی همچون ضعف امکانات نظامی تنها یک محور – به عنوان تنها راه باقی مانده جنگ در جبهه جنوب – انتخاب شد.
به عبارت دیگر، پس از حذف دو محور احاطه ای « هور و فاو» منطقه شلمچه و ابوالخصیب به منظور انجام عملیاتی بزرگ و سرنوشت ساز برگزیده شد.

اهداف عملیات

تصرف شهر بصره و تهدید جاده صفران- بصره

منطقه عملیات

منطقه عملیاتی ابوالخصیب و شلمچه دارای ارزش ها و ویژگی های مهم سیاسی و نظامی است و می توان آن را مهم ترین منطقه عملیاتی در جبهه جنوب دانست.
مرکز این منطقه، نخلستان های اطراف اروندرود – حد فاصل جزیره بلجانیه تا بصره است – که عرض آن 4 تا 5 کیلومتر و طول آن حدود 15 کیلومتر می باشد.
زمین منطقه عملیاتی از دو جهت دارای خصوصیات مهمی می باشد:
- وجود نهرها و کانال های کشاورزی که عمق مناسبی دارد و از آن ها می توان برای پدافند استفاده کرد.
1-جناحین منطقه عملیاتی که از شمال به آب گرفتگی شلمچه و کانال ماهی گیری و از جنوب به خور زبیر و زمین های باتلاقی
2-اطراف آن منتهی می شود و دشمن در آن قدرت پاتک ندارد.

استعداد دشمن

شمال منطقه عملیاتی در حوزه استحفاظی سپاه سوم و جنوب آن در حوزه استحفاظی سپاه هفتم عراق قرار داشت. لشکر 11 پیاده از سپاه سوم و لشکر 15 پیاده از سپاه هفتم در منطقه حضور داشتند. در ذیل اسامی کلیه یگان هایی که قبل و حین عملیات در منطقه حضور یافتند، آورده شده است:
الف – یگان های پیاده
تیپ های 19، 22، 104، 111، 802 ، 805، 107، 102، 702، 420، 421، 429، 45، 112، 47، 23، 238، 436، 802، 501، 402، 117 و 28
ب– یگان های زرهی
تیپ های 16، 30 و یک گردان مستقل
ج – یگان های مکانیزه
تیپ های 25 و 8
د– گارد ریاست جمهوری
تیپ های 2 و 4 از لشکر1 کماندویی و تیپ های 7 و 8 از لشکر 2 پیاده
هـ – نیروی مخصوص
تیپ های 66 و 68
و – کماندو
تیپ4 کماندویی ستاد کل و گردان کماندویی لشکر 26
ز – جیش الشعبی
قاطع 58 المثنی

قوای خودی

هدایت فرماندهی عملیات بر عهده قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) سپاه پاسداران بود و چهار قرارگاه عملیاتی نیز اجرای آن را بر عهده داشتند.
قرارگاه نجف هدایت نیروهای زیر را به عهده داشت:
• لشکر 19 فجر
• لشکر 5 نصر
• لشکر 17 علی ابن ابی طالب (علیه السّلام)
• لشکر 155 ویژه شهدا
• تیپ 21 امام رضا (علیه السّلام)
• تیپ 57 حضرت اباالفضل (علیه السّلام)
• تیپ 12 حضرت قائم (علیه السّلام)
+4 گردان توپخانه
قرارگاه قدس هدایت نیروهای زیر را به عهده داشت:
• لشکر 41 ثارالله (علیه السّلام)
• لشکر 10 سید الشهدا(علیه السّلام)
+ 4 گردان توپخانه
لشکر 25 کربلا هدایت نیروهای زیر را به عهده داشت:
• قرارگاه کربلا
• لشکر 27 محمد رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم
• لشکر 14 امام حسین (علیه السّلام)
• لشکر 8 نجف اشرف
• لشکر 31 عاشورا
• تیپ 44 قمربنی هاشم (علیه السّلام)
• لشکر 32 انصار الحسین (علیه السّلام)
+ 4 گردان توپخانه
قرارگاه نوح هدایت نیروهای زیر را به عهده داشت:
• لشکر 7 ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه)
• تیپ 33 المهدی (عجل الله تعالی فرجه)
• تیپ 18 الغدیر
• ناو تیپ امیرالمومنین (علیه السّلام)
+ 4 گردان و 1 آتش بار توپخانه
هم چنین، دو تیپ توپخانه تحت امر قرارگاه مرکزی بودند:
• تیپ 63 خاتم الانبیاء (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) با 4 گردان و 2 آتش بار
تیپ 15 خرداد با 4 گردان و 2 آتش بار
ضمناً از مجموع 352 گردان مورد نیاز، حدود 250 گردان آماده گردید که یگان های عمل کننده هر یک بین 7 تا 24 گردان را سازماندهی کرده و در خود جای دادند.

طرح عملیات

چهار منطقه شلمچه ، ابوالخصیب ، مقابل ام الرصاص و جزیره مینو – به این دلیل که به لحاظ مانور، آتش، عقبه و پشتیبانی به هم وابسته اند – برای انجام این عملیات بزرگ انتخاب گردید. بر همین اساس، هر یک از چهار منطقه فوق به عنوان خط حد یک قرارگاه عملیاتی تعیین شد:
• قرارگاه نجف : از شمال پنج ضلعی شلمچه تا جزایر بوارین و ام الطویله پیشروی در محور شلمچه
• قرارگاه قدس : انجام حرکت اصلی عملیات با عبور از تنگه ام الرصاص – بوارین و پیشروی در محور پتروشیمی و ابوالخصیب.
• قرارگاه کربلا : مقابله با پاتک دشمن از مقابل جزیره ام الرصاص، تامین کل منطقه و پیشروی تا جاده دوم و سوم.
• قرارگاه نوح: تامین جناح چپ و پیشروی در مقابل جزیره مینو.
هم چنین، یگان های تحت امر این قرارگاه ها می بایست طی شش مرحله به اهداف نهایی خود – از شمال به تنومه و از جنوب به پشت کانال بصره – برسند.

شرح عملیات

عملیات می بایست در ساعت 22:30 مورخ 3/10/1365 آغاز شود. به همین خاطر غواص های خودی ساعاتی قبل به درون آب رفته و به سمت خط دشمن حرکت کردند. در این میان، نیروهای دشمن که کاملا آماده و هوشیار بودند ضمن پرتاب منور، با تیربار و خمپاره به طرف نیروهای خودی شلیک می کردند. در مجموع، عملیات خارج از کنترل و هدایت فرماندهی قرار گرفته بود و قبل از هر دستوری یگان ها با توجه به نوع وضعیت و هوشیاری و عکس العمل دشمن به محض رسیدن به ساحل، درگیری را آغاز می کردند. در این حال، رمز عملیات (یا محمد) حدود ساعت 22:45 اعلام شد و نیروهای عمل کننده فقط توانستند در جزایر سهیل، قطعه، ام الرصاص، ام البابی و بلجانیه نفوذ کنند و در بعضی مناطق نیز به صورت موضعی رخنه نمایند.
در مقابل، نیروهای دشمن با پرتاب پی در پی منور و اجرای چند مورد بمباران کنار نهر عرایض (عقبه برخی از یگان ها) و هم چنین اجرای آتش موثر روی رودخانه اروند، عملا سازمان غواص ها و نیز نیروهای موج دوم و سوم را به هم زد. به طوری که نیروهای یگان های مجاور بعضا پراکنده شده و اغلب نمی توانستند روی هدف عمل نمایند.
یکی از مناطق حساس عملیات، جزیره ام الرصاص و نوک بوارین بود که به رغم تلاش بسیاری که برای تصرف آن انجام شد، به خاطر هوشیاری دشمن امکان ادامه درگیری از میان رفت. دشمن با شلیک پرحجم تیربار روی آب، از عبور نیروها از تنگه ام الرصاص – بوارین جلوگیری کرد. مضافا به این که به خاطر حساسیتی که دشمن نسبت به ام الرصاص داشت، در پدافند آن از 9 رده مانع طبیعی و مصنوعی بهره می برد، به طوری که هرگاه از هر خط عقب رانده می شد، در خط بعدی که نسبت به خط قبلی اشراف و تسلط داشت، مقاومت می کرد.
در این حال، با توجه به هوشیاری دشمن، امکان ادامه عملیات میسر نبود، لذا به منظور حفظ قوا و طراحی مجدد عملیات آتی، از ادامه نبرد اجتناب شد.

نتایج عملیات

میزان تلفات و ضایعات وارده بر دشمن به شرح ذیل می باشد:
• حدود 8000 کشته و زخمی
• حدود 60 اسیر
• انهدام حدود 70 دستگاه زرهی، مکانیزه و خودرو
• انهدام تعداد زیادی سلاح سبک و نیمه سنگی

برخی از شهدای این عملیات :

شهيد غلام علي رحيمي

نام پدر :قربان
تاريخ تولد :7/7/1341
محل تولد : بوشهر / فريد
تاریخ شهادت : 4/10/1365
طول مدت حیات :24 سال
مزار شهید : گلزارشهداي روستاي فارياب
شبي ازشب‌هاي پاييز هفتم مهرماه سال 1341 در ماه مبارک رمضان کودکي پا به عرصه حيات گذاشت که موجب شادي و خرسندي والدينش گرديد. آن‌ها که نيازمند فرزندي بودند تا گرمي بخش خانواده مهربانشان باشد. پدر و مادرش به علت عشق و علاقه‌اي که به مولا علي (علیه السلام ) داشتند فرزند خود را غلام‌علي ناميدند. دوره ابتدايي و راهنمايي را با موفقيت پشت سر گذاشت. به علت گرفتاري و مشکلات خانوادگي و عشاير بودند و نبود دبيرستان در روستا مزيد بر علت شد تا نتواند به تحصيل ادامه دهد. ايشان تا قبل از اين‌که به خدمت اعزام شود تمام سعي و تلاش خود را در کمک به خانواده نمود، تا باري از روي دوش والدين خود بردارد. از تاريخ 18/12/1364 به خدمت سربازي اعزام شد و به بهترين وجه در خدمت اسلام و ايران بود بعد از پايان خدمت ازدواج نمود. در تاريخ 14/8/1364 به جبهه اعزام گرديد و در جبهه جنوب به آموزش غواصي که در نوع خود يکي از رشته‌هاي مشکل به شمار مي‌رود پرداخت و تا قبل از اين تاريخ نيز به مدت يک سال و نيم در جبهه‌هاي مختلف مشغول خدمت بودند تا اين‌که در تاريخ 4/10/1365 در کربلاي 4 در سن 24 سالگي دعوت حق را لبيک گفت و به لقاالله پيوست. مزار پاکش در گلزار شهداي روستاي فارياب قرار دارد.
منبع:مجله عرشيان شماره 21

شهيد محمد اسلامي نسب

نام پدر :نجات
تاريخ تولد :28/11/1333
محل تولد :فارس /داراب /لايزنگان
تاریخ شهادت : 10/1365
محل شهادت :شلمچه
طول مدت حیات :32 سال
مزار شهید :دارالرحمه شيراز
در اواخر زمستان سال 1333 و در روستاي لايزنگان از توابع شهرستان داراب خانواده اسلامي‌نسب آغوش خود را براي ورود «محمد» باز كرد. سومين بهار زندگي اين نو قدم با مرگ جانسوز پدر همراه شد. او قرآن را در طفوليت فرا گرفت و به يمن مؤانست با كلام الهي، شكوفه‌هاي عشق و ايمان در دل نوراني‌اش شكفت. دوران دبستان را در روستا و مقاطع بعد را در شيراز گذراند و در كنار درس مدتي نيز به كار مشغول شد.
وي همزمان با بحبوحه انقلاب، در تظاهرات و راهپيمايي‌ها حضور فعال داشت. در سال 1353 ازدواج نمود و پس از پيروزي قيام مردمي همزمان با شروع غائله كردستان به اين منطقه عزيمت كرد و پس از سه ماه نبرد عليه منافقين به شيراز بازگشت و با آغاز جنگ تحميلي وارد عرصه جهاد در سرزمين خوزستان گرديد و تا لحظه شهادت به مبارزه با دشمنان حق پرداخت. در طول اين مدت در عملياتهاي مختلفي شركت كرد و از ناحيه چشم مجروح شد. در عمليات والفجر 8 با سمت فرماندهي گردان امام رضا (علیه السلام ) به خط رفت، و در اثر پخش مواد شيميايي دچار مصدوميت شد.
محمد علاقه قابل ستايشي به حضرت صديقه كبري فاطمه زهرا (سلام الله علیها ) داشت و بدين جهت او را «سردار زهرايي (سلام الله علیها )» مي‌خواندند و سرانجام در عمليات كربلاي 4 با رمز يا زهرا (سلام الله علیها) درحاليكه فرماندهي گردان امام رضا (علیه السلام ) از لشكر 19 فجر را بر عهده داشت. در سن 32 سالگي در سال 1365 شهد شيرين شهادت را نوشيد. از او 5 فرزند به يادگار ماند. پيکر پاکش را 25 روز بعد به دنبال عمليات کربلاي 5 به شيراز انتقال دادند و در دارالرحمه شيراز به خاک سپردند.
منبع:كتاب خلاصه خوبيها جلد 1

خاطراتی از شهید :

به تازگي گل

پس از عمليات كربلاي 4، اطلاع يافتيم كه دشمن تعدادي از شهدا را در شلمچه دفن كرده است. جمعي از اسراي عراقي را براي تفحص پيكرهاي اين عزيران به منطقه فرستاديم. پس از مدتي جستجو يكي از آنها (اسراء) مزار شهدا را به خاطر آورد.
زمين را حفر كرده، پيكرها را بيرون آوردند. هنگاميكه براي زيارت شهيد اسلامي‌نسب به معراج رفتم، حيرت و شگفتي وصف ناپذيري مرا فرا گرفت. پيكر مجروح محمد آنقدر شاداب و معطر بود كه گويي همين چند لحظه قبل به شهادت رسيده است در حاليكه پانزده روز از رحلت آن مهر بان مي‌گذشت، بوسيدمش. گونه‌اش به تازگي گل بود و جاني دوباره به من بخشيد.
منبع:كتاب رواق خوني سنگر / راوي:غلامحسين غيب پرور

خانه‌اي بر بال ملائك

محمد را آخرين بار در مسجد قبا ديدم. از چهره‌اش پيدا بود كه حرفهاي زيادي دارد. بعد از نماز در گوشه‌اي نشستم و او شروع به صحبت كرد: «حاج حميد! به زودي عملياتي در پيش داريم. مي‌دانم كه ديگر بر نمي‌گردم. گفتم: «محمد جان! خاك خونين جبهه و بچه‌هاي بسيج به تو عادت كرده‌اند. انشاء الله به سلامت بر مي‌گردي.» اين جمله را در حالي گفتم كه خود نيز مي‌دانستم اين كبوتر هم پريدني است. ادامه داد: «حاج آقا من هيچ وقت دلم نمي‌خواست خانه‌اي داشته باشم، اما به خاطر خانواده، مجبور شدم ساختماني بسازم. حال شما دعا كن تا من وارد اين خانه نشوم.» از اين حر ف دلم گرفت اما هيچ نگفتم چند روز بعد استاد كار منزل «محمد» نزد من آمد و گفت: « به آقاي اسلامي نسب بگوئيد ساختمانشان آماده است. هنوز بنا، پيچ كوچه را طي نكرده بود كه زنگ منزل دوباره به صدا در آمد و پيكي سفر جاودانه محمد را خبر داد. آن روز دعايي را كه درخواست نكرده بودم، مستجاب مي‌ديدم و محمد را بر بال ملائك ...
منبع:كتاب رواق خوني سنگر / راوي:حاج حميد كشاورز

رمز يا فاطمه الزهرا (سلام الله علیها)

در يكي از عمليات ها، چشمان محمد به شدت آسيب ديد و او به بيمارستان انتقال يافت. پس از معاينات دقيق و معالجات متعدد، پزشكان اظهار كردند كه چشمان او بينايي‌اش را از دست داده و كاري از كسي ساخته نيست. اين سخن غمي سنگين بر دل محمد نشاند. نه از آن جهت كه ديگر چيزي نمي‌بيند بلكه دوري از جبهه و بسيجيان غصه دارش كرده بود. چند روز بعد از تشخيص پزشكان دوباره به بيمارستان بازگشت و با اصرار آنان را راضي نمود تا چشمانش را عمل كنند. مي‌گفت: «شما با رمز يا فاطمه الزهرا «سلام الله علیها » جراحي را شروع كنيد. بقيه‌اش با ...»
پس از عمل هنگاميکه پانسمان چشمانش را باز مي‌کردند او در ميان بسيجيها (دوستان) از مهرباني کسي سخن مي‌گفت که....
منبع:كتاب رواق خوني سنگر / راوي:صادق دهقان

آمده‌ام تا تو را ببينم!

كار بسيار مهمي برايش پيش آمده بود، شتابزده اتومبيلش را از پاركينگ خارج كرد، ناگهان ماشين لرزيد و صداي گوشخراشي بلند شد. سرش را از پنجره بيرون آورد. با پيكان پارك شده‌اي برخورد كرده است. سريع پياده شد و به دنبال راننده آن گشت، اما كسي را نيافت. يادداشت عذرخواهي همراه نشاني، مشخصات خود را زير برف پاكن قرار داد و رفت... فرداي آن روز صاحب پيكان به منزل محمد مراجعه كرد. با استقبال گرم او مواجه شد. آن مرد محمد را در آغوش گرفت و همچنانكه مي‌بوسيدش گفت: «من براي گرفتن خسارت نيامده‌ام، آمده‌ام تو را ببينم. ديدار چون تويي در اين روزگار غنيمت است.»
منبع:كتاب رواق خوني سنگر / راوي:مسعود طارمي

سردار زهرايي (سلام الله علیها )

دفتر لشگر آب و جارو شده و دوستان با فالوده زعفراني آماده پذيرايي از مهماني عزيز بودند تا بر رواق چشمانمان پاي گذارد. سال 1367 بود و آن مهربان براي بازديد از مناطق جنگي راهي جبهه‌ها شده بود. هنگاميكه به محفل بسيجيان آمدند، با مشاهده فالوده زعفراني فرمودند: «چه فالوده خوبي و چه شيرازي‌هاي خوش سليقه‌اي!» پس از آن طبق برنامه فيلم مصاحبه شهيد «اسلامي‌نسب» را كه چند روز قبل از شهادت ايشان ضبط شده بود، پخش كرديم، شهيد در صحبتهايش از عملياتهاي مختلف ياد كرده، گفت : «پاره تن رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) هميشه ما را در مصائب ياري كرده است و پس از مكثي كوتاه با شور و جذبه‌اي خاص ادامه داد: «من هر گاه نام بي‌بي فاطمه زهرا (سلام الله علیها ) را بر زبان مي‌آورم، ناخودآگاه از خود بيخود مي‌شوم.» و عينك از چشمانش برداشت و اشكهايش را از صورت زدود. در همين زمان من متوجه عزيز مهمان بودم كه سخت متأثر شدند و ايشان نيز عينك از چشمان خيس خود برگرفته خطاب به شهيد مكرر مي‌فرمودند: «بگو! چرا سكوت كردي؟ بگو كه ايشان را ملاقات كرده‌اي ...» زمانيكه ايشان مقر «لشگر فجر» را ترك مي‌كردند، خواستار نوار مصاحبه «سردار زهرايي» شدند و ما با افتخار آن را به رهبر عزيز و بزرگوارمان «حضرت آيت الله العظمي خامنه‌اي» تقديم كرديم.
منبع:كتاب رواق خوني سنگر / راوي:حاج نبي رودكي

وصيت‌نامه

...شهادت آن چنان شيرين و لذت‌بخش است که با هيچ‌کدام از وعده‌هاي دنيوي او را مقايسه اي نيست،‌ شهادت که دشمن با هيچ سلاحي عليه او نمي‌تواند به مبارزه آيد، و همه تيغ‌هاي دشمن در مقابلش کند و بي‌اثر است.
...چه بگويم از اين جوانان بسيجي و سپاهي و ارتشي و جهادگراني که حجله دامادي را رها کرده و جهاد في سبيل‌الله را بر آن ترجيح داده و راه عشقبازي را برگزيده‌اند، راهي که براي رسيدن به وصال معشوق، خون جگر و سختي‌ها و زحمت‌ها را در بر خواهد داشت. البته اين خون جگرها در گرفتن حکم از يار، شيرين‌تر از عسل خواهد بود و حکم يار، هر مرده‌اي را زنده‌تر از گلهاي بهاري خواهد کرد. حلاوت و شيريني عشق بازي با يار آنچنان به انسان صفا مي‌بخشد که انسان از خود بيخود شده و همه چيز را فراموش مي‌کند.
منبع:کتاب سهمي از آفتاب و خلاصه خوبي‌ها جلد 1

شهيد موسي اسكندري

تاريخ تولد :1337
محل تولد :خوزستان /اهواز /شكاره
تاریخ شهادت : 10/1365
محل شهادت :جزيره سهيل
طول مدت حیات :28 سال
مزار شهید :گلزار شهداي اهواز
در سال 1337 كه ايران در اوج خفقان و ظلمت به سر مي‌برد، روستاي شكاره شهرستان اهواز پذيراي كودكي شد كه نامش را موسي نهادند. او در خانواده‌اي مذهبي پرورش يافت. برگزاري جلسات قران، حضور در مسجد و گفتن تكبير د رمسجد به عنوان مكبر عشق به دين و ائمه را در وجود وي پررنگ تر كرد. فشارهاي سياسي سال‌هاي 56-52 او را به سمت فعاليت‌هاي فرهنگي و تقويت نيروي ايمان و عقيده سوق داد. موسي پس از اخذ مدرك ديپلم در اواخر سال 1355 به خدمت نظام وظيفه وارد شد. د رپادگان نيز فعاليتهاي سياسي و فرهنگي خود را دامه داد، تا اينكه عمال رژيم شاه وي را دستگير كردند. او اما به دليل نداشتن مدارك كافي آزاد شد. فرمان امام مبني بر ترك خدمت، جواز رهايي موسي را صادر كرد . موسي پس از پيروزي انقلاب اسلامي در مسير فعاليت‌هاي فرهنگي قرار گرفت.
اگر چه براي او حفظ سنگر علم و دانش تكليف بود. اما دفاع از كشور و نواميس آن را وظيفه‌اي والاتر مي‌دانست. به همين منظور پس از شروع جنگ تحميلي در شهريور ماه سال 1359 در حاليكه دانشجوي سال اول رشته الهيات اهواز بود درس را رها كرده و به فعاليتهاي نظامي روي آورد. موسي ابتدا به خرمشهر رفت تا در دفاع از آن‌جا سهيم باشد. قبل از سقوط خرمشهر از ناحيه پا و كمر مجروح شد و پس از بهبودي راهي جبهه شد. تير ماه سال 1360 او با خواهر يكي از دوستان نزديكش ازدواج كرد كه ثمره اين ازدواج دو فرزند به نامهاي مهدي و مهديه مي‌باشند. سردار شهيد موسي اسكندري در مدت حضور در جبهه چندين بار مجروح و شيميايي شد.
تا اين‌كه سرانجام وعده ديدار با معشوق در دي ماه سال 1365 عمليات كربلاي 4 فرا رسيد. سردار موسي اسكندري در «جزيره سهيل» نداي ارجعي الي ربك پروردگار را پاسخ گفت و به لقاء معبود شتافت. پيكر پاكش ده سال بعد در شانزده بهمن 1375 پيام عاشورايي او را به همگان اعلام كرد. قرآني كه پس از سال‌ها در جيب او سالم يافته شد تنها نشانه براي شناسايي پيكر مطهر او بود.
منبع:كتاب موسي در طور

خاطراتی از شهید :

پرستار پدر

سال پنجاه و سه بود كه پرده چشم من پاره شد و براي عمل جراحي به تهران رفتم و موسي كه در آن زمان 16 سال داشت همسفر من شد. وقتي كه در بيمارستان بستري شدم موسي حاضر نشد شبها در خانه يكي از دوستان تهراني من بخوابد تمام مدت حدود دو..سه هفته‌اي در بيمارستان بودم كنار من ماند. شبها دو تا صندلي را كنار هم مي‌گذاشت و مي‌خوابيد. مي‌گفت: اگر كاري داشتي دستم را بگير تا من از خواب بيدار شوم و كارت را انجام بدهم روزها از تختم دور نمي‌شد. با پنبه صورتم را تميز مي‌كرد و يا حوله زير كمرم مي‌گذاشت. آنقدر در مراقبت از من اصرار داشت كه پرستارها همه تعجب كرده بودند. آنها به من مي‌گفتند: «قدر پسرت را بدان.»
منبع:كتاب موسي در طور / راوي:پدر شهيد

دعوت از شهدا

ماه رمضان 1360 بود كه ازدواج كرديم. قبل از مراسم، موسي همه ديوارهاي حياط را پر از عكس شهدا كرده بود. مي‌گفت: « مي‌خواهم شهدا هم در مراسم عروسي من حاضر باشند» و دائما تاكيد مي‌كرد: « كسي نبايد در مراسم بيش از اندازه شادي كند، مردم شهيد داده‌اند.» او پس از اتمام مراسم تا نيمه‌هاي شب در منزل يكي از دوستانش كه تازه شهيد شده بود دعاي كميل خواند و بعد به تنهايي به شهيد آباد رفته و در داخل يكي از گورهاي خالي به گريه و ناله پرداخته بود.
منبع:كتاب موسي در طور / راوي:همسر شهيد

بيت المال

موسي در استفاده از بيت المال خيلي حساس بود. يكبار پسرم مهدي مريض شده بود و به دليل بمباران شهر وسيله اي نبود كه او را به بيمارستان ببريم. ماشيني كه سپاه در اختيار موسي قرار داده بود بيرون خانه پارك شده بود اما موسي اجازه نمي‌داد مهدي را با آن به بيمارستان ببريم. حال مهدي دائم بدتر مي‌شد، تا اينكه پدر موسي به او گفت: «معادل كرايه تاكسي براي بيت المال كنار بگذار و مهدي را با ماشين سپاه به بيمارستان ببر.» موسي هم چون چاره‌اي نبود قبول كرده و 80 تومان كنار گذاشت تا مهدي را به بيمارستان ببريم.
منبع:كتاب موسي در طور / راوي:همسر شهيد

حق الناس

بانك اعلام كرده بود كه به قيمت دولتي سكه بهار آزادي تحويل مي‌دهد. من هم با اجازه موسي براي گرفتن سكه به بانك رفتم اما ديدم ازدحام مراجعه كنندگان به حدي است كه براي گرفتن سكه ساعتها بايد توي صف بمانم. من چون در بانك آشنا داشتم بدون صف سكه گرفتم و به خانه آمدم. موضوع را كه به موسي گفتم خيلي ناراحت شد و گفت چون حق ديگران را رعايت نكرده‌اي سكه را پس بده. من هم به اصرار او سكه را پس دادم.
منبع:كتاب موسي در طور / راوي:همسر شهيد

انس با قرآن

با لندكروز از يكي از ماموريت‌ها به شهر برمي‌گشتيم و من رانندگي مي‌كردم. موسي قرآنش را از جيب پيراهنش در آورد و شروع به خواندن قرآن كرد. بين راه كساني را كه كنار جاده منتظر بودند سوار‌كرديم. يكي از رزمندگان پس از اينكه وارد شد سلام كرد و كنار موسي نشست. موسي جواب سلامش را نداد. من با شناختي كه از موسي داشتم تعجب كردم كه چرا موسي جواب سلام او را نمي‌دهد وقتي مسافران را پياده كردم و آن رزمنده خداحافظي كرد موسي آهسته پاسخ او را داد و تعجب دوچندان شد پس از مدتي كه دقت كردم ديدم چشمهاي موسي از اشك سرخ شده است او آنقدر غرق در قرائت قرآن بود كه اصلا سوار شدن مسافر را احساس نكرده تا جواب سلام او را بدهد. او روح و جانش را با قرآن صيقل داده بود و شايد از جمله كساني بود كه قرآن را در وجودش احيا نمود. اين قرآن شاهد عاشقانه ترين نيايشهاي وي حتي پس از شهادتش بود. چرا كه پس از 10 سال تنها نشان شناسايي پيكر مطهر شهيد شد.
منبع:كتاب موسي در طور / راوي:همرزم شهيد

پتو

-موسي عاشق بسيجي‌ها بود. در يكي از شبهاي زمستان كه به همراه بچه‌هاي گردان در محوطه‌اي خوابيده بوديم و هيچ كدام از ما روانداز نداشتيم نيمه‌هاي شب احساس كردم كه فردي در حال پتو انداختن روي بچه‌ها است. نگاه كردم و در تاريكي موسي را شناختم كه روي بيش از صد نفر پتو مي‌انداخت. حالا خدا مي‌داند كه با چه مشقتي واز كجا اين پتو‌ها را براي بچه‌ها پيدا كرده بود. او خود را نسبت به وضعيت بچه‌ها مسئول مي‌دانست.
منبع:كتاب موسي در طور / راوي:همرزم شهيد

عروج

عمليات كربلاي 4 به دليل استراتژي خاص خود با عملياتهاي ديگر متفاوت بود. قرار بود شبانه چندين قايق پارويي، غواصان را تا نزديكي ساحل غربي اروند‌رود ببرند و سپس طبق برنامه غواصان خود را در آنجا به آب بياندازند و به طرف سنگرهاي عراقي شنا كنند. از سوي ديگر قايق‌هاي موتوري كه حامل نيروهاي عملياتي بودند، آماده شدند تا به محض شروع درگيري خود را به آن سوي اروندرود برسانند و نيروهاي كمكي را در ساحل غربي پياده كنند. درگيري آغاز شده و عراقي‌ها وحشت‌زده به شدت بر روي نيروهاي ايراني آتش گشودند. موسي كه مسئوليت عده‌اي از بچه‌ها را بر عهده داشت، مجروح شد. يكي از رزمندگان به ياري او شتافت و اصرار مي‌كرد كه موسي را به عقب برگرداند. موسي از او مي‌خواست كه به ياري ساير مجروحين برود و سپس گفت: «من مسئول اين بچه‌ها هستم و تا زماني كه اين بچه‌ها مي‌جنگند در خط باقي خواهم ماند.» ديگر كسي سردار شهيد موسي اسكندري را نديد. او عاشقانه به لقاء الله پيوست و در جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل جاودانه شد و پيكر مطهرش ده سال بعد به كاشانه بازگشت.
منبع: كتاب موسي در طور / راوي:محمود حقي
ردپاي نور ( عملیات هایی که شهید شرکت کرده اند: )
ثامن الائمه(علیه السلام ) – 05/07/1360
طريق القدس – 08/09/1360
فتح المبين – 02/01/1361
محرم – 10/08/1361
بدر – 19/12/1361
كربلاي4 - 03/10/1365

حجت‌الاسلام شهيد مجتبي اكبرزاده

نام پدر :كاظم
تاريخ تولد :1340
تاریخ شهادت : 4/10/1365
محل شهادت : شلمچه
طول مدت حیات :25 سال
مزار شهید : قم
در سال 1340 هـ.ش نوزادي پا به عرصه هستي نهاد و مجتبي نام گرفت. دستان کوچکش در دستان نجيب پدر جاي گرفت و زمزمه عشق جانش را صفا بخشيد، از همان ابتدا بسيار منضبط بود و با ديگران با دلسوزي و مهرباني بسيار رفتار مي‌کرد. مجتبي نوجواني نرمخو، بردبار و با نشاط بود و نسبت به رعايت مسائل اخلاقي بسيار حساس بود.
او علم و حلم را با هم آميخته بود. با نزديک شدن به پيروزي انقلاب مبارزات عليه رژيم طاغوت جدي‌تر شد و مجتبي نيز چون ديگر جوانان در راهپيمايي‌ها و ديگر فعاليت‌ها حضور داشت. پس از پيروزي انقلاب اسلامي به همراه بقيه جوانان مسجد شب‌هنگام تا صبح به پاسداري از امنيت شهر مي‌پرداخت. پس از پايان تحصيلات دوره متوسطه مجتبي در سال‌هاي 1360-1359 به نداي دروني خويش پاسخ گفت و در جهت کسب معارف الهي در جرگه طالبان علوم ديني درآمد و مدتي در اراک و سپس در قم به تحصيل علوم ديني و فقهي پرداخت.
عشق جهاد در راه خدا او را به جبهه کشاند تا در عمليات‌هاي والفجر8، کربلاي1 و کربلاي4 با خصم به مبارزه برخيزد. حجت‌الاسلام مجتبي اکبرزاده، مسئول آموزش عقيدتي سياسي لشکر 17 علي‌بن‌ابيطالب (علیه السلام) درعمليات کربلاي4 در صف دليرمردان اسلام قرار گرفت و در چهارم دي ماه سال 1365 در سن بيست و پنج ‌سالگي پس از نبردي شجاعانه شهادت را در آغوش کشيد و ميهمان ملائک گشت.
منبع:كتاب سرداران سپاه عشق صفحه 32

خاطراتی از شهید :

حاج‌آقا صلواتي

-حجت‌الاسلام اکبرزاده دعا و نيايش را براي سنگر ايشان لازم دانسته و غفلت از ياد خداوند را عامل گناه مي‌دانست لذا به تمام مقرها در عقبه سفارش مي‌کرد که هر گردان حداقل يک صد هزار صلوات بفرستد تا لب‌هاي مبارک مجاهدان درراه خدا دائماً ذکربگويند، حاج آقا عطر، تسبيح، و جانماز را صلواتي کرده بود، و همه بچه‌ها اهل ذکر شده بودند. بچه‌ها معتقد بودند که اگر حاجي در محوطه لشگر رزمنده‌اي را ببيند که تسبيح به دست دارد و ذکر نمي‌گويد، تسبيح او را گرفته و به رزمنده ديگري که پايبند تذکر مي‌داد تا دين تسبيح ادا گردد، و بدين ترتيب به «حاج آقا صلواتي» معروف شده بود اکبرزاده ارزش‌ها را در دل‌ها اقامت مي‌داد تا عمل‌ها نور و … الهي بيابند.
منبع:کتاب سرداران سپاه عشق / راوي:همرزم شهيد

لذت اجابت

با شروع عمليات والفجر8 به اتفاق ايشان از اراک به وسيله قطار به سمت منطقه حرکت کرديم ايشان به دعا بسيار اهميت مي‌دادند تا در راه 4 بار دعاي توسل خواندند و از خدا خواستند که به عمليات برسند و الحمدلله هم که به موقع براي حضور در عمليات به مقر شهيد کاوه رسيديم. در جريان همان عمليات ايشان با لندرور تبليغات به خط مقدم آمدند، پس از احوالپرسي رزمندگان، از شدت بمباران‌هاي هوايي اعتراض کردند ايشان که همواره حالت معنوي خاصي داشت گفت:«بچه‌ها در اينجا خداوند دعاي شما را مستجاب مي‌کند». و دعا کرد، يکي از دعاهاي ايشان اين بود که :«خداوندا اين هواپيماها مخل آسايش اين رزمندگان شده‌اند، با آتش قهر خودت سرنگونشان کن» چند لحظه بعد بعد از اتمام دعا يکي از هواپيماها با آتش پدافند دشمن مورد هدف قرار گرفته و سقوط کرد و خلبانش به اسارت نيروهاي اسلام درآمد، بچه‌ها خوشحال شدند و حاج‌آقا را در آغوش کشيدند.
منبع:کتاب سرداران سپاه عشق / راوي: همرزم شهيد

اخلاص

براي اولين بار بود که به جبهه اعزام شده بودم حاج آقا بعد از نماز آمدند و صحبت کردند، اولين کلام ايشان اين بود که :«برادران عزيز هرکس به جبهه آمده که در فردا در محله و يا جاي ديگر جبهه رفتنش را به رخ مردم بکشد، و براي آنان مطرح کند از همينجا و همين الان برگردد چون ضرر جبران‌ناپذيري مي‌کند». اين کلام چنان بر دل من شيرين آمد، که همواره بر خود نهيب زدم و در انديشه اخلاص بيشتر بودم.
منبع:کتاب سرداران سپاه عشق / راوي:ناصر ابراهيمي

پيشگام در سلام

-در اولين برخورد با شهيد اکبرزاده خواستم در سلام کردن بر ايشان سبقت بگيرم اما ايشان از فاصله دور به من سلام کردند و در اين عمل مستحب بر من سبقت گرفتند به ياد دارم که تا آخرين لحظات عمر ايشان کسي نتوانست در سلام کردن بر ايشان پيشي بگيرد، او هميشه در ابتداي سخنراني پس از ذکر نام الهي به رسول خدا و ائمه اطهار سلام و درود مي‌فرستاد، در هنگام بردن نام حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) اشک در چشمانش حلقه مي‌زد و با حالت روحاني خاص به ايشان صلوات مي‌فرستاد، همواره مردم را به پرهيز از لغو و ذکر صلوات سفارش مي‌نمود.
منبع:کتاب سرداران سپاه عشق / راوي:محمد علي ابراهيمي

شهادت

شب عمليات کربلاي4 به عنوان مسئول اطلاعات و عمليات محور در خدمت شهيد کاوه بودم، به همراه حاج آقا نيروهاي عمل کننده را دنبال مي‌کرديم ايشان وقتي به شهدايي که بر روي زمين افتاده‌اند مي‌رسيدند، به سر و صورت آنها دست مي‌کشيدند و خود را متبرک مي‌کردند. و با حالتي خاص با آنان سخن مي‌گفتند، حال و هواي عجيبي داشت و همواره ما را به ذکر خدا سفارش مي‌کرد ساعتي پس از شروع عمليات کار با مشکل مواجه شد و علت آن هم وجود دژ دفاعي دشمن بود. دشمن در اين سنگرها استقامت مي‌کرد، و آتش سنگيني را بر روي نيروهاي ما مي‌ريخت. جهت کسب اطلاع از وضعيت منطقه به نزديکي آن سنگرها رفتم اکبرزاده هم با اصرار با من آمد. پس از بازگشت، ايشان تصميم گرفت که سنگرها را منهدم نمايد و پس از مدتي به جلو رفت. لحظه‌اي بعد بازگشت و پس از تهيه چند نارنجک مجدد به سمت تيربار حرکت کرد. حجه‌الاسلام اکبرزاده با توکل بر خداوند سنگر تيربار دشمن را منهدم نمود اما خود جام شهادت نوشيد و ميهمان ملائک گشت.
منبع:کتاب سرداران سپاه عشق / راوي:همرزم شهيد

سخن شهيد

بارالها، دستمان از همه چيز کوتاه است، و خود مي‌دانيم که ناقص و ناچيزيم و لايق درگاه تو نيستيم. سراپا عيب و نقص هستيم و ظاهر وباطن ما آلوده به گناه است، ما هرچه هستيم اظهار ثنا نسبت به تو مي‌کنيم و ضعف و قصور خود را بيان مي‌کنيم. ما اهل معصيت از ساحت کبريائي تو محجور هستيم اما رجاي ما به مراحم توست و اميد ما به فضل، مغفرت و وجود کرامت است.
منبع:کتاب سرداران سپاه عشق

وصيت‌‌نامه

...مادرم اگر تکه‌اي از بدنم را براي تشييع پيش تو آوردند، مبادا گريه کني فقط جلوه عشق خداوند را در آن نظاره کن، و خدا را شکر کن که توفيقي اينچنين به فرزندت داده است. فراموش نکن که اين رفتن رفتني در راه خداست و با رفتن‌هاي ديگر فرق دارد و همه ما از رفتن ناچاريم اما اگر خداوند ميلش به بنده‌اي باشد و توفيقي به وي عطا کند حتماً او را از بهترين راه يعني شهادت پيش خود مي‌برد. ما هم چون امانتي نزد تو از جانب خدا هستيم پس تو امانت خود را به خداوند بازگرداندي پس در اينجا گريه معني ندارد.
پدرم بيشتر تأکيدم اين است که بايد سعي کني در دنيا دلت را به چيزي ببندي که فاني نباشد و همه چيز در دنيا فاني است لذا با تمام وجود از تو خواهش مي‌کنم که دلت را به خدا متوجه سازي و چه خوب است که انسان بيشتر از اينکه در دنيا مشغول باشد به خدا مشغول باشد که خداوند پايدار است و علمي هم که براي او باشد پايدار است... بايد از دنيا دل کند و دل به خدا بست آن زمان زندگي لذت‌بار است، اگر کسي خدا را فراموش کرد زندگي بر او تنگ مي‌شود.
منبع:کتاب سرداران سپاه عشق

شهيد حسين محزونيه

تاريخ تولد :1343
محل تولد :اصفهان
تاریخ شهادت : 4/دي/1365
محل شهادت :جزيره ام‌الرصاص
طول حیات : 22 سال
حسين محزونيه در سال 1343 در خانواده‌اي متدين و مذهبي در شهر اصفهان پاي به عرصه گيتي نهاد و با تولدش شادي و سرور را به ارمغان آورد. او در سايه محبت و مهرباني والدين دوران كودكي را سپري كرد، مثل بچه‌هاي ديگر با نواخته شدن زنگ مدرسه در پائيزي به ياد ماندني، شكوفه‌هاي دانش را بهاري ديد. او پس از طي دوران دبستان براي امرار معاش، روزها كار مي‌كرد و شبها درس مي‌خواند. حسين در سن 14 سالگي همزمان با اوج مبارزات مردمي هنگامي كه به ثمر نشستن نهال انقلاب در تاريخ ايران رقم مي‌خورد امام خميني، نهضت و قيام او را به خوبي شناخته تا بالاخره شاهد انفجار نور و فجر انقلاب گشت. با صدور فرمان تشكيل بسيج مستضعفين و ارتش بيست ميليوني او نيز مصمم در عضويت اين نهاد مقدس، براي ثبت نام مراجعه كرد اما به لحاظ سن كمش اين امر مقدور نشد اگر چه پس از مدتي با اصرار پدرش او نيز يك بسيجي نام گرفت. حسين با فراگيري فنون دفاع شخصي و رزمي و با شركت در كلاسهاي ايدئولوژي و عقيدتي به سرعت پيشرفت چشمگيري نموده و با توجه به استعداد و علاقه فراوانش، يك مربي مجرب شد و اداره كلاسهاي بسيج را بر عهده گرفت. سپس راهي ديار نور شد. او فقط هنگامي كه مجروح مي‌شد، براي طي دوران معالجه و بهبودي به اصفهان مي‌آمد و دوباره كوله‌بار عشق به شهادت را در هر عمليات با مسئوليت فرماندهي يگان دريایي لشگر رزمي 8 نجف اشرف بر دوش مي‌گرفت و هر بار در آرزوي شهادت به انتظار مي نشست تا سرانجام در چهارم دي ماه سال 1365 در شب جمعه هنگامي كه آفتاب پشت كوههاي مغرب غروب مي كرد، حسين محزونيه فرمانده يكي از تيپ‌هاي لشگر 8 نجف اشرف با تولد دوباره‌اش در جزيره ام‌الرصاص طلوع كرد و همراه با خيل شهداي عمليات كربلاي 4 زائر كوي دوست شد.
منبع:كتاب سرداران سپاه توحيد

خاطراتی از شهید :

اجر صبر

حسين در يكي از عملياتها براثر اصابت تركش به سمت راست سرش مجروح شد. پزشكان پس از معاينه و بررسي‌هاي مكرر، از خارج كردن تركش نااميد شده، گفتند: در صورتي كه مورد عمل جراحي قرار گيرد بينايي چشمش را از دست خواهد داد. حسين درد زيادي را تحمل مي‌كرد حتي شب ها از شدت درد نمي‌توانست بخوابد ولي با اين حال، ناراحتي خودش را پنهان كرده، نمي‌گذاشت كسي متوجه شود. او تا پايان بيست و دومين بهار زندگي (1) اين تركش را به همراه داشت و درد آن را تحمل كرد تا اينكه بالاخره در كسب اجرش در زمره هم الفائزون قرار گرفت.
1- كه شاهد آسماني شد.
منبع:كتاب سرداراران سپاه توحيد / راوي: مادر شهيد

روز عاشورايي جزيره

... بعداز ظهر كه شد دو باره ديدم تانك هاي عراقي كه تعداد آنها زيادتر از صبح بود به طرف ما حركت كردند، مهمات زيادي نداشتيم و آب [ذخيره مان] هم تمام شده بود. تانكها نزديك [شده] و در فاصله 100 متري خط، توقف كردند. درگيري سختي شروع شد از طرف ديگر توپخانه‌هاي عراقي هم بر سر ما گلوله مي‌ريختند، تنها اميد بچه‌ها به خدا بود. آنجا ديگر جزيره يا مرز ايران و عراق نبود، آنجا صحنه كربلا و روز عاشورا بود. بچه‌ها همه تشنه بودند. به همديگر مي گفتند: «آب داري» و طرف مقابل از خجالت سر به زير مي افكند. بعضي‌ها با لب تشنه مظلومانه شهيد شدند. بعضي براي رفع تشنگي پيراهن‌هاي خود را بالازده بودند و شكمهايشان را روي خاك نمناك گذاشته بودند...
منبع:كتاب سرداراران سپاه توحيد / راوي:خود شهيد

وصيت‌‌نامه

... خدايا به محمد بگو كه پيروانش حماسه آفريدند. به علي بگو كه شيعيانش قيامت برپا كردند و به حسين بگو خونش در رگها همچنان مي‌جوشد. بگو از آن خون‌ها سروها روئيد، ظالمان سروها را بريدند باز هم سروها روئيدند...
منبع:كتاب سرداراران سپاه توحيد

شهيد علي عيدي شرف آبادي

نام پدر :چراغ
تاريخ تولد :1343
محل تولد :خوزستان /دزفول /بالنجان
تاریخ شهادت : 4/10/1365
محل شهادت :جزيره سهيل
طول مدت حیات :22
مزار شهید :گلزارشهداي صفي آباد
«گلزار شهداي صفي‌آباد شلوغ است. همه هيجان دارند و مضطرب‌اند. شهيدي روي دست‌هاي مردم در حال تشييع است و شعار «اين گل پرپر از کجا آمده، از سفر کرببلا آمده» به گوش مي‌رسد. مي‌گويند نامش علي‌ست. حسرت را مي‌شود در چشم‌هاي دوستانش ديد. سال 1343 در بالنجان (از توابع دزفول) متولد شده است. روحاني بوده و 22 ساله. عمليات کربلاي 4 رشادت‌هايش را به خوبي به ياد مي‌آورد. چهارمين روز از دي‌ماه سال 1365 بود که در جزيره‌ي سهيل در عمليات کربلاي 4 به بزرگ‌ترين آرزويش رسيد و به لقاي خدا نايل شد. مردم حال و هواي خاصي دارند، انگار مي‌توانند بوي بهشت را حس کنند؛ همه جا را بوي عطر و اسفند فرا گرفته.»
همه‌ي جزييات آن روز را خوب به خاطر دارم. حتي چهر‌ه‌ي آن شهيد بزرگوار را که با عکسي نشان داده شده بود. آه مي‌کشم و در حالي‌که بر سر مزارش نشسته‌ام، از خودش و خدا مي‌خواهم که کمکم کند تا وفادار باقي بمانم و لياقت اين را داشته باشم که از ادامه‌دهندگان راهش باشم.
منبع:كتاب سبك بالان ساحل ها صفحه 93

وصيت‌نامه

-پس از حمد و ثناي آن قادر توانا و بينا و شنوا و بعد از اقرار به وحدانيت خداوند .... وصيت خود را به آن کساني که وصيتم را مي‌شنوند يا به دست آن‌ها مي‌رسد، مي‌گويم.
شما را سفارش مي‌کنم به تقوا و اجراي فرمان‌هاي خدا و ياري نمودن دين خدا و اين که ياوران دين خدا باشيد. شکرگزاري کنيد اين نعمت بزرگ را که در زمان ما است و قدر امام را بدانيد و او را تنها نگذاريد؛ البته برادران، زياد در مورد امام سفارش نموده‌اند ولي با اين وضع، هرگز دلم نمي‌آيد درباره‌ي امام چيزي نگويم چون او را خيلي دوست دارم و او مسکّن دردهاي من بود زيرا وقتي چهره‌ي او را مي‌ديدم، به ياد خدا مي‌افتادم و او را مولا و سرور خود بدانيد و فرامين دين او را اجرا کنيد، چون او جانشين فرزند زهراست (سلام الله علیها ).
نمي‌دانم درباره‌ي او چه بگويم؛ بزرگي او به حدي است که منِ کوچک و ضعيف هرگز نمي‌توانم او را وصف کنم! از خداي بزرگ شنونده و قادر مي‌خواهم اگر در اين دنيا موفق به ديدار امام نشده‌ام، مرا در آخرت جزو اصحاب و ياران او قرار دهد. برادران! اين را بدانيد که الآن امامان در پيشگاه پيامبر به داشتن ياراني چون برادران رزمنده در جبهه‌ها و پشت جبهه‌ها افتخار مي‌کنند زيرا هيچ ‌يک از امامان ما ياراني به اين کثرت و با اين همه ايمان نداشته‌اند.
برادران! بدانيد که من خيلي آرزو داشتم ولي همه‌ي آن‌ها را در يک چيز خلاصه کردم که همه‌ي آن آروزها، در آن يک چيز بود و آن شهادت است و از خدا مي‌خواهم که مرا شهيد گرداند.
آري، شهادت براي من مانند بزرگ‌ترين هديه است که در دوران زندگي به خود ديدم و اين را به خوبي باور کرده‌ام که تنها راه فرار از مرگ، شهادت است و من وقتي که لغزشي مي‌کردم و بعد متوجه‌ي آن مي‌شدم، بي‌آن‌که درد دروني خود را التيام بخشم، آن را به حساب شهادت مي‌گذاشتم و مي‌گفتم خدا انشاالله مرا شهيد مي‌کند و گناهانم را مي‌بخشد. اين را به خوبي باور کرده‌ام که شهادت، آسان‌ترين و زيباترين راه رسيدن به خداست.
آري، شهادت براي ما شيعيان جز يک تحفه‌ي الهي چيزي نيست. ما پيرو امام بزرگ خود علي (علیه السلام ) هستيم که از خدا آرزوي شهادت مي‌کرد؛ شهادت سيره‌ي امامان ماست.
برادران! توصيه‌ي من به شما اين است که قبل از اين که بميريد، بهشتي شويد يعني اخلاق و رفتاري را که بهشتيان در بهشت با هم دارند، با هم داشته باشيد، از بارزترين اخلاق بهشتيان اين است که نسبت به هم مهربان هستند. پس با هم مهربان باشيد.
زياد قرآن بخوانيد و عبادت کنيد و احکام خدا را به جاي بياوريد، زيرا احکام خدا راهنماياني هستند که نمي‌گذارند از صراط مستقيم خارج شويم و ما را تا مقصدمان هدايت مي‌کنند.... اگر خدا را ناظر کار خود بدانيد، مسئله‌ي ديگري براي شما پيش نمي‌آيد و هيچ‌وقت دست به گناه نمي‌زنيد. راه شهيدان را برويد و با شرکت در جنگ و جبهه‌ي حق، خود را جزو ياران رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) کنيد و اسم خودتان را در اين دفتر بزرگ که به دست رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سّلم) مي‌رسد، ثبت نماييد. جنگ را مايه‌ي رحمت بدانيد و اين همه گرفتاري اين مملکت، براي امتحان است؛ سعي کنيد که حتماً در اين امتحان با بهترين نمرات، قبول شويد و جبهه‌ها را پر کنيد.
و اين را بدانيد که اين انقلاب به پيش مي‌رود و هر آن‌چه در سر راه آن باشد و مانع پيشرفت گردد، از بين مي‌رود به ياري خدا،‌ و دليل آن امدادهاي غيبي است که در جبهه‌ها اتفاق مي‌افتد. خداوند ما را در دنيا به زيارت حسين (علیه السلام ) و در آخرت به شفاعت آن حضرت برساند. خدا نگهدار شما
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار
علي عيدي شرف‌آبادي - 3/11/1361
منبع:کتاب سبک بالان ساحل ها صفحه 93

نقشه عملیات کربلای 4 :

عملیات کربلای چهار
منابع :
http://www.sajed.ir
http://www.daneshju.ir
http://www.sobh.org




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط