فرهنگ نویسی در ایران دارای پیشینهای طولانی است. كهنترین فرهنگی كه از ایرانیان باقی مانده، فرهنگی است اوستایی- پهلوی به نام اویم- ایوك (ōīm-ēwak) كه هاوگ، در مقدمهی خود بر فرهنگ كهن زند- پهلوی، با استناد به شواهد و قراینی، اصل آن را به دورهی پیش از عصر ساسانی رسانده است.(1) (2) پس از رواج زبان فارسی دری به عنوان زبان نوشتار، از قرن سوم هجری به بعد، و ظهور آثار برجستهی منثور و منظوم فارسی، تدوین فرهنگهای فارسی به فارسی نیز آغاز شد. فرهنگ قطران تبریزی، شاعر فارسی گوی قرن پنجم هجری، نخستین اثری است از این دست كه اطلاعاتی از آن به دست ما رسیده است. به گفتهی اسدی طوسی (3)، لغتهای این فرهنگ بیشتر معروف بودند، و به گفتهی محمد بن هندوشاه (4)، این فرهنگ مشتمل بود بر 300 لغت. اما كهنترین فرهنگی كه به دست ما رسیده لغت فرس اسدی طوسی، شاعر و لغوی نامدار قرن پنجم هجری است. این فرهنگ مأخذ اصلی غالب فرهنگهایی بوده است كه از آن پس در پهنهی جغرافیایی زبان فارسی، از آسیای صغیر گرفته تا هندوستان، تألیف شدهاند. (5)
شاهنامهی فردوسی طی حدود هزار سال حیات خود، در حوزهی گستردهی زبان و ادب فارسی، همواره یكی از ارجمندترین و محبوبترین منظومههای فارسی بوده است. این امر، به علاوه وجود واژههای مهجور در شاهنامه، سبب شده است تا نخست فرهنگ نویسان فارسی از این منظومه، به عنوان یكی از مراجع اصلی خود، بهره برند و لغات و شواهد بسیاری را از آن برگزینند و سپس، از اواخر قرن ششم یا اوایل قرن هفتم هجری فرهنگهایی ویژهی شاهنامه تدوین كنند. در فرهنگهای فارسی به فارسی، خاصّه لغت فرس اسدی و نیز برخی متون كهن نثر فارسی مانند راحةالصدور راوندی، واژهها و شواهد شعری فراوان منقول از نسخههای كهن شاهنامه محفوظ مانده است. كه ابزار مناسبی برای تصحیح این منظومه به شمار میروند. اما شماری از این ابیات در نسخهها و چاپهای كنونی شاهنامه وجود ندارد و این نشان میدهد كه كهنترین نسخههای شاهنامه (مثلاً نسخهی فلورانس، مورخ 614 هجری و نسخههای بعد از آن)، در مقایسه با تحریر فردوسی و نسخههایی كه در فاصلهی حدود دو قرن بعد از آن تا اوایل قرن هفتم كتابت شده، ناقص است. از سوی دیگر، این ابیات اضافی شاید مهر تأییدی باشد بر این روایتِ معمول كه شاهنامهی فردوسی در 60 هزار بیت سروده شده است، به ویژه آنكه، حدود نیم قرن پیش از كتابت نسخهی ناقص فلورانس، شریف دفترخان، مؤلف كهنترین فرهنگ شاهنامه، به صراحت میگوید كه نسخهی اساس معجم او «چهار جلد است و در هر جلد پانزده هزار بیت.»(6)
همان گونه كه پیشتر گفتیم، لغت فرس اسدی طوسی، كهنترین فرهنگی است كه در آن واژهها و ابیات بسیاری از شاهنامه ضبط شده است. (7) پس از آن، فرهنگ قوّاس، از فخرالدین مبارك قوّاس غزنوی كه در اواخر سدهی هفتم یا اوایل سدهی هشتم هجری در زمان فرمانروایی علاء الدین خلجی (695-716)، پادشاه هندوستان، تألیف شده، دومین فرهنگی است كه در آن لغاتی از شاهنامه با شاهد آنها درج شده است. مؤلف در دیباچهی كتاب، ضمن شرح سبب تألیف آن، میگوید:
«اندیشهی دل در آن پیوستم تا فرهنگنامهها را با هم كنم. نخست شاهنامه را كه شاهِ نامههاست پیش آوردم و از سر تا پا به خانه فرو خواندم. آنچه از سخن پهلوی بود، همه را جداگانه بر كاغذی بنوشتم. فرهنگهای دیگر همه را فرو نگریستم.» (8)
برخی محققان (9) برآنند كه فرهنگ فخر قوّاس، به عنوان نخستین فرهنگی كه در شبه قارهی هند تألیف شده، فرهنگ لغات شاهنامه است. اما این نظر درست نیست، چون ابیات شاهدی كه از دیوانهای رودكی و سوزنی در فرهنگ قوّاس نقل شده بیش از شواهد منقول از شاهنامهی فردوسی است. ابیات منقول از عنصری و نظامی و خاقانی نیز تقریباً به همان اندازهی شواهد شاهنامه است. از سوی دیگر، از مقایسهی فرهنگ قواس با لغت فرس اسدی طوسی معلوم میشود كه فخر قوّاس واژههای منقول از شاهنامه و شواهد آنها را مستقیماً از لغت فرس اسدی برگرفته است (10) نه از متن شاهنامه. بنابراین، فرهنگ قوّاس را نمیتوان فرهنگی ویژهی لغات شاهنامه به شمار آورد.
در این تحقیق، فرهنگهای ویژهی شاهنامه در سه گروه زیر دسته بندی و به ترتیب تاریخ تألیف بررسی شدهاند:
الف) فرهنگهای قدیمی
ب)لغت نامههایی كه با عنوان «فرهنگ الفاظ نادره و اصطلاحات غریبه» یا «فرهنگ شاهنامه» یا عناوین دیگر، ضمیمهی برخی چاپهای سنگی یا حروفی شاهنامه است.
ج)فرهنگهای معاصر.
الف) فرهنگهای قدیمی
1.معجم شاهنامه.از محمدبن الرضا بن محمد العلوی الطوسی. این فرهنگ ظاهراً كهنترین فرهنگ شاهنامه است كه تاكنون باقی مانده است. از شرح حال مؤلف و حتی زمان تألیف اثر آگاهی دقیقی در دست نیست. مؤلف، در دیباچه، ضمن شرح سبب تألیف معجم، مینویسد:«چون به جانب عراق افتادم، به شهر اصفهان رسیدم. در كوچهها و مدرسهها و بازارها میگشتم تا به مدرسهی تاج الدین رسیدم. چون در رفتم، جماعتی دیدم نشسته و درِ كتابخانه باز نهاده و هركسی چیزی مینوشت و چون آن جمعیت دیدم، پیش رفتم و سلام كردم و نشستم و گفتم: در این خزانه شهنامهی فردوسی هست؟ صاحب خزانه گفت: هست. برخاست و مجلد اول از شهنامه به من داد. گفتم: چند مجلد است؟ گفت: چهار جلد است و در هر مجلدی پانزده هزار بیت. چون باز كردم، خطی دیدم كه صفت آن باز نتوان داد و جدولی و تذهیبی كه به از آن نباشد. گفتم: مجلد چهارم بده تا ببینم كه خط كیست و كجا نوشتهاند؟ برخاست و جلد چهارم به من داد. به آخر نگاه كردم. چنان نمود كه بِه از همه نوشتهاند و خط مردی خطائی، معروف در خراسان و به نام ملك مؤید [=مؤید آی ابه، حكمران خراسان از 548 تا 569] نوشته. چون آن را میخواندم و در دل تأمل میكردم، هر بیتی كه در او لفظ مشكل بود، از زبان دری و پهلوی، معنی آن برخی در زیر نوشته بود. با خود گفتم كه مثل این نسخه كس ندیده است. و این الفاظ را جمع باید كرد كه بسیار خوانندگان هستند كه این شعر میخوانند و معنی این الفاظ نمی دانند... روزی چند از بهر آن فایده بنشستم، و از اول شاهنامه الی آخر هر كجا لفظ مشكلی بود بنوشتم. و چون ابیات پراكنده بود. من آن را معجم نام نهادم.» (11)
در این بخش از دیباچه، از عبارتی كه متمایز شده، نیك پیداست كه نویسندهی واقعی این كتاب همان شخص ناشناختهای است كه پیش از شریف دفترخان، شاهنامه را خوانده و معانی واژههای دشوار را در زیر آنها نوشته بوده، و شریف دفترخان فقط این واژهها، معانی آنها و ابیات شاهد را گرد آورده و مرتب كرده است. دربارهی تعیین زمان زندگی شریف و تألیف كتاب، خدیوجم، مصحح آن، نخست در دیباچهی كتاب اعتراف كرده كه راه به جایی نبرده است، فقط حدس زده كه ممكن است «دفترخان عادلی» مذكور در دیباچه، با عادل بن علی «شاعر و حافظ و معلم خراسانی» یكی باشد. (12) بعدها، محمد محیط طباطبایی از این راز پرده برداشت و با بحثی مشروح كلید حلّ این معما را به دست داد. او «شریف دفترخان العادلی» را با اندكی تصرف به «شریف دفترخان ابوعلی» تصحیح كرد، و با استناد به شرح حال مختصری كه مؤلف كتاب عروبة العلماء (13) برای «علی بن محمد» معروف به ابن دفترخان، فرزند همین شریف دفترخان، نوشته، به این نتیجه رسید كه مؤلف معجم در اواخر قرن ششم هجری میزیسته و كتابش كهنترین فرهنگ شاهنامه است. سپس، خدیوجم، براساس تحقیق محیط طباطبایی و با استناد به پارهای منابع دیگر، دربارهی «ابن دفترخان»، بر زندگی مؤلف پرتوی تازه افكند، او، براساس تاریخ تولد و وفات ابن دفترخان (589-655)، كه از نویسندگان و شعرای شناخته شدهی عصر خود بود، تاریخ تقریبی زندگی پدرش، شریف دفترخان را بین سالهای 560 و 620 هجری تعیین كرد. (14) بنابراین، معجم شاهنامه ظاهراً نه تنها نخستین فرهنگ شاهنامه، بلكه اولین فرهنگ تخصصی یك كتاب فارسی نیز هست.
بیشتر فرهنگهای فارسی از روی فرهنگهای قدیمیتر تألیف شدهاند، ولی متن معجم شاهنامه نشان میدهد كه مؤلف اصلی آن شاهنامهی فردوسی را خوانده، كلمات مشكل را بیرون كشیده و معنی كرده است. این معجم لغت نامهی تقریباً كوچكی است كه كلمات، در آن براساس حرف آخر، به ترتیب الفبا مرتب شدهاند و غالباً با شواهد شعری از خود شاهنامه همراه است. در سراسر این فرهنگ، به جز فردوسی، از شاعری دیگر ذكری در میان نیست. ابیات شاهد، گاهی با ذكر «فردوسی[گوید یا فرماید]» و در بیشتر موارد بدون تصریح به نام او، با كلماتی مثل «بیت» یا «شعر» آغاز میشود.ولی برخی از ابیات شاهد در این معجم كه نام فردوسی را بر پیشانی ندارند، گذشته از پارهای تفاوتها، در فرهنگ متقدمتر لغت فرس اسدی طوسی، به شاعران دیگر مانند ابوشكور بلخی، بهرامی و منجیك و رودكی منسوب است. مثلاً در معجم شاهنامه، ذیل واژهی «وُریب» چنین آمده است.
بیشتر در جامهها باشد، راسته نماید، و چون ببرند كژ نماید. بیت:
توانی بدو كار بستن فریب *** كه نادان همه راست بیند و ریب
لغت فرس، ذیل همین واژه:
وریب: بر كژی بود، نراستی، چون مثل خطی، چنان كه بوشكور گفت:
توانی برو كار بستن فریب *** كه نادان همه راست بیند وریب
نمونهی دیگر:معجم شاهنامه، ذیل واژهی «كُناغ»:
تاری ابریشم باشد از ریسمان و غیره
ز سیمین تن من چو زرین كناغ... ز تابان مه من چو سوزان چراغ
لغت فرس، ذیل همین واژه:
كناغ تاری بود كه [از آن] دیبای مبرم بافند، و تار ریسمان را هم كناغ خوانند. منجیك گفت:
ز تابنده ماهی شدم چون چراغ *** ز سیمین كهی هم [چو] زرین كناغ
در ذیل برخی واژهها در معجم شاهنامه و لغت فرس اسدی، ابیات متفاوتی به عنوان شاهد نقل شده است. مثلاً در معجم شاهنامه، ذیل واژهی «نیو» چنین آمده است:
مرد دلیر بود و مردانه و گریز باشد
دو صد مرد نیو از میانشان بخاست *** بفرمودشان كه بر دست راست
لغت فرس اسدی، ذیل همین واژه:
نیو: دلیر و مردانه بود، چنان كه فردوسی گوید:
چو طوس و چو گودرز كشواد و گیو *** چو گرگین و بهرام و فرهاد نیو
از مقایسهی نمونههای بالا و نمونههای دیگر، دو نتیجه میتوان گرفت. یكی آنكه، مؤلف اصلی معجم شاهنامه، به راستی شاهنامهی فردوسی را خوانده، غالب واژههای این معجم را خود انتخاب و معنی كرده و شریف دفترخان، آنها را همراه با شواهد شعری گرد آورده است. دیگر آنكه، شریف دفترخان به احتمال فراوان، در تألیف این كتاب، به لغت فرس اسدی طوسی نیز نظر داشته و برخی از واژهها و معنی و شاهد شعری آنها را با حذف نام شاعرانشان در كتاب خود گنجانده است. از سوی دیگر، معجم شاهنامه، مانند لغت فرس اسدی طوسی، از این لحاظ نیز سخت حایز اهمیت است كه پارهای از ابیات منقول در آن در هیچ یك از چاپهای موجود شاهنامهی فردوسی وجود ندارد. شایان ذكر است كه این ابیات، از یكی از نسخههای كهن شاهنامه نقل شده كه حدود نیم قرن پیش از كتابت قدیمترین نسخهی موجود شاهنامه (نسخهی فلورانس مورخ614هـ.ق) كتابت شده است.
2.فرهنگ نامهی فردوسی. از این فرهنگ نه نسخهای در دست است نه نام مؤلف آن دانسته است. نخستین بار بدرِ ابراهیم در فرهنگ خود با عنوان فرهنگ زفان گویا (به كوشش نذیراحمد، پتنه 1989؛ تألیف: اواخر قرن هشتم یا اوایل قرن نهم هجری قمری) شرح برخی واژهها را از این فرهنگ نقل كرده است؛ ولی فقط در یك مورد، ذیل واژهی «تلك»، به عنوان مأخذ یعنی فرهنگ نامهی فردوسی اشاره دارد:
«تلك: ادرك. و در فرهنگ نامهی فردوسی است: تلك دانه باشد كه به تازی آن را جنبان گویند».
در بقیهی موارد، پس از ذكر «در فردوسی است» یا «فردوسی گوید» به شرح واژهها میپردازد كه بیگمان مراد او همان فرهنگ نامهی فردوسی است. این واژهها و شرح آنها در زیر میآید:
ببر بیان - نام قبای رستم دستان است و گویند ببر بیان دیبای منقش كه هر زمان رنگی دیگر نماید. در روم بافند. و فردوسی گوید خفتان رستم یعنی جوشن رستم كه پلنگونه بود.
خروش- فریاد، و در فردوسی است بانگ مردم دون.
دهاز- به فتح و كسر. بانگ و فریاد و در فردوسی گوید: دهار غار و دره.
دریواس- چوبی كه گرد در نهند برای محكمی، یعنی آلتی كه از چوب بود و در دیوار استوار كرده بود و فردوسی نوشته: گرد بر گرد خانه را دریواس گویند.
راغ- دامن كوه به جانب صحرا كه فرود رود و در فرهنگ نامه (15) است: صحرا گویند، و در فردوسی است: بن كوه و گویند زمین كشت.
زوار- خدمتگار بندیان و زنده ضد مرده، و بعضی به ضم زا گویند، و در فردوسی است: زوار بیمار.
زكان- از خویش رمیده، و در فردوسی است: زكان كسی كه در خود رمد.
سنبل- گیاهی است خوشبوی به خط نسبت كنند، و در فردوسی است: سنبل ریحان گویند.
شید- روشنی و آفتاب كه مقصود از وی روشنی است و در فردوسی است شید چشمهی آفتاب.
فغ- دوست و معشوق و بت تراشیده و در فردوسی است: بت رنگین فغ گویند و گویند دوست كه به جای معشوق دارند فغ گویند...
كبست -پوست نیشكر و خربزهی تلخك، یعنی حنظل، و در فردوسی حنظل را كبست افتاده است.
كهبد- مرد كوهنشین از زهّاد و رهبانان و در اسدی و فردوسی است: كهبد دهقان.
كیفر- پشیمانی و سنگ سركنگره... و در فردوسی است: كیفر حیف باشد.
كلابه- گلولهی ریسمان، و فردوسی گوید: چرخهی جولاهان بود، ریسمان برو زنند تا ازو به كار برند.
گوپال-گرز، و اسدی و فردوسی گویند تخت آهنین و چوبین باشد.
گوزن- شكاری است شاخ بسیار دارد، هندوی جهنكیال گویند و در فردوسی است گاو كُهی.
میزد- مجلس خانه و عشرتگاه و مهمانی، و در فردوسی است: مهمان خانه.
از میان واژههای بالا فقط چهار واژه (راغ، شید، كیفر و گوزن) در كهنترین فرهنگ شاهنامه، یعنی معجم شاهنامهی شریف دفترخان آمده است؛ آن هم با عباراتی متفاوت در شرح واژهها كه نشان میدهد، مؤلف فرهنگ نامهی شاهنامه به هنگام تألیف فرهنگ خود، كتاب معجم را در دست نداشته است. بعد از تألیف فرهنگ زفان گویا، برخی از فرهنگ نویسان فارسی از جمله مؤلف مدارالافاضل (16) (تألیف: 1001) و مؤیدالفضلاء (17) (تألیف: 1225) با همان كلیشههای «در فردوسی است» یا «فردوسی گوید» به فرهنگ نامهی فردوسی استناد كردهاند. ولی به نظر میرسد، مأخذ آنان نه اصل فرهنگنامه، بلكه فرهنگ زفان گویا بوده باشد. باری فرهنگ نامهی فردوسی پیش از تألیف فرهنگ زفان گویا و در قرن هشتم هجری قمری یا پیش از آن نوشته شده است، ولی معلوم نیست كه قدیمیتر از معجم شاهنامه بوده باشد.
3.فرهنگ لغات شاهنامه. از مؤلفی ناشناخته، از این فرهنگ هیچ نسخهای در دست نیست. فقط انجو شیرازی در فرهنگ جهانگیری (تألیف: 1005-1017) آن را، منابع خود معرفی كرده است. (18)
4.لغت شاهنامه. لغت نامهی فارسی- تركی از عبدالقادر بغدادی (1030-1093)، لغوی نامداری كه بیشتر عمر خود را در قاهره سپری كرد و به جز این لغتنامه كه مفصلترین فرهنگ شاهنامه است، آثاری به زبان عربی نگاشت. (19) بغدادی لغت شاهنامه را در 1067 هجری در قاهره تألیف كرد. او در مقدمهی كتاب میگوید كه، در اثنای مطالعهی شاهنامهی فردوسی، در این سال، صورت صحیح اسامی رجال و بقاع را ضبط كرد، سپس، با استفاده از فرهنگهای فارسی، هریك از واژههای غریب را شرح داده و نیز واژههای بسیاری را از «چند كتاب مفید» برگزیده و بدان ضمیمه كرده و چندی بعد، این لغت نامه كه حاوی 2793 لغت است و، جز در موارد اندكی، شاهد شعری از شاهنامه دارد، به كوشش زالمان (پترزبورگ 1895) به چاپ رسیده است. خدیوجم، همهی این واژهها و شاهد یا شواهد آنها را به همان ترتیب الفبایی كتاب (براساس حروف اول و آخر كلمه) در ذیلی بر معجم شاهنامهی شریف دفترخان نقل كرده است.
از مقایسهی معجم شاهنامه با لغت شاهنامه معلوم میشود كه عبدالقادر بغدادی، معجم مختصر شریف دفترخان را بیذكر نام آن، تنها زیرعنوان «چند كتاب مفید» در تألیف مفصل خود گنجانیده است؛ چه بیشتر شواهد معجم شاهنامه تقریباً با همان ضبط در لغت شاهنامهی عبدالقادر راه یافته و جای موارد مبهم و افتادهی آن نیز در لغت شاهنامه سفید مانده است. (20) عبدالقادر، به جز شاهنامه، از دیوانهای شعر فارسی هم شواهدی آورده است ولی معنیهایی كه او برای پارهای لغات آورده صحیح نیست. (21)
5.گنجنامه. از علی بن طیفور بسطامی، از نویسندگان مشهور زمان سلطان عبدالله قطب شاه (1035-1083)، پادشاه گلكُنده (حیدرآباد دكن) و صاحب تحفهی قطب شاهی (در آداب حكومت و سلطنت به سبك گلستان سعدی). واژههای این لغت نامه، كه همراه با شواهد شعری از شاهنامه است، به ترتیب حروف اول و دوم واژه مرتب شده است. یكی از ویژگیهای بارز این كتاب مشكولی بودن كلمات است.
گنج نامه دیباچهای دارد مشتمل بر 9 صفحه و 5 مضمون: مضمون اول، در بیان اطلاق اسم پارس؛ مضمون دوم، در تعداد زبان پارس؛ مضمون سوم، در بیان فصاحت زبان فارسی؛ مضمون چهارم، در بیان پیشوندها و پسوندها؛ مضمون پنجم، در ذكر حروف و كلماتی كه به منظور كلماتی كه به منظور تزیین كلام به كار برند. نسخهی منحصر به فرد گنج نامه مورخ 1069 است و در كتاب خانهی آصفیه در حیدرآباد دكن نگه داری میشود. (22)
6.مشكلات شاهنامه. از مؤلفی ناشناخته. از این كتاب نسخهای در دست نیست، اما شعوری آن را جزء مآخذ كتاب خود ذكر كرده است. (23)
7.لغت شاهنامه. از نویسندهای گم نام (تألیف: 1156). نسخهی ناقصی از آن (مورخ 1156) در مجموعهای (ص53-66) در دارالكتب قاهره محفوظ است. این نسخه فقط تا اواخر حرف «پ» (پرچم) را در بردارد. (24)
8.فرهنگ شاهنامه. از موبد عیدل بن موبد داراب، از پارسیان هند. این فرهنگ رسالهای است كوچك كه، همراه با رسالههای دیگر نویسنده (از جمله «آغاز داستان بهدینان و رسالهی نوشیروان») در مجموعهای به خط مؤلف در موزهی بریتانیا محفوظ است. (25) این فرهنگ مشتمل است بر لغات فارسی كهن، پهلوی و پازند كه در شاهنامهی فردوسی به كار رفته است. مؤلف، در مقدمهی آن، میگوید این واژهها را از روی فرهنگهای متعدد و بنا به فرمان سِر جونز مالكوم، كه سخت مشتاق بود شاهنامه بخواند، تألیف كرده است. فرهنگ شاهنامه، همراه با رسالههای دیگر نویسنده، در 1179 یزدگردی/ 1809م در بمبئی منتشر شده است.
9.گنج نامه. از شاعری با تخلّص «مجرم». نام اصلی مؤلف و زمان زندگانی او دقیقاً دانسته نیست. مؤلف، در مقدمهی این فرهنگ مفصل شاهنامه (1360 برگ)، به اختصار خود را چنین معرفی میكند: «داعی كم سوادِ نامراد را كه مجرم تخلص است». و براساس ماده تاریخی كه برای سال تألیف كتاب آورده («معیار لغات قویم»)، این فرهنگ در 1908 در كشمیر تألیف شده است. مؤلف، در مدح پرتاب سنگها، حكم ران كشمیر، (1885-1925)، ابیاتی سروده است. ظهورالدین احمد، براساس اطلاعات بالا و بررسی احوال سه تن از شاعرانی كه با تخلص «مجرم» در آن دوران میزیستهاند، نتیجه گرفته است كه او همان میرزا محمد كشمیری، شاعر معاصر محمدصادق، مؤلف تذكرهی آفتاب عالمتاب است. در 1290 هجری، كه محمدصادق تذكرهی خود را مینوشته، مجرم در قید حیات بوده و با او مكاتبه نیز داشته است. (26) مجرم كشمیری در مقدمهی گنج نامه این فرهنگ را چنین معرفی میكند:
"این مجموعهی متنوع مثال را مشتمل بر لغات و كنایات شاهنامه با شواهد ابیات و اصطلاحات جدیده و استعارات عدیده و امثلهی مشهوره... از نجوم و پارهای از موسیقی، سطری از عروض، سطری از قافیه و چندی از اسمای وحوش و طیور و اندی از اشیای تازه ظهور و قلیلی از تركی با دلیل فارسی جمع ساخته از نظر شمع افروزان بزم مصوّر لامع النور گذرانیده."
در پایان این فرهنگ، فرهنگ دیگری است از همین مؤلف با نام «كنایات شاهنامه»، كه در آن، 112 اصطلاح شاهنامه به ترتیب حروف الفبا شرح داده است. مؤلف، در هیچ یك از دو بخش، به مآخذ خود اشاره نمیكند و چنین مینماید كه او خود، پس از خواندن شاهنامه، لغات و اصطلاحات را برگزیده و شرح كرده است. مقایسهی گنج نامه، با فرهنگهای شاهنامهای كه پیش از آن تألیف شده نشان میدهد كه مجرم كشمیری برای هر واژه معانی بیشتری به دست داده است.(27)
نسخهی منحصر به فرد گنج نامهی مجرم در كتابخانهی دانشگاه پنجاب، مجموعهی آذر، به شمارهی D-I/8481 با خط نستعلیق درشت زیبا محفوظ است. (28) خدیوجم، در مجلهی سخن، این فرهنگ را به اختصار معرفی كرده و یادآور شده است كه آن را در دست تصحیح دارد. (29) هم چنین او، بخش آخر گنج نامه، یعنی «فرهنگ كنایات»شاهنامه را تصحیح و در مجلهی سخن به چاپ رسانده است.(30)
ب)فرهنگهای ضمیمهی برخی چاپهای شاهنامه (الفاظ نادره و اصطلاحات غریبه)
كهنترین چاپ شاهنامهی فردوسی، یعنی شاهنامهای كه به تصحیح ترنر ماكان در سالهای 1244 تا 1248ق/ 1829 تا 1832م در 4 مجلد در بمبئی انتشار یافت، فرهنگ لغاتی دارد كه با عنوان «الفاظ نادره و اصطلاحات غریبه» به پایان آن ضمیمه شده است. از آن پس، در پایان غالب چاپهای سنگی شاهنامه در هند و ایران، چنین فرهنگ لغتی افزوده شده است. از آن جمله است لغت نامهای كه در پایان چاپ سنگی مهدی ارباب اصفهانی (بمبئی 1262ق/ 1846م) با همان عنوان «فرهنگ الفاظ نادره و اصطلاحات غریبهی شاهنامه» ضمیمه شده است. ارباب اصفهانی، در دیباچهی خود بر شاهنامه، دربارهی این فرهنگ چنین مینویسد:چون در این كتاب، لغات پهلوی و فارسی قدیم و محاورات و اصطلاحات نادره بسیار آمد، مناسب آن دید كه فرهنگ آنها را از برهان قاطع و فرهنگ جهانگیری و مؤید الفضلاء و مدارالافاضل و فرهنگ سروری و كشف اللغات و بهار عجم و اصطلاحات وارسته و شمس اللغات و صراح برآورده و در آخر جلد چهارم منطبع گرداند كه گویا مفتاح این گنجینهی شاهوار است.
از ویژگیهای مهم این فرهنگ مختصر، كه هم لغات و هم اسامی خاص شاهنامه را در بر دارد، این است كه برای لغات آن همان معانی مراد در شاهنامهی فردوسی را آورده است. (31)
در قدیمترین شاهنامههای چاپ ایران، به پیروی از شاهنامههای چاپ هند، به ویژه چاپ مهدی ارباب اصفهانی، «فرهنگ الفاظ نادره» نیز، در پایان ضمیمه شده است، مانند «فرهنگ الفاظ نادره» منضم به چاپ معروف شاهنامهی امیربهادر، (تهران 1326ق) كه، گذشته از تغییرات اندك و حذف پارهای واژهها و اسامی، از روی فرهنگهای منضم به شاهنامههای چاپ هند (چاپ ارباب اصفهانی در 1244-1248ق یا چاپ مطبعهی نولكشور در 1314ق) فراهم آمده است. (32)
ج)فرهنگهای معاصر
1.فرهنگ شاهنامهی فردوسی (برلین 1935)(33) از فریتس ولف، كه نخستین فرهنگ شاهنامهای است كه به روش علمی مدون شده است. مؤلفِ ایران شناس و ایران دوست آلمانی آن 25 سال از عمر خود را وقف تدوین این فرهنگ عظیم و اعجاب انگیز كرد. او، در زمانی كه اروپا در آتش جنگ جهانی اول میسوخت، بیاعتنا به غوغای بیرون، غرق در تدوین فرهنگ شاهنامه بود. پایان تدوین این فرهنگ با نیرو گرفتن نازیها در آلمان مقارن شد و ولف، به جهت یهودی بودن در خطر بود. در 1934، دوستان ولف موفق شدند شعبهی فرهنگی وزارت خارجهی آلمان را از اهمیت كار علمی او آگاه كنند. در نتیجه، رئیس این شعبه وسایل چاپ اثر او را در چاپ خانهی دولتی آلمان به طرز زیبا و با كاغذی عالی فراهم آورد.در همین سال، مقارن برگزاری جشن هزارمین سال تولد فردوسی در ایران، دولت آلمان به فكر افتاد توجه محافل دولتی و علمی ایران را به فعالیتهای علمی دانشمندان آلمانی جلب كند. از این رو، كتاب ولف را به مناسبت جشن هزارسالهی فردوسی به ملت ایران پیشكش كرد. (34) ولف نظر دولت ایران را نیز به خود جلب كرد و حسین علاء، سفیر ایران در پاریس، از دولت ایران خواست تا برای كمك به چاپ فرهنگ شاهنامهی فردوسی ولف، مبالغی را در نظر بگیرد. هیئت وزرا، در جلسهی پنجم آبان ماه 1310، در پاسخ به این درخواست، تصویب كرد كه یك صد لیره برای این كار پرداخته شود. اما سندی وجود ندارد كه نشان دهد این مبلغ در اختیار ولف قرار گرفته باشد. (35) فریتس ولف، سرانجام در 1934، به اتهام داشتن نژاد یهودی به دست نازیهای نژادپرست كشته شد.
فرهنگ شاهنامهی فردوسی ولف نخستین بار در 1935 در برلین انتشار یافت. سپس، پس از مرگ ولف، بار دیگر در 1960، در همان جا تجدید چاپ شد. این فرهنگ، كه در نوع خود در تاریخ ایران شناسی بینظیر است، درواقع كشف اللغات جامعی است كه همهی واژههای شاهنامه، با ذكر نشانی ابیات حاوی واژه، به ترتیب الفبایی و با تقسیم بندی منطقی در شرح و معنای آنها یك جا در آن گرد آمده است. در این فرهنگ، ویژگیهای لغوی و مقولههای دستوری واژهها نشان داده شده است. ولف، واژههای شاهنامه را بر پایهی سه چاپ مشهور آن چاپ ژول موهل، در 7 جلد، پاریس 1838-1878؛ چاپ فولرس لنداور در 3 جلد، لیدن، 1878-1884، ناتمام؛ چاپ تِرْنر ماكان، 4 جلد، كلكته 1829) فهرست كرده است. او، افزون بر اینها، گاهی به 3 چاپ دیگر شاهنامه (چاپ لامسدن، یك جلد، كلكته 1811؛ ناتمام؛ چاپ آموزنده شیرمرد ایرانی، بمبئی 1913؛ چاپ خاور، تهران، 1932) نیز مراجعه میكند.
ولف، در این فرهنگ، داستان هریك از شاهان را، به ترتیب تاریخی، به عنوان فصلی مجزا و بخشی از تقسیمات 50 گانهی خود با شمارهای مشخص (1 تا50) نشان داده و بدین سان، پیدا كردن ابیات موردنظر در چاپهای متعدد شاهنامه را آسان ساخته است. برای دیباچه، حرف E و برای هجونامه حرف S را منظور داشته است. اما از آنجا كه در پادشاهی كیكاوس و كی خسرو، داستانهایی فرعی وجود دارد، به آن داستانها نیز شمارههای فرعی داده است. مواد هر مدخل به این شرح است: ضبط واژه یا اسم خاص به فارسی؛ آوانگاری آن؛ شرح آن به زبان آلمانی؛ شمارهی داستان (با حروف سیاه متمایز)؛ شمارهی بیت یا ابیات (مطابق چاپ موهل)، صورتهای واژهها و نامها. (36)
فرهنگ ولف به رغم جامعیّت، خطاها و كاستیهایی نیز دارد. عبدالحسین نوشین، كه سالها در تصحیح متن انتقادی شاهنامه (چاپ مسكو) با دانشمندان شوروی هم كاری نزدیك داشت، در رسالهای (37) براساس نسخههای متعدد شاهنامه به پارهای از آنها اشاره كرده است كه به نظر او، غالب آنها از لغزشهای فرهنگ نویسان فارسی سرچشمه میگیرد.
2.فرهنگ شاهنامه، تألیف رضازاده شفق (تهران، 1320، به كوشش مصطفی شهابی، تهران 1350). مؤلف چنان كه خود اظهار داشته، كار تدوین این فرهنگ را نخست بر اساس لغت شاهنامه عبدالقادر بغدادی و فرهنگهایی كه به شاهنامههای چاپ بمبئی و امیربهادر ضمیمه شده بود آغاز كرده، سپس اثر ولف را اساس كار خود قرار داده است. وی نقل شواهد شعری از شاهنامه را لازم نشمرده، و در عوض، تا حد امكان شواهدی از اشعار شاعران دیگر (به نقل از دواوین یا فرهنگها) افزوده است. منابع عمدهی مؤلف فرهنگ جهانگیری و انجمن آرای رضاقلی خان هدایت بوده است. ضمناً، در مواردی به تحقیقات خاورشناسانی چون هُرن، یوستی، بارتولومه، ماركوارت و كریستن سن اشاره شده است. مؤلف در چاپ دوم این فرهنگ، لغات بیشتری از جمله همهی لغات عربی و نیز واژههای سادهای را، كه به نظر او دارای قدمت آمده، وارد و در مواردی، به ریشهی برخی از آنها اشاره كرده است. هم چنین، برای هر لغت، بیتی از شاهنامه و در اغلب موارد، بیتی نیز از شاعران پارسیگو، بر وجه شاهد، نقل كرده است.
علی رواقی بر این كتاب نقدی (38) نوشته و نقایص آن را برشمرده كه اهم آنها به شرح زیر است:
-احتمالاً برخی از واژههای مدخل كه شاهدی از فردوسی ندارد، مانند آفندیدن، پیخسته، تاسه، اصولاً متعلق به شاهنامه نیست.
-برخی از شواهد از شعرای معاصر مثل پروین اعتصامی و عارف قزوینی است.
-ضبط بسیاری از شواهد نادرست است.
-توضیحات ذیل برخی از اسامی خاص نادرست است.
-برخی از لغات كاملاً مأنوس و معروف مدخل اختیار و معنی شده است.
-برای برخی از واژهها، معانی متعدد از فرهنگها نقل شده و معنی مراد مشخص نگردیده است.
3.واژهی نامك، تألیف عبدالحسین نوشین (چاپ اول: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران، بیتا؛ چاپ دوم: به كوشش مصطفی شهابی، انجمن آثار ملی، تهران، 1350). نوشین پس از سالها تحقیق در شاهنامه و تصحیح بخشهایی از آن و نیز نقد و بررسی فرهنگهای شاهنامه، خود به تدوین فرهنگی همت گماشت كه بسیار كم نقصتر از دیگر فرهنگهای شاهنامه است. مؤلف در مقدمه، شیوهی كار خود را بدین مضمون خلاصه كرده است:
-نامهای خاص شرح نشده و به جای آن، بسیاری از كلمات مركب مثل بدگمان، نیك اختر، نیكی گمان و جز آن و یا عبارات دور از ذهن مانند: «دیده بر دیدنست»، «از درِ كار نیست» و «مرا این درست است»، توضیح داده شده است.
-معانی مجازی واژهها و بسیاری كنایهها نیامده است.
-بیتهای پس و پیش بیت شاهد نیز نقل شده تا مقصود شاعر و معنای دقیق واژه روشن شود.
-غیر از شاهنامه از شاعران و نویسندگان نیز شواهدی نقل شده است.
-غالب ابیات شاهد از چاپ منقح دیوانها نقل شده است نه از فرهنگها.
-ریشهی اوستایی و پهلوی پارهای از واژههای دشوار ذكر شده است.
واژهی نامك براساس 5 نسخهی معتبر شاهنامه (نسخه های خطی موزهی بریتانیا، كتاب خانهی عمومی لنینگراد، قاهره و دانشكدهی خاورشناسی فرهنگستان علوم شوروی) تدوین شده اما ارجاع ابیات شاهد به شاهنامهی چاپ انستیتوی ملل آسیاست.
یكی از ویژگیهای برجستهی واژهی نامك شرح بسیاری از تركیبات به كار رفته در شاهنامه است كه در فرهنگهای قبلی، از جمله فرهنگ ولف، نیامده است. به علاوه در مقایسه با فرهنگهای دیگر شاهنامه، واژهها دقیقتر معنی شده است. اما، در مواردی، در شرح برخی واژهها، نارساییهایی به چشم میخورد كه علی رواقی در مقالهی «نگرشی در فرهنگهای شاهنامه» (ص111 به بعد) از آنها یاد كرده است.
4.ملاحظاتی دربارهی لغتهای عربی شاهنامه اثر پل هومبر. (39)
نویسنده، نخست از روی لغت نامهی ولف، فهرستی از 984 واژهی عربی شاهنامه ارائه داده است. بسامدها به شرح زیر است:
22 لغت (متعلق به مقولههای علم افلاك، اصطلاحات جنگ و شكار، آرایش و زیور، معانی و عواطف، حروف) هریك 100 بار یا بیشتر؛ 23 لغت (متعلق به حوزههای علم افلاك، جانورشناسی، جنگ و سپاه، اداره و امور مدنی، آرایش و زیور، عواطف) هر یك 50 تا 100 بار؛ 69 لغت (متعلق به حوزههای دین، علم افلاك و طبیعت، بخت و طالع، جانورشناسی، علم و صنعت، خانواده، خوردنیها، خانه، دولت و اداره، سپاه و شكار، آرایش و زیور، معانی و عواطف، صفات) بین 20 تا50 بار؛ 400 لغت (متعلق به حوزههای دین و سرنوشت، علم افلاك و طبیعت، سپاه و شكار، آرایش و زیور، علم و صنعت، آلات و لوازم خانه، معانی و عواطف، صفات و جز آنها) هریك 2 تا 20 بار؛ 470 لغت عربی دیگر فقط یك بار.
نتیجه گیری هومبر بدین شرح است: شمار لغات مأخوذ از عربی در شاهنامه به نسبت اندك است؛ مصدرهای عربی باب افتعال، كه در فارسی بسیار رایج است، اصلاً دیده نمیشود؛ فعلهای مركب كه از یك مصدر یا صفت عربی با یك فعل معین ساخته شده و در فارسی بسیار رایج است نادر است؛ كلمهی غنیمت 6 بار در شاهنامه آمده است، اما فعل «غنیمت شمردن»، كه خیام و سعدی بارها به كار بردهاند، در منظومهی فردوسی دیده نمیشود؛ فعلهای جعلی فارسی كه از لفظ عربی ساخته شده (مانند طلبیدن و رقصیدن) ابداً به كار نرفته است؛ حروف اضافه و ربط عربی، كه در نظم و نثر فارسی مكرر به كار رفته، بسیار نادر است، فقط كلمهی لیكن مكرر (109 بار) آمده است؛ از حروف ندا (یا - ایها) و حرف استثنا (غیر) اثری نیست. به نظر هومبر، فردوسی عناصر دستوری عربی را در شاهنامه وارد نكرده است.
خانلری، طی نقدی (40)، ضمن ستایش از شیوهی تحقیق هومبر و تأكید بر سودمندی و ارزش مندی اثر او، به پارهای از نارساییهای آن اشاره و اظهارنظر كرده است كه هومبر برخی از لغات فارسی را به خطا در فهرست الفاظ عربی گنجانده است. همچنین در فهرست او لغتهایی وجود دارد كه اصل آنها از زبانی دیگر است، و به احتمال فراوان، نخست به فارسی درآمده و از آنجا به عربی راه یافتهاند؛ مثل درهم و درم (از یونانی)، كافور (از سنسكریت).
هومبر كم یاب بودن لغات عربی در شاهنامه را دلیل بر پرهیز او از آغشتن زبان حماسی او به عناصر عربی میداند و كاربرد گاهگاهی آنها را وسیلهای برای متنوع ساختن تعبیراتش میشمارد. اما محمدجعفر معین فر (41) این نظر هومبر و نظر دیگر او را كه امساك در وارد كردن شخصیتها و كلام اسلامی در شاهنامه را حاكی از ضدیت شاعر با مسلمانی میداند سخت به باد انتقاد گرفته و آن را نمودار جهل و بیخبری اعلام كرده است. به نظر معینفر، فردوسی، در سرودن شاهنامه، هیچ تعمدی در به كار نبردن لغات عربی نداشته است.
5.واژگان عربی در شاهنامهی فردوسی، اثر محمدجعفر معین فر (42) نویسنده، از سال 1959، بنابر توصیه و زیر نظر ایران شناس معروف امیل بنونیست، تحقیق اساسی خود را در زمینهی واژههای عربی شاهنامه آغاز كرد. معین فر، در مقدمهی این كتاب، به پژوهشهایی كه پیش از او در این باب انجام گرفته بود اشاره كرده و نقایص آنها را برشمرده است.
نویسنده ابتدا به بررسی اسامی خاص از جهات متعدد، واژههای عربی در ابیات منسوب به فردوسی كه تنها در فرهنگ عبدالقادر بغدادی یا تنها در شاهنامهی چاپ فولرس یافت میشوند، لغات عربی كه تنها در مقدمهی شاهنامه یا در هجویه یا در فرهنگ عبدالقادر آمدهاند، لغات مشترك فارسی و عربی، لغات معرّب، و سرانجام، واژههای سنسكریت، یونانی و لاتینی در فارسی و در عربی پرداخته، سپس 706 لغت عربی شاهنامه، مجموعاً با 8938 وقوع (occurrence) را بررسی كرده است. در مقایسه با شمار كل واژگان به كار رفته در شاهنامه (اعم از فارسی و عربی) كه نویسنده آن را به 8000 واژهی بنیادی (type) مجموعاً با 373932 وقوع، تخمین زده است، نسبت درصد واژههای عربی شاهنامه به شرح زیر تعیین شده است: واژههای بنیادی، 8/8 درصد؛ وقوع، 2/4 درصد. در بخش آخر كتاب، با توجه به اصول زبان شناسی و معنی شناسی، فهرستها و منحنیهای دقیقی از تكرار و توزیع واژهها ارائه شده است. اساس كار در این تألیف، فرهنگ ولف بوده كه مؤلف، با مراجعهی مستمر به متن شاهنامه، در بسیاری موارد خطاهای آن را تصحیح كرده است. نویسنده، با بررسی واژههای عربی شاهنامه چنین نتیجه گرفته است كه فردوسی در مورد لغات عربی تعصبی نداشته و اگر، در عصر او، شاعرانی دیگر، كه نخبگان را مخاطب گرفتهاند و، برای نشان دادن مهارت خویش كوشیدهاند تا زبانی تصنّعی، مملو از لغات شاذ و نادر (خواه فارسی، خواه عربی) به كار برند، او فقط خواسته است حماسهای ملی برای عرضه كردن به انبوه مردم ایران زمین پدید آورد. مأخذ او متن مكتوب و روایاتی شفاهی به زبان مردم هم عصر او بوده كه واژههایی را از عربی به عاریت گرفته و هضم كرده بوده است. از این رو، عجب نیست اگر فردوسی در بخشهایی كه میتوان آنها را بیرون از روایات سنتی دانست- مثلاً در سخن از شاه و شخصیتهای هم عصر خود- لغات عربی بیشتری به كار بَرَد. (43)
6.واژههای ناشناخته در شاهنامه اثر علی رواقی، (دفتر یكم، تهران، 1351؛ دفتر دوم، تهران 1353). این دو دفتر-هرچند مختصر- را نتیجهی پرثمرترین كوشش در شرح لغات دشوار و ناشناختهی شاهنامه میتوان شمرد. نویسنده، در دیباچهی دفتر یكم، یادآور میشود كه كاتبان شاهنامه، به دلیل آشنایی نداشتن با برخی واژههای آن كه در زمانهی فردوسی كاربرد داشته و بعداً از رواج افتاده، در آنها تصرف كردهاند. بنابراین، واژههای دشوار یا دشوارخوان و نادر شاهنامه عموماً یا دستخوش تصحیف و تحریف گشتهاند و یا عوض شدهاند.
در دفتر یكم، 7 واژه از این دست (پرخاش، نیكیار، خوارخوار، سرای، رست، كشته، خوگبینی) شرح شده است.
در دفتر دوم، 9 واژه (راستر، گردپای، تازیان، تیغ دژم، ازباد، پراگندن، ازكهل، گوانجی).
7.فرهنگ نامهای شاهنامه (دو جلد) تألیف منصور رستگار فسایی (ج1، تهران 1369؛ ج2، تهران 1370). نامهای این فرهنگ از شاهنامهی چاپ مسكو و، اگر در آن وجود نداشته، از فرهنگ ولف نقل شده است. مندرجات هر مدخل به شرح زیر است:
نام قهرمان و آوانگاری آن به لاتینی، بیتی از شاهنامه حاوی آن نام، معرفی صاحب نام و شرح رویدادهای مربوط به او. در پانوشت، عین عبارات منابع كهن و نیز حاصل برخی تحقیقات معاصران آمده است. در پایان مدخل، نشانیهای آن در شاهنامهی چاپ مسكو ذكر شده است. فرهنگ فاقد نام جایها، اشیا و موجودات بیروح است.
8.فرهنگ نامهای شاهنامه تألیف علی جهانگیری (تهران 1369). اساس كار شاهنامه تصحیح ژولموهل است. در هر مدخل، پس از آوانگاری به حروف لاتین، شرحی مختصر دربارهی آن به دست داده شده و در تعلیقات، برخی از نامها از نظر اشتقاق بررسی شدهاند.
9.فرهنگ جامع شاهنامه تألیف محمود زنجانی (تهران 1372ش) این فرهنگ، كه به مناسبت هزارهی شاهنامه (1369) تألیف شده، مشتمل است بر واژهها و چهرههای افسانهای و تاریخی شاهنامه. مؤلف كوشیده است معانی واژهها را با شواهد شعری آنها ارائه دهد. برخی از مدخلها (مانند «ایران» و پادشاهان معروف دودمانهای ایران باستان) با شرح و تفصیل بیشتری همراه است.
10.فرهنگ جامع نامهای شاهنامه تألیف محمدرضا عادل (تهران 1372). در این فرهنگ نامهای خاص شاهنامه براساس چاپ مسكو به اختصار شرح شده است.
11.فرهنگ لغات و تركیبات شاهنامه تألیف داریوش شامبیاتی (تهران 1375). این فرهنگ، به قول خود مؤلف در مقدمه، حاوی واژههای فرهنگهایی است كه شاهد از فردوسی نقل كردهاند. كه عبارتاند از: فرهنگ لغات شاهنامهی شفق، لغت نامهی دهخدا، فرهنگ جهانگیری، فرهنگ نظام، معجم شاهنامه، گزیدهی لغات شاهنامه، برهان قاطع. مؤلف، با بررسی این فرهنگها و بسیاری از فرهنگهای دیگر و نیز كتابها و مقالات متعدد، اثر خود را تألیف كرده است. ویژگیهای فرهنگ بدین شرح است:
-همهی معانی واژه ذكر شده است
-ضبطهای گوناگون واژه در نسخههای متعدد با نقل شواهد ذكر شده است.
-ضبطهای گوناگون ابیات شاهد نقل شده است.
-ابیاتی كه به شاعران دیگر نسبت داده شده یا ابیاتی از شاعران دیگر كه به نام فردوسی در فرهنگها آمده نقل شده است.
12.فرهنگ شاهنامه تألیف حسین شهیدی مازندرانی (بیژن) (تهران 1377). این فرهنگ فقط نام كسان و جایها را در بردارد. مؤلف كوشیده است معادل اوستایی و پهلوی نامها را به دست دهد و مطالب مربوط به نامهای بخش ساسانیان شاهنامه را با روایات تاریخی دیگر بسنجد. رویدادهای مربوط به چهرههای افسانهای شاهنامه چون رستم، اسفندیار، سهراب، كیخسرو، سیاوش، افراسیاب، بسیار فشرده و كوتاه، در ذیل هریك از این نامها آمده است. نامهای كسان و جایها از نخستین بیت حاوی هر نام در شاهنامه نقل شده است و نامهای همسان (مثلاً در شاهنامه از 13 شخص با نام بهرام سخن رفته است) به ترتیب تاریخی شرح شدهاند. اساس كار مؤلف در این فرهنگ، شاهنامهی چاپ بروخیم بوده، ولی از چاپهای مسكو، ژول موهل و جز آن نیز استفاده شده است.
در این جستار كوشیدیم به همهی فرهنگهای ویژهی شاهنامه نظر افكنیم. برخی از این فرهنگها با تفصیل بیشتری نقد و بررسی و برخی دیگر به اختصار معرفی شد. بیگمان، هیچ یك از آنها فرهنگی جامع برای شاهنامه شمرده نمیشود. اكنون كه تازهترین تصحیح انتقادی شاهنامه به كوشش جلال خالقی مطلق رو به پایان است (5 جلد از آن انتشار یافته است)، شایسته است فرهنگی جامع برای شاهنامه تدوین شود. ناگفته پیداست كه برای تعهد این كار عظیم همكاری گروهی از محققان با حمایت و نظارت یكی از نهادهای فرهنگی لازم است. ویژگیهای كلی این فرهنگ جامع چنین به نظر میرسد:
-اشتمال بر لغات، تركیبات، كنایات و اسامی همراه با شواهد شعری از خود شاهنامه؛
-ذكر كاربردها و معانی متعدد لغات و تركیبات با شواهد. (پیداست كه در این بررسی نباید پژوهشهایی كه تاكنون انجام گرفته از نظر دور ماند)؛
-شرح نامها و لغات و تركیبات با توجه به اشتقاق آنها؛
-تخصیص مقالهی كوتاه ولی مستند به هریك از چهرههای افسانهای و تاریخی شاهنامه.
پینوشتها
1- از استادم جناب آقای دکتر علی اشرف صادقی، عضو پیوسته فرهنگستان زبان فارسی و مدیر گروه فرهنگ نویسی و دستور، سپاسگزارم که، با دانش وسیع و ژرف خود، نگارنده را در مراحل این تحقیق به ویژه در شناسایی منابع یاری فرمودند.
2.Hᴀᴜсв,M.,introd..,An Old Zand-Pahlavi Glossary,ed.O.H.Jamaspji,Osnabrück,1973,pp.xliiiff
3.لغت فرس، به كوشش عباس اقبال، تهران، 1319، ص1.
4.صحاح الفرس، به كوشش عبدالعلی طاعتی، تهران، 1355، ص8.
5.برای بررسی سیر فرهنگهای فارسی
SĀlrūī.Alİ Ašral.Dictionarics,Persian Dictionarics,Encyclopedia Iranica vol.VII(1995).
6.دفترخان عادلی، محمد بن رضا بن محمد علوی طوسی، معجم شاهنامه، به كوشش حسین خدیوجم، تهران، 1353، ص2.
7.مجموعهی این ابیات را خدیوجم، از روی چاپ اقبال از لغت فرس، گردآورده و به عنوان ذیلی بر معجم شاهنامهی شریف دفترخان (ص99-112) منتشر كرده است. محمدجواد شریعت این ابیات را با ابیاتی از شاهنامه كه در چاپ جدیدتر لغت فرس اسدی (به كوشش فتح الله مجتمعایی و علی اشرف صادقی، تهران، 1368) نقل شده، سنجیده است. شریعت. محمدجواد، «استفاده از فرهنگها در تصحیح شاهنامهی فردوسی»، نمیرم از این پس كه من زندهام. مجموعهی مقالات كنگرهی جهانی بزرگداشت فردوسی (هزارهی تدوین شاهنامه) در دی ماه 1369، به كوشش غلامرضا ستوده، تهران، 1374، ص69-176.
8.فخر قوّاس، فرهنگ قوّاس، به كوشش نذیر احمد، تهران، 1353، ص1-3.
9.ظهورالدین احمد، «نمونهای از نفوذ فردوسی در شبه قارهی هند»، نمیرم از آن پس كه من زندهام، ص658.
10.مقدمهی نذیر احمد بر فرهنگ قوّاس، ص5-6.
11.دفترخان عادلی، ص1-2. كتاب براساس نسخهی مورخ 1285، محفوظ در كتابخانهی دانشگاه لاهور، تصحیح شده است. برای نسخهای دیگر از این كتاب مورخ قرن شانزدهم میلادی
Sтоʀᴇγ,C.A.,Parsian Literature,vol.III.face.3,Leiden,1984,p.60
12.دیباچهی معجم شاهنامه، ص پانزده.
13.ناجی معروف، عروبة العلماء، المنسوبین الی البلدان الاعجمیة فی خراسان، بغداد، ص353.
14.خدیوجم: «شریف دفترخان، مؤلف نخستین فرهنگ شاهنامه»، یادگار نامهی دكتر غلامحسین یوسفی، مشهد، 1359، ص433-437. تحقیقات محیط طباطبایی، كه در یك برنامهی رادیویی ارائه شده بود، در همین مقاله نقل شده است.
15.مراد فرهنگ قوّاس، تألیف فخرالدین مباركشاه قوّاس غزنوی است.
16.الله داد فیضی بن علیشیر سرهندی، به كوشش محمدباقر لاهور، 1335ش، ذیل «دریواس» (234/2).
17.چاپ سنگی، لكهنو 1302ش، ذیل واژهی «سنبل».
18.انجو شیرازی، میرجمال الدین حسین بن فخرالدین حسن، فرهنگ جهانگیری، به كوشش رحیم عفیفی، مشهد، 1351ش، ج1، ص7.
19.Sтоʀᴇγ,C.A.Persian Literature,vol.III,part.1,Leiden,1984,pp.72-73.
20.خدیوجم، حسین، تعلیقات معجم شاهنامه، تهران، 1353، ص117-118.
21.نولدكه، تئودور، حماسهی ملی ایران، ترجمهی بزرگ علوی، تهران، 1357، ص165. نیز مقالهی مفصل پاول هرن دربارهی این كتاب با مشخصات زیر:
P.Hоʀɴ.Abdul Qadiri Baghadensis,ZDMG.Bd.xlix(1896),pp.722-739
22.فهرست كتاب خانهی آصفیه، ج2، ص1456، شمارهی 235 نیز نقوی، شهریار. فرهنگ نویسی فارسی در هند و پاكستان، تهران، 1341ش، ص184؛ دبیرسیاقی، محمد، فرهنگهای فارسی، تهران، 1368، ص154
Sтоʀᴇγ.ap.cit.P.59.no.9
23.فرهنگ شعوری به نقل از دبیرسیاقی، همان، ص155.
24.فهرس المخطوطات الفارسیه، قاهره، 1967؛ قسم دوم، ص94، ش1938.
25.Rin.Charles.Codannic of the Persian Mamscripts in the British Museum,vol.1,p.50.Add24,413.no.III
میكرو فیلمی از این نسخه در كتاب خانهِ مركزی دانشگاه تهران [به شمارهی ف 1291] محفوظ است. دانش پژوه محمدتقی، فهرست میكروفیلمهای كتاب خانهی مركزی دانشگاه تهران، 1348، ج1، ص590-591.
26.ظهورالدین احمد، «فرهنگ شاهنامه»، نمیرم از این پس كه من زندهام، ص407-411.
27.همو، ص408.
28.فهرست نسخههای خطی فارسی كتاب خانهی دانشگاه پنجاب لاهور (گنجینهی آذر)، به كوشش سید خضر عباسی نوشاهی، اسلام آباد 1365ش، ص121-122.
29.تلاش نگارنده برای آگاهی از سرنوشت این تصحیح تاكنون به جایی نرسیده است.
30.سخن، دورهی 25(سال 1355ش)، شمارههای 4، 5، 6، 7 و 8.
31.اسلم خان، محمد، «معرفی فرهنگ الفاظ نادره و اصطلاحات غریبه در شاهنامه»، نمیرم از آن پس كه من زندهام، ص623-624.
32.در پایان برخی از شاهنامههایی كه بعد از شاهنامهی امیربهادر در ایران به چاپ رسیدهاند، همان «فرهنگ الفاظ نادره» چاپ امیربهادر ضمیمه شده است، از جمله در شاهنامهای كه به یادگار جشن هزارمین سال فردوسی در 1312ش و شاهنامهای كه در 1341 به نفقهی انتشارات امیركبیر به چاپ رسید.
33.Glossar zu Fidosis Schahname,von Fritz Wolf,Berlin 1935
34.شدر، هاینس هاینریش، «فریتس ولف»، ترجمهی عباس زریاب خویی، یغما، سال 28، ش3، خرداد 1354، ص129-135؛ همان، ترجمهی كیكاووس جهانداری، هستی، بهار 1372، ص141-146؛ عبدالحسین نوشین، «فهرست لغات شاهنامهی ولف»، كاوه (دورهی جدید)، ش35، خرداد 1350/ 1971، ص112-114.
35.میرانصاری، علی، «چند سند دربارهی فریتس ولف و فرهنگ شاهنامه»، گنجینهی اسناد، سال5، دفتر سوم و چهارم، ش19 و 20، پاییز و زمستان 1374، ص97-101.
36.اذكایی، پرویز، «كتاب دربارهی شاهنامه» هنر و مردم (ویژه نامهی فردوسی)، ش153 و 154، تیر و مرداد 1354، ص191-194؛ برای جدول تطبیقی فصلهای شاهنامه، همان، ص195-197.
37.این رساله، نخستین بار. با عنوان «سخنی چند دربارهی شاهنامه»، (مسكو 1970) به چاپ رسید. سپس، با عنوان «گزارشی چند دربارهی شاهنامه» (تهران 1361)نیز انتشار یافت.
38.نگرشی در فرهنگهای شاهنامه، سیمرغ، ش1، 25 اسفند 1351، ص105-111؛ برای نقد دیگری بر همین كتاب، نوشین، همان، ص87-89.
39.Paul Hᴜмbᴇʀт,Observations sur le vocabulaire arabe du Châhnâmeh,Neuchatel,1953
40.لغتهای عربی در شاهنامه، هفتاد سخن، تهران، 1367، ج2، ص282-289.
41.فردوسی و لغات عربی، نمیرم از این پس كه من زندهام، ص354-355.
42.Le Vocobulaire arabe dans le livre des rois de Firdousī,par Mohammad Djafar MoïnFᴀʀ,Wiresbaden 1970
43.معین فر، محمدجعفر، «فردوسی و لغات عربی»، نمیرم از این پس كه من زندهام، ص351-366؛ برای نقدی بر كتاب معین فر، بحرینی، مهستی، «فرهنگ لغات عربی در شاهنامه، سیمرغ، آبان 1354، ص73-80، منتقد، برخلاف معین فر، بر آن است كه نمیتوان حكم قطعی كرد كه فردوسی در اجتناب از كلمات عربی تعمدی نداشته است. او میافزاید كه زبان فردوسی زبان متداول در بین عامهی مردم نیست بلكه زبانی آراسته و پیراسته است. وی توجه خاص فردوسی به زنده نگاه داشتن زبان ملی را از جمله دلایل كمیِ كاربرد واژههای عربی در شاهنامه میداند.