اوصاف قرآن در قرآن

واژه فرقان در قرآن كريم به معناى چيزى است كه حق و باطل را از يكديگر جدا مى‏سازد. اين جدا سازى مصاديق فراوانى دارد؛ از جمله، قرآن كريم جنگ بدر را كه سبب جدايى جبهه شرك از جبهه ايمان گشت يوم الفرقان مى‏نامد. و ما أنزلنا على عبدنا يوم الفرقان يوم التقى الجمعان (1) چنانكه، به نيروى علمى و با گرايشى عملى كه در عقل و قلب سالكين پديد مى‏آيد و صحيح و ناصحيح را به آنان فهمانده و ارائه مى‏كند، كلمه فرقان اطلاق شده است. خداى سبحان كلام خود را فرقان مى‏نامد؛ زيرا در پرتو
چهارشنبه، 9 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اوصاف قرآن در قرآن
اوصاف قرآن در قرآن
اوصاف قرآن در قرآن


 

نويسنده: حضرت آية اللّه جوادى آملى
 

قرآن، فرقان حق و باطل
 

واژه فرقان در قرآن كريم به معناى چيزى است كه حق و باطل را از يكديگر جدا مى‏سازد. اين جدا سازى مصاديق فراوانى دارد؛ از جمله، قرآن كريم جنگ بدر را كه سبب جدايى جبهه شرك از جبهه ايمان گشت يوم الفرقان مى‏نامد. و ما أنزلنا على عبدنا يوم الفرقان يوم التقى الجمعان (1) چنانكه، به نيروى علمى و با گرايشى عملى كه در عقل و قلب سالكين پديد مى‏آيد و صحيح و ناصحيح را به آنان فهمانده و ارائه مى‏كند، كلمه فرقان اطلاق شده است. خداى سبحان كلام خود را فرقان مى‏نامد؛ زيرا در پرتو روشنگريهاى آيات نورانى اين كتاب، حق از باطل به وضوح جدا مى‏شود. تبارك الذى نزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا (2) .
فرقان بر دو قسم است يكى به معناى قرآن كه همان فرقان بيرونى است. و ديگرى فرقان به معناى نيروى علمى يا گرايش عملى كه همان فرقان درونى است. و از آنجا كه قرآن، كتابى است كه پيچيده و پوشيده به حق و مصاحب آن نازل گرديده و حق محض است بالحقّ أنزلناه و بالحقّ نزل (3) بنابراين، معيار تشخيص حق و باطل خواهد بود. همان گونه كه در بحث‏هاى گذشته گفته شد قرآن ميزانى است كه بين حق و باطل فرق مى‏گذارد و نمى‏گذارد كه باطل با حق بياميزد. يكى از زمينه‏ها و مصاديق فرقان بودن قرآن كريم كتب آسمانى و تورات و انجيل است كه به خواست خدا در فصل چهارم درباره آن بحث خواهيم كرد .
خداى سبحان درباره فرقان درونى مى‏فرمايد: شهر رمضان الذى انزل فيه القران هدى للناس و بيّنات من الهدى و الفرقان (4) در اين كريمه اوصاف هدايت، بينه و فرقان براى قرآن كريم ذكر شده است و سر اينكه للناس را پس از بيّنات من الهدى و الفرقان ذكر نفرمود آن است كه همه مخاطبان قرآن يكسان نيستند. قرآن كريم نسبت به توده مردم هدايت است، چنانكه نسبت به برخى از انسانها بينه وشاهد است. كسى كه راه را پيدا نكند، راهنما مى‏خواهد و آن كس كه راه را پيدا كرد، شاهدى مى‏طلبد و قرآن براى گروه اول هدايت و براى گروه دوم،كه با عقل و استدلال راه را شناخته‏اند، بينه و شاهد است .
به تعبير ديگر، قرآن كريم اثرى عمومى دارد كه هدايت عامه مردم و نشان دادن راه وجدا سازى آن از چاه است و اثرى خصوصى دارد كه فرقان علمى و عملى است و انسان سالك شايستگى دريافت آن را پيدا مى‏كند. در پرتو فرقان علمى، انسان سالك هم از نظر عقل و استدلال نيروى تشخيص مى‏يابد و مى‏تواند مسائل را خوب بفهمد و هم از نظر كشف و شهود، ديده بصيرتش گشوده مى‏شود، نخست در خواب و سپس در بيدارى، حالات خوبى نصيب او مى‏شود و حقايقى برايش متمثل مى‏شود كه ديگران از مشاهده آنان محرومند. ثمره فرقان علمى آن است كه چنين سالكى خواه با علم حصولى و خواه با علم حضورى، توان تشخيص بين حق و باطل را دارد. و اگر به اين بصيرت علمى حرمت نهاد و به آنچه فهميد عمل كرد، رفته رفته فرقان عملى به او اعطا مى‏شود.
فرقان عملى همان گرايش قلبى به حق و گريز و دورى از باطل است. انس با قرآن و نفوذ معارف آن در دل و جان موجب مى‏شود كه انسان، زشتى و پليدى گناه را ببيند و بوى بد گناهان، شامه روحش را آزرده سازد؛همان گونه كه انسان از بوى مردار آزرده مى‏گردد. از اين رو در قرآن كريم آمده: يا أيها الذين امنوا ان تتقوا اللّه يجعل لكم فرقانا (5) اگر در مسير تقوا بيفتيد، خداوند به شما فرقان حق و باطل مى‏دهد. براى تبيين مسئله گوش دل را به روايتى از امام كاظم (عليه السلام) بسپاريم .

روايتى از امام كاظم (عليه السلام)
 

ازامام كاظم (سلام اللّه عليه) پرسيدند: فرشتگان چگونه نيت اعمال انسان را مى‏فهمند و چگونه خاطرات قلبى بشر را ثبت مى‏كنند؟ آن حضرت فرمودند: آيا بوى كثافات چاه و بوى عطر باغ يكسان است؟. راوى عرض كرد: نه. امام فرمود: همان طور كه شما از بوى خوب به باغ گل پى مى‏بريد و از بوى بد مى‏فهميد كه آنجا چاه متعفن است، فرشتگان نيز از بوى درون اشخاص مى‏فهمند كه آنها نيّت خير و ثواب كرده‏اند يا قصد شر و معصيت دارند. گناه تعفنى است كه بوى بد دارد و فرموده‏اند: تعطروا بالاستغفار لا يفضحنكم روائح الذنوب (6) با استغفار خود را معطر كنيد تا بوى بد گناهان رسوايتان نسازد.
كسى كه شامه و ذائقه معنوى دارد، بوى بد معصيت را مى‏تواند بفهمد؛ فرقان همين است و سبب مى‏شود كه حسن و قبح بسيارى از امور را درك كند گرچه نتواند براى آن استدلال كند. چنين شخصى كه شاگرد مكتب قرآن است و تعاليم معطر آن را با دل و جان در خود پذيرفته، در قلبش گرايش به امورى دارد؛ نظير ميل به بعضى از غذاها يا برخى رنگها يا تنفر از آنها كه يدرك ولا يوسف است، درك مى‏شود ولى به وصف نمى‏آيد و قابل استدل نيست .
البته اين فرقان و گرايش درونى از شئون عقل عملى است كه درباره آن فرموده‏اند: العقل... ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان (7) عقل چيزى است كه به وسيله آن خداى رحمان عبادت، و بهشت و جنان كسب مى‏شود. پس فرقان علمى گاهى به صورت برهان حصولى است و گاهى به صورت وجدان حضورى و فرقان علمى همان‏گرايش به محاسن و گريز از زشتيها پس از بوييدن عطر اول و تعفن دوم است.

قرآن، ميزان و قول فصل
 

همان گونه كه انسانها در اصل غريزه نياز به غذا و آب احتياج به آموزش ندارند ولى در انتخاب نوع و كيفيت آن نيازمند تعليمند ،در زندگى اجتماعى نيز كسى به بشر ياد نداده كه اجتماعى زندگى كند؛ زيرا انسان، متمدن باشد يا متوحش، طبعاً اجتماعى است يعنى بايد با ديگران زندگى كند تا نيازهاى يكديگر را بر طرف كنند. ولى در نوع زندگيش نيازمند راهنمايى است و عقل او، بدون كمك راهنمايان آسمانى و كتب الهى، براى اين امر كفايت نمى‏كند، عقل بشر چون در مقام علم و نظر اشتباه مى‏كند و در مقام عمل، اسير شهوت و غضب مى‏شود، نيازمند وحى است .
اگر عقل به تنهايى نمى‏توانست انسان را به سعادت برساند، ضرورتى براى ارسال رسل و انزال كتب نبود و خداوند تبهكاران را در قيامت به جهنم مى‏فرستاد و به آنها مى‏گفت كه من به شما عقل دادم و شما حجتى نداريد؛ در حالى كه قرآن كريم در زمينه ضرورت نبوت عامه مى‏فرمايد رسلا مبشرّين و منذرين لئلاّ يكون للناس على اللّه حجة بعد الرسل (8) يعنى رسولان الهى با صفت تبشير و انذار فرستاده شده‏اند تا مردم پس از آمدن آنان حجت و عذرى در برابر خداوند نداشته باشند. اين آيه كريمه به خوبى نشان مى‏دهد كه عقل به تنهايى براى هدايت بشر به سعادت كافى نيست ؛ زيرا اگر كافى مى‏بود، بايد بدون ارسال رسولان نيز حجت خداوند بر انسان‏ها تمام مى‏بود.
در سوره مباركه ملك مى‏فرمايد: تكاد تميز من الغيظ كلما القى فيها فوج سألهم خزنتها ألم يأتكم نذير خازنان (9) جهنم از آنان سؤال مى‏كنند آيا پيام آورى كه شما را از عاقبت بد گناه بترساند نيامد؟ اين مطلب نشانگر عدم كفايت عقل است وگرنه بايد مى‏پرسيدند كه مگر خدا به شما عقل نداد. عقل و وحى هر دو ضرورت دارند و هيچ يك بدون ديگرى كافى نيست؛ عقل كافى نيست؛ زيرا بسيارى از اسرار را نمى‏داند و اشتباه و انحراف دارد و وحى كافى نيست؛ زيرا برهان و دليل مى‏آورد كه بدون عقل نمى‏توان آن را دريافت. اگر در روايت شريفه فرموده‏اند ان لله على الناس حجتين (10) به اين معنا نيست كه عقل و وحى هر يك به تنهايى حجتى كافى و مستقل باشند بلكه اين دو مكمل و هماهنگ با يكديگرند. چنانكه طبق نقل شيخ طريحى (قدس سره) عقل، شرعى است از باطن و رسول، عقلى است از ظاهر. (11)
خداى متعال قرآن را همانند ديگر كتابهايى كه به عنوان پيك وحى بر انبيا (عليهم السلام) نازل شده‏اند، ميزان حق و قسط مى‏داند اللّه الذى أنزل الكتاب بالحق و الميزان (12) ميزان وسيله سنجش و توزين است كه سبكى و سنگينى كالا و درستى وزن و موزون و توزين را با آن تشخيص مى‏دهيم. قرآن كريم كه ميزان الهى است، معيار و وسيله تشخص درستى و نادرستى عقايد است. اگر خواستيم بفهميم كه عقيده‏اى حق است يا باطل آن را با اصول اعتقادى قرآن مى‏سنجيم. اگر خواستيم درستى و نادرستى قوانين بشرى و اخلاق و اعمال را بفهميم، آن را با قرآن مى‏سنجيم. تفاوت ميزان بودن قرآن با ميزانهاى طبيعى و مادى آن است كه هر ترازويى حد مخصوصى را مى‏تواند بسنجد و كار به جايى مى‏رسد كه در اثر بزرگى و سنگينى و ياكوچكى و سبكى امكان توزين آن با ترازوى معهود نيست ولى قرآن كريم همه عقايد و آراى بشر را توزين مى‏كند؛ اگر حق باشد تحقيق و تثبيت مى‏كند و اگر باطل باشد، ابطال مى‏نمايد.
قرآن كريم خود را قول فصل معرفى‏كرده. مى‏فرمايد: انه لقول فصل * و ما هو بالهزل (13) اين سخن، فصل الخطاب جد محض است و شوخى در آن راه ندارد. كلام افراد عادى بشر، حق محض و هدايت صرف و فصل الخطاب نيست؛ زيرا اولا ً افراد عادى بسيارى از امور را نمى‏دانند و چون جاهل به امورند، در داورى‏ها و احكام غير داورى كه مربوط به اصل معرفت جهان و امثال آن است، جهل با علم آنها آمخيته است و به چيزى علم محض ندارند و ثانياً در مواردى كه عالمند، غبار شهوت و غضب جلوى چشم علم آنها را مى‏گيرد و در تشخيص موارد، مصيب نيستند و در اثر حب و بغض درونى شان، اشتباه مى‏كنند؛ زيرا حب الشى‏ء يعمى و يصم و نيز بغض الشى‏ء يعمى و يعصم حب و بغض، انسان را كور و كر مى‏كند و واقعيات را آن طور كه هستند نمى‏بيند. ثالثاً بعضى از مواقع است كه انسان حق را مى‏فهمد و منزه از شهوت و غضب نيز هست، ولى سهل انگارى مى‏كند و در تعبيرات خود مبالغه گويى و اغراق دارد .
به دلايل فوق هيچ گاه سخن و قول افراد عادى بشر نمى‏تواند حق صرف و قول فصل باشد ولى قرآن كريم كه كلام خداوند است به دليل مصونيت آن از سه نقص ياد شده، قول فصل است. خداى متعال هم به همه امور آگاه است و هم مبراى از شهوت و منزه از غضب، و هم سهل انگارى و اغراق و مبالغه گويى و يا ظنز و شوخى در ساحت مقدسش راه ندارد و ما هو بالعزل و از اين جهت، سخن و كلام او حق صرف و قول فصلى است كه هيچ باطلى در آن راه ندارد كه فرمود: لا يأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه (14) گروه ويژه‏اى كه با قرآن و عترتند، حق ناب و قسط محض با آنهاست مانند اهل بيت (عليهم السلام) ولى مخالفان ومعاندان و محاربان آنها باطل صرف و جور محض هستند، زيرا طرف مقابل آنها، يعنى معصومين، كمبودى از لحاظ حق و قسط ندارند تا معاندان آنان داراى جهات كمالى مفقود در اهل بيت (عليهم السلام) باشند بنابراين، هر دو گروه، خالص اند اولى در حق، و دومى در بطلان .
گفتنى است: اگر مخالف امام معصوم (عليه السلام) داراى كمال خاصى باشد، هرگز در آن كمال مخصوص كه به نحو برين در امام معصوم وجود دارد، مخالف او نيست، بلكه در خصوص آن كمال موافق اوست و لذا اين موارد از بحث مخالفت خارج خواهند بود .

قرآن، بشير و نذير
 

خداى سبحان در آغاز سوره مباركه فصلت مى‏فرمايدتنزيل من الرحمن الرحيم * كتاب فصلت اياته قرآناً عربيا لقوم يعلمون * بشيرا و نذيرا (15) يعنى اين قرآن تنزيلى از سوى خداى رحمن رحيم است. كتابى كه آيات جامعش به زبان فصيح عربى براى دانشمندان تفصيل يافته، قرآنى كه بشارت مى‏دهد نيكان را و مى‏ترساند بدان را. در سوره مباركه مريم مى‏فرمايد: فانما يسّرناه بلسانك لتبشّر به المتقين و تنذر به قوما لدّا (16) يعنى ما حقايق اين قرآن را تنها به زبان تو سهل و آسان كرديم تا به آن، اهل تقوى را بشارت دهى و معاندان لجوج را بترسانى .
قرآن كريم براى تنظيم جذب و دفع، و تعديل شهوت و غضب، تصحيح ارادت و كراهت، و تسويه محبت و عداوت و تولى و تبرى انسانها بشير و نذير است؛ زيرا انسان به بعضى از چيزها گرايش دارد و از بعضى ديگر گريزان و منزجر است و نقش قرآن در اين ميان، تعديل ارادت و كراهت انسان است كه انسان به چه سمتى گرايش پيدا كند و از چه سمتى بپرهيزد. در زمينه تولى و تبرى، او را هدايت مى‏كند كه به چه چيزى چهره جان خود را بگشايد و از چه چيزى روى گرداند. خداى سبحان مى‏فرمايد قرآن، شما را در برابر فضيلتها و خوبيها به سعادت ابد بشارت مى‏دهد و در برابر رذيلتها و بديها از كيفر تلخ، بيمناك مى‏سازد تا شما از هر چه غير خداست تبرى داشته باشيد و به هر چه خدايى است روى آوريد. بشر را اگر از پايان زشت تبهكارى نترسانند طبعاً گرفتار شهوت خواهد شد و در اثر آن به لغزش و سقوط مبتلا خواهد شد و قرآن، كه لوازم گناه و نيز معارف معاد را به خوبى بيان كرده، بهترين وسيله براى انذار از تباهى‏هاست.
در سوره مباركه يس مى‏فرمايد: يس * و القرآن الكريم * انك لمن المرسلين * على صراط مستقيم * تنزيل العزيز الرحيم * لتنذر قوما ما انذر اباء هم فهم غافلون (17) قسم به قرآن حكيم كه تو اى محمد (ص) از پيامبران خدا و بر صراط مستقيمى و قرآن، نازل شده از سوى خداى مقتدر مهربان است تا تو بترسانى قومى غافل را به چيزى كه پدرانشان توسط كتب آسمانى پيشين به آن وعظ و انذار شدند. در آغاز سوره مباركه بقره ابتدا قرآن را كتاب هدايت متقين معرفى مى‏كند: هدى للمتقين (18) سپس با تغيير تعبير مى‏فرمايد: ان الذين كفروا سواء عليهم ءأنذرتهم أم لم تنذرهم لا يؤمنون (19) يعنى كسانى كه كافر لدود، لجوج و عنود گشتند براى آنها تفاوتى ندارد كه ايشان رابترسانى يا نترسانى در هر صورت ايمان نمى‏آورند.
اقتضاى تقابل بين اين بخش و بخش اول اين بود كه چون خداوند در بخش اول فرمود كه قرآن هدايت براى متقين است، در اينجا نيز بفرمايد سوء عليهم اهديتهم ام لم تهدهم لا يؤمنون يعنى تفاوتى براى آنها ندارد كه تو آنها را هدايت كنى يا نكنى در هر صورت آنهاايمان نمى‏آورند و در اثر سوء اختيار خود نمى‏توانند از نور هدايت قرآن استفاده كنند. سر اين تفاوت تعبير آن است كه اگر چه قرآن، كتاب هدايت و رسول اكرم (ص) هادى امت است ولى هسته مركزى تبليغ و هدايت همان انذار است .
مردم از نظر عبادت سه گروهند: عده‏اى براى ترس از جهنم و گروهى براى اشتياق به بهشت و دسته‏اى نيز براى لقاى حق و درك محبت و جمال حق، او را عبادت مى‏كنند. گروه سوم كه عبادت آنان عبادت احرار و آزادگان است، جزء او حدى از بندگان خاص خدا و از نوادرند، اما درباره دو گروه ديگر بايد گفت كه اجتناب اكثر مردم از گناهان و محرمات براى اين نيست كه از نعمتهاى بهشت لذت ببرند بلكه براى ترس از جهنم است كه در آينده گرفتار عذاب الهى نگردند و به همين دليل است كه در قرآن كريم، آيات تعذيب بيش از آيات تبشير است و تشريح دركات جهنم بيش از تبيين درجات بهشت است.
اگر مسئله شوق به بهشت و نعمتهاى آن مطرح باشد، توده مردم مى‏گويند چرا لذت نقد و فعلى را براى لذت آينده ترك كنيم، اما وقتى بفهمند كه درون لذت گناه، آتش است، ازآن اجتناب خواهند كرد.
بايد دانست اگر چه درباره كلمه ما در آيه لتنذر قوما ما انذر ابائهم فهم غافلون (20) دو احتمال مطرح است و برخى از آيات مانند: ما سمعنا بهذا فى ابائنا الاولين (21) ، مؤيد نافيه بودن ما مى‏باشد، ليكن براثر اهتمام قرآن كريم به تتميم حجت براى هر ملت، و اصرار وحى الهى بر قطع عذر متعللان، يا تأييد برخى از آيات ديگر مانند ان من امة الاّ خلافيها نذير (22) مى‏توان احتمال نافيه نبودن ما را تقويت نمود.

حصر هدف رسالت در انذار
 

قرآن كريم هم بشير و هم نذير است و در آياتى اين دو عنوان هر دو با هم آمده، كه ذكر آن گذشت، ولى در برخى از آيات، مانند آغاز سوره مباركه يس خداوند هدف نزول را تنها انذار معرفى فرموده است: تنزيل العزيز الرحيم * لتنذر قوما ما انذر ابائهم فهم غافلون (23) و اين نشانگر نقش اساسى انذار در هدايت انسانهاست. در آياتى نيز از قرآن كه خداوند سمتهاى رسالت رسول اكرم (ص) را بيان مى‏فرمايد آن حضرت با عنوان مبشر و منذر معرفى شده انا أرسلنا شاهدا و مبشّرا و نذيرا * و داعيا الى اللّه باذنه و سراجا منيرا (24) و گروهى ديگر از آيات، انذار و منذر بودن به عنوان تنها هدف رسالت آمده و اين در حالى است كه حصر هدف رسالت درباره تبشير صورت نگرفته است؛ چنانكه مى‏فرمايد: و أوحى الى هذا القران لا نذركم به و من بلغ (25) يعنى اين قرآن براى من نازل شده كه شما و جوامع بشرى ديگر را بترسانم تا دست به گناه نزنيد. در جاى ديگر خطاب به رسولش مى‏فرمايد: انما أنت نذير (26) كار تو فقط انذار و ترسانيدن است چه آنها ايمان بياورند و چه نياورند. و يا مى‏فرمايد: و هذا كتاب أنزلناه مبارك مصدّق الذى بين يديه و لتنذر أم القرى و من حولها (27) اين كتاب را به صورت مبارك و مصدق نازل كرديم و براى اينكه تو هسته مركزى حجاز، مكه و اطرافش را بترسانى. در كريمه ديگر مى‏فرمايد: تبارك الذى نزلّ الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا (28) و در آيات ديگر نيز مى‏فرمايد: انما أنت منذر ولكل قوم هاد (29) يا قل انما أنا منذر (30) كه همگى دلالت دارد بر اينكه هسته مركزى هدايت و تبليغ همان انذار است .
قرآن كريم آنگاه كه سخن از قيامت به ميان مى‏آورد مى‏فرمايد: در آن روز به جن و انس گفته مى‏شود: يا معشر الجن و الانس ألم ياتكم رسل منكم يقصوّن عليكم اياتى و ينذرونكم لقاء يومكم هذا (31) اى جنيان و انسيان: آيا رسولان الهى كه از خود شما بودند، آيات الهى را بر شما نخواندند و آيا شما را انذار نكردند به اينكه در چنين روزى به لقاى پروردگارتان مى‏رسيد؟ در سوره مباركه ملك نيز مى‏فرمايد: كلما القى فيها فوج سألهم خزنتها ألم ياتكم نذير (32) وقتى تبهكاران به جهنم انداخته شدند، خازنان جهنم از آنها سؤال خواهند كرد كه آيا نذيرى به سوى شما نيامده كه شما را بترساند.
حضرت اميرالمؤمنين (سلام اللّه عليه) در نامه‏اى كه براى سلمان (رضوان اللّه عليه مرقوم فرمودند، مى‏فرمايد: مثل الدنيا مثل الحيّة ليّن مسّها قاتل سمهّا (33) دنيا چون مارى است كه ظاهرش زيبا و خوش طبع و باطنش سمى و كشنده است. يك ولى مهربان به كودك بازيگوش خود مى‏گويد دست به پشت ما ر ابلق نزن؛ زيرا اگر چه پشتى نرم و زيبا دارد ولى درونش سم كشنده است. مردم اگر بدانند كه باطن و درون گناهان و شهوات، سم و آتش است، از آن مى‏گريزند. قرآن كريم براى آگاه ساختن انسانها مى‏فرمايد: ان الذين يأكلون أموال اليتامى ظلما انما ياكلون فى بطونهم نارا (34) خوردن مال يتيم و ظلم نمودن به او اگر چه ظاهراً لذيذ است ولى باطنش آتش است. در روايات اهل بيت عصمت و طهارت نيز آمده است كه حفت النار بالشهوات (35) يعنى آتش درونى، محفوف و پيچيده به لذات است و لذايذ حيوانى، گرداگرد آن را گرفته‏اند .
به همين سبب خداى سبحان وظيفه عالمان دين را انذار مقرر فرموده است فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا فى الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم (36) هدف از تشكيل حوزه‏هاى علميه همان انذار و ترساندن مردم از زشتيهاى گناهان است. فقيه شدن، عالم و مفسر و حكيم شدن، نيمى از راه است. قرآن نمى‏فرمايد كه مردم از منازلشان به مراكز علمى بيايند كه فقط علوم الهى را ياد بگيرند و يا پس از ياد گرفتن، كتاب بنويسند يا براى مردم سخنرانى كنند؛ اينها همگى مقدمه انذار هستند و خود انذار اعلام خطر است اعلام معه تخويف امامت جمعه و جماعت و تدريس و تصنيف كتاب همه بايد براى آن باشد كه مردم جهنم را بشناسند و از آن بترسند و البته سخن هر كسى هم در مردم اثر نمى‏كند بايد نخست خود او ترسيده باشد تا مردم را بترساند.
مرحوم مفيد (رضوان اللّه تعالى عليه) در كتاب امالى خود نقل مى‏كند كه رسول اكرم (ص) وقتى كه از قيامت و جهنم سخن مى‏گفت، صورتش سرخ مى‏شد تحمّار و جناته مثل فرمانده لشكرى بود كه سپاهيان خود را از حمله و تهاجم لشگرى جرار خبر مى‏داد كانه منذر جيش (37) او مى‏داند كه آتش يعنى چه، جهنم يعنى چه، مى‏داند كه آتش محيط به انسان است و هيچ كس قدرت تحمل آن را ندارد. كسى تا خود نترسد و از زبانش ترس نبارد، منذر ديگران نيست و حرفش در دل مردم اثر نمى‏كند. البته معلوم است كه انذار هم هدف نهايى نيست،چون كسانى كه اول از ترس دوزخ ازگناه پرهيز دارند، كم كم به مبدأ احكام دين يعنى خداوند انس مى‏گيرند و خواهان بهشت اويند و از دافعه به جاذبه كشانده مى‏شوند، آنگاه زمينه هدف نهايى كه شوق ديدار خداوند باشد در آنها زنده مى‏شود و سپس به آن هدف اصيل بار مى‏يابند .

قرآن، شفاى قلبهاست
 

خداى متعال قرآن را به عنوان شفاى آنچه در دلها و افكار است، معرفى مى‏فرمايد و ننزل من القران‏ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين اگر قرآن ذاتاً شفا شد، هرگز هيچ مرضى در آن راه نمى‏يابد و هرگاه شخصى به قرآن مراجعه نمايد بدون شفا و درمان باز نمى‏گردد.
بيمار اگر بخواهد درمان شود، با شفا بهبودى مى‏يابد و دارو ذاتاً شفاى مريض نيست؛ زيرا بسيار مى‏شود كه بيمار دارويى را مصرف مى‏كند و مريضى او شفا نمى‏يابد. خداى سبحان درباره قرآن نمى‏فرمايد كه قرآن، داروست بلكه مى‏گويد او شفاست و اثر شفابخش آن قطعى است و هر كس به محضر قرآن بيايد و آن را بفهمد و بپذيرد و عمل كند، به طور قطع مرضهاى درونيش از بين مى‏رود مگر آنكه خود مريض به قرآن مراجعه نكند و يا مراجعه‏اش از روى ميل نباشد و يا پس از مراجعه‏به قرآن دستور و نسخه شفا بخش آن را نپذيرد و يا عمل نكند و يا عملش نادرست باشد و...
خداى سبحان در ادامه همين كريمه مى‏فرمايد: ولايزيد الظالمين الاخسارا (38) يعنى همين قرآن كه براى مومنان شفا و رحمت است. براى تبهكاران خسارت است. قرآن نورى است كه درك آن براى نابينايان دشوار است و به اين جهت از اين نور الهى استفاده نمى‏كنند قل هو للذين امنوا هدى و شفاء و الذين لا يؤمنون فى اذانهم و قر و هو عليهم عمىّ (39) اگر بيمارى با خوردن ميوه پر آب و شيرين و شاداب، بيماريش بيشتر شد، اين مشكل از ناحيه آن ميوه نيست بلكه سبب محروميت و افزايش رنجورى او دستگاه هاضمه بيمار است. قرآن همانند آن ميوه شيرينى است كه انسان مستعد و سالم با هضم آن، رشد و تكامل مى‏يابد ولى اگر شخصى مريض دستگاه فكرى او در برابر آن عكس العمل نشان دهد و موضع‏گيرى كند، اين لجاجت و سرسختى سبب شدت مريضى او مى‏گردد و آن وقت است كه خداوند مى‏فرمايد: فى قلوبهم مرض فزادهم اللّه مرضا (40) .
حضرت اميرالمؤمنين (سلام اللّه عليه) رسول خدا (ص) را به عنوان طبيب انسانها معرفى مى‏كند: طبيب دوّار بطبّه (41) و طبيب واقعى كسى است كه هم علت بيمارى و هم نحوه پيشگيرى از آن قبل از ابتلا و هم درمان را بعد از ابتلا به مردم بگويد نه اينكه منتظر بنشيند تا هر كس بيمار شد، او را درمان كند. قرآن كريم كه مدعى شفا بخشى است، صبر نمى‏كند تا هر كه بيمار شد مداوايش كند، بلكه در مقام پيشگيرى مرض نيز كوشاست و سعى مى‏كند تا انسانها به امراض فكرى و قلبى دچار نگردند. قرآن در مرحله اول به انسانها نسبت به بيماريها هشدار مى‏دهد. اگر كسى در اين مرحله، هشدار خداوند را نشنيد و به عمل ممنوع اقدام كرد، مريض مى‏شود. در اين مرحله نيز قرآن رهنمود دارد وكيفيت مداواى مريض و راه درمان را به او نشان مى‏دهد تا او را از مرض برهاند. اگر در اين مرحله نيز سخن قرآن را نشنيد و به آن عمل نكرد، آنگاه خدا او را به حال خودش رها مى‏كند و چنين مريض رها شده‏اى به صورت طبيعى بيمارتر و مريض‏تر مى‏گردد.

شفاى نظرى و عملى قرآن
 

قرآن كريم، هم ضعفها و مرضهايى را كه مربوط به حكمت نظرى است با برهان شفا مى‏دهد و هم مرضهايى كه مربوط به حكمت عملى است را با تهذيب و تصفيه دل بهبود مى‏بخشد، همه بيماريهاى اعتقادى و اخلاقى انسان را درمان مى‏كند. جهل را كه بدترين بيمارى درونى است، با علم درمان ميكند و شك را با يقين، و اندوه و غم را با آرامش و ترس و هراس را با طمأنينه و اميد،و اضطراب و نگرانى از آينده را با عزم و ثبات برطرف مى‏سازد. مؤمن در پرتو شفاى قرآن به ولايت مى‏رسد كه خاصيت ولايت، نجات از اينگونه عوامل سوء است ان أولياء اللّه لاخوف عليهم ولا هم يحزنون (42) .
از اميرالمؤمنين (عليه الفضل صلوات المصلين رسيده است كه در جنگ بدر، كه اولين نبرد اسلام با كفر بود، و مسلمانان سابقه رزمى نداشتند و از امكانات جنگى و نفرات كافى و رفاه اقتصادى برخوردار نبودند و سپاه كفر در اين امور، چندين برابر نسبت به سپاه اسلام برترى داشتند،نگرانى سختى بر بعضى از مسلمانان مستولى شده بود،ولى رسول اكرم (ص) شب تا صبح در كنار درخت، به عبادت و نيايش پرداخت و لحظه‏اى اضطراب وتشويش در حرم امن قلب مطهر آن حضرت راه نيافت .
يكى از اساتيد ما در حكمت الهى، مرحوم آيت اللّه حاج شيخ محى الدين الهى قمشه‏اى (رضوان اللّه تعال عليه) آن روزى كه در ايران آشوب بود و اين كشور اسلامى از هر طرف مورد تهاجم نظامى شرق و غرب بود، در حالى كه براى نوشتن مطالب عقلى، قلم در دست داشت، وقتى خبر به ايشان رسيد كه كشور در آتش جنگ است. در كمال آرامش اين آيه را تلاوت فرمودلن يصيبنا الاّ ما كتب اللّه لنا (43) چيزى جز خواست خدا به ما نمى‏رسد .
قلبى كه حافظ قرآن است، در اين دنيا از سلامت كامل برخوردار است و در قيامت هم دچار عذاب نمى‏شود چنانكه رسول خدا (ص) فرمود: لا يعذب اللّه قلبا وعى القرآن (44) البته اگر امام صادق (سلام اللّه عليه) مى‏فرمايد: الحافظ للقرآن العامل به مع السفرة الكرام البررة (45) كسى كه حافظ قرآن و عامل به آن است با فرشتگان كريم و نيك محشور خواهد بود، مقصود از حفظ قرآن حفظ قلبى آن است كه بدون شناخت صحيح و عمل درست براساس آن، ميسور نخواهد بود. بايد قرآن با دل و جان او عجين گردد و روح او ظرف محافظت قرآن شود.

قرآن، هدايتگر عقل و جان
 

در فصل نخست كتاب و در مبحث منشأ نزول قرآن گفته شد كه قرآن كريم از اسماى حسناى الهى نازل گرديده است. قرآن كه تجلى ذات اقدس اله و اسماى حسنى و صفات علياى اوست، بدون شك به جاى خود نيز حى قيوم، اكرم، رحمن رحيم، مبارك، عزير حكيم، عزيز عليم، على حكيم و حكيم حميد است و انسانى كه به اين حبل الهى تمسك جويد و به آيات نورانى و حيات بخش آن عمل كند و با آن مأنوس باشد، او نيز در حد خود، به اين صفات برجسته خواهد رسيد و در پرتو اين صفات است كه در صراط مستقيم سير مى‏كند و به لقاى ذات اقدس اله و به قرب او نايل مى‏شود .
از آنجا كه قرآن كريم، كتاب هدايت انسان است، لازم است او را در تمام ابعاد و استعدادهاى ارزنده وجودى وى هدايت و يارى كند و به همين دليل، بخشى از رهنمودهاى قرآن براى پرورش عقل و فكر انسان تنظيم شده و برخى ديگر به پرورش دل و جان او اختصاص دارد. تا آنجا كه خداى سبحان گاهى نزول قرآن را براى تفكر و تعقل حصولى مردم و مؤمنان و علم آموزى به آنان معرفى مى‏كند و گاهى براى شفاى دل و جان و رسانيدن مردم به سلامت كامل و هميشگى .
در بخش نخست و در زمينه علم، خطاب به رسول گرامى مى‏فرمايد: و أنزل اللّه عليك الكتاب و الحكمة و علّمك ما لم تكن تعلم (46) نزول قرآن و كتاب و حكمت، تعليمى است به تو كه خود توانايى كسب آن را نداشتى. در جاى ديگر خطاب به مردم مى‏فرمايد: كما أرسلنا فيكم رسولا منكم يتلوا عليكم ايتنا ويزكيكم و يعلمكم الكتاب والحكمة و يعلمكم مالم تكونوا تعلمون (47) يعنى چنانكه رسول گرامى خود را فرستاديم كه آيات ما را براى شما تلاوت كند و نفوس شما را از پليدى و آلودگى جهل و شرك پاك و منزه سازد و به شما تعليم شريعت و حكمت دهد و از او بياموزيد آنچه را نمى‏دانيد،و نمى‏توانيد بدون او فراگيريد.
در زمينه تفكر مى‏فرمايد: و أنزلنا اليك الذكر لتبيّن للناس ما نزّل اليهم ولعلهم يتفكرون (48) يعنى ما قرآن را به سوى تو نازل كرديم تا بيان كنى براى مردم آنچه بر آنان نازل شده، باشد كه آنان تفكر كنند. يا در جاى ديگر مى‏فرمايد: و تلك الامثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون (49) و اين امثال را در قرآن براى مردم بيان مى‏كنيم باشد كه اهل فكرت باشند.
در زمينه تعقل نيز فرموده است انا أنزلنا قراناً عربياً لعلكم تعقلون (50) اين قرآن مجيد را ما به صورت كتاب عربى فرستاديم، باشد كه شما (با تعليمات آن) عقل و هوش بيابيد، و معارف آن را تعقل كنيد .
در بخش دوم يعنى پرورش جان و دل و زدودن امراض آن و رسانيدن انسان به دارالسلام فرموده است و نزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين (51) يعنى ما آنچه از قرآن مى‏فرستيم شفاى دل و رحمت الهى براى اهل ايمان است. و در كريمه ديگرى مى‏فرمايد: قد جائكم من اللّه نور و كتاب مبين * يهدى به اللّه من اتبع رضوانه سبل السلام (52) همانا از جانب خدا براى شما نورى عظيم و كتابى به حقانيت آشكار آمد. خداوند بدان كتاب هر كس را كه از پى رضا و خشنودى او باشد به سبل سلامت هدايت مى‏كند. راههاى سلامت، گرچه پايان آنها از هر رنج و اندوهى سالم است و گرچه خود راهها از خطر انحراف مصونند، ليكن بدون دشوارى نخواهند بود ؛ زيرا قبلاً بيان شد كه بهشت مكارم، به مكاره و سختيها احاطه شده؛ چنانكه دوزخ مكاره به نشاطهاى كاذب و سهولت‏هاى زودگذر مزين شده است .
اگر كسى رضاى حق را طلب كرد، خداى سبحان با كتاب و نورش او را به مقصود و مطلوبش يارى مى‏كند و او را با كمال سهولت از اين گذرگاه پر خطر عبور مى‏دهد. كسى كه با سلامت در اين دنيا سير كند،با سلامت مى‏ميرد و اگر با سلامت مرد، با سلامت در قيامت برانگيخته مى‏شود و به دارالسلام مى‏رسد كه فرمود: و اللّه يدعوا الى دارالسلام (53) مانند يحياى شهيد (عليه السلام) كه درباره او مى‏فرمايد: و سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيّا (54) يحيى پيغمبر (عليه السلام) با سلامت ولادت يافت و با سلامت مرد و به شهادت رسيد و با سلامت به صورت زنده، مبعوث خواهد شد. درباره حضرت مسيح (عليه السلام) نيز آمده است: والسلام على يوم ولدت و يوم أموت و يوم ابعث حيا (55) ، يعنى سلام بر من روزى كه متولد شدم و روزى كه مى‏ميرم و روزى كه مبعوث مى‏شوم و در قيامت حاضر خواهم شد.

پي نوشت :
 

(1) سوره انفال، آيه 41
(2) سوره فرقان، آيه 1
(3) سوره اسراء آيه 105
(4) سوره بقره، آيه 185
(5) سوره انفال، آيه 29
(6) خصال، ص.183 ح.217 بحار، ج.90 ص 278
(7) كافى، ج.1 ص.11 ح 3
[8] سوره نساء، آيه 165
[9] سوره ملك، آيه 8
[10] بحار، ج.75 ص.300 ح 1
[11] مجمع البحرين، ج.2 ص .224 رسول.
[12] سوره شورى، آيه 17
[13] سوره طارق، آيه13 و 14
[14] سوره فصلت، آيه 42
[15] سوره فصلت، آيات 4 - 2
[16] سوره مريم، آيه 97
[17] سوره يس، آيات 6 - 1
[18] سوره بقره، آيه 2
[19] سوره بقره، آيه 6
[20] سوره يس، آيه 6
[21] سوره قصص، آيه 36
[22] سوره فاطر، آيه 24
[23] سوره يس، آيه5 و 6
[24] سوره احزاب، آيات45 و 46
[25] سوره انعام، آيه 19
[26] سوره هود، آيه 12
[27] سوره انعام، آيه 92
[28] سورها فرقان، آيه 1
[29] سوره رعد، آيه 7
[30] سوره ص، آيه 65
[31] سوره انعام، آيه 130
[32] سوره ملك، آيه 8
[33] نهج البلاغه، نامه 68
[34] سوره نساء، آيه 10
[35] بحار، ج.70 ص.78 ح 12
[36] سوره توبه، آيه 122
[37] بحار، ج.16 ص.256 ح 36
[38] سوره اسراء، آيه 82
[39] سوره فصلت، آيه 44
[40] سوره بقره، آيه 10
[41] نهج البلاغه، خطبه 108
[42] سوره يونس، آيه 62
[43] سوره توبه، آيه 51
[44] بحار، ج.92 ص.178 ح 6
[45] بحار، ج.86 ص 177
[46] سوره نساء آيه 113
[47] سوره بقره، آيه 151
[48] سوره نحل، آيه 44
[49] سوره حشر،آيه 21
[50] سوره يوسف، آيه 2
[51] سوره اسراء، آيه 82
[52] سوره مائده، آيات15 و 16
[53] سوره يونس، آيه 25
[54] سوره مريم، آيه 15
[55] سوره مريم، آيه 33
 

منبع: تفسير موضوعى قرآن كريم (قرآن در قرآن)



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط