اکسپرسيونیسم انتزاعی
هیجاننمایی انتزاعی یا اکسپرسیونیسم انتزاعی شیوهای است که در سال ۱۹۱۲ از اکسپرسیونیسم و با انتشار مجلهٔ سوارکار آبی ایجاد شد. پیشوایان این مکتب واسیلی کاندینسکی،پل کله وفرانتس مارک در مونیخ بودند.
پیشینه
در واقع این سبک نتیجهٔ بر خورد طیفهای مختلف هنرمندان مهاجر(به دلیل جنگ در اروپا) و بومی در نیویورک بود.
این جنبش در واقع یک سبک آمریکایی است که موجب پیشتازی نیویورک از پاریس به عنوان مرکز هنر جهانی شد. این هنرمندان بیش از آنکه مصلحان انقلابی باشند،آرمانگرایانی بودند که،بیش از جهان ملموس خویش،دغدغهٔ مفاهیم کلی را داشتند.
هنرمندان
نقشی بر زمینه سرخ هندی (۱۹۵۰ میلادی) اثر جکسون پولاک (۱۹۱۲ - ۱۹۵۶ میلادی)، گنجینه موزه هنرهای معاصر تهران
شاخص ترین آثار هنری در سبک را میتوان به افرادی چون:هانری ماتیس،جکسون پولاک،مارک توبی،آرشیل گورکی،ویلهم دکونیگ و مارک روتکو نسبت داد.
ماتیس،پولاک و روتکو شاخص ترین آثار در این سبک را آفریدند.
ماتیس با نقاشی آتلیهٔ سرخ به شهرت رسید، پولاک با استفاده از شیوهای نو(که بعدها با عنوان نقاشی کنشی معروف شد) آثاری درهم پیچیده و باطراوت آفرید،و روتکو که از هرگونه خط نگاری پرهیز کرد و نام گذاری عددی ساده را جایگزین القاب سنگین پیشین کرد.
اکسپرسیونیسم انتزاعی: این جنبش در امریکا مطرح گردید که به نقاشیهای کنشی نیز معروف است. هنرمندان این سبک با عدم تأكيد بر ساختار شکل و فرم ، رنگ گذاری بر اساس حرکات بدنی و کنش روانی نقاش به طور آنی و تصادفی، درصدد بیان هیجانات و احساسات لحظه ای و آنی هستند.
ویژگی ها
این سبک آمیزهای از هیجان اکسپرسیونیستی، نگارههای ساده بدوی(نقاشی شنی سرخپوستی و باغهای ذن)و تجربهای از نظم در غالب بی نظمی بود. هنرمندان این سبک بیش از آنکه در سبک باهم شباهت داشته باشند،در نگرش و دیدگاه دارای وجه اشتراکند: همه میخواهند قیود و تکنیکهای سنتی و دستوری را زیر پا بگذارند و ضوابط دیرینهٔ زیبایی شناختی را لغو اعلام کنند. که نمونه بارز آن نقاشیهای جکسون پولاک است.
هنر مفهومی
هنر مفهومی به طور عام به مجموعه آثاری اشاره دارد كه در آنها انتقال ایده یا مفهوم به مخاطب، نیازمند خلق و نمایش شیء سنتی هنری نیست. به بیان دیگر هنر مفهومی ، ارائه انتزاعی معنای ذهنی هنرمند – بصورت کاملاً صریح – بدون اهمیت دادن به شکل ذهنی و صورت خیالی اثر است.
انتزاع پسانقاشانه
انتزاع پسانقاشانه (به انگلیسی: Post Painterly Abstraction) یکی از جنبشهای هنری قرن بیستم است.
منتقد آمریکایی کلمنت گرینبرگ برای نخستین بار این اصطلاح را در سال ۱۹۶۴ برای توصیف نسلی از هنرمندان استفاده کرد که علارغم تنوع وسیع سبکهای فردی آنان، آثار کاملا متمایزی از اکسپرسیونیسم انتزاعی را بدون بازگشت به نقاشی تصویری(فیگوراتیو) عرضه میکنند.
هنرمندان
از جمله برجسته ترین نمایندگان این گرایش نوین، که از حدود اواسط دهه ۱۹۵۰ آغاز شد، موریس لوئیس، کونث نولاد، فرانک استلا، السوث کلی، اَل هلد و ژول اولیتسکی بودند.
ویژگی ها
وجه اشتراک آنان طرد کردن کیفیات «نقاشانه» همچون ضربات حسی قلم مو و عواطف فردی هنرمند بود. آنان به جای روش خود انگیخته و هیجانی نقاشی کنشی، در آثار خود سطوح کاملا منظم و دقیق از رنگهای کنترل شده را به نمایش گذاشتند.
استاکیسم
استاکیسم یک جنبش هنری بینالمللی میباشد که در سال ۱۹۹۹ میلادی با اهداف ضد پستمدرنیستی و برای بازآفرینی مدرنیسم بنیانگذاری شد. اولین گروه استاکیسم توسط چارلز تامسون و بیلی چایلدیش در شهر لندن انگلستان با انتشار بیانیهی «استاکیستها» آغاز به کار کرد. این جنبش اکنون شامل ۱۸۶ گروه در ۴۵ کشور میباشد.
نقاشی و بهخصوص نقاشی فیگوراتیو زمینهی اصلی فعالیت استاکیستها میباشد و بعضی از آنان در زمینههای دیگر هنری از جمله عکاسی و مجسمهسازی نیز فعالیت دارند. همچنین استاکیستها مخالف هنر مفهومی میباشند و آن را برخلاف نامش فاقد مفهوم میدانند.
استاک» که به معنای «از رده خارج» میباشد، توسط چارلز تامسون، بر اساس یکی از شعرهای بیلی چایلدیش و بهطعنه انتخاب شدهاست. در شعر چایلدیش نقل قولی از تریسی امین آمدهاست که او و نقاشیهایش را از رده خارج میخواند:
«نقاشیهایت از رده خارجاند،
خودت از رده خارجی!
از رده خارج! از رده خارج! از رده خارج!»
آیندهگری
آیندهگری یا فوتوریسم یا فیوچوریسم (به انگلیسی: Futurism) یکی از جنبشهای هنری اوایل قرن بیستم بود. مرکز این جنبش در روسیه و ایتالیا بوده و در کشورهای دیگر نیز وجود داشت. فتوریستها در بسیاری از زمینهها مانند نقاشی، مجسمه سازی، سفالگری، تئاتر، موسیقی، معماری و حتی آشپزی فعالیت کردند.
اولین فتوریستی که عقاید این جنبش را نوشت یک شاعر ایتالیایی به نام فیلیپو توماسو مارینتی بود. مقاله او را در روزنامه فیگارو در سال ۱۹۰۹ چاپ کردند. در ان مقاله مارینتتی نوشته بود که فتوریستها از گذشته بدشان میاید و مخصوصا از فکرهای گذشته در مورد هنر و سیاست خیلی بدشان میاید. او و دیگران در جنبش فتوریست عشقی به سرعت، تکنولوژی و خشونت نشان میدادند. برای فتوریستها ماشین، هوا پیما و شهرهای صنعتی نشانههای بسیار مهمی بودند بخاطر این که پیروزی انسان را بر طبیعت نشان میدادند.
پیشینه
حجمگری با آنکه فقط از طریق واپسین نقاشیهای مارک، ماکه، لایونل فایتینگر بر اکسپرسیونیسم آلمان تأثیر گذاشت. از نخستین لحظههای پیدایش آیندهگری عملاً در بطن نقاشی و پیکر تراشی آیندهگری تأثیر گذاشت. آیندهگری نخست جنبشی ادبی برخواسته از ذهن فیلیپو توماسو مارینتی شاعر ایتالیایی (۱۹۰۸) بود که بعدها در نقاشی تأثیر گذاشت. آیندهگری در اصل جنبشی برخواسته از شهر میلان بود و به صورت طغیان روشن فکران جوان بر ضد رخوت کالبد فرهنگی و تاریخی ایتالیا در سده ۱۹ پدیدار شد. بخشی از جنبش آیندهگری برخواسته از شخصیت شعله ور مارینتی بود، آیندهگری مارینتی و پیراونش در فلسفههای هانری برگسون و فردریش نیچه ریشه داشت که به نوعی طغیان گری و آنارشیست در رفتار آنها تبدیل شد. از هنرمندان به نام این مکتب میتوان به مارینتی، اومبرتو بوتچونی، کارلو کارا و لوئیجی روسولو، جینو سورینی در اوایل ۱۹۰۹ در میلان اشاره کرد و بعدها یکی از تأثیرگذارتین افراد این مکتب یعنی جاکومو بالا که استاد مارینتی هم بود، به آن پیوست.
آیندهگری حجمی (Cubo-Futurism)
در روسیه جنبش حجمگری بر جنبش آیندهگری اثر گذاشت و در سال ۱۹۱۳ یکی از جنبشهای هنری به نام آیندهگری حجمی[«آیندهگری حجمگرایانه» یا «حجمگری آیندهگرایانه» نیست؟] به دنیا آمد. آیندهگران حجمی فورمهای کوبیسم را استفاده میکنند.
همچون دیگر آیندهگران، روسها با گذشته بد بودند و از زندگی پیشرفته خوششان میآمد. برعکس ایتالیاییها، روسها سعی میکردند که با حرکات جنجالی خودشان را نشان دهند. به غیر از آن، روسها تأثیر هیچکس را قبول نمیکردند.
هنرمندان مهم روس در این سبک ولیمیر خلبنیکف، الکسی کرچنیخ، ولادمیر مایاکوفسکی و داوید بورلیوک بودند.
خیلی از آیندهگرهای روسیه، به غیر از نقاش، نویسنده هم بودند و تعداد زیادی کتاب و شعر نوشتند. این هنرمندها در پروژههای مختلف هم باهم کار میکردند. از جمله: اپرا پیروزی آفتاب را کروچنیخ نوشت و صحنههای ان را مالویچ ساخت.
آمدن استالین و کومونیسم باعث شد که جنبش آیندهگری حجمی در روسیه از بین برود.
آیندهگری در ایتالیا
در ایتالیا فوتریستها به حرکات فاشیسم خیلی علاقه داشتند و از تعداد زیادی از نظرات فاشیسم پشتیبانی میکردند. فوتریستها حرکتها ی مدرن میکردند و فاشیسم را قدرتی میدیدند که با آن میتوانستند ایتالیا را یک کشور مدرن بکنند. مارینتتی، که یکی از فوتریستها مهم بود، گروه سیاسی فوتریستها را در سال ۱۹۱۸ به وجود آورد. یک سال بعد از ایجاد، این گروه در حزب ملی فاشیست موسولینی ادغام شد و جزء اولین پشتیبانان موسولینی شدند. به همین دلیل دولت خیلی از فوتریستها را به رسمیت شناخت و به آنها کار دادند.
در ایتالیا آیندهگری رشد کرده و از جنبشها دیگر استفاده کردند. در معماری این اتفاق خیلی بیشتر بود و آیندهگری به طرف کمینهگرایی و عقلگرایی رفت. بعد از سالهای ۱۹۲۰ و ۱۹۴۰ یک سری ساختمانهای دولتی در سبک آیندهگری ساخته شدند که دربین آنها ایستگاه راهآهن ترنتو است که آنجیولیو مازونی آنرا ساخت.
اصول کلی آیندهگری
آیندهگرها نگاهی طغیانگر به تاریخ و مظاهر تمدن داشتند و در بیانیههای خویش به نابودی آنها رای میدادند و از مظاهر مدرن بشریت ستایش میکردند , آنها خواهان نابودی موزهها , کتابخانهها و چیزهای از این قبیل که نمادهای قدیم و تمدنهای پیشین را در خویش نگهداری میکردند , بودند و به همین خاطر جنبش فورتوریسم یکی از ریشههای پیدایش فاشیسم در ایتالیا شد.
هنرمندان آیندهگر (فوتوریست) تاکید زیادی بر یکی شدن نقاشی و تماشاگر میکردند و میگفتند «باید تماشاگر را در مرکز نقاشی قرار داد تا به درک اجتماعی حیرت آور درون نقاشیهای این سبک پی ببرد» و این امر باعث پدید آمدن دیدگاه ماشینی و مدرن آنها نسبت به نقاشی شد , آنها به کشفیات و دیدگاههای علمی با تحسین بسیاری نگاه میکردند و بر روی حرکت در نقاشی تاکید زیادی میکردند که این امر باعث پیدایش «کارتون» و یا پویانمایی شد.
پیکرسازی آیندهگری
پیکرسازی آیندهگری نیز از اصول کلی آیندهگری پیروی میکرد. نمادهای کهن پیکرتراشی را به چالش میکشید و از ابعاد و فضاهای متداول انتقاد میکرد. اجسام آنها به مانند اشیائی توپر بودند که اصول خطوط متمایز کننده را از آنها گرفته بودند و ساختمان محیطی آنها بدون توجه به طبیعت و حقیقت اجسام به نمایش در میآمد. از معروفترین پیکرتراشان آیندهگر میتوان به بوتچونی اشاره کرد که تندیس وارههایی توپر با حرکتی نهانی خلق میکرد. بیانیههای پیکرتراشی آیندهگری حتی از بیانیههای نقاشی آنها تا حدی مهمتر به نظر میرسید زیرا منجر به تولد مکتبهای مدرن مانند جفت و جور کاری دادائیسمی، کانستروکنیویستی و سورئالیستی در سالهای بین ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۹ شد.
معماری آیندهگری
معماری آیندهگری بیشتر به جنبش عظیم صنعت و بازتاب آن در جامعه تعلق داشت، هر چند معمارهایی مانند آنتونیو سانتلیا (۱۸۸۸-۱۹۱۶) که در نخستین نمایشگاه آزاد آیندهگری در سال ۱۹۱۶ شرکت کردند و به جمع آیندهگرها پیوستند، کارهایشان از حد نقاشی و طرح فراتر نرفت ولی معماری این سبک تحولی بنیادین در شیوههایی که امروزه به نوگرایی شبه کلاسیک معروف است، تبدیل شد. از اصول بنیادی معماری آیندهگری نگاهکردن به دغدقههای بشر امروز در زندگی شهری و معماری به تناسب زندگی امروزی او است.
آرت نوو
آرت نوو (از فرانسه Art Nouveau) (آرنوو) سبکی در هنر و معماری که در اوایل قرن بیستم گسترش یافت. این واژه در فرانسوی به معنی هنر جدید است و از جنبش های هنری مدرنیسم قرن بیستم می باشد. این سبک با حرکت های همزمانی که در دیگر کشورهای اروپایی با واژه های بومی دیگری توصیف می شدند، مشابهت زیادی دارد.
در این سبک هنری از هنرهای قدیمی مانند هنر گوتیک، روکوکو، هنر ژاپنی الگو گرفته می شد. دست نوشته های باستانی، شیشه کاری رومی، کارهای دوران ویکتوریا و حتی سفال ایرانی روی کارهای آرت نوو تأثیر گذار بودند.
آرت دکو
آرت دکو یا هنر تزئینی مختلط یک جنبه هنری است که در قرن بیستم به وجود امد. واژه آرت دکو از نام نمایشگاه بین الملی هنرهای تزئینی و صنعتی مدرن (Exposition Internationale des Arts Décoratifs et Industriels Modernes) گرفته شدهاست. ارت دکو روی معماری، تزئینات داخلی، سرامیک، مد، طراحی صنعتی و هنرهای دیگر اثر داشت.
تاریخ
نام ارت دکو از عنوان نمایشگاه جهانی ۱۹۲۵ در پاریس (نمایشگاه بین الملی هنرهای تزئینی و صنعتی) انتخاب شد، اما از این کلمه قبل از اخر ۱۹۶۰ استفاده نمیشد. فرهنگهای مختلف، مخصوصا مال اروپا قبل از جنگ جهانی اول، روی آرت دکو اثر داشتند. ارت دکو به عنوان پاسخی به تغییرات فراوان فنی و اجتماعی در شروع قرن بود. شهر پاریس در فرانسه به عنوان مرکز این جنبش شناخته شده بود و خیلی از هنرمندان مهم دراین شهر زندگی میکردند. از جمله: ژاک امیل روهلمان (Jacques-Emile Ruhlmann) که یکی از معروفترین مبل سازهای ارت دکو بود. کسان دیگر ادگار براندت (Edgar Brandt) و ژان دوناند (Jean Dunand) بودند که با آهن و قفل کار میکردند. در شیشه کاری رنه لالیک (René Lalique) و موریس مارینو (Maurice Marinot) و در جواهر و ساعت سازی کارتیه (Cartier) بود.
خصوصیات
کلمه ارت دکو را در نمایشگاه بین الملی ۱۹۲۵ به وجود اوردند اما تا سال ۱۹۶۰ از ان خیلی کم استفاده میکردند. هنرمندانی که در این سبک کار میکردند تا سال ۱۹۶۰ به عنوان یک گروه نا شناخته بودند. در اولین سالها ارت دکو را به عنوان یک حرکت در جنبه نوینگرایی (مدرنیسم) میشناختند که تحت تأثیر هنرهای سنتی ممالک دیگر مثل کشورهای آفریقایی، مصر یا مکزیک بود. اثر دیگر بسیار مهم روی ارت دکو فناوریهای ان زمان بود: مثلاً رادیو، ماشینها صنعتی و غیره. کل این چیزها را در یک فرم حجمگری (کوبیسم) ، آیندهگری (فوتوریسم) و فاویسم به کار میبردند.
به دنبال این سبکها، ارت دکو از اشیایی مختلف مثل آلومینیوم، ورشو، لاکر، چوب کاری، پوست کوسه و گور خر اسفاده میکرد. در ارت دکو از فرمهای زیگزاگ، پلهای، دایره آفتاب (sunburst motif) و قوسهای بلند هم زیاد استفاده میکردند. این سبک خیلی غنی است و در نتیجه عکس العمل به کمبودیهای بعد از جنگ جهانی اول به وجود امدهاست. بخاطر تجمللی بودن این سبک در فضاهای مدرن مثل سینما، برجها ی بلند و کشتیهای مسافربری استفاده میکردند.
سقوط
بعد از این که این سبک به تولید ماشینی رسید، ان را به عنوان یک سبک تجمللی مصنوعی شناخته شد و در غرب پشتوانی اش را از دست داد. با شروع جنگ جهانی دوم ارت دکو در غرب تمام شد اما در کشورهای دیگر ادامه داشت. از جمله: در هنوستان به عنوان یک نشانه مدرن شناخته شد و تا سال ۱۹۶۰ ادامه داشت. در دهه ۱۹۸۰ ارت دکو از نو مورد توجه قرار گرفت و در رابطه با فیلم نوآر (film noir) و زرق و برق دهه ۱۹۳۰ از ان در تبلیغات جواهر و مد استفاده شد.
هنر دیدگانی
هنر دیدگانی (Optical Art یا Op Art) به نوعی نقاشی یا اشکال دیگر هنر گفته میشود که با خطای دید سر و کار دارند و یا از آن استفاده میکنند. هنر دیدگانی، یک جنبش هنری بود که در سالهای دههٔ شصت میلادی، از هنر پاپ (Pop Art) مشتق شد و به صورت مکتبی مستقل درآمد.
بسیاری از نمونههای مشهور هنر دیدگانی سیاه و سفید رسم شدهاند، به این دلیل برخی آن را آبستره میدانند. بینندهای که به آثار این سبک مینگرد، ممکن است حرکت، چشمک زدن، خاموش و روشن شدن، چرخش، لرزش یا جهش مشاهده کند.
عبارت انگلیسی Op Art اولین بار به سال ۱۹۶۴ در مجلهٔ تایمز آمده، اگر چه بسیاری آثاری که امروزه به عنوان Op Art دسته بندی میشوند، پیش از این تاریخ آفریده شدهاند.
در سالهای اخیر با گسترش و رشد گرافیک کامپیوتری انواع جدیدی از این آثار پدید آمد که نمونهٔ شاخص آنها، تصاویری بود که در سالهای دههٔ ۷۰ خورشیدی به نام تصاویر سه بعدی در جراید به چاپ میرسید.
ریشه های اندیشاکاندیشاک جنبش فراانگاشت از واکنش در برابر بنیانهای هنر پسانوگرایی ریشه گرفته است که ادعا میکرد: «هنر مرده است» و «نقاشی به پایان رسیده ست». گیتی نوین در رویارویی با این باور، یک چنین «پوچگرایی» را «دام مرگی» برای هنرخواند، چراکه در بینش او نقاشی کنشی آفریننده ست که نوگشتن را شادمانی وستایش میکند و ازین ست که «فرا انگاشت» ایچاد شده ست تا گواهی باشد که «بنیان هنر بر آفرینندگی استوارست».۲
هنر در آفریدگاریش به خود این توان میدهد تا که از پوشش "هستی" پرده بردارد و هشیاری اندیشه را برانگیزاند تاکه به جوشش "تولد مداوم زیبایی" فرجام گیرد. فرا انگاشت بازتاب دریافت زیباشناسانه ایست که سرآن دارد تا واقعیت رابدان سان به تماشاگر بنمایاند تا دراو تفسیری روشن از تراژدی انسانی برانگیخته شود. مهمترین پردههای فرا انگاشت غالبا بر پایهٔ دیدشی شاعرانه، رازآلود و شگرف برای دسترسی به بیان هنریی پر شگفت ایجاد شده ند. این پردهها انگاشتههایی ازآرمانهای فراانگاشتگرانی هستند که انگارهٔ عرفانی شان را با داوریی زیباشناسانه روشنی داده ند. آنچه که بیشتر درین پردهها نمایش شده صحنههای داستانی ست. این پردهها از بیان امیدهای پنهان در اسطورههای نمادین تاثیر پذیرفته ند. نقش هنرمند ا ن ست که پندارههای آفرینندگیی را در تماشاگر برانگیزاند که در آنها «عشق» مایهٔ نهادینی باشد که به آشفتگی و بیهودگی جهان هستی مفهوم بخشد.و هنر مند با آمیزهٔ از تفسیر ارزشهای انسان گرایانه و رمزین، و به همراهی انگارههای زیباشناسانه یی از زیبایی، هماهنگی و فره وری به این مهم فرا میشود.
آغاز و پیدایش
در 1994 با پردهٔ "کلیتاً -- پریی که دلباختهٔ آپولو خداوندگار آفتاب بود و تبدیل به گل آفتاب گردان شد -- گیتی نوین نخستین از آثاری که آفرینش فراانگاشت را بر ملا میکزد را آفرید. پاؤلا پیو استاین منتقد هنری نخستین نویسنده یی بود که فرا انگاشت را دریافت و در بارهٔ آن نوشت: «فرا انگاشت جنبشی ست که به فراسوی چارچوبهای امپرسیونیسم و اکسپرسیونیسم میشود تا بر ما بخردش دنیای درون و نمایش آنرا آشکاره کند» (Globe and Mail, 12 février 1997) هنرمندانی که پذیرای ترانسپرسیونیزم شدهاند اینانند: فر وریگا Fer Veriga (برزیل)، آیرینا کوپیروا Irina Kupyrova (اوکرایین)، دیانا زویباخ Diana Zwibach(صرب)، تری باو-نورمن Terri Baugh-Norman(آمریکا)، لورنا کلوستربر Lorena Kloosterboer(هلند) الن مارلن هامر Ellen Marlen Hamre (نروژ)و شانو Shano(آمریکا). افزون بر این هنرمندان تنی چند دیکر نیز هم مانند ماری لاشانس نقاش کوبکی خود را از پیروان این مکتب میشمرند.
فراواقعگرایی
فراواقعگرایی یا سوررئالیسم یکی از جنبشهای معروف هنری در قرن بیستم است. زمانی که دادائیسم در حال از بین رفتن بود، پیروان آن به دور آندره برتون که خود نیز زمانی از دادائیستها بود گرد آمدند و طرح مکتب جدیدی را ریختند که در سال ۱۹۲۲ به طور رسمی فراواقعگرایی نامیده شد.
این جنبش در عمل با انتشار مجلهٔ انقلاب فراواقعگرا توسط برتون آغاز شد.
تاریخچه
فراواقعگرایی (سوررئالیسم) محصول تغییرات بعد از جنگ جهانی اول و فراموشی دادائیسم بود که از سال ۱۹۲۱ آغاز شد. ظهور سوررئالیسم زمانی بود که نظریههای فروید روانشناس اتریشی درباره ضمیر ناخودآگاه و رویا و واپسزدگی(سرکوب)، فرهیختگان اروپا را به خود مشغول کرده بود.
آندره برتون و لویی آراگون که هر دو پزشک امراض روانی بودند از تحقیقهای فروید الهام گرفتند و پایه مکتب جدید خود را بر فعالیت ضمیر ناخودٱگاه بنا نهادند.
اصول فراواقعگرایی
سوررئالیسم با جایگزینی مفهوم واقعیت برتر به جای عصیان و نفی موجود در دادائیسم شکل گرفت.
«سوررئالیسم مشکل پر توقعی است که فقط عضویت دربست و پیروی کامل را میپذیرد»
این مسلک در حوزههای مختلف فلسفی رویکردهای زیر را اختیار کردهاست:
• فلسفه علمی که همان رویکرد فروید به روانکاوی است.
• فلسفه اخلاقی که با هرگونه قرارداد مخالف است.
• فلسفه اجتماعی که میخواهد با ایجاد انقلاب سوررئالیستی بشریت را آزاد کند.
شعر در سوررئالیسم مرتبهٔ ویژهای دارد و پیروان این مکتب کوشیدهاند که جهان بینی خود را از طریق شعر انتقال دهند. درواقع شعر را، رکن اساس زندگی میدانند زیرا عقیده دارند که شعر باید و میتواند مشکل زندگی را حل کند.
فلسفه اجتماعی سوررئالیسم، شعار سعادت بشری را دارد و میخواهد آدمی را از قید تمدن سودجوی کنونی نجات بخشد، در عین اینکه بازگشت به گذشته را هم نمیپذیرد.
فرا واقعگراهای مشهور
• رنه ماگریت
• سالوادور دالی
فوویسم
فوویسم از نخستین سبکهای نقاشی در جنبشهای پیشتاز هنر اروپا بود که بین ۱۸۹۸ تا ۱۹۰۸ در فرانسه پا گرفت و تا جنگ جهانی اول ادامه یافت.
پیشینه
«وحشیها» نخستین بار آثارشان را به طور رسمی در پاریس به نمایش گذاشتند، که با واکنش تند بازدید کنندگان روبه رو شد تا جایی که یکی از آنها به آثار لقب فوو (حیوان وحشی) داد.
معرفی
آنها با استفاده از رنگهای خالص و شفاف به گونهای پرخاشگرانه، پرشور، غیر واقعی و زمخت آثاری آفریدند.
هنرمندان
هانری ماتیس، آندره درین، موریس و دوولامنک هسته اصلی گروه فووها را تشکیل دادند.
تأثیرات
این گروه در شکلگیری اکسپرسیونیسم آلمان تأثیر عمدهای داشت.
مینیمالیسم
مینی مالیسم یا کمینه گرایی، مکتب هنری است که اساس آثار و بیان خود را بر پایه سادگی بیان و روشهای ساده و خالی از پیچیدگی معمول فلسفی و یا شبه فلسفی بنیان گذاشتهاست.
مینی مالیسم در شکلهای مختلفی از طراحی و هنر، به ویژه در هنرهای تصویری و موسیقی استفاده میشود.مینی مالیسم پس از جنگ جهانی دوم، در هنر غرب به وجود آمد و بیشتر از سوی هنرمندان هنرهای تصویری آمریکایی در اواخر دهه ۶۰ میلادی و اوایل دهه ۷۰، گسترش پیدا کرد. مینی مالیستها معتقدند با حذف حضور فریبنده ترکیب بندی و استفاده از موارد ساده و اغلب صنعتی که به شکلی هندسی و بسیار ساده شده قرار گرفته باشند،می توان به کیفیت نـاب رنگ، فرم،فضا و ماده دست یافت. از هنرمندان این سبک میتوان به دیوید اسمیت،دونالد جاد،ارنست تروا، سول لویت، کارل آندره، دن فلاوین، رابرت رایمن، رونالد بلادن و ریچارد سِرا اشاره کرد. آثار هنر مندان مینی مالیست گاه کاملاً تصادفی پدید میآمد و گاه زادهٔ شکلهای هندسی ساده و مکرر بود. مینی مالیسم نمونهای از ایجاز و سادگی را در خود دارد و بیانگر سخن رابرت براونینگ است: (Less is more) «کمتر غنی تر است».
مینی مالیسم در ادبیات
مینی مالیسم در ادبیات، سبک یا اصلی ادبی است که بر پایه فشردگی و ایجاز بیش از حد محتوای اثر بنا شدهاست. مینی مالیست هادر فشردگی و ایجاز تا آنجا پیش میروند که فقط عناصر ضروری اثر، آن هم در کمترین و کوتاه ترین شکل، باقی بماند. به همین دلیل کم حرفی از مشخص ترین ویژگیهای این آثار است.
مینی مالیسم ادبیات داستانی را با بیانهای زیادی از جمله «کوتاه نویسی» و «داستانِ کوتاهِ کوتاه» خواندهاند. کوتاه نویسی مینی مالیستها نظر بسیاری از منتقدان ادبی را به خود جلب کرد، آنها نظر موافقی با اینگونه داستانها نداشتند. زیرا به عقیده آنها مینی مالیستها بیش از حد شاخ و برگ عناصر داستان را میزنند و لطف و روح داستان از بین میرود. منتقدان، مینی مالیستها را با اسامی «رئالیسم سوپر مارکتی»، «آدامس بادکنکی شیک» و «مینی مالیسم پپسی کولایی» خواندند.۱
مینی مالیسم در موسیقی
مینی مالیسم در موسیقی شیوه تصنیف موسیقی با استفاده از ایدهای است که چند بار تکرار میشود.یک قطعه مینی مالیستی موسیقی معمولاً تم کوتاهی را در بردارد که ممکن است ملودیک یا ریتمیک باشد.این تم سپس بارها، تکرار میشود اما به تدریج تغییر میکند. گاهی اوقات این شیوه با دو یا چند ساز اجرا میشود که با اجرای نتهای شان قطع میشوند یا هم نوازی میکنند اما هم زمان که یک ساز به آرامی سریع تر از دیگری نواخته میشود، ساز دیگر به تدریج از هماهنگی (Sync) خارج میشود.
آهنگسازانی که قطعات مینی مالیستی نوشتهاند شامل وایت استرایپس، فیلیپ گلاس، استیو رایک و تری رایلی هستند آهنگسازانی هم مانند جان آدامز، از شیوههای مینی مالیستی در آثارشان استفاده کردهاند اما آن را با شیوههای دیگر ترکیب کردهاند.
موسیقی مینی مالیستی در دهههای ۱۹۶۰ و۷۰ میلادی محبوب شد. آهنگسازان مینی مالیست کار خود را در حالی شروع کردند که آهنگسازان زیادی قطعاتی میساختند که بسیار پیچیده و درکش برای شنونده سخت بود.
نمادگرایی
نمادگرایی یا سمبولیسم یکی از مکاتب ادبی و هنری است.
این مکتب در پایان سده نوزدهم به وجود آمد. شارل بودلر پیشگام این راه شد. در میان کسانی که از بودلر الهام گرفتند و با اثرهای خود زمینه را برای پیدایش نمادگرایی آماده ساختند پل ورلن، آرتور رمبو و استفان مالارمه از همه مشهورتر هستند. باید توجه داشت که هرکدام از آنها سبک ویژهای داشتند.
اصول نمادگرایی
از نظر اندیشه، نمادگرایی بیشتر زیر تأثیر فلسفه آرمانگرایی (ایدهآلیسم) بود که از ماوراءالطبیعه الهام میگرفت و در حوالی سال ۱۸۸۰ در فرانسه باز رونق مییافت، همچنین بدبینی شوپنهاور نیز تأثیر زیادی در شاعران نمادگرا کرده بود.
نمادگرایان در ذهنباوری (سوبژکتیویسم) ژرفی غوطهور بودند و همه چیز را از پشت منشور خراب کننده روحیه تخیل آمیزشان تماشا میکردند.
خلاصه اصول نمادگرایان به شرح زیر است:
۱_ حالت اندوهبار و آنچه را که از طبیعت موجد یأس و نومیدی و ترس است بیان میکنند.
۲_ به نمادها و اشکال و آهنگهایی که احساسها، نه عقل و منطق آن را پذیرفتهاست توجه دارند.
۳_ آثاری که آنها به وجود آوردهاند برای هر خواننده به نسبت میزان ادراک و وضع روحیش مفهوم است، یعنی هرکس نوعی آنها را در مییابد و میفهمد.
۴_ آنان تا حد امکان از واقعیت عینی دور شده و به واقعیت ذهنی پرداختهاند.
۵_ چون انسان دستخوش نیروهای ناشناسی است که سرنوشت آنان را تعیین میکند از این رو حالت وحشتآور این نیروها را در میان گونهای رویا و افسانه بیان میکنند.
۶_ میکوشند حالتهای غیرعادی روانی و معرفتهای نا به هنگامی را که در ضمیر انسان پیدا میشود و حالتهای مربوط به نیروهای مغناطیسی را در آثارشان بیان کنند.
۷_ به یاری احساس و تخیل حالتهای روحی را در میان آزادی کامل با موسیقی واژهها، و با آهنگ و رنگ و هیجان تصویر میکنند.
شارل بودلر، موریس مترلینگ، آلدینگتن، لارنس، هاکسلی، آرتور رمبو از بزرگان این مکتب هستند.
سفر و شعر رویای پاریسی آثار بودلر، نژادپرست از آرتور رمبو، شاهدخت مالن از موریس مترلینگ نمونههایی از آثار نمادگرایی میباشند.
واقعنمایی عکسوار
واقع نمایی عکاسی وار یا سوپر رئالیسم (به انگلیسی: Hyperrealism) یکی از جنبشهای هنری قرن بیستم است.
سبکی در نقاشی و مجسمه سازی که بویژه از اواخر دهه۱۹۶۰ در بریتانیا و ایالات متحده آمریکا رایج شد و در آن موضوعات به طور کاملا وفادارانه و با جزییات دقیق نمایش داده می شود. هایپررئالیسم و فتورئالیسم نام های جایگزین دیگری برای این اصطلاح هستند و در حقیقت برخی از هنرمندانی که در این سبک کار می کردند واقعا از روی عکس کار می کردند.
هنرمندان
از جمله می توان به چاک کلوز، دی آندرا و دیون هانسون اشاره کرد
ویژگی ها
در این آثار وضوح و دقت جزییات، به صورت یکسان در سراسر تصویر لحاظ شده است، به جز قسمت هایی که خارج از کانون وضوح است و به طور وفادارانه مطابق عکس ثبت نشده است. مجسمه سازان سوپررئالیستی غالبا از لباس یا لوازم واقعی استفاده می کردند و دقت وافری در نمایش جزییات ریزی همچون موی بدن دارند. حاصل چنین توجه یکدست و موشکافانه به جزییات معمولا تا (حدی تناقض آمیز)حس عجیب «غیر واقعی» بودن را پدید می آورد.
منبع:fa.wikipedia.org