نقاشی خط
به تدریج از در دهه سی و چهل خورشیدی خوشنویسان ایرانی به ترکیبی از خطاطی و نقاشی دست زدند که بهنام نقاشیخط معروف است. یعنی رنگ و نقاشی را در خدمت خوشنویسی گرفتن یا برعکس. به این کار گاهی خطاشی و خط نقاشی هم میگویند. شاید بتوان گفت مکتب سقاخانه در نقاشی معاصر ایران خاستگاه اصلی زیباشناسی و نوآوری معاصر، در خوشنویسی و پیدایش نفاشیخط بودهاست. در دوران پس از انقلاب، خوشنویسی با اقبال زیادی از سوی جوانان مواجه شد آنان در عرصههای مختلف اعم از شیوههای سنتی و یا تلاش برای ایجاد خلاقیتهای نوین با هم به رقابت پرداختند. در این عرصه روند نقاشیخط هم شاهد تجربههای متفاوت و گستردهای شد.
فرامرز پیلارام، رضا مافی، حسین زندهرودی، نصرالله افجهای و محمد احصایی در پیدایش و پیشبرد این هنر در ایران موثر بودهاند.
محمد احصایی را بنیانگذار نقاشیخط در ایران میدانند چرا که او از حروف به عنوان وسیلهای برای بیان استفاده کرد.[۱]او که خوشنویسی توانا بود و در کار نقاشیخط و ارائه و توسعه آن بیش از دیگران پایمردی کرد و تاکنون در عرصه داخلی و بین المللی درخشیدهاست.[۲]
در هر دو بخش در روند خلاقیتهای نوآورانه، هنرمندان به چنان ابداعاتی در خط دست یافتند که میتوان آن را مجموعهای از سنت شکنیها، نام نهاد، شاید بتوان گفت مهمترین سنتشکنی در رابطه، فرم و محتوا صورت گرفت. در دنیای سنتی، خط وظیفه داشت که مفهوم را به آسان ترین، سهل ترین، سریعترین و خواناترین وجهی بیان نماید تا در نگاه اول فرم و محتوی و شکل و مفهوم یک جا به بیننده و خواننده القاء شود. اما اینک وظیفه مهم خط زیبایی و تبلیغ است. لهذا، هنرمندان در حالی که بدیع بودن و شگفتی را همراه زیبایی از اهداف مهم بصری تعیین نمودند با سه اقدام مهم عرصه نوآوری یعنی، تغییر شکل (دفرماسیون) در حروف اغراق در حروف (اگزجریشن) و ساده سازی (استیلزیشن) آن چنان تحولاتی در حروف ایجاد نمودند تا بتوانند زیبایی و قدرت ارایه و روح تبلیغ گرای آن را بالا ببرند. از این روی، خط در نگاه اول نه میتوانست و نه میخواست که در روند این تغییرات مفاهیم را همراه با شکل، یکجا القا نماید. در نقاشی، از این هم، پا فراتر نهاده شد و به تمامی رابطه مفهوم و شکل از هم گسیخته گردید و خط در کنار رنگ و سایر اشکال به جزیی از ترکیب بندی تبدیل گردید و تغییر شکل و تکرار حروف فقط به قصد زیبایی از اهداف مهم هنر خط تلقی گردید.[۳]
هم در نظام سنتی و هم در دنیای معاصر و مدرن، فابلیتهای کارکردی عاملی مهم و درجه اول، در انگیزه و شکلگیری تحولات خوشنویسی بودهاست. اگر چه زیبایی بصری نیز بدون شک مورد نظر خطاطان قرار گرفته اما به ویژه امروز، صنعت چاپ و یک دستی و متحدالشکلی مکاتبات، این بعد عملکردی خطاطی را به حداقل رسانده و در کنار آن جنبههای دیگر خطاطی اهمیت یافتهاست. خوشنویسی در ایام گذشته و دنیای سنتی، پیوسته در تمام وجوه با نوعی تحول آرام و نوآوری در غالب رعایت قواعد سنتی همراه بودهاست، اما در فضای سنتی کذشته، بهدلیل عدم نیاز عامه مردم به طور مستمر و روزمره به خط و فقدان نیازهای تجاری و انتشاراتی و تبلیغاتی، اهداف خوشنویسی ترکیبی بودهاست از زیبایی بصری باآسانی، سرعت و سهولت نگارش و خوانایی اثر تا بتواند روند مراسالات و مکاتبات و امور دیوانی و تا حدودی نیز انتقال دانش و اطلاعات را سرعت و سهولت بخشد.
نوآوری، مهمترین خاستگاه تحولات خط در یکصدو پنجاه سال اخیر میباشد. امروزه خوشنویسان تلاش دارند هنری چنین منظم و منضبط و به دقت تعریف و پیش بینی شده را با شعله خلاقیتهایی پرتب و تاب و پرحرکت و متفاوت و متغیر بیامیزند بهطوریکه در عین نمایش و انتقال جهان متغیر و شیوههای گوناگون دورانهای متفاوت، اساس و بنیان آن نظام و انتظام همچنان دست نخورده بماند. شگفتی خوشنویسی ایرانی در ایجاد کار خلاقه با تیغه نازکی است که ساختار و استحکام فولادین آن غیر قابل شکستن مینماید و در عین حالی که هنرمند میتواند، تا حد دلخواه، آن را خم کند و بتاباند، اما همچنان حرمت و هراس آن را دارد که با خم شدن بیش از حد آن میتواند تیغه در هم بشکند و در بازی شکست بخورد. از همین رو درک و دریافت ماجراهای به ظاهر مستور و مبهم و نامرئی اما در باطن توفانی و تپنده و خلاقه خوشنویسی کار چندان سادهای نیست. تحمیل قالبها و چهارچوبههای به عاریت گرفته شده از جاها و دورانهای دیگر بر آن پاسخ مناسبی در پی نخواهد داشت و به خاطر یکنواختی ظاهری آن، چه زود و چه آسان میتوان آن را تنها در حد صنعت و مهارت فنی قابل توجه دورانی سپری شده بهشمار آورد، که چنان نیست.
خوشنویسی ایرانی با از دست رفتن مصرف اصلی آن یعنی کتابت از قرن سیزدهم هجری شکلی دیگر یافت. جنبههای خلاقه و روشهای شخصی و شیوه گرایانه آن نمود بیشتری پیدا کرد و با رواج «سیاهمشق»ها دوران تازهای فرا رسید که معنای متن و انتقال کتابت مفهوم و اهمیت اصلی خود را- که همیشه مهمترین وجه مقرر و اسباب اتصال خوشنویس و مخاطب بود - از دست داد و قرائت شدن یا نشدن یک قطعه خوشنویسی سیاهمشق چندان اهمیت و اجباری نیافت. از همین جا بود که خوشنویسی توانست در جست وجوی خلاقیت و خلوص تجریدی خود برآید و زمینه برای تجربههای جدیدی چون «نقاشیخط» معاصر ایران فراهم آید. جست وجویی که با فاصله گرفتن از «الزام ادبی» همیشگی خود به سوی افق تازه ضرباهنگهای تازه ترکیب شده و مفهوم به بیرون جهیده از قالبهای معین و مکرر قدیمی روانه شدهاست و همچنان حتا با حذف و تغییر بسیاری از قراردادهای الزام آورنده قدیمی، توانسته روح اصلی و همیشگی خود را زنده و تابناک نگاه دارد و حرفی تازه برای جهانی تازه داشته باشد.
تحولات فرهنگی ـ هنری و سیاسی ـ اجتماعی و فناوری که زمینه ساز نوآوری متفاوتی در خوشنویسی ایرانی شدهاند در ایران، طی دو حرکت در دورههای قاجار و پهلوی خطاطی و خوشنویسی را تحت تأثیر قرار دادهاند:
نیازهای جامعه، در هر مقطع زمانی خود محل بررسی است. رقابتهای تجاری، تبلیغات، اعم از آگهیها و پوسترها و همچنین روزنامهها و کتب و سایر نشریات به هنرمندان فرصتی بخشیدند که با هوشیاری خاص خود اشکال هنری تازه را در روندی جدید به کار گیرند، نیازهای تبلیغاتی تجاری، سینماها، کتابها، روزنامهها و مسابقات، بیان جدید بصری را طلب میکردند. خط و خوشنویسی میتوانست این نیازها را برآورده نماید. این بار وظیفه بصری خط بر وظیفه مراسلاتی و مکاتباتی برتری یافت و به معنای دیگر در روند رقابت زیبایی و سودمندی (در زمینه مراسلات) زیبایی گوی سبقت را ربود. خطاطی، در روند تحولات جدید، وظیفه خود را خوانایی و سهولت نگارش و سرعت مراودات و مراسلات نمیداند کم یا بیش به فرمی زیبا تبدیل شدهاست که در درجه اول معنای خود را نه فقط القا نمیکند بلکه ادعایی نیز ندارد. در دورههای معاصر، در نقاشی ارایه فرم محض، نه تنها جرم نیست بلکه مطلوب نیز هست زیرا مخاطب مختار است که هر چه میخواهد ببیند و هر طور دوست دارد قرائت کند. اما در گرافیک، بهویژه در روند کاربردهای زندگی روزمره هنرمند ناچار است زیبایی را با سودمندی و گویایی ترکیب کند انبوه مخاطبان خود را که اغلب عامه مردمند، نه نخبگان، راضی نماید.
بنابراین، نقاشی به یاری خطاطی جدید آمد و نقاسیخط شکل گرفت. این تمهیدات جدید، عبارتاند از: ترکیب بندی، رنگ عناصر خیال و رمزهای تصویری که به حوزه و قلمرو مربوطه نزدیکند (مثلاً سینما یا تبلیغ قالی). اما همه شگردهای بالا، هنگام مفید میافتد که بینده و مخاطب با مشارکت فعال خود در فهم و خواند خط جدید تلاش نماید…. و این یکی از مهمترین ویژگیهای تحول خوشنویسی در خط معاصر است.[۵]
این برخورد با نوشتار را هنرمندان سقاخانه و از جمله زندهرودی از او را در نوشته بر طلسمها و زیارتگاهها برگرفته بودند، عدم توجه این دسته از هنرمندان به معانی کلمات برای برخی از منتقدان قابل پذیرش نبود. «در نمایشگاهی همین نوشتهها بودند که کفر جلال آل احمد را در آوردند تا آن مقاله تند و تیز را نوشت. آل احمدت پرت و پلاهایی را که زنده رودی برای پر کردن متن کارش نوشته بود زیادی جدی گرفت و برای او که نقاشی را از من تبعات ادبیات میشمرد و جای پایین تری برایش قائل بود هضم این نکته که زنده رودی ادبیات – یعنی کلام – را مجموعه درهم و برهمی فرض کند که فقط به درد پرکردن فضاهای خالی یک تابلو نقاشی میخورد آسان نبود.» [۷] البته گاهی نیز علاوه بر خاصیت بصری کلام، مفاهیم آنها نیز برای هنرمندان این گروه مورد توجه قرار میگرفت تا آثار ارزشمندی را پدید آورند از جمله میتوان به حجمهای «هیچ» پرویز تناولی اشاره نمود. ادامه همین نگاه تصویری به خطوط و تداوم تلاش گروه دیگری از هنرمندان سبب پیدایی «نقاشیخط» گردید. استفاده از نشانههای مذهبی و عناصر نهفته در فرهنگ شیعه که مشهورترین آنها نمادهای عاشورا بود نیز وجه مشترکی میان سقاخانهایها میباشد. حتی استفاده از زیبایی شناسی این فرهنگ همچون استفاده از رنگهای سنتی قدیمی، چنانکه با دیدن بسیاری از کارهای آنها مخاطب به یاد، حسینیه، تکیه و عزاداریهای ماه محرم میافتاد. بکارگیری دستمایههایی چون پنجه، علم، ضریح، دخیل، پرچم و حتی طلسم، اسطرلاب، جام چهل کلید و... که هر کدام نشانگر مفاهیم تاریخی – فرهنگی بودند و ترکیب این نمادهای انتزاعی، جدای از فرم واقعی آنها، فضایی نوین را پدید میآورد.[۸]
هنرمندانی چون زنده رودی خط را در مرز جنبشی پیش بردند و پرویز تناولی خط را در مجسمههای «هیچ» یا نقاشی «هیچ» بر روی کاسه بشقابها، متحول نمود و به دنبال آنان فرامرز پیلارام آنچنان تغییر شکلهایی در حروف به وجود آورد که به کلی رابطه فرم و محتوی را از هم گسست و خط در آثار او به مجموعهای از حرکت حروف در بطن سطوح رنگی تبدیل گردید. رضا مافی نیاز با سیاه مشقهای خود این سنت شکنی را ادامه داد تا نوبت به محمد احصایی رسید که در آخرین تحولات هنری خود فقط به یک مجموعهای از حرکت حروف دست یافت و نام آن را بسم الله نهاد.[۹]
پس از آن نصرالله افجهای با خط، نقاشی کرد و بالاخره جلیل رسولی از خط و چسباندنیها به یکدیگر سعی نمود ضمن احترام به رابطه فرم و محتوی در خط، از طریق چسباندن ترمهها و نمدها و نظایر آن به تابلوی خط، غنای ملی و زیبایی سنتی ببخشد. همچنین هادی روشن ضمیر با استفاده از ورق طلا در آثار نقاشی خط سبکی نو در این رشته پدید آورد... پس از انقلاب هنرمندان زیادی در عرصه نوآوری با خط و یا نقاشیخط بخت خود را آزمودند و این روند ادامه داشتهاست تا آخرین دست آورد خط به نام مُعَلی توسط عجمی در سال ۱۳۷۸ شمسی پا به صحنه نهاد. این خط که به عنوان شیوهای جدید در خوشنویسی مورد اقبال قرار گرفته تلاش میکند رابطه فرم و محتوا را حفظ نماید. توسل به نام علی ابن ابی طالب الهام بخش هنرمند، در تحول حروف و ترکیب بندی بودهاست.[۱۰]
از آنجایی که هنرمندان نوین از دشواری خط و ناخوانایی آن واهمه نداشتهاند جسورانه و بی دریغ درروند ایجاد نوآوری از اقلام قدیم استفاده کردهاند. ظرفیت بالای نوآوری در کلیه خطوط و قلمهای مختلف خوشنویسی سنتی از خط کوفی و یا خط ثلث در قرن دوم و سوم گرفته و تا «معلی» در قرن پانزدهم هجری ادامه داشته و حتی گسترش یافتهاست برای هنرمندان فرصتی فراهم آورده که تمامی اقلام خط توجه نمایند. آنان نه تنها تعلیق و نستعلیق و شکسته، به عنوان خطوط کاملا ایرانی بلکه شکلهای قدیمتر و گمنامتر خط را نیز چون رقاع و محقق و ریحان و در شکلهای هندسی، کوفی را چون خط بنایی (معقلی) و حتی کوفی گیاهی را نیز به عنوان مواد خام آثار خود تلقی نمودند. نکته مهم اینست که طی استفاده از تکنیکهای ساده با قلمنی و مرکب گرفته تا قلممو و رنگ روغن و حتی امروزه کامپیوتر دیجیتال آرت، هیچ یک از اقلام خط سنتی با هنر مدرن در تضاد قرار نگرفتهاند و قابلیت بالای خطوط سنتی با همه قواعد محکمش فرصت همزیستی خط با فناوری و هنر معاصر را به بهترین وجهی ایجاد نمودهاست.[۱۱]
منبع:fa.wikipedia.org
فرامرز پیلارام، رضا مافی، حسین زندهرودی، نصرالله افجهای و محمد احصایی در پیدایش و پیشبرد این هنر در ایران موثر بودهاند.
محمد احصایی را بنیانگذار نقاشیخط در ایران میدانند چرا که او از حروف به عنوان وسیلهای برای بیان استفاده کرد.[۱]او که خوشنویسی توانا بود و در کار نقاشیخط و ارائه و توسعه آن بیش از دیگران پایمردی کرد و تاکنون در عرصه داخلی و بین المللی درخشیدهاست.[۲]
خاستگاه
در هر دو بخش در روند خلاقیتهای نوآورانه، هنرمندان به چنان ابداعاتی در خط دست یافتند که میتوان آن را مجموعهای از سنت شکنیها، نام نهاد، شاید بتوان گفت مهمترین سنتشکنی در رابطه، فرم و محتوا صورت گرفت. در دنیای سنتی، خط وظیفه داشت که مفهوم را به آسان ترین، سهل ترین، سریعترین و خواناترین وجهی بیان نماید تا در نگاه اول فرم و محتوی و شکل و مفهوم یک جا به بیننده و خواننده القاء شود. اما اینک وظیفه مهم خط زیبایی و تبلیغ است. لهذا، هنرمندان در حالی که بدیع بودن و شگفتی را همراه زیبایی از اهداف مهم بصری تعیین نمودند با سه اقدام مهم عرصه نوآوری یعنی، تغییر شکل (دفرماسیون) در حروف اغراق در حروف (اگزجریشن) و ساده سازی (استیلزیشن) آن چنان تحولاتی در حروف ایجاد نمودند تا بتوانند زیبایی و قدرت ارایه و روح تبلیغ گرای آن را بالا ببرند. از این روی، خط در نگاه اول نه میتوانست و نه میخواست که در روند این تغییرات مفاهیم را همراه با شکل، یکجا القا نماید. در نقاشی، از این هم، پا فراتر نهاده شد و به تمامی رابطه مفهوم و شکل از هم گسیخته گردید و خط در کنار رنگ و سایر اشکال به جزیی از ترکیب بندی تبدیل گردید و تغییر شکل و تکرار حروف فقط به قصد زیبایی از اهداف مهم هنر خط تلقی گردید.[۳]
هم در نظام سنتی و هم در دنیای معاصر و مدرن، فابلیتهای کارکردی عاملی مهم و درجه اول، در انگیزه و شکلگیری تحولات خوشنویسی بودهاست. اگر چه زیبایی بصری نیز بدون شک مورد نظر خطاطان قرار گرفته اما به ویژه امروز، صنعت چاپ و یک دستی و متحدالشکلی مکاتبات، این بعد عملکردی خطاطی را به حداقل رسانده و در کنار آن جنبههای دیگر خطاطی اهمیت یافتهاست. خوشنویسی در ایام گذشته و دنیای سنتی، پیوسته در تمام وجوه با نوعی تحول آرام و نوآوری در غالب رعایت قواعد سنتی همراه بودهاست، اما در فضای سنتی کذشته، بهدلیل عدم نیاز عامه مردم به طور مستمر و روزمره به خط و فقدان نیازهای تجاری و انتشاراتی و تبلیغاتی، اهداف خوشنویسی ترکیبی بودهاست از زیبایی بصری باآسانی، سرعت و سهولت نگارش و خوانایی اثر تا بتواند روند مراسالات و مکاتبات و امور دیوانی و تا حدودی نیز انتقال دانش و اطلاعات را سرعت و سهولت بخشد.
نوآوری، مهمترین خاستگاه تحولات خط در یکصدو پنجاه سال اخیر میباشد. امروزه خوشنویسان تلاش دارند هنری چنین منظم و منضبط و به دقت تعریف و پیش بینی شده را با شعله خلاقیتهایی پرتب و تاب و پرحرکت و متفاوت و متغیر بیامیزند بهطوریکه در عین نمایش و انتقال جهان متغیر و شیوههای گوناگون دورانهای متفاوت، اساس و بنیان آن نظام و انتظام همچنان دست نخورده بماند. شگفتی خوشنویسی ایرانی در ایجاد کار خلاقه با تیغه نازکی است که ساختار و استحکام فولادین آن غیر قابل شکستن مینماید و در عین حالی که هنرمند میتواند، تا حد دلخواه، آن را خم کند و بتاباند، اما همچنان حرمت و هراس آن را دارد که با خم شدن بیش از حد آن میتواند تیغه در هم بشکند و در بازی شکست بخورد. از همین رو درک و دریافت ماجراهای به ظاهر مستور و مبهم و نامرئی اما در باطن توفانی و تپنده و خلاقه خوشنویسی کار چندان سادهای نیست. تحمیل قالبها و چهارچوبههای به عاریت گرفته شده از جاها و دورانهای دیگر بر آن پاسخ مناسبی در پی نخواهد داشت و به خاطر یکنواختی ظاهری آن، چه زود و چه آسان میتوان آن را تنها در حد صنعت و مهارت فنی قابل توجه دورانی سپری شده بهشمار آورد، که چنان نیست.
خوشنویسی ایرانی با از دست رفتن مصرف اصلی آن یعنی کتابت از قرن سیزدهم هجری شکلی دیگر یافت. جنبههای خلاقه و روشهای شخصی و شیوه گرایانه آن نمود بیشتری پیدا کرد و با رواج «سیاهمشق»ها دوران تازهای فرا رسید که معنای متن و انتقال کتابت مفهوم و اهمیت اصلی خود را- که همیشه مهمترین وجه مقرر و اسباب اتصال خوشنویس و مخاطب بود - از دست داد و قرائت شدن یا نشدن یک قطعه خوشنویسی سیاهمشق چندان اهمیت و اجباری نیافت. از همین جا بود که خوشنویسی توانست در جست وجوی خلاقیت و خلوص تجریدی خود برآید و زمینه برای تجربههای جدیدی چون «نقاشیخط» معاصر ایران فراهم آید. جست وجویی که با فاصله گرفتن از «الزام ادبی» همیشگی خود به سوی افق تازه ضرباهنگهای تازه ترکیب شده و مفهوم به بیرون جهیده از قالبهای معین و مکرر قدیمی روانه شدهاست و همچنان حتا با حذف و تغییر بسیاری از قراردادهای الزام آورنده قدیمی، توانسته روح اصلی و همیشگی خود را زنده و تابناک نگاه دارد و حرفی تازه برای جهانی تازه داشته باشد.
تحولات فرهنگی ـ هنری و سیاسی ـ اجتماعی و فناوری که زمینه ساز نوآوری متفاوتی در خوشنویسی ایرانی شدهاند در ایران، طی دو حرکت در دورههای قاجار و پهلوی خطاطی و خوشنویسی را تحت تأثیر قرار دادهاند:
دوره اول تحولات در خوشنویسی ایرانی ـ دوران قاجار ـ (دوره نوآوری در جامعه سنتی)
دوره دوم تحولات در خوشنویسی ایرانی ـ دوران پهلوی - (دوره نوسازی)
دوره سوم تحولات در خوشنویسی ایرانی ـ دوران پس از انقلاب اسلامی - (دوره تجربههای متفاوت)
نیازهای جامعه، در هر مقطع زمانی خود محل بررسی است. رقابتهای تجاری، تبلیغات، اعم از آگهیها و پوسترها و همچنین روزنامهها و کتب و سایر نشریات به هنرمندان فرصتی بخشیدند که با هوشیاری خاص خود اشکال هنری تازه را در روندی جدید به کار گیرند، نیازهای تبلیغاتی تجاری، سینماها، کتابها، روزنامهها و مسابقات، بیان جدید بصری را طلب میکردند. خط و خوشنویسی میتوانست این نیازها را برآورده نماید. این بار وظیفه بصری خط بر وظیفه مراسلاتی و مکاتباتی برتری یافت و به معنای دیگر در روند رقابت زیبایی و سودمندی (در زمینه مراسلات) زیبایی گوی سبقت را ربود. خطاطی، در روند تحولات جدید، وظیفه خود را خوانایی و سهولت نگارش و سرعت مراودات و مراسلات نمیداند کم یا بیش به فرمی زیبا تبدیل شدهاست که در درجه اول معنای خود را نه فقط القا نمیکند بلکه ادعایی نیز ندارد. در دورههای معاصر، در نقاشی ارایه فرم محض، نه تنها جرم نیست بلکه مطلوب نیز هست زیرا مخاطب مختار است که هر چه میخواهد ببیند و هر طور دوست دارد قرائت کند. اما در گرافیک، بهویژه در روند کاربردهای زندگی روزمره هنرمند ناچار است زیبایی را با سودمندی و گویایی ترکیب کند انبوه مخاطبان خود را که اغلب عامه مردمند، نه نخبگان، راضی نماید.
بنابراین، نقاشی به یاری خطاطی جدید آمد و نقاسیخط شکل گرفت. این تمهیدات جدید، عبارتاند از: ترکیب بندی، رنگ عناصر خیال و رمزهای تصویری که به حوزه و قلمرو مربوطه نزدیکند (مثلاً سینما یا تبلیغ قالی). اما همه شگردهای بالا، هنگام مفید میافتد که بینده و مخاطب با مشارکت فعال خود در فهم و خواند خط جدید تلاش نماید…. و این یکی از مهمترین ویژگیهای تحول خوشنویسی در خط معاصر است.[۵]
شکلگیری نقاشی خط
این برخورد با نوشتار را هنرمندان سقاخانه و از جمله زندهرودی از او را در نوشته بر طلسمها و زیارتگاهها برگرفته بودند، عدم توجه این دسته از هنرمندان به معانی کلمات برای برخی از منتقدان قابل پذیرش نبود. «در نمایشگاهی همین نوشتهها بودند که کفر جلال آل احمد را در آوردند تا آن مقاله تند و تیز را نوشت. آل احمدت پرت و پلاهایی را که زنده رودی برای پر کردن متن کارش نوشته بود زیادی جدی گرفت و برای او که نقاشی را از من تبعات ادبیات میشمرد و جای پایین تری برایش قائل بود هضم این نکته که زنده رودی ادبیات – یعنی کلام – را مجموعه درهم و برهمی فرض کند که فقط به درد پرکردن فضاهای خالی یک تابلو نقاشی میخورد آسان نبود.» [۷] البته گاهی نیز علاوه بر خاصیت بصری کلام، مفاهیم آنها نیز برای هنرمندان این گروه مورد توجه قرار میگرفت تا آثار ارزشمندی را پدید آورند از جمله میتوان به حجمهای «هیچ» پرویز تناولی اشاره نمود. ادامه همین نگاه تصویری به خطوط و تداوم تلاش گروه دیگری از هنرمندان سبب پیدایی «نقاشیخط» گردید. استفاده از نشانههای مذهبی و عناصر نهفته در فرهنگ شیعه که مشهورترین آنها نمادهای عاشورا بود نیز وجه مشترکی میان سقاخانهایها میباشد. حتی استفاده از زیبایی شناسی این فرهنگ همچون استفاده از رنگهای سنتی قدیمی، چنانکه با دیدن بسیاری از کارهای آنها مخاطب به یاد، حسینیه، تکیه و عزاداریهای ماه محرم میافتاد. بکارگیری دستمایههایی چون پنجه، علم، ضریح، دخیل، پرچم و حتی طلسم، اسطرلاب، جام چهل کلید و... که هر کدام نشانگر مفاهیم تاریخی – فرهنگی بودند و ترکیب این نمادهای انتزاعی، جدای از فرم واقعی آنها، فضایی نوین را پدید میآورد.[۸]
هنرمندانی چون زنده رودی خط را در مرز جنبشی پیش بردند و پرویز تناولی خط را در مجسمههای «هیچ» یا نقاشی «هیچ» بر روی کاسه بشقابها، متحول نمود و به دنبال آنان فرامرز پیلارام آنچنان تغییر شکلهایی در حروف به وجود آورد که به کلی رابطه فرم و محتوی را از هم گسست و خط در آثار او به مجموعهای از حرکت حروف در بطن سطوح رنگی تبدیل گردید. رضا مافی نیاز با سیاه مشقهای خود این سنت شکنی را ادامه داد تا نوبت به محمد احصایی رسید که در آخرین تحولات هنری خود فقط به یک مجموعهای از حرکت حروف دست یافت و نام آن را بسم الله نهاد.[۹]
پس از آن نصرالله افجهای با خط، نقاشی کرد و بالاخره جلیل رسولی از خط و چسباندنیها به یکدیگر سعی نمود ضمن احترام به رابطه فرم و محتوی در خط، از طریق چسباندن ترمهها و نمدها و نظایر آن به تابلوی خط، غنای ملی و زیبایی سنتی ببخشد. همچنین هادی روشن ضمیر با استفاده از ورق طلا در آثار نقاشی خط سبکی نو در این رشته پدید آورد... پس از انقلاب هنرمندان زیادی در عرصه نوآوری با خط و یا نقاشیخط بخت خود را آزمودند و این روند ادامه داشتهاست تا آخرین دست آورد خط به نام مُعَلی توسط عجمی در سال ۱۳۷۸ شمسی پا به صحنه نهاد. این خط که به عنوان شیوهای جدید در خوشنویسی مورد اقبال قرار گرفته تلاش میکند رابطه فرم و محتوا را حفظ نماید. توسل به نام علی ابن ابی طالب الهام بخش هنرمند، در تحول حروف و ترکیب بندی بودهاست.[۱۰]
از آنجایی که هنرمندان نوین از دشواری خط و ناخوانایی آن واهمه نداشتهاند جسورانه و بی دریغ درروند ایجاد نوآوری از اقلام قدیم استفاده کردهاند. ظرفیت بالای نوآوری در کلیه خطوط و قلمهای مختلف خوشنویسی سنتی از خط کوفی و یا خط ثلث در قرن دوم و سوم گرفته و تا «معلی» در قرن پانزدهم هجری ادامه داشته و حتی گسترش یافتهاست برای هنرمندان فرصتی فراهم آورده که تمامی اقلام خط توجه نمایند. آنان نه تنها تعلیق و نستعلیق و شکسته، به عنوان خطوط کاملا ایرانی بلکه شکلهای قدیمتر و گمنامتر خط را نیز چون رقاع و محقق و ریحان و در شکلهای هندسی، کوفی را چون خط بنایی (معقلی) و حتی کوفی گیاهی را نیز به عنوان مواد خام آثار خود تلقی نمودند. نکته مهم اینست که طی استفاده از تکنیکهای ساده با قلمنی و مرکب گرفته تا قلممو و رنگ روغن و حتی امروزه کامپیوتر دیجیتال آرت، هیچ یک از اقلام خط سنتی با هنر مدرن در تضاد قرار نگرفتهاند و قابلیت بالای خطوط سنتی با همه قواعد محکمش فرصت همزیستی خط با فناوری و هنر معاصر را به بهترین وجهی ایجاد نمودهاست.[۱۱]
منبع:fa.wikipedia.org