هنرمند باید اینگونه باشد ...
نويسنده: مرتضي مهدوي يگانه
اگر هنر را آن گونه كه امام راحل (ره)، هنرمندانه «دميدن روح تعهد در انسان ها» دانستند، تعريف كنيم، بايد مقوله اي به عنوان «هنر معنوي» يا «هنر ديني»، و به باور و تعبير نگارنده «هنر راستين» را اذعان نماييم.
از اين روست كه هنرهاي ديگر و به تعبير صحيح تر، مراتب ديگر هنر، بايد به نوعي، هرچند غيرمستقيم، در خدمت رشد و تعالي انسان وبراي تحقق هدف آفرينش او و در يك سخن، براي دميدن روح تعهد در او باشد. درغير اين صورت، بايد آنها را «هنر كاذب» بناميم؛ هنري كه صرفاً براي سرگرمي و گذراندن وقت او و بدون داشتن يك هدف و غايت معقول، منطقي و متعالي است و او را قرين غفلت و بي خبري مي سازد؛ چه رسد به اين كه او را به سوي گناه، سقوط اخلاقي، دوري از هدف خلقت و هويت حقيقي انساني و احياناً ديگر مقاصد شوم استعماري وسياسي سوق دهد كه آن گاه براي نامگذاري آن بايد صفات و پسوندهاي ديگري را به دنبال واژه «هنر» ذكر كرد.
«هنر راستين» در حقيقت، جلوه صنع حضرت حق در عالم، بخصوص، خلقت انسان است؛ و نخستين «هنرمند» در عالم هستي، حضرت ربوبي است كه تمام آفرينش را نمايشگاهي از علم، حكمت، لطافت، ژرفايي، رسايي، زيبايي، والايي و نوعي تنزه و قداست قرار داده است.
به همين روي، «هنر راستين» را بايد تجليگاه چنين عناصري دانست. از اين منظر، در واقع، نگاه به بعد تكوين و تشريع به هم در آميخته و به يكديگر پيوند يافته است.
در بعد تكوين، خداوند تمام اين عالم را آفريد و آن را مسخر انسان كرد و در خدمتش قرار داد تا هدف آفرينش او تحقق يابد. هماهنگ با آن، در بعد تشريع نيز حضرت حق در ميان همه موجودات، تنها انسان را مسئول و متعهد آفريد؛ متعهد به بندگي و عبوديت؛ و از او خواست كه به اين عهد و پيمان، وفادار بماند؛ و از سوي ديگر، رسالت همه پيامبران و امامان را سوق دادن انسان به سوي اين پيمان و «دميدن روح اين تعهد در بندگان خود» قرار داد.
هنرمندان راستين عالم
از آنچه گذشت، آشكار گشت كه پيامبران و امامان، رهبران ديني و اولياي الهي «هنرمندان راستين» عالمند كه آمده اند تا انسان را به سوي هدف خلقتش راهبر شوند و روح تعهد بندگي در او بدمند و اين، همان «هنر راستين» است.
در ميان اين اوليا و مردان بزرگ الهي، كساني را مي نگريم كه موقعيت ممتاز آنان در اين عرصه، بسيار چشمگير است و عنايت اين مقال اكنون به يكي از ايشان است؛ كسي كه ما از او به عنوان «آينه محمدي» ياد مي كنيم؛ آينه اي كه سر تا پا جلوه اي بس زيبا از ابعاد وجودي والاترين هنرمند راستين آفرينش، يعني خاتم پيامبران (ص) را به نمايش گذاشت؛ آن كه خوي و روي و گفت وگويش، پيامبرگونه بود. آينه اي كه وقتي نظاره اش مي كردي، پيامبر خدا را مي ديدي. لابد ازاين اشارات، دريافته ايد كه او، كسي جز حضرت علي اكبر، فرزند گرانقدر سالار شهيدان، حضرت حسين بن علي(ع) نيست. آري همان كه آن امام همام در تبيين منزلت بلند او فرمود: «هرگاه ما مشتاق زيارت پيامبر خدا(ص) مي شديم، به او مي نگريستيم». و فرمود: «او در خلق و خلق و منطق، از همه به پيامبر (ص) نزديكتر و شبيه تر است.»
اكنون همه آنچه مي خواهيم بگوييم اين است كه گل چه سان به باغبان مي ماند و عكس ماه در آينه نيز، ماه است و همه هنر آن است كه تو اين عكس را در وجود انسانها منعكس كني.
راز اين شباهت و همساني
چه بسيار از ژرف انديشان و فرزانگان كه كوشيده اند با كليد تعقل و انديشمندي، اندكي از قفل اين معما بگشايند و از ژرفاي اين عرفان شگرف، نصيبي به ارمغان برند. آنان خواسته اند كه دريابند راز اين شباهت و رمز اين همساني چيست؛ و چه بسيار نيز كه در بيان اسرار و لطايف آن، داد سخن داده اند؛ كه همه آنها را ارج مي نهيم و حرمتشان را پاس مي داريم. اما ما در اين نوشتار، برآنيم كه اين «آينه محمدي» را از زاويه ديگري بنگريم و عكس رخساره احمدي در آن را از ديدگاه معنوي نظاره كنيم.
در اين نگاه، راز اين شباهت و همساني جز تجلي آن «هنر راستين» در اين آينه، چيز ديگري نيست.
معناي سخن اين است كه بزرگترين «هنرمند راستين» يعني پيامبر گرامي اسلام(ص) در آينه وجودي حضرت علي اكبر (ع) جلوه گر شد و از طريق آن در عالم انعكاس يافت. از آنجا كه مجال اين مقال، اندك است، تنها يك تجلي ازاين جلوه گري را در «آينه محمدي» به تماشا مي نشينيم.
اكنون كه برحقيم...
آن گاه كه قافله عاشورايي امام حسين(ع) به نزديكي كربلا مي رسد، ديدگان حق بين آن حضرت به هم مي نشيند. لحظاتي مي گذرد. امام ديده از هم مي گشايد و مي گويد: «انالله و انااليه راجعون»؛ و اين، يعني اشارت به شهادت و كشته شدن.
گل سرخ و عطرآگين باغ حسيني، علي اكبر در كنار پدر گرامي خويش، ره مي سپرد. با شنيدن آن كلام، عرض مي كند: «پدرجان، از چه رو اين سخن را فرموديد؟» و امام پاسخ مي دهد: «فرزندم! شنيدم هاتفي ندا مي داد: اين قافله مي رود، درحالي كه مرگ در پي آن روان است.»
در اينجا، زاده ليلا كه عالمي را مجنون خود كرده، سخني مي گويد كه بيت الغزل قصيده سپيد آسماني و حماسه سرخ قرآني و حيات سبز انساني است؛ سخني كه تا قيامت بر تارك بلند تاريخ مي درخشد؛ انسان را معنا مي بخشد، و هدف خلقتش را ترجمه مي كند، اسلام ناب را تبيين كرده و آرمان و رسالت، تمامي پيامبران و خصوصاً حضرت ختم رسالت(ص) را به زيبايي هرچه تمام تر به نمايش مي گذارد. او مي گويد: «اگر ما برحقيم، پس ديگر از شهادت چه باك؟»ء و اين سخن، صورت مكتوب همان «هنر راستين» است، زيرا به راستي، مسئوليت و آرمان بلند آدمي را در ژرفاي دل و جان او القا مي كند و روح تعهد الهي و انساني وي را در وجودش مي دمد.
اكنون اگر من و تو، اين كلام بلند را زير ذره بين معرفت بنگريم، صدق حقيقت مزبور را درك خواهيم كرد. راستي اگر اين باور عميقاً بر وجود ما بنشيند كه «چون برحقيم، پس باكي از شهادت نخواهيم داشت»، آيا شاخسار اين طوباي يقين و معرفت، شكوفه نخواهد كرد؟ و از جنس تعهد و حماسه و افتخار، ميوه نخواهد داد؟ يقيناً همين سان است. شايد نياز به تأكيد نباشد كه اينها، سخن پردازي و لفاظي نيست، بلكه عين حقيقت و متن واقعيت است. آيا آن حقيقت بزرگ و آن باور سترگ كه از زبان حضرت علي اكبر(ع) جلوه كرد، مسئوليت آفرين، تعهدزا، انگيزه بخش، قدرت آور و حركت دهنده نيست؟ آيا در همه ابعاد فردي و اجتماعي انسان ها، در ميدان هاي نبرد و مبارزه با دشمن درون و برون، استكبارستيزي، ذلت ناپذيري، عزت طلبي، گناه ستيزي و مقابله با تهاجم فرهنگي دشمن، و خلاصه در رشد و تعالي انسان وجامعه و پيشبرد اهداف و آرمان هاي نظام مقدس جمهوري اسلامي، تأثيرگذار و بلكه سرنوشت ساز نيست؟
بايد اذعان كرد كه چرا، همين سان است، و آيا تجربه سالها دفاع و مقابله با دشمن از آغاز انقلاب اسلامي تاكنون، گواه صادق اين مدعا نيست؟
ضرورت معرفي شخصيت علي اكبر (ع)
و اي كاش اين نوشتار مجالي داشت تا ابعاد كاربردي و عيني سخن ارزنده و سازنده آن «آينه محمدي» را بيشتر شكافته و ارائه مي داديم. شايد مقالي ديگر بايد، تا بتوان در اين زمينه بهتر سخن راند و قلم دواند.
در يك سخن بدون هيچ تعصبي مي گوييم: زيباترين الگو و اسوه براي جوان امروز، علي اكبر حسين(ع) است. شما آن تصوير زيباي رسالت محمدي و دميدن روح تعهد در انسان را در اين آينه زلال و شفاف، هنرمندانه به جوانان نشان دهيد، تا بنگريد چگونه عاشق و مشتاق آن مي شوند! شما اين چشمه سار زيبا و جريان آن در جويبارهاي حيات آدمي، در همه ابعادش را براي انسان ها ترسيم كنيد، تا ببينيد فطرت و ضمير پاك و خردمندي آنان چگونه به سوي آن هجوم مي برد!
آري با شما آن عكس زيبا در اين «آينه محمدي» را در آئينه دل و جان آدميان منعكس سازيد، تا مشاهده كنيد چه سان گمشده خود را در آغوش خواهند گرفت!
... و اين، رسالت راستين هنرمندان فرهيخته است: «دميدن روح تعهد در انسان ها».
منبع: روزنامه کیهان
از اين روست كه هنرهاي ديگر و به تعبير صحيح تر، مراتب ديگر هنر، بايد به نوعي، هرچند غيرمستقيم، در خدمت رشد و تعالي انسان وبراي تحقق هدف آفرينش او و در يك سخن، براي دميدن روح تعهد در او باشد. درغير اين صورت، بايد آنها را «هنر كاذب» بناميم؛ هنري كه صرفاً براي سرگرمي و گذراندن وقت او و بدون داشتن يك هدف و غايت معقول، منطقي و متعالي است و او را قرين غفلت و بي خبري مي سازد؛ چه رسد به اين كه او را به سوي گناه، سقوط اخلاقي، دوري از هدف خلقت و هويت حقيقي انساني و احياناً ديگر مقاصد شوم استعماري وسياسي سوق دهد كه آن گاه براي نامگذاري آن بايد صفات و پسوندهاي ديگري را به دنبال واژه «هنر» ذكر كرد.
«هنر راستين» در حقيقت، جلوه صنع حضرت حق در عالم، بخصوص، خلقت انسان است؛ و نخستين «هنرمند» در عالم هستي، حضرت ربوبي است كه تمام آفرينش را نمايشگاهي از علم، حكمت، لطافت، ژرفايي، رسايي، زيبايي، والايي و نوعي تنزه و قداست قرار داده است.
به همين روي، «هنر راستين» را بايد تجليگاه چنين عناصري دانست. از اين منظر، در واقع، نگاه به بعد تكوين و تشريع به هم در آميخته و به يكديگر پيوند يافته است.
در بعد تكوين، خداوند تمام اين عالم را آفريد و آن را مسخر انسان كرد و در خدمتش قرار داد تا هدف آفرينش او تحقق يابد. هماهنگ با آن، در بعد تشريع نيز حضرت حق در ميان همه موجودات، تنها انسان را مسئول و متعهد آفريد؛ متعهد به بندگي و عبوديت؛ و از او خواست كه به اين عهد و پيمان، وفادار بماند؛ و از سوي ديگر، رسالت همه پيامبران و امامان را سوق دادن انسان به سوي اين پيمان و «دميدن روح اين تعهد در بندگان خود» قرار داد.
هنرمندان راستين عالم
از آنچه گذشت، آشكار گشت كه پيامبران و امامان، رهبران ديني و اولياي الهي «هنرمندان راستين» عالمند كه آمده اند تا انسان را به سوي هدف خلقتش راهبر شوند و روح تعهد بندگي در او بدمند و اين، همان «هنر راستين» است.
در ميان اين اوليا و مردان بزرگ الهي، كساني را مي نگريم كه موقعيت ممتاز آنان در اين عرصه، بسيار چشمگير است و عنايت اين مقال اكنون به يكي از ايشان است؛ كسي كه ما از او به عنوان «آينه محمدي» ياد مي كنيم؛ آينه اي كه سر تا پا جلوه اي بس زيبا از ابعاد وجودي والاترين هنرمند راستين آفرينش، يعني خاتم پيامبران (ص) را به نمايش گذاشت؛ آن كه خوي و روي و گفت وگويش، پيامبرگونه بود. آينه اي كه وقتي نظاره اش مي كردي، پيامبر خدا را مي ديدي. لابد ازاين اشارات، دريافته ايد كه او، كسي جز حضرت علي اكبر، فرزند گرانقدر سالار شهيدان، حضرت حسين بن علي(ع) نيست. آري همان كه آن امام همام در تبيين منزلت بلند او فرمود: «هرگاه ما مشتاق زيارت پيامبر خدا(ص) مي شديم، به او مي نگريستيم». و فرمود: «او در خلق و خلق و منطق، از همه به پيامبر (ص) نزديكتر و شبيه تر است.»
اكنون همه آنچه مي خواهيم بگوييم اين است كه گل چه سان به باغبان مي ماند و عكس ماه در آينه نيز، ماه است و همه هنر آن است كه تو اين عكس را در وجود انسانها منعكس كني.
راز اين شباهت و همساني
چه بسيار از ژرف انديشان و فرزانگان كه كوشيده اند با كليد تعقل و انديشمندي، اندكي از قفل اين معما بگشايند و از ژرفاي اين عرفان شگرف، نصيبي به ارمغان برند. آنان خواسته اند كه دريابند راز اين شباهت و رمز اين همساني چيست؛ و چه بسيار نيز كه در بيان اسرار و لطايف آن، داد سخن داده اند؛ كه همه آنها را ارج مي نهيم و حرمتشان را پاس مي داريم. اما ما در اين نوشتار، برآنيم كه اين «آينه محمدي» را از زاويه ديگري بنگريم و عكس رخساره احمدي در آن را از ديدگاه معنوي نظاره كنيم.
در اين نگاه، راز اين شباهت و همساني جز تجلي آن «هنر راستين» در اين آينه، چيز ديگري نيست.
معناي سخن اين است كه بزرگترين «هنرمند راستين» يعني پيامبر گرامي اسلام(ص) در آينه وجودي حضرت علي اكبر (ع) جلوه گر شد و از طريق آن در عالم انعكاس يافت. از آنجا كه مجال اين مقال، اندك است، تنها يك تجلي ازاين جلوه گري را در «آينه محمدي» به تماشا مي نشينيم.
اكنون كه برحقيم...
آن گاه كه قافله عاشورايي امام حسين(ع) به نزديكي كربلا مي رسد، ديدگان حق بين آن حضرت به هم مي نشيند. لحظاتي مي گذرد. امام ديده از هم مي گشايد و مي گويد: «انالله و انااليه راجعون»؛ و اين، يعني اشارت به شهادت و كشته شدن.
گل سرخ و عطرآگين باغ حسيني، علي اكبر در كنار پدر گرامي خويش، ره مي سپرد. با شنيدن آن كلام، عرض مي كند: «پدرجان، از چه رو اين سخن را فرموديد؟» و امام پاسخ مي دهد: «فرزندم! شنيدم هاتفي ندا مي داد: اين قافله مي رود، درحالي كه مرگ در پي آن روان است.»
در اينجا، زاده ليلا كه عالمي را مجنون خود كرده، سخني مي گويد كه بيت الغزل قصيده سپيد آسماني و حماسه سرخ قرآني و حيات سبز انساني است؛ سخني كه تا قيامت بر تارك بلند تاريخ مي درخشد؛ انسان را معنا مي بخشد، و هدف خلقتش را ترجمه مي كند، اسلام ناب را تبيين كرده و آرمان و رسالت، تمامي پيامبران و خصوصاً حضرت ختم رسالت(ص) را به زيبايي هرچه تمام تر به نمايش مي گذارد. او مي گويد: «اگر ما برحقيم، پس ديگر از شهادت چه باك؟»ء و اين سخن، صورت مكتوب همان «هنر راستين» است، زيرا به راستي، مسئوليت و آرمان بلند آدمي را در ژرفاي دل و جان او القا مي كند و روح تعهد الهي و انساني وي را در وجودش مي دمد.
اكنون اگر من و تو، اين كلام بلند را زير ذره بين معرفت بنگريم، صدق حقيقت مزبور را درك خواهيم كرد. راستي اگر اين باور عميقاً بر وجود ما بنشيند كه «چون برحقيم، پس باكي از شهادت نخواهيم داشت»، آيا شاخسار اين طوباي يقين و معرفت، شكوفه نخواهد كرد؟ و از جنس تعهد و حماسه و افتخار، ميوه نخواهد داد؟ يقيناً همين سان است. شايد نياز به تأكيد نباشد كه اينها، سخن پردازي و لفاظي نيست، بلكه عين حقيقت و متن واقعيت است. آيا آن حقيقت بزرگ و آن باور سترگ كه از زبان حضرت علي اكبر(ع) جلوه كرد، مسئوليت آفرين، تعهدزا، انگيزه بخش، قدرت آور و حركت دهنده نيست؟ آيا در همه ابعاد فردي و اجتماعي انسان ها، در ميدان هاي نبرد و مبارزه با دشمن درون و برون، استكبارستيزي، ذلت ناپذيري، عزت طلبي، گناه ستيزي و مقابله با تهاجم فرهنگي دشمن، و خلاصه در رشد و تعالي انسان وجامعه و پيشبرد اهداف و آرمان هاي نظام مقدس جمهوري اسلامي، تأثيرگذار و بلكه سرنوشت ساز نيست؟
بايد اذعان كرد كه چرا، همين سان است، و آيا تجربه سالها دفاع و مقابله با دشمن از آغاز انقلاب اسلامي تاكنون، گواه صادق اين مدعا نيست؟
ضرورت معرفي شخصيت علي اكبر (ع)
و اي كاش اين نوشتار مجالي داشت تا ابعاد كاربردي و عيني سخن ارزنده و سازنده آن «آينه محمدي» را بيشتر شكافته و ارائه مي داديم. شايد مقالي ديگر بايد، تا بتوان در اين زمينه بهتر سخن راند و قلم دواند.
در يك سخن بدون هيچ تعصبي مي گوييم: زيباترين الگو و اسوه براي جوان امروز، علي اكبر حسين(ع) است. شما آن تصوير زيباي رسالت محمدي و دميدن روح تعهد در انسان را در اين آينه زلال و شفاف، هنرمندانه به جوانان نشان دهيد، تا بنگريد چگونه عاشق و مشتاق آن مي شوند! شما اين چشمه سار زيبا و جريان آن در جويبارهاي حيات آدمي، در همه ابعادش را براي انسان ها ترسيم كنيد، تا ببينيد فطرت و ضمير پاك و خردمندي آنان چگونه به سوي آن هجوم مي برد!
آري با شما آن عكس زيبا در اين «آينه محمدي» را در آئينه دل و جان آدميان منعكس سازيد، تا مشاهده كنيد چه سان گمشده خود را در آغوش خواهند گرفت!
... و اين، رسالت راستين هنرمندان فرهيخته است: «دميدن روح تعهد در انسان ها».
منبع: روزنامه کیهان